در این بخش، غزلیات بیدل دهلوی نوشته شده است.
فهرست اشعار، به ترتیب حرف الفبای آخر قافیه یا ردیف است.
برای خواندن هر شعر، روی آن کلیک کنید :
الف :
غزل شماره ۱ : به اوج کبریا کز پهلوی عجز است راه آنجا
غزل شماره ۲ : از نام اگر نگذری از ننگ برون آ
غزل شماره ۳ : ازین هوسکده با آرزو به جنگ برون آ
غزل شماره ۴ : ای مردۀ تکلّف، از کیف و کم برون آ
غزل شماره ۵ : چو شمع یک مژه وا کن، ز پرده مست برون آ
غزل شماره ۶ : چه کدخداییست؟ ای ستمکش، جنون کن از دردسر برون آ
غزل شماره ۷ : آبیار چمن رنگ، سراب است اینجا
غزل شماره ۸ : آخِر به لوح آینۀ اعتبار ما
غزل شماره ۹ : آخر ز فقر بر سر دنیا زدیم پا
غزل شماره ۱۰ : آسودگان گوشۀ دامان بوریا
غزل شماره ۱۱ : آن پری گویند شب خندید بر فریاد ما
غزل شماره ۱۲ : آنجا که فشارد مژهام دیدۀ تر را
غزل شماره ۱۳ : آنچه نذر درگه آوردیم ما
غزل شماره ۱۴ : آیینه بر خاک زد صنع یکتا
غزل شماره ۱۵ : آیینۀ چندین تب و تاب است دل ما
غزل شماره ۱۶ : اثر دور است ازین یاران حقوق آشنایی را
غزل شماره ۱۷ : از بس گرفته است تحیر عنان ما
غزل شماره ۱۸ : از پا نشیند ای کاش محمل کش هوسها
غزل شماره ۱۹ : از حادث آفرینی طبع سقیم ما
غزل شماره ۲۰ : از سپند ما که مییابد سراغ ناله را
غزل شماره ۲۱ : از ما پیام وصل تهی کرد جای ما
غزل شماره ۲۲ : ازین محفل چه امکان است بیرون رفتن مینا
غزل شماره ۲۳ : افتاده زندگی به کمین هلاک ما
غزل شماره ۲۴ : اگر اندیشه کند طرز نگاه او را
غزل شماره ۲۵ : اگر به گلشن ز ناز گردد قد بلند تو جلوه فرما
غزل شماره ۲۶ : اگر حیرت به این رنگست دست و تیغ قاتل را
غزل شماره ۲۷ : اگر مردی در تسلیم زن راه طلب مگشا
غزل شماره ۲۸ : الهی پارهای تمکین رم وحشی نگاهان را
غزل شماره ۲۹ : ای آب رخ از خاک درت دیدۀ تر را
غزل شماره ۳۰ : ای آرزوی مهر تو سیلاب کینه ها
غزل شماره ۳۱ : ای آینۀ حسن تمنّای تو جانها
غزل شماره ۳۲ : ای به زلفت جوهر آیینۀ دل تابها
غزل شماره ۳۳ : ای بهار جلوه بس کن کز خجالت یارها
غزل شماره ۳۴ : ای بهارستان اقبال، ای چمن سیما بیا
غزل شماره ۳۵ : ای جگرها داغدار شوق پیکان شما
غزل شماره ۳۶ : ای چشم تو مهمیز جنون وحشی رم را
غزل شماره ۳۷ : ای خیال قامتت آه ضعیفان را عصا
غزل شماره ۳۸ : ای داغ کمال تو عیان ها و نهانها
غزل شماره ۳۹ : ای رسته ز گلزارت آن نرگس جادو ها
غزل شماره ۴۰ : ای ز چشم می پرستت مست حیرت جامها
غزل شماره ۴۱ : ای ز شوخی های حسنت محو پیچ و تابها
غزل شماره ۴۲ : ای غافل از رنج هوس آیینه پردازی چرا
غزل شماره ۴۳ : ای فدای جلوۀ مستانهات میخانه ها
غزل شماره ۴۴ : ای قیامت صبح خیز لعل خندان شما
غزل شماره ۴۵ : ای گداز دل نفسی اشک شو به دیده بیا
غزل شماره ۴۶ : ای گرد تکاپوی سراغ تو نشانها
غزل شماره ۴۷ : ای موجزن بهار خیالت ز سینه ها
غزل شماره ۴۸ : این انجمن عشق است توفانگر سامانها
غزل شماره ۴۹ : اینقدر نقشی که گل کرد از نهان و فاش ما
غزل شماره ۵۰ : ای همه آیات قدرت ظاهر از شان شما
غزل شماره ۵۱ : با بد و نیک است یک رنگی هوس آیینه را
غزل شماره ۵۲ : پا به نومیدی شکست آزادی دلخواه ما
غزل شماره ۵۳ : با دل آسوده از تشویش آب و نان برآ
غزل شماره ۵۴ : باز آب شمشیرت از بهار جوشیها
غزل شماره ۵۵ : با سحر ربطی ندارد شام ما
غزل شماره ۵۶ : پاس کار خود نباشد صاحب تدبیر را
غزل شماره ۵۷ : با کمال اتحاد از وصل مهجوریم ما
غزل شماره ۵۸ : با همه افسردگی مفت تماشاییم ما
غزل شماره ۵۹ : به تازگی نکشد عافیت دماغ مرا
غزل شماره ۶۰ : به تردستی بزن ساقی غنیمت دار قلقل را
غزل شماره ۶۱ : بحر میپیچد به موج از اشک غم پرورد ما
غزل شماره ۶۲ : به حیرت آینه پرداختند روی تو را
غزل شماره ۶۳ : به خاک تیره آخر خودسری ها میبرد ما را
غزل شماره ۶۴ : به خیال آن عرق جبین ز فغان علم نزدی چرا
غزل شماره ۶۵ : به خیال چشم که میزند قدح جنون دل تنگ ما
غزل شماره ۶۶ : به داغ غربتم واسوخت آخر خودنمایی ها
غزل شماره ۶۷ : بدزد گردن بی مغز برفراخته را
غزل شماره ۶۸ : به دعوت هم کسی را کس نمیگوید بیا اینجا
غزل شماره ۶۹ : به ذوق داغ کسی در کنار سوختگیها
غزل شماره ۷۰ : بر آن سرم که ز دامن برون کشم پا را
غزل شماره ۷۱ : پر تشنه است حرص فضولی کمین ما
غزل شماره ۷۲ : پرتو آهی ز جیبت گل نکرد ای دل چرا
غزل شماره ۷۳ : بر سنگ زد زمانه ز بس ساز آشنا
غزل شماره ۷۴ : بر طاق نه تبختر جاه و جلال را
غزل شماره ۷۵ : بر قماش پوچ هستی تا به کی وسواسها
غزل شماره ۷۶ : پر کرده جرو لایتجزی کتاب ما
غزل شماره ۷۷ : به رنگ غنچه سودای خطت پیچیده دل ها را
غزل شماره ۷۸ : پریشان نسخه کرد اجزای مژگان تر ما را
غزل شماره ۷۹ : بسکه از ساز ضعیفی ها خبر داریم ما
غزل شماره ۸۰ : بسکه چون گل پرده ها بر پرده شد سامان مرا
غزل شماره ۸۱ : بس که دارد ناتوانی نبض احوال مرا
غزل شماره ۸۲ : بسکه شد حیرت پرست جلوهات گلزارها
غزل شماره ۸۳ : بسکه وحشت کرده است آزاد، مجنون مرا
غزل شماره ۸۴ : به شبنم صبح، این گلستان، نشاند جوش غبار خود را
غزل شماره ۸۵ : به طوق فاخته نازد محبت از فن ما
غزل شماره ۸۶ : به عجزی که داری قوی کن میان را
غزل شماره ۸۷ : به گلشن گر برافشاند ز روی ناز کاکل را
غزل شماره ۸۸ : به گلشنی که دهم عرض شوخی او را
غزل شماره ۸۹ : پل و زورق نمیخواهد محیط کبریا اینجا
غزل شماره ۹۰ : به مهر مادر گیتی مکش رنج امید اینجا
غزل شماره ۹۱ : به نمود هستی بی اثر چه نقاب شق کنم از حیا
غزل شماره ۹۲ : بود بی مغز سر تند خروش مینا
غزل شماره ۹۳ : بوَد سرمشق درس خامشی باریک بینیها
غزل شماره ۹۴ : بوی وصلت گر ببالاند دل ناکام را
غزل شماره ۹۵ : بهار اندیشهٔ صد رنگ عشرت کرد بسمل را
غزل شماره ۹۶ : به پیری الفت حرص و هوس شد آینهٔ ما
غزل شماره ۹۷ : به هر جبین که بود سطری از کتاب حیا
غزل شماره ۹۸ : به هستی انقطاعی نیست از سر سرگرانی را
غزل شماره ۹۹ : بیا تا دی کنیم امروز فردای قیامت را
غزل شماره ۱۰۰ : بیا خورشید معنی را ببین از روزن مینا
غزل شماره ۱۰۱ : به یاد آرد دل بیتاب اگر نقش میانش را
غزل شماره ۱۰۲ : بیا که جام مروت دهیم حوصله را
غزل شماره ۱۰۳ : بی تو چون شمع ز ضعف تن ما
غزل شماره ۱۰۴ : بی ثمری حصار شد در چمن امید ما
غزل شماره ۱۰۵ : بی دماغی با نشاط از بسکه دارد جنگها
غزل شماره ۱۰۶ : بی ریشه سوخت مزرع آه حزین ما
غزل شماره ۱۰۷ : پیش آن چشم سخنگو موج می در جامها
غزل شماره ۱۰۸ : پیش توانگرمنشان، پهلوی لاغر مگشا
غزل شماره ۱۰۹ : تا به کی در پرده دارم آه بی تأثیر را
غزل شماره ۱۱۰ : تا چند به هر عیب و هنر طعنه زنیها
غزل شماره ۱۱۱ : تا درین گلزار چون شبنم گذر داریم ما
غزل شماره ۱۱۲ : تاراجگر گل بود بدمستی اجزاها
غزل شماره ۱۱۳ : تبسم ریز لعلش گر نشان پرسد غبارم را
غزل شماره ۱۱۴ : تجدید سحرکاری ست در جلوه زار عنقا
غزل شماره ۱۱۵ : تعلق بود سیر آهنگ چندین نوحه سازیها
غزل شماره ۱۱۶ : جام امید نظرگاه خمار است اینجا
غزل شماره ۱۱۷ : جز پیش ما مخوانید افسانهٔ فنا را
غزل شماره ۱۱۸ : جلوهٔ او داد فرمان نگاه آیینه را
غزل شماره ۱۱۹ : چنان پیچیده توفان سرشکم کوه و هامون را
غزل شماره ۱۲۰ : چندین دماغ دارد اقبال و جاه مینا
غزل شماره ۱۲۱ : جنون آنجا که میگردد دلیل وحشت دلها
غزل شماره ۱۲۲ : جنون کی قدردان کوه و هامون میکند ما را
غزل شماره ۱۲۳ : چو اشک آن کس که میچیند گل عیش از تپیدنها
غزل شماره ۱۲۴ : چو تخم اشک به کلفت سرشتهاند مرا
غزل شماره ۱۲۵ : چو سایه چند به هر خاک جبهه سودنها
غزل شماره ۱۲۶ : جوش اشکیم و شکست آیینه دار است اینجا
غزل شماره ۱۲۷ : جوش زخمم داد سر در صبح محشر تیغ را
غزل شماره ۱۲۸ : چو شمعم از خجالت رهنمود نارسیدنها
غزل شماره ۱۲۹ : جولان ما فسرد به زنجیر خواب پا
غزل شماره ۱۳۰ : چون سرو کلفتی چند پیچیدهاند بر ما
غزل شماره ۱۳۱ : چون شمع ز آتشی که وفا زد به جان ما
غزل شماره ۱۳۲ : چون صبح مجو طاقت آزار کس از ما
غزل شماره ۱۳۳ : چون غنچه همان به که بدزدی نفس اینجا
غزل شماره ۱۳۴ : چون نقش پا ز عجز نگردید روی ما
غزل شماره ۱۳۵ : چون نگاه از بس به ذوق جلوه همدوشیم ما
غزل شماره ۱۳۶ : چه امکان است فردا عرض شوخی ناتوانش را
غزل شماره ۱۳۷ : چه امکان است گرد غیر ازین محفل شود پیدا
غزل شماره ۱۳۸ : جهان گرفت غبار جنون تلاشی ما
غزل شماره ۱۳۹ : چه ظلمت است اینکه گشت غفلت به چشم یاران ز نور پیدا
غزل شماره ۱۴۰ : چه فسردگی بلد تو شد که به محفل من و ما بیا
غزل شماره ۱۴۱ : چه ممکن است که راحت سری برآورد از ما
غزل شماره ۱۴۲ : چیده است لاف خلق به چیدن ترانه ها
غزل شماره ۱۴۳ : چیست این باغ و این شکفتنها
غزل شماره ۱۴۴ : حرص فرصت انتظار و دور رنگ است آسیا
غزل شماره ۱۴۵ : حسابی نیست با وحشت جنون کامل ما را
غزل شماره ۱۴۶ : حسن شرم آیینه داند روی تابان ترا
غزل شماره ۱۴۷ : حسنی است بر رخش رقم مشک ناب را
غزل شماره ۱۴۸ : حیرت حسنی است در طبع نگه پرورد ما
غزل شماره ۱۴۹ : حیرت دل گر نپردازد به ضبط کارها
غزل شماره ۱۵۰ : حیرت دیدار سامان سفر داریم ما
غزل شماره ۱۵۱ : حیرتیم اما به وحشت ها هماغوشیم ما
غزل شماره ۱۵۲ : حیف است کشد سعی دگر باده کشان را
غزل شماره ۱۵۳ : حیف کز افلاس نومیدی فزاید مرد را
غزل شماره ۱۵۴ : خارج آهنگی ندارد سبحه و زنار ما
غزل شماره ۱۵۵ : خار غفلت مینشانی در ریاض دل چرا
غزل شماره ۱۵۶ : خاکسار تو تپیدن کند آغاز چرا
غزل شماره ۱۵۷ : خدا چو شمع دهد جرأت آب دیدهٔ ما را
غزل شماره ۱۵۸ : خداوندا به آن نور نظر در دیده جا بنما
غزل شماره ۱۵۹ : خط آوردی و ننوشتی برات مطلب ما را
غزل شماره ۱۶۰ : خط جبین ماست هماغوش نقش پا
غزل شماره ۱۶۱ : خواجه ممکن نیست ضبط عمر و حفظ مالها
غزل شماره ۱۶۲ : خیال قرب غفلت دوری از انس است محرم را
غزل شماره ۱۶۳ : داغ عشقم، نیست الفت با تن آسانی مرا
غزل شماره ۱۶۴ : داغ گل کرد بهار از اثر لالهٔ ما
غزل شماره ۱۶۵ : داغم از سودای خام غفلت و وهم رسا
غزل شماره ۱۶۶ : داغیم چون سپند مپرس از بیان ما
غزل شماره ۱۶۷ : دام یک عالم تعلق گشت حیرانی مرا
غزل شماره ۱۶۸ : در بی زری ز جبههٔ اخلاق چین گشا
غزل شماره ۱۶۹ : در خموشی همه صلح است، نه جنگ است اینجا
غزل شماره ۱۷۰ : در باغ دل نهان بود از رفتگان نشانها
غزل شماره ۱۷۱ : در شهد راحتند فقیران بوریا
غزل شماره ۱۷۲ : در طلب تا چند ریزی آبروی کام را
غزل شماره ۱۷۳ : در عالمی که با خود رنگی نبود ما را
غزل شماره ۱۷۴ : در فکر حق و باطل خوردیم عبث خونها
غزل شماره ۱۷۵ : در محفل ما و منم، محو صفیر هر صدا
غزل شماره ۱۷۶ : دریای خیالیم و نمی نیست در اینجا
غزل شماره ۱۷۷ : درین محفل که دارد شام بر بند و سحر بگشا
غزل شماره ۱۷۸ : درین نه آشیان غیر از پر عنقا نشد پیدا
غزل شماره ۱۷۹ : درین وادی چسان آرام باشد کارونها را
غزل شماره ۱۸۰ : دل میرود و نیست کسی دادرس ما
غزل شماره ۱۸۱ : دو روزی فرصت آموزد درود مصطفا ما را
غزل شماره ۱۸۲ : ربود از بس خیال ساعد او هوش ماهی را
غزل شماره ۱۸۳ : رخصت نظارهای گر میدهد جانان مرا
غزل شماره ۱۸۴ : رنگ شوخی نیست در طبع ادب تخمیر ما
غزل شماره ۱۸۵ : روزی که زد به خواب شعورم ایاغ پا
غزل شماره ۱۸۶ : ز آهم مجویید تأثیر را
غزل شماره ۱۸۷ : ز بادهای ست به بزم شهود، مستی ما
غزل شماره ۱۸۸ : ز بخت نارسا نگرفت دستم گردن مینا
غزل شماره ۱۸۹ : ز برق این تحیر آب شد آیینهٔ دلها
غزل شماره ۱۹۰ : ز بزم وصل، خواهش های بیجا میبرد ما را
غزل شماره ۱۹۱ : ز بس جوش اثر زد از تب شوق تو یاربها
غزل شماره ۱۹۲ : ز چشم بی نگه بودم خراب آباد غارتها
غزل شماره ۱۹۳ : زخم دل چندین زبان داده ست پیغام مرا
غزل شماره ۱۹۴ : ز فسانهٔ لب خامش که رسید مژده به گوش ما
غزل شماره ۱۹۵ : ز گفت و گو نیامد صید جمعیت به بند ما
غزل شماره ۱۹۶ : زهی چون گل به یاد چیدن از شوق تو دامانها
غزل شماره ۱۹۷ : زهی سودایی شوق تو مذهبها و مشربها
غزل شماره ۱۹۸ : زهی نظّاره را ازجلوهٔ حسن تو زیورها
غزل شماره ۱۹۹ : زین گلستان درس دیدار که میخوانیم ما
غزل شماره ۲۰۰ : زین وجودی کز عدم شرمنده میگیرد مرا
غزل شماره ۲۰۱ : ساختم قانع دل از عافیت بیگانه را
غزل شماره ۲۰۲ : سادگی باغی ست طبع عافیت آهنگ را
غزل شماره ۲۰۳ : ستم است اگر هوست کشد که به سیر سرو و سمن درآ
غزل شماره ۲۰۴ : سجود خاک راحت گر هوا جوشاند از سرها
غزل شماره ۲۰۵ : سخت موهوم است نقش پردهٔ اظهار ما
غزل شماره ۲۰۶ : سخن شد داغ دل چون شمع از آتش بیانیها
غزل شماره ۲۰۷ : سرمه سنگین نکند شوخی چشم او را
غزل شماره ۲۰۸ : سری نبود به وحشت ز بزم جستن ما را
غزل شماره ۲۰۹ : سطر یقین به حک داد تکرار بی حد ما
غزل شماره ۲۱۰ : سعی دیر و حرم بهانهٔ ما
غزل شماره ۲۱۱ : سلسلهٔ شوق کیست سر خط آهنگ ما
غزل شماره ۲۱۲ : سوار برق عمرم، نیست برگشتن عنانم را
غزل شماره ۲۱۳ : شب وصل است و نبود آرزو را دسترس اینجا
غزل شماره ۲۱۴ : شدی پیر و همان در بند غفلت میکنی جان را
غزل شماره ۲۱۵ : شرر تمهید سازد مطلب ما داستانها را
غزل شماره ۲۱۶ : شرم از خط پیشانی ما ریخته شقها
غزل شماره ۲۱۷ : شفق در خون حسرت میتپد از دیدن مینا
غزل شماره ۲۱۸ : شکوهٔ جور تو نگشاید دهان زخم را
غزل شماره ۲۱۹ : شور جنون در قفسی با همه بیگانه برآ
غزل شماره ۲۲۰ : شوق اگر بی پرده سازد حسرت مستور را
غزل شماره ۲۲۱ : شوق تو دامنی زد بر نارسایی ما
غزل شماره ۲۲۲ : صبح پیری اثر قطع امید است اینجا
غزل شماره ۲۲۳ : صورت وهمی به هستی متهم داریم ما
غزل شماره ۲۲۴ : طرح قیامتی ز جگر میکشیم ما
غزل شماره ۲۲۵ : عبث تعلیم آگاهی مکن افسرده طبعان را
غزل شماره ۲۲۶ : عبرتی کو تا لب از هذیان به هم دوزد مرا
غزل شماره ۲۲۷ : عریان گذشت زین چمن امید و یأس ما
غزل شماره ۲۲۸ : عشق اگر در جلوه آرد پرتو مقدور را
غزل شماره ۲۲۹ : عشق هر جا شوید از دل ها غبار رنگ را
غزل شماره ۲۳۰ : عقبهای دیگر نباشد روح از تن رسته را
غزل شماره ۲۳۱ : عمری ست گرد گردش رنگ خودیم ما
غزل شماره ۲۳۲ : عمری ست ناز دیدهٔ تر میکشیم ما
غزل شماره ۲۳۳ : عیش داند دل سرگشته پریشانی را
غزل شماره ۲۳۴ : غباریم زحمتکش بادها
غزل شماره ۲۳۵ : غم، طربْ جوش کرده است مرا
غزل شماره ۲۳۶ : غنچه سان بی در است خانهٔ ما
غزل شماره ۲۳۷ : غیر وحدت برنتابد همت عرفان ما
غزل شماره ۲۳۸ : فال حباب زن، بشمر موج آب را
غزل شماره ۲۳۹ : فرصتی داری ز گرد اضطراب دل برآ
غزل شماره ۲۴۰ : فسون جاه عذر لنگ سازد پرفشانی را
غزل شماره ۲۴۱ : فشاند محمل نازت گل چه رنگ به صحرا
غزل شماره ۲۴۲ : فقر نخواست شکوهٔ مفلسی از گدای ما
غزل شماره ۲۴۳ : فلک این سرکشی چند از غبار آرمیدنها
غزل شماره ۲۴۴ : قاصد به حیرت کن ادا تمهید پیغام مرا
غزل شماره ۲۴۵ : قید هستی نیست مانع خاطرآزاده را
غزل شماره ۲۴۶ : کافرم گر مخمل و سنجاب میباید مرا
غزل شماره ۲۴۷ : کجا الوان نعمت زین بساط آسان شود پیدا
غزل شماره ۲۴۸ : گداز سعی دلیل است جستجوی تو را
غزل شماره ۲۴۹ : گداز گوهر دل بادۀ ناب است شبنم را
غزل شماره ۲۵۰ : کدامین نشئه بیرون داد راز سینهٔ مینا
غزل شماره ۲۵۱ : گذشت از چرخ و بگرفت آبله چشم ثریا را
غزل شماره ۲۵۲ : گذشتگان که هوس دیدهاند دنیا را
غزل شماره ۲۵۳ : گر به این وحشت دهد گرد جنون سامان ما
غزل شماره ۲۵۴ : گر چنین بالد ز طوف دامنت اجزای ما
غزل شماره ۲۵۵ : گر، دمی، بوس کفت گردد میسر تیغ را
غزل شماره ۲۵۶ : کردم رقم به کلک نفس مدّ ناله را
غزل شماره ۲۵۷ : کردهام باز به آن گریهٔ سودا، سودا
غزل شماره ۲۵۸ : کردهام سرمشق حیرت سرو موزون تو را
غزل شماره ۲۵۹ : گر کماندار خیالت در زه آرد تیر را
غزل شماره ۲۶۰ : گر کنم با این سر پر شور بالین سنگ را
غزل شماره ۲۶۱ : گر کنی با موج خونم همزبان شمشیر را
غزل شماره ۲۶۲ : گر لعل خموشت کند آهنگ نواها
غزل شماره ۲۶۳ : گر یک نفس آیینه کنی نقش قدم را
غزل شماره ۲۶۴ : کسی چه شکر کند دولت تمنا را
غزل شماره ۲۶۵ : کسی در بند غفلت ماندهای چون من ندید اینجا
غزل شماره ۲۶۶ : گفتگو صد رنگ ناکامی دماند از کامها
غزل شماره ۲۶۷ : گل بر رخت گشود نقاب کشیده را
غزل شماره ۲۶۸ : کلک مصوّر از چه ننگ، کرد نظر به سوی ما
غزل شماره ۲۶۹ : کو بقا گر نفست گشت مکرر پیدا
غزل شماره ۲۷۰ : کوتاه نیست سلسلهٔ دود آه ما
غزل شماره ۲۷۱ : کو دماغ جهد، تن در خاکساری داده را
غزل شماره ۲۷۲ : کو ذوق نگاهی که به هنگام تماشا
غزل شماره ۲۷۳ : گه از موی میان شهرت دهد نازک خیالی را
غزل شماره ۲۷۴ : کی بود سیری ز ناز آن نرگس خودکام را
غزل شماره ۲۷۵ : کی جزا میرسد از اهل حیا سرکش را
غزل شماره ۲۷۶ : کیست کز راه تو چون خاشاک بردارد مرا
غزل شماره ۲۷۷ : کیست بردارد ز اهل معرفت ناز تو را
غزل شماره ۲۷۸ : لب جویی که از عکس تو پردازی ست آبش را
غزل شماره ۲۷۹ : لغزشی خورده ز پا تا سر ما
غزل شماره ۲۸۰ : مآل کار چه بیند کسی نظر به هوا
غزل شماره ۲۸۱ : مآل کار نقصان هاست هر صاحب کمالی را
غزل شماره ۲۸۲ : ما را ز گرد این دشت عزمی است رو به دریا
غزل شماره ۲۸۳ : ما رشتهٔ سازیم مپرس از ادب ما
غزل شماره ۲۸۴ : مپسند جز به رهن تغافل پیام ما
غزل شماره ۲۸۵ : محبت بسکه پر کرد از وفا جان و تن ما را
غزل شماره ۲۸۶ : مغتنم گیرید دامان دل آگاه را
غزل شماره ۲۸۷ : مکش ای آفتاب از فکر زر بر پشت آتش را
غزل شماره ۲۸۸ : مکن ز شانه پریشان دماغ گیسو را
غزل شماره ۲۸۹ : مکن سراغ غبار ز پا نشستهٔ ما را
غزل شماره ۲۹۰ : موج پوشید روی دریا را
غزل شماره ۲۹۱ : میخورد خون نفس اندر دل غم پیشهٔ ما
غزل شماره ۲۹۲ : نام خود را تا به رسوایی علم داریم ما
غزل شماره ۲۹۳ : نباشد بی عصا امداد طاقت پیکر خم را
غزل شماره ۲۹۴ : نباشد گر کمند موج تردستی حجابش را
غزل شماره ۲۹۵ : نباشد یاد اسباب طرب وحشت گزینی را
غزل شماره ۲۹۶ : نبوَد به غیر نام تو ورد زبان ما
غزل شماره ۲۹۷ : نخل شمعیم که در شعله دود ریشهٔ ما
غزل شماره ۲۹۸ : ندیدم مهربان دل های از انصاف خالی را
غزل شماره ۲۹۹ : نرسیدی به فهم خود ره عزم دگر گشا
غزل شماره ۳۰۰ : نزیبد پردۀ فانوس دیگر شمع سودا را
غزل شماره ۳۰۱ : نسیم، شانه کند زلفِ موجِ دریا را
غزل شماره ۳۰۲ : نشاند بر مژه اشک ز هم گسستهٔ ما را
غزل شماره ۳۰۳ : نشد در این درسگاه عبرت به فهم چندین رساله پیدا
غزل شماره ۳۰۴ : نشود جاه و حشم شهرت خام دل ما
غزل شماره ۳۰۵ : نظر بر کجروان از راستان بیش است گردون را
غزل شماره ۳۰۶ : نغمه رنگ افتاده نقش بی نشان تأثیر ما
غزل شماره ۳۰۷ : نفس آشفته میدارد چو گل جمعیت ما را
غزل شماره ۳۰۸ : نقاب عارض گلجوش کردهای ما را
غزل شماره ۳۰۹ : نگاه وحشی لیلی چه افسون کرد صحرا را
غزل شماره ۳۱۰ : نگردد همت موجم قفس فرسود گوهرها
غزل شماره ۳۱۱ : نمیدانم چه تنگی در هم افشرد آه مجنون را
غزل شماره ۳۱۲ : نمیدزد کس از لذات کاهش آفرین خود را
غزل شماره ۳۱۳ : نه طرح باغ و نه گلشن فکندهاند اینجا
غزل شماره ۳۱۴ : نیست با حسنت مجال گفتگو آیینه را
غزل شماره ۳۱۵ : نیست باک از برق آفت دل به آفت بسته را
غزل شماره ۳۱۶ : نیست با مژگان تعلق اشک وحشت پیشه را
غزل شماره ۳۱۷ : نیست خاکستر ما شعله صفت بستر ما
غزل شماره ۳۱۸ : نیستی پیشه کن از عالم پندار برآ
غزل شماره ۳۱۹ : وصف لب تو گر دمد از گفتگوی ما
غزل شماره ۳۲۰ : وفاق تخم ثباتی نکاشت در دل و دینها
غزل شماره ۳۲۱ : وهم راحت صید الفت کرد مجنون مرا
غزل شماره ۳۲۲ : هر جا روی ای ناله سلامی ببر از ما
غزل شماره ۳۲۳ : هر چند گرانی بود اسباب جهان را
غزل شماره ۳۲۴ : هرزه بر گردون رساندی وهم بود و هست را
غزل شماره ۳۲۵ : هر کجا تسلیم بندد بر میان شمشیر را
غزل شماره ۳۲۶ : هر کجا نسخه کنند آن خط ریحانی را
غزل شماره ۳۲۷ : هستی به تپش رفت و اثر نیست نفس را
غزل شماره ۳۲۸ : هم آبله هم چشم پر آب است دل ما
غزل شماره ۳۲۹ : همچو عنقا بی نیاز عرض ایجادیم ما
غزل شماره ۳۳۰ : همه عمر با تو قدح زدیم و نرفت رنج خمار ما
غزل شماره ۳۳۱ : هوس مشتاق رسوایی مکن سودای پنهان را
غزل شماره ۳۳۲ : یک آه سرد نیم شبی از جگر برآ
ب :
غزل شماره ۳۳۳ : از خامشی مپرس و ز گفتار عندلیب
غزل شماره ۳۳۴ : از روانی در تحیر هم اثر میدارد آب
غزل شماره ۳۳۵ : از سر مستی نبود امشب خطابم با شراب
غزل شماره ۳۳۶ : اگر برافکنی از روی ناز طرف نقاب
غزل شماره ۳۳۷ : امشب ز ساز مینا گرم است جای مطرب
غزل شماره ۳۳۸ : ای جلوهٔ تو سرشکن شان آفتاب
غزل شماره ۳۳۹ : ای چیده نقش پای تو دکان آفتاب
غزل شماره ۳۴۰ : ای منت عرق ز جبینت بر آفتاب
غزل شماره ۳۴۱ : باز در گلشن ز خویشم میبرد افسون آب
غزل شماره ۳۴۲ : ببند چشم و خط هر کتاب را دریاب
غزل شماره ۳۴۳ : به خاک راه که گردید قطره زن مهتاب
غزل شماره ۳۴۴ : به روی نسخهٔ هستی که نیست جز تب و تاب
غزل شماره ۳۴۵ : پرتو حسن تو هر جا شد نقاب افکن در آب
غزل شماره ۳۴۶ : بزم ما را نیست غیر از شهرت عنقا شراب
غزل شماره ۳۴۷ : بس که دارد برق تیغت در گذشتن ها شتاب
غزل شماره ۳۴۸ : بسکه شد از تشنه کامی های ما نایاب آب
غزل شماره ۳۴۹ : بود داغ من مردم دیدهٔ شب
غزل شماره ۳۵۰ : به وصول مقصد عافیت نه دلیل جو نه عصا طلب
غزل شماره ۳۵۱ : به نیم گردش آن چشم فتنه رنگ شراب
غزل شماره ۳۵۲ : پیام داشت به عنقا خط جبین حباب
غزل شماره ۳۵۳ : بی کمالی نیست دل از شرم چون میگردد آب
غزل شماره ۳۵۴ : بی لطافت نیست از بس وحشت آهنگ است آب
غزل شماره ۳۵۵ : پیوسته است از مژه بر دیدهها نقاب
غزل شماره ۳۵۶ : تا از آن پای نگارین بوسهای کرد انتخاب
غزل شماره ۳۵۷ : تاب زلفت سایه آویزد به طرف آفتاب
غزل شماره ۳۵۸ : تا زند فال گهر بیتابی آهنگ است آب
غزل شماره ۳۵۹ : تا نمیدزدد غبار غفلت هستی خطاب
غزل شماره ۳۶۰ : چو شمع تا سحر افسانه میشود تب و تاب
غزل شماره ۳۶۱ : چو من ز کسوت هستی تر آمده ست حباب
غزل شماره ۳۶۲ : چیست آدم مفرد کلک دبیرستان رب
غزل شماره ۳۶۳ : خون بسته است از غم آن لعل پان به لب
غزل شماره ۳۶۴ : دل از خمار طلب خون کن و شراب طلب
غزل شماره ۳۶۵ : ز درد تشنه لبی ها در این محیط سراب
غزل شماره ۳۶۶ : سایه اندازد اگر بخت سیاه من در آب
غزل شماره ۳۶۷ : شب که شد جوش فغانم همنوای عندلیب
غزل شماره ۳۶۸ : صبحدم سیاره بال افشاند از دامان شب
غزل شماره ۳۶۹ : طرب در این باغ میخرامد ز ساز فرصت پیام بر لب
غزل شماره ۳۷۰ : علمی که خلق یافته بی چونش انتخاب
غزل شماره ۳۷۱ : فال تسلیم زن و شوکت شاهی دریاب
غزل شماره ۳۷۲ : فیض حلاوت از دل بی کبر و کین طلب
غزل شماره ۳۷۳ : گذشته ام به تنک ظرفی از مقام حباب
غزل شماره ۳۷۴ : گر به این گرمی است آه شعله زای عندلیب
غزل شماره ۳۷۵ : گر در این بحر اعتباری از هنر میدارد آب
غزل شماره ۳۷۶ : گر شود آن نرگس میگون مقابل با شراب
غزل شماره ۳۷۷ : کیفیت هوای که دارد سر حباب
غزل شماره ۳۷۸ : ممسک اگر به عرض سخا جوشد از شراب
غزل شماره ۳۷۹ : میدهد دل را نفس آخر به سیل اضطراب
غزل شماره ۳۸۰ : میکنم گاهی به یاد مستی چشمت شتاب
غزل شماره ۳۸۱ : ندانم بازم آغوش که خواهد شد دچار امشب
غزل شماره ۳۸۲ : نشستهایم به یادت ز گریه تنگ در آب
غزل شماره ۳۸۳ : نگویمت به خطا ساز یا صواب طلب
غزل شماره ۳۸۴ : نیام آنکه به جرأت وصف لبت رسدم خم و پیچ عنانِ ادب
غزل شماره ۳۸۵ : وقت پیری شرم دارید از خضاب
غزل شماره ۳۸۶ : هر کجا بی رویت از چشمم برون میگردد آب
غزل شماره ۳۸۷ : هر که را کردند راحت محرم احسان شب
غزل شماره ۳۸۸ : هر گه به باغ بی تو فکندم نظر در آب
غزل شماره ۳۸۹ : همیشه سنگدلانند نامدار طرب
غزل شماره ۳۹۰ : یا حسن گیر صورت آفاق یا نقاب
ت :
غزل شماره ۳۹۱ : آتش وحشتم آنجا که برافروخته است
غزل شماره ۳۹۲ : آخر سیاهی از سر داغم به در نرفت
غزل شماره ۳۹۳ : آرزوی دل، چو اشک از چشم ما افتاده است
غزل شماره ۳۹۴ : آزادگی، غبار در و بام خانه نیست
غزل شماره ۳۹۵ : آستان عشق جولانگاه هر بیباک نیست
غزل شماره ۳۹۶ : آغاز نگاهم به قیامت نظری داشت
غزل شماره ۳۹۷ : آفت سر و برگ هوس آرایی جاه است
غزل شماره ۳۹۸ : آگاهی و افسردگی دل چه خیال است
غزل شماره ۳۹۹ : آمدم تا صد چمن بر جلوه نازان بینمت
غزل شماره ۴۰۰ : آمد و رفت نفس نیرنگ توفان بلاست
غزل شماره ۴۰۱ : آن جنگجو به ظاهر اگر پشت داده است
غزل شماره ۴۰۲ : آنچه در بال طلب رقص است، در دل آتش است
غزل شماره ۴۰۳ : آن شعله که در دل شرر عشق و هوس ریخت
غزل شماره ۴۰۴ : آیینهٔ دل داغ جلا ماند و نفس سوخت
غزل شماره ۴۰۵ : اجابتی ندمید از دعای کس به دو دست
غزل شماره ۴۰۶ : احتیاجی با مزاج سبزه و گل شامل است
غزل شماره ۴۰۷ : ادب اظهارم و با وصل توام کاری هست
غزل شماره ۴۰۸ : ادب نه کسب عبادت نه سعی حق طلبی ست
غزل شماره ۴۰۹ : از بس قماش دامن دلدار نازک است
غزل شماره ۴۱۰ : از چمن تا انجمن جوش بهار رحمت است
غزل شماره ۴۱۱ : از حباب اینقدرم عبرت احوال بس است
غزل شماره ۴۱۲ : از ره و منزل تحقیق اگر دوری نیست
غزل شماره ۴۱۳ : از میانش مو به موی ناتوانان جستجوست
غزل شماره ۴۱۴ : ازین بساط کسی داغ آرمیدن رفت
غزل شماره ۴۱۵ : اشک از مژگان درین ویرانه نشکست و نریخت
غزل شماره ۴۱۶ : اشک یک لحظه به مژگان بار است
غزل شماره ۴۱۷ : اضطراب نبض دل تمهید آهنگ فناست
غزل شماره ۴۱۸ : اگر می نیست جمعیت کدام است
غزل شماره ۴۱۹ : الفت تن باعث فکر پریشان دل است
غزل شماره ۴۲۰ : الفت دل عمرها شد دست و پایم بسته است
غزل شماره ۴۲۱ : امروز دور صحبت وقف ستم ایاغی ست
غزل شماره ۴۲۲ : امروز که امید به کوی تو مقیم است
غزل شماره ۴۲۳ : امشب که به دل حسرت دیدار کمین داشت
غزل شماره ۴۲۴ : اندیشه در نزاکت معنی کمال داشت
غزل شماره ۴۲۵ : اوج جاه، آثارش از اجزای مهمل ریخته ست
غزل شماره ۴۲۶ : او گفتن ما و تو به هر رنگ ضرور است
غزل شماره ۴۲۷ : ای پر فشان چون بوی گل بیرنگی از پیراهنت
غزل شماره ۴۲۸ : ای خم مژگان شکوه نرگس مستانهات
غزل شماره ۴۲۹ : ای ذوق فضولی ز خود انداخته دورت
غزل شماره ۴۳۰ : ای صبح گرد ناز تو از کاروان کیست
غزل شماره ۴۳۱ : ای ظفر شیفتهٔ همت نصرت فالت
غزل شماره ۴۳۲ : ای عدم پرورده لاف هستیات جای حیاست
غزل شماره ۴۳۳ : ای غرهٔ اقبال سرانجام تو شوم است
غزل شماره ۴۳۴ : ای کعبه جو یقینی اگر کار بستن است
غزل شماره ۴۳۵ : ای که دنیا و جلالش دیدهای خمیازه است
غزل شماره ۴۳۶ : این انجمن چو شمع مپندار جای ماست
غزل شماره ۴۳۷ : این زمان یک طالب مستی درین میخانه نیست
غزل شماره ۴۳۸ : ای هستی از قصر غنا افکنده در ویرانهات
غزل شماره ۴۳۹ : با دل تنگ است کار اینجا ز حرمان چاره نیست
غزل شماره ۴۴۰ : باز با طرز تکلف آشنا میبینمت
غزل شماره ۴۴۱ : باز درس خاشاکم سطر شعله خوانیهاست
غزل شماره ۴۴۲ : باز سرگرمی نظاره به سامان شده است
غزل شماره ۴۴۳ : باز گردون در عبیر افشانی زلف شب است
غزل شماره ۴۴۴ : بازم به دل نوید صفایی رسیده است
غزل شماره ۴۴۵ : باز وحشی جلوهای در دیده جولان کرد و رفت
غزل شماره ۴۴۶ : با کمال بی نقابی پرده دارم شیونست
غزل شماره ۴۴۷ : بجاست شکوهٔ ما تا ره فغان خالیست
غزل شماره ۴۴۸ : بحر رازم پیچ و تاب فکر گرداب من است
غزل شماره ۴۴۹ : به حیرتم چه فسون داشت بزم نیرنگت
غزل شماره ۴۵۰ : به خوان لذت دنیا گزند بسیار است
غزل شماره ۴۵۱ : به دست و تیغ کسی خون من حنا بسته است
غزل شماره ۴۵۲ : پُر بیکسم امروز کسی را خبرم نیست
غزل شماره ۴۵۳ : بر چهرهٔ آثار جهان رنگ سبب نیست
غزل شماره ۴۵۴ : بر روی ما چو صبح نه رنگی شکسته است
غزل شماره ۴۵۵ : بر تپیدن های دل هم دیدهای واکردنی ست
غزل شماره ۴۵۶ : برق آفت لمعه در بی ضبطی اسرار داشت
غزل شماره ۴۵۷ : برق با شوقم شراری بیش نیست
غزل شماره ۴۵۸ : برگ طربم عشرت بی برگ و نوایی ست
غزل شماره ۴۵۹ : برگ عیش من به ساز بیخودی آماده است
غزل شماره ۴۶۰ : بر کمر تا بهله آن ترک نزاکت مست بست
غزل شماره ۴۶۱ : برگ و سازم جز هجوم گریهٔ بیتاب نیست
غزل شماره ۴۶۲ : بروت تافتنت گربه شانی هوس است
غزل شماره ۴۶۳ : به زخم هستی اگر شرم بخیه پردازی ست
غزل شماره ۴۶۴ : بزم پیری کز قد خم گشتهٔ ما چنگ اوست
غزل شماره ۴۶۵ : بزم تصور تو کدورت ایاغ نیست
غزل شماره ۴۶۶ : بزم گردون صبح خیز از گرد بیتاب من است
غزل شماره ۴۶۷ : بسکه آفت ما ضعیفان را حصار آهن است
غزل شماره ۴۶۸ : بسکه اجزایم چمن پروردهٔ نیرنگ اوست
غزل شماره ۴۶۹ : بسکه از طرز خرامت جلوهٔ مستانه ریخت
غزل شماره ۴۷۰ : بسکه امشب بی توام سامان اعضا آتش است
غزل شماره ۴۷۱ : بسکه این گلشن افسرده کدورت رنگ است
غزل شماره ۴۷۲ : بسکه برق یأس بنیاد من ناکام سوخت
غزل شماره ۴۷۳ : بسکه بیقدری دلیل دستگاه عالم است
غزل شماره ۴۷۴ : بسکه حرف مدعا نازک رقم افتاده است
غزل شماره ۴۷۵ : بسکه دارم غنچهٔ شوق تو پنهان زیر پوست
غزل شماره ۴۷۶ : بسکه در بزم توام حسرت جنون پیمانه است
غزل شماره ۴۷۷ : بسکه دشت از نقش پای لیلی ما پر گل است
غزل شماره ۴۷۸ : بسکه راز عجز ما بالید پنهان زیر پوست
غزل شماره ۴۷۹ : بسکه ساز این بساط آشفتگی های دل است
غزل شماره ۴۸۰ : بسکه سودای توام سر تا به پا زنجیر پاست
غزل شماره ۴۸۱ : بسکه مستان را به قدر می کشی ها آبروست
غزل شماره ۴۸۲ : بعد ازین باید سراغ من ز خاموشی گرفت
غزل شماره ۴۸۳ : بعد مرگم شام نومیدی سحر آورده است
غزل شماره ۴۸۴ : به فکر دل لبم از ربط قیل و قال گذشت
غزل شماره ۴۸۵ : به گلزاری که حسنت بی نقابست
غزل شماره ۴۸۶ : به محفلی که دل آیینهٔ رضا طلبی ست
غزل شماره ۴۸۷ : بندگی با معرفت خاص حضور آدمی ست
غزل شماره ۴۸۸ : بندگی هنگامهٔ عشرت پرستی ها بس است
غزل شماره ۴۸۹ : بهار آیینهٔ رنگی که باشد صرف آیینت
غزل شماره ۴۹۰ : بیا ای جام و مینای طرب نقش کف پایت
غزل شماره ۴۹۱ : بی ادب بنیاد هستی عافیت در بار نیست
غزل شماره ۴۹۲ : بیا که آتش کیفیت هوا تیز است
غزل شماره ۴۹۳ : بیا که هیچ بهاری به حسرت ما نیست
غزل شماره ۴۹۴ : بیتابی عشق این همه نیرنگ هوس ریخت
غزل شماره ۴۹۵ : بی توام جای نگه جنبش مژگانی هست
غزل شماره ۴۹۶ : بی تو در هر جا دل صبر آزما خواهد شکست
غزل شماره ۴۹۷ : بی دماغی مژدهٔ پیغام محبوبم بس است
غزل شماره ۴۹۸ : بی رخت در چشمهٔ آیینه خاک است آب نیست
غزل شماره ۴۹۹ : پیر عقل از ما به درد نان مقدم رفته است
غزل شماره ۵۰۰ : بی روی تو مژگان چه نگارد به سرانگشت
غزل شماره ۵۰۱ : پیریام پیغامی از رمز سجود آورده است
غزل شماره ۵۰۲ : بی ساز انفعال سراپای من تهی ست
غزل شماره ۵۰۳ : پیش چشمی که نور عرفان نیست
غزل شماره ۵۰۴ : بی شکست از پردهٔ سازم نوایی برنخاست
غزل شماره ۵۰۵ : بیقراری های چرخ از دست کجرفتاری است
غزل شماره ۵۰۶ : بی کدورت نیست هر جا محرمی یا غافلی ست
غزل شماره ۵۰۷ : بی محابا بر من مجنون میفشان پشت دست
غزل شماره ۵۰۸ : پیوستگی به حق ز دو عالم بریدن است
غزل شماره ۵۰۹ : تا به کی خواهی ز لاف بخت بر سرها نشست
غزل شماره ۵۱۰ : تا به مطلوب رسیدن کاریست
غزل شماره ۵۱۱ : تا جنون نقد بهار عشرتم در چنگ داشت
غزل شماره ۵۱۲ : تا حیرت خرام تو سامان دیده است
غزل شماره ۵۱۳ : تا ز آغوش وداعت داغ حیرت چیده است
غزل شماره ۵۱۴ : تا ز جنس تب و تاب نفس آثاری هست
غزل شماره ۵۱۵ : تا ز حسن او گلستان تماشا رنگ داشت
غزل شماره ۵۱۶ : تا ز مستی غنچه بر فرق چمن مینا شکست
غزل شماره ۵۱۷ : تا عرقناک از چمن آن شوخ بی پروا گذشت
غزل شماره ۵۱۸ : تا غبار خط بر آن حسن صفا پیرا نشست
غزل شماره ۵۱۹ : تا فلک در گردش است آفت به هر سو هاله است
غزل شماره ۵۲۰ : تا نظر بر شوخی آن نرگس خودکام داشت
غزل شماره ۵۲۱ : تا نفس باقی است در دل رنگ کلفت مضمر است
غزل شماره ۵۲۲ : تعین جز افسون اوهام نیست
غزل شماره ۵۲۳ : تنم ز بند لباس تکلف آزاد است
غزل شماره ۵۲۴ : تنها نه ذره دقت اظهار داشته ست
غزل شماره ۵۲۵ : تو آفتاب و جهان جز به جستجوی تو نیست
غزل شماره ۵۲۶ : تو از آن خلوت یکتا چه خبر خواهی داشت
غزل شماره ۵۲۷ : توان به صبر نمودن دل شکسته درست
غزل شماره ۵۲۸ : تویی که غیر دلم هیچ جا مقام تو نیست
غزل شماره ۵۲۹ : تو خود شخص نفس خویی که با دل نیست پیوندت
غزل شماره ۵۳۰ : تو محو خواب و در سیر کن فکان بازست
غزل شماره ۵۳۱ : تو مست وهم و درین بزم بوی صهبا نیست
غزل شماره ۵۳۲ : تهمت افسردگی بر طینت عاشق خطاست
غزل شماره ۵۳۳ : تیره بختی چون هجوم آرد سخن مُهر لب است
غزل شماره ۵۳۴ : جایی که مرگ شهرت انجام داشته ست
غزل شماره ۵۳۵ : جایی که نُه فلک ز حیا سر فکنده است
غزل شماره ۵۳۶ : چارهٔ دردسر دیر محبت جلی ست
غزل شماره ۵۳۷ : جای آرام به وحشتکدهٔ عالم نیست
غزل شماره ۵۳۸ : جرأت سؤال شرم ترا گر جواب داشت
غزل شماره ۵۳۹ : جز خموشی هر که دل بر ناله و فریاد داشت
غزل شماره ۵۴۰ : جز خون دل ز نقد سلامت به دست نیست
غزل شماره ۵۴۱ : چشم بیدار طرب مایهٔ سامان گل است
غزل شماره ۵۴۲ : چشم خرد آیینهٔ جام می ناب است
غزل شماره ۵۴۳ : چشم وا کن حسن نیرنگ قدم بی پرده است
غزل شماره ۵۴۴ : چشمی که ندارد نظری حلقهٔ دام است
غزل شماره ۵۴۵ : چمن امروز فرش منزل کیست
غزل شماره ۵۴۶ : جنس ما با این کسادی قیمتی فهمیده است
غزل شماره۵۴۷ : جنس موهومم دکان آبرویی چیده است
غزل شماره ۵۴۸ : چنین که عمر تأملگر شتاب گذشت
غزل شماره ۵۴۹ : چنین که نیک و بد ما به عجز وابسته ست
غزل شماره ۵۵۰ : جوش حرص از یأس من آخر ز تاب و تب نشست
غزل شماره ۵۵۱ : چو صبحم دماغ می آشام نیست
غزل شماره ۵۵۲ : چو لاله بی تو ز بس رنگ اعتبارم سوخت
غزل شماره ۵۵۳ : چون حباب آیینهٔ ما از خموشی روشن است
غزل شماره ۵۵۴ : چون حبابم الفت وهم بقا زنجیر پاست
غزل شماره ۵۵۵ : چون حبابم شیشهٔ دل هر کجا خواهد شکست
غزل شماره ۵۵۶ : چون سپند آرام جسم دردناکم ناله است
غزل شماره ۵۵۷ : چون سایه بس که کلفت غفلت سرشت ماست
غزل شماره ۵۵۸ : چون سحر طومار چاک سینهام وا کردنی ست
غزل شماره ۵۵۹ : چون شمع اگر خلق پس و پیش گذشته ست
غزل شماره ۵۶۰ : جهان در سرمه خوابید از خیال چشم فتّانت
غزل شماره ۵۶۱ : جهان ز جنس اثرهای این و آن خالیست
غزل شماره ۵۶۲ : جهان قلمرو توفان اعتبار تو نیست
غزل شماره ۵۶۳ : چه خوش است اگر بود آنقدر هوس بلندی منظرت
غزل شماره ۵۶۴ : چه دارد این صفات حاجت آیات
غزل شماره ۵۶۵ : چه سحر بود که دوشم دل آرزوی تو داشت
غزل شماره ۵۶۶ : چه گوید آینهام شکر خوش معاشی حیرت
غزل شماره ۵۶۷ : حایل عزم نفس گرد ره و فرسنگ نیست
غزل شماره ۵۶۸ : حذر ز راه محبت که پر خطرناک است
غزل شماره ۵۶۹ : حیرتم عمری به امید ندامت شاد داشت
غزل شماره ۵۷۰ : حضور کلبهٔ فقر از تکلفات بری ست
غزل شماره ۵۷۱ : حیرت دمیدهام گل داغم بهانهای ست
غزل شماره ۵۷۲ : خاک غربت کیمیای مردم نیک اختر است
غزل شماره ۵۷۳ : خاک نمیم، ما را، کی فکر عجز و جاه است
غزل شماره ۵۷۴ : خامش نفسم شوخی آهنگ من این است
غزل شماره ۵۷۵ : خامشی در پرده سامان تکلم کرده است
غزل شماره ۵۷۶ : خاموشیام جنونکدهٔ شور محشر است
غزل شماره ۵۷۷ : خطّ خوبان هم، حریف طبع وحشت پیشه نیست
غزل شماره ۵۷۸ : خط لعلت غبار حیرت افزاست
غزل شماره ۵۷۹ : خلق را بر سر هر لقمه ز بس سرشکنی ست
غزل شماره ۵۸۰ : خم مکن در عرض حاجت تا توانی پشت دست
غزل شماره ۵۸۱ : خنده صبحی ست که در بند گریبان گل است
غزل شماره ۵۸۲ : خنده تنها نه همین بر گل و سوسن تیغ است
غزل شماره ۵۸۳ : خندهام صبحی به صد چاک گریبان آشناست
غزل شماره ۵۸۴ : خواب در چشم و نفس بر دل محزون بار است
غزل شماره ۵۸۵ : خواب را در دیدهٔ حیران عاشق بار نیست
غزل شماره ۵۸۶ : خواجه تا کی باید این بنیاد رسوایی که نیست
غزل شماره ۵۸۷ : خود گدازی نم کیفیت صهبای من است
غزل شماره ۵۸۸ : خودنمایی ها کثافت جوهریست
غزل شماره ۵۸۹ : خیالی سدّ راه عبرت ماست
غزل شماره ۵۹۰ : دارم ز نفس ناله که جلاد من این است
غزل شماره ۵۹۱ : داغ اگر حلقه زند ساغر صهبای دل است
غزل شماره ۵۹۲ : در آن بساط که حسنت دچار آینه است
غزل شماره ۵۹۳ : در آن مقام که عرض جلال معبود است
غزل شماره ۵۹۴ : در بهار گریه عیش بیدلان آماده است
غزل شماره ۵۹۵ : در پیچ و تاب گیسو تا شانه را عروسی ست
غزل شماره ۵۹۶ : در تکلم از ندامت هیچ کس آسوده نیست
غزل شماره ۵۹۷ : در تماشایی که باید صد مژه بالا شکست
غزل شماره ۵۹۸ : در چمن گر طرف دامانت صبا خواهد شکست
غزل شماره ۵۹۹ : در جنونم موی سر سامان راحت چیده است
غزل شماره ۶۰۰ : در جهان عجز طاقت پیشگی گردن زنست
غزل شماره ۶۰۱ : در خموشی یک قلم آوازهٔ جمعیت است
غزل شماره ۶۰۲ : در خور غفلت نگاهی رونق ما و منست
غزل شماره ۶۰۳ : در خیال آباد راحت آگهی نامحرم است
غزل شماره ۶۰۴ : دَرِ خیال مزن فهم خویش ساز تو نیست
غزل شماره ۶۰۵ : در ربط خلق یکسر ناموس کبریایی ست
غزل شماره ۶۰۶ : در سایۀ ابرو نگهت مست و خرابست
غزل شماره ۶۰۷ : در سیرگاه امر تحیر مقدم است
غزل شماره ۶۰۸ : در تپش آباد دهر، حیرت دل لنگر است
غزل شماره ۶۰۹ : در طریق رفتن از خود رهبری در کار نیست
غزل شماره ۶۱۰ : در طلبت شب چه جنون ها گذشت
غزل شماره ۶۱۱ : در گلستانی که دل را با اشاراتش سری ست
غزل شماره ۶۱۲ : در گلستانی که گرد عجز ما افتاده است
غزل شماره ۶۱۳ : در گلشن هوس که سراغ گلیش نیست
غزل شماره ۶۱۴ : در ندامت گل مقصود به بر نزدیک است
غزل شماره ۶۱۵ : در وادیی که قدرت عجزم کمال داشت
غزل شماره ۶۱۶ : در وصلم و سیرم به گریبان خیال است
غزل شماره ۶۱۷ : درین گلشن دو روزت خنده کاریست
غزل شماره ۶۱۸ : دل از بهار خیال تو گلشن رازست
غزل شماره ۶۱۹ : دل از غبار نفس زخم خفته در نمک است
غزل شماره ۶۲۰ : دل از ندامت هستی، مکدر افتاده ست
غزل شماره ۶۲۱ : دل انجمن صد طرب از یاد وصالست
غزل شماره ۶۲۲ : دل به سعی آب گردیدن طرب پیمانه است
غزل شماره ۶۲۳ : دل به یاد پرتو حسنت سراپا آتشست
غزل شماره ۶۲۴ : دل به یاد جلوهای طاقت به غارت داده است
غزل شماره ۶۲۵ : دل در قدم آبله پایان که شکسته ست
غزل شماره ۶۲۶ : دل را به خیال خط او سیر فرنگیست
غزل شماره ۶۲۷ : دل را ز نگه دام هوس بر سر راه است
غزل شماره ۶۲۸ : دل را گشاد کار ز صد عقده برترست
غزل شماره ۶۲۹ : دل ز اوهام غبارآلودست
غزل شماره ۶۳۰ : دل عمرهاست آینه ترتیب داده است
غزل شماره ۶۳۱ : دل گرم من آتشخانه ٔکیست
غزل شماره ۶۳۲ : دل ماند بی حس و غمت افشانده بال رفت
غزل شماره ۶۳۳ : دلم چو غنچه در آغوش عافیت تنگ است
غزل شماره ۶۳۴ : دل مضطرب یأس و نفس ناله به چنگ است
غزل شماره ۶۳۵ : دوری از اسباب ما و من به حق پیوستن است
غزل شماره ۶۳۶ : دوری منزلم از بسکه ندامت اثر است
غزل شماره ۶۳۷ : دوستان ظلمی به حال نامرادم رفته است
غزل شماره ۶۳۸ : دوش از نظر خیال تو دامن کشان گذشت
غزل شماره ۶۳۹ : دوش در راه خیالت عجز شوق آهنگ داشت
غزل شماره ۶۴۰ : دی به شبنم گریهٔ ما نوگلی خندید و رفت
غزل شماره ۶۴۱ : دی ترنگی از شکست ساغرم گل کرد و ریخت
غزل شماره ۶۴۲ : دی حرف خرامش به لبم بال گشا رفت
غزل شماره ۶۴۳ : دیدۀ حیرت نگاهان را به مژگان کار نیست
غزل شماره ۶۴۴ : دیدهای را که به نظّارۀ دل محرم نیست
غزل شماره ۶۴۵ : راحت جاوید عشاق از فضولی رستن است
غزل شماره ۶۴۶ : راحت کجاست گر دلت از خویش رسته نیست
غزل شماره ۶۴۷ : رزق، خلوتگه اندیشهٔ روزی خوار است
غزل شماره ۶۴۸ : رفتن عمر ز رفتار نفس ها پیداست
غزل شماره ۶۴۹ : رنگت به چشم لاله بساط نظاره سوخت
غزل شماره ۶۵۰ : رنگ خون گلجوش زخم تیغ گلچین بوده است
غزل شماره ۶۵۱ : رنگ عجزم لیک با وضع خموشم کار نیست
غزل شماره ۶۵۲ : رنگ گلش بهار خط از دور دید و رفت
غزل شماره ۶۵۳ : رنگم درین چمن به هوس پر زننده نیست
غزل شماره ۶۵۴ : ز آهم نخل حسرت شعله بالاست
غزل شماره ۶۵۵ : ز آتش رخسار که ساغر گرفت
غزل شماره ۶۵۶ : زان اشک که چون شمع ز چشم تر من ریخت
غزل شماره ۶۵۷ : زان خوشه که میناگری باغ عنب داشت
غزل شماره ۶۵۸ : ز انقلاب جسم، دل بر ساز وحشت هاله نیست
غزل شماره ۶۵۹ : زاهد که بادش آفت ایمان شکست و ریخت
غزل شماره ۶۶۰ : زبان چو کج روش افتد جنون بد مست است
غزل شماره ۶۶۱ : ز بس به خلوت حسن تو بار آینه است
غزل شماره ۶۶۲ : ز بس که معنی مکتوب عشق پیچش داشت
غزل شماره ۶۶۳ : ز خود رمیدن دل بسکه شوخی انگیز است
غزل شماره ۶۶۴ : ز خویش مگذر اگر جوهرت شناسایی ست
غزل شماره ۶۶۵ : ز دستگاه جنون راز همتم فاش است
غزل شماره ۶۶۶ : ز دهر نقد تو جز پیچ و تاب دشوار است
غزل شماره ۶۶۷ : ز شور حیرت من گوش عالمی باز است
غزل شماره ۶۶۸ : ز غصه چاره ندارد دلی که آگاه است
غزل شماره ۶۶۹ : ز فقر تا به شهادت شد آشنا انگشت
غزل شماره ۶۷۰ : ز گریه، سیری چشم پر آب دشوار است
غزل شماره ۶۷۱ : زلف آشفته سری موجهٔ دریای من است
غزل شماره ۶۷۲ : زندگانی از نفس آفت بنا افتاده است
غزل شماره ۶۷۳ : زندگانی در جگر خار است و در پا سوزن است
غزل شماره ۶۷۴ : زندگانی ست که جز مرگ سرانجام نداشت
غزل شماره ۶۷۵ : زندگی تمهید اسباب فناست
غزل شماره ۶۷۶ : زندگی را شغل پرواز فنا جزو تن است
غزل شماره ۶۷۷ : زندگی سدّ ره جولان ماست
غزل شماره ۶۷۸ : زندگی شوخی کمین رمیست
غزل شماره ۶۷۹ : زندگی نقد هزار آزارست
غزل شماره ۶۸۰ : ز نقش پای تو کایینه دار آینه است
غزل شماره ۶۸۱ : زهی چمن ساز صبح فطرت، تبسم لعل مهرجویت
غزل شماره ۶۸۲ : زهی خمخانهٔ حیرت، کلام هوش تسخیرت
غزل شماره ۶۸۳ : زهی مخموری عالم گلی از حسرت جامت
غزل شماره ۶۸۴ : زهی هنگامهٔ امکان، جنون ساز غریبانت
غزل شماره ۶۸۵ : زیر گردون طبع آزادی نوایی برنخاست
غزل شماره ۶۸۶ : زین دو شرر داغ دل هستی ما عبرتیست
غزل شماره ۶۸۷ : زین سال و ماه فرصت کارت منزه است
غزل شماره ۶۸۸ : زین عبارات جنون تحقیق بی ناموس نیست
غزل شماره ۶۸۹ : زین من و ما زندگی سیر فنایی کرد و رفت
غزل شماره ۶۹۰ : سادگی دل را اسیر فکرهای خام داشت
غزل شماره ۶۹۱ : ساز تو کمین نغمهٔ بیداد شکستی ست
غزل شماره ۶۹۲ : سایهٔ دستی اگر ضامن احوال ماست
غزل شماره ۶۹۳ : ستم شریک من یأس خو شدن ستم است
غزل شماره ۶۹۴ : سخت جانی از من محزون که باور داشته ست
غزل شماره ۶۹۵ : سر خط درس کمالت منتخب دانی بس است
غزل شماره ۶۹۶ : سرشکم نسخهٔ دیوانهٔ کیست
غزل شماره ۶۹۷ : سرکشی ها به مرگ راهبرست
غزل شماره ۶۹۸ : سر کیست تا برد آرزو به غبار سجده کمینیات
غزل شماره ۶۹۹ : سرمایهٔ عذر طلبم از همه بیش است
غزل شماره ۷۰۰ : سر منزل ثبات قدم جاده ساز نیست
غزل شماره ۷۰۱ : سرنوشت روی جانان خط مشکین بوده است
غزل شماره ۷۰۲ : سرو بهار جلوه قد دلستان کیست
غزل شماره ۷۰۳ : سرو چمن دل الف شعلهٔ آهی ست
غزل شماره ۷۰۴ : سر هر کس ز گلی پر زده است
غزل شماره ۷۰۵ : سعی جاه آرزوی خاک شدن در سر داشت
غزل شماره ۷۰۶ : سعی روزی داشتم آخر ندامت پیش رفت
غزل شماره ۷۰۷ : سعی ناپیدا و حسرت ها دویدن آرزوست
غزل شماره ۷۰۸ : سفله با جاه نیز هیچکس است
غزل شماره ۷۰۹ : سوخت دل در محفل تسلیم و از جا برنخاست
غزل شماره ۷۱۰ : سیرابی ازین باغ هوس، یأس پرست است
غزل شماره ۷۱۱ : سیر بهار این باغ از ما تمیزخواه است
غزل شماره ۷۱۲ : شب به یاد آن لب خموش گذشت
غزل شماره ۷۱۳ : شب که جوش حسرتی زان نرگس خودکام داشت
غزل شماره ۷۱۴ : شب که حیرت با خیالت طرح قیل و قال ریخت
غزل شماره ۷۱۵ : شب که شور بلبل ما ریشه در گلزار داشت
غزل شماره ۷۱۶ : شب که طاووس مرا شوق تو بال افشان داشت
غزل شماره ۷۱۷ : شب گریهام به آن همه سامان شکست و ریخت
غزل شماره ۷۱۸ : شب هجوم جلوۀ او در خیالم جا گرفت
غزل شماره ۷۱۹ : شعلهٔ بی بال و پر سجده گر اخگر است
غزل شماره ۷۲۰ : شعله ها در گرمجوشی، داغ آه سرد ماست
غزل شماره ۷۲۱ : شوخ بیباکی که رنگ عیش هر کاشانه ریخت
غزل شماره ۷۲۲ : شوخی انداز جرأت ها ضعیفان را بلاست
غزل شماره ۷۲۳ : شوخی که جهان گرد جنون نظر اوست
غزل شماره ۷۲۴ : شور استغنای عشق از حسرت دل بوده است
غزل شماره ۷۲۵ : شوق تا گرم عنان نیست فسردن برجاست
غزل شماره ۷۲۶ : شوق دیدارم و در چشم کسان راه من است
غزل شماره ۷۲۷ : شوکت شاهیام از فیض جنون در قدم است
غزل شماره ۷۲۸ : شهید خندۀ زخمم که تیغ همدم اوست
غزل شماره ۷۲۹ : شیخ تا عزم بر نماز شکست
غزل شماره ۷۳۰ : صاحب خلق حسن، گل ها به دامن داشته ست
غزل شماره ۷۳۱ : صاف طبعان را غمی از خار خار کینه نیست
غزل شماره ۷۳۲ : صبح از دل چاک که در این باغ سخن رفت
غزل شماره ۷۳۳ : صبح این بادیه آشوب تپش های دل است
غزل شماره ۷۳۴ : صبح هستی نیست نیرنگ هوس بالیده است
غزل شماره ۷۳۵ : صد هنر در پردۀ دل فرش اقبال صفاست
غزل شماره ۷۳۶ : صفای آب به یاد غبار راه کسی است
غزل شماره ۷۳۷ : صفای حال ما مغشوش رنگیست
غزل شماره ۷۳۸ : صفحهٔ دل بی خط زخم تو فرد باطلست
غزل شماره ۷۳۹ : صنعت نیرنگ دل بر فطرت کس فاش نیست
غزل شماره ۷۴۰ : صورت راحت نفور از مردمان عالمست
غزل شماره ۷۴۱ : طاس این نرد اختیاری نیست
غزل شماره ۷۴۲ : طبعی که امیدش اثر آمادهٔ بیم است
غزل شماره ۷۴۳ : تپیدن دل عشاق محو کسوت آه است
غزل شماره ۷۴۴ : طوق چون فاخته، شیرازهٔ مشت پر ماست
غزل شماره ۷۴۵ : عاشقی مقدور هر عیاش نیست
غزل شماره ۷۴۶ : عاقبت چون شعله خاکستر به فرق ما نشست
غزل شماره ۷۴۷ : عالم ایجاد عشرتخانهٔ جزو و کل است
غزل شماره ۷۴۸ : عالم طلسم وحشت چشم سیاه اوست
غزل شماره ۷۴۹ : عالمی را بی زبانی های من پوشیده است
غزل شماره ۷۵۰ : عجز بینش با تعلق های امکان آشناست
غزل شماره ۷۵۱ : عجز ما چندین غبار از هر کمین برداشته ست
غزل شماره ۷۵۲ : عرق فشانی شبنم در این حدیقه گواه است
غزل شماره ۷۵۳ : عزّت و خواری دهر آن همه دور از هم نیست
غزل شماره ۷۵۴ : عشرت فروزِ انجمن هستیام حیاست
غزل شماره ۷۵۵ : عشرت موهوم هستی کلفت دنیا بس است
غزل شماره ۷۵۶ : عشق از خاک من آن روز که وحشت میبیخت
غزل شماره ۷۵۷ : عمر گذشته بر مژهام اشک بست و رفت
غزل شماره ۷۵۸ : عمرها شد عجز طاقت سوی جیبم رهبرست
غزل شماره ۷۵۹ : عمری ست به چشمم ز نم اشک اثر نیست
غزل شماره ۷۶۰ : عمری ست به حیرت نفس سوخته رام است
غزل شماره ۷۶۱ : عنقا سراغم از اثرم وهم و ظن تهیست
غزل شماره ۷۶۲ : غزال امن که الفت خیال مبهم اوست
غزل شماره ۷۶۳ : غفلت از عاقبت عقوبت زاست
غزل شماره ۷۶۴ : غلغل صبح ازل از دل عالم برخاست
غزل شماره ۷۶۵ : غم فراق چه و حسرت وصال تو چیست
غزل شماره ۷۶۶ : غنچه در فکر دهانت گوشه گیر خستهای ست
غزل شماره ۷۶۷ : فردوس دل، اسیر خیال تو بودنست
غزل شماره ۷۶۸ : فرصت نظّاره تا مژگان گشودن درگذشت
غزل شماره ۷۶۹ : فریاد که در عالم تحقیق کسی نیست
غزل شماره ۷۷۰ : فسون وهم چه مقدار رهزن افتادست
غزل شماره ۷۷۱ : فضای وادی امکان پر از غبار فناست
غزل شماره ۷۷۲ : فغان که فرصت دام تلاش چیدن رفت
غزل شماره ۷۷۳ : فکر آزادی به این عاجز سرشتی ها تریست
غزل شماره ۷۷۴ : فکر تدبیر سلامت خون راحت خوردنست
غزل شماره ۷۷۵ : فنا مثالم و آیینهٔ بقا اینجاست
غزل شماره ۷۷۶ : قابل نخل ما بر دگرست
غزل شماره ۷۷۷ : قامتش سامان شوخی از نگاه ما گرفت
غزل شماره ۷۷۸ : قانون ادب پرده در صوت و صدا نیست
غزل شماره ۷۷۹ : قصر غنا که عالم تحقیق نام اوست
غزل شماره ۷۸۰ : قید الفت هستی وحشت آشیانیهاست
غزل شماره ۷۸۱ : کار به نقش پا رساند جهد سر هواییت
غزل شماره ۷۸۲ : کاهش طبع من از فطرت بیباک خود است
غزل شماره ۷۸۳ : کام همت اگر انباشتهٔ ذوق خفاست
غزل شماره ۷۸۴ : کتاب عافیتی قیل و قال باب تو نیست
غزل شماره ۷۸۵ : گداز امن درین انجمن کم افتادست
غزل شماره ۷۸۶ : گر آینهات محرم زشتی و نکوییست
غزل شماره ۷۸۷ : گر به سیر انجمن یا گشت گلشن رفته است
غزل شماره ۷۸۸ : گر جنونم هوس قطع منازل میداشت
غزل شماره ۷۸۹ : گرد اندوه دلم دام تماشای صفاست
غزل شماره ۷۹۰ : گردباد امروز در صحرا قیامت کاشته است
غزل شماره ۷۹۱ : گردی ز خویش رفتن ما هیچ برنخاست
غزل شماره ۷۹۲ : گرمرفتاری که سر در راه آن یکتا گذاشت
غزل شماره ۷۹۳ : گر همه در سنگ بود آتش جدایی دید و سوخت
غزل شماره ۷۹۴ : گل در چمن رسید و قدم بر هوا گذاشت
غزل شماره ۷۹۵ : گلدستهٔ نزاکت حسنت که بسته است
غزل شماره ۷۹۶ : گل کردن هوس ز دل صاف تهمت است
غزل شماره ۷۹۷ : کنون که مژدهٔ دیدار شوق بنیادست
غزل شماره ۷۹۸ : کو خلوت و چه انجمن آثار جاه اوست
غزل شماره ۷۹۹ : گوهر دل ز سخن رنگ صفا باخته است
غزل شماره ۸۰۰ : که شود به وادی مدّعا بلد تسلّی منزلت
غزل شماره ۸۰۱ : کینه را در دامن دل های سنگین مسکن است
غزل شماره ۸۰۲ : لاف ما و من یکسر دعوی خداییهاست
غزل شماره ۸۰۳ : لوح هستی یک قلم از نقش قدرت عاری است
غزل شماره ۸۰۴ : ما را به راه عشق طلب رهنما بس است
غزل شماره ۸۰۵ : ما و من شور گرفتاریهاست
غزل شماره ۸۰۶ : ما و من گم گشت هر گه خواب شد همبسترت
غزل شماره ۸۰۷ : مبتذل صبح و شام تازگی آرنده نیست
غزل شماره ۸۰۸ : محرم حسن ازل اندیشهٔ بیگانه نیست
غزل شماره ۸۰۹ : مرا به آبلهٔ پا چه مشکل افتادست
غزل شماره ۸۱۰ : مست عرفان را شراب دیگری در کار نیست
غزل شماره ۸۱۱ : مشّاطهٔ شوخی که به دستت دل ما بست
غزل شماره ۸۱۲ : مقیّدان وفا را ز دل رمیدن نیست
غزل شماره ۸۱۳ : موج جنون میزند، اشک پریشان کیست
غزل شماره ۸۱۴ : موج هر جا، در جمعیّت گوهر زده است
غزل شماره ۸۱۵ : میروم از خویش و حسرت گرم اشک افشاندن است
غزل شماره ۸۱۶ : میی که شوخی رنگش جنون افلاک است
غزل شماره ۸۱۷ : ناتوانی گر چنین اعضای ما خواهد شکست
غزل شماره ۸۱۸ : نالهها داریم و کس زین انجمن آگاه نیست
غزل شماره ۸۱۹ : نالهٔ ما شکوهها امشب به بر آورده است
غزل شماره ۸۲۰ : نسبت اشراف با دونان خطاست
غزل شماره ۸۲۱ : نسخهٔ آرام دل در عرض آهی ابترست
غزل شماره ۸۲۲ : نسزد به وضع فسردگی ز بهار دل مژه بستنت
غزل شماره ۸۲۳ : نسیم گل به خموشی ترانه پرداز است
غزل شماره ۸۲۴ : نشئهٔ هستی به دور جام پیری نارساست
غزل شماره ۸۲۵ : نَفَسِ بوالهوسان بر دل روشن تیغ است
غزل شماره ۸۲۶ : نفس را الفت دل پیچ و تابست
غزل شماره ۸۲۷ : نفس محرّک جسم به غم فسردۀ ماست
غزل شماره ۸۲۸ : نقّاش ازل تا کمر مو کمران بست
غزل شماره ۸۲۹ : نقش دیبای هنر فرش ره اهل صفاست
غزل شماره ۸۳۰ : نور دل در کشور آیینه نیست
غزل شماره ۸۳۱ : نه جاه مایهٔ عصیان نه مال غفلتزاست
غزل شماره ۸۳۲ : نه دیر مانع و نی کعبه حایل افتادست
غزل شماره ۸۳۳ : نه عشق سوخته و نه هوسْ گداخته است
غزل شماره ۸۳۴ : نه ما را صراحی نه پیمانه ایست
غزل شماره ۸۳۵ : نه منزل بی نشان، نی جاده تنگ است
غزل شماره ۸۳۶ : نه همین سبزه از خطش تر گشت
غزل شماره ۸۳۷ : نیاز نامهٔ ما عرض سجده عنوانیست
غزل شماره ۸۳۸ : نیست ایمن از بلا هر کس به فکر جستجوست
غزل شماره ۸۳۹ : نیستی تا علم همّت عنقا برداشت
غزل شماره ۸۴۰ : نیک و بد این مرحله خاکش به کمین است
غزل شماره ۸۴۱ : نیک و بدم از بختِ بدانجامْ سفید است
غزل شماره ۸۴۲ : نی نقشِ چین نه حُسنِ فرنگ آفریدنست
غزل شماره ۸۴۳ : واژگونی بسکه با وضعم قرین گردیده است
غزل شماره ۸۴۴ : وحشتِ مدّعا جنونْ ثمر است
غزل شماره ۸۴۵ : وحشیِ صحرایِ حُسن، نرگسِ فتّانِ کیست
غزل شماره ۸۴۶ : وضعِ ترتیبِ ادب در عرصهگاه لاف نیست
غزل شماره ۸۴۷ : وضع خطوطِ جبین از قلمِ مبهمیست
غزل شماره ۸۴۸ : وهمِ هستی هیچکس را از تپیدن وانداشت
غزل شماره ۸۴۹ : هرجا دلی تپیدنِ شوقِ خیال داشت
غزل شماره ۸۵۰ : هرچند درین گلشن هر سو گلِ خودروییست
غزل شماره ۸۵۱ : هرچه از مدّت هست و بود است
غزل شماره ۸۵۲ : هر سو نگرم دیده به دیدار حجابست
غزل شماره ۸۵۳ : هر کجا وحشتی از آتشم افروخته است
غزل شماره ۸۵۴ : هر کجا دستت برون از آستین گردیده است
غزل شماره ۸۵۵ : هر کجا گُل کرد داغی بر دلِ دیوانه سوخت
غزل شماره ۸۵۶ : هر کجا لعل تو رنگِ خندۀ مستانه ریخت
غزل شماره ۸۵۷ : هر که آمد سیر یأسی زین گلستان کرد و رفت
غزل شماره ۸۵۸ : هر که را دستی ز همّت بود جز بر دل نداشت
غزل شماره ۸۵۹ : هر کس اینجا یک دو دم دکّان بسمل چید و رفت
غزل شماره ۸۶۰ : هستی به رنگِ صبح دلیلِ فنا بس است
غزل شماره ۸۶۱ : هستی چو سحر عهد به پروازِ فنا بست
غزل شماره ۸۶۲ : هما سراغم و زیر فلک مگس هم نیست
غزل شماره ۸۶۳ : همّت از هر دو جهان جست و ز دل در نگذشت
غزل شماره ۸۶۴ : همّت چه برفرازد از شرمِ فقر ما دست
غزل شماره ۸۶۵ : همّت ز گیر و دار جهان رمْ کمین خوش است
غزل شماره ۸۶۶ : همّت من از نشانِ جاه چون ناوک گذشت
غزل شماره ۸۶۷ : همچو شبنم ادب آیینه زدودن بوده ست
غزل شماره ۸۶۸ : هم در ایجاد شکستی به دلم پا زده است
غزل شماره ۸۶۹ : همه کس کشیده محمل به جنابِ کبریایت
غزل شماره ۸۷۰ : هوس به فتنهٔ صد انجمن نگاه شکست
غزل شماره ۸۷۱ : هوس، دل را شکستِ اعتبارست
غزل شماره ۸۷۲ : هوس نماند ز بس عشقِ آن نگارم سوخت
غزل شماره ۸۷۳ : هیچکس جز یأس، غمخوارِ منِ دیوانه نیست
غزل شماره ۸۷۴ : هیچکس چون من درین حرمانسرا ناشاد نیست
غزل شماره ۸۷۵ : یاد آن جلوه ز چشمم گرهِ اشک گشاست
غزل شماره ۸۷۶ : یادِ وصلی کردم آغوشِ منِ دیوانه سوخت
غزل شماره ۸۷۷ : یا رب امشب آن جنونْ آشوبِ جان و دل کجاست
غزل شماره ۸۷۸ : یار دور است ز ما تا به نظر نزدیک است
غزل شماره ۸۷۹ : یأسِ مجنون آخر از پیچ و خم سودا گذشت
غزل شماره ۸۸۰ : یک شبم در دل نسیمِ یادِ آن گیسو گذشت
ث :
غزل شماره ۸۸۱ : بی مغزی و داری به منِ سوخته جان بحث
غزل شماره ۸۸۲ : تأمّل عارفان چه دارد به کارگاهِ جهانِ حادث
غزل شماره ۸۸۳ : خواری ست به هر کج منش از راست روان بحث
غزل شماره ۸۸۴ : رهِ مقصدی که گم است و بس به خیال می سپری عبث
غزل شماره ۸۸۵ : نتَوان بُرْد ز آینهٔ ما رنگِ حدوث
ج – چ :
غزل شماره ۸۸۶ : از بس که خوردهام به خمِ زلفِ یار پیچ
غزل شماره ۸۸۷ : به عبرت آب شو ای غافل از خمیدنِ موج
غزل شماره ۸۸۸ : تا ز پیدایی به گوشم خوانْد افسونْ احتیاج
غزل شماره ۸۸۹ : جان هیچ و جسد هیچ و نفس هیچ و بقا هیچ
غزل شماره ۸۹۰ : درِ لافِ حلقه ربا مزن به ترانههایِ بیانِ کج
غزل شماره ۸۹۱ : عمری ست سرشکی نزد از دیدهٔ تر موج
غزل شماره ۸۹۲ : عمری ست که در حسرت آن لعلِ گهرْ موج
غزل شماره ۸۹۳ : عنقا سر و برگیم مپرس از فقرا هیچ
غزل شماره ۸۹۴ : ماییم و خاک و وعده گه انتظار و هیچ
غزل شماره ۸۹۵ : مباد چشمهٔ شوقِ مرا فسردنِ موج
ح :
غزل شماره ۸۹۶ : از کواکب گل فشانَد چرخ در دامانِ صبح
غزل شماره ۸۹۷ : انجم چو تکمه ریخت ز بندِ نقابِ صبح
غزل شماره ۸۹۸ : بازم از فیضِ جنون آماده شد سامانِ صبح
غزل شماره ۸۹۹ : بی پرده است جلوه ز طَرْفِ نقابِ صبح
غزل شماره ۹۰۰ : خجلم ز حسرتِ پیریی که ز چشمِ تر نکشد قدح
غزل شماره ۹۰۱ : خلقی از پهلوی قدرت قصر و ایوان کرد طرح
غزل شماره ۹۰۲ : دل فتح و دست فتح و نظر فتح و کار فتح
غزل شماره ۹۰۳ : شب که حُسنش بر عرق پیچید سامانِ قدح
غزل شماره ۹۰۴ : مگو طاق و سرایی کردهام طرح
غزل شماره ۹۰۵ : موی پیری بست بر طبعِ حسد تخمیرْ صلح
غزل شماره ۹۰۶ : نداشت دیدۀ من بی تو تابِ خندهٔ صبح
خ :
غزل شماره ۹۰۷ : باز از پان گشت لعلِ نو خطِ دلدارْ سرخ
غزل شماره ۹۰۸ : دمِ سرد بسته به پیشِ خود چقَدَر دماغِ فسرده یخ
غزل شماره ۹۰۹ : شد لبِ شیرین ادایش با من از ابرامْ تلخ
د :
غزل شماره ۹۱۰ : آب و رنگِ عبرتی صرفِ بهارم کردهاند
غزل شماره ۹۱۱ : آتشِ شوقِ طلب آنجا که روشن میشود
غزل شماره ۹۱۲ : آخر از جمعِ هوسها عقده حاصل میشود
غزل شماره ۹۱۳ : آخِر ز سجده ام عرقِ جبهه سر کشید
غزل شماره ۹۱۴ : آدمی کآثار تنزیهش رجوعِ خاک بود
غزل شماره ۹۱۵ : آرزو سوخت نفَس، آینهٔ دل بستند
غزل شماره ۹۱۶ : آفات از هوس به سرت هاله میشود
غزل شماره ۹۱۷ : آفاق جا ندارد همّت کجا نشیند
غزل شماره ۹۱۸ : آگاهی از خیال خودم بی نیاز کرد
غزل شماره ۹۱۹ : آگاهی دل انجمنِ اختلاف شد
غزل شماره ۹۲۰ : آنجا که خیالت ز تمنّا گله دارد
غزل شماره ۹۲۱ : آنجا که طلب محو توکّل شده باشد
غزل شماره ۹۲۲ : آنجا که عجز ممتحنِ چون و چند بود
غزل شماره ۹۲۳ : آنروز که پیدایی ما را اثری بود
غزل شماره ۹۲۴ : آن سبکروحان که تن در خاکساری دادهاند
غزل شماره ۹۲۵ : آن سخا کیشان که بر احسان نظر واکردهاند
غزل شماره ۹۲۶ : آن فتنه که آفاقش شورِ من و ما باشد
غزل شماره ۹۲۷ : آنکه از بویِ بهارش رنگِ امکان ریختند
غزل شماره ۹۲۸ : آنکه ما را به جفا سوخته یا میسوزد
غزل شماره ۹۲۹ : آنها که رنگِ خودسری شمع دیدهاند
غزل شماره ۹۳۰ : آنها که لاف افسر و اورنگ میزنند
غزل شماره ۹۳۱ : آه به دردِ عجز هم کوششِ ما نمیرسد
غزل شماره ۹۳۲ : آه به دوستان دگر عرضِ دعا که میبرد
غزل شماره ۹۳۳ : آه نومیدم کجا تأثیرِ من پیدا شود؟
غزل شماره ۹۳۴ : آهی به هوا چتر زد و چرخِ برین شد
غزل شماره ۹۳۵ : اتّفاق است آنکه هر دشوار را آسان نمود
غزل شماره ۹۳۶ : احتیاجم خجلت از احباب بُرْد
غزل شماره ۹۳۷ : احتیاجی که سرِ مرد به خَم میآرد
غزل شماره ۹۳۸ : ادب چون ماه نو امشب پیِ تکلیفِ من دارد
غزل شماره ۹۳۹ : ادب چه چاره کند؟ شوق چون فضول افتد
غزل شماره ۹۴۰ : ادب سازیم بر ما کیست تمهید صدا بندد
غزل شماره ۹۴۱ : ادبسنجِ بیان حرفی از آن لب هر کجا دارد
غزل شماره ۹۴۲ : از بسکه به تحصیلِ غنا، حرصِ تو جان کند
غزل شماره ۹۴۳ : از پنبه اگر آتشِ سوزان گله دارد
غزل شماره ۹۴۴ : از تغافل زدنی ترکِ سبب باید کرد
غزل شماره ۹۴۵ : از چرخ نه هر ابله و نادان گله دارد
غزل شماره ۹۴۶ : از چه دعوی شمعها گردن به بالا میکشند
غزل شماره ۹۴۷ : از حُقّهٔ دهانش هرگه سخن برآید
غزل شماره ۹۴۸ : از حوادث خاطرِ آزادِ ما غمگین نشد
غزل شماره ۹۴۹ : از دلم بگذشت و خون در چشمِ حیرتساز مانْد
غزل شماره ۹۵۰ : از شکستِ رنگم آبِ رویِ شاهی دادهاند
غزل شماره ۹۵۱ : از غبارم هرچه بالا میکشد
غزل شماره ۹۵۲ : از قضا بر خوانِ ممسک گر کسی نان بشکند
غزل شماره ۹۵۳ : از کجا آیینه با مردم موافق میشود؟
غزل شماره ۹۵۴ : از کشمکش کفِ تو میِ لالهگون کشید
غزل شماره ۹۵۵ : از نامهام آن شوخ، مکدّر شده باشد
غزل شماره ۹۵۶ : از هجومِ کلفتِ دل ناله بیآهنگ ماند
غزل شماره ۹۵۷ : اسرار در طبایع ضبطِ نفس ندارد
غزل شماره ۹۵۸ : اسیرِ آن پنجهٔ نگارین، رهایی از هیچ در ندارد
غزل شماره ۹۵۹ : اشک ز بیدادِ عشق پردهگشا میشود
غزل شماره ۹۶۰ : اشکِ گهر طینتِ ما راهِ تپش سر نکند
غزل شماره ۹۶۱ : اشکم از پیری به چشمِ تر پریشان میشود
غزل شماره ۹۶۲ : اگر از گدازم نمی گل کند
غزل شماره ۹۶۳ : اگر به افواج عزمِ شاهان سوادِ روم و فرنگ گیرد
غزل شماره ۹۶۴ : اگر تعیّن عنقا هوسْ پیام نباشد
غزل شماره ۹۶۵ : اگر خضرِ خطت از چشمهٔ حیوان نشان دارد
غزل شماره ۹۶۶ : اگر دردِ طلب این گردم از رفتار جوشانَد
غزل شماره ۹۶۷ : اگر دماغم درین خمستان، خمارِ شرمِ عدم نگیرد
غزل شماره ۹۶۸ : اگر سور است و گر ماتم دلِ مأیوس مینالد
غزل شماره ۹۶۹ : اگر معشوق بیمهر است و گر عاشق وفا دارد
غزل شماره ۹۷۰ : اگر معنیِ خامُشی گل کند
غزل شماره ۹۷۱ : اگر نظّارۀ گل میتوان کرد
غزل شماره ۹۷۲ : امروز بعدِ عمری دلدار یادِ ما کرد
غزل شماره ۹۷۳ : امروز ناقصان به کمالی رسیده اند
غزل شماره ۹۷۴ : امروز نوبهارست ساغرکشان بیایید
غزل شماره ۹۷۵ : امشب غبارِ نالهٔ دل سرمه رنگ بود
غزل شماره ۹۷۶ : اوّل ، درِ عدم، دهنت باز میکند
غزل شماره ۹۷۷ : اوّل دلِ ستمزده قطع امید کرد
غزل شماره ۹۷۸ : اهل معنی گر به گفت و گو نفس فرسودهاند
غزل شماره ۹۷۹ : ای بهارِ پرفشان دل بر گل و سنبل مبند
غزل شماره ۹۸۰ : ای بیخردان طورِ تعیّن نگزینید
غزل شماره ۹۸۱ : ای بینصیبِ عشق به کارِ هوس بخند
غزل شماره ۹۸۲ : ای سازِ قدس، دل به جهانِ نوا مبند
غزل شماره ۹۸۳ : ای شمع، تک و تازِ نفس گردِ سفر شد
غزل شماره ۹۸۴ : این انجمن افسانهٔ رازِ دهنی بود
غزل شماره ۹۸۵ : این حرصها که دامنِ صد فن شکستهاند
غزل شماره ۹۸۶ : این دور، دورِ حیز است، وضع متین که دارد؟
غزل شماره ۹۸۷ : این ستمکیشان که وهمِ زندگی را هالهاند
غزل شماره ۹۸۸ : این غافلان که آینه پرداز میدهند
غزل شماره ۹۸۹ : اینقدر اشک به دیدارِ که حیرانْ گُل کرد
غزل شماره ۹۹۰ : اینقدر ریش، چه معنی دارد؟
غزل شماره ۹۹۱ : اینقدر نمیدانم صیدم از چه لاغر شد؟
غزل شماره ۹۹۲ : اینکه در دیرِ غمت دم سرد پیدا کردند
غزل شماره ۹۹۳ : اینکه طاقتها جوانی میکند
غزل شماره ۹۹۴ : ای هوسْ آوارگان، چند تک و پو کنید؟
غزل شماره ۹۹۵ : با این خرامِ ناز اگر آن مست میرود
غزل شماره ۹۹۶ : با خزانِ آرزو حشرِ بهارم کرده اند
غزل شماره ۹۹۷ : بادِ صحرایِ جنون هرگه گلافشان میشود
غزل شماره ۹۹۸ : بادۀ تحقیق را ظرفِ هوس تنگی کند
غزل شماره ۹۹۹ : بارِ ما عمری ست دوشِ چشمِ حیران میکشد
غزل شماره ۱۰۰۰ : باز اشکم به خیالت چه فسون میریزد؟
غزل شماره ۱۰۰۱ : باز بیتابیام احرامِ چه در میبندد
غزل شماره ۱۰۰۲ : باز دامانِ دل آهنگ چه گلشن میکشد
غزل شماره ۱۰۰۳ : بازم از شرم سجود امشب عرق بیتاب شد
غزل شماره ۱۰۰۴ : باز مخمور است دل تا بیخودی انشا کند
غزل شماره ۱۰۰۵ : باغِ نیرنگِ جنونم نیست آسان بشکفد
غزل شماره ۱۰۰۶ : با که گویم چه قیامت به سرم میگذرد
غزل شماره ۱۰۰۷ : با ما نه نمِ اشکی و نی چشمِ تری بود
غزل شماره ۱۰۰۸ : به امّید فنا تاب و تب هستی گوارا شد
غزل شماره ۱۰۰۹ : به اندک شوخیی بنیادِ تمکین کنده میگردد
غزل شماره ۱۰۱۰ : با هستیام وداع تو و من چه میکند
غزل شماره ۱۰۱۱ : پایِ طلب دمی که سر از دل برآورد
غزل شماره ۱۰۱۲ : به این ضعفی که جسمِ زارم از بستر نمیخیزد
غزل شماره ۱۰۱۳ : به این عجزم چه از خاک حیاپرورد برخیزد
غزل شماره ۱۰۱۴ : بپرهیز از حسد تا فضل یزدانت قرین باشد
غزل شماره ۱۰۱۵ : به پستی وانمانَد هر که از دردی نشان دارد
غزل شماره ۱۰۱۶ : بت هندی کی از دردسر ترکان خبر دارد؟
غزل شماره ۱۰۱۷ : به حرف و صوت مگو کارِ دل تباه نگردد
غزل شماره ۱۰۱۸ : به خیال زنده بودن هوسِ بقا ندارد
غزل شماره ۱۰۱۹ : بر آستان تو تا جبهه نقش پا نشود
غزل شماره ۱۰۲۰ : پرِ افشاندهام با اوجِ عنقا گفتگو دارد
غزل شماره ۱۰۲۱ : بر اهل فضل دانش و فن گریه میکند
غزل شماره ۱۰۲۲ : برای خاطرم غم آفریدند
غزل شماره ۱۰۲۳ : بر درِ دل حلقه زد غفلت، کنون آهش چه سود
غزل شماره ۱۰۲۴ : بر دستگاهِ اقبال کس خیرهسر نگردد
غزل شماره ۱۰۲۵ : بر رمزِ کارگاهِ ازل کیست وارسد؟
غزل شماره ۱۰۲۶ : بر طمع، طبعِ خسیسی که تفاخر دارد
غزل شماره ۱۰۲۷ : برق خطّی بر سیاهی میزند
غزل شماره ۱۰۲۸ : برگ و ساز عندلیبان زین چمن گفتار بود
غزل شماره ۱۰۲۹ : پُر مفلسم به من چه نوا میتوان رسانْد
غزل شماره ۱۰۳۰ : بر من فسونِ عجز در ایجاد خواندهاند
غزل شماره ۱۰۳۱ : به روی آن جهانِ جلوه، یک عالم نقاب افتد
غزل شماره ۱۰۳۲ : به روی من ز کجا رنگِ اعتبار نشیند؟
غزل شماره ۱۰۳۳ : به روی عالمآرا گر نقابِ زلف درپیچد
غزل شماره ۱۳۰۴ : پَرِ هما چه کند بخت اگر دگرگون شد؟
غزل شماره ۱۰۳۵ : بر این ستمکده یارب چه سنگ میبارد
غزل شماره ۱۰۳۶ : به سرم شور تمنّای تو تا میپیچد
غزل شماره ۱۰۳۷ : به سعی یأس نفس خامشی بیان گردید
غزل شماره ۱۰۳۸ : بسکه بیرویت بهارم کلفت انشا میکند
غزل شماره ۱۰۳۹ : بسکه بیمارِ تو بر بسترِ غم یکرو مانْد
غزل شماره ۱۰۴۰ : بسکه در سازِ صفاکیشان حیا خوابیده بود
غزل شماره ۱۰۴۱ : بسکه زخمِ کشتهٔ نازش تلاطم میکند
غزل شماره ۱۰۴۲ : به شوخی زد طرب غم آفریدند
غزل شماره ۱۰۴۳ : به طرازِ دامنِ نازِ او چه ز خاکساری ما رسد؟
غزل شماره ۱۰۴۴ : به عبرت سرکشان را موی پیری رهنمون گردد
غزل شماره ۱۰۴۵ : بعد ازینت سبزۀ خط در سیاهی میرود
غزل شماره ۱۰۴۶ : به کدام فرصت ازین چمن هوس از فضولی اثر کشد
غزل شماره ۱۰۴۷ : به گرمیِ نگه از شعله تاب میریزد
غزل شماره ۱۰۴۸ : به گفتگوی کسان مردمی که میلافند
غزل شماره ۱۰۴۹ : به کوی دوست که تکلیف بینشانی بود
غزل شماره ۱۰۵۰ : بلاکشان محبّت گلِ چه نیرنگند
غزل شماره ۱۰۵۱ : به محفلی که فضولی قدح به دست نگیرد
غزل شماره ۱۰۵۲ : بنای حرص به معراج مدّعا نرسید
غزل شماره ۱۰۵۳ : بنای رنگ فطرت بر مزاج دون نمیباشد
غزل شماره ۱۰۵۴ : به نظمِ عمر که سرتاسرش روانی بود
غزل شماره ۱۰۵۵ : بوالهوس از سبکسری حفظِ سخن نمیکند
غزل شماره ۱۰۵۶ : بهارِ حیرت ست اینجا نه گل نی جام میخیزد
غزل شماره ۱۰۵۷ : بهارِ رنگِ عبرت جز دلِ روشن نمیبیند
غزل شماره ۱۰۵۸ : بهار صبح نفس زین دودم بقا که ندارد
غزل شماره ۱۰۵۹ : بهارِ عمر به صبحِ دمیده میماند
غزل شماره ۱۰۶۰ : بهارِ عیشِ امکان رنگِ وحشت دیدهای دارد
غزل شماره ۱۰۶۱ : بهار میرود و گل ز باغ میگذرد
غزل شماره ۱۰۶۲ : به هر جا باغبان در یادِ مستان تاک بنشاند
غزل شماره ۱۰۶۳ : به هرجا سازِ غیرت انفعالْ آهنگ میگردد
غزل شماره ۱۰۶۴ : به هرجا نعمتی هست انفعالی در کمین دارد
غزل شماره ۱۰۶۵ : به هر کجا مژهام رنگ خواب میریزد
غزل شماره ۱۰۶۶ : بِهْ که چندی دل ما خامشی انشا باشد
غزل شماره ۱۰۶۷ : پهلو به چرخ میزند امروز جاهِ عید
غزل شماره ۱۰۶۸ : بیا ای شعله تا دل فالِ وصلی از تو بردارد
غزل شماره ۱۰۶۹ : به یاد آستانت هر که سر بر خاک میمالد
غزل شماره ۱۰۷۰ : به یادت گردش رنگم به هرجا بار میبندد
غزل شماره ۱۰۷۱ : پیِ اشکِ من ندانم به کجا رسیده باشد
غزل شماره ۱۰۷۲ : پیِ تحقیق کسانی که گرو تاختهاند
غزل شماره ۱۰۷۳ : بیخودی امشب پر و بال فغانی میشود
غزل شماره ۱۰۷۴ : بیدلان چند خیال گل و شمشاد کنید
غزل شماره ۱۰۷۵ : پیر خمیازهکشِ وضع جوان میباشد
غزل شماره ۱۰۷۶ : پیر گردیدم و هستی سبب ننگ نشد
غزل شماره ۱۰۷۷ : پیری آمد گشت چشم از گریهام کمکم سپید
غزل شماره ۱۰۷۸ : پیری آمد ماند عشرتها ز اندازِ بلند
غزل شماره ۱۰۷۹ : پیریام آخر می و پیمانه بُرد
غزل شماره ۱۰۸۰ : پیری وداعِ عمرِ سبکبال وانمود
غزل شماره ۱۰۸۱ : بی زنگ درین محفل آیینه نمیباشد
غزل شماره ۱۰۸۲ : بیستون یادی ز فرهاد ندامت فال کرد
غزل شماره ۱۰۸۳ : پیش اربابِ حَسَب ترکِ نسب باید کرد
غزل شماره ۱۰۸۴ : بی فقر آشکار نگردد عیارِ مرد
غزل شماره ۱۰۸۵ : بیقراران تو کز شوقِ فنا دیوانهاند
غزل شماره ۱۰۸۶ : بیقراری در دل آگاه طاقت میشود
غزل شماره ۱۰۸۷ : پیکرم چون تیشه تا از جان کنی یاد آورَد
غزل شماره ۱۰۸۸ : بینمک از نمکِ غیر توهّم دارد
غزل شماره ۱۰۸۹ : بینیازان برقریزِ بحر و بر برخاستند
غزل شماره ۱۰۹۰ : بییأس دل از هرچه ندارد گله دارد
غزل شماره ۱۰۹۱ : تا آینه روبروی ما بود
غزل شماره ۱۰۹۲ : تا پری به عرض آمد موجِ شیشه عریان شد
غزل شماره ۱۰۹۳ : تا به عالم، رنگِ بنیادِ تمنّا ریختند
غزل شماره ۱۰۹۴ : تا جلوهٔ بیرنگ تو بر قلبِ صُوَر زد
غزل شماره ۱۰۹۵ : تا حنا از کفت به کام رسید
غزل شماره ۱۰۹۶ : تا در آیینهٔ دل راهِ نفس واباشد
غزل شماره ۱۰۹۷ : تا دل از انجمنِ وصلِ تو مأیوس نبود
غزل شماره ۱۰۹۸ : تا دل به سازِ زمزمهدارِ دوا رسید
غزل شماره ۱۰۹۹ : تا دلِ دیوانه واماند از تپیدن داغ شد
غزل شماره ۱۱۰۰ : تا دمِ تیغت به عرضِ جلوه عریان میشود
غزل شماره ۱۱۰۱ : تا ز چمن دماغ را بوی بهار میرسد
غزل شماره ۱۱۰۲ : تا ز عبرت سرِ مژگان به خمیدن نرسد
غزل شماره ۱۱۰۳ : تا ز گردِ انتظارت مستفیدم کردهاند
غزل شماره ۱۱۰۴ : تا سازِ نفسها کمِ مضراب نگیرد
غزل شماره ۱۱۰۵ : تا شدم گرمِ طلب عجزْ درایم کردند
غزل شماره ۱۱۰۶ : تا عرق، گلبرگِ حسنت یک دو شبنم آب داد
غزل شماره ۱۱۰۷ : تا کاتبِ ایجادم نقشِ من و ما بندد
غزل شماره ۱۱۰۸ : تا گَردِ ما به اوجِ ثریا نمیرسد
غزل شماره ۱۱۰۹ : تا کی از این باغ و راغ رنجِ دویدن برید
غزل شماره ۱۱۱۰ : تا لبش در نظرم میگذرد
غزل شماره ۱۱۱۱ : تا مشرب محبّت ننگِ وفا نباشد
غزل شماره ۱۱۱۲ : تا مقابل بر رخ آن شعله پیکر میشود
غزل شماره ۱۱۱۳ : تا مهِ نو بر فلک بالگشا میرود
غزل شماره ۱۱۱۴ : تا نفس ما و من غبار نبود
غزل شماره ۱۱۱۵ : تبسّم هرکجا رنگِ سخن زان لعلِ تر ریزد
غزل شماره ۱۱۱۶ : تدبیر عنانِ منِ پُر شور نگیرد
غزل شماره ۱۱۱۷ : ترکِ آرزو کردم، رنجِ هستی آسان شد
غزل شماره ۱۱۱۸ : تسلّی کو اگر منظورت اسباب هوس باشد
غزل شماره ۱۱۱۹ : تصوّر جوهرِ آگاهی قدرت کجا دارد؟
غزل شماره ۱۱۲۰ : تغافل چه خجلت به خود چیده باشد
غزل شماره ۱۱۲۱ : تقلید از چه علم به لافم علم کُند
غزل شماره ۱۱۲۲ : تک و پوی نفس از عالم عبرت فنی دارد
غزل شماره ۱۱۲۳ : تمام شوقیم لیک غافل که دل به راه که میخرامد
غزل شماره ۱۱۲۴ : تنپرستان که به این آب و نمک عیّاشند
غزل شماره ۱۲۵۵ : تنگی آورد خانهٔ صیّاد
غزل شماره ۱۱۲۶ : توان اگر همه دوران آسمان گردید
غزل شماره ۱۱۲۷ : تو شمشیرِ حقی هر کس ز غفلت با تو بستیزد
غزل شماره ۱۱۲۸ : تو کار خویش کن اینجا تویی در من نمی گنجد
غزل شماره ۱۱۲۹ : چاکِ کسوتِ فقرم رنگِ خنده میریزد
غزل شماره ۱۱۳۰ : جامِ غرورِ کدام رنگ توان زد
غزل شماره ۱۱۳۱ : جایی که جام در دست آن مه خرام دارد
غزل شماره ۱۱۳۲ : جایی که سعیِ حرصِ جنونآفرین دوَد
غزل شماره ۱۱۳۳ : جایی که شِکوهها به صفِ زیر و بم رسد
غزل شماره ۱۱۳۴ : جبههٔ حرص اگر چنین گَردِ رهِ هوس کشد
غزل شماره ۱۱۳۵ : چرا کس منکرِ بیطاقتیهای درا باشد
غزل شماره ۱۱۳۶ : چرا کسی چو حباب از ادب نگاه ندارد
غزل شماره ۱۱۳۷ : جزوِ موزون اعتدالِ جوهرِ کُل میشود
غزل شماره ۱۱۳۸ : چشمِ تو به حالِ من گر نیم نظر خندد
غزل شماره ۱۱۳۹ : چشم چون آیینه بر نیرنگِ عرضِ ناز بند
غزل شماره ۱۱۴۰ : چشمی که بر آن جلوه نظر داشته باشد
غزل شماره ۱۱۴۱ : جگری آبله زد تخمِ غمی پیدا شد
غزل شماره ۱۱۴۲ : جماعتی که نظربازِ آن بر و دوشند
غزل شماره ۱۱۴۳ : جمعیّت از آن دل، که پریشانِ تو باشد
غزل شماره ۱۱۴۴ : جمعی که با قناعتِ جاوید خو کنند
غزل شماره ۱۱۴۵ : جمعی که پر به فکر هنر در شکستهاند
غزل شماره ۱۱۴۶ : چمن، دلی که به یاد تو آشنا گردید
غزل شماره ۱۱۴۷ : جنون از بس شکستِ آبله در هر قدم دارد
غزل شماره ۱۱۴۸ : جنون اندیشهای بگذار تا دل بر هنر پیچد
غزل شماره ۱۱۴۹ : جنونِ بینوایان هر کجا بختآزما گردد
غزل شماره ۱۱۵۰ : جنون جولانیام هرجا به وحشت رهنما گردد
غزل شماره ۱۱۵۱ : جنونی با دلِ گمگشته از کوی تو میآید
غزل شماره ۱۱۵۲ : چنین گر طبعِ بی دردت به خورد و خواب میسازد
غزل شماره ۱۱۵۳ : چنین کز تابِ می گلبرکِ حُسنت شعله رنگ افتد
غزل شماره ۱۱۵۴ : چو دندان ریخت نعمت حرص را مأیوس میسازد
غزل شماره ۱۱۵۵ : چو دولت درش بر خسان واشود
غزل شماره ۱۱۵۶ : چو سبحه بر سر هم تا به کی قدم شمرید
غزل شماره ۱۱۵۷ : چو شمع از ساز من دیگر کدام آهنگ برخیزد
غزل شماره ۱۱۵۸ : چو شمع از عضو عضوم آگهی سرشار میگردد
غزل شماره ۱۱۵۹ : چو شمع بر سرت اقبال و جاه میگرید
غزل شماره ۱۱۶۰ : چو فقر دست دهد ترک عزّ و جاه کنید
غزل شماره ۱۱۶۱ : چو گوهر قطرهام تا کی به آب افتد که برخیزد
غزل شماره ۱۱۶۲ : چون آبِ روان پُر مگذر بیخبر از خود
غزل شماره ۱۱۶۳ : چو ناله گَردِ نمودم اثر نمیتابد
غزل شماره ۱۱۶۴ : چون برگِ گل ز بس پر و بالم شکستهاند
غزل شماره ۱۱۶۵ : چون رشتهای که از گهر آگاه میشود
غزل شماره ۱۱۶۶ : چون شرر اقبالِ هستی بسکه فرصتْ کاه بود
غزل شماره ۱۱۶۷ : چون شفق از رنگِ خونم هیچکس گلچین نشد
غزل شماره ۱۱۶۸ : چون شمع هیچکس به زیانم نمیکشد
غزل شماره ۱۱۶۹ : جوهرِ تمکینِ مرد از لاف برهم میشود
غزل شماره ۱۱۷۰ : جهان، جنونِ بهارِ غفلت، ز نرگسِ سرمهساش دارد
غزل شماره ۱۱۷۱ : جهانْ کجاست، گلی زان نقاب میخندد
غزل شماره ۱۱۷۲ : چه بلاست اینکه پیری ز فنا خبر ندارد
غزل شماره ۱۱۷۳ : چه بوریا و چه مخمل حجاب میبافند
غزل شماره ۱۱۷۴ : جهد کن که دل ز هوس پایمالِ شک نشود
غزل شماره ۱۱۷۵ : چه شد که قاصدِ امّید لنگ برگردید
غزل شماره ۱۱۷۶ : چه شمع امشب در این محفل چمنپرداز میآید
غزل شماره ۱۱۷۷ : چه غفلت یارب از تقریرِ یأسْ انجام میخیزد
غزل شماره ۱۱۷۸ : چه ممکن است که عاشق گل و سمن گوید؟
غزل شماره ۱۱۷۹ : چینی هوسان عبرتِ مستور ببینید
غزل شماره ۱۱۸۰ : حاشا که مرا طعنِ کسان بر سقَط آرد
غزل شماره ۱۱۸۱ : حاصلِ عافیت آنها که به دامن کردند
غزل شماره ۱۱۸۲ : حاصلم زین مزرعِ بیبر نمیدانم چه شد
غزل شماره ۱۱۸۳ : حاضران از دور چون محشر خروشم دیدهاند
غزل شماره ۱۱۸۴ : حال دل از دوری دلبر نمیدانم چه شد
غزل شماره ۱۱۸۵ : حدیثِ عشق شود ناله ترجمانش و لرزد
غزل شماره ۱۱۸۶ : حرص اگر بر عطش غلو دارد
غزل شماره ۱۱۸۷ : حرص پیری شیألله از خروشم میکشد
غزل شماره ۱۱۸۸ : حرصت آن نیست که مرگش ز هوس وادارد
غزل شماره ۱۱۸۹ : حرفِ پیری داشتم لغزیدنم دیوانه کرد
غزل شماره ۱۱۹۰ : حریفیهای عشق ازهر کس و ناکس نمی آید
غزل شماره ۱۱۹۱ : حسرت امشب آهِ بیتأثیر روشن میکند
غزل شماره ۱۱۹۲ : حسرت، پیامِ بیکسی آخِر به یار بُرد
غزل شماره ۱۱۹۳ : حسرتِ دل کرد بر ما پنجهٔ قاتل بلند
غزل شماره ۱۱۹۴ : حسرتِ زلفِ توام بود شکستم دادند
غزل شماره ۱۱۹۵ : حسرتِ مخمورم آخِر مستیْ انشا میشود
غزل شماره ۱۱۹۶ : حسرتی در دل از آن لاله قبا میپیچد
غزل شماره ۱۱۹۷ : حُسنِ بیشرم ازهجومِ بوالهوس محشر شود
غزل شماره ۱۱۹۸ : حُسن، کلاهِ هوسی گر به تجمّل شکند
غزل شماره ۱۱۹۹ : حسنی که یادش آینهٔ حیرت آب داد
غزل شماره ۱۲۰۰ : حقمشربان دمی که به تحقیق رو کنند
غزل شماره ۱۲۰۱ : حکمِ عشق است که تشریفِ تمنّا بخشند
غزل شماره ۱۲۰۲ : حیا عمریست با صد گردشِ رنگم طرف دارد
غزل شماره ۱۲۰۳ : حیرت، کفیلِ پَر زدنِ گفتگو نشد
غزل شماره ۱۲۰۴ : خارجِ ابنای جنس است آنکه موزون میشود
غزل شماره ۱۲۰۵ : خاکستری نماند ز ما تا هوا برد
غزل شماره ۱۲۰۶ : خاک شد رنگِ تنزّه، گُلِ آثار دمید
غزل شماره ۱۲۰۷ : خامشنفسی خفّت گوینده ندارد
غزل شماره ۱۲۰۸ : خرد به عشق کند حیله سازِ جنگ و گریزد
غزل شماره ۱۲۰۹ : خطی که بر گلِ روی تو آب میریزد
غزل شماره ۱۲۱۰ : خلقی ست پراکندهٔ سعیِ هوسی چند
غزل شماره ۱۲۱۱ : خلوتسرایِ تحقیق کاشانۀ که باشد
غزل شماره ۱۲۱۲ : خواهش از ضبطِ نفس گر قدمی پیش شود
غزل شماره ۱۲۱۳ : خودسر هوازده را شرم رهنمون نشود
غزل شماره ۱۲۱۴ : خودسر به مرگ گردنِ دعوی فرود کرد
غزل شماره ۱۲۱۵ : خوشخرامان اگر اندیشهٔ جولان کردند
غزل شماره ۱۲۱۶ : خوشخرامان دادِ طبعِ سستبنیادم دهید
غزل شماره ۱۲۱۷ : خیالت در غبارِ دل صفاپردازیی دارد
غزل شماره ۱۲۱۸ : خیالِ چشمِ که ساغر به چنگ میآید
غزل شماره ۱۲۱۹ : خیالِ خوشنگاهان باز با شوخی سری دارد
غزل شماره ۱۲۲۰ : خیالِ نامداری تا کیَت خاطرنشین باشد
غزل شماره ۱۲۲۱ : داد عشق از بینیازی درسِ طفلانم بیاد
غزل شماره ۱۲۲۲ : داغ بودم که چه خواهم به غمت انشا کرد
غزل شماره ۱۲۲۳ : داغِ عشقم چارهجوییها کبابم میکند
غزل شماره ۱۲۲۴ : در احتیاج نتْوان بر سفله التجا بُرد
غزل شماره ۱۲۲۵ : در ادبگاهی که لب نامحرمِ تحریک بود
غزل شماره ۱۲۲۶ : در بساطی که دمِ تیغِ ادب آختهاند
غزل شماره ۱۲۲۷ : در بیابانی که سعیِ بیخودی رهبر شود
غزل شماره ۱۲۲۸ : درشتخو سخنش عافیتْ ثمر نبوَد
غزل شماره ۱۲۲۹ : در عشق آنکه قابلِ دردش ندیدهاند
غزل شماره ۱۲۳۰ : در غبارِ هستی اسرارِ فنا پوشیدهاند
غزل شماره ۱۲۳۱ : در غمت آخِر به جایی کارِ بیدادم رسید
غزل شماره ۱۲۳۲ : در گلستانی که چشمم محو آن طنّاز ماند
غزل شماره ۱۲۳۳ : در گلستانی که حسنش جلوهای سر میکند
غزل شماره ۱۲۳۴ : در هوای او دل هر ذرّه جانی میشود
غزل شماره ۱۲۳۵ : در این خرابه نه دشمن نه دوست میباشد
غزل شماره ۱۲۳۶ : درین ره تا کسی از وصلِ مقصد کام بردارد
غزل شماره ۱۲۳۷ : در این گلشن کدامین شعله با این تاب میگردد
غزل شماره ۱۲۳۸ : در این وادی کف پایی ز آسایش خبر دارد
غزل شماره ۱۲۳۹ : دگر تظلّم ما عاجزان کجا برسد
غزل شماره ۱۲۴۰ : دل از دمِ محبّت، چندین فتور دارد
غزل شماره ۱۲۴۱ : دل از نیرنگ آگاهی به چندین پیشه میافتد
غزل شماره ۱۲۴۲ : دل از وسعت اگر شانی ندارد
غزل شماره ۱۲۴۳ : دل اگر محو مدّعا گردد
غزل شماره ۱۲۴۴ : دل انجمنِ محرم و بیگانه نباشد
غزل شماره ۱۲۴۵ : دل باز به جوش یارب آمد
غزل شماره ۱۲۴۶ : دلِ پا شکسته، حقِ طلب، به رهت چگونه ادا کند
غزل شماره ۱۲۴۷ : دل با غبارِ هستی ربط آنقدَر ندارد
غزل شماره ۱۲۴۸ : دل بالِ یأس زد نفسِ مغتنم نمانْد
غزل شماره ۱۲۴۹ : دل به خرسندی اگر ترکِ هوس میگیرد
غزل شماره ۱۲۵۰ : دل به زلفِ یار هم آرام نتْوانست کرد
غزل شماره ۱۲۵۱ : دل به قیدِ جسم از علمِ یقین بیگانه ماند
غزل شماره ۱۲۵۲ : دل تا به کیام جز پیِ آزار نگردد
غزل شماره ۱۲۵۳ : دل تا نظر گشود به خویش آفتاب دید
غزل شماره ۱۲۵۴ : دل چو آزاد از تعلّق شد منوّر میشود
غزل شماره ۱۲۵۵ : دل چو شد روشن جهان هم مشرب او میشود
غزل شماره ۱۲۵۶ : دل جهان دیگر از مرآت یکدیگر شود
غزل شماره ۱۲۵۷ : دل جهان دیگر از رفع کدورت میشود
غزل شماره ۱۲۵۸ : دل خاکِ سرِ کوی وفا شد چه بجا شد
غزل شماره ۱۲۵۹ : دل خلوتِ اندیشهٔ یار است ببینید
غزل شماره ۱۲۶۰ : دلدار رفت و دیده به حیرت دچار ماند
غزل شماره ۱۲۶۱ : دلدار گذشت و نگه بازپسین ماند
غزل شماره ۱۲۶۲ : دلدار مقیم دل ما شد چه بجا شد
غزل شماره ۱۲۶۳ : دل در جسدِ شبهه عبارت چه نماید؟
غزل شماره ۱۲۶۴ : دل ز پیاش عمرهاست سجده کمین میرود
غزل شماره ۱۲۶۵ : دل ز هر اندیشه با رنگی مقابل میشود
غزل شماره ۱۲۶۶ : دل سحرگاهی به گلشن یاد آن رخسار کرد
غزل شماره ۱۲۶۷ : دل شکستی دارد از معموره بر هامون زنید
غزل شماره ۱۲۶۸ : دل شهرهٔ تسلیم ز ضبط نفسم شد
غزل شماره ۱۲۶۹ : دلِ صبرآزما کمتر ز دار و گیر فرساید
غزل شماره ۱۲۷۰ : دل گداخته بر ششجهت بغل وا کرد
غزل شماره ۱۲۷۱ : دل مباد افسرده تا بر کس نگردد کار سرد
غزل شماره ۱۲۷۲ : دل مپرسید چرا سوخته یا میسوزد
غزل شماره ۱۲۷۳ : دلها تأمّلْ آینهٔ حُسنِ مطلقند
غزل شماره ۱۲۷۴ : دلیل شکوهٔ من سعی نارسا نشود
غزل شماره ۱۲۷۵ : دماغ بلبل ما کی هوای بال و پر دارد؟
غزل شماره ۱۲۷۶ : دماغ وحشتآهنگان خیالآور نمیباشد
غزل شماره ۱۲۷۷ : دمی که تیغ تو خون مرا بحل گیرد
غزل شماره ۱۲۷۸ : دندان به خنده چون کند آن لعل تر سپید
غزل شماره ۱۲۷۹ : دنیا و تلاش هوس بیخبری چند
غزل شماره ۱۲۸۰ : دور گردون تا دماغِ جامِ عیشم تازه کرد
غزل شماره ۱۲۸۱ : دوستان از منش دعا مبرید
غزل شماره ۱۲۸۲ : دوستان افسرد دل چندی به آهش خون کنید
غزل شماره ۱۲۸۳ : دوستان در گوشهٔ چشمِ تغافل جا کنید
غزل شماره ۱۲۸۴ : دونان که در تلاش گهر دست شستهاند
غزل شماره ۱۲۸۵ : دون طبع قدرش از هوس افزون نمیشود
غزل شماره ۱۲۸۶ : دیده را مژگان بهم آوردنی در کار بود
غزل شماره ۱۲۸۷ : ذرّه تا خورشیدِ امکان جمله حیرت زادهاند
غزل شماره ۱۲۸۸ : ذرّه تا مهر هزار آینه عریان کردند
غزل شماره ۱۲۸۹ : ذوق فقر افسانهٔ اقبال کوته میکند
غزل شماره ۱۲۹۰ : راحت دل ز نفس بالفشان میباشد
غزل شماره ۱۲۹۱ : راحتْ نصیبِ ایجاد زنگ و حبش نباشد
غزل شماره ۱۲۹۲ : رازداران کز ادب راهِ لبِ گویا زدند
غزل شماره ۱۲۹۳ : راه فضولی ما هم در ازل حیا زد
غزل شماره ۱۲۹۴ : رسید عید و طربها دلیل دل گردید
غزل شماره ۱۲۹۵ : رشته بگسیخت نفس، زیر و بم ساز نماند
غزل شماره ۱۲۹۶ : رضاعت از برم چندانکه گردم پیر میجوشد
غزل شماره ۱۲۹۷ : رفته رفته این بزرگیها به بازی میکشد
غزل شماره ۱۲۹۸ : رفته رفته عافیت هم کینهخواهی میکند
غزل شماره ۱۲۹۹ : رفتیم و داغ ما به دل روزگار ماند
غزل شماره ۱۳۰۰ : رگ گل آستین شوخی کمینِ صید ما دارد
غزل شماره ۱۳۰۱ : رمز آشنای معنی هر خیرهسر نباشد
غزل شماره ۱۳۰۲ : رم وحشی نگاهِ من غبارانگیزِ جولان شد
غزل شماره ۱۳۰۳ : رنگ اطوارِ ادبسنجان به قانون ریختند
غزل شماره ۱۳۰۴ : رنگِ حنا در کفم بهار ندارد
غزل شماره ۱۳۰۵ : رنگم نقابِ غیرتِ آن جلوه میدرد
غزل شماره ۱۳۰۶ : روز سیهم سایه صفت جزو بدن شد
غزل شماره ۱۳۰۷ : روزگاری شد که از اهل وفا دل بردهاند
غزل شماره ۱۳۰۸ : روزگاری که به عشق از هوسم افکندند
غزل شماره ۱۳۰۹ : روزی که هوسها درِ اقبال گشودند
غزل شماره ۱۳۱۰ : روزی که بی تو دامن ضعفم به چنگ بود
غزل شماره ۱۳۱۱ : روزی که عشق رنگِ جهان نقش بسته بود
غزل شماره ۱۳۱۲ : روزی که قضا سر خطِ آفاق رقم زد
غزل شماره ۱۳۱۳ : روزی که نقشِ گردش چشمت خیال کرد
غزل شماره ۱۳۱۴ : روشندلان چو آینه بر هرچه رو کنند
غزل شماره ۱۳۱۵ : ریشهواری عافیت در مزرعِ امکان نبود
غزل شماره ۱۳۱۶ : ز ابرامِ طلب نومیدیام آخر به چنگ آمد
غزل شماره ۱۳۱۷ : ز اندازِ نگاهت فتنه برق آهنگ می گردد
غزل شماره ۱۳۱۸ : زان زر و سیم که این مردم باذل بخشند
غزل شماره ۱۳۱۹ : زان نشئه که قلقل به لبِ شیشه دوانَد
غزل شماره ۱۳۲۰ : زبان به کامِ خموشی کشد بیانش و لرزد
غزل شماره ۱۳۲۱ : ز بسکه منتظران چشم در رهِ یارند
غزل شماره ۱۳۲۲ : ز بعد ما نه غزل نی قصیده میماند
غزل شماره ۱۳۲۳ : ز تخمت چه نشو و نما میدمد
غزل شماره ۱۳۲۴ : ز تنگی منفعل گردید دل، آفاق پیدا شد
غزل شماره ۱۳۲۵ : ز جرگهٔ سخنم خامشی به در دارد
غزل شماره ۱۳۲۶ : ز دردِ یأس ندانم کجا کنم فریاد
غزل شماره ۱۳۲۷ : زد نفس فال تنآسانی، دلی آراستند
غزل شماره ۱۳۲۸ : ز دنیا چه گیرد اگر مرد گیرد
غزل شماره ۱۳۲۹ : ز زلف و روی تو تا دیدهام سیاه و سفید
غزل شماره ۱۳۳۰ : ز ساز جسم هزار انفعال میگذرد
غزل شماره ۱۳۳۱ : ز سختجانی من عمر تنگ میگذرد
غزل شماره ۱۳۳۲ : ز شرمِ سرنوشتی کز ازل بنیاد من دارد
غزل شماره ۱۳۳۳ : ز شرمِ عشق فلکها به خاک رو کردند
غزل شماره ۱۳۳۴ : ز شوخی چشم من تا کی به روی غیر واباشد
غزل شماره ۱۳۳۵ : زمینگیری ز جولانم چه امکانست وادارد؟
غزل شماره ۱۳۳۶ : زندگی افسرد فال شوخی سودا زنید
غزل شماره ۱۳۳۷ : زندگی در ملکِ عبرت مرگ مفلس میشود
غزل شماره ۱۳۳۸ : رنگ در دل داشتم روشنگرِ ادراک برد
غزل شماره ۱۳۳۹ : ز ننگ منّت راحت به مرگم کار میافتد
غزل شماره ۱۳۴۰ : ز وهم متّهم ظرف کم نخواهی شد
غزل شماره ۱۳۴۱ : ز هر مو دام بر دوشم، گرفتار اینچنین باید
غزل شماره ۱۳۴۲ : ز هستی قطع کن گر میل راحت در نمود آمد
غزل شماره ۱۳۴۳ : زیرگردون آنچه از کشت تو و من میرسد
غزل شماره ۱۳۴۴ : زین باغ بسکه بیثمری آشکار بود
غزل شماره ۱۳۴۵ : زین ساز بم و زیر توقّع چه خروشد
غزل شماره ۱۳۴۶ : زین شیشهٔ ساعت که مه و سال برآورد
غزل شماره ۱۳۴۷ : زین گرد خوان که سیری هیچ آرزو نشد
غزل شماره ۱۳۴۸ : ساز امکان از شکست آواز پیدا میکند
غزل شماره ۱۳۴۹ : ساغرم بی تو داغ می گردد
غزل شماره ۱۳۵۰ : سبکروان که به وحشت میانِ جان بستند
غزل شماره ۱۳۵۱ : سپند بزم تو تا بیقرار گردد و نالد
غزل شماره ۱۳۵۲ : سپند بزم تو گویند هیچ جا ننشیند
غزل شماره ۱۳۵۳ : ستمکشی که به جز گریهاش نشاید و خندد
غزل شماره ۱۳۵۴ : سجدهٔ خاک درت هر که تمنّایش بود
غزل شماره ۱۳۵۵ : سحر آه و گلستان نکهت و بلبل فغان دارد
غزل شماره ۱۳۵۶ : سحرِ طلوعِ گلِ دعا که مرادِ اهلِ همم رسد
غزل شماره ۱۳۵۷ : سخن ز مشقِ ادب موج گوهرش گیرید
غزل شماره ۱۳۵۸ : سراغت از چمنِ کبریا که میپرسد
غزل شماره ۱۳۵۹ : سران ز نسخهٔ تسلیم باب بردارید
غزل شماره ۱۳۶۰ : سرکشی میخواستیم از پا نشستن در رسید
غزل شماره ۱۳۶۱ : سعی نفس جز شمار گام ندارد
غزل شماره ۱۳۶۲ : سیل غمی که دادِ جهانِ خراب داد
غزل شماره ۱۳۶۳ : سیه مستی به دور ساغرت بیتاب میگردد
غزل شماره ۱۳۶۴ : شب حسرتِ دیدارِ توام دامِ کمین شد
غزل شماره ۱۳۶۵ : شب که از جوشِ خیالت بزم گلشن تنگ بود
غزل شماره ۱۳۶۶ : شب که از شورِ شکستِ دل اثر پرزور شد
غزل شماره ۱۳۶۷ : شب که از شوق تو پروازم بهارْ آهنگ بود
غزل شماره ۱۳۶۸ : شب که جز یأس به کامِ دلِ مأیوس نبود
غزل شماره ۱۳۶۹ : شب که در بزمِ ادب قانونِ حیرت ساز بود
غزل شماره ۱۳۷۰ : شب که در یادت سراپایم زبانِ ناله بود
غزل شماره ۱۳۷۱ : شب که دل از یأسِ مطلب، بادهای در جام کرد
غزل شماره ۱۳۷۲ : شب که توفان جوشی چشم ترم آمد به یاد
غزل شماره ۱۳۷۳ : شب که وصل آغوشپردازِ دلِ دیوانه بود
غزل شماره ۱۳۷۴ : شب که یاد جلوهات چشمِ خیالم آب داد
غزل شماره ۱۳۷۵ : شبم آهی ز دل در حسرتِ قاتل برون آمد
غزل شماره ۱۳۷۶ : شبنم صبح از چمن، آبله دل میرود
غزل شماره ۱۳۷۷ : شدم خاک و نگفتم عاشقم کار این چنین باید
غزل شماره ۱۳۷۸ :شرمِ قصورم از سخن، شکوۀ اعتبار بُرد
غزل شماره ۱۳۷۹ : شکوه مفلسی ما را به خاموشی علم دارد
غزل شماره ۱۳۸۰ : شمع بزمت چه قدم بردارد
غزل شماره ۱۳۸۱ : شمعها زین انجمن بیصرفهتازان رفتهاند
غزل شماره ۱۳۸۲ : شوخی، بهارِ طبعِ چمنزاد میشود
غزل شماره ۱۳۸۳ : شور اشکم گر چنین راهِ تپش سر میکند
غزل شماره ۱۳۸۴ : شور حاجت تا کی از حرصِ دو دل باید شنید
غزل شماره ۱۳۸۵ : شور لیلی کو که باز آرایش سودا کند
غزل شماره ۱۳۸۶ : شوق تا گردد دوبالا خویش را احول کنید
غزل شماره ۱۳۸۷ : شوق تا محمل به دوشِ طبعِ وحشتساز ماند
غزل شماره ۱۳۸۸ : شوق تو به مشت پرم آتش زد و سر داد
غزل شماره ۱۳۸۹ : شوق دیداری که از دل بالِ حسرت می کشد
غزل شماره ۱۳۹۰ : شوقِ موسی نگهم رام تسلّی نشود
غزل شماره ۱۳۹۱ : صبح شد در عرصهٔ گردون مگو خندان سفید
غزل شماره ۱۳۹۲ : صبح شو ای شب! که خورشید من اکنون میرسد
غزل شماره ۱۳۹۳ : صبحی به گوشِ عبرتم از دل صدا رسید
غزل شماره ۱۳۹۴ : صبحی که گلت به باغ باشد
غزل شماره ۱۳۹۵ : صبری که صبح این باغ از ما جدا نخندد
غزل شماره ۱۳۹۶ : صد ابد عیش طربخانهٔ دنیا بخشند
غزل شماره ۱۳۹۷ : صفا داغِِ کدورت گشت سامان من و ما شد
غزل شماره ۱۳۹۸ : صفا فریب فقیهان نفس گداختهاند
غزل شماره ۱۳۹۹ : صیّادِ بینشانی پرواز رنگ ما شد
غرل شماره ۱۴۰۰ : ضعیفیها بیانِ عجزِ طاقت برنمیدارد
غزل شماره ۱۴۰۱ : طالعم زلف یار را ماند
غزل شماره ۱۴۰۲ : طبع خاموشان به نورِ شرم روشن میشود
غزل شماره ۱۴۰۳ : طبعِ دانا الم دهر مکدّر نکند
غزل شماره ۱۴۰۴ : طبع سرکش خاک گشت و چشم شرمی وانکرد
غزل شماره ۱۴۰۵ : طبع قناعت اختیار، مصدرِ زیب و فر شود
غزل شماره ۱۴۰۶ : طرّهٔ او در خیالم گر پریشان میشود
غزل شماره ۱۴۰۷ : ظالم چه خیال است؟ مؤدب به در آید
غزل شماره ۱۴۰۸ : عاقبت در حلقهٔآن زلف، دل جا میکند
غزل شماره ۱۴۰۹ : عاقبت شرمِ امل بر غفلت ما میزند
غزل شماره ۱۴۱۰ : عالم همه زین میکده بیهوش برآمد
غزل شماره ۱۴۱۱ : عالم گرفتاری، خوش تسلسلی دارد
غزل شماره ۱۴۱۲ : عجزِ طاقت به گرفتاری غم شادم کرد
غزل شماره ۱۴۱۳ : عجز نپْسندید از ما شکوهٔ قاتل بلند
غزل شماره ۱۴۱۴ : عدم زین بیش برهانی ندارد
غزل شماره ۱۴۱۵ : عرضِ هستی زنگ بر آیینهٔ دل میشود
غزل شماره ۱۴۱۶ : عرقآلوده جمالی ز نظر میگذرد
غزل شماره ۱۴۱۷ : عریانی آنقدَر به برم تنگ میکشد
غزل شماره ۱۴۱۸ : عشّاق گر از سبحه و زنّار نویسند
غزل شماره ۱۴۱۹ : عشّاق چون فسانهٔ تحقیق سر کنند
غزل شماره ۱۴۲۰ : عشق مطربزادهای بر ساز و تقوا زور کرد
غزل شماره ۱۴۲۱ : عشق هرجا ادبآموزِ تپیدن باشد
غزل شماره ۱۴۲۲ : عقل اگر صد انجمن تدبیر روشن میکند
غزل شماره ۱۴۲۳ : علم و عیان خلق به جز شک نمیشود
غزل شماره ۱۴۲۴ : عُلْویانی که به این عالم دون میآیند
غزل شماره ۱۴۲۵ : عمر ارذل ای خدا مگمار بر نیروی مرد
غزل شماره ۱۴۲۶ : عمریست رختِ حسرتم از سینه بستهاند
غزل شماره ۱۴۲۷ : عَمَلی که سر به هوا خم از همه پیکرت به در آورد
غزل شماره ۱۴۲۸ : عید است غبارِ سرِ راهِ تو توان شد
غزل شماره ۱۴۲۹ : عیش ما کم نیست گر اشکی به چشم تر بوَد
غزل شماره ۱۴۳۰ : غافلان چند قبادوزیِ ادراک کنید
غزل شماره ۱۴۳۱ : غافل شدیم و گشت خروشِ هوس بلند
غزل شماره ۱۴۳۲ : غافلی چند که نقشِ حق و باطل بستند
غزل شماره ۱۴۳۳ : غبار ما به جز این پر شکستنی که ندارد
غزل شماره ۱۴۳۴ : غرورِ قدرت اگر بازوی خمی دارد
غزل شماره ۱۴۳۵ : غرور نازِ تو تهمتکش ادا نشود
غزل شماره ۱۴۳۶ : غفلتْ آهنگان که دل را سازِ غوغا کردهاند
غزل شماره ۱۴۳۷ : غنا مفت هوس گر نام آسودن نمیگیرد
غزل شماره ۱۴۳۸ : فالی از داغ زدم دل چمنآیین آمد
غزل شماره ۱۴۳۹ : فرصتْ انشایانِ هستی گر تکلّف کردهاند
غزل شماره ۱۴۴۰ : فرصتِ نازِ کرّ و فر ضامنِ کس نمیشود
غزل شماره ۱۴۴۱ : فریب جاه مخور تا دل تو تنگ نگردد
غزل شماره ۱۴۴۲ : فسردن از مزاج شعله، خاکستر برون آرد
غزل شماره ۱۴۴۳ : فسردگیهای سازِ امکان ترانهام را عنان نگیرد
غزل شماره ۱۴۴۴ : فسونِ عیش، کدورتزدای ما نشود
غزل شماره ۱۴۴۵ : فطرت آخر بر معاد از سعی اکمل میزند
غزل شماره ۱۴۴۶ : فکر خویشم آخر از صحرای امکان میبرد
غزل شماره ۱۴۴۷ : فکر نازک، عالمی را سرمهٔ تقریر شد
غزل شماره ۱۴۴۸ : فنا کی شغل سودای محبّت را زیان دارد
غزل شماره ۱۴۴۹ : قامت خم کز حیا سوی زمین رو میکند
غزل شماره ۱۴۵۰ : قدح، می بر کف است و شمع، گل در آستین دارد
غزل شماره ۱۴۵۱ : قضا تا نقش بنیاد من بیکار میبندد
غزل شماره ۱۴۵۲ : قماشِ رنگ ز بس بیحجاب میبافند
غزل شماره ۱۴۵۳ : قیامت خندهریزی بر مزار من گل افشان شد
غزل شماره ۱۴۵۴ : کار جهان خواه عجز، خواه سری میکند
غزل شماره ۱۴۵۵ : کار دلها باز از آن مژگان به سامان میرسد
غزل شماره ۱۴۵۶ : کار دنیا بس که مهمل گشت عقبا ریختند
غزل شماره ۱۴۵۷ : کامجویان اندکی بر مطلب استغنا زنید
غزل شماره ۱۴۵۸ : کام دل از لب خاموش گرفتن دارد
غزل شماره ۱۴۵۹ : کجاست سایه که هستیش دستگاه شود
غزل شماره ۱۴۶۰ : گذشت عمر به لرزیدنم ز بیم و امید
غزل شماره ۱۴۶۱ : گذشت عمر و دل از حرص سر نمیتابد
غزل شماره ۱۴۶۲ : گذشتگان که ز تشویش ما و من رستند
غزل شماره ۱۴۶۳ : گر آرزوی رستن از این دامگه کنید
غزل شماره ۱۴۶۴ : گر آگهی به سیر فنا و بقا بخند
غزل شماره ۱۴۶۵ : گر آن خروشِ جهانِ یکتا سری به این انجمن برآرد
غزل شماره ۱۴۶۶ : گر آیینهات در مقابل نمانَد
غزل شماره ۱۴۶۷ : گر بویِ وفا را نفس آیینه نباشد
غزل شماره ۱۴۶۸ : گر بی تو نگه را به تماشا هوس افتاد
غزل شماره ۱۴۶۹ : گر جنونم ناله واری نذر بلبل میکند
غزل شماره ۱۴۷۰ : گر چنین اشکم ز شرم پرگناهی میرود
غزل شماره ۱۴۷۱ : گر چنین بخت نگون عبرتْ کمین پیدا شود
غزل شماره ۱۴۷۲ : گر خاک نشینان علم افراخته باشند
غزل شماره ۱۴۷۳ : گر خیالِ گردشِ چشم توام رهبر شود
غزل شماره ۱۴۷۴ : گرد عجزم، خوش خرامان سرفرازم کردهاند
غزل شماره ۱۴۷۵ : گرد مرا تحیّر، صبحِ جنونْ سبق کرد
غزل شماره ۱۴۷۶ : گردی دگر نشد ز منِ نارسا بلند
غزل شماره ۱۴۷۷ : گر شور مستیام کند اندیشه گردباد
غزل شماره ۱۴۷۸ : گر شوق به راهت قدمی پیش برآرد
غزل شماره ۱۴۷۹ : گر شوق پیِ مطلبِ نایاب نگیرد
غزل شماره ۱۴۸۰ : گر طمع دستِ طلب وامیکند
غزل شماره ۱۴۸۱ : گرفتار رسوم اندیشهٔ آرام کم دارد
غزل شماره ۱۴۸۲ : گر کمال اختیار خواهم کرد
غزل شماره ۱۴۸۳ : گر نالهٔ من پرتوِ اندیشه دواند
غزل شماره ۱۴۸۴ : گرنه مشت خاکم از اشک ندامت تر شود
غزل شماره ۱۴۸۵ : گره به رشتهٔ سازِ نفس خوش آن که نبندد
غزل شماره ۱۴۸۶ : کس طاقت آن لمعهٔ رخسار ندارد
غزل شماره ۱۴۸۷ : کسی از التفات چشم خوبان کام بردارد
غزل شماره ۱۴۸۸ : کسی که چون مژه عبرت دلیلِ روشنش افتد
غزل شماره ۱۴۸۹ : کسی که نیک و بد هوشیار و مست بپوشد
غزل شماره ۱۴۹۰ : کسی معنی بحر فهمیده باشد
غزل شماره ۱۴۹۱ : کلاهِ هر که فلک بر سماک میفِکَند
غزل شماره ۱۴۹۲ : گل به سر، جام به کف، آن چمن آیین آمد
غزل شماره ۱۴۹۳ : گل نکرد آهی که بر ما خنجر قاتل نشد
غزل شماره ۱۴۹۴ : گلهای آن تبسّم باغِ فلک ندارد
غزل شماره ۱۴۹۵ : کم نیست صحبت دل گر مرد، زن نمانَد
غزل شماره ۱۴۹۶ : کم و بیش وهمِ تعیّنت سر و برگِ نقص و کمال شد
غزل شماره ۱۴۹۷ : کو جنون تا عقدهٔ هوش از سر ما واکند
غزل شماره ۱۴۹۸ : کو رنگ، چه بو؟ جلوهٔ یارست ببینید
غزل شماره ۱۴۹۹ : گهی بر سر، گهی در دل، گهی در دیده جا دارد
غزل شماره ۱۵۰۰ : کی به آسانی دمِ آبم میسر میشود
غزل شماره ۱۵۰۱ : کیست کز جهد به آن انجمن ناز رسد؟
غزل شماره ۱۵۰۲ : لاغری آن همه زین مرحله دورم افکند
غزل شماره ۱۵۰۳ : لاله و گل چشمک رمزِ خزان فهمیده اند
غزل شماره ۱۵۰۴ : لب بیصرفه نوا، جهلْ سبق میباشد
غزل شماره ۱۵۰۵ : لعلِ لب او یکدم بر حالم اگر خندد
غزل شماره ۱۵۰۶ : لمعهٔ مهرش دمی کاینه تابان کند
غزل شماره ۱۵۰۷ : ما را به درِ دل ادبِ هیچکسی برد
غزل شماره ۱۵۰۸ : ما را که نفس آینه پرداخته باشد
غزل شماره ۱۵۰۹ : ماضی و مستقبل این بزمِ حیرت حال بود
غزل شماره ۱۵۱۰ : مباش غرّه به سامان این بنا که نریزد
غزل شماره ۱۵۱۱ : مبصّران حقیقت که سر به سر هوشند
غزل شماره ۱۵۱۲ : محبّت ستمگر نباشد نباشد
غزل شماره ۱۵۱۳ : محرمِ آهنگِ دل شو سرمه بر آواز بند
غزل شماره ۱۵۱۴ : محرمان کاثار صنع از عشق پر فن دیدهاند
غزل شماره ۱۵۱۵ : محرمانی که به آهنگِ فنا مسرورند
غزل شماره ۱۵۱۶ : محفل هستی به تحریک دلی آراستند
غزل شماره ۱۵۱۷ : محو تسلیمیم امّا سجده لغزشْ مایه بود
غزل شماره ۱۵۱۸ : محوِ طلبت گردی اگر داشته باشد
غزل شماره ۱۵۱۹ : محوِ گریبانِ ادب کی سر به هر سو میزند
غزل شماره ۱۵۲۰ : مخمل و دیبا حجابِ هستیِ رسوا نشد
غزل شماره ۱۵۲۱ : مدّ بقا کجا به مه و سال میکشد
غزل شماره ۱۵۲۲ : مدّعا دل بود اگر نیرنگِ امکان ریختند
غزل شماره ۱۵۲۳ : مرا این آبرو در عالمِ پرواز بس باشد
غزل شماره ۱۵۲۴ : مژده ای ذوق وصال آیینه بیزنگار شد
غزل شماره ۱۵۲۵ : مشتاق تو گر نامهبری داشته باشد
غزل شماره ۱۵۲۶ : مشرب عشّاق بر وضع هوس تنگی کند
غزل شماره ۱۵۲۷ : مصوّران به هزار انفعال پیوستند
غزل شماره ۱۵۲۸ : مصوّر نگهت ساغرِ چه رنگ زند
غزل شماره ۱۵۲۹ : مطلبی گر بود از هستی همین آزار بود
غزل شماره ۱۵۳۰ : معنیسبقان گر همه صد بحر کتابند
غزل شماره ۱۵۳۱ : مفلسی دست تهی بر سودن ارزانی کند
غزل شماره ۱۵۳۲ : مکتوبِ شوق هرگز بینامهبر نباشد
غزل شماره ۱۵۳۳ : مکتوب مقصد ما از بیکسی فغان شد
غزل شماره ۱۵۳۴ : مکتوب من به هرکه برَد باد میبرد
غزل شماره ۱۵۳۵ : مگر با نقش پایت مژدهٔ جوشیدنی دارد
غزل شماره ۱۵۳۶ : مگو این نسخه طور معنی یک دست کم دارد
غزل شماره ۱۵۳۷ : مگو دل از غم و صبر از جفا خبر دارد
غزل شماره ۱۵۳۸ : مگو رند از می و زاهد ز تقوا گفتگو دارد
غزل شماره ۱۵۳۹ : مگو صبحِ طرب در ملکِ هستی دیر میآید
غزل شماره ۱۵۴۰ : من آن غبارم که حکمِ نقشم به هیچ آیینه در نگیرد
غزل شماره ۱۵۴۱ : منتظران بهار بوی شکفتن رسید
غزل شماره ۱۵۴۲ : من و حسنی که هرجا یادش از دل سر برون آرد
غزل شماره ۱۵۴۳ : موجِ گل بیتو خار را ماند
غزل شماره ۱۵۴۴ : موج گوهرطینتان، گر شوخی افزون کردهاند
غزل شماره ۱۵۴۵ : موی دماغِ جاه و حشم حل نمیشود
غزل شماره ۱۵۴۶ : میل هوس ز عافیتم فرد میکند
غزل شماره ۱۵۴۷ : می و نغمه مسلّم حوصلهای که قدحکشِ گردشِ سر نشود
غزل شماره ۱۵۴۸ : ناتوانی باز چون شمعم چه افسون میکند
غزل شماره ۱۵۴۹ : ناتوانی در تلاش حرص بهتانم نکرد
غزل شماره ۱۵۵۰ : ناله ام در دل از آغوش اثر می گذرد
غزل شماره ۱۵۵۱ : ناله میافشاند پَر در باغ ما بلبل نبود
غزل شماره ۱۵۵۲ : نامم هوسِ نگین ندارد
غزل شماره ۱۵۵۳ : ناموس عالمِ عین، اندیشهٔ سوا بُرد
غزل شماره ۱۵۵۴ : نتْوان به تلاش از غم اسباب برآمد
غزل شماره ۱۵۵۵ : نشاط این بهارم بی گل رویت چه کار آید؟
غزل شماره ۱۵۵۶ : نشئه دودی است که از آتشِ می میخیزد
غزل شماره ۱۵۵۷ : نشئهٔ گوشهٔ دل از دیر و حرم نمیرسد
غزل شماره ۱۵۵۸ : نشئهٔ یأسم غم خمار ندارد
غزل شماره ۱۵۵۹ : نشد آنکه شعلهٔ وحشتی به دلِ فسرده فسون کند
غزل شماره ۱۵۶۰ : نظم امکانی کجا ضبط روانی میکند
غزل شماره ۱۵۶۱ : نفس با یک جهان وحشت به خاک و آب میسازد
غزل شماره ۱۵۶۲ : نفس به غیرِ تک و پوی باطلی که ندارد
غزل شماره ۱۵۶۳ : نفس تا پرفشان است از تو و من برنمیآید
غزل شماره ۱۵۶۴ : نفس درازیِ کس تا به چون و چند نیفتد
غزل شماره ۱۵۶۵ : نفس زینسان که بر عزم پرافشانی کدی دارد
غزل شماره ۱۵۶۶ : نفس را شورِ دل از عافیت بیگانهای دارد
غزل شماره ۱۵۶۷ : نفس هم از دل من بیشکستن برنمیآید
غزل شماره ۱۵۶۸ : نقش دویی بر آینۀ من نبستهاند
غزل شماره ۱۵۶۹ : نقشم از ضعف به اندیشهٔ دیدن نرسید
غزل شماره ۱۵۷۰ : نقشم کسی از سعی چه فرهنگ برآرد
غزل شماره ۱۵۷۱ : نقشِ نیرنگِ جهان جوهرِ رم میباشد
غزل شماره ۱۵۷۲ : نقش هستی جز غبارِ وهم نیرنگی نبود
غزل شماره ۱۵۷۳ : نقطهٔ دل گرد خود گشت و خط پرگار شد
غزل شماره ۱۵۷۴ : نگاهت جوش صد میخانه از ساغر برون آرد
غزل شماره ۱۵۷۵ : نگه در شبههٔ تحقیقِ من معذور میباشد
غزل شماره ۱۵۷۶ : نگه ز روی تو تا کامیاب میگردد
غزل شماره ۱۵۷۷ : نوبهار است و جهان سیر چمنها دارد
غزل شماره ۱۵۷۸ : نهالِ زندگی بالیدنی وحشتکمین دارد
غزل شماره ۱۵۷۹ : نهالِ وحشت ما خالی از ثمر نبْوَد
غزل شماره ۱۵۸۰ : نه با سازِ هوس جوشد نه بر کسب هنر پیچد
غزل شماره ۱۵۸۱ : نه تنها از قدح مستی و از گل رنگ میجوشد
غزل شماره ۱۵۸۲ : نه غنچه سر به گریبان کشیده میماند
غزل شماره ۱۵۸۳ : نه فخر میدمد اینجا نه ننگ میبارد
غزل شماره ۱۵۸۴ : نه مفصّل نه مجملی دارد
غزل شماره ۱۵۸۵ : نه هستی از نفسهایم شمار ناله میگیرد
غزل شماره ۱۵۸۶ : نیامِ تیغِ عالمگیرِ مستی موجِ می باشد
غزل شماره ۱۵۸۷ : نیرنگِ امل، گلِ بقا بود
غزل شماره ۱۵۸۸ : وحشت ما را تعلّق رام نتْوانست کرد
غزل شماره ۱۵۸۹ : وحشتم گر یک تپش در دشتِ امکان بشکفد
غزل شماره ۱۵۹۰ : وداع سرکشی کن گر دلت راحتکمین باشد
غزل شماره ۱۵۹۱ : وداع عمر چمنسازِ اعتبارم کرد
غزل شماره ۱۵۹۲ : وداع کلفتم تا گل کند چاک جگر ریزد
غزل شماره ۱۵۹۳ : وضع فلک آنجا که به یک حال نباشد
غزل شماره ۱۵۹۴ : وعده افسونان، طلسمِ انتظارم کردهاند
غزل شماره ۱۵۹۵ : وهم بلند و پستِ جاه، چند دلت سیه کند
غزل شماره ۱۵۹۶ : هرجا خرامِ ناز تو تمکین عیان کند
غزل شماره ۱۵۹۷ : هرجا صلای محرمی راز دادهاند
غزل شماره ۱۵۹۸ : هرجا تپش شمع درین خانه نهفتند
غزل شماره ۱۵۹۹ : هرجا نفسی هست ز هستی گله دارد
غزل شماره ۱۶۰۰ : هرچند به حق قربِ تو مقدور نباشد
غزل شماره ۱۶۰۱ : هرچند خودنمایی تخت و حشم نباشد
غزل شماره ۱۶۰۲ : هرچند دل از وصل قدحنوش نباشد
غزل شماره ۱۶۰۳ : هرچه آنجاست چو آنجا رَوی اینجا گردد
غزل شماره ۱۶۰۴ : هر سخن سنجی که خواهد صید معنیها کند
غزل شماره ۱۶۰۵ : هر سو نظر گشودیم زان جلوه رنگ دارد
غزل شماره ۱۶۰۶ : هر کجا آیینهٔ حسنِ جنونِ گل میکند
غزل شماره ۱۶۰۷ : هر کجا سعیِ جنون بر عزم جولان بشکند
غزل شماره ۱۶۰۸ : هر کجا شمعِ تماشای تو روشن میشود
غزل شماره ۱۶۰۹ : هرکجا عبرت به درسِ وعظ رهبر میشود
غزل شماره ۱۶۱۰ : هرکجا عشّاق را دردِ طلب منظور شد
غزل شماره ۱۶۱۱ : هرکه را اجزای موهومِ نفس دفتر بوَد
غزل شماره ۱۶۱۲ : هرکه را دیدم ز لاف ما و من شرمنده بود
غزل شماره ۱۶۱۳ : هرگز به دستگاهِ نظر پا نمیرسد
غزل شماره ۱۶۱۴ : هر کس به رهت چشم تری داشته باشد
غزل شماره ۱۶۱۵ : هر که آمد در جهان بیکستر از ما میرود
غزل شماره ۱۶۱۶ : هرکه انجامِ غرور من و ما میبیند
غزل شماره ۱۶۱۷ : هر که اینجا میرسد بیاعتدالی میکند
غزل شماره ۱۶۱۸ : هرکه حرفی از لبت وامیکشد
غزل شماره ۱۶۱۹ : هرکه در اظهارِ مطلب هرزهنالی میکند
غزل شماره ۱۶۲۰ : هرکه زین انجمن آثارِ صفا میبیند
غزل شماره ۱۶۲۱ : هر نفس دل صدهزار اندیشه پیدا میکند
غزل شماره ۱۶۲۲ : همّت از گردنکشی مشکل به استغنا رسد
غزل شماره ۱۶۲۳ : همّتی گر هست پایی بر سرِ دنیا زنید
غزل شماره ۱۶۲۴ : همچو آتش هر که را دودِ طلب در سر بوَد
غزل شماره ۱۶۲۵ : همچو گوهر قطرهٔ خشکی عیانم کردهاند
غزل شماره ۱۶۲۶ : همچو مینا غنچهٔ رازم بهارْ آهنگ شد
غزل شماره ۱۶۲۷ : همه راست زین چمن آرزو، که به کامِ دل ثمری رسد
غزل شماره ۱۶۲۸ : همین دنیاست کانجامش قیامت پردهدر گردد
غزل شماره ۱۶۲۹ : هوسپیمایی جاهت خمارآلودِ غم دارد
غزل شماره ۱۶۳۰ : هوسپیمایِ فرصت گردِ کلفت در قفس دارد
غزل شماره ۱۶۳۱ : هوس تا چند بر دل تهمت هر خشک و تر بندد
غزل شماره ۱۶۳۲ : هوسِ تعیّنِ خواجگی، به نیاز بنده نمیرسد
غزل شماره ۱۶۳۳ : هوسِ جنونزدهٔ نفس به کدام جلوه کمین کند
غزل شماره ۱۶۳۴ : هوس در مزرعِ آمال گو صد خرمن انبارد
غزل شماره ۱۶۳۵ : هوش تا عافیتْ آیینهٔ مستی نشود
غزل شماره ۱۶۳۶ : هیهات دمِ بازپسین عِرضِ ادب بُرد
غزل شماره ۱۶۳۷ : یاد تو آتشی است که خامش نمیشود
غزل شماره ۱۶۳۸ : یاد شوقی کز جفاهایت دل ما شاد بود
غزل شماره ۱۶۳۹ : یاران مزهٔ عبرت از این مائده بردند
غزل شماره ۱۶۴۰ : یاران فسانههای تو و من شنیدهاند
غزل شماره ۱۶۴۱ : یاران در این بیابان از ما اثر مجویید
غزل شماره ۱۶۴۲ : یاران، چو صبح، قیمتِ وحشت گران کنید
غزل شماره ۱۶۴۳ : یاران تمیزِ هستی بدخو نکردهاند
غزل شماره ۱۶۴۴ : یارب چه سان کنم به هوای دعا بلند
غزل شماره ۱۶۴۵ : یاران به رنگ رفته دو روزم مثل کنید
غزل شماره ۱۶۴۶ : یأسفرسای تغافل دلِ ناشاد مباد
غزل شماره ۱۶۴۷ : یک دو دم هنگامهٔ تشویشِ مهر و کینه بود
غزل شماره ۱۶۴۸ : یک سرِ مو گر هوس از فکرِ جاهی بگذرد
ذ :
غزل شماره ۱۶۴۹ : ای سازِ بر و دوش تو پیراهنِ کاغذ
غزل شماره ۱۶۵۰ : ای شعله نهال از قلمت گلشنِ کاغذ
غزل شماره ۱۶۵۱ : ستمکشِ تو به قاصد اگر دهد کاغذ
ر :
غزل شماره ۱۶۵۲ : از بسکه زد خیال توام آب در نظر
غزل شماره ۱۶۵۳ : از غبار جلوۀ غیر تو تا بستم نظر
غزل شماره ۱۶۵۴ : ای ابر! نی به باغ و نه در لالهزار بار
غزل شماره ۱۶۵۵ : ای قاصدِ تحقیق ز تسلیم مدد گیر
غزل شماره ۱۶۵۶ : این بحر را یک آینه دشتِ سراب گیر
غزل شماره ۱۶۵۷ : ای هوس قطع نفس کن ساعتی دنگم گذار
غزل شماره ۱۶۵۸ : به ارشاد ادب در دستگاهِ خودسران مگذر
غزل شماره ۱۶۵۹ : با همه بیدست و پایی اندکی همّت گمار
غزل شماره ۱۶۶۰ : به خود آنقدر کر و فر مچین که ببنددت پیِ کین کمر
غزل شماره ۱۶۶۱ : بر تماشای فنایم دوخت پیریها نظر
غزل شماره ۱۶۶۲ : بر خیالی چیدهایم از دیده تا دل انتظار
غزل شماره ۱۶۶۳ : به صفحهای که حدیثِ جنون کنم تحریر
غزل شماره ۱۶۶۴ : به عجز کوش و تک و تازِ دیگر آسان گیر
غزل شماره ۱۶۶۵ : تا چند حسرت چمن و سایههای ابر
غزل شماره ۱۶۶۶ : تا کنم از هر بنِ مو رنگ هستی آشکار
غزل شماره ۱۶۶۷ : تا کی خیال هستی موهوم، سر برآر
غزل شماره ۱۶۶۸ : ترک دنیا کن غم این سِحرِ باطل برمدار
غزل شماره ۱۶۶۹ : تیغ در دست است یار از جیب بیرون آر سر
غزل شماره ۱۶۷۰ : جسمِ غافل را به اندوهِ رمِ فرصت چه کار
غزل شماره ۱۶۷۱ : چشم تعظیم از گرانجانان این محفل مدار
غزل شماره ۱۶۷۲ : چشم واکردم به خویش امّا ز آغوش شرار
غزل شماره ۱۶۷۳ : چشم واکن رنگ اسرار دگر دارد بهار
غزل شماره ۱۶۷۴ : چه رسد ز نشئهٔ معنوی به دماغ بی حس بیخبر
غزل شماره ۱۶۷۵ : چیست هستی به آن همه آزار
غزل شماره ۱۶۷۶ : حکم دل دارد ز همواری سر و روی گهر
غزل شماره ۱۶۷۷ : خاک ما نامهها به جانب یار
غزل شماره ۱۶۷۸ : خیال زلفِ که واکرد راه در زنجیر
غزل شماره ۱۶۷۹ : دارم ز سیرِ گلشنِ اسباب در نظر
غزل شماره ۱۶۸۰ : در چمن تا قامتش اندازِ شوخی کرد سر
غزل شماره ۱۶۸۱ : درس هستی فکر تکراری ندارد خوانده گیر
غزل شماره ۱۶۸۲ : در طلسم درد از ما میتوان بردن اثر
غزل شماره ۱۶۸۳ : در عشق ز پروازِ نفس آینه برگیر
غزل شماره ۱۶۸۴ : در گلستانی که سروِ او نباشد جلوهگر
غزل شماره ۱۶۸۵ : در هوس گاهِ عالمِ بیکار
غزل شماره ۱۶۸۶ : در این ادبکده جز سر به هیچ جا مگذار
غزل شماره ۱۶۸۷ : دست داری برفشان چون گل در این گلزار زر
غزل شماره ۱۶۸۸ : دل از فسون تعلّق نگاه در زنجیر
غزل شماره ۱۶۸۹ : دل بیضهٔ طاووسِ خیال است به بر گیر
غزل شماره ۱۶۹۰ : زاهد ز دعوت خلق دارد عجب کر و فر
غزل شماره ۱۶۹۱ : ز صبحِ طلعتش آیینهٔ دل را صفا بنگر
غزل شماره ۱۶۹۲ : زهی ز روی تو آیینه آفتاب منیر
غزل شماره ۱۶۹۳ : زین بحر بیکران کمِ هر اعتبار گیر
غزل شماره ۱۶۹۴ : سعیِ نفس کفیلِ توست زحمتِ جستجو مبر
غزل شماره ۱۶۹۵ : سیر گلزارِ که یارب در نظر دارد بهار
غزل شماره ۱۶۹۶ : شبِ زندگی سر آمد به نفسشماری آخر
غزل شماره ۱۶۹۷ : شبی که شعلهٔ یاد تو داشت سیر جگر
غزل شماره ۱۶۹۸ : شد نظر واکردنی خوابِ فراموشِ شرار
غزل شماره ۱۶۹۹ : غبارِ فرصت از این خاکدانِ وهم مگیر
غزل شماره ۱۷۰۰ : قد خمیده ندارد به غیر ناله حضور
غزل شماره ۱۷۰۱ : گلِ عجزی تصوّر کن بهار کبریا بنگر
غزل شماره ۱۷۰۲ : مردی چو شمع در همه جا، جا نگاهدار
غزل شماره ۱۷۰۳ : مژگان گشا جهان ته بالِ نگاه گیر
غزل شماره ۱۷۰۴ : ناتمامِ همّتی تا عجز سامان نیست سر
غزل شماره ۱۷۰۵ : نکرد ضبط نفس رازِ وحشتم مستور
غزل شماره ۱۷۰۶ : نمیگویم به گردون سیر کن یا بر هوا بنگر
غزل شماره ۱۷۰۷ : نه جام باده شناسم نه کاسهٔ طنبور
غزل شماره ۱۷۰۸ : نه غنچه عافیتْ افسون، نه گل بقاْ تأثیر
غزل شماره ۱۷۰۹ : هستی چو صبح قابلِ ضبطِ نفس مگیر
غزل شماره ۱۷۱۰ : همنشین با من ز تشویشِ هوسها کین مگیر
غزل شماره ۱۷۱۱ : هوای تیغ تو افتاد تا مرا در سر
ز :
غزل شماره ۱۷۱۲ : از جیبِ هزار آینه سر بر زدهای باز
غزل شماره ۱۷۱۳ : ای بیخودی بر آینهٔ وهم رنگ ریز
غزل شماره ۱۷۱۴ : به دل ز مقصد موهوم، خار خار مریز
غزل شماره ۱۷۱۵ : بس که از شادابیّ خطّت شد این گلزار سبز
غزل شماره ۱۷۱۶ : به کنج زانویِ تسلیم طرحِ امن انداز
غزل شماره ۱۷۱۷ : بیپرده است و نیست عیان راز من هنوز
غزل شماره ۱۷۱۸ : پوچ است سر به سر فلکِ بیمدار، مغز
غزل شماره ۱۷۱۹ : جامی مگر از بزمِ حیا در زدهای باز
غزل شماره ۱۷۲۰ : جرأت پیریم این بس که به چندین تک و تاز
غزل شماره ۱۷۲۱ : چو شمع غرّه مشو چشم بر حیا انداز
غزل شماره ۱۷۲۲ : خارخارت کشت و پیش حرص بیکاری هنوز
غزل شماره ۱۷۲۳ : خودسری گِرد دل تنگ نگردد هرگز
غزل شماره ۱۷۲۴ : خون شد دل و ز اشک اثر میکشد هنوز
غزل شماره ۱۷۲۵ : دارم دلی از داغ تمنّای تو لبریز
غزل شماره ۱۷۲۶ : دل مصفّا کن، شرر در خرمنِ اسباب ریز
غزل شماره ۱۷۲۷ : رنگِ طاقت سوخت امّا وحشتْ آغازم هنوز
غزل شماره ۱۷۲۸ : سودای تک و تازِ هوسها ز سر انداز
غزل شماره ۱۷۲۹ : عمری خیال پخت، سرِ گیر و دار، مغز
غزل شماره ۱۷۳۰ : غبارِ ره شو و سرکوبِ صد حشم برخیز
غزل شماره ۱۷۳۱ : فتیلهای به دل بیخبر ز داغ افروز
غزل شماره ۱۷۳۲ : کی رود از خاطر آشفتهام سودای ناز؟
غزل شماره ۱۷۳۳ : نرگسش وامیکند طومارِ استغنای ناز
غزل شماره ۱۷۳۴ : هر کجا آیینهٔ ما گردد از زنگار، سبز
س :
غزل شماره ۱۷۳۵ : از لب خامش، زبان واماندهٔ کام است و بس
غزل شماره ۱۷۳۶ : ای دلت صیّاد راز، از لب مده بیرون نفس
غزل شماره ۱۷۳۷ : بیپردگیِ کسوتِ هستی ز حیا پرس
غزل شماره ۱۷۳۸ : بیتأمّل در دم پیری مده بیرون نفس
غزل شماره ۱۷۳۹ : پُر تیرهروزم از منِ بی پا و سر مپرس
غزل شماره ۱۷۴۰ : تب و تاب بیهُده تا کجا؟ به گشاد بال و پر از نفس
غزل شماره ۱۷۴۱ : جز ستم بر دل ناکام نکردهست نفس
غزل شماره ۱۷۴۲ : چشم وا کن ششجهت یارست و بس
غزل شماره ۱۷۴۳ : چند نشینی به کلفتِ دلِ مأیوس
غزل شماره ۱۷۴۴ : خودسر ز عافیت به تکلّف برید و بس
غزل شماره ۱۷۴۵ : در این بساطِ هوس پیش از اعتبارِ نفس
غزل شماره ۱۷۴۶ : دل قیامت می کند از طبعِ ناشادم مپرس
غزل شماره ۱۷۴۷ : ذوقِ شهرتها دلیلِ فطرتِ خام است و بس
غزل شماره ۱۷۴۸ : زندگی محروم تکرارست و بس
غزل شماره ۱۷۴۹ : صاحب دل را نزیبد گفت و گو با هیچکس
غزل شماره ۱۷۵۰ : صبح است و دارد آن گل، در سر هوای نرگس
غزل شماره ۱۷۵۱ : غفلتْ آهنگم ز سازِ حیرتْ ایجادم مپرس
غزل شماره ۱۷۵۲ : غم نه تنها بر دلم نالید و بس
غزل شماره ۱۷۵۳ : کاروانِ ما ندارد گردی از صوت جرس
غزل شماره ۱۷۵۴ : گر شود از خواب من خیال تو محبوس
غزل شماره ۱۷۵۵ : گره چو غنچه نباید زدن به تارِ نفس
غزل شماره ۱۷۵۶ : نفس ثبات ندارد بس است کار نویس
غزل شماره ۱۷۵۷ : نیست بیشور حوادث آمد و رفت نفس
ش :
غزل شماره ۱۷۵۸ : آب از یاقوت میریزد تکلّم کردنش
غزل شماره ۱۷۵۹ : آخر چو شمع سوختم از برگ و ساز خویش
غزل شماره ۱۷۶۰ : آن را که ز خود بُرد تمنّای سراغش
غزل شماره ۱۷۶۱ : آه از این جلوهٔ نقاب فروش
غزل شماره ۱۷۶۲ : آیین خود آرایی از روز الست استش
غزل شماره ۱۷۶۳ : اشکم قدمِ آبله فرسا ننهد پیش
غزل شماره ۱۷۶۴ : اگر چو غنچه میسّر شود شکستنِ خویش
غزل شماره ۱۷۶۵ : اگر زین رنگ، تمکین میزند موج از سراپایش
غزل شماره ۱۷۶۶ : ای خیال آوارهٔ نیرنگ هوش
غزل شماره ۱۷۶۷ : ای ز لعلت سخن گلاب فروش
غزل شماره ۱۷۶۸ : این صبح که جولانها بر چرخ برین هستش
غزل شماره ۱۷۶۹ : به بر کشید ز بس جوش نازکی تنگش
غزل شماره ۱۷۷۰ : به تاراجِ جنون دادم چه هستی و چه فرهنگش
غزل شماره ۱۷۷۱ : به رنگی کجکلاه افتاده خم در پیکر تیغش
غزل شماره ۱۷۷۲ : بزم امکان بسکه عام افتاده دور ساغرش
غزل شماره ۱۷۷۳ : به سازِ نیستی بستهست شور ما و من بارش
غزل شماره ۱۷۷۴ : بسکه افتاده است بینم خون صید لاغرش
غزل شماره ۱۷۷۵ : به لوحِ جسم که یکسر نفس خطوط حک استش
غزل شماره ۱۷۷۶ : بهارِ صنع چو دیدیم در سر و کارش
غزل شماره ۱۷۷۷ : به پیری از هوسِ زندگی خمار مکش
غزل شماره ۱۷۷۸ : به هر بزمی که باشد جلوه فرما جوهرِ تیغش
غزل شماره ۱۷۷۹ : بی تو مشکل کنم از خلق نهان جوهر خویش
غزل شماره ۱۷۸۰ : بیخلل نگذاشت گل را صنعت اجزای خویش
غزل شماره ۱۷۸۱ : بینشان حسنی که جز در پرده نتوان دیدنش
غزل شماره ۱۷۸۲ : تا کی افسردن دمی از فکر خود وارسته باش
غزل شماره ۱۷۸۳ : تماشایی که من دارم مقیم چشم حیرانش
غزل شماره ۱۷۸۴ : جفا جویی که من دارم هوای تیر مژگانش
غزل شماره ۱۷۸۵ : چند پاشی ز جنون خاکِ هوس بر سر خویش
غزل شماره ۱۷۸۶ : چنین تا کی تپد در انتظار زخم نخجیرش
غزل شماره ۱۷۸۷ : جوانی دامن افشان رفت و پیری هم به دنبالش
غزل شماره ۱۷۸۸ : جوانی سوخت پیری چند بنشاند به مهتابش
غزل شماره ۱۷۸۹ : چو ابر و بحر ز لاف سخا پشیمان باش
غزل شماره ۱۷۹۰ : چو تمثالی که بیآیینه معدوم است بنیادش
غزل شماره ۱۷۹۱ : چو دریابد کسی رنگ ادای چشم خودکامش
غزل شماره ۱۷۹۲ : چه سازم تا توانم ریخت رنگ سجده در کویش
غزل شماره ۱۷۹۳ : چه لازم است کشد تیغ، چشم خونخوارش
غزل شماره ۱۷۹۴ : چه لازم جوهر دیگر نماید پیکر تیغش
غزل شماره ۱۷۹۵ : حیا بیپرده نپْسندید راز حسن یکتایش
غزل شماره ۱۷۹۶ : خطّ مشکین شد وبال غنچهٔ جان پرورش
غزل شماره ۱۷۹۷ : خواه در معمورهٔ جان خواه در ویرانه باش
غزل شماره ۱۷۹۸ : در آن کشور که پیشانی گشاید حسن جاویدش
غزل شماره ۱۷۹۹ : دل به کام تست چندی خرّمیْ اظهار باش
غزل شماره ۱۸۰۰ : دل به هجران صبر کرد امّا فزون شد شیونش
غزل شماره ۱۸۰۱ : دل بیمدّعا رنگی ندارد تا کنم فاشش
غزل شماره ۱۸۰۲ : دل دیوانهای دارم به گیسوی گرهگیرش
غزل شماره ۱۸۰۳ : دل گمگشتهای دارم چه میپرسی ز احوالش
غزل شماره ۱۸۰۴ : دلی دارم که غیر از غنچه بودن نیست بهبودش
غزل شماره ۱۸۰۵ : دلی را که بخشد گداز آرزویش
غزل شماره ۱۸۰۶ : دلی که گردش چشم تو بشکند سازش
غزل شماره ۱۸۰۷ : رنگِ گلِ تعبیر دمید از کف پایش
غزل شماره ۱۸۰۸ : زبان فرسوده نقدی را که شد پا بسته سودایش
غزل شماره ۱۸۰۹ : ز برقِ بینیازی خندهها دارد گلستانش
غزل شماره ۱۸۱۰ : ز بس دامانِ ناز افشاند زلف عنبر افشانش
غزل شماره ۱۸۱۱ : ز ساز قافلۀ ما که ما و من جرس استش
غزل شماره ۱۸۱۲ : سخنسنجی که مدح خلق نفریبد به وسواسش
غزل شماره ۱۸۱۳ : سرِ تاراجِ گلشن داشت سرو فتنه بالایش
غزل شماره ۱۸۱۴ : شخص معدومی، به پیشِ وهم خود موجود باش
غزل شماره ۱۸۱۵ : شکست خاطری دارم مپرس از فکر تدبیرش
غزل شماره ۱۸۱۶ : شوق آزادی سر از سامانِ استغنا مکش
غزل شماره ۱۸۱۷ : صبا ای پیک مشتاقان، قدم فهمیده نه سویش
غزل شماره ۱۸۱۸ : صبح از چه خراباتِ جنون کرد بهارش؟
غزل شماره ۱۸۱۹ : تپد آینه بسکه در آرزویش
غزل شماره ۱۸۲۰ : طرب خواهی درین محفل، برون آ گامی آن سویش
غزل شماره ۱۸۲۱ : عالم از چشم ترم شد می فروش
غزل شماره ۱۸۲۲ : عبارت مختصر تا کی؟ سوالِ وصل پیغامش
غزل شماره ۱۸۲۳ : عمرها شد بینصیبِ راحتم از چشم خویش
غزل شماره ۱۸۲۴ : عیب همه عالم ز تغافل به هنر پوش
غزل شماره ۱۸۲۵ : فریاد جهان سوخت نفس سعیِ کمندش
غزل شماره ۱۸۲۶ : گر نهای عین تماشا، حیرتِ سرشار باش
غزل شماره ۱۸۲۷ : کشتِ عاشق که دهد دادِ گیاهِ خشکش
غزل شماره ۱۸۲۸ : کلاه نیست تعیّن که ما ز سر فکنیمش
غزل شماره ۱۸۲۹ : که دارد جوهرِ تحقیقِ حسرتگاهِ ناموسش
غزل شماره ۱۸۳۰ : گزند زندگانی در کفن جسم است تدبیرش
غزل شماره ۱۸۳۱ : متاعِ هستی یی دارم مپرس از بود و نابودش
غزل شماره ۱۸۳۲ : مرغی که پر افشاند به گلزارِ خیالش
غزل شماره ۱۸۳۳ : مکش دردسرِ شهرت، میفکن بر نگین زورش
غزل شماره ۱۸۳۴ : من و آن فتنه بالایی که عالم زیر دست استش
غزل شماره ۱۸۳۵ : من و پرفشانی حسرتی که گم است مقصدِ بسملش
غزل شماره ۱۸۳۶ : من نمیگویم زیان کن یا به فکر سود باش
غزل شماره ۱۸۳۷ : مپرسید از نگینِ شاه و اقبالِ نفس کاهش
غزل شماره ۱۸۳۸ : نداشت پروای عرضِ جوهر، صفای آیینهٔ فرنگش
غزل شماره ۱۸۳۹ : نمیدانم چه گل در پرده دارد زخمِ شمشیرش
غزل شماره ۱۸۴۰ : هرگه روم از خویش به سودای وصالش
غزل شماره ۱۸۴۱ : هوسْ وداع بهارِ خیالِ امکان باش
ص :
غزل شماره ۱۸۴۲ : از قناعت خاک باید کرد در انبانِ حرص
غزل شماره ۱۸۴۳ : پُر کوته است دست به هر سو درازِ حرص
غزل شماره ۱۸۴۴ : گرفته اشک مرا دیده تا به دامان رقص
ض :
غزل شماره ۱۸۴۵ : ای بی خبر! مسوز نفس در هوای فیض
غزل شماره ۱۸۴۶ : خلقی است شمعوار در این قحط جای فیض
غزل شماره ۱۸۴۷ : مباد دامن کس گیرم از فسونِ غرض
غزل شماره ۱۸۴۸ : مگشا جریدهٔ حاجتت برِ دوستان ز کفِ غرض
ط :
غزل شماره ۱۸۴۹ : بر جنون نتوان شد از عقلِ ادبپرور محیط
غزل شماره ۱۸۵۰ : شده فهم مقصدِ عالمی ز تلاشِ هرزه قدم غلط
غزل شماره ۱۸۵۱ : گشتم از بیدست و پاییها به خشک و تر محیط
غزل شماره ۱۸۵۲ : نبود نقطهای از علمِ این کتاب غلط
ظ :
غزل شماره ۱۸۵۳ : دارد از ضبط نفس طبع هوس پرور چه حظ؟
غزل شماره ۱۸۵۴ : نشکسته ساغرِ عاریت ز حصولِ آبِ بقا چه حظ
غزل شماره ۱۸۵۵ : نمیشود کس ازین عبرتْ انجمن محظوظ
ع :
غزل شماره ۱۸۵۶ : از عدم مشکل نه آسان سیر امکان کرد شمع
غزل شماره ۱۸۵۷ : اثرِ خجالتِ مدّعا اگر این الم دمد از طمع
غزل شماره ۱۸۵۸ : ای هستی تو وضع درنگ و شتابِ شمع
غزل شماره ۱۸۵۹ : باز امشب نفسِ شعله فشان دارد شمع
غزل شماره ۱۸۶۰ : بی نمِ خجلت نمیباشد سر و کارِ طمع
غزل شماره ۱۸۶۱ : سوختن یک نغمه است از ساز شمع
غزل شماره ۱۸۶۲ : غبار تفرقه هر جا بوَد مقابلِ جمع
غزل شماره ۱۸۶۳ : نشستهای ز دل تنگ بر درِ تصدیع
غزل شماره ۱۸۶۴ : نی درِ پرواز زد، نی سعیِ جولان کرد شمع
غزل شماره ۱۸۶۵ : هر چه در دل گذرد وقف زبان دارد شمع
غزل شماره ۱۸۶۶ : هرکجا کردم به یاد سجدهات ساز رکوع
غزل شماره ۱۸۶۷ : هوسِ جنون زده تا کجا همه سو قدم زند از طمع
غ :
غزل شماره ۱۸۶۸ : به ذوقِ گردِ رهت میدوم سراسرِ باغ
غزل شماره ۱۸۶۹ : شمع من گرم حیا کرد مگر سوی چراغ
غزل شماره ۱۸۷۰ : عالم همه داغست و ندارد اثرِ داغ
غزل شماره ۱۸۷۱ : فقر ما را مشمارید کم از عالمِ تیغ
غزل شماره ۱۸۷۲ : کنون که میگذرد عیش چون نسیم ز باغ
غزل شماره ۱۸۷۳ : کو شعلهٔ دردی که به ذوقِ اثرِ داغ
غزل شماره ۱۸۷۴ : ما شهیدان را وضویی دادهاند از آبِ تیغ
غزل شماره ۱۸۷۵ : نازد به عشق غازهٔ حسنِ جنونْ دماغ
غزل شماره ۱۸۷۶ : نشئهٔ عجزم چو شبنم داد بر طیب دماغ
غزل شماره ۱۸۷۷ : نه صورتِ بویی و نه رنگیست درین باغ
غزل شماره ۱۸۷۸ : نیست پروانهٔ من قابل پهلوی چراغ
غزل شماره ۱۸۷۹ : یارب از سرمنزل مقصد چسان یابم سراغ؟
ف :
غزل شماره ۱۸۸۰ : ای ز عکس نرگست آیینه جام مل به کف
غزل شماره ۱۸۸۱ : بحث و جدل به آفت جان میکند طرف
غزل شماره ۱۸۸۲ : تا نمیگردد تب و تاب نفسها بر طرف
غزل شماره ۱۸۸۳ : تحقیق را به ما و من افتاده اختلاف
غزل شماره ۱۸۸۴ : جای آن است که بالد گهرِ شانِ صدف
غزل شماره ۱۸۸۵ : چه دهد ترّدد هرزهات ز حضورِ سیر و سفر به کف؟
غزل شماره ۱۸۸۶ : رستن چه ممکنست ز قید جهانِ لاف؟
غزل شماره ۱۸۸۷ : سازِ تبختر است اگر مایهٔ شرف
غزل شماره ۱۸۸۸ : عقل را مپسند با عشقِ جنونپرور طرف
غزل شماره ۱۸۸۹ : نسبت لعلِ که داد این همه سامانِ صدف
ق :
غزل شماره ۱۸۹۰ : بر خود از سازِ شکفتن کی گمان دارد عقیق؟
غزل شماره ۱۸۹۱ : رخِ شرمگینِ تو هیچگه به خیالِ ما نکند عرق
غزل شماره ۱۸۹۲ : غیر از حیا چه پیش توان بُرد در عرق؟
غزل شماره ۱۸۹۳ : گاه به رنگ مایلی، گاه به بوی بی نسق
غزل شماره ۱۸۹۴ : ما سجدهٔ حضوریم محوِ جنابِ مطلق
ک :
غزل شماره ۱۸۹۵ : ای مژدهٔ دیدار تو چون عید مبارک
غزل شماره ۱۸۹۶ : این دم از شرمِ طلب، نیست زبان ما خشک
غزل شماره ۱۸۹۷ : بسکه بیلعل تو رفت از بزمِ عیشِ ما نمک
ک – گ :
غزل شماره ۱۸۹۸ : تا کجا با طبع سرکش سرکند تدبیر، جنگ
غزل شماره ۱۸۹۹ : چو غنچه بسکه تپیدم ز وحشتِ دلِ تنگ
غزل شماره ۱۹۰۰ : در نظرها معنیام گل میکند غیرت به چنگ
غزل شماره ۱۹۰۱ : در یاد جلوهٔ تو که دارد هزار رنگ
غزل شماره ۱۹۰۲ : رساندهایم درین عرصهٔ خیالْ آهنگ
غزل شماره ۱۹۰۳ : رفت مرآتِ دل از کلفتِ آفاق به رنگ
غزل شماره ۱۹۰۴ : ز خودفروشیِ پرواز بسکه دارم ننگ
غزل شماره ۱۹۰۵ : شرع هر دین، بهرهٔ او نیست جز رفع شکوک
غزل شماره ۱۹۰۶ : غیر خاموشی ندارد گفتگوی ما نمک
غزل شماره ۱۹۰۷ : گر جنون جوشد به این تأثیر احسانش ز سنگ
غزل شماره ۱۹۰۸ : گرمِ نویدِ کیست سروشِ شکستِ رنگ؟
غزل شماره ۱۹۰۹ : کعبهٔ دل گر چه دارد تنگ ارکانش ز سنگ
غزل شماره ۱۹۱۰ : گهرِ محیط تقدّسی، مکن آبروی حیا سبک
غزل شماره ۱۹۱۱ : مگو پیام وفا، جسته جسته دارد رنگ
غزل شماره ۱۹۱۲ : مغز شد در سرِ پر شور من از سودا خشک
غزل شماره ۱۹۱۳ : نام شاهان کز نگین گل کرده کرّ و فر به چنگ
غزل شماره ۱۹۱۴ : نشد از حسرتِ داغت جگرم تنها خشک
غزل شماره ۱۹۱۵ : یک برگ گل نکرده ز رویت بهار، رنگ
ل :
غزل شماره ۱۹۱۶ : از شوخیِ فضولیِ ما داشت عار، وصل
غزل شماره ۱۹۱۷ : اگر آن نازنین رود به تماشای رنگِ گل
غزل شماره ۱۹۱۸ : ای از خرامت نقشِ پا خورشیدِ تابان در بغل
غزل شماره ۱۹۱۹ : ای بهارِ جلوهات را ششجهت در بار، گل
غزل شماره ۱۹۲۰ : ای جوشِ بهارت! چمنآرایِ تغافل
غزل شماره ۱۹۲۱ : ای خانهٔ آیینه ز دیدار تو پر گل
غزل شماره ۱۹۲۲ : ای فرشِ خرامت همه جا چون سرِ ما گل
غزل شماره ۱۹۲۳ : با چنین شوخی نشیند تا به کی بیکار گل؟
غزل شماره ۱۹۲۴ : بازآ که بیجمالت توفان شکسته بر دل
غزل شماره ۱۹۲۵ : بسکه افتادهست باغِ آبرو نایاب گل
غزل شماره ۱۹۲۶ : به رنگی یأس جوشیده است با دل
غزل شماره ۱۹۲۷ : بلبل المِ غنچه کشد بیشتر از گل
غزل شماره ۱۹۲۸ : به پیری گشته حاصل از برای من فراغِ دل
غزل شماره ۱۹۲۹ : تا بست ادب نامهٔ من در پرِ بسمل
غزل شماره ۱۹۳۰ : تا چشم تو شد ساغرِ دورانِ تغافل
غزل شماره ۱۹۳۱ : چیست درین فتنهزار، غیر ستم در بغل
غزل شماره ۱۹۳۲ : خواندم خطِ هر نسخه به ایمای تغافل
غزل شماره ۱۹۳۳ : در چمن گر جلوهات آرد به روی کار، گل
غزل شماره ۱۹۳۴ : دل آرمیده به خون مکش، ز فسونِ رنگ و هوای گل
غزل شماره ۱۹۳۵ : زخمِ تیغی ز تو برداشتهام همچو هلال
غزل شماره ۱۹۳۶ : ز من عمریست میگردد جدا دل
غزل شماره ۱۹۳۷ : زین باغ گذشتیم به احسانِ تغافل
غزل شماره ۱۹۳۸ : سعی روزی کاهش است، ای بیخبر چشمی بمال
غزل شماره ۱۹۳۹ : سنگی چو گوهر، بستیم بر دل
غزل شماره ۱۹۴۰ : عشرت سالگره تا کیات، ای غفلت فال
غزل شماره ۱۹۴۱ : عمریست چون گل میروم زین باغ، حرمان در بغل
غزل شماره ۱۹۴۲ : گاه موجِ اشک و گاهی گردِ افغانست دل
غزل شماره ۱۹۴۳ : گر چنین جوشاند آثار دویی ننگش ز دل
غزل شماره ۱۹۴۴ : گر کند طاووسِ حیرتخانهٔ اسباب گل
غزل شماره ۱۹۴۵ : محو جنون ساکنم، شورِ بیابان در بغل
غزل شماره ۱۹۴۶ : میآید از دشتِ جنون، گردم بیابان در بغل
غزل شماره ۱۹۴۷ : میتوان در باغ دید از سینهٔ افگار گل
غزل شماره ۱۹۴۸ : میکند درسِ رمی از رنگ و بو تکرار گل
غزل شماره ۱۹۴۹ : نوبهار آرد به امدادِ منِ بیمار گل
غزل شماره ۱۹۵۰ : وفور مال به تأکیدِ خسّت است دلیل
م :
غزل شماره ۱۹۵۱ : آرزو بیتاب شد، ساز بیانی یافتم
غزل شماره ۱۹۵۲ : آرزویی در گره بستم، دُری یکتا شدم
غزل شماره ۱۹۵۳ : آمد ز گلشنِ ناز آن جوهرِ تبسّم
غزل شماره ۱۹۵۴ : آمدم طرحِ بهارِ تازهای انشا کنم
غزل شماره ۱۹۵۵ : آنی که بی تو من همه جا بی سخن نیام
غزل شماره ۱۹۵۶ : آه دود آختهای میخواهم
غزل شماره ۱۹۵۷ : ادب سرشتهٔ عجزم، مپرس از آیینم
غزل شماره ۱۹۵۸ : از انفعالِ عشرتِ موهوم آگهم
غزل شماره ۱۹۵۹ : از بسکه چون نگه ز تحیّر لبالبم
غزل شماره ۱۹۶۰ : از جراحتزارِ دل چیدهست دامان نالهام
غزل شماره ۱۹۶۱ : از چاک گریبان به دلی راه نکردیم
غزل شماره ۱۹۶۲ : از خیالت وحشتاندوزِ دلِ بیکینهام
غزل شماره ۱۹۶۳ : از زندگی بجز غمِ فردا نماندهایم
غزل شماره ۱۹۶۴ : از شوق تو ای شمع طرب! بعد هلاکم
غزل شماره ۱۹۶۵ : از ضعف، بسکه در همه جا دیر میرسم
غزل شماره ۱۹۶۶ : از عزّت و خواری نه امید است نه بیمم
غزل شماره ۱۹۶۷ : از قاصد دلبر خبر دل طلبیدم
غزل شماره ۱۹۶۸ : از کتابِ آرزو بابی دگر نگشودهام
غزل شماره ۱۹۶۹ : از کجا وهم دو رنگی به قدح ریخته بنگم؟
غزل شماره ۱۹۷۰ : از کمال سرکشی عاجزترین عالمیم
غزل شماره ۱۹۷۱ : از هر طلبی پیش ندامت گله کردم
غزل شماره ۱۹۷۲ : از هوس چون شمع گر سر بر هوا برداشتم
غزل شماره ۱۹۷۳ : ازین حسرتْ قفس، روزی دو مپْسندید آزادم
غزل شماره ۱۹۷۴ : ازین صحرای بیحاصل دگر با خود چه بردارم؟
غزل شماره ۱۹۷۵ : اسمیم بیمسمّی، دیگر چه وانماییم
غزل شماره ۱۹۷۶ : اشکِ شمعی بود یک عمر آبیار دانهام
غزل شماره ۱۹۷۷ : اگر دریا نگیرد خُرده بر بیش و کم شبنم
غزل شماره ۱۹۷۸ : اگر ساقی ز موجِ باده بندد رشتهٔ سازم
غزل شماره ۱۹۷۹ : امشب آن مستِ ناز، میرسدم
غزل شماره ۱۹۸۰ : ای دلت، حسرتْ کمینِ انتخابِ صبحدم
غزل شماره ۱۹۸۱ : ای طرب! وجدی که باز آغوشِ گل وامیکنم
غزل شماره ۱۹۸۲ : ای نرگست حیاکدهٔ صلح و جنگ هم
غزل شماره ۱۹۸۳ : باده ندارم که به ساغر کنم
غزل شماره ۱۹۸۴ : باز از جهانِ حسرتِ دیدار میرسم
غزل شماره ۱۹۸۵ : باز بر خود تهمتِ عیشی چو بلبل بستهام
غزل شماره ۱۹۸۶ : باز بیتابانه ایجادِ نوایی میکنم
غزل شماره ۱۹۸۷ : باز دل مستِ نواییست که من میدانم
غزل شماره ۱۹۸۸ : با صد حضور باز طلبکارت آمدم
غزل شماره ۱۹۸۹ : با عشق نه نامیست، نه ننگم که برآیم
غزل شماره ۱۹۹۰ : باغِ هستی نیست جز رنگی که گرداند عدم
غزل شماره ۱۹۹۱ : به اقبالِ حضورت صد گلستان عیش در چنگم
غزل شماره ۱۹۹۲ : با کفِ خاکستری سودای اخگر کردهایم
غزل شماره ۱۹۹۳ : پاکم از رنگِ هوس تا به سجود آمدهام
غزل شماره ۱۹۹۴ : بالی از آزادی افشاندم، قفس پیما شدم
غزل شماره ۱۹۹۵ : با همه سرسبزی از سامانِ قدرت عاریام
غزل شماره ۱۹۹۶ : با هیچکس حدیث نگفتن نگفتهام
غزل شماره ۱۹۹۷ : پایمالیم و فارغ از گلهایم
غزل شماره ۱۹۹۸ : به این طاقت نمیدانم چه خواهد بود انجامم
غزل شماره ۱۹۹۹ : به باغی که چون صبح خندیده بودم
غزل شماره ۲۰۰۰ : ببین به ساز و مپرس از ترانهای که ندارم
غزل شماره ۲۰۰۱ : به جستجوی خود از سعی بی دماغ گذشتم
غزل شماره ۲۰۰۲ : به تحریکِ نقابش گر شود مایل، سرانگشتم
غزل شماره ۲۰۰۳ : به حسرت غنچهام، یعنی به دلتنگی وطن دارم
غزل شماره ۲۰۰۴ : به حیرت خویش را بیگانهٔ ادراک میسازم
غزل شماره ۲۰۰۵ : به دشتِ بیخودی آوازهٔ شوقِ جرس دارم
غزل شماره ۲۰۰۶ : به دل گردی ز هستی یافتم از خویشتن رفتم
غزل شماره ۲۰۰۷ : به ذوق سجدهٔ او از عدم گلباز میآیم
غزل شماره ۲۰۰۸ : به ذوق جستجویت جیبِ هستی چاک میسازم
غزل شماره ۲۰۰۹ : بر آسمان رسانم و گر بر هوا برم
غزل شماره ۲۰۱۰ : پر افشانم چو صبح امّا گرفتاری هوس دارم
غزل شماره ۲۰۱۱ : بر خموشی زدهام، فکر خروشی دارم
غزل شماره ۲۰۱۲ : بر سینه داغهای تمنّا نوشتهایم
غزل شماره ۲۰۱۳ : برقِ حُسنی در نظر دارم به خود پیچیدهام
غزل شماره ۲۰۱۴ : بر کاغذ آتش زده هر چند سواریم
غزل شماره ۲۰۱۵ : برگِ خودداری مجویید از دلِ دیوانهام
غزل شماره ۲۰۱۶ : بر ندارد شوخی از طبع ادبْ تخمیر شرم
غزل شماره ۲۰۱۷ : به رنگِ گلشن از فیضِ حضورت عشرتْ آهنگم
غزل شماره ۲۰۱۸ : به رنگ خامه ز بس ناتوانی اجزایم
غزل شماره ۲۰۱۹ : به رنگ شمع ممکن نیست، سوز دل نهان دارم
غزل شماره ۲۰۲۰ : پر نفس میسوخت ما و من، ز غیرت تن زدم
غزل شماره ۲۰۲۱ : پروازِ بی نشانی دارد دماغِ جاهم
غزل شماره ۲۰۲۲ : پروانه شوم یا پرِ طاووس گشایم
غزل شماره ۲۰۲۳ : برونِ دل نتوان یافت گردِ جولانم
غزل شماره ۲۰۲۴ : برِ یار اگر پیامِ دلِ تنگ میفرستم
غزل شماره ۲۰۲۵ : به زورِ شعلهٔ آواز حسرت، گرم رفتارم
غزل شماره ۲۰۲۶ : بسکه بی روی تو لبریزِ ندامت بودهام
غزل شماره ۲۰۲۷ : بسکه چون سایهام از روزِ ازل تیره رقم
غزل شماره ۲۰۲۸ : بسکه چون طاووس، پیچیدهست مستی در سرم
غزل شماره ۲۰۲۹ : بسکه دارد سوختن چون مجمرم در دل مقام
غزل شماره ۲۰۳۰ : بسکه در شغلِ ندامت روز و شب جان میکَنم
غزل شماره ۲۰۳۱ : بسکه در هجر تو فرسود از ضعیفی پیکرم
غزل شماره ۲۰۳۲ : بسکه نیرنگِ قدح چیدهست در اندیشهام
غزل شماره ۲۰۳۳ : به سعیِ ضعف گرفتم ز دامِ خویش نجستم
غزل شماره ۲۰۳۴ : به سودایِ بهارِ جلوهات عمریست گریانم
غزل شماره ۲۰۳۵ : به سودای هوس عمری درین بازار گردیدم
غزل شماره ۲۰۳۶ : به صد غبار درین دشت مبتلا شدهام
غزل شماره ۲۰۳۷ : به صد گردون تسلسل بست دورِ ساغرِ عشقم
غزل شماره ۲۰۳۸ : به صد وحشت رفیقِ آهِ بی تأثیر گردیدم
غزل شماره ۲۰۳۹ : بعد ازین از صحبتِ این دیوْ مردم رَم کنم
غزل شماره ۲۰۴۰ : بعد ازین در گوشهٔ دل چون نفس جا میکنم
غزل شماره ۲۰۴۱ : به عرضِ جوهرِ طاقت درین محیط خموشم
غزل شماره ۲۰۴۲ : بعدِ کشتن نیز پنهان نیست داغِ بسملم
غزل شماره ۲۰۴۳ : به عشقت گر همه یک داغ سامان بود در دستم
غزل شماره ۲۰۴۴ : به فقر آخر سر و برگِ فنای خویشتن گشتم
غزل شماره ۲۰۴۵ : به کمینِ دعویِ هستیام که چو شمعش از نظر افکنم
غزل شماره ۲۰۴۶ : به کنجِ نیستی عمریست جای خویش میجویم
غزل شماره ۲۰۴۷ : به لب حرفِ طلب دزدم، به دل شورِ هوس سوزم
غزل شماره ۲۰۴۸ : به نقشِ سخت روییهای مردم بسکه حیرانم
غزل شماره ۲۰۴۹ : به هر جا رفتهام از خویشتن، راه تو میپویم
غزل شماره ۲۰۵۰ : به هر زمین که خبر گیری از سوادِ عدم
غزل شماره ۲۰۵۱ : به هر طرف که هوای سفر شکست کلاهم
غزل شماره ۲۰۵۲ : به هستی از اثرِ اعتبار مایه ندارم
غزل شماره ۲۰۵۳ : به هوس چون پرِ طاووس چمنها دارم
غزل شماره ۲۰۵۴ : به یادِ نرگسِ او هر طرف احرام میبندم
غزل شماره ۲۰۵۵ : بیتکلّف گر گدا گشتیم و گر سلطان شدیم
غزل شماره ۲۰۵۶ : بی تو در هر جا جنونْ جوشِ ندامت بودهام
غزل شماره ۲۰۵۷ : بی حوصلگی کرد درین بزم کبابم
غزل شماره ۲۰۵۸ : بیخودی کردم، ز حسنِ بی حجابش سر زدم
غزل شماره ۲۰۵۹ : بیخودی ننهفت اسرارِ دلِ غم پیشهام
غزل شماره ۲۰۶۰ : بی دستگاهیی بود چون شمع در کمینم
غزل شماره ۲۰۶۱ : بی دست و پا به خاکِ ادب نقش بستهایم
غزل شماره ۲۰۶۲ : بی روی تو گر گریه به اندازه کند چشم
غزل شماره ۲۰۶۳ : بی شبههٔ تحقیق نه شخصم، نه مثالم
غزل شماره ۲۰۶۴ : بی شبهه نیست هستی از بسکه ناتوانیم
غزل شماره ۲۰۶۵ : سرشکِ بیخودم، عیشِ میِ نابِ دگر دارم
غزل شماره ۲۰۶۶ : بیکس شهیدم، خون هم ندارم
غزل شماره ۲۰۶۷ : بیگانه وضعیم، یا آشناییم؟
غزل شماره ۲۰۶۸ : پیمانهٔ غناکدهٔ بیمثالیَم
غزل شماره ۲۰۶۹ : تا به دریوزهٔ راحت طلبیدن رفتم
غزل شماره ۲۰۷۰ : تا جلوهات پر افشاند از آشیانهٔ چشم
غزل شماره ۲۰۷۱ : شب گردشِ چشمت قدحی داد به خوابم
غزل شماره ۲۰۷۲ : تا چند به هر مرده و بیمار بگریم؟
غزل شماره ۲۰۷۳ : تا چند ز غفلت طربْ اندیش نشینم
غزل شماره ۲۰۷۴ : تا حسرتِ سر منزلِ او برد ز جایم
غزل شماره ۲۰۷۵ : تا خامهوار خود را از سعی وا نداریم
غزل شماره ۲۰۷۶ : تأخیر ندارد خطِ فرمانِ نجاتم
غزل شماره ۲۰۷۷ : تا درین باغ گل افشانِ نمو گردیدم
غزل شماره ۲۰۷۸ : تا دچار ناز کرد آن نرگس مستانهام
غزل شماره ۲۰۷۹ : تا سایه صفت آینه از زنگ زدودیم
غزل شماره ۲۰۸۰ : تا دفترِ حیرت ز رخش تازه کند چشم
غزل شماره ۲۰۸۱ : تا کجا بوسِ کف پایت شود ارزانیام
غزل شماره ۲۰۸۲ : تا کی ستم کند سرِ بیمغز بر تنم؟
غزل شماره ۲۰۸۳ : تا می ز جامِ همّت بد مست میکشم
غزل شماره ۲۰۸۴ : تا نفس آب زندگیست هیچ به بو نمیرسم
غزل شماره ۲۰۸۵ : تحیّرْ آینهٔ عالمِ مثالِ خودم
غزل شماره ۲۰۸۶ : تحیّر سوخت پروازم، فسردن کرد پامالم
غزل شماره ۲۰۸۷ : تحیّر مطلعی سرزد، چو صبح از خویشتن رفتم
غزل شماره ۲۰۸۸ : تو میرفتی و من سازِ قیامت باز میکردم
غزل شماره ۲۰۸۹ : تو کریمِ مطلق و من گدا، چه کنی جز این که نخوانیام؟
غزل شماره ۲۰۹۰ : تیغِ آهی بر صفِ اندوهِ امکان میکشم
غزل شماره ۲۰۹۱ : جبههٔ فکر ز خجلت عرق افشان کردیم
غزل شماره ۲۰۹۲ : چراغِ خامشم، حسرتْ نگاهِ محفلِ خویشم
غزل شماره ۲۰۹۳ : جز حیرت ازین مزرعه خرمن ننمودیم
غزل شماره ۲۰۹۴ : جز سوختن به یادت مشقی دگر ندارم
غزل شماره ۲۰۹۵ : چشم پوشیدیم و بر ما و من استغنا زدیم
غزل شماره ۲۰۹۶ : چشمش افکنده طرحِ بیدادم
غزل شماره ۲۰۹۷ : چشم واکردم به چندین رنگ و بو ساغر زدم
غزل شماره ۲۰۹۸ : جغد ویرانهٔ خیالِ خودیم
غزل شماره ۲۰۹۹ : چکیدنهای اشکم یا شکست شیشهٔ رنگم؟
غزل شماره ۲۱۰۰ : چمنْ طرازِ شکوهِ جهانِ نیرنگم
غزل شماره ۲۱۰۱ : چسان با دوست درد و داغ چندین ساله بنویسم؟
غزل شماره ۲۱۰۲ : چندین مژه بنشست رگِ خواب به چشمم
غزل شماره ۲۱۰۳ : جنون از بس قیامت ریخت بر آیینهٔ هوشم
غزل شماره ۲۱۰۴ : جنونِ ذرّهام، در سازِ وحشت سخت قلّاشم
غزل شماره ۲۱۰۵ : چنین آفتْ نصیب از طبعِ راحتْ دشمنِ خویشم
غزل شماره ۲۱۰۶ : چنین ز شرمِ که گردید سرنگون جامم؟
غزل شماره ۲۱۰۷ : چنین کز گردش چشم تو میآید به جان انجم
غزل شماره ۲۱۰۸ : چو اشک امشب به ساغر بادهٔ نابی دگر دارم
غزل شماره ۲۱۰۹ : چو بوی گل به نظرها نقاب نگشودم
غزل شماره ۲۱۱۰ : چو دریا یک قلم موجست شوق بیخودی هوشم
غزل شماره ۲۱۱۱ : چو سایه خاک به سر داغم از غمی که ندارم
غزل شماره ۲۱۱۲ : چو شبنم تا نقابِ اعتبار خویش شق کردم
غزل شماره ۲۱۱۳ : چو شمع از انفعالِ آگهی بیتاب میگردم
غزل شماره ۲۱۱۴ : چو گوهر آخر از تجرید، نقش مدّعا بستم
غزل شماره ۲۱۱۵ : جولانِ جنون آخر بر عجز رسا بستم
غزل شماره ۲۱۱۶ : چو ماه نو به چندین حسرت از خود کام میگیرم
غزل شماره ۲۱۱۷ : چو سرو از ناز بر جویِ حیا بالیدنت نازم
غزل شماره ۲۱۱۸ : چون آینه چندان به برش تنگ گرفتم
غزل شماره ۲۱۱۹ : چون حباب آن دم که سیرْ آهنگ این دریا شدم
غزل شماره ۲۱۲۰ : چون خامه از ضعیفی افلاک دستگاهم
غزل شماره ۲۱۲۱ : چون سبحه یک دو روز که با هم نشستهایم
غزل شماره ۲۱۲۲ : چون سپند اظهار مطلب از کجا پیدا کنم؟
غزل شماره ۲۱۲۳ : چون شرار کاغذ امشب عیش خرمن میکنم
غزل شماره ۲۱۲۴ : چون شمع، روزگاری با شعله ساز کردم
غزل شماره ۲۱۲۵ : چون شمع زحمتی که به شبگیر میکشم
غزل شماره ۲۱۲۶ : چون شمع میروم ز خود و شعله قامتم
غزل شماره ۲۱۲۷ : چون تپش در دل نفس دزدیدهام
غزل شماره ۲۱۲۸ : چون غنچه در خیال تو هرگاه رفتهایم
غزل شماره ۲۱۲۹ : چون قلم راه تجرّد بسکه تنها رفتهایم
غزل شماره ۲۱۳۰ : چون کاغذ آتشزده مهمان بقاییم
غزل شماره ۲۱۳۱ : چون نگه، عمریست داغِ چشمِ حیران خودیم
غزل شماره ۲۱۳۲ : چه حاجتست به بند گرانِ تدبیرم؟
غزل شماره ۲۱۳۳ : چه دولت است که من نامت از ادب گیرم
غزل شماره ۲۱۳۴ : چه نیرنگست یارب در تماشاگاه تسخیرم
غزل شماره ۲۱۳۵ : چیزی از خود هر قدم زیر قدم گم میکنم
غزل شماره ۲۱۳۶ : حبابوار که کرد اینقدر گرفتارم؟
غزل شماره ۲۱۳۷ : حرف داغی، لالهسان زیر زبان دزدیدهام
غزل شماره ۲۱۳۸ : حرفم همه از مغز است، از پوست نمیگویم
غزل شماره ۲۱۳۹ : حسرتی در دل نماند از بسکه ما واسوختیم
غزل شماره ۲۱۴۰ : حضور معنیام گم گشت تا دل بر صوَر بستم
غزل شماره ۲۱۴۱ : حیرت دمد از شوخیِ گل کردنِ رازم
غزل شماره ۲۱۴۲ : حیف سازت که منش پردهٔ آهنگ شدم
غزل شماره ۲۱۴۳ : خاک بودم، آب گشتم، گل شدم
غزل شماره ۲۱۴۴ : خاکم به سر که بی تو به گلشن نسوختم
غزل شماره ۲۱۴۵ : خاموشم و بیتابی فریاد تو دارم
غزل شماره ۲۱۴۶ : خاکِ نمیم امروز، دی محو باد بودیم
غزل شماره ۲۱۴۷ : خراب راحتم نپسندی، ای تعمیر آزارم!
غزل شماره ۲۱۴۸ : خرمن هستی به برقِ وهمِ عقبی سوختیم
غزل شماره ۲۱۴۹ : خطّ زنّاری که من چون سبحه املا می کنم
غزل شماره ۲۱۵۰ : خلق را نسبت بیگانگی یی هست به هم
غزل شماره ۲۱۵۱ : خلوتپرست گوشهٔ حیرانیِ خودیم
غزل شماره ۲۱۵۲ : خود را به عیشِ امکان پُر متّهم نکردم
غزل شماره ۲۱۵۳ : خوشا ذوقی که از دل عقدهای گر باز میکردم
غزل شماره ۲۱۵۴ : خوشا عهدی که غم کوسِ تسلّی میزد و دل هم
غزل شماره ۲۱۵۵ : خون خوردم و زین باغ به رنگی نرسیدم
غزل شماره ۲۱۵۶ : خیال آن مژه عمریست در نظر دارم
غزل شماره ۲۱۵۷ : خیز کز درس دویی سر خطِ عاری گیریم
غزل شماره ۲۱۵۸ : داغم از کیفیّت آگاهی و اوهام هم
غزل شماره ۲۱۵۹ : در آن محفل کهام من تا بگویم این و آن دارم؟
غزل شماره ۲۱۶۰ : در تجرّد تهمتی دیگر ندوزی بر تنم
غزل شماره ۲۱۶۱ : در جگر صد رنگ توفان کردهایم
غزل شماره ۲۱۶۲ : در جنون گر نگسلد پیمان فرمان نالهام
غزل شماره ۲۱۶۳ : در جیب غنچه بوی بهار است و رنگ هم
غزل شماره ۲۱۶۴ : در حسرت آن شمعِ طرب بعدِ هلاکم
غزل شماره ۲۱۶۵ : در راه عشق توشهٔ امنی نبردهام
غزل شماره ۲۱۶۶ : در رهت نا رفته از خود، هر طرف سر میزنیم
غزل شماره ۲۱۶۷ : در عالم حق، شهرت باطل چه فروشم؟
غزل شماره ۲۱۶۸ : در کارگاهِ تحقیق غیر از عدم نبودیم
غزل شماره ۲۱۶۹ : در گلستانی که محو آن گل خودرو شدم
غزل شماره ۲۱۷۰ : در مکتب تأمّل فارغ ز صوت و حرفم
غزل شماره ۲۱۷۱ : درین حیرتسرا عمریست افسون جرس دارم
غزل شماره ۲۱۷۲ : درین گلشن نه بویی دیدم و نی رنگ فهمیدم
غزل شماره ۲۱۷۳ : دست و پا گم کردهٔ شوق تماشای توام
غزل شماره ۲۱۷۴ : دل با تو سفر کرد و تهی ماند کنارم
غزل شماره ۲۱۷۵ : دلبر شد و من پا به دلِ سخت فشردم
غزل شماره ۲۱۷۶ : دل حیرتْ آفرین است هر سو نظر گشاییم
غزل شماره ۲۱۷۷ : دل را به مستی از من و ما ساده میکنم
غزل شماره ۲۱۷۸ : دل را به یاد روی کسی یاد میکنم
غزل شماره ۲۱۷۹ : دلیلِ کاروانِ اشکم، آه سرد را مانم
غزل شماره ۲۱۸۰ : دعوت تنزیه، حُسن بیمثالی میکنم
غزل شماره ۲۱۸۱ : دمی چون شمع گر جیبِ تغافل چاک میکردم
غزل شماره ۲۱۸۲ : دیدهٔ انتظار را دام امید کردهایم
غزل شماره ۲۱۸۳ : دیدهای داری، چه میپرسی ز جیب و دامنم؟
غزل شماره ۲۱۸۴ : دیده را باز به دیدار که حیران کردیم؟
غزل شماره ۲۱۸۵ : دیدهٔ مشتاقی از هر مو به بار آوردهام
غزل شماره ۲۱۸۶ : دور از آن در، چند در هر دشت و در گرداندم
غزل شماره ۲۱۸۷ : دو روزی گو به خون گل کرده باشد چشم نمناکم
غزل شماره ۲۱۸۸ : دور هستی پیش از گامی تمامش کردهایم
غزل شماره ۲۱۸۹ : دوریِ بزمت در غم و شادی، گر کند این می قسمتِ جامم
غزل شماره ۲۱۹۰ : دوش چون نی سطرِ دردی میچکید از خامهام
غزل شماره ۲۱۹۱ : دوش کز دود جگر طرح شبستان کردیم
غزل شماره ۲۱۹۲ : دوش، کز سیر بهارِ سوختن سر بر زدم
غزل شماره ۲۱۹۳ : دوش گستاخ به نظّارهٔ جانان رفتم
غزل شماره ۲۱۹۴ : رفت فرصت ز کف، امّا من حیرتزده هم
غزل شماره ۲۱۹۵ : رفتم از خویش و به بزم جلوهاش لنگر زدم
غزل شماره ۲۱۹۶ : رفتم ز خویش و یاد نگاهیست حالیام
غزل شماره ۲۱۹۷ : رنگ پَر ریختهٔ الفتِ گلزارِ توایم
غزل شماره ۲۱۹۸ : زان بهار ناز حیرانم، چه سامان کردهام؟
غزل شماره ۲۱۹۹ : زان پری چون شیشه تا کی شکوۀ خالی کنم
غزل شماره ۲۲۰۰ : زان ناله که شب بی رخت افراخته بودم
غزل شماره ۲۲۰۱ : ز بال نارسا بر خویش پیچیده است پروازم
غزل شماره ۲۲۰۲ : ز بس صرف ادب پیماییِ عجز است احوالم
غزل شماره ۲۲۰۳ : ز بس ضعیف مزاجِ جهانِ تدبیرم
غزل شماره ۲۲۰۴ : ز بسکه حیرتِ دیدار برده است ز هوشم
غزل شماره ۲۲۰۵ : ز بسکه شور جنون گشت برق کلبهٔ هوشم
غزل شماره ۲۲۰۶ : ز بس گرد وحشت گرفته است تنگم
غزل شماره ۲۲۰۷ : ز بس لبریز حسرت دارد امشب شوق دیدارم
غزل شماره ۲۲۰۸ : ز تحقیقِ نقوشِ لوحِ امکان رفعِ شک کردم
غزل شماره ۲۲۰۹ : ز چاک سینه آهی مینویسم
غزل شماره ۲۲۱۰ : ز حرفِ راحتِ اسبابِ دنیا پنبه در گوشم
غزل شماره ۲۲۱۱ : زخمی به دل از دست نگارین تو دارم
غزل شماره ۲۲۱۲ : ز خود تهی شدم، از عالم خراب گذشتم
غزل شماره ۲۲۱۳ : ز خودداری چو موجِ گوهر آخر سنگ گردیدم
غزل شماره ۲۲۱۴ : ز خورشیدِ جمالش تا عرق سازد عیان انجم
غزل شماره ۲۲۱۵ : ز دست عافیت داغم، سپند یأس پروردم
غزل شماره ۲۲۱۶ : ز دشت بیخودی میآیم از وضع ادب دورم
غزل شماره ۲۲۱۷ : ز دل چون غنچه یک چاک گریبانگیر میخواهم
غزل شماره ۲۲۱۸ : ز رنگ ناز چون گل بزمِ عشرت چیدنت نازم
غزل شماره ۲۲۱۹ : ز سودای چشم تو تا کام گیرم
غزل شماره ۲۲۲۰ : ز سور و ماتم این انجمنها کی خبر دارم
غزل شماره ۲۲۲۱ : ز صد ابرام بیش است انفعال چشم حیرانم
غزل شماره ۲۲۲۲ : ز علم و عمل نکتهها گوش کردم
غزل شماره ۲۲۲۳ : ز فیض گریهٔ سرشار افسردن فراموشم
غزل شماره ۲۲۲۴ : ز فیض ناتوانی مصرعی در خلق ممتازم
غزل شماره ۲۲۲۵ : زندگی را از قد خم عبرتْ آگه میکنم
غزل شماره ۲۲۲۶ : ز نور عالم امکان گر انتخاب گزینم
غزل شماره ۲۲۲۷ : زین باغ تا ستمکش نشو و نما شدم
غزل شماره ۲۲۲۸ : زین باغ همچو شبنم، رنج خیال بردم
غزل شماره ۲۲۲۹ : زین سجدهٔ خود دار تفاخر چه فروشم؟
غزل شماره ۲۲۳۰ : زین صفر کز عدم درِ هستی گشودهایم
غزل شماره ۲۲۳۱ : زین گریه اگر باد برَد حاصلِ خاکم
غزل شماره ۲۲۳۲ : سایهوار از نارسایانِ جهانِ غربتیم
غزل شماره ۲۲۳۳ : سراغ عیش ز عمر نمانده میگیرم
غزل شماره ۲۲۳۴ : سر اگر بر آسمان یا بر زمین مالیدهام
غزل شماره ۲۲۳۵ : سرِ تمنّای پای بوسی به هر در و دشت میکشیدم
غزل شماره ۲۲۳۶ : سحر ز شرم رخت مطلعی به تاب رساندم
غزل شماره ۲۲۳۷ : سحر کیفیّت دیدار از آیینه پرسیدم
غزل شماره ۲۲۳۸ : سر خط نازیست امشب زخمهای سینهام
غزل شماره ۲۲۳۹ : سرخوشِ آن نرگسِ مستانهایم
غزل شماره ۲۲۴۰ : سرمه شد آخر به خوابِ بیخودیها پیکرم
غزل شماره ۲۲۴۱ : سطری اگر ز وضع جهان وانوشتهایم
غزل شماره ۲۲۴۲ : سنگ را هم میخورد حرصی که دارد احتشام
غزل شماره ۲۲۴۳ : سودیم سراپا و به پایی نرسیدیم
غزل شماره ۲۲۴۴ : سینه چاک یک جهان گردِ هوس بالیدهام
غزل شماره ۲۲۴۵ : شب از رویت سخنهایی بهار اندوده میگفتم
غزل شماره ۲۲۴۶ : شب از یاد خطت سر رشتهٔ جان بود در دستم
غزل شماره ۲۲۴۷ : شباب رفت و من از یأس مبتلا ماندم
غزل شماره ۲۲۴۸ : شب بزمِ خیالی به دلِ سوخته چیدم
غزل شماره ۲۲۴۹ : شب چشمِ امتیازی بر خویش باز کردم
غزل شماره ۲۲۵۰ : شب جوش بهاری به دل تنگ شکستم
غزل شماره ۲۲۵۱ : شب که آیینهٔ آن آینهرو گردیدم
غزل شماره ۲۲۵۲ : شب که در حسرت دیدار کمین میکردم
غزل شماره ۲۲۵۳ : شب که عبرت را دلیل این شبستان یافتم
غزل شماره ۲۲۵۴ : شب وصل است، از بخت اندکی توقیر میخواهم
غزل شماره ۲۲۵۵ : شبی که بی تو جهان را به یأس تنگ برآرم
غزل شماره ۲۲۵۶ : شبی کز خیال تو گل چیده بودم
غزل شماره ۲۲۵۷ : شبی مشتاق رنگ آمیزیِ تصویر دل گشتم
غزل شماره ۲۲۵۸ : شبی سیر خیال نقش پای دلربا کردم
غزل شماره ۲۲۵۹ : شرار سنگم و در فکر کار خویش میسوزم
غزل شماره ۲۲۶۰ : شرارِ کاغذِ فرصتْ کمینم
غزل شماره ۲۲۶۱ : شررواری ز فرصت رونمای خویش میجویم
غزل شماره ۲۲۶۲ : شعلهٔ بیطاقتی افسرده در خاکسترم
غزل شماره ۲۲۶۳ : شعورت خواه مستم وانماید، خواه مخمورم
غزل شماره ۲۲۶۴ : شکوهٔ اسباب چند؟ دل به رمیدن دهیم
غزل شماره ۲۲۶۵ : شکوه فقر ملک بینیازی کرد تسلیمم
غزل شماره ۲۲۶۶ : شمعسان چشمی کز اشک آتشین تر میکنم
غزل شماره ۲۲۶۷ : شمعی از وحشت نگاهی انجمن گم کردهام
غزل شماره ۲۲۶۸ : شور آفاق است جوشی از دل دیوانهام
غزل شماره ۲۲۶۹ : صبح است و ما دماغ تمنّا رساندهایم
غزل شماره ۲۲۷۰ : صبحِ تمنّا دمید، دل چمنستان کنیم
غزل شماره ۲۲۷۱ : صد بیابانِ جنون آن طرف هوش خودم
غزل شماره ۲۲۷۲ : صد شکر که جز عجز گیاهی ندمیدیم
غزل شماره ۲۲۷۳ : صفحهٔ هستی، شررْ تاراج آهی میکنم
غزل شماره ۲۲۷۴ : صورت خود ز تو نشناختهام
غزل شماره ۲۲۷۵ : صید کمند شوقیست از مهر تا به ماهم
غزل شماره ۲۲۷۶ : عافیتها در مزاج پرفشان دزدیدهام
غزل شماره ۲۲۷۷ : عبرتْ انجمن جاییست مأمنی که من دارم
غزل شماره ۲۲۷۸ : عبث خود را چو آتش تهمت آلودِ غضب کردم
غزل شماره ۲۲۷۹ : عزّتْ کلاه بی سر و سامانیِ خودیم
غزل شماره ۲۲۸۰ : عشق هویی زد، به صد مستی جنون باز آمدیم
غزل شماره ۲۲۸۱ : عمرها شد از ادب موج گهر در دامنم
غزل شماره ۲۲۸۲ : عمرها شد عرق از هستیِ مبهم داریم
غزل شماره ۲۲۸۳ : عمرها شد نقد دل، بر چشم حیران است وام
غزل شماره ۲۲۸۴ : عمریست به صحرای طلب عجزْ دراییم
غزل شماره ۲۲۸۵ : عمریست در نظرها اشک عرقْ نقابیم
غزل شماره ۲۲۸۶ : عمریست ز اسباب غنا هیچ ندارم
غزل شماره ۲۲۸۷ : عمریست قیامتکدهٔ گردش حالم
غزل شماره ۲۲۸۸ : عمریست چون نفس به تپیدن فسانهام
غزل شماره ۲۲۸۹ : عروج همّتی در کار دارم
غزل شماره ۲۲۹۰ : غبار عجز پروازی مقیم دامن خویشم
غزل شماره ۲۲۹۱ : غبار یأسم، به هر تپیدن هزار بیداد مینگارم
غزل شماره ۲۲۹۲ : فرصتکمینِ پرواز چون نالهٔ سپندیم
غزل شماره ۲۲۹۳ : فریاد کز توهّم نامحرم حضوریم
غزل شماره ۲۲۹۴ : فسردن نیست ممکن دست بردارد ز پهلویم
غزل شماره ۲۲۹۵ : فسرده در غبار دهر چون آیینه زنگارم
غزل شماره ۲۲۹۶ : فغان گل میکند هرگه به وحشت گام بردارم
غزل شماره ۲۲۹۷ : فهم حقیقت من و ما را بهانهام
غزل شماره ۲۲۹۸ : قابل بار امانتها مگو آسان شدیم
غزل شماره ۲۲۹۹ : قصّهٔ دیوانگان دارد سراسر نامهام
غزل شماره ۲۳۰۰ : قفای زانوی پیری مقیم خلوت خویشم
غزل شماره ۲۳۰۱ : قیامت کرد گل، در پیرهن بالیدنت نازم
غزل شماره ۲۳۰۲ : قیامت میکند حسرت، مپرس از طبع ناشادم
غزل شماره ۲۳۰۳ : کاش یک نم، گردش چشم تری میداشتم
غزل شماره ۲۳۰۴ : کام از جهان گرفتم و ناکام هم شدم
غزل شماره ۲۳۰۵ : گاه خرد جوهرم، گاه جنونِ خودم
غزل شماره ۲۳۰۶ : گاهی به ناله، گه به تپش گرد میکنم
غزل شماره ۲۳۰۷ : کباب عافیتم، بیدماغ افسر جاهم
غزل شماره ۲۳۰۸ : گذشت عمر و شکست دل آشکار نکردم
غزل شماره ۲۳۰۹ : گر از سایه یک نقش پا برترم
غزل شماره ۲۳۱۰ : گر به پرواز و گر از سعی تپیدن رفتم
غزل شماره ۲۳۱۱ : گر چراغ از نفس سوخته بر میکردم
غزل شماره ۲۳۱۲ : گر در هوای او قدمی پیش رفتهایم
غزل شماره ۲۳۱۳ : کر شدم، تا چند شور حقّ و باطل بشنوم؟
غزل شماره ۲۳۱۴ : گر لبی را به هوس نالهکمین میکردم
غزل شماره ۲۳۱۵ : گر ما گوییم، ما کجاییم؟
غزل شماره ۲۳۱۶ : گرنه شرابم چرا ساقیِ خونِ خودم؟
غزل شماره ۲۳۱۷ : کف خاکستری میجوشم، از خود پاک میگردم
غزل شماره ۲۳۱۸ : کف خاکم، چسان مقبول جست و جوی او گردم؟
غزل شماره ۲۳۱۹ : کند هر جا عرق، ز آن ماه تابان گلفشان انجم
غزل شماره ۲۳۲۰ : کو جهد که چون بوی گل از هوش خود افتم؟
غزل شماره ۲۳۲۱ : کو شور دماغی که به سودای تو افتم؟
غزل شماره ۲۳۲۲ : کو فضایی که نفس را ز دل آزاد کنم؟
غزل شماره ۲۳۲۳ : گهی بر صبح پیچیدم، گهی با گل جنون کردم
غزل شماره ۲۳۲۴ : گهی حجاب و گه آیینهٔ جمال توام
غزل شماره ۲۳۲۵ : گهی در شعله میغلتم، گهی با آب میجوشم
غزل شماره ۲۳۲۶ : کی در قفس و دام هوا و هوس افتم؟
غزل شماره ۲۳۲۷ : مپرسید از معاش خندهْ عنوانی که من دارم
غزل شماره ۲۳۲۸ : محو دلم، مپرس ز تحقیق عنصرم
غزل شماره ۲۳۲۹ : مردهام، امّا همان خجلتْ طراز هستیام
غزل شماره ۲۳۳۰ : مزرعِ تسلیمِ ادبْ حاصلم
غزل شماره ۲۳۳۱ : مژه خواباندم و دل را به جمعیّت علم کردم
غزل شماره ۲۳۳۲ : مسلمان گشتم و هیچ از میان نگسست زنّارم
غزل شماره ۲۳۳۳ : مشت عرق ز جبهه به هر باب ریختم
غزل شماره ۲۳۳۴ : مقیم وحدتم هر چند در کثرت وطن دارم
غزل شماره ۲۳۳۵ : من درین بحر، نه کشتی، نه کدو میآرم
غزل شماره ۲۳۳۶ : منِ خاکسار گردن ز کجا بلند کردم
غزل شماره ۲۳۳۷ : منم آن نشئهٔ فطرت که خمستان قدیم
غزل شماره ۲۳۳۸ : موج ما را شرم دریای کرم
غزل شماره ۲۳۳۹ : میپرست ایجادم نشئهٔ ازل دارم
غزل شماره ۲۳۴۰ : میدهد زیب عمارت از خرابی خانهام
غزل شماره ۲۳۴۱ : میرسد گویند باز آن آفتاب صبحدم
غزل شماره ۲۳۴۲ : میام به ساغر اگر خشک شد خمار ندارم
غزل شماره ۲۳۴۳ : نالهٔ عجزْنوایِ لبِ خاموش خودم
غزل شماره ۲۳۴۴ : نه بر صحرا نظر دارم، نه در گلزار میگردم
غزل شماره ۲۳۴۵ : نبری گمانِ فسردگی به غبار بی سر و پاییام
غزل شماره ۲۳۴۶ : ندارد آنقدر قطع از جهان غفلت اسبابم
غزل شماره ۲۳۴۷ : ندارم رشتهٔ دیگر که آیین طلب بندم
غزل شماره ۲۳۴۸ : ندانم مژدهٔ وصل که شد برقْ افکن هوشم؟
غزل شماره ۲۳۴۹ : ندانم مژدۀ آواز پای کیست در گوشم؟
غزل شماره ۲۳۵۰ : نسخهٔ هیچیم، وهمی از عدم آوردهایم
غزل شماره ۲۳۵۱ : نشد از سعی تمکینْ وحشتی آسودگی رامم
غزل شماره ۲۳۵۲ : نشنیده حرف چند که ما گوش کردهایم
غزل شماره ۲۳۵۳ : نفس را بعد ازین در سوختن افسانه میسازم
غزل شماره ۲۳۵۴ : نفسی چند، جدا از نظرت میگردم
غزل شماره ۲۳۵۵ : نگه واری بس است، از جیب عبرت سر برآوردم
غزل شماره ۲۳۵۶ : نمیباشد تهی یک پرده از آهنگ تسخیرم
غزل شماره ۲۳۵۷ : نمیدانم هجومْ آباد سودای چه نیرنگم؟
غزل شماره ۲۳۵۸ : ننمود غنچهات آنقدر ادب اقتضای تأمّلم
غزل شماره ۲۳۵۹ : نور جان در ظلمتآباد بدن گم کردهام
غزل شماره ۲۳۶۰ : نه تعیّن، نه ناز میرسدم
غزل شماره ۲۳۶۱ : نه تنها ناامید وصل یارم، دورم از دل هم
غزل شماره ۲۳۶۲ : نه خط شناس امیدم، نه درسْ محرم بیم
غزل شماره ۲۳۶۳ : نه دنیا دیدم و نی سوی عقبا چشم وا کردم
غزل شماره ۲۳۶۴ : نه عبادت، نه ریاضت کردم
غزل شماره ۲۳۶۵ : نه فکر غنچه، نی اندیشهٔ گل میکند شبنم
غزل شماره ۲۳۶۶ : نه لفظ از پرده میجوشد، نه معنی میدهد رویم
غزل شماره ۲۳۶۷ : نه گردونِ بلندی، نی زمینِ پستیِ خویشم
غزل شماره ۲۳۶۸ : نه مضمون نقش میبندم، نه لفظ از پرده میجوشم
غزل شماره ۲۳۶۹ : نه وحدتْ سرایم، نه کثرتْ نوایم
غزل شماره ۲۳۷۰ : نیست در میدان عبرت باکی از نیک و بدم
غزل شماره ۲۳۷۱ : نی سر تعمیر دل دارم، نه تن میپرورم
غزل شماره ۲۳۷۲ : نیرنگ جلوۀ که به دل نقش بستهام؟
غزل شماره ۲۳۷۳ : نی قابل سودم، نه سزاوار زیانم
غزل شماره ۲۳۷۴ : واکرد صبح آهی بر دل درِ تبسّم
غزل شماره ۲۳۷۵ : وحشتی کو تا وداع اینهمه غوغا کنم؟
غزل شماره ۲۳۷۶ : وداع دورگرد عرضهٔ آرام رَم کردم
غزل شماره ۲۳۷۷ : وقت است کنم شور جنون عام و بگریم
غزل شماره ۲۳۷۸ : وقت است کنیم گریه با هم
غزل شماره ۲۳۷۹ : هر چند درین مرحله بی تاب و توانم
غزل شماره ۲۳۸۰ : هرگه به برگ و سازِ معیشت گریستم
غزل شماره ۲۳۸۱ : هزار آینه با خود دچار کردم و دیدم
غزل شماره ۲۳۸۲ : هستی نیاز دیدۀ نمناک کردهام
غزل شماره ۲۳۸۳ : همچو آیینه تحیّرْ سفرم
غزل شماره ۲۳۸۴ : همچو شمع از خویش بر اندازِ وحشت برترم
غزل شماره ۲۳۸۵ : هنرها عرضه دادم، با صفای دل حسد کردم
غزل شماره ۲۳۸۶ : هیچ میدانی مآل خود چرا نشناختیم؟
غزل شماره ۲۳۸۷ : هیهات، تا که از نظرم رفت دلبرم
غزل شماره ۲۳۸۸ : یاد آن فرصت که عیش رایگانی داشتیم
غزل شماره ۲۳۸۹ : یاد آن فرصت که ما هم عذر لنگی داشتیم
غزل شماره ۲۳۹۰ : یاد من کردی، به سامان گشت ناز هستیام
غزل شماره ۲۳۹۱ : یاران نه در چمن، نه به باغی رسیدهایم
غزل شماره ۲۳۹۲ : یک چشم حیرت است ز سر تا به پا، لبم
غزل شماره ۲۳۹۳ : یکدم آسایش به صد ابرام پیدا کردهایم
ن :
غزل شماره ۲۳۹۴ : آخر از بار تعلّقهای اسباب جهان
غزل شماره ۲۳۹۵ : آزادی آخر بد باخت با من
غزل شماره ۲۳۹۶ : آسان مکن تصوّر بار مغان کشیدن
غزل شماره ۲۳۹۷ : آفت است اینجا، مباش ایمن ز سر برداشتن
غزل شماره ۲۳۹۸ : آگهی تا کی کند روشن چراغ خویشتن؟
غزل شماره ۲۳۹۹ : آن عجزْ شهیدم که به صد رنگ تپیدن
غزل شماره ۲۴۰۰ : آه با مقصد تسلیم نپیوستم من
غزل شماره ۲۴۰۱ : آه ناکام چه مقدار توان خون خوردن
غزل شماره ۲۴۰۲ : آینهٔ وصل چیست؟ حیرتی آراستن
غزل شماره ۲۴۰۳ : از تب شوقِ که دارد اینقدر تاب استخوان؟
غزل شماره ۲۴۰۴ : از جوان، حُسنِ سلوک پیر نتْوان یافتن
غزل شماره ۲۴۰۵ : از خاک یک دو پایه فروتر نزول کن
غزل شماره ۲۴۰۶ : از خودآرایی به جنس جاودان لنگر مکن
غزل شماره ۲۴۰۷ : از خودسری مچینید ادبار تا به گردن
غزل شماره ۲۴۰۸ : از سعی ما نیامد جز زور در گریبان
غزل شماره ۲۴۰۹ : از دیده سراغ دل دیوانه طلب کن
غزل شماره ۲۴۱۰ : از نالهٔ دل ما تا کی رمیده رفتن؟
غزل شماره ۲۴۱۱ : اشکم ز بیقراری زد بر درِ چکیدن
غزل شماره ۲۴۱۲ : انفعال باطن خاموش دارد بوی خون
غزل شماره ۲۴۱۳ : اگر حسرت پرستی، خدمت ترک تمنّا کن
غزل شماره ۲۴۱۴ : اگر مشت غبار خود پریشان میتوان کردن
غزل شماره ۲۴۱۵ : ای اثرهای خرامت چشم حیران در کمین
غزل شماره ۲۴۱۶ : ای التفات نام تو گیرایی زبان
غزل شماره ۲۴۱۷ : ای به عشرت متّهم! سامان دردسر مکن
غزل شماره ۲۴۱۸ : ای حاجتت دلیلِ به ادبار زیستن!
غزل شماره ۲۴۱۹ : ای خواجه! خودستایی اقبال، سر مکن
غزل شماره ۲۴۲۰ : ای رنگ طرب باخته! خون در طبقی کن
غزل شماره ۲۴۲۱ : ای عجز سجده کار! طلب کن جبین ز من
غزل شماره ۲۴۲۲ : ای هرزه درا! ناله به لب دزد گره کن
غزل شماره ۲۴۲۳ : باز چون جاده به پایی که ندارد رفتن
غزل شماره ۲۴۲۴ : با ما نساخت آخر ذوق شراب خوردن
غزل شماره ۲۴۲۵ : به این حیرت اگر باشد خروشی ناگزیر من
غزل شماره ۲۴۲۶ : به تماشای این چمن درِ مژگان فراز کن
غزل شماره ۲۴۲۷ : به خود پیچیدهام، نالیدنم نتوان گمان بردن
غزل شماره ۲۴۲۸ : به خودداری، فسردن گرم کردی جای بگذشتن
غزل شماره ۲۴۲۹ : به دل گر یک شرر شوق تو پنهان میتوان کردن
غزل شماره ۲۴۳۰ : بر آن سرم کز جنون نمایم بلند و پست خیال یکسان
غزل شماره ۲۴۳۱ : بر حیرت اوضاع جهان یک مژه خم زن
غزل شماره ۲۴۳۲ : بر خط ترک طلب گر راه خواهی یافتن
غزل شماره ۲۴۳۳ : بر شیشه خانهٔ دل افسرده سنگ زن
غزل شماره ۲۴۳۴ : پُر ملاف از جوهر باریک بینی داشتن
غزل شماره ۲۴۳۵ : پریشان کرد چون خاموشیام آواز گردیدن
غزل شماره ۲۴۳۶ : بستهام چشم امید از الفت اهل جهان
غزل شماره ۲۴۳۷ : به سعی بینشانی آنسوی امکان رهی واکن
غزل شماره ۲۴۳۸ : بسکه ناموس وفا دارد کمین حال من
غزل شماره ۲۴۳۹ : بعد مردن از غبارم کیست تا یابد نشان؟
غزل شماره ۲۴۴۰ : بعد مردن گر همین داغست وحشتزای من
غزل شماره ۲۴۴۱ : بگذشت ز خاکم بت گل پیرهن من
غزل شماره ۲۴۴۲ : به کنج ابروی دلدار خال فتنه کمین
غزل شماره ۲۴۴۳ : به مطلب میرساند وحشت از آفاق ورزیدن
غزل شماره ۲۴۴۴ : به وادیی که فروشد غبار ما ننشستن
غزل شماره ۲۴۴۵ : به وهم این و آن خون شد دل غفلتپرست من
غزل شماره ۲۴۴۶ : از چرخ، بار منّت تا کی توان کشیدن؟
غزل شماره ۲۴۴۷ : به پهلو ناوک دردِ که دارد گوشهگیر من؟
غزل شماره ۲۴۴۸ : به هر جا پرتو حسنت برافروزد چراغ من
غزل شماره ۲۴۴۹ : بیا ای گرد راهت! خرمن حُسن
غزل شماره ۲۴۵۰ : پیر گشتم، چند رنج آب و گل برداشتن؟
غزل شماره ۲۴۵۱ : بیسراغی نیست گردِ هستی وحشتْ کمین
غزل شماره ۲۴۵۲ : بی سیر عبرتی نیست ترک حیا نکردن
غزل شماره ۲۴۵۳ : بینشان حسنی که درس جلوه میخواند ز من
غزل شماره ۲۴۵۴ : ببینم تا کیام آرد جنون زین دامگه بیرون
غزل شماره ۲۴۵۵ : تا به کی باشی قفسْ فرسودهٔ شان نگین؟
غزل شماره ۲۴۵۶ : تا به کی چون شمع باید تاج زر برداشتن؟
غزل شماره ۲۴۵۷ : تا بگذرم به صد سر و گردن ز آسمان
غزل شماره ۲۴۵۸ : تا تب عشق آتشم را داد سر در سوختن
غزل شماره ۲۴۵۹ : تا چند به عیب من و ما چشم گشودن
غزل شماره ۲۴۶۰ : تا فلک بر باد ناکامی دهد تسکین من
غزل شماره ۲۴۶۱ : تا کی غرور انجمن آرایی زبان؟
غزل شماره ۲۴۶۲ : تب و تاب اشک چکیدهام، که رسد به معنی راز من؟
غزل شماره ۲۴۶۳ : ترشح مایهای ناز دلی را محو احسان کن
غزل شماره ۲۴۶۴ : تغافل دارد از اسباب امکان اقتدار من
غزل شماره ۲۴۶۵ : تمثال فنایم چه نشان؟ کو اثر من؟
غزل شماره ۲۴۶۶ : جانکنی ها چیده هستی تا عدم بنیاد من
غزل شماره ۲۴۶۷ : جایی که بوَد پیش بری پیش نبردن
غزل شماره ۲۴۶۸ : چقدر بهار دارد سوی دل نگاه کردن
غزل شماره ۲۴۶۹ : جنون ما بیابان هاست از آوارگی بیرون
غزل شماره ۲۴۷۰ : چنین کشتهٔ حسرت کیستم من؟
غزل شماره ۲۴۷۱ : چو موج گوهر ازین بحر بیتعب نگذشتن
غزل شماره ۲۴۷۲ : چون ریشه در این باغ به افسونِ دمیدن
غزل شماره ۲۴۷۳ : چون شمع تا چکیدن اشک است ساز من
غزل شماره ۲۴۷۴ : چون صبح نخندد ز قبایم غم دامن
غزل شماره ۲۴۷۵ : چون گهر هر چند بر دریا تنَد غوغای من
غزل شماره ۲۴۷۶ : چون هلالم بیخم تسلیم آن اختر جبین
غزل شماره ۲۴۷۷ : چه بوَد سر و کار غلطْ سبقان؟ درِ علم و عمل به فسانه زدن
غزل شماره ۲۴۷۸ : چه دارد این گیر و دار هستی؟ گداز صد نام و ننگ خوردن
غزل شماره ۲۴۷۹ : حیا را دستگاه خودپسندیهای طاقت کن
غزل شماره ۲۴۸۰ : حیرتْ آهنگم که میفهمد زبان راز من؟
غزل شماره ۲۴۸۱ : خار خار کیست در طبع المْ تخمیر من؟
غزل شماره ۲۴۸۲ : خداست حاصل خدمتْ گزین درویشان
غزل شماره ۲۴۸۳ : خلقیست غافل اینجا از کشتن و درودن
غزل شماره ۲۴۸۴ : خم قامت نبُرد ابرام طبع سخت کوش من
غزل شماره ۲۴۸۵ : خوش عشرت است دمبدم از غم گریستن
غزل شماره ۲۴۸۶ : خواه غفلت پیشگی کن، خواه آگاهی گزین
غزل شماره ۲۴۸۷ : خوشا ذوق فنا و وحشتِ سازِ شرر کردن
غزل شماره ۲۴۸۸ : داغم ز ابر دیده به شبنم گریستن
غزل شماره ۲۴۸۹ : در جنون، جوش سویدا تنگ دارد جای من
غزل شماره ۲۴۹۰ : در خور گل کردن فقرست استغنای من
غزل شماره ۲۴۹۱ : درین وادی که مییابد سراغ اعتبار من؟
غزل شماره ۲۴۹۲ : درس کمال خود گیر از ناله سر کشیدن
غزل شماره ۲۴۹۳ : در شکوه صافدل ندهد رخصت زبان
غزل شماره ۲۴۹۴ : در این محفل ندارد یمن راحت چشم واکردن
غزل شماره ۲۴۹۵ : دست جرأت دیدم آخر مغتنم در آستین
غزل شماره ۲۴۹۶ : دل پیش نظر گیر، سر و برگ نمو کن
غزل شماره ۲۴۹۷ : دل چیست که بی روی تو از درد تپیدن
غزل شماره ۲۴۹۸ : دل را به باد دادیم، آه از نظر گشودن
غزل شماره ۲۴۹۹ : دل روشن چه لازم تیره از عرض هنر کردن
غزل شماره ۲۵۰۰ : دل گر نه داغ عشق فروزد، کباب کن
غزل شماره ۲۵۰۱ : دمی ز عبرت اگر خم کند حیا گردن
غزل شماره ۲۵۰۲ : دوری مقصد دمید از سرکشیدنهای من
غزل شماره ۲۵۰۳ : دهر، توفان دارد از طبع جنونْ پیمای من
غزل شماره ۲۵۰۴ : رساند عمر به جایی دل از وفا کندن
غزل شماره ۲۵۰۵ : رسانده است به آن انجمن ز ما نرسیدن
غزل شماره ۲۵۰۶ : روانی نیست محو جلوه را بیآب گردیدن
غزل شماره ۲۵۰۷ : رهت سنگی ندارد ای شرر! وجد رهایی کن
غزل شماره ۲۵۰۸ : زان تغافلگر چرا ناشاد باید زیستن
غزل شماره ۲۵۰۹ : ز بس محو است نقش آرزوها در کنار من
غزل شماره ۲۵۱۰ : ز پابوسش بهار عشرت جاوید سامان کن
غزل شماره ۲۵۱۱ : ز پرده آیی اگر از قبای تنگ برون
غزل شماره ۲۵۱۲ : ز خودداری نفس میزد تب و تاب چراغ من
غزل شماره ۲۵۱۳ : ز رهِ هوس به تو کی رسم نفسی ز خود نرمیده من؟
غزل شماره ۲۵۱۴ : ز سجده بیخبری، تا کی انفعال جبین؟
غزل شماره ۲۵۱۵ : ز شوخی تا قدح میگیرد آن بیداد مست من
غزل شماره ۲۵۱۶ : زهی به شوخی بهارِ نازت شکسته رنگِ غرورِ امکان
غزل شماره ۲۵۱۷ : زین شکر که تا کوی تو شد راهبر من
غزل شماره ۲۵۱۸ : سجدهٔ خواری است آب رو پی نان ریختن
غزل شماره ۲۵۱۹ : سخت جانی هر کجا آید به عرض امتحان
غزل شماره ۲۵۲۰ : سراغ دل نخواهی از من دیوانه پرسیدن
غزل شماره ۲۵۲۱ : سر به زیر تیغ و پا بر خار باید تاختن
غزل شماره ۲۵۲۲ : سرِ طرّهای به هوا فشان، ختنی ز مشک تر آفرین
غزل شماره ۲۵۲۳ : سرمایهٔ اظهار بقا هیچکسی کن
غزل شماره ۲۵۲۴ : سوخت چون موج گهر بال تپیدنهای من
غزل شماره ۲۵۲۵ : سوخته لالهزار من، رفته گل از کنار من
غزل شماره ۲۵۲۶ : شکست حادثه بر ما نیافت دست کمین
غزل شماره ۲۵۲۷ : ندارد موج جز طومار رمز بحر وا کردن
غزل شماره ۲۵۲۸ : شکست رنگِ که بود آبیار این گلشن؟
غزل شماره ۲۵۲۹ : شمع صفت دیدنی است عجز جنون زای من
غزل شماره ۲۵۳۰ : صبح است ازین مرحلهٔ یأس به در زن
غزل شماره ۲۵۳۱ : صف حرص و هوا در هم شکستی، کجکلاهی کن
غزل شماره ۲۵۳۲ : صفا گل کردهای تا کی غبار رنگ نشکستن؟
غزل شماره ۲۵۳۳ : صفای دل به چراغِ بقا دهد روغن
غزل شماره ۲۵۳۴ : صورتِ اظهارِ معنی نیست محتاج بیان
غزل شماره ۲۵۳۵ : ظلمست به تشویش دل اقبال نمودن
غزل شماره ۲۵۳۶ : عجز ما جولانگر تدبیر نتوان یافتن
غزل شماره ۲۵۳۷ : عرق دارد عنانِ احتیاجِ بینقاب من
غزل شماره ۲۵۳۸ : عرقها دارد آن شمع حیا، لیک از نظر پنهان
غزل شماره ۲۵۳۹ : عمرها در پرده بود اسرار وهم ما و من
غزل شماره ۲۵۴۰ : غرور خودنمایی تا کنیم از یکدگر پنهان
غزل شماره ۲۵۴۱ : غم تلاش مخور، عجز را مقدّم کن
غزل شماره ۲۵۴۲ : غنیمت گیر چون آیینه محو شان خود بودن
غزل شماره ۲۵۴۳ : فلک چه نقش کشد صرفِ بند و بست جبین
غزل شماره ۲۵۴۴ : فلک نبست رهِ صبحِ لاابالیِ من
غزل شماره ۲۵۴۵ : قد خم گشته را تا میتوانی وقف طاعت کن
غزل شماره ۲۵۴۶ : کار آسانی مدان تاج کمر برداشتن
غزل شماره ۲۵۴۷ : گر به این ساز است دور از وصل جانان زیستن
غزل شماره ۲۵۴۸ : گر به این واماندگی مطلقْ عنان خواهم شدن
غزل شماره ۲۵۴۹ : گر به خونِ مشتاقان تیغِ او کشد گردن
غزل شماره ۲۵۵۰ : گر چه جز ذکرت نمیگنجد حدیثی در زبان
غزل شماره ۲۵۵۱ : گر حنا بر خاک پایت جبهه سا خواهد شدن
غزل شماره ۲۵۵۲ : کرد حرف بینشانم عالمی را تر زبان
غزل شماره ۲۵۵۳ : گرد وحشت بسکه بر هم چیده است اجزای من
غزل شماره ۲۵۵۴ : گر ز بزم، آن بت ساقی لقب آید بیرون
غزل شماره ۲۵۵۵ : گر قناعت را توانی داد سامانِ نگین
غزل شماره ۲۵۵۶ : گر گدا دستِ طمع دزدد ز هم در آستین
غزل شماره ۲۵۵۷ : کس چو شمع من نبوده است آشنای سوختن
غزل شماره ۲۵۵۸ : گشاد چشمی نشد نصیبم به سیرِ نیرنگِ این دبستان
غزل شماره ۲۵۵۹ : گل نشو و نما چندان شکست یأس چید از من
غزل شماره ۲۵۶۰ : گلفروش از پرتو شمع من است این انجمن
غزل شماره ۲۵۶۱ : گُلی که کس نشد آیینهاش مقابل او من
غزل شماره ۲۵۶۲ : ما را ز بارِ هستی تا کی غمِ خمیدن
غزل شماره ۲۵۶۳ : ما و نگاه شرمگین از تک و تاز دوختن
غزل شماره ۲۵۶۴ : مجو از نالهام تاب نفس در سینه دزدیدن
غزل شماره ۲۵۶۵ : محیط جلوهٔ او موج خیز است از سراب من
غزل شماره ۲۵۶۶ : منفعل خلق را نازِ صنم داشتن
غزل شماره ۲۵۶۷ : موج خونم هر قدر توفان نما خواهد شدن
غزل شماره ۲۵۶۸ : میروم هر جا به ذوق عافیت اندوختن
غزل شماره ۲۵۶۹ : ندارد ساز صحبتها بساط عافیت چیدن
غزل شماره ۲۵۷۰ : نسزد ز جوهرِ فطرتت، به جنونِ شبهه و شک زدن
غزل شماره ۲۵۷۱ : نشاند عجزم بر آستانی که محوم از جیب تا به دامن
غزل شماره ۲۵۷۲ : نفس عمارت دل دارد و شکستنش است این
غزل شماره ۲۵۷۳ : نیامد کوشش بیحاصل گردون به کار من
غزل شماره ۲۵۷۴ : نیست ممکن واژگونیهای طالع بیش ازین
غزل شماره ۲۵۷۵ : وارستگی ز حُسن دگر میدهد نشان
غزل شماره ۲۵۷۶ : هر چند نیست بیسبب از غم گریستن
غزل شماره ۲۵۷۷ : همچو بوی گل ز بس بیپرده است احوال من
غزل شماره ۲۵۷۸ : همعنان آهم، آشوب جهان خواهم شدن
غزل شماره ۲۵۷۹ : هوس ها میدمد زین باغ، جوش گل تماشا کن
غزل شماره ۲۵۸۰ : هویی کشید کلکِ قیامتْ صریر من
غزل شماره ۲۵۸۱ : یاد ابروی کجی زد به دل ما ناخن
و :
غزل شماره ۲۵۸۲ : از بسکه ضعف طاقت بوسید روی زانو
غزل شماره ۲۵۸۳ : ای پرفشان گرد نفس، چندی شرار سنگ شو
غزل شماره ۲۵۸۴ : ای بسملِ طلب، پیِ خون چکیده رو
غزل شماره ۲۵۸۵ : ای بیخبر، به درد دل ما رسیده رو
غزل شماره ۲۵۸۶ : ای ز عنایت آشکار شخص تو و مثال تو!
غزل شماره ۲۵۸۷ : ای فکر نازکت را شبهتْ کمینی از مو
غزل شماره ۲۵۸۸ : باز چو صبح کردهام تحفهٔ بارگاه تو
غزل شماره ۲۵۸۹ : به این موهومیام یارب که کرد آیینهدار او؟
غزل شماره ۲۵۹۰ : پر نارساست سعی تحیّرْ کمند او
غزل شماره ۲۵۹۱ : بسکه رشک قامت او سوخت سر تا پای سرو
غزل شماره ۲۵۹۲ : بسکه یاد قامتت بر باد داد اجزای سرو
غزل شماره ۲۵۹۳ : به پیری هم نیم غافل ز عشق آن کمان ابرو
غزل شماره ۲۵۹۴ : به پیکرم شکن پوست کوچه داده به هر سو
غزل شماره ۲۵۹۵ : تبسّم تا چه گل ریزد ز لعل می فروش او
غزل شماره ۲۵۹۶ : چو سرشک، بی سر و پایی ام قدمی نزد به هوای تو
غزل شماره ۲۵۹۷ : دل آب گشت و نیست امید نگاه ازو
غزل شماره ۲۵۹۸ : دل بسملی ست کز تپش بی نشان او
غزل شماره ۲۵۹۹ : دل هم نبرد ره به درِ کبریای تو
غزل شماره ۲۶۰۰ : دلِ هوش باخته جمع شد ز فسون موسی و طور تو
غزل شماره ۲۶۰۱ : رفتی ز دل نشست به خون در قفای تو
غزل شماره ۲۶۰۲ : زین بزم شکل ساز نگر یا نوا شنو
غزل شماره ۲۶۰۳ : سر نقشِ پا به بلندیی برسد ز شکوه خرام او
غزل شماره ۲۶۰۴ : طبعی که شد طربْ اثر نوشخند او
غزل شماره ۲۶۰۵ : گاه روی بر خاکم، گاه جبهه بر زانو
غزل شماره ۲۶۰۶ : کجایی، ای جنون! ویرانه ات کو؟
غزل شماره ۲۶۰۷ : گر از موج گهر نشنیدهای رمز خروش او
غزل شماره ۲۶۰۸ : کو عبرتْ آگهی؟ که به تحقیق راه او
غزل شماره ۲۶۰۹ : لباس کعبه پوشید از خط مشکین، عذار او
غزل شماره ۲۶۱۰ : ما غربتْ آشیانیم، ای بلبلان! وطن کو؟
غزل شماره ۲۶۱۱ : منِ سنگدل چه اثر برم ز حضور ذکر دوام او؟
غزل شماره ۲۶۱۲ : منفعلم، بر که برم حاجت خویش از برِ تو
غزل شماره ۲۶۱۳ : مه نو مینماید امشبم از آسمان ابرو
غزل شماره ۲۶۱۴ : نامنفعلی، گریه کن و چون مژه تر شو
غزل شماره ۲۶۱۵ : نقّاش تا کشد اثر ناتوان او
غزل شماره ۲۶۱۶ : نمیگویم به عشرتگاه مجنون جهد پیما رو
غزل شماره ۲۶۱۷ : نمیگویم قیامت جوش زن یا شور توفان شو
غزل شماره ۲۶۱۸ : هر چند دورم از چمن جلوهگاه او
غزل شماره ۲۶۱۹ : همچون نفس به آینهٔ دل رسیده رو
ه :
غزل شماره ۲۶۲۰ : امروز کیست مست تماشای آینه؟
غزل شماره ۲۶۲۱ : ای به اوج قدس! فرش آستان انداخته
غزل شماره ۲۶۲۲ : ای تماشایت! چمنپرور به چشم آینه
غزل شماره ۲۶۲۳ : به تو نقش صحبت ما، چقدر به جا نشسته
غزل شماره ۲۶۲۴ : به دست تیغ تو تا خون من حنا بسته
غزل شماره ۲۶۲۵ : برآرد گَرَم آتش دل زبانه
غزل شماره ۲۶۲۶ : به رشتهات اثرِ وهمِ مدّعاست گره
غزل شماره ۲۶۲۷ : بر شعله تا چند نازیدن کاه؟
غزل شماره ۲۶۲۸ : پرتوت هر جا بپردازد کنار آینه
غزل شماره ۲۶۲۹ : پری می فشان، ای تعلّقْ بهانه
غزل شماره ۲۶۳۰ : بسکه میجوشد ازین دریای حسرت حبّ جاه
غزل شماره ۲۶۳۱ : بسکه ما را بر آن لقاست نگاه
غزل شماره ۲۶۳۲ : به غبار این بیابان نه نشان پا نشسته
غزل شماره ۲۶۳۳ : بوی وصلی هست در رنگ بهار آینه
غزل شماره ۲۶۳۴ : تا به شوخی نکشد زمزمهٔ ساز نگاه
غزل شماره ۲۶۳۵ : تارِ پیراهنِ حیاست نگاه
غزل شماره ۲۶۳۶ : چیست گردون کاینقدر در خلق غوغا ریخته
غزل شماره ۲۶۳۷ : حیرتِ حُسن که زد نشتر به چشم آینه؟
غزل شماره ۲۶۳۸ : خلقی است محو خود به تماشای آینه
غزل شماره ۲۶۳۹ : دادِ عجز ما ندهد سعی هیچ مشغلهای
غزل شماره ۲۶۴۰ : در شکنج عزّتند ارباب جاه
غزل شماره ۲۶۴۱ : در محیطی کز فلک طرح حباب انداخته
غزل شماره ۲۶۴۲ : زد عرق پیمانه حسنی ساغر اندر آینه
غزل شماره ۲۶۴۳ : زین چمن در کف ندارد غنچهٔ دل جز گره
غزل شماره ۲۶۴۴ : عالم و این تردماغیهای جاه
غزل شماره ۲۶۴۵ : غبار خط ز لعل او به رنگی سر برآورده
غزل شماره ۲۶۴۶ : غبارم برنمیخیزد ازین صحرای خوابیده
غزل شماره ۲۶۴۷ : گر نفس چیند به این فرصت بساط دستگاه
غزل شماره ۲۶۴۸ : گر دهد رنگ تماشای تو پروازِ نگاه
غزل شماره ۲۶۴۹ : ندیدم در غبار و دود این صحرای خوابیده
غزل شماره ۲۶۵۰ : ننگ دنیا برندارد همّت معنیْ نگاه
غزل شماره ۲۶۵۱ : نپنداری همین روز و شب از هم سر برآورده
غزل شماره ۲۶۵۲ : نیست خاموشی به کار شمعِ محفل جز گره
غزل شماره ۲۶۵۳ : نیست محروم تماشا جوهر اندر آینه
غزل شماره ۲۶۵۴ : وهم شهرتْ بهانهایم همه
غزل شماره ۲۶۵۵ : هزار نغمه به ساز شکست ماست گره
ی :
غزل شماره ۲۶۵۶ : آسوده است شوق، ز دل پیش نگذری
غزل شماره ۲۶۵۷ : آفتْ ایجاد است طبع از دستگاه خود سری
غزل شماره ۲۶۵۸ : آه که با دلم نبست عهدِ وفاق الفتی
غزل شماره ۲۶۵۹ : ازین نُه منظر نیرنگ تا برتر زنم جوشی
غزل شماره ۲۶۶۰ : افتادهام به راهت چون اشک بیروانی
غزل شماره ۲۶۶۱ : افسانهٔ وفایی اگر گوش کردهای
غزل شماره ۲۶۶۲ : اگر با پای سروی سعی آهم رهبری کردی
غزل شماره ۲۶۶۳ : اگر جانی و گر جسمی، سراب مطلب مایی
غزل شماره ۲۶۶۴ : اگر سیر زمین داری و گر افلاک میبینی
غزل شماره ۲۶۶۵ : الهی سخت بیبرگم به ساز طاعتاندوزی
غزل شماره ۲۶۶۶ : ای امل آورده! فطرت را چه رسوا کرده ای
غزل شماره ۲۶۶۷ : ای آنکه رمز اخفا با صد ترانه گفتی
غزل شماره ۲۶۶۸ : ای بیخبر! بکوش که مرد خدا شوی
غزل شماره ۲۶۶۹ : ای جگر خون کنِ پوشیده و پیدا! چه بلایی؟
غزل شماره ۲۶۷۰ : ای سعی نگون! زین دشت، در سر چه هوا داری؟
غزل شماره ۲۶۷۱ : ای شیخ! به تدبیر امل بیهده حرفی
غزل شماره ۲۶۷۲ : ای گشاد و بست مژگانت معمّای پَری
غزل شماره ۲۶۷۳ : ایکه در دیر و حرم مست کرم می آیی!
غزل شماره ۲۶۷۴ : ای لعبت تحیّر! نور چه آفتابی
غزل شماره ۲۶۷۵ : این چه طاووسی نازست که اندوختهای؟
غزل شماره ۲۶۷۶ : ای نفس مایه! درین عرصه چه پرداختهای؟
غزل شماره ۲۶۷۷ : ای نم اشک، هوسْ مایل مژگان نشوی
غزل شماره ۲۶۷۸ : ای هوش! سخت داغیست، یاد بهار طفلی
غزل شماره ۲۶۷۹ : باز آمد در چمن یاد از صفیر بلبلی
غزل شماره ۲۶۸۰ : بازم به جنون زد هوس طرح زمینی
غزل شماره ۲۶۸۱ : به این تمکین خرامت فتنه در خوابست پنداری
غزل شماره ۲۶۸۲ : به جلوهٔ تو نگه را ز حیرتْ اظهاری
غزل شماره ۲۶۸۳ : به خاک ناامیدی نیست چون من خفته در خونی
غزل شماره ۲۶۸۴ : به دل دارم چو شمع از شعلههای آه سامانی
غزل شماره ۲۶۸۵ : به ذوق عافیت ای ناله! تا کی در جگر پیچی
غزل شماره ۲۶۸۶ : بر اوج بینیازی اگر وارسیدهای
غزل شماره ۲۶۸۷ : برخود مشکن تا همه تن رنگ نگردی
غزل شماره ۲۶۸۸ : برداشتن دل ز جهان کرد گرانی
غزل شماره ۲۶۸۹ : برون تازست حسن بیمثال از گرد پیدایی
غزل شماره ۲۶۹۰ : بر هرگلی دمیده است افسون آرزویی
غزل شماره ۲۶۹۱ : بسکه بی روی تو خجلت کرد خرمن زندگی
غزل شماره ۲۶۹۲ : بسکه گردید آبیار ما ز پا افتادگی
غزل شماره ۲۶۹۳ : به طبع مقبلان یارب! کدورت را مده راهی
غزل شماره ۲۶۹۴ : به عجز کوش، ز نشو و نما چه میجویی؟
غزل شماره ۲۶۹۵ : به عزم بسملم تیغ که دارد میل عریانی؟
غزل شماره ۲۶۹۶ : به غبار عالم جستجو، ز چه یأس خسته نشستهای
غزل شماره ۲۶۹۷ : به گرد سرمه خفتن تا کی از بیداد خاموشی
غزل شماره ۲۶۹۸ : به گلزاری که آن شوخ چمن پیکر کند بازی
غزل شماره ۲۶۹۹ : به ما و من غلو دارد دنی تا فطرت عالی
غزل شماره ۲۷۰۰ : به مکتبِ هوس، از کیف و کم چه فهمیدی؟
غزل شماره ۲۷۰۱ : به ناقوسی دل امشب از جنون خورده است پهلویی
غزل شماره ۲۷۰۲ : پوچست قماش تو به اظهار تلافی
غزل شماره ۲۷۰۳ : به وحشت برنمیآیم ز فکر چشم جادویی
غزل شماره ۲۷۰۴ : به وحشت نگاهی چه خو کردهای؟
غزل شماره ۲۷۰۵ : به وضع غربتم منظور بیتابیست آرامی
غزل شماره ۲۷۰۶ : بهار، آن دل که خون گردد به سودای گل رویی
غزل شماره ۲۷۰۷ : بهار است ای ادب! مگذار از شوق تماشایی
غزل شماره ۲۷۰۸ : به شهرت زد اقبالِ خلق از تباهی
غزل شماره ۲۷۰۹ : به نمو سری ندارد گل باغ کبریایی
غزل شماره ۲۷۱۰ : به هستی از گداز انفعالم نیست تسکینی
غزل شماره ۲۷۱۱ : به یأس هم نپسندید ننگ بیکاری
غزل شماره ۲۷۱۲ : به یمن سبقت جهد از هزار قافله گیری
غزل شماره ۲۷۱۳ : بی تو دل در سینهام دارد جنونْ افسانهای
غزل شماره ۲۷۱۴ : بیحاصلیام بست به گردن خمِ پیری
غزل شماره ۲۷۱۵ : بی خبر از خود مگذر، جانب دل هم نظری
غزل شماره ۲۷۱۶ : پیرو تسلیم باش، آخر به جایی میرسی
غزل شماره ۲۷۱۷ : تا چند کشد دل المِ بیهده کوشی؟
غزل شماره ۲۷۱۸ : تا چند ناز غازه و رنج حنا کشی؟
غزل شماره ۲۷۱۹ : تا کجا آن جلوه در دلها کشد میدان سری؟
غزل شماره ۲۷۲۰ : تا محرم طبیعت بلبل نمیشوی
غزل شماره ۲۷۲۱ : تبسّم از لبت چون موج در گوهر کند بازی
غزل شماره ۲۷۲۲ : تبسّم قابل چاکی نشد ناموس عریانی
غزل شماره ۲۷۲۳ : تمثال خیالیم چه زشتی، چه نکویی
غزل شماره ۲۷۲۴ : تنش را پیرهن چون گل دمید افسون عریانی
غزل شماره ۲۷۲۵ : تو با این پنجهٔ نازک چه لازم رنگها بندی؟
غزل شماره ۲۷۲۶ : جز عافیتم نیست به سودای تو ننگی
غزل شماره ۲۷۲۷ : چند پیچد بر من بیدست و پا افتادگی
غزل شماره ۲۷۲۸ : چو بوی گل ز چه افسردگی مقیّد رنگی؟
غزل شماره ۲۷۲۹ : چو چینی شدم محو نازک ادایی
غزل شماره ۲۷۳۰ : چو قارون ته خاک اگر رفته باشی
غزل شماره ۲۷۳۱ : چو محو عشق شدی، رهنما چه میجویی؟
غزل شماره ۲۷۳۲ : چو من به دامگه عبرت اوفتاده کمی
غزل شماره ۲۷۳۳ : چون صبح دارم از چمنی رنگ جستهای
غزل شماره ۲۷۳۴ : جهان کورانه دارد سعی نخجیری به تاریکی
غزل شماره ۲۷۳۵ : جهد کن تا نروی بر اثر نیک و بدی
غزل شماره ۲۷۳۶ : چه دارم در نفس جز شور عمر رفته از یادی؟
غزل شماره ۲۷۳۷ : چه دولت است نشاط تجدّد اندوزی؟
غزل شماره ۲۷۳۸ : چه شد آستانِ حضورِ دل؟ که تو رنج دیر و حرم کشی
غزل شماره ۲۷۳۹ : چه غافلی که ز من نام دوست میپرسی
غزل شماره ۲۷۴۰ : چه لازم است درین عرصه عجزکیش برآیی
غزل شماره ۲۷۴۱ : چه معنی بیانی، چه لفظ آشنایی
غزل شماره ۲۷۴۲ : چه میشد گر نمیزد اینقدر رنج نفس هستی؟
غزل شماره ۲۷۴۳ : حبابت ساغر و با بحر توفان پیش میآیی
غزل شماره ۲۷۴۴ : حریف مشرب قمری نهای، طاووسی نازی
غزل شماره ۲۷۴۵ : حیرتْ قفسم، کو اثرِ عجز و رسایی؟
غزل شماره ۲۷۴۶ : خشم را آیینه پرداز ترحّم کردهای
غزل شماره ۲۷۴۷ : خطابم میکند امشب چمن دُربار پیغامی
غزل شماره ۲۷۴۸ : خطاپرست مباش، ای ز راستی عاری!
غزل شماره ۲۷۴۹ : خوش آن ساعت که چون تمثال از آیینهٔ فردی
غزل شماره ۲۷۵۰ : خوش است از دور نذر محفل همصحبتان بوسی
غزل شماره ۲۷۵۱ : خیالت هر کجا تمهید راحتپروری کردی
غزل شماره ۲۷۵۲ : خیالش بر نمیتابد شعور، ای بیخودی! جوشی
غزل شماره ۲۷۵۳ : دارد به من دلشده امشب سرِ جنگی
غزل شماره ۲۷۵۴ : در آن محفل که الفتْ قابل زانوست پیشانی
غزل شماره ۲۷۵۵ : در پردهٔ هر رنگ کمین کرده شکستی
غزل شماره ۲۷۵۶ : درِ دل زد خیالِ پرتوِ مهرت سحرگاهی
غزل شماره ۲۷۵۷ : در دلی امّا به قصدِ اشکم افسون میکنی
غزل شماره ۲۷۵۸ : در زندگی نگشتیم منظور آشنایی
غزل شماره ۲۷۵۹ : در گرفته است زمین تا به فلک بیسروپایی
غزل شماره ۲۷۶۰ : درین محفل که پیدا نیست رنگ حُسن مقصودی
غزل شماره ۲۷۶۱ : درین حدیقه نهای قدردان حیرانی
غزل شماره ۲۷۶۲ : درین مکتب که باز آن طفل بازیگر کند بازی؟
غزل شماره ۲۷۶۳ : درین ویرانه بیسعی قناعت وانشد جایی
غزل شماره ۲۷۶۴ : دلت فسرد، جنونی کز آشیانه برآیی
غزل شماره ۲۷۶۵ : دلدار قدح بر کف، ما مرده ز مخموری
غزل شماره ۲۷۶۶ : دمی که عجز شود دستگاه بیکاری
غزل شماره ۲۷۶۷ : دور از بساط وصل تو ماییم و دیدهای
غزل شماره ۲۷۶۸ : دوستان این خاکدان چون من ندارد دیگری
غزل شماره ۲۷۶۹ : دیدهای داریم، محو انتظار مقدمی
غزل شماره ۲۷۷۰ : رفتی چو می از ساغر و دیگر ننشستی
غزل شماره ۲۷۷۱ : رمی، بیتابی ای، تغییر رنگی، گردش حالی
غزل شماره ۲۷۷۲ : ز استغنا نگشتی مایل فریاد قربانی
غزل شماره ۲۷۷۳ : ز بسکه کرد تصوّر نگاه مژگانی
غزل شماره ۲۷۷۴ : ز پیراهن برون آ، بی شکوهی نیست عریانی
غزل شماره ۲۷۷۵ : ز چه ناز بال دعوی به فلک گشاده باشی؟
غزل شماره ۲۷۷۶ : ز خویش رفتهام، امّا نرفتهام جایی
غزل شماره ۲۷۷۷ : ز دستگاه مبر زحمت گرانجانی
غزل شماره ۲۷۷۸ : ز عریانی جنون ما نشد مغرور سامانی
غزل شماره ۲۷۷۹ : ز غرور شمع و رعونتش همه جاست آفت روشنی
غزل شماره ۲۷۸۰ : ز نفس اگر دو روزی به بقا رسیده باشی
غزل شماره ۲۷۸۱ : ز نیرنگ خیال طفلِ شوخِ شعله در چنگی
غزل شماره ۲۷۸۲ : زین گلستان نیستم محتاج دامن چیدنی
غزل شماره ۲۷۸۳ : سبکساری است هرگه در نظرها بی درنگ آیی
غزل شماره ۲۷۸۴ : سجده بنیادی بساز، ای جبهه! با افتادگی
غزل شماره ۲۷۸۵ : سرشکم صد سحر خندید و پیدا نیست تأثیری
غزل شماره ۲۷۸۶ : شب، چشم نیم مستش واشد ز خواب نیمی
غزل شماره ۲۷۸۷ : شده عمرها که نشاندهام به کمین اشک چکیدهای
غزل شماره ۲۷۸۸ : شررِ کاغذی، آرایش دکّان نکنی
غزل شماره ۲۷۸۹ : شور گمگشتگیام زد به درِ رسوایی
غزل شماره ۲۷۹۰ : شهیدان وفا را درس دیداری ست پنهانی
غزل شماره ۲۷۹۱ : صد رنگ نقش بستیم در یاد گل جبینی
غزل شماره ۲۷۹۲ : عبث ای دشمن تحقیق! دل از وسوسه خستی
غزل شماره ۲۷۹۳ : عبث چون چشم قربانی وبال مرد و زن بردی
غزل شماره ۲۷۹۴ : عالمی بر باد رفت از سعی بی پا و سری
غزل شماره ۲۷۹۵ : عرق ریز خجالت میگدازد سعی بیتابی
غزل شماره ۲۷۹۶ : عمر سبک عنان کجاست؟ از نظرم تو میروی
غزل شماره ۲۷۹۷ : عمر گذشت و همچنان داغ وفاست زندگی
غزل شماره ۲۷۹۸ : عمریست همچون مژگان از درد ناتوانی
غزل شماره ۲۷۹۹ : عنانم گر نگیرد خاطر آینه سیمایی
غزل شماره ۲۸۰۰ : غبارم می کشد محمل به دوش نالۀ دردی
غزل شماره ۲۸۰۱ : غبارِ هوش توفان دارد، ای مستی! جنون تازی
غزل شماره ۲۸۰۲ : فریبم میدهد آسودگی، ای شوق! تدبیری
غزل شماره ۲۸۰۳ : قدح از شوق لعلت چشم بیخوابست پنداری
غزل شماره ۲۸۰۴ : قدح پیمای زخمم در هوای آبِ پیکانی
غزل شماره ۲۸۰۵ : کجا خلوت و انجمن دیدهای؟
غزل شماره ۲۸۰۶ : کرد شبنم را به خورشید آشنا افتادگی
غزل شماره ۲۸۰۷ : گر از گوهر کمر سازی و گر دستارِ زرپیچی
غزل شماره ۲۸۰۸ : گر به گردون میکشی گردن و گر در سجدهای
غزل شماره ۲۸۰۹ : گر درین قحط سرایت، نکند نان مددی
غزل شماره ۲۸۱۰ : گرفتم شوخی ات با شور صد محشر کند بازی
غزل شماره ۲۸۱۱ : گر نیست در این میکده ها دور تمامی
غزل شماره ۲۸۱۲ : گر همه رفتی چو ماه از چرخ برتر سجدهای
غزل شماره ۲۸۱۳ : گر یک مژه چون چشم فراهم شده باشی
غزل شماره ۲۸۱۴ : گه به رو میدوی و گاه به سر میآیی
غزل شماره ۲۸۱۵ : که کشید دامن فطرتت که به سیر ما و من آمدی؟
غزل شماره ۲۸۱۶ : که دم زند ز من و ما، دمی که ما تو نباشی
غزل شماره ۲۸۱۷ : کیستم من؟ نفسِ سوختهٔ منجمَدی
غزل شماره ۲۸۱۸ : کیسه پرداز خیال شادی و غم رفتهای
غزل شماره ۲۸۱۹ : کیم من؟ شخص نومیدی سرشتی، عبرتْ ایجادی
غزل شماره ۲۸۲۰ : ما را نه غروری است، نه فرّی، نه کلاهی
غزل شماره ۲۸۲۱ : ماییم و دلی، سر ورق بی سر و پایی
غزل شماره ۲۸۲۲ : ماییم و گردِ هستیِ حرمان دمیدهای
غزل شماره ۲۸۲۳ : مباش سایه صفت مردهٔ تن آسانی
غزل شماره ۲۸۲۴ : محو بودم، هر چه دیدم دوش، دانستم تویی
غزل شماره ۲۸۲۵ : مزد تلاشم به رهت دیده ندارد گهری
غزل شماره ۲۸۲۶ : مژه بهم نزنی، آینه به زنگ نگیری
غزل شماره ۲۸۲۷ : معراج ماست پستی، اقبال ما زبونی
غزل شماره ۲۸۲۸ : مشکل از هرزه دوی جز به تب و تاب رسی
غزل شماره ۲۸۲۹ : مکش رنج تأمّل گر زیان خواهی و گر سودی
غزل شماره ۲۸۳۰ : من و دیوانهخو طفلی که هر جا سر کند بازی
غزل شماره ۲۸۳۱ : میِ جامِ قناعت اگر بچشی، المی ز جنونِ هوس نکشی
غزل شماره ۲۸۳۲ : نبری گمان که یعنی به خدا رسیده باشی
غزل شماره ۲۸۳۳ : ندارد ساز این محفل مخالف پرده آهنگی
غزل شماره ۲۸۳۴ : نشد آیینۀ کیفیّت ما ظاهر آرایی
غزل شماره ۲۸۳۵ : نشد حجاب خیالم غبار جسمانی
غزل شماره ۲۸۳۶ : نفس در طلب سوختی، دل ندیدی
غزل شماره ۲۸۳۷ : نقش ما شد وبال یکتایی
غزل شماره ۲۸۳۸ : نگه از مستی چشم تو با ساغر کند بازی
غزل شماره ۲۸۳۹ : نمیباشد چو من در کسوت تجرید عریانی
غزل شماره ۲۸۴۰ : نمیباشد دل مأیوس بیکیفیّت نازی
غزل شماره ۲۸۴۱ : نمیدانم ز گلزارش چه گل چیدهست حیرانی؟
غزل شماره ۲۸۴۲ : نمیگنجم به عالم بسکه از خود گشتهام فانی
غزل شماره ۲۸۴۳ : نه با صحرا سری دارم نه با گلزار سودایی
غزل شماره ۲۸۴۴ : نه نفس تربیتم کرد و نه دامان مددی
غزل شماره ۲۸۴۵ : نیاز جلوه دارم حیرتِ آیینه پروردی
غزل شماره ۲۸۴۶ : کیم من، از نصیب عالمِ اظهار مأیوسی
غزل شماره ۲۸۴۷ : یاد باد آن کز تبسّم فیض عامی داشتی
غزل شماره ۲۸۴۸ : یک تار مو گر از سر دنیا گذشتهای
غزل شماره ۲۸۴۹ : مژه واری ز خواب ناز جَستی
پایان اشعار این بخش