ورود-ثبت نام

غزلیات بیدل دهلوی

در این بخش، غزلیات بیدل دهلوی نوشته شده است.

فهرست اشعار، به ترتیب حرف الفبای آخر قافیه یا ردیف است.

برای خواندن هر شعر، روی آن کلیک کنید :

 

الف : 

غزل شماره ۱ : به اوج‌ کبریا کز پهلوی عجز است راه آنجا

غزل شماره ۲ : از نام اگر نگذری از ننگ برون آ

غزل شماره ۳ : ازین هوسکده با آرزو به جنگ برون آ

غزل شماره ۴ : ای مردۀ تکلّف، از  کیف و کم برون آ

غزل شماره ۵ : چو شمع یک مژه وا کن، ز پرده مست برون آ

غزل شماره ۶ : چه‌ کدخدایی‌ست؟ ای ستمکش، جنون‌  کن از دردسر برون‌ آ

غزل شماره ۷ : آبیار چمن رنگ‌، سراب است اینجا

غزل شماره ۸ : آخِر به لو‌ح آ‌ینۀ اعتبار ما

غزل شماره ۹ : آخر ز فقر بر سر دنیا‌ زدیم پا

غزل شماره ۱۰ : آسودگان گوشۀ دامان بوریا

غزل شماره ۱۱ : آن پری ‌گویند شب خندید بر فریاد ما

غزل شماره ۱۲ : آنجا که فشارد مژه‌ام دیدۀ تر را

غزل شماره ۱۳ : آنچه نذر درگه آوردیم ما

غزل شماره ۱۴ : آیینه بر خاک زد صنع یکتا

غزل شماره ۱۵ : آیینۀ چندین تب و تاب است دل ما

غزل شماره ۱۶ : اثر دور است ازین یاران حقوق آشنایی را

غزل شماره ۱۷ : از بس‌ گرفته است تحیر عنان ما

غزل شماره ۱۸ : از پا نشیند ای‌ کاش محمل‌ کش هوسها

غزل شماره ۱۹ : از حادث آفرینی طبع سقیم ما

غزل شماره ۲۰ : از سپند ما که می‌یابد سراغ ناله را

غزل شماره ۲۱ : از ما پیام وصل تهی‌ کرد جای ما

غزل شماره ۲۲ : ازین محفل چه امکان است بیرون رفتن مینا

غزل شماره ۲۳ : افتاده زندگی به‌ کمین هلاک ما

غزل شماره ۲۴ : اگر اندیشه کند طرز نگاه او را

غزل شماره ۲۵ : اگر به‌ گلشن ز ناز گردد قد بلند تو جلوه فرما

غزل شماره ۲۶ : اگر حیرت به‌ این رنگست دست و تیغ قاتل را

غزل شماره ۲۷ : اگر مردی در تسلیم زن راه طلب مگشا

غزل شماره ۲۸ : الهی پاره‌ای تمکین رم وحشی نگاهان را

غزل شماره ۲۹ : ای آب رخ از خاک درت دیدۀ تر را

غزل شماره ۳۰ : ای آرزوی مهر تو سیلاب‌ کینه ‌ها

غزل شماره ۳۱ : ای آینۀ حسن تمنّای تو جانها

غزل شماره ۳۲ : ای به زلفت جوهر آیینۀ دل تابها

غزل شماره ۳۳ : ای بهار جلوه بس‌ کن کز خجالت یارها

غزل شماره ۳۴ : ای بهارستان اقبال، ای چمن سیما بیا

غزل شماره ۳۵ : ای جگرها داغدا‌ر شوق پیکان شما

غزل شماره ۳۶ : ای چشم تو مهمیز جنون وحشی رم را

غزل شماره ۳۷ : ای خیال قامتت آه ضعیفان را عصا

غزل شماره ۳۸ : ا‌ی داغ‌ کمال تو عیان ‌ها و نهانها

غزل شماره ۳۹ : ای رسته ز گلزارت آن نرگس جادو ها

غزل شماره ۴۰ : ای ز چشم می پرستت مست حیرت ‌جامها

غزل شماره ۴۱ : ای ز شوخی های حسنت محو پیچ و تابها

غزل شماره ۴۲ : ای غافل از رنج هوس آیینه‌ پردازی چرا

غزل شماره ۴۳ : ای فدای جلوۀ مستانه‌ات میخانه ‌ها

غزل شماره ۴۴ : ای قیامت صبح ‌خیز لعل خندان شما

غزل شماره ۴۵ : ای‌ گداز دل نفسی اشک شو به دیده بیا

غزل شماره ۴۶ : ای‌ گرد تکاپوی سراغ تو نشانها

غزل شماره ۴۷ : ای موجزن بهار خیالت ز سینه ‌ها

غزل شماره ۴۸ : این انجمن عشق است توفانگر سامانها

غزل شماره ۴۹ : اینقدر نقشی‌ که‌ گل‌ کرد از نهان و فاش ما

غزل شماره ۵۰ : ای همه آیات قدرت ظاهر از شان شما

غزل شماره ۵۱ : با بد و نیک است یک رنگی هوس آیینه را

غزل شماره ۵۲ : پا به نومیدی شکست آزادی دلخواه ما

غزل شماره ۵۳ : با دل آسوده از تشویش آب و نان برآ

غزل شماره ۵۴ : باز آب شمشیرت از بهار جوشیها

غزل شماره ۵۵ : با سحر ربطی ندارد شام ما

غزل شماره ۵۶ : پاس کار خود نباشد صاحب تدبیر را

غزل شماره ۵۷ : با کمال اتحاد از وصل مهجوریم ما

غزل شماره ۵۸ : با همه افسردگی مفت تماشاییم ما

غزل شماره ۵۹ : به‌ تازگی نکشد عافیت دماغ مرا

غزل شماره ۶۰ : به تردستی بزن ساقی غنیمت‌ دار قلقل را

غزل شماره ۶۱ : بحر می‌پیچد به‌ موج از اشک غم‌ پرورد ما

غزل شماره ۶۲ : به حیرت آینه پرداختند روی تو را

غزل شماره ۶۳ : به خاک تیره آخر خودسری ها می‌برد ما را

غزل شماره ۶۴ : به خیال آن عرق جبین ز فغان علم نزدی چرا

غزل شماره ۶۵ : به خیال چشم ‌که می‌زند قدح جنون دل تنگ ما

غزل شماره ۶۶ : به داغ غربتم واسوخت آخر خودنمایی ها

غزل شماره ۶۷ : بدزد گردن بی‌ مغز برفراخته را

غزل شماره ۶۸ : به دعوت هم‌ کسی را کس نمی‌گوید بیا اینجا

غزل شماره ۶۹ : به ذوق داغ کسی در کنار سوختگیها

غزل شماره ۷۰ : بر آن سرم ‌که ز دامن برون ‌کشم پا را

غزل شماره ۷۱ : پر تشنه است حرص فضولی ‌کمین ما

غزل شماره ۷۲ : پرتو آهی ز جیبت‌ گل نکرد ای دل چرا

غزل شماره ۷۳ : بر سنگ زد زمانه ز بس ساز آشنا

غزل شماره ۷۴ : بر طاق نه تبختر جاه و جلال را

غزل شماره ۷۵ : بر قماش پوچ هستی تا به‌ کی وسواسها

غزل شماره ۷۶ : پر کرده جرو لایتجزی کتاب ما

غزل شماره ۷۷ : به رنگ غنچه سودای خطت پیچیده دل ها را

غزل شماره ۷۸ : پریشان نسخه ‌کرد اجزای مژگان تر ما را

غزل شماره ۷۹ : بسکه از ساز ضعیفی‌ ها خبر داریم ما

غزل شماره ۸۰ : بسکه چون ‌گل پرده‌ ها بر پرده شد سامان مرا

غزل شماره ۸۱ : بس که دارد ناتوانی نبض احوال مرا

غزل شماره ۸۲ : بسکه شد حیرت‌ پرست جلوه‌ات ‌گلزارها

غزل شماره ۸۳ : بسکه ‌وحشت کرده ‌است آزاد، مجنون ‌مرا

غزل شماره ۸۴ : به شبنم صبح، این ‌گلستان‌، نشاند جوش غبار خود را

غزل شماره ۸۵ : به طوق فاخته نازد محبت از فن ما

غزل شماره ۸۶ : به عجزی‌ که داری قوی‌ کن میان را

غزل شماره ۸۷ : به گلشن گر برافشاند ز روی ناز کاکل را

غزل شماره ۸۸ : به ‌گلشنی‌ که دهم عرض شوخی او را

غزل شماره ۸۹ : پل و زورق نمی‌خواهد محیط‌ کبریا اینجا

غزل شماره ۹۰ : به مهر مادر گیتی مکش رنج امید اینجا

غزل شماره ۹۱ : به نمود هستی بی‌ اثر چه نقاب شق‌ کنم از حیا

غزل شماره ۹۲ : بود بی ‌مغز سر تند خروش مینا

غزل شماره ۹۳ : بوَد سرمشق درس خامشی باریک‌ بینی‌ها

غزل شماره ۹۴ : بوی وصلت ‌گر ببالاند دل ناکام را

غزل شماره ۹۵ : بهار اندیشهٔ صد رنگ عشرت‌ کرد بسمل را

غزل شماره ۹۶ : به پیری الفت حرص و هوس شد آینهٔ ما

غزل شماره ۹۷ : به هر جبین‌ که بود سطری از کتاب حیا

غزل شماره ۹۸ : به‌ هستی انقطاعی نیست از سر سرگرانی را

غزل شماره ۹۹ : بیا تا دی‌ کنیم امروز فردای قیامت را

غزل شماره ۱۰۰ : بیا خورشید معنی را ببین از روزن مینا

غزل شماره ۱۰۱ : به یاد آرد دل بیتاب اگر نقش میانش را

غزل شماره ۱۰۲ : بیا که جام مروت دهیم حوصله را

غزل شماره ۱۰۳ : بی ‌تو چون شمع ز ضعف تن ما

غزل شماره ۱۰۴ : بی ‌ثمری حصار شد در چمن امید ما

غزل شماره ۱۰۵ : بی‌ دماغی با نشاط از بسکه دارد جنگها

غزل شماره ۱۰۶ : بی‌ ریشه سوخت مزرع آه حزین ما

غزل شماره ۱۰۷ : پیش آن چشم سخنگو موج می در جامها

غزل شماره ۱۰۸ : پیش توانگرمنشان‌، پهلوی لاغر مگشا

غزل شماره ۱۰۹ : تا به ‌کی در پرده دارم آه بی‌ تأثیر را

غزل شماره ۱۱۰ : تا چند به هر عیب و هنر طعنه‌ زنیها

غزل شماره ۱۱۱ : تا درین‌ گلزار چون شبنم ‌گذر داریم ما

غزل شماره ۱۱۲ : تاراجگر گل بود بدمستی اجزاها

غزل شماره ۱۱۳ : تبسم ریز لعلش ‌گر نشان پرسد غبارم را

غزل شماره ۱۱۴ : تجدید سحرکاری ‌ست در جلوه‌ زار عنقا

غزل شماره ۱۱۵ : تعلق بود سیر آهنگ چندین نوحه ‌سازیها

غزل شماره ۱۱۶ : جام امید نظرگاه خمار است اینجا

غزل شماره ۱۱۷ : جز پیش ما مخوانید افسانهٔ فنا را

غزل شماره ۱۱۸ : جلوهٔ او داد فرمان نگاه آیینه را

غزل شماره ۱۱۹ : چنان پیچیده توفان سرشکم ‌کوه و هامون را

غزل شماره ۱۲۰ : چندین دماغ دارد اقبال و جاه مینا

غزل شماره ۱۲۱ : جنون آنجا که می‌گردد دلیل وحشت دلها

غزل شماره ۱۲۲ : جنون‌ کی قدردان‌ کوه و هامون می‌کند ما را

غزل شماره ۱۲۳ : چو اشک آن‌ کس ‌که‌ می‌چیند گل عیش از تپیدنها

غزل شماره ۱۲۴ : چو تخم اشک به‌ کلفت سرشته‌اند مرا

غزل شماره ۱۲۵ : چو سایه چند به هر خاک جبهه سودنها

غزل شماره ۱۲۶ : جوش اشکیم و شکست آیینه‌ دار است اینجا

غزل شماره ۱۲۷ : جوش زخمم داد سر در صبح محشر تیغ را

غزل شماره ۱۲۸ : چو شمعم از خجالت رهنمود نارسیدنها

غزل شماره ۱۲۹ : جولان ما فسرد به زنجیر خواب پا

غزل شماره ۱۳۰ : چون سرو کلفتی چند پیچیده‌اند بر ما

غزل شماره ۱۳۱ : چون شمع ز آتشی ‌که وفا زد به جان ما

غزل شماره ۱۳۲ : چون صبح مجو طاقت آزار کس از ما

غزل شماره ۱۳۳ : چون غنچه همان به ‌که بدزدی نفس اینجا

غزل شماره ۱۳۴ : چون نقش پا ز عجز نگردید روی ما

غزل شماره ۱۳۵ : چون نگاه از بس به ذوق جلوه همدوشیم ما

غزل شماره ۱۳۶ : چه‌ امکان است فردا عرض شوخی ناتوانش را

غزل شماره ۱۳۷ : چه‌ امکان است ‌گرد غیر ازین محفل‌ شود پیدا

غزل شماره ۱۳۸ : جهان‌ گرفت غبار جنون تلاشی ما

غزل شماره ۱۳۹ : چه ظلمت است اینکه‌ گشت‌ غفلت به‌ چشم یاران ز نور پیدا

غزل شماره ۱۴۰ : چه فسردگی‌ بلد تو شد که به محفل من و ما بیا

غزل شماره ۱۴۱ : چه ‌ممکن است‌ که راحت سری برآورد از ما

غزل شماره ۱۴۲ : چیده است لاف خلق به چیدن ترانه‌ ها

غزل شماره ۱۴۳ : چیست‌ این باغ و این شکفتنها

غزل شماره ۱۴۴ : حرص فرصت انتظار و دور رنگ است آسیا

غزل شماره ۱۴۵ : حسابی نیست با وحشت جنون ‌کامل ما را

غزل شماره ۱۴۶ : حسن شرم آیینه داند روی تابان ترا

غزل شماره ۱۴۷ : حسنی است بر رخش رقم مشک ناب را

غزل شماره ۱۴۸ : حیرت حسنی است در طبع نگه پرورد ما

غزل شماره ۱۴۹ : حیرت دل گر نپردازد به ضبط‌ کارها

غزل شماره ۱۵۰ : حیرت دیدار سامان سفر داریم ما

غزل شماره ۱۵۱ : حیرتیم اما به وحشت ها هماغوشیم ما

غزل شماره ۱۵۲ : حیف است‌ کشد سعی دگر باده ‌کشان را

غزل شماره ۱۵۳ : حیف ‌کز افلاس نومیدی فزاید مرد را

غزل شماره ۱۵۴ : خارج آهنگی ندارد سبحه و زنار ما

غزل شماره ۱۵۵ : خار غفلت می‌نشانی در ریاض دل چرا

غزل شماره ۱۵۶ : خاکسار تو تپیدن کند آغاز چرا

غزل شماره ۱۵۷ : خدا چو شمع دهد جرأت آب دیدهٔ ما را

غزل شماره ۱۵۸ : خداوندا به آن نور نظر در دیده جا بنما

غزل شماره ۱۵۹ : خط آوردی و ننوشتی برات مطلب ما را

غزل شماره ۱۶۰ : خط جبین ماست هماغوش نقش پا

غزل شماره ۱۶۱ : خواجه‌ ممکن نیست‌ ضبط عمر و حفظ‌ مالها

غزل شماره ۱۶۲ : خیال قرب غفلت دوری از انس است محرم را

غزل شماره ۱۶۳ : داغ عشقم‌، نیست الفت با تن‌ آسانی مرا

غزل شماره ۱۶۴ : داغ‌ گل ‌کرد بهار از اثر لالهٔ ما

غزل شماره ۱۶۵ : داغم از سودای خام غفلت و وهم رسا

غزل شماره ۱۶۶ : داغیم چون سپند مپرس از بیان ما

غزل شماره ۱۶۷ : دام یک عالم تعلق‌ گشت حیرانی مرا

غزل شماره ۱۶۸ : در بی‌ زری ز جبههٔ اخلاق چین ‌گشا

غزل شماره ۱۶۹ : در خموشی همه صلح است‌، نه جنگ است اینجا

غزل شماره ۱۷۰ : در باغ دل نهان بود از رفتگان نشانها

غزل شماره ۱۷۱ : در شهد راحتند فقیران بوریا

غزل شماره ۱۷۲ : در طلب تا چند ریزی آبروی‌ کام را

غزل شماره ۱۷۳ : در عالمی ‌که با خود رنگی نبود ما را

غزل شماره ۱۷۴ : در فکر حق و باطل خوردیم عبث خونها

غزل شماره ۱۷۵ : در محفل ما و منم‌، محو صفیر هر صدا

غزل شماره ۱۷۶ : دریای خیالیم و نمی نیست در اینجا

غزل شماره ۱۷۷ : درین محفل‌ که دارد شام بر بند و سحر بگشا

غزل شماره ۱۷۸ : درین نه آشیان غیر از پر عنقا نشد پیدا

غزل شماره ۱۷۹ : درین وادی چسان آرام باشد کارونها را

غزل شماره ۱۸۰ : دل می‌رود و نیست کسی دادرس ما

غزل شماره ۱۸۱ : دو روزی فرصت آموزد درود مصطفا ما را

غزل شماره ۱۸۲ : ربود از بس خیال ساعد او هوش ماهی را

غزل شماره ۱۸۳ : رخصت نظاره‌ای‌ گر می‌دهد جانان مرا

غزل شماره ۱۸۴ : رنگ شوخی نیست در طبع ادب تخمیر ما

غزل شماره ۱۸۵ : روزی‌ که زد به خواب شعورم ایاغ پا

غزل شماره ۱۸۶ : ز آهم مجویید تأثیر را

غزل شماره ۱۸۷ : ز باده‌ای ‌ست به بزم شهود، مستی ما

غزل شماره ۱۸۸ : ز بخت نارسا نگرفت دستم‌ گردن مینا

غزل شماره ۱۸۹ : ز برق این تحیر آب شد آیینهٔ دلها

غزل شماره ۱۹۰ : ز بزم وصل‌، خواهش های بیجا می‌برد ما را

غزل شماره ۱۹۱ : ز بس جوش اثر زد از تب شوق تو یاربها

غزل شماره ۱۹۲ : ز چشم بی ‌نگه بودم خراب ‌آباد غارتها

غزل شماره ۱۹۳ : زخم دل چندین زبان داده‌ ست پیغام مرا

غزل شماره ۱۹۴ : ز فسانهٔ لب خامش ‌که رسید مژده به‌ گوش ما

غزل شماره ۱۹۵ : ز گفت و گو نیامد صید جمعیت به بند ما

غزل شماره ۱۹۶ : زهی چون ‌گل به یاد چیدن از شوق تو دامانها

غزل شماره ۱۹۷ : زهی سودایی شوق تو مذهبها و مشربها

غزل شماره ۱۹۸ : زهی نظّاره را ازجلوهٔ حسن تو زیورها

غزل شماره ۱۹۹ : زین گلستان درس دیدار که می‌خوانیم ما

غزل شماره ۲۰۰ : زین وجودی‌ کز عدم شرمنده می‌گیرد مرا

غزل شماره ۲۰۱ : ساختم قانع دل از عافیت بیگانه را

غزل شماره ۲۰۲ : سادگی باغی‌ ست طبع عافیت ‌آهنگ را

غزل شماره ۲۰۳ : ستم‌ است اگر هوست‌ کشد که به‌ سیر سرو و سمن درآ

غزل شماره ۲۰۴ : سجود خاک راحت ‌گر هوا جوشاند از سرها

غزل شماره ۲۰۵ : سخت موهوم ‌است نقش پردهٔ اظهار ما

غزل شماره ۲۰۶ : سخن ‌شد داغ دل چون ‌شمع از آتش بیانیها

غزل شماره ۲۰۷ : سرمه سنگین نکند شوخی چشم او را

غزل شماره ۲۰۸ : سری ‌نبود به وحشت‌ ز بزم‌ جستن‌ ما را

غزل شماره ۲۰۹ : سطر یقین به حک داد تکرار بی‌ حد ما

غزل شماره ۲۱۰ : سعی دیر و حرم بهانهٔ ما

غزل شماره ۲۱۱ : سلسلهٔ شوق ‌کیست سر خط آهنگ ما

غزل شماره ۲۱۲ : سوار برق عمرم‌، نیست برگشتن عنانم را

غزل شماره ۲۱۳ : شب وصل است و نبود آرزو را دسترس اینجا

غزل شماره ۲۱۴ : شدی پیر و همان در بند غفلت می‌کنی جان را

غزل شماره ۲۱۵ : شرر تمهید سازد مطلب ما داستانها را

غزل شماره ۲۱۶ : شرم از خط پیشانی ما ریخته شقها

غزل شماره ۲۱۷ : شفق در خون حسرت می‌تپد از دیدن مینا

غزل شماره ۲۱۸ : شکوهٔ جور تو نگشاید دهان زخم را

غزل شماره ۲۱۹ : شور جنون در قفسی با همه بیگانه برآ

غزل شماره ۲۲۰ : شوق اگر بی‌ پرده سازد حسرت مستور را

غزل شماره ۲۲۱ : شوق تو دامنی زد بر نارسایی ما

غزل شماره ۲۲۲ : صبح پیری اثر قطع امید است اینجا

غزل شماره ۲۲۳ : صورت وهمی به هستی متهم داریم ما

غزل شماره ۲۲۴ : طرح قیامتی ز جگر می‌کشیم ما

غزل شماره ۲۲۵ : عبث تعلیم آگاهی مکن افسرده طبعان را

غزل شماره ۲۲۶ : عبرتی‌ کو تا لب از هذیان به هم دوزد مرا

غزل شماره ۲۲۷ : عریان ‌گذشت زین چمن امید و یأس ما

غزل شماره ۲۲۸ : عشق اگر در جلوه آرد پرتو مقدور را

غزل شماره ۲۲۹ : عشق هر جا شوید از دل ها غبار رنگ را

غزل شماره ۲۳۰ : عقبه‌ای دیگر نباشد روح از تن رسته را

غزل شماره ۲۳۱ : عمری ‌ست ‌گرد گردش رنگ خودیم ما

غزل شماره ۲۳۲ : عمری ‌ست ناز دیدهٔ تر می‌کشیم ما

غزل شماره ۲۳۳ : عیش داند دل سرگشته پریشانی را

غزل شماره ۲۳۴ : غباریم زحمتکش بادها

غزل شماره ۲۳۵ : غم‌، طر‌بْ جوش‌ کرده است مرا

غزل شماره ۲۳۶ : غنچه‌ سان بی ‌در است خانهٔ ما

غزل شماره ۲۳۷ : غیر وحدت برنتابد همت عرفان ما

غزل شماره ۲۳۸ : فال حباب زن‌، بشمر موج آب را

غزل شماره ۲۳۹ : فرصتی داری ز گرد اضطراب دل برآ

غزل شماره ۲۴۰ : فسون جاه عذر لنگ سازد پرفشانی را

غزل شماره ۲۴۱ : فشاند محمل نازت‌ گل چه رنگ به صحرا

غزل شماره ۲۴۲ : فقر نخواست شکوهٔ مفلسی از گدای ما

غزل شماره ۲۴۳ : فلک این سرکشی چند از غبار آرمیدنها

غزل شماره ۲۴۴ : قاصد به حیرت‌ کن ادا تمهید پیغام مرا

غزل شماره ۲۴۵ : قید هستی نیست مانع خاطرآزاده را

غزل شماره ۲۴۶ : کافرم ‌گر مخمل و سنجاب می‌باید مرا

غزل شماره ۲۴۷ : کجا الوان نعمت زین بساط آسان شود پیدا

غزل شماره ۲۴۸ : گداز سعی دلیل است جستجوی تو را

غزل شماره ۲۴۹ : گداز گوهر دل بادۀ ناب است شبنم را

غزل شماره ۲۵۰ : کدامین نشئه بیرون داد راز سینهٔ مینا

غزل شماره ۲۵۱ : گذشت‌ از چرخ و بگرفت ‌آبله چشم ‌ثریا را

غزل شماره ۲۵۲ : گذشتگان که هوس دیده‌اند دنیا را

غزل شماره ۲۵۳ : گر به ‌این وحشت ‌دهد گرد جنون‌ سامان ما

غزل شماره ۲۵۴ : گر چنین بالد ز طوف دامنت اجزای ما

غزل شماره ۲۵۵ : گر، دمی‌، بوس کفت ‌گردد میسر تیغ را

غزل شماره ۲۵۶ : کردم رقم به ‌کلک نفس مدّ ناله را

غزل شماره ۲۵۷ : کرده‌ام باز به آن گریهٔ سودا، سودا

غزل شماره ۲۵۸ : کرده‌ام سرمشق حیرت سرو موزون تو را

غزل شماره ۲۵۹ : گر کماندار خیالت در زه آرد تیر را

غزل شماره ۲۶۰ : گر کنم با این سر پر شور بالین سنگ را

غزل شماره ۲۶۱ : گر کنی با موج خونم همزبان شمشیر را

غزل شماره ۲۶۲ : گر لعل خموشت‌ کند آهنگ نواها

غزل شماره ۲۶۳ : گر یک نفس آیینه‌ کنی نقش قدم را

غزل شماره ۲۶۴ : کسی چه شکر کند دولت تمنا را

غزل شماره ۲۶۵ : کسی در بند غفلت‌ مانده‌ای چون من‌ ندید اینجا

غزل شماره ۲۶۶ : گفتگو صد رنگ ناکامی دماند از کامها

غزل شماره ۲۶۷ : گل بر رخت ‌گشود نقاب ‌کشیده را

غزل شماره ۲۶۸ : کلک مصوّر از چه ننگ‌،‌ کرد نظر به ‌سوی ما

غزل شماره ۲۶۹ : کو بقا گر نفست‌ گشت مکرر پیدا

غزل شماره ۲۷۰ : کوتاه نیست سلسلهٔ دود آه ما

غزل شماره ۲۷۱ : کو دماغ جهد، تن در خاکساری داده را

غزل شماره ۲۷۲ : کو ذوق نگاهی ‌که به هنگام تماشا

غزل شماره ۲۷۳ : گه از موی میان شهرت دهد نازک خیالی را

غزل شماره ۲۷۴ : کی بود سیری ز ناز آن نرگس خودکام را

غزل شماره ۲۷۵ : کی جزا می‌رسد از اهل حیا سرکش را

غزل شماره ۲۷۶ : کیست ‌کز راه تو چون خاشاک بردارد مرا

غزل شماره ۲۷۷ : کیست بردارد ز اهل معرفت ناز تو را

غزل شماره ۲۷۸ : لب جویی ‌که از عکس تو پردازی ‌ست آبش را

غزل شماره ۲۷۹ : لغزشی خورده ز پا تا سر ما

غزل شماره ۲۸۰ : مآل ‌کار چه بیند کسی نظر به هوا

غزل شماره ۲۸۱ : مآل‌ کار نقصان هاست هر صاحب‌ کمالی را

غزل شماره ۲۸۲ : ما را ز گرد این دشت‌ عزمی است رو به‌ دریا

غزل شماره ۲۸۳ : ما رشتهٔ سازیم مپرس از ادب ما

غزل شماره ۲۸۴ : مپسند جز به رهن تغافل پیام ما

غزل شماره ۲۸۵ : محبت بسکه پر کرد از وفا جان و تن ما را

غزل شماره ۲۸۶ : مغتنم‌ گیرید دامان دل آگاه را

غزل شماره ۲۸۷ : مکش ای آفتاب از فکر زر بر پشت آتش را

غزل شماره ۲۸۸ : مکن ز شانه پریشان دماغ‌ گیسو را

غزل شماره ۲۸۹ : مکن سراغ غبار ز پا نشستهٔ ما را

غزل شماره ۲۹۰ : موج پوشید روی دریا را

غزل شماره ۲۹۱ : می‌خورد خون نفس اندر دل غم پیشهٔ ما

غزل شماره ۲۹۲ : نام خود را تا به رسوایی علم داریم ما

غزل شماره ۲۹۳ : نباشد بی‌ عصا امداد طاقت پیکر خم را

غزل شماره ۲۹۴ : نباشد گر کمند موج تردستی حجابش را

غزل شماره ۲۹۵ : نباشد یاد اسباب طرب وحشت ‌گزینی را

غزل شماره ۲۹۶ : نبوَد به غیر نام تو ورد زبان ما

غزل شماره ۲۹۷ : نخل شمعیم ‌که در شعله دود ریشهٔ ما

غزل شماره ۲۹۸ : ندیدم مهربان دل های از انصاف خالی را

غزل شماره ۲۹۹ : نرسیدی به فهم خود ره عزم دگر گشا

غزل شماره ۳۰۰ : نزیبد پردۀ فانوس دیگر شمع سودا را

غزل شماره ۳۰۱ : نسیم، شانه ‌کند زلفِ موجِ دریا را

غزل شماره ۳۰۲ : نشاند بر مژه اشک ز هم‌ گسستهٔ ما را

غزل شماره ۳۰۳ : نشد در این درسگاه عبرت به‌ فهم چندین رساله پیدا

غزل شماره ۳۰۴ : نشود جاه و حشم شهرت خام دل ما

غزل شماره ۳۰۵ : نظر بر کجروان از راستان بیش است‌ گردون‌ را

غزل شماره ۳۰۶ : نغمه رنگ افتاده نقش بی ‌نشان تأثیر ما

غزل شماره ۳۰۷ : نفس آشفته می‌دارد چو گل جمعیت ما را

غزل شماره ۳۰۸ : نقاب عارض گلجوش کرده‌ای ما را

غزل شماره ۳۰۹ : نگاه وحشی لیلی چه افسون‌ کرد صحرا را

غزل شماره ۳۱۰ : نگردد همت موجم قفس فرسود گوهرها

غزل شماره ۳۱۱ : نمی‌دانم چه تنگی در هم افشرد آه مجنون را

غزل شماره ۳۱۲ : نمی‌دزد کس از لذات‌ کاهش آفرین خود را

غزل شماره ۳۱۳ : نه طرح باغ و نه‌ گلشن فکنده‌اند اینجا

غزل شماره ۳۱۴ : نیست با حسنت مجال‌ گفتگو آیینه را

غزل شماره ۳۱۵ : نیست باک از برق آفت دل به ‌آفت بسته‌ را

غزل شماره ۳۱۶ : نیست با مژگان تعلق اشک وحشت پیشه را

غزل شماره ۳۱۷ : نیست خاکستر ما شعله صفت بستر ما

غزل شماره ۳۱۸ : نیستی پیشه‌ کن از عالم پندار برآ

غزل شماره ۳۱۹ : وصف لب تو گر دمد از گفتگوی ما

غزل شماره ۳۲۰ : وفاق تخم ثباتی نکاشت در دل و دینها

غزل شماره ۳۲۱ : وهم راحت صید الفت ‌کرد مجنون مرا

غزل شماره ۳۲۲ : هر جا روی ای ناله سلامی ببر از ما

غزل شماره ۳۲۳ : هر چند گرانی بود اسباب جهان را

غزل شماره ۳۲۴ : هرزه بر گردون رساندی وهم بود و هست را

غزل شماره ۳۲۵ : هر کجا تسلیم بندد بر میان شمشیر را

غزل شماره ۳۲۶ : هر کجا نسخه‌ کنند آن خط ریحانی را

غزل شماره ۳۲۷ : هستی به ‌تپش رفت و اثر نیست نفس را

غزل شماره ۳۲۸ : هم آبله هم چشم پر آب است دل ما

غزل شماره ۳۲۹ : همچو عنقا بی ‌نیاز عرض ایجادیم ما

غزل شماره ۳۳۰ : همه عمر با تو قدح زدیم و نرفت رنج خمار ما

غزل شماره ۳۳۱ : هوس مشتاق رسوایی مکن سودای پنهان را

غزل شماره ۳۳۲ : یک آه سرد نیم شبی از جگر برآ

ب : 

غزل شماره ۳۳۳ : از خامشی مپرس و ز گفتار عندلیب

غزل شماره ۳۳۴ : از روانی در تحیر هم اثر می‌دارد آب

غزل شماره ۳۳۵ : از سر مستی نبود امشب خطابم با شراب

غزل شماره ۳۳۶ : اگر برافکنی از روی ناز طرف نقاب

غزل شماره ۳۳۷ : امشب ز ساز مینا گرم است جای مطرب

غزل شماره ۳۳۸ : ای جلوهٔ تو سرشکن شان آفتاب

غزل شماره ۳۳۹ : ای چیده نقش پای تو دکان آفتاب

غزل شماره ۳۴۰ : ای منت عرق ز جبینت بر آفتاب

غزل شماره ۳۴۱ : باز در گلشن ز خویشم می‌برد افسون آب

غزل شماره ۳۴۲ : ببند چشم و خط هر کتاب را دریاب

غزل شماره ۳۴۳ : به خاک راه ‌که ‌گردید قطره‌ زن مهتاب

غزل شماره ۳۴۴ : به‌ روی نسخهٔ‌ هستی‌ که نیست جز تب و تاب

غزل شماره ۳۴۵ : پرتو حسن تو هر جا شد نقاب افکن در آب

غزل شماره ۳۴۶ : بزم ما را نیست غیر از شهرت عنقا شراب

غزل شماره ۳۴۷ : بس‌ که دارد برق تیغت در گذشتن ها شتاب

غزل شماره ۳۴۸ : بسکه شد از تشنه‌ کامی های ما نایاب آب

غزل شماره ۳۴۹ : بود داغ من مردم دیدهٔ شب

غزل شماره ۳۵۰ : به وصول مقصد عافیت نه دلیل جو نه عصا طلب

غزل شماره ۳۵۱ : به نیم‌ گردش آن چشم فتنه رنگ شراب

غزل شماره ۳۵۲ : پیام داشت به عنقا خط جبین حباب

غزل شماره ۳۵۳ : بی‌ کمالی‌ نیست دل از شرم چون می‌گردد آب

غزل شماره ۳۵۴ : بی ‌لطافت نیست ‌از بس‌ وحشت آهنگ است آب

غزل شماره ۳۵۵ : پیوسته است از مژه بر دیده‌ها نقاب

غزل شماره ۳۵۶ : تا از آن پای نگارین بوسه‌ای‌ کرد انتخاب

غزل شماره ۳۵۷ : تاب زلفت سایه آویزد به طرف آفتاب

غزل شماره ۳۵۸ : تا زند فال‌ گهر بیتابی آهنگ است آب

غزل شماره ۳۵۹ : تا نمی‌دزدد غبار غفلت هستی خطاب

غزل شماره ۳۶۰ : چو شمع تا سحر افسانه می‌شود تب و تاب

غزل شماره ۳۶۱ : چو من ز کسوت هستی تر آمده‌ ست حباب

غزل شماره ۳۶۲ : چیست آدم مفرد کلک د‌بیرستان رب

غزل شماره ۳۶۳ : خون بسته است از غم آن لعل پان به لب

غزل شماره ۳۶۴ : دل از خمار طلب خون کن و شراب طلب

غزل شماره ۳۶۵ : ز درد تشنه‌ لبی ها در این محیط سراب

غزل شماره ۳۶۶ : سایه اندازد اگر بخت سیاه من در آب

غزل شماره ۳۶۷ : شب‌ که شد جوش فغانم همنوای عندلیب

غزل شماره ۳۶۸ : صبحدم سیاره بال افشاند از دامان شب

غزل شماره ۳۶۹ : طرب در این باغ می‌خرامد ز ساز فرصت پیام بر لب

غزل شماره ۳۷۰ : علمی ‌که خلق یافته بی چونش انتخاب

غزل شماره ۳۷۱ : فال تسلیم زن و شوکت شاهی دریاب

غزل شماره ۳۷۲ : فیض حلاوت از دل بی‌ کبر و کین طلب

غزل شماره ۳۷۳ : گذشته‌ ام به تنک ظرفی از مقام حباب

غزل شماره ۳۷۴ : گر به این‌ گرمی است آه شعله‌ زای عندلیب

غزل شماره ۳۷۵ : گر در این بحر اعتباری از هنر می‌دارد آب

غزل شماره ۳۷۶ : گر شود آن نرگس میگون مقابل با شراب

غزل شماره ۳۷۷ : کیفیت هوای که دارد سر حباب

غزل شماره ۳۷۸ : ممسک اگر به عرض سخا جوشد از شراب

غزل شماره ۳۷۹ : می‌دهد دل را نفس آخر به سیل اضطراب

غزل شماره ۳۸۰ : می‌کنم ‌گاهی به یاد مستی چشمت شتاب

غزل شماره ۳۸۱ : ندانم بازم آغوش‌ که خواهد شد دچار امشب

غزل شماره ۳۸۲ : نشسته‌ایم به یادت ز گریه تنگ در آب

غزل شماره ۳۸۳ : نگویمت به خطا ساز یا صواب طلب

غزل شماره ۳۸۴ : نی‌ام‌ آنکه به‌ جرأت وصف ‌لبت رسدم خم و پیچ عنانِ ادب

غزل شماره ۳۸۵ : وقت پیری شرم دارید از خضاب

غزل شماره ۳۸۶ : هر کجا بی ‌رویت از چشمم برون می‌گردد آب

غزل شماره ۳۸۷ : هر که را کردند راحت محرم احسان شب

غزل شماره ۳۸۸ : هر گه به باغ بی‌ تو فکندم نظر در آب

غزل شماره ۳۸۹ : همیشه سنگدلانند نامدار طرب

غزل شماره ۳۹۰ : یا حسن‌ گیر صورت آفاق یا نقاب

ت : 

غزل شماره ۳۹۱ : آتش وحشتم آنجا که برافروخته است

غزل شماره ۳۹۲ : آخر سیاهی از سر داغم به ‌در نرفت

غزل شماره ۳۹۳ : آرزوی دل‌، چو اشک از چشم ما افتاده است

غزل شماره ۳۹۴ : آزادگی‌، غبار در و بام خانه نیست

غزل شماره ۳۹۵ : آستان عشق جولانگاه هر بیباک نیست

غزل شماره ۳۹۶ : آغاز نگاهم به قیامت نظری داشت

غزل شماره ۳۹۷ : آفت سر و برگ هوس آرایی جاه است

غزل شماره ۳۹۸ : آگاهی و افسردگی دل چه خیال است

غزل شماره ۳۹۹ : آمدم تا صد چمن بر جلوه‌ نازان بینمت

غزل شماره ۴۰۰ : آمد و رفت نفس نیرنگ توفان بلاست

غزل شماره ۴۰۱ : آن جنگجو به ظاهر اگر پشت داده است

غزل شماره ۴۰۲ : آنچه‌ در بال‌ طلب رقص است‌، در دل آتش است

غزل شماره ۴۰۳ : آن شعله‌ که در دل شرر عشق و هوس ریخت

غزل شماره ۴۰۴ : آیینهٔ دل داغ جلا ماند و نفس سوخت

غزل شماره ۴۰۵ : اجابتی ندمید از دعای‌ کس به دو دست

غزل شماره ۴۰۶ : احتیاجی با مزاج سبزه و گل شامل است

غزل شماره ۴۰۷ : ادب اظهارم و با وصل توام ‌کاری هست

غزل شماره ۴۰۸ : ادب نه‌ کسب عبادت نه سعی حق ‌طلبی ‌ست

غزل شماره ۴۰۹ : از بس قماش دامن دلدار نازک است

غزل شماره ۴۱۰ : از چمن تا انجمن جوش بهار رحمت است

غزل شماره ۴۱۱ : از حباب اینقدرم عبرت احوال بس است

غزل شماره ۴۱۲ : از ره و منزل تحقیق اگر دوری نیست

غزل شماره ۴۱۳ : از میانش مو به موی ناتوانان جستجوست

غزل شماره ۴۱۴ : ازین بساط ‌کسی داغ آرمیدن رفت

غزل شماره ۴۱۵ : اشک از مژگان درین ویرانه نشکست و نریخت

غزل شماره ۴۱۶ : اشک یک لحظه به مژگان بار است

غزل شماره ۴۱۷ : اضطراب نبض دل تمهید آهنگ فناست

غزل شماره ۴۱۸ : اگر می نیست جمعیت ‌کدام است

غزل شماره ۴۱۹ : الفت تن باعث فکر پریشان دل است

غزل شماره ۴۲۰ : الفت دل عمرها شد دست و پایم بسته است

غزل شماره ۴۲۱ : امروز دور صحبت وقف ستم ایاغی ‌ست

غزل شماره ۴۲۲ : امروز که امید به‌ کوی تو مقیم است

غزل شماره ۴۲۳ : امشب که به دل حسرت دیدار کمین داشت

غزل شماره ۴۲۴ : اندیشه در نزاکت معنی کمال داشت

غزل شماره ۴۲۵ : اوج جاه‌، آثارش از اجزای مهمل ریخته ‌ست

غزل شماره ۴۲۶ : او گفتن ما و تو به هر رنگ ضرور است

غزل شماره ۴۲۷ : ای پر فشان چون بوی‌ گل بیرنگی از پیراهنت

غزل شماره ۴۲۸ : ای خم مژگان شکوه نرگس مستانه‌ات

غزل شماره ۴۲۹ : ای ذوق فضولی ز خود انداخته دورت

غزل شماره ۴۳۰ : ای صبح گرد ناز تو از کاروان کیست

غزل شماره ۴۳۱ : ای ظفر شیفتهٔ همت نصرت فالت

غزل شماره ۴۳۲ : ای عدم ‌پرورده لاف هستی‌ات جای حیاست

غزل شماره ۴۳۳ : ای غرهٔ اقبال سرانجام تو شوم است

غزل شماره ۴۳۴ : ای ‌کعبه جو یقینی اگر کار بستن است

غزل شماره ۴۳۵ : ای که دنیا و جلالش دیده‌ای خمیازه است

غزل شماره ۴۳۶ : این انجمن چو شمع مپندار جای ماست

غزل شماره ۴۳۷ : این ‌زمان یک طالب ‌مستی درین میخانه نیست

غزل شماره ۴۳۸ : ای هستی از قصر غنا افکنده در ویرانه‌ات

غزل شماره ۴۳۹ : با دل تنگ است‌ کار اینجا ز حرمان چاره نیست

غزل شماره ۴۴۰ : باز با طرز تکلف آشنا می‌بینمت

غزل شماره ۴۴۱ : باز درس خاشاکم سطر شعله خوانیهاست

غزل شماره ۴۴۲ : باز سرگرمی نظاره به سامان شده است

غزل شماره ۴۴۳ : باز گردون در عبیر افشانی زلف شب است

غزل شماره ۴۴۴ : بازم به دل نوید صفایی رسیده است

غزل شماره ۴۴۵ : باز وحشی‌ جلوه‌ای ‌در دیده جولان ‌کرد و رفت

غزل شماره ۴۴۶ : با کمال بی‌ نقابی پرده‌ دارم شیونست

غزل شماره ۴۴۷ : بجاست‌ شکوهٔ ما تا ره فغان خالیست

غزل شماره ۴۴۸ : بحر رازم پیچ و تاب فکر گرداب من است

غزل شماره ۴۴۹ : به حیرتم چه فسون داشت بزم نیرنگت

غزل شماره ۴۵۰ : به خوان لذت دنیا گزند بسیار است

غزل شماره ۴۵۱ : به‌ دست و تیغ ‌کسی خون من حنا بسته‌ است

غزل شماره ۴۵۲ : پُر بیکسم امروز کسی را خبرم نیست

غزل شماره ۴۵۳ : بر چهرهٔ آثار جهان رنگ سبب نیست

غزل شماره ۴۵۴ : بر روی ما چو صبح نه‌ رنگی شکسته است

غزل شماره ۴۵۵ : بر تپیدن های دل هم دیده‌ای واکردنی‌ ست

غزل شماره ۴۵۶ : برق آفت لمعه در بی‌ ضبطی اسرار داشت

غزل شماره ۴۵۷ : برق با شوقم شراری بیش نیست

غزل شماره ۴۵۸ : برگ طربم عشرت بی‌ برگ و نوایی ‌ست

غزل شماره ۴۵۹ : برگ عیش من به ساز بیخودی آماده است

غزل شماره ۴۶۰ : بر کمر تا بهله آن‌ ترک نزاکت مست بست

غزل شماره ۴۶۱ : برگ و سازم جز هجوم‌ گریهٔ بیتاب نیست

غزل شماره ۴۶۲ : بروت تافتنت ‌گربه شانی هوس است

غزل شماره ۴۶۳ : به زخم هستی اگر شرم بخیه پردازی ‌ست

غزل شماره ۴۶۴ : بزم پیری ‌کز قد خم‌ گشتهٔ ما چنگ اوست

غزل شماره ۴۶۵ : بزم تصور تو کدورت ایاغ نیست

غزل شماره ۴۶۶ : بزم‌ گردون صبح‌ خیز از گرد بیتاب من است

غزل شماره ۴۶۷ : بسکه آفت ما ضعیفان را حصار آهن است

غزل شماره ۴۶۸ : بسکه اجزایم چمن ‌پروردهٔ نیرنگ اوست

غزل شماره ۴۶۹ : بسکه از طرز خرامت جلوهٔ مستانه ریخت

غزل شماره ۴۷۰ : بسکه امشب بی ‌توام سامان اعضا آتش است

غزل شماره ۴۷۱ : بسکه این‌ گلشن افسرده‌ کدورت رنگ است

غزل شماره ۴۷۲ : بسکه برق یأس بنیاد من ناکام سوخت

غزل شماره ۴۷۳ : بسکه بیقدری دلیل دستگاه عالم است

غزل شماره ۴۷۴ : بسکه حرف مدعا نازک رقم افتاده است

غزل شماره ۴۷۵ : بسکه دارم غنچهٔ شوق تو پنهان زیر پوست

غزل شماره ۴۷۶ : بسکه در بزم توام حسرت جنون پیمانه است

غزل شماره ۴۷۷ : بسکه‌ دشت از نقش ‌پای ‌لیلی ما پر گل است

غزل شماره ۴۷۸ : بسکه راز عجز ما بالید پنهان زیر پوست

غزل شماره ۴۷۹ : بسکه ساز این بساط آشفتگی های دل است

غزل شماره ۴۸۰ : بسکه سودای توام سر تا به پا زنجیر پاست

غزل شماره ۴۸۱ : بسکه مستان را به قدر می کشی ها آبروست

غزل شماره ۴۸۲ : بعد ازین باید سراغ ‌من ز خاموشی‌ گرفت

غزل شماره ۴۸۳ : بعد مرگم شام‌ نومیدی سحر آورده است

غزل شماره ۴۸۴ : به فکر دل لبم از ربط قیل و قال ‌گذشت

غزل شماره ۴۸۵ : به‌ گلزاری‌ که حسنت بی‌ نقابست

غزل شماره ۴۸۶ : به محفلی‌ که دل آیینهٔ رضا طلبی ‌ست

غزل شماره ۴۸۷ : بندگی با معرفت خاص حضور آدمی ‌ست

غزل شماره ۴۸۸ : بندگی هنگامهٔ عشرت پرستی ها بس است

غزل شماره ۴۸۹ : بهار آیینهٔ رنگی ‌که باشد صرف آیینت

غزل شماره ۴۹۰ : بیا ای جام و مینای طرب نقش‌ کف پایت

غزل شماره ۴۹۱ : بی ‌ادب بنیاد هستی عافیت در بار نیست

غزل شماره ۴۹۲ : بیا که آتش ‌کیفیت هوا تیز است

غزل شماره ۴۹۳ : بیا که هیچ بهاری به حسرت ما نیست

غزل شماره ۴۹۴ : بیتابی عشق این همه نیرنگ هوس ریخت

غزل شماره ۴۹۵ : بی ‌توام جای نگه جنبش مژگانی هست

غزل شماره ۴۹۶ : بی ‌تو در هر جا دل صبر آزما خواهد شکست

غزل شماره ۴۹۷ : بی ‌دماغی مژدهٔ پیغام‌ محبوبم بس است

غزل شماره ۴۹۸ : بی رخت در چشمهٔ آیینه خاک است آب نیست

غزل شماره ۴۹۹ : پیر عقل از ما به درد نان مقدم رفته است

غزل شماره ۵۰۰ : بی ‌روی تو مژگان چه نگارد به سرانگشت

غزل شماره ۵۰۱ : پیری‌ام پیغامی از رمز سجود آورده است

غزل شماره ۵۰۲ : بی ساز انفعال سراپای من تهی‌ ست

غزل شماره ۵۰۳ : پیش چشمی ‌که نور عرفان نیست

غزل شماره ۵۰۴ : بی‌ شکست از پردهٔ سازم نوایی برنخاست

غزل شماره ۵۰۵ : بیقراری های چرخ از دست کجرفتاری است

غزل شماره ۵۰۶ : بی ‌کدورت نیست هر جا محرمی یا غافلی‌ ست

غزل شماره ۵۰۷ : بی ‌محابا بر من مجنون میفشان پشت دست

غزل شماره ۵۰۸ : پیوستگی به حق‌ ز دو عالم بریدن است

غزل شماره ۵۰۹ : تا به ‌کی خواهی ز لاف بخت بر سرها نشست

غزل شماره ۵۱۰ : تا به مطلوب رسیدن ‌کاریست

غزل شماره ۵۱۱ : تا جنون نقد بهار عشرتم در چنگ داشت

غزل شماره ۵۱۲ : تا حیرت خرام تو سامان دیده است

غزل شماره ۵۱۳ : تا ز آغوش ‌وداعت داغ حیرت‌ چیده است

غزل شماره ۵۱۴ : تا ز جنس تب و تاب نفس آثاری هست

غزل شماره ۵۱۵ : تا ز حسن او گلستان تماشا رنگ داشت

غزل شماره ۵۱۶ : تا ز مستی غنچه بر فرق چمن مینا شکست

غزل شماره ۵۱۷ : تا عرقناک از چمن آن شوخ بی ‌پروا گذشت

غزل شماره ۵۱۸ : تا غبار خط بر آن حسن صفا پیرا نشست

غزل شماره ۵۱۹ : تا فلک در گردش است آفت به‌ هر سو هاله است

غزل شماره ۵۲۰ : تا نظر بر شوخی آن نرگس خودکام داشت

غزل شماره ۵۲۱ : تا نفس باقی است در دل ر‌نگ‌ کلفت مضمر است

غزل شماره ۵۲۲ : تعین جز افسون اوهام نیست

غزل شماره ۵۲۳ : تنم ز بند لباس تکلف آزاد است

غزل شماره ۵۲۴ : تنها نه ذره دقت اظهار داشته ‌ست

غزل شماره ۵۲۵ : تو آفتاب و جهان جز به جستجوی تو نیست

غزل شماره ۵۲۶ : تو از آن خلوت یکتا چه خبر خواهی داشت

غزل شماره ۵۲۷ : توان به صبر نمودن دل شکسته درست

غزل شماره ۵۲۸ : تویی ‌که غیر دلم هیچ‌ جا مقام تو نیست

غزل شماره ۵۲۹ : تو خود شخص نفس‌ خویی که با دل ‌نیست پیوندت

غزل شماره ۵۳۰ : تو محو خواب و در سیر کن ‌فکان بازست

غزل شماره ۵۳۱ : تو مست وهم و درین بزم بوی صهبا نیست

غزل شماره ۵۳۲ : تهمت ‌افسردگی بر طینت عاشق خطاست

غزل شماره ۵۳۳ : تیره‌ بختی چون هجوم آرد سخن مُهر لب است

غزل شماره ۵۳۴ : جایی ‌که مرگ شهرت انجام داشته ‌ست

غزل شماره ۵۳۵ : جایی‌ که‌ نُه فلک ز حیا سر فکنده است

غزل شماره ۵۳۶ : چارهٔ دردسر دیر محبت جلی ‌ست

غزل شماره ۵۳۷ : جای آرام به وحشتکدهٔ عالم نیست

غزل شماره ۵۳۸ : جرأت سؤال شرم ترا گر جواب داشت

غزل شماره ۵۳۹ : جز خموشی هر که دل بر ناله و فریاد داشت

غزل شماره ۵۴۰ : جز خون‌ دل ز نقد سلامت به دست نیست

غزل شماره ۵۴۱ : چشم بیدار طرب مایهٔ سامان ‌گل است

غزل شماره ۵۴۲ : چشم خرد آیینهٔ جام می ناب است

غزل شماره ۵۴۳ : چشم ‌وا کن حسن نیرنگ قدم بی‌ پرده است

غزل شماره ۵۴۴ : چشمی ‌که ندارد نظری حلقهٔ دام است

غزل شماره ۵۴۵ : چمن امروز فرش منزل‌ کیست

غزل شماره ۵۴۶ : جنس ما با این‌ کسادی قیمتی فهمیده است

غزل شماره۵۴۷ : جنس موهومم دکان آبرویی چیده است

غزل شماره ۵۴۸ : چنین ‌که عمر تأملگر شتاب ‌گذشت

غزل شماره ۵۴۹ : چنین ‌که نیک و بد ما به عجز وابسته‌ ست

غزل شماره ۵۵۰ : جوش ‌حرص‌ از یأس من ‌آخر ز تاب ‌و تب نشست

غزل شماره ۵۵۱ : چو صبحم دماغ می ‌آشام نیست

غزل شماره ۵۵۲ : چو لاله بی ‌تو ز بس رنگ اعتبارم سوخت

غزل شماره ۵۵۳ : چون حباب آیینهٔ ما از خموشی روشن ‌است

غزل شماره ۵۵۴ : چون حبابم الفت وهم بقا زنجیر پاست

غزل شماره ۵۵۵ : چون حبابم ‌شیشهٔ دل هر کجا خواهد شکست

غزل شماره ۵۵۶ : چون سپند آرام جسم دردناکم ناله است

غزل شماره ۵۵۷ : چون سایه بس ‌که کلفت غفلت سرشت ماست

غزل شماره ۵۵۸ : چون سحر طومار چاک سینه‌ام وا کردنی‌ ست

غزل شماره ۵۵۹ : چون شمع اگر خلق پس و پیش‌ گذشته ‌ست

غزل شماره ۵۶۰ : جهان در سرمه خوابید از خیال چشم فتّانت

غزل شماره ۵۶۱ : جهان ز جنس اثرهای این و آن خالیست

غزل شماره ۵۶۲ : جهان قلمرو توفان اعتبار تو نیست

غزل شماره ۵۶۳ : چه خوش است اگر بود آنقدر هوس بلندی منظرت

غزل شماره ۵۶۴ : چه دارد این صفات حاجت آیات

غزل شماره ۵۶۵ : چه سحر بود که دوشم دل آرزوی تو داشت

غزل شماره ۵۶۶ : چه گوید آینه‌ام شکر خوش معاشی حیرت

غزل شماره ۵۶۷ : حایل عزم نفس ‌گرد ره و فرسنگ نیست

غزل شماره ۵۶۸ : حذر ز راه محبت‌ که پر خطرناک است

غزل شماره ۵۶۹ : حیرتم عمری به امید ندامت شاد داشت

غزل شماره ۵۷۰ : حضور کلبهٔ فقر از تکلفات بری ‌ست

غزل شماره ۵۷۱ : حیرت دمیده‌ام گل داغم بهانه‌ای ‌ست

غزل شماره ۵۷۲ : خاک غربت‌ کیمیای مردم نیک اختر است

غزل شماره ۵۷۳ : خاک نمیم‌، ما را،‌ کی فکر عجز و جاه است

غزل شماره ۵۷۴ : خامش نفسم شوخی آهنگ من این است

غزل شماره ۵۷۵ : خامشی در پرده سامان تکلم‌ کرده است

غزل شماره ۵۷۶ : خاموشی‌ام جنونکدهٔ شور محشر است

غزل شماره ۵۷۷ : خطّ ‌خوبان هم‌، حریف طبع وحشت‌ پیشه نیست

غزل شماره ۵۷۸ : خط لعلت غبار حیرت ‌افزاست

غزل شماره ۵۷۹ : خلق را بر سر هر لقمه ز بس سرشکنی‌ ست

غزل شماره ۵۸۰ : خم مکن در عرض حاجت تا توانی پشت دست

غزل شماره ۵۸۱ : خنده‌ صبحی‌ ست ‌که در بند گریبان‌ گل است

غزل شماره ۵۸۲ : خنده تنها نه همین بر گل و سوسن تیغ است

غزل شماره ۵۸۳ : خنده‌ام صبحی به صد چاک ‌گریبان آشناست

غزل شماره ۵۸۴ : خواب در چشم و نفس بر دل محزون بار است

غزل شماره ۵۸۵ : خواب را‌ در دیدهٔ حیران عاشق بار نیست

غزل شماره ۵۸۶ : خواجه تا کی باید این بنیاد رسوایی ‌که نیست

غزل شماره ۵۸۷ : خود گدازی نم‌ کیفیت صهبای من است

غزل شماره ۵۸۸ : خودنمایی ها کثافت جوهریست

غزل شماره ۵۸۹ : خیالی سدّ راه عبرت ماست

غزل شماره ۵۹۰ : دارم ز نفس ناله ‌که جلاد من این است

غزل شماره ۵۹۱ : داغ اگر حلقه زند ساغر صهبای دل است

غزل شماره ۵۹۲ : در آن بساط ‌که حسنت دچار آینه است

غزل شماره ۵۹۳ : در آن مقام‌ که عرض جلال معبود است

غزل شماره ۵۹۴ : در بهار گریه عیش بیدلان آماده است

غزل شماره ۵۹۵ : در پیچ و تاب‌ گیسو تا شانه را عروسی ‌ست

غزل شماره ۵۹۶ : در تکلم از ندامت هیچ ‌کس آسوده نیست

غزل شماره ۵۹۷ : در تماشایی ‌که باید صد مژه بالا شکست

غزل شماره ۵۹۸ : در چمن ‌گر طرف دامانت صبا خواهد شکست

غزل شماره ۵۹۹ : در جنونم موی سر سامان راحت چیده است

غزل شماره ۶۰۰ : در جهان عجز طاقت پیشگی‌ گردن زنست

غزل شماره ۶۰۱ : در خموشی یک قلم آوازهٔ جمعیت است

غزل شماره ۶۰۲ : در خور غفلت نگاهی رونق ما و منست

غزل شماره ۶۰۳ : در خیال ‌آباد راحت آگهی نامحرم است

غزل شماره ۶۰۴ : دَرِ خیال مزن فهم خویش ساز تو نیست

غزل شماره ۶۰۵ : در ربط خلق یکسر ناموس‌ کبریایی‌ ست

غزل شماره ۶۰۶ : در سایۀ‌ ابرو نگهت مست و خرابست

غزل شماره ۶۰۷ : در سیرگاه امر تحیر مقدم است

غزل شماره ۶۰۸ : در تپش‌ آباد دهر، حیرت دل لنگر است

غزل شماره ۶۰۹ : در طریق رفتن از خود رهبری در کار نیست

غزل شماره ۶۱۰ : در طلبت شب چه جنون ها گذشت

غزل شماره ۶۱۱ : در گلستانی‌ که دل را با اشاراتش سری‌ ست

غزل شماره ۶۱۲ : در گلستانی‌ که‌ گرد عجز ما افتاده است

غزل شماره ۶۱۳ : در گلشن هوس ‌که سراغ‌ گلیش نیست

غزل شماره ۶۱۴ : در ندامت ‌گل مقصود به بر نزدیک است

غزل شماره ۶۱۵ : در وادیی که قدرت عجزم کمال داشت

غزل شماره ۶۱۶ : در وصلم و سیرم به‌ گریبان خیال است

غزل شماره ۶۱۷ : درین ‌گلشن دو روزت خنده‌ کاریست

غزل شماره ۶۱۸ : دل از بهار خیال تو گلشن رازست

غزل شماره ۶۱۹ : دل از غبار نفس زخم خفته در نمک است

غزل شماره ۶۲۰ : دل از ندامت هستی‌، مکدر ا‌فتاده‌ ست

غزل شماره ۶۲۱ : دل انجمن صد طرب از یاد وصالست

غزل شماره ۶۲۲ : دل به ‌سعی آب‌ گردیدن طرب پیمانه است

غزل شماره ۶۲۳ : دل به یاد پرتو حسنت سراپا آتشست

غزل شماره ۶۲۴ : دل به یاد جلوه‌ای طاقت به غارت داده است

غزل شماره ۶۲۵ : دل در قدم آبله پایان ‌که شکسته‌ ست

غزل شماره ۶۲۶ : دل را به خیال خط او سیر فرنگیست

غزل شماره ۶۲۷ : دل را ز نگه دام هوس بر سر راه است

غزل شماره ۶۲۸ : دل را گشاد کار ز صد عقده برترست

غزل شماره ۶۲۹ : دل ز اوهام غبارآلودست

غزل شماره ۶۳۰ : دل عمرهاست آینه ترتیب داده است

غزل شماره ۶۳۱ : دل گرم من آتشخانه ٔ‌کیست

غزل شماره ۶۳۲ : دل ماند بی‌ حس و غمت افشانده بال رفت

غزل شماره ۶۳۳ : دلم چو غنچه در آغوش ‌‌عافیت تنگ است

غزل شماره ۶۳۴ : دل‌ مضطرب یأس ‌و نفس ناله به‌ چنگ است

غزل شماره ۶۳۵ : دوری از اسباب ما و من به حق پیوستن است

غزل شماره ۶۳۶ : دوری منزلم از بسکه ندامت اثر است

غزل شماره ۶۳۷ : دوستان ظلمی به حال نامرادم رفته است

غزل شماره ۶۳۸ : دوش از نظر خیال تو دامن‌ کشان ‌گذشت

غزل شماره ۶۳۹ : دوش در راه خیالت عجز شوق آهنگ داشت

غزل شماره ۶۴۰ : دی به‌ شبنم‌ گریهٔ‌ ما نوگلی خندید و رفت

غزل شماره ۶۴۱ : د‌ی ترنگی از شکست ساغرم ‌گل ‌کرد و ریخت

غزل شماره ۶۴۲ : دی حرف خرامش به لبم بال ‌گشا رفت

غزل شماره ۶۴۳ : دیدۀ حیرت نگاهان را به مژگان ‌کار نیست

غزل شماره ۶۴۴ : دیده‌ای را که به نظّارۀ دل محرم نیست

غزل شماره ۶۴۵ : راحت‌ جاوید عشاق ‌از فضولی رستن است

غزل شماره ۶۴۶ : راحت‌ کجاست گر دلت‌ از خویش رسته نیست

غزل شماره ۶۴۷ : رزق‌، خلوتگه اندیشهٔ روزی‌ خوار است

غزل شماره ۶۴۸ : رفتن عمر ز رفتار نفس ها پیداست

غزل شماره ۶۴۹ : رنگت به چشم لاله بساط نظاره سوخت

غزل شماره ۶۵۰ : رنگ خون گلجوش زخم تیغ گلچین بوده است

غزل شماره ۶۵۱ : رنگ ‌عجزم لیک با وضع‌ خموشم ‌کار نیست

غزل شماره ۶۵۲ : رنگ گلش بهار خط از دور دید و رفت

غزل شماره ۶۵۳ : رنگم درین چمن به هوس پر زننده نیست

غزل شماره ۶۵۴ : ز آهم نخل حسرت شعله بالاست

غزل شماره ۶۵۵ : ز آتش رخسار که ساغر گرفت

غزل شماره ۶۵۶ : زان اشک ‌که چون شمع ز چشم‌ تر من ریخت

غزل شماره ۶۵۷ : زان خوشه‌ که میناگری باغ عنب داشت

غزل شماره ۶۵۸ : ز انقلاب جسم‌، دل بر ساز وحشت هاله نیست

غزل شماره ۶۵۹ : زاهد که ‌بادش‌ آفت ایمان شکست و ریخت

غزل شماره ۶۶۰ : زبان چو کج‌ روش افتد جنون بد مست است

غزل شماره ۶۶۱ : ز بس به خلوت حسن تو بار آینه است

غزل شماره ۶۶۲ : ز بس که معنی مکتوب عشق پیچش داشت

غزل شماره ۶۶۳ : ز خود رمیدن ‌دل بسکه شوخی ‌انگیز است

غزل شماره ۶۶۴ : ز خویش‌ مگذر اگر جوهرت‌ شناسایی‌ ست

غزل شماره ۶۶۵ : ز دستگاه جنون راز همتم فاش است

غزل شماره ۶۶۶ : ز دهر نقد تو جز پیچ و تاب دشوار است

غزل شماره ۶۶۷ : ز شور حیرت من گوش‌ عالمی باز است

غزل شماره ۶۶۸ : ز غصه چاره ندارد دلی که آگاه است

غزل شماره ۶۶۹ : ز فقر تا به شهادت شد آشنا انگشت

غزل شماره ۶۷۰ : ز گریه‌، سیری چشم پر آب دشوار است

غزل شماره ۶۷۱ : زلف آشفته سری موجهٔ د‌ریای من است

غزل شماره ۶۷۲ : زندگانی از نفس آفت بنا افتاده است

غزل شماره ۶۷۳ : زندگانی در جگر خار است و در پا سوزن است

غزل شماره ۶۷۴ : زندگانی‌ ست‌ که جز مرگ سرانجام نداشت

غزل شماره ۶۷۵ : زندگی تمهید اسباب فناست

غزل شماره ۶۷۶ : زندگی را شغل پرواز فنا جزو تن است

غزل شماره ۶۷۷ : زندگی سدّ ره جولان ماست

غزل شماره ۶۷۸ : زندگی شوخی کمین رمیست

غزل شماره ۶۷۹ : زندگی نقد هزار آزارست

غزل شماره ۶۸۰ : ز نقش پای تو کایینه ‌دار آینه است

غزل شماره ۶۸۱ : زهی چمن ساز صبح فطرت‌، ‌تبسم لعل مهرجویت

غزل شماره ۶۸۲ : زهی ‌خمخانهٔ حیرت‌،‌ کلام‌ هوش تسخیرت

غزل شماره ۶۸۳ : زهی مخموری عالم گلی از حسرت جامت

غزل شماره ۶۸۴ : زهی هنگامهٔ امکان‌، جنون‌ ساز غریبانت

غزل شماره ۶۸۵ : زیر گردون طبع آزادی نوایی برنخاست

غزل شماره ۶۸۶ : زین دو شرر داغ دل هستی ما عبرتیست

غزل شماره ۶۸۷ : زین سال و ماه فرصت کارت منزه است

غزل شماره ۶۸۸ : زین عبارات جنون تحقیق بی ‌ناموس نیست

غزل شماره ۶۸۹ : زین من و ما زندگی سیر فنایی کرد و رفت

غزل شماره ۶۹۰ : سادگی دل را اسیر فکرهای خام داشت

غزل شماره ۶۹۱ : ساز تو کمین نغمهٔ بیداد شکستی ‌ست

غزل شماره ۶۹۲ : سایهٔ دستی اگر ضامن احوال ماست

غزل شماره ۶۹۳ : ستم شریک من یأس خو شدن ستم است

غزل شماره ۶۹۴ : سخت‌ جانی از من محزون‌ که باور داشته ‌ست

غزل شماره ۶۹۵ : سر خط درس‌ کمالت منتخب دانی بس است

غزل شماره ۶۹۶ : سرشکم نسخهٔ دیوانهٔ کیست

غزل شماره ۶۹۷ : سرکشی ها به مرگ راهبرست

غزل شماره ۶۹۸ : سر کیست تا برد آرزو به غبار سجده‌ کمینی‌ات

غزل شماره ۶۹۹ : سرمایهٔ عذر طلبم از همه بیش است

غزل شماره ۷۰۰ : سر منزل ثبات قدم جاده‌ ساز نیست

غزل شماره ۷۰۱ : سرنوشت روی‌ جانان خط مشکین بوده است

غزل شماره ۷۰۲ : سرو بهار جلوه قد دلستان‌ کیست

غزل شماره ۷۰۳ : سرو چمن دل الف شعلهٔ آهی ست

غزل شماره ۷۰۴ : سر هر کس ز گلی پر زده است

غزل شماره ۷۰۵ : سعی ‌جاه آرزوی خاک شدن در سر دا‌شت

غزل شماره ۷۰۶ : سعی روزی داشتم آخر ندامت پیش رفت

غزل شماره ۷۰۷ : سعی ناپیدا و حسرت ها دویدن آرزوست

غزل شماره ۷۰۸ : سفله با جاه نیز هیچکس است

غزل شماره ۷۰۹ : سوخت دل در محفل تسلیم و از جا برنخاست

غزل شماره ۷۱۰ : سیرابی ازین باغ هوس‌، یأس‌ پرست است

غزل شماره ۷۱۱ : سیر بهار این باغ از ما تمیز‌‌خواه است

غزل شماره ۷۱۲ : شب به یاد آن لب خموش گذشت

غزل شماره ۷۱۳ : شب‌ که جوش‌ حسرتی ‌زان نرگس‌ خودکام داشت

غزل شماره ۷۱۴ : شب ‌که حیرت ‌با خیالت‌ طرح ‌قیل ‌و قال ریخت

غزل شماره ۷۱۵ : شب‌ که شور بلبل ما ریشه در گلزار داشت

غزل شماره ۷۱۶ : شب‌ که طاووس مرا شوق تو بال‌ افشان داشت

غزل شماره ۷۱۷ : شب گریه‌ام به ‌آن همه سامان ‌شکست ‌و ریخت

غزل شماره ۷۱۸ : شب هجوم جلوۀ او در خیالم جا گرفت

غزل شماره ۷۱۹ : شعلهٔ بی‌ بال و پر سجده گر اخگر است

غزل شماره ۷۲۰ : شعله‌ ها در گرمجوشی‌، داغ آه سرد ماست

غزل شماره ۷۲۱ : شوخ بیباکی‌ که رنگ عیش هر کاشانه ریخت

غزل شماره ۷۲۲ : شوخی‌ انداز جرأت ها ضعیفان را بلاست

غزل شماره ۷۲۳ : شوخی که جهان‌ گرد جنون نظر اوست

غزل شماره ۷۲۴ : شور استغنای عشق از حسرت دل بوده است

غزل شماره ۷۲۵ : شوق تا گرم عنان نیست فسردن برجاست

غزل شماره ۷۲۶ : شوق ‌دیدارم و در چشم‌ کسان راه من است

غزل شماره ۷۲۷ : شوکت ‌شاهی‌ام از فیض‌ جنون ‌در قدم است

غزل شماره ۷۲۸ : شهید خندۀ زخمم ‌که تیغ‌ همدم اوست

غزل شماره ۷۲۹ : شیخ تا عزم بر نماز شکست

غزل شماره ۷۳۰ : صاحب خلق حسن‌،‌ گل ها به دامن داشته‌ ست

غزل شماره ۷۳۱ : صاف‌ طبعان را غمی از خار خار کینه نیست

غزل شماره ۷۳۲ : صبح از دل چاک‌ که در این باغ سخن رفت

غزل شماره ۷۳۳ : صبح این بادیه آشوب تپش های دل است

غزل شماره ۷۳۴ : صبح هستی نیست نیرنگ هوس بالیده است

غزل شماره ۷۳۵ : صد هنر در پردۀ دل فرش اقبال صفاست

غزل شماره ۷۳۶ : صفای آب به یاد غبار راه‌ کسی است

غزل شماره ۷۳۷ : صفای حال ما مغشوش رنگیست

غزل شماره ۷۳۸ : صفحهٔ دل بی ‌خط زخم تو فرد باطلست

غزل شماره ۷۳۹ : صنعت نیرنگ دل بر فطرت‌ کس فاش نیست

غزل شماره ۷۴۰ : صورت راحت نفور از مردمان عالمست

غزل شماره ۷۴۱ : طاس این نرد اختیاری نیست

غزل شماره ۷۴۲ : طبعی ‌که امیدش اثر آمادهٔ بیم است

غزل شماره ۷۴۳ : تپیدن دل عشاق محو کسوت آه است

غزل شماره ۷۴۴ : طوق چون فاخته‌، شیرازهٔ مشت پر ماست

غزل شماره ۷۴۵ : عاشقی مقدور هر عیاش نیست

غزل شماره ۷۴۶ : عاقبت چون شعله خاکستر به فرق ما نشست

غزل شماره ۷۴۷ : عالم ایجاد عشرتخانهٔ جزو و کل است

غزل شماره ۷۴۸ : عالم طلسم وحشت چشم سیاه اوست

غزل شماره ۷۴۹ : عالمی را بی ‌زبانی های من پوشیده است

غزل شماره ۷۵۰ : عجز بینش با تعلق های امکان آشناست

غزل شماره ۷۵۱ : عجز ما چندین غبار از هر کمین برداشته ‌ست

غزل شماره ۷۵۲ : عرق‌ فشانی شبنم در این حدیقه‌ گواه است

غزل شماره ۷۵۳ : عزّت ‌و خواری دهر آن همه دور از هم نیست

غزل شماره ۷۵۴ : عشرت ‌فروزِ انجمن هستی‌ام حیاست

غزل شماره ۷۵۵ : عشرت موهوم هستی ‌کلفت دنیا بس است

غزل شماره ۷۵۶ : عشق از خاک ‌من‌ آن روز که وحشت می‌بیخت

غزل شماره ۷۵۷ : عمر گذشته بر مژه‌ام اشک بست و رفت

غزل شماره ۷۵۸ : عمرها شد عجز طاقت سوی ‌جیبم رهبرست

غزل شماره ۷۵۹ : عمری‌ ست به‌ چشمم ز نم اشک اثر نیست

غزل شماره ۷۶۰ : عمری ست به حیرت نفس سوخته رام است

غزل شماره ۷۶۱ : عنقا سراغم از اثرم وهم و ظن تهیست

غزل شماره ۷۶۲ : غزال امن که الفت خیال مبهم اوست

غزل شماره ۷۶۳ : غفلت از عاقبت عقوبت ‌زاست

غزل شماره ۷۶۴ : غلغل صبح ازل از دل عالم برخاست

غزل شماره ۷۶۵ : غم فراق چه و حسرت وصال تو چیست

غزل شماره ۷۶۶ : غنچه در فکر دهانت ‌گوشه‌ گیر خسته‌ای‌ ست

غزل شماره ۷۶۷ : فردوس دل‌، اسیر خیال تو بودنست

غزل شماره ۷۶۸ : فرصت نظّاره تا مژگان گشودن درگذشت

غزل شماره ۷۶۹ : فریاد که در عالم تحقیق‌ کسی نیست

غزل شماره ۷۷۰ : فسون وهم چه مقدار رهزن افتادست

غزل شماره ۷۷۱ : فضای وادی امکان پر از غبار فناست

غزل شماره ۷۷۲ : فغان‌ که فرصت دام تلاش چیدن رفت

غزل شماره ۷۷۳ : فکر آزادی به این عاجز سرشتی ها تریست

غزل شماره ۷۷۴ : فکر تدبیر سلامت خون راحت خوردنست

غزل شماره ۷۷۵ : فنا مثالم و آیینهٔ بقا اینجاست

غزل شماره ۷۷۶ : قابل نخل ما بر دگرست

غزل شماره ۷۷۷ : قامتش سامان شوخی از نگاه ما گرفت

غزل شماره ۷۷۸ : قانون ادب پرده در صوت و صدا نیست

غزل شماره ۷۷۹ : قصر غنا که عالم تحقیق نام اوست

غزل شماره ۷۸۰ : قید الفت هستی وحشت آشیانیهاست

غزل شماره ۷۸۱ : کار به نقش پا رساند جهد سر هواییت

غزل شماره ۷۸۲ : کاهش طبع من از فطرت بیباک خود است

غزل شماره ۷۸۳ : کام همت اگر انباشتهٔ ذوق خفاست

غزل شماره ۷۸۴ : کتاب عافیتی قیل و قال باب تو نیست

غزل شماره ۷۸۵ : گداز امن درین انجمن کم افتادست

غزل شماره ۷۸۶ : گر آینه‌ات محرم زشتی و نکوییست

غزل شماره ۷۸۷ : گر به سیر انجمن یا گشت‌ گلشن رفته است

غزل شماره ۷۸۸ : گر جنونم هوس قطع منازل می‌داشت

غزل شماره ۷۸۹ : گرد اندوه دلم دام تماشای صفاست

غزل شماره ۷۹۰ : گردباد امروز در صحرا قیامت ‌کاشته‌ است

غزل شماره ۷۹۱ : گردی ز خویش رفتن ما هیچ برنخاست

غزل شماره ۷۹۲ : گرم‌رفتاری که سر در راه آن یکتا گذاشت

غزل شماره ۷۹۳ : گر همه در سنگ بود آتش جدایی دید و سوخت

غزل شماره ۷۹۴ : گل در چمن رسید و قدم بر هوا گذاشت

غزل شماره ۷۹۵ : گلدستهٔ نزاکت حسنت که بسته است

غزل شماره ۷۹۶ : گل‌ کردن هوس ز دل صاف تهمت است

غزل شماره ۷۹۷ : کنون که مژدهٔ دیدار شوق بنیادست

غزل شماره ۷۹۸ : کو خلوت و چه انجمن آثار جاه اوست

غزل شماره ۷۹۹ : گوهر دل ز سخن رنگ صفا باخته است

غزل شماره ۸۰۰ : که شود به وادی مدّعا بلد تسلّی منزلت

غزل شماره ۸۰۱ : کینه را در دامن دل های سنگین مسکن است

غزل شماره ۸۰۲ : لاف ما و من یکسر دعوی خداییهاست

غزل شماره ۸۰۳ : لوح‌ هستی یک قلم از نقش قدرت عاری است

غزل شماره ۸۰۴ : ما را به راه عشق طلب رهنما بس است

غزل شماره ۸۰۵ : ما و من شور گرفتاریهاست

غزل شماره ۸۰۶ : ما و من ‌گم ‌گشت هر گه خواب شد همبسترت

غزل شماره ۸۰۷ : مبتذل صبح و شام تازگی‌ آرنده نیست

غزل شماره ۸۰۸ : محرم حسن ازل اندیشهٔ بیگانه نیست

غزل شماره ۸۰۹ : مرا به آبلهٔ پا چه مشکل افتادست

غزل شماره ۸۱۰ : مست‌ عرفان را شراب دیگری در کار نیست

غزل شماره ۸۱۱ : مشّاطهٔ شوخی‌ که به دستت دل ما بست

غزل شماره ۸۱۲ : مقیّدان وفا را ز دل رمیدن نیست

غزل شماره ۸۱۳ : موج جنون می‌زند، اشک پریشان ‌کیست

غزل شماره ۸۱۴ : موج هر جا، در جمعیّت‌ گوهر زده است

غزل شماره ۸۱۵ : می‌روم از خو‌یش ‌و حسرت گر‌م‌ اشک افشاندن است

غزل شماره ۸۱۶ : میی ‌که شوخی رنگش جنون افلاک است

غزل شماره ۸۱۷ : ناتوانی ‌گر چنین اعضای ما خواهد شکست

غزل شماره ۸۱۸ : ناله‌ها داریم و کس زین انجمن آگاه نیست

غزل شماره ۸۱۹ : نالهٔ ما شکوه‌ها امشب به بر آورده است

غزل شماره ۸۲۰ : نسبت اشراف با دونان خطاست

غزل شماره ۸۲۱ : نسخهٔ آرام دل در عرض آهی ابترست

غزل شماره ۸۲۲ : نسزد به وضع فسردگی ز بهار دل مژه بستنت

غزل شماره ۸۲۳ : نسیم‌ گل به خموشی ترانه‌ پرداز است

غزل شماره ۸۲۴ : نشئهٔ هستی به دور جام پیری نارساست

غزل شماره ۸۲۵ : نَفَسِ بوالهوسان بر دل ر‌وشن تیغ است

غزل شماره ۸۲۶ : نفس را الفت دل پیچ و تابست

غزل شماره ۸۲۷ : نفس محرّک جسم به غم فسردۀ ماست

غزل شماره ۸۲۸ : نقّاش ازل تا کمر مو کمران بست

غزل شماره ۸۲۹ : نقش دیبای هنر فرش ره اهل صفاست

غزل شماره ۸۳۰ : نور دل در کشور آیینه نیست

غزل شماره ۸۳۱ : نه جاه مایهٔ عصیان نه مال غفلت‌زاست

غزل شماره ۸۳۲ : نه دیر مانع و نی‌ کعبه حایل افتادست

غزل شماره ۸۳۳ : نه عشق سوخته و نه هوسْ ‌گداخته است

غزل شماره ۸۳۴ : نه ما را صراحی نه پیمانه ‌ایست

غزل شماره ۸۳۵ : نه منزل بی‌ نشان، نی جاده تنگ است

غزل شماره ۸۳۶ : نه همین سبزه از خطش تر گشت

غزل شماره ۸۳۷ : نیاز نامهٔ ما عرض سجده عنوانیست

غزل شماره ۸۳۸ : نیست ایمن از بلا هر کس به فکر جستجوست

غزل شماره ۸۳۹ : نیستی تا علم همّت عنقا برداشت

غزل شماره ۸۴۰ : نیک و بد این مرحله خاکش به ‌کمین است

غزل شماره ۸۴۱ : نیک و بدم از بختِ بدانجامْ سفید است

غزل شماره ۸۴۲ : نی نقشِ چین نه حُسنِ فرنگ آفریدنست

غزل شماره ۸۴۳ : واژگونی بسکه با وضعم قرین ‌گردیده است

غزل شماره ۸۴۴ : وحشتِ مدّعا جنونْ ثمر است

غزل شماره ۸۴۵ : وحشیِ صحرایِ حُسن، نرگسِ فتّانِ ‌کیست

غزل شماره ۸۴۶ : وضعِ ترتیبِ ادب در عرصه‌گاه لاف نیست

غزل شماره ۸۴۷ : وضع خطوطِ جبین از قلمِ مبهمیست

غزل شماره ۸۴۸ : وهمِ هستی هیچکس را از تپیدن وانداشت

غزل شماره ۸۴۹ : هرجا دلی تپیدنِ شوقِ خیال داشت

غزل شماره ۸۵۰ : هرچند درین‌ گلشن هر سو گلِ خودروییست

غزل شماره ۸۵۱ : هرچه از مدّت هست و بود است

غزل شماره ۸۵۲ : هر سو نگرم دیده به دیدار حجابست

غزل شماره ۸۵۳ : هر کجا وحشتی از آتشم افروخته است

غزل شماره ۸۵۴ : هر کجا دستت برون از آستین‌ گردیده است

غزل شماره ۸۵۵ : هر کجا گُل کرد داغی بر دلِ دیوانه سوخت

غزل شماره ۸۵۶ : هر کجا لعل تو رنگِ خندۀ مستانه ریخت

غزل شماره ۸۵۷ : هر که آمد سیر یأسی زین‌ گلستان‌ کرد و رفت

غزل شماره ۸۵۸ : هر که را دستی ز همّت بود جز بر دل نداشت

غزل شماره ۸۵۹ : هر کس ‌اینجا یک دو دم‌ دکّان بسمل چید و رفت

غزل شماره ۸۶۰ : هستی به رنگِ صبح دلیلِ فنا بس است

غزل شماره ۸۶۱ : هستی چو سحر عهد به پروازِ فنا بست

غزل شماره ۸۶۲ : هما سراغم و زیر فلک مگس هم نیست

غزل شماره ۸۶۳ : همّت ‌از هر دو جهان ‌جست ‌و ز دل در نگذشت

غزل شماره ۸۶۴ : همّت چه برفرازد از شرمِ فقر ما دست

غزل شماره ۸۶۵ : همّت ز گیر و دار جهان رمْ کمین خوش است

غزل شماره ۸۶۶ : همّت من از نشانِ جاه چون ناوک‌ گذشت

غزل شماره ۸۶۷ : همچو شبنم ادب آیینه زدودن بوده ‌ست

غزل شماره ۸۶۸ : هم در ایجاد شکستی به دلم پا زده است

غزل شماره ۸۶۹ : همه‌ کس‌ کشیده محمل به جنابِ‌ کبریایت

غزل شماره ۸۷۰ : هوس ‌به فتنهٔ صد انجمن نگاه شکست

غزل شماره ۸۷۱ : هوس، دل را شکستِ اعتبارست

غزل شماره ۸۷۲ : هوس نماند ز بس عشقِ آن نگارم سوخت

غزل شماره ۸۷۳ : هیچکس جز یأس‌، غمخوارِ منِ دیوانه نیست

غزل شماره ۸۷۴ : هیچکس چون من درین‌ حرمان‌سرا ناشاد نیست

غزل شماره ۸۷۵ : یاد آن جلوه ز چشمم‌ گرهِ اشک‌ گشاست

غزل شماره ۸۷۶ : یادِ وصلی‌ کردم آغوشِ منِ دیوانه ‌سوخت

غزل شماره ۸۷۷ : یا رب امشب آن جنونْ آشوبِ جان و دل ‌کجاست

غزل شماره ۸۷۸ : یار دور است ز ما تا به نظر نزدیک است

غزل شماره ۸۷۹ : یأسِ مجنون آخر از پیچ و خم سودا گذشت

غزل شماره ۸۸۰ : یک شبم در دل نسیمِ یادِ آن ‌گیسو گذشت

ث : 

غزل شماره ۸۸۱ : بی ‌مغزی و داری به منِ سوخته جان بحث

غزل شماره ۸۸۲ : تأمّل عارفان چه دارد به کارگاهِ جهانِ حادث

غزل شماره ۸۸۳ : خواری ‌ست به هر کج‌ منش از راست‌ روان بحث

غزل شماره ۸۸۴ : رهِ مقصدی که گم است و بس به خیال می ‌سپری عبث

غزل شماره ۸۸۵ : نتَوان بُرْد ز آینهٔ ما رنگِ حدوث

 ج – چ : 

غزل شماره ۸۸۶ : از بس‌ که خورده‌ام به خمِ زلفِ یار پیچ

غزل شماره ۸۸۷ : به عبرت آب شو ای ‌غافل از خمیدنِ موج

غزل شماره ۸۸۸ : تا ز پیدایی به‌ گوشم خوانْد افسونْ احتیاج

غزل شماره ۸۸۹ : جان هیچ و جسد هیچ و نفس هیچ و بقا هیچ

غزل شماره ۸۹۰ : درِ لافِ حلقه ر‌با مزن به ترانه‌هایِ بیانِ ‌کج

غزل شماره ۸۹۱ : عمری ‌ست ‌سرشکی نزد از دیدهٔ تر موج

غزل شماره ۸۹۲ : عمری ‌ست ‌که در حسرت آن لعلِ‌ گهرْ موج

غزل شماره ۸۹۳ : عنقا سر و برگیم مپرس از فقرا هیچ

غزل شماره ۸۹۴ : ماییم و خاک و وعده گه انتظار و هیچ

غزل شماره ۸۹۵ : مباد چشمهٔ شوقِ مرا فسردنِ موج

ح : 

غزل شماره ۸۹۶ : از کواکب گل فشانَد چرخ در دامانِ صبح

غزل شماره ۸۹۷ : انجم چو تکمه ریخت ز بندِ نقابِ صبح

غزل شماره ۸۹۸ : بازم از فیضِ جنون آماده شد سامانِ صبح

غزل شماره ۸۹۹ : بی‌ پرده است جلوه ز طَرْفِ نقابِ صبح

غزل شماره ۹۰۰ : خجلم ز حسرتِ پیریی ‌که ز چشمِ تر نکشد قدح

غزل شماره ۹۰۱ : خلقی از پهلوی قدرت قصر و ایوان کرد طرح

غزل شماره ۹۰۲ : دل فتح و دست فتح و نظر فتح و کار فتح

غزل شماره ۹۰۳ : شب‌ که حُسنش بر عرق پیچید سامانِ قدح

غزل شماره ۹۰۴ : مگو طاق و سرایی‌ کرده‌ام طرح

غزل شماره ۹۰۵ : موی پیری بست بر طبعِ حسد تخمیرْ صلح

غزل شماره ۹۰۶ : نداشت دیدۀ من بی ‌تو تابِ خندهٔ صبح

خ : 

غزل شماره ۹۰۷ : باز از پان ‌گشت لعلِ نو خطِ دلدارْ سرخ

غزل شماره ۹۰۸ : دمِ سرد بسته به پیشِ خود چقَدَر دماغِ فسرده یخ

غزل شماره ۹۰۹ : شد لبِ شیرین ادایش با من از ابرامْ تلخ

د : 

غزل شماره ۹۱۰ : آب و رنگِ عبرتی صرفِ بهارم‌ کرده‌اند

غزل شماره ۹۱۱ : آتشِ شوقِ طلب آنجا که روشن می‌شود

غزل شماره ۹۱۲ : آخر از جمعِ هوسها عقده حاصل می‌شود

غزل شماره ۹۱۳ : آخِر ز سجده‌ ام عرقِ جبهه سر کشید

غزل شماره ۹۱۴ : آدمی ‌کآثار تنزیهش رجوعِ خاک بود

غزل شماره ۹۱۵ : آرزو سوخت نفَس، آینهٔ دل بستند

غزل شماره ۹۱۶ : آفات از هوس به سرت هاله می‌شود

غزل شماره ۹۱۷ : آفاق جا ندارد همّت کجا نشیند

غزل شماره ۹۱۸ : آگاهی از خیال خودم بی ‌نیاز کرد

غزل شماره ۹۱۹ : آگاهی دل انجمنِ اختلاف شد

غزل شماره ۹۲۰ : آنجا که خیالت ز تمنّا گله دارد

غزل شماره ۹۲۱ : آنجا که طلب محو توکّل شده باشد

غزل شماره ۹۲۲ : آنجا که عجز ممتحنِ چون و چند بود

غزل شماره ۹۲۳ : آنروز که پیدایی ما را اثری بود

غزل شماره ۹۲۴ : آن سبکروحان که تن در خاکساری داده‌اند

غزل شماره ۹۲۵ : آن سخا کیشان ‌که بر احسان نظر واکرده‌اند

غزل شماره ۹۲۶ : آن فتنه ‌که آفاقش شورِ من و ما باشد

غزل شماره ۹۲۷ : آنکه از بویِ بهارش رنگِ امکان ریختند

غزل شماره ۹۲۸ : آنکه ما را به جفا سوخته یا می‌سوزد

غزل شماره ۹۲۹ : آنها که رنگِ خودسری شمع دیده‌اند

غزل شماره ۹۳۰ : آنها که لاف افسر و اورنگ می‌زنند

غزل شماره ۹۳۱ : آه به دردِ عجز هم‌ کوششِ ما نمی‌رسد

غزل شماره ۹۳۲ : آه به دوستان دگر عرضِ دعا که می‌برد

غزل شماره ۹۳۳ : آه نومیدم‌ کجا تأثیرِ من پیدا شود؟

غزل شماره ۹۳۴ : آهی به هوا چتر زد و چرخِ برین‌ شد

غزل شماره ۹۳۵ : اتّفاق است آنکه هر دشوار را آسان نمود

غزل شماره ۹۳۶ : احتیاجم خجلت از احباب بُرْد

غزل شماره ۹۳۷ : احتیاجی که سرِ مرد به خَم می‌آرد

غزل شماره ۹۳۸ : ادب چون ماه نو امشب پیِ تکلیفِ من دارد

غزل شماره ۹۳۹ : ادب چه چاره‌ کند؟ شوق چون فضول افتد

غزل شماره ۹۴۰ : ادب سازیم بر ما کیست تمهید صدا بندد

غزل شماره ۹۴۱ : ادب‌سنجِ بیان حرفی از آن لب هر کجا دارد

غزل شماره ۹۴۲ : از بسکه به تحصیلِ غنا، حرصِ تو جان ‌کند

غزل شماره ۹۴۳ : از پنبه اگر آتشِ سوزان گله دارد

غزل شماره ۹۴۴ : از تغافل زدنی ترکِ سبب باید کرد

غزل شماره ۹۴۵ : از چرخ نه هر ابله و نادان ‌گله دارد

غزل شماره ۹۴۶ : از چه دعوی شمعها گردن به بالا می‌کشند

غزل شماره ۹۴۷ : از حُقّهٔ دهانش هرگه سخن برآید

غزل شماره ۹۴۸ : از حوادث خاطرِ آزادِ ما غمگین نشد

غزل شماره ۹۴۹ : از دلم ‌بگذشت و خون‌ در چشمِ حیرت‌ساز مانْد

غزل شماره ۹۵۰ : از شکستِ رنگم آبِ رویِ شاهی داده‌اند

غزل شماره ۹۵۱ : از غبارم هرچه بالا می‌کشد

غزل شماره ۹۵۲ : از قضا بر خوانِ ممسک‌ گر کسی نان بشکند

غزل شماره ۹۵۳ : از کجا آیینه با مردم موافق می‌شود؟

غزل شماره ۹۵۴ : از کشمکش‌ کفِ تو میِ لاله‌گون ‌کشید

غزل شماره ۹۵۵ : از نامه‌ام آن شوخ، مکدّر شده باشد

غزل شماره ۹۵۶ : از هجومِ کلفتِ دل ناله بی‌آهنگ ماند

غزل شماره ۹۵۷ : اسرار در طبایع ضبطِ نفس ندارد

غزل شماره ۹۵۸ : اسیرِ آن پنجهٔ نگارین، رهایی از هیچ در ندارد

غزل شماره ۹۵۹ : اشک ز بیدادِ عشق پرده‌گشا می‌شود

غزل شماره ۹۶۰ : اشکِ ‌گهر طینتِ ما راهِ تپش سر نکند

غزل شماره ۹۶۱ : اشکم از پیری به چشمِ تر پریشان می‌شود

غزل شماره ۹۶۲ : اگر از گدازم نمی گل کند

غزل شماره ۹۶۳ : اگر به افواج عزمِ شاهان سوادِ روم و فرنگ گیرد

غزل شماره ۹۶۴ : اگر تعیّن عنقا هوسْ پیام نباشد

غزل شماره ۹۶۵ : اگر خضرِ خطت از چشمهٔ حیوان نشان دارد

غزل شماره ۹۶۶ : اگر دردِ طلب این گردم از رفتار جوشانَد

غزل شماره ۹۶۷ : اگر دماغم درین خمستان، خمارِ شرمِ عدم نگیرد

غزل شماره ۹۶۸ : اگر سور است و گر ماتم دلِ ‌مأیوس می‌نالد

غزل شماره ۹۶۹ : اگر معشوق‌ بی‌مهر است‌ و گر عاشق‌ وفا دارد

غزل شماره ۹۷۰ : اگر معنیِ خامُشی ‌گل کند

غزل شماره ۹۷۱ : اگر نظّارۀ گل می‌توان کرد

غزل شماره ۹۷۲ : امروز بعدِ عمری دلدار یادِ ما کرد

غزل شماره ۹۷۳ : امروز ناقصان به کمالی رسید‌ه اند

غزل شماره ۹۷۴ : امروز نوبهارست ساغرکشان بیایید

غزل شماره ۹۷۵ : امشب غبارِ نالهٔ دل سرمه رنگ بود

غزل شماره ۹۷۶ : اوّل ،‌ درِ عدم‌، دهنت باز می‌کند

غزل شماره ۹۷۷ : اوّل دلِ ستمزده قطع امید کرد

غزل شماره ۹۷۸ : اهل معنی ‌گر به گفت ‌و گو نفس فرسوده‌اند

غزل شماره ۹۷۹ : ای بهارِ پرفشان دل بر گل و سنبل مبند

غزل شماره ۹۸۰ : ای بیخردان طورِ تعیّن نگزینید

غزل شماره ۹۸۱ : ای بی‌نصیبِ عشق به ‌کارِ هوس بخند

غزل شماره ۹۸۲ : ای سازِ قدس، دل به جهانِ نوا مبند

غزل شماره ۹۸۳ : ای شمع، تک و تازِ نفس ‌گردِ سفر شد

غزل شماره ۹۸۴ : این انجمن افسانهٔ رازِ دهنی بود

غزل شماره ۹۸۵ : این حرصها که دامنِ صد فن شکسته‌اند

غزل شماره ۹۸۶ : این دور، دورِ حیز است‌، وضع متین که دارد؟

غزل شماره ۹۸۷ : این ستم‌کیشان ‌که وهمِ زندگی ‌را هاله‌اند

غزل شماره ۹۸۸ : این غافلان که آینه‌ پرداز می‌دهند

غزل شماره ۹۸۹ : اینقدر اشک به دیدارِ که حیرانْ گُل کرد

غزل شماره ۹۹۰ : اینقدر ریش، چه معنی دارد؟

غزل شماره ۹۹۱ : اینقدر نمی‌دانم صیدم از چه لاغر شد؟

غزل شماره ۹۹۲ : اینکه در دیرِ غمت دم سرد پیدا کرد‌ند

غزل شماره ۹۹۳ : اینکه طاقتها جوانی می‌کند

غزل شماره ۹۹۴ : ای هوسْ آوارگان، چند تک و پو کنید؟

غزل شماره ۹۹۵ : با این خرامِ ناز اگر آن مست می‌رود

غزل شماره ۹۹۶ : با خزانِ آرزو حشرِ بهارم‌ کرد‌ه اند

غزل شماره ۹۹۷ : بادِ صحرایِ جنون هرگه‌ گل‌افشان می‌شود

غزل شماره ۹۹۸ : بادۀ تحقیق را ظرفِ هوس تنگی ‌کند

غزل شماره ۹۹۹ : بارِ ما عمری‌ ست دوشِ چشمِ حیران می‌کشد

غزل شماره ۱۰۰۰ : باز اشکم به خیالت چه فسون می‌ریزد؟

غزل شماره ۱۰۰۱ : باز بیتابی‌ام احرامِ چه در می‌بندد

غزل شماره ۱۰۰۲ : باز دامانِ دل آهنگ چه گلشن می‌کشد

غزل شماره ۱۰۰۳ : بازم از شرم سجود امشب عرق بیتاب شد

غزل شماره ۱۰۰۴ : باز مخمور است دل تا بیخودی انشا کند

غزل شماره ۱۰۰۵ : باغِ نیرنگِ جنونم نیست آسان بشکفد

غزل شماره ۱۰۰۶ : با که‌ گویم چه قیامت به سرم می‌گذرد

غزل شماره ۱۰۰۷ : با ما نه نمِ اشکی و نی چشمِ تری بود

غزل شماره ۱۰۰۸ : به امّید فنا تاب و تب هستی‌ گوارا شد

غزل شماره ۱۰۰۹ : به اندک شوخیی بنیادِ تمکین‌ کنده می‌گردد

غزل شماره ۱۰۱۰ : با هستی‌ام وداع تو و من چه می‌کند

غزل شماره ۱۰۱۱ : پایِ طلب دمی‌ که سر از دل برآورد

غزل شماره ۱۰۱۲ : به این ضعفی ‌که جسمِ زارم از بستر نمی‌خیزد

غزل شماره ۱۰۱۳ : به این عجزم چه از خاک حیاپرورد برخیزد

غزل شماره ۱۰۱۴ : بپرهیز از حسد تا فضل یزدانت قرین باشد

غزل شماره ۱۰۱۵ : به پستی وانمانَد هر که از دردی نشان دارد

غزل شماره ۱۰۱۶ : بت هندی‌ کی از دردسر ترکان خبر دارد؟

غزل شماره ۱۰۱۷ : به حرف و صوت مگو کارِ دل تباه نگردد

غزل شماره ۱۰۱۸ : به خیال زنده بودن هوسِ بقا ندارد

غزل شماره ۱۰۱۹ : بر آستان تو تا جبهه نقش پا نشود

غزل شماره ۱۰۲۰ : پرِ افشانده‌ام با اوجِ عنقا گفتگو دارد

غزل شماره ۱۰۲۱ : بر اهل فضل دانش و فن‌ گریه می‌کند

غزل شماره ۱۰۲۲ : برای خاطرم غم آفریدند

غزل شماره ۱۰۲۳ : بر درِ دل حلقه زد غفلت‌، ‌کنون آهش چه سود

غزل شماره ۱۰۲۴ : بر دستگاهِ اقبال کس خیره‌سر نگردد

غزل شماره ۱۰۲۵ : بر رمزِ کارگاهِ ازل کیست وارسد؟

غزل شماره ۱۰۲۶ : بر طمع‌، طبعِ خسیسی‌ که تفاخر دارد

غزل شماره ۱۰۲۷ : برق خطّی بر سیاهی می‌زند

غزل شماره ۱۰۲۸ : برگ و ساز عندلیبان زین چمن‌ گفتار بود

غزل شماره ۱۰۲۹ : پُر مفلسم به من چه نوا می‌توان رسانْد

غزل شماره ۱۰۳۰ : بر من فسونِ عجز در ایجاد خوانده‌اند

غزل شماره ۱۰۳۱ : به روی آن جهانِ جلوه‌، یک عالم نقاب افتد

غزل شماره ۱۰۳۲ : به روی من ز کجا رنگِ اعتبار نشیند؟

غزل شماره ۱۰۳۳ : به روی عالم‌آرا گر نقابِ زلف درپیچد

غزل شماره ۱۳۰۴ : پَرِ هما چه‌ کند بخت اگر دگرگون شد؟

غزل شماره ۱۰۳۵ : بر این ستمکده یارب چه سنگ می‌بارد

غزل شماره ۱۰۳۶ : به سرم شور تمنّای تو تا می‌پیچد

غزل شماره ۱۰۳۷ : به سعی یأس نفس خامشی بیان‌ گردید

غزل شماره ۱۰۳۸ : بسکه بی‌رویت بهارم ‌کلفت انشا می‌کند

غزل شماره ۱۰۳۹ : بسکه بیمارِ تو بر بسترِ غم یکرو مانْد

غزل شماره ۱۰۴۰ : بسکه در سازِ صفاکیشان حیا خوابیده بود

غزل شماره ۱۰۴۱ : بسکه زخمِ کشتهٔ نازش تلاطم می‌کند

غزل شماره ۱۰۴۲ : به‌ شوخی زد طرب ‌غم آفریدند

غزل شماره ۱۰۴۳ : به طرازِ دامنِ نازِ او چه ز خاکساری ما رسد؟

غزل شماره ۱۰۴۴ : به عبرت سرکشان را موی پیری رهنمون‌ گردد

غزل شماره ۱۰۴۵ : بعد ازینت سبزۀ خط در سیاهی می‌رود

غزل شماره ۱۰۴۶ : به‌ کدام فرصت ازین چمن هوس از فضولی اثر کشد

غزل شماره ۱۰۴۷ : به ‌گرمیِ نگه از شعله تاب می‌ریزد

غزل شماره ۱۰۴۸ : به‌ گفتگوی کسان مردمی که می‌لافند

غزل شماره ۱۰۴۹ : به ‌کوی ‌دوست‌ که تکلیف بی‌نشانی بود

غزل شماره ۱۰۵۰ : بلا‌کشان محبّت‌ گلِ چه نیرنگند

غزل شماره ۱۰۵۱ : به محفلی‌ که فضولی قدح به دست نگیرد

غزل شماره ۱۰۵۲ : بنای حرص به معراج مدّعا نرسید

غزل شماره ۱۰۵۳ : بنای رنگ فطرت بر مزاج دون نمی‌باشد

غزل شماره ۱۰۵۴ : به نظمِ عمر که سرتاسرش روانی بود

غزل شماره ۱۰۵۵ : بوالهوس از سبکسری حفظِ سخن نمی‌کند

غزل شماره ۱۰۵۶ : بهارِ حیرت‌ ست اینجا نه‌ گل نی جام می‌خیزد

غزل شماره ۱۰۵۷ : بهارِ رنگِ عبرت جز دلِ روشن نمی‌بیند

غزل شماره ۱۰۵۸ : بهار صبح نفس زین دودم بقا که ندارد

غزل شماره ۱۰۵۹ : بهارِ عمر به صبحِ دمیده می‌ماند

غزل شماره ۱۰۶۰ : بهارِ عیشِ امکان رنگِ وحشت دیده‌ای دارد

غزل شماره ۱۰۶۱ : بهار می‌رود و گل ز باغ می‌گذرد

غزل شماره ۱۰۶۲ : به هر جا باغبان در یادِ مستان تاک بنشاند

غزل شماره ۱۰۶۳ : به هرجا سازِ غیرت انفعالْ آهنگ می‌گردد

غزل شماره ۱۰۶۴ : به هرجا نعمتی هست انفعالی در کمین دارد

غزل شماره ۱۰۶۵ : به هر کجا مژه‌ام رنگ خواب می‌ریزد

غزل شماره ۱۰۶۶ : بِهْ که چندی دل ما خامشی انشا باشد

غزل شماره ۱۰۶۷ : پهلو به چرخ می‌زند امروز جاهِ عید

غزل شماره ۱۰۶۸ : بیا ای شعله تا دل فالِ وصلی از تو بردارد

غزل شماره ۱۰۶۹ : به یاد آستانت هر که سر بر خاک می‌مالد

غزل شماره ۱۰۷۰ : به یادت‌ گردش رنگم به هرجا بار می‌بندد

غزل شماره ۱۰۷۱ : پیِ اشکِ من ندانم به‌ کجا رسیده باشد

غزل شماره ۱۰۷۲ : پیِ تحقیق کسانی که گرو تاخته‌اند

غزل شماره ۱۰۷۳ : بیخودی امشب پر و بال فغانی می‌شود

غزل شماره ۱۰۷۴ : بیدلان چند خیال گل و شمشاد کنید

غزل شماره ۱۰۷۵ : پیر خمیازه‌کشِ وضع جوان می‌باشد

غزل شماره ۱۰۷۶ : پیر گردیدم و هستی سبب ننگ نشد

غزل شماره ۱۰۷۷ : پیری آمد گشت چشم‌ از گریه‌ام ‌کم‌کم سپید

غزل شماره ۱۰۷۸ : پیری آمد ماند عشرتها ز اندازِ بلند

غزل شماره ۱۰۷۹ : پیری‌ام آخر می و پیمانه بُرد

غزل شماره ۱۰۸۰ : پیری وداعِ عمرِ سبکبال وانمود

غزل شماره ۱۰۸۱ : بی زنگ درین محفل آیینه نمی‌باشد

غزل شماره ۱۰۸۲ : بیستون یادی ز فرهاد ندامت فال ‌کرد

غزل شماره ۱۰۸۳ : پیش اربابِ حَسَب ترکِ نسب باید کرد

غزل شماره ۱۰۸۴ : بی فقر آشکار نگردد عیارِ مرد

غزل شماره ۱۰۸۵ : بیقراران تو کز شوقِ فنا دیوانه‌اند

غزل شماره ۱۰۸۶ : بیقراری در دل آگاه طاقت می‌شود

غزل شماره ۱۰۸۷ : پیکرم چون تیشه تا از جان‌ کنی یاد آورَد

غزل شماره ۱۰۸۸ : بی‌نمک از نمکِ غیر توهّم دارد

غزل شماره ۱۰۸۹ : بی‌نیازان برق‌ریزِ بحر و بر برخاستند

غزل شماره ۱۰۹۰ : بی‌یأس دل از هرچه ندارد گله دارد

غزل شماره ۱۰۹۱ : تا آینه ‌روبروی ما بود

غزل شماره ۱۰۹۲ : تا پری به ‌عرض آمد موجِ شیشه عریان شد

غزل شماره ۱۰۹۳ : تا به عالم‌، رنگِ بنیادِ تمنّا ریختند

غزل شماره ۱۰۹۴ : تا جلوهٔ بیرنگ تو بر قلبِ صُوَر زد

غزل شماره ۱۰۹۵ : تا حنا‌ از کفت به ‌کام رسید

غزل شماره ۱۰۹۶ : تا در آیینهٔ دل راهِ نفس واباشد

غزل شماره ۱۰۹۷ : تا دل از انجمنِ وصلِ تو مأیوس نبود

غزل شماره ۱۰۹۸ : تا دل به سازِ زمزمه‌دارِ دوا رسید

غزل شماره ۱۰۹۹ : تا دلِ دیوانه واماند از تپیدن داغ شد

غزل شماره ۱۱۰۰ : تا دمِ تیغت به عرضِ جلوه عریان می‌شود

غزل شماره ۱۱۰۱ : تا ز چمن دماغ را بوی بهار می‌رسد

غزل شماره ۱۱۰۲ : تا ز عبرت سرِ مژگان به خمیدن نرسد

غزل شماره ۱۱۰۳ : تا ز گردِ انتظارت مستفیدم‌ کرده‌اند

غزل شماره ۱۱۰۴ : تا سازِ نفسها کمِ مضراب نگیرد

غزل شماره ۱۱۰۵ : تا شدم ‌گرمِ طلب عجزْ درایم‌ کردند

غزل شماره ۱۱۰۶ : تا عرق‌،‌ گلبرگِ حسنت یک دو شبنم آب داد

غزل شماره ۱۱۰۷ : تا کاتبِ ایجادم نقشِ من و ما بندد

غزل شماره ۱۱۰۸ : تا گَردِ ما به اوجِ ثریا نمی‌رسد

غزل شماره ۱۱۰۹ : تا کی از این باغ و راغ رنجِ دویدن برید

غزل شماره ۱۱۱۰ : تا لبش در نظرم می‌گذرد

غزل شماره ۱۱۱۱ : تا مشرب محبّت ننگِ وفا نباشد

غزل شماره ۱۱۱۲ : تا مقابل بر رخ آن شعله پیکر می‌شود

غزل شماره ۱۱۱۳ : تا مهِ نو بر فلک بال‌گشا می‌رود

غزل شماره ۱۱۱۴ : تا نفس ما و من غبار نبود

غزل شماره ۱۱۱۵ : تبسّم هرکجا رنگِ سخن زان لعلِ تر ریزد

غزل شماره ۱۱۱۶ : تدبیر عنانِ منِ پُر شور نگیرد

غزل شماره ۱۱۱۷ : ترکِ آرزو کردم، رنجِ هستی آسان‌ شد

غزل شماره ۱۱۱۸ : تسلّی کو اگر منظورت اسباب هوس باشد

غزل شماره ۱۱۱۹ : تصوّر جوهرِ آگاهی قدرت‌ کجا دارد؟

غزل شماره ۱۱۲۰ : تغافل ‌چه‌ خجلت ‌به‌ خود چیده‌ باشد

غزل شماره ۱۱۲۱ : تقلید از چه علم به لافم علم‌ کُند

غزل شماره ۱۱۲۲ : تک و پوی نفس از عالم عبرت فنی دارد

غزل شماره ۱۱۲۳ : تمام شوقیم لیک غافل ‌که دل به راه ‌که می‌خرامد

غزل شماره ۱۱۲۴ : تن‌پرستان‌ که به این آب و نمک عیّاشند

غزل شماره ۱۲۵۵ : تنگی آورد خانهٔ صیّاد

غزل شماره ۱۱۲۶ : توان اگر همه دوران آسمان گردید

غزل شماره ۱۱۲۷ : تو شمشیرِ حقی هر کس ز غفلت با تو بستیزد

غزل شماره ۱۱۲۸ : تو کار خویش کن اینجا تویی در من نمی گنجد

غزل شماره ۱۱۲۹ : چاکِ کسوتِ فقرم رنگِ خنده می‌ریزد

غزل شماره ۱۱۳۰ : جامِ غرورِ کدام رنگ توان زد

غزل شماره ۱۱۳۱ : جایی‌ که جام در دست آن مه خرام دارد

غزل شماره ۱۱۳۲ : جایی ‌که سعیِ حرصِ جنون‌آفرین دوَد

غزل شماره ۱۱۳۳ : جایی‌ که شِکوه‌ها به صفِ زیر و بم رسد

غزل شماره ۱۱۳۴ : جبههٔ‌ حرص اگر چنین‌ گَردِ رهِ هوس ‌کشد

غزل شماره ۱۱۳۵ : چرا کس منکرِ بی‌طاقتیهای درا باشد

غزل شماره ۱۱۳۶ : چرا کسی چو حباب از ادب نگاه ندارد

غزل شماره ۱۱۳۷ : جزوِ موزون اعتدالِ جوهرِ کُل می‌شود

غزل شماره ۱۱۳۸ : چشمِ تو به حالِ من‌ گر نیم نظر خندد

غزل شماره ۱۱۳۹ : چشم چون آیینه بر نیرنگِ عرضِ ناز بند

غزل شماره ۱۱۴۰ : چشمی‌ که بر آن جلوه نظر داشته باشد

غزل شماره ۱۱۴۱ : جگری آبله زد تخمِ غمی پیدا شد

غزل شماره ۱۱۴۲ : جماعتی ‌که نظربازِ آن بر و دوشند

غزل شماره ۱۱۴۳ : جمعیّت از آن دل، ‌که پریشانِ تو باشد

غزل شماره ۱۱۴۴ : جمعی‌ که با قناعتِ جاوید خو کنند

غزل شماره ۱۱۴۵ : جمعی ‌که پر به فکر هنر در شکسته‌اند

غزل شماره ۱۱۴۶ : چمن، دلی ‌که به یاد تو آشنا گردید

غزل شماره ۱۱۴۷ : جنون از بس شکستِ آبله در هر قدم دارد

غزل شماره ۱۱۴۸ : جنون اندیشه‌ای بگذار تا دل بر هنر پیچد

غزل شماره ۱۱۴۹ : جنونِ بینوایان هر کجا بخت‌آزما گردد

غزل شماره ۱۱۵۰ : جنون جولانی‌ام هرجا به‌ وحشت رهنما گردد

غزل شماره ۱۱۵۱ : جنونی با دلِ گمگشته از کو‌ی تو می‌آید

غزل شماره ۱۱۵۲ : چنین ‌گر طبعِ ‌بی در‌دت ‌به ‌خورد و خواب ‌می‌سازد

غزل شماره ۱۱۵۳ : چنین‌ کز تابِ می‌ گلبرکِ حُسنت شعله رنگ افتد

غزل شماره ۱۱۵۴ : چو دندان ریخت نعمت حرص را مأیوس می‌سازد

غزل شماره ۱۱۵۵ : چو دولت درش بر خسان واشود

غزل شماره ۱۱۵۶ : چو سبحه بر سر هم تا به‌ کی قدم شمرید

غزل شماره ۱۱۵۷ : چو شمع از ساز من دیگر کدام آهنگ برخیزد

غزل شماره ۱۱۵۸ : چو شمع از عضو عضوم آگهی سرشار می‌گردد

غزل شماره ۱۱۵۹ : چو شمع بر سرت اقبال و جاه می‌گرید

غزل شماره ۱۱۶۰ : چو فقر دست دهد ترک عزّ و جاه‌ کنید

غزل شماره ۱۱۶۱ : چو گوهر قطره‌ام تا کی به آب افتد که برخیزد

غزل شماره ۱۱۶۲ : چون آبِ روان پُر مگذر بی‌خبر از خود

غزل شماره ۱۱۶۳ : چو ناله گَردِ نمودم اثر نمی‌تابد

غزل شماره ۱۱۶۴ : چون برگِ گل ز بس پر و بالم شکسته‌اند

غزل شماره ۱۱۶۵ : چون رشته‌ای که از گهر آگاه می‌شود

غزل شماره ۱۱۶۶ : چون شرر اقبالِ هستی بسکه فرصتْ ‌کاه بود

غزل شماره ۱۱۶۷ : چون شفق از رنگِ خونم هیچکس‌ گلچین نشد

غزل شماره ۱۱۶۸ : چون شمع هیچکس به زیانم نمی‌کشد

غزل شماره ۱۱۶۹ : جوهرِ تمکینِ مرد از لاف برهم می‌شود

غزل شماره ۱۱۷۰ : جهان‌، جنونِ بهارِ غفلت‌، ز نرگسِ سرمه‌ساش دارد

غزل شماره ۱۱۷۱ : جهانْ ‌کجاست‌،‌ گلی زان نقاب می‌خندد

غزل شماره ۱۱۷۲ : چه بلاست اینکه پیری ز فنا خبر ندارد

غزل شماره ۱۱۷۳ : چه بوریا و چه مخمل حجاب می‌بافند

غزل شماره ۱۱۷۴ : جهد کن‌ که دل ز هوس پایمالِ شک نشود

غزل شماره ۱۱۷۵ : چه شد که قاصدِ امّید لنگ برگردید

غزل شماره ۱۱۷۶ : چه شمع امشب در این محفل چمن‌پرداز می‌آید

غزل شماره ۱۱۷۷ : چه غفلت یارب از تقریرِ یأسْ انجام می‌خیزد

غزل شماره ۱۱۷۸ : چه ممکن است که عاشق گل و سمن گوید؟

غزل شماره ۱۱۷۹ : چینی هوسان عبرتِ مستور ببینید

غزل شماره ۱۱۸۰ : حاشا که مرا طعنِ کسان بر سقَط آرد

غزل شماره ۱۱۸۱ : حاصلِ عافیت آنها که به دامن ‌کردند

غزل شماره ۱۱۸۲ : حاصلم زین مزرعِ بی‌بر نمی‌دانم چه شد

غزل شماره ۱۱۸۳ : حاضران از دور چون محشر خروشم دیده‌اند

غزل شماره ۱۱۸۴ : حال دل از دوری دلبر نمی‌دانم چه شد

غزل شماره ۱۱۸۵ : حدیثِ عشق شود ناله ترجمانش و لرزد

غزل شماره ۱۱۸۶ : حرص اگر بر عطش غلو دارد

غزل شماره ۱۱۸۷ : حرص پیری شیألله از خروشم می‌کشد

غزل شماره ۱۱۸۸ : حرصت آن نیست‌ که مرگش‌ ز هوس وادارد

غزل شماره ۱۱۸۹ : حرفِ پیری داشتم لغزیدنم دیوانه‌ کرد

غزل شماره ۱۱۹۰ : حریفیها‌ی عشق ازهر کس و ناکس نمی آید

غزل شماره ۱۱۹۱ : حسرت امشب آهِ بی‌تأثیر روشن می‌کند

غزل شماره ۱۱۹۲ : حسرت‌، پیامِ بیکسی آخِر به یار بُرد

غزل شماره ۱۱۹۳ : حسرتِ دل ‌کرد بر ما پنجهٔ قاتل بلند

غزل شماره ۱۱۹۴ : حسرتِ زلفِ توام بود شکستم دادند

غزل شماره ۱۱۹۵ : حسرتِ مخمورم آخِر مستیْ انشا می‌شود

غزل شماره ۱۱۹۶ : حسرتی در دل از آن لاله قبا می‌پیچد

غزل شماره ۱۱۹۷ : حُسنِ بی‌شرم ازهجومِ بوالهوس محشر شود

غزل شماره ۱۱۹۸ : حُسن، ‌کلاهِ هوسی ‌گر به تجمّل شکند

غزل شماره ۱۱۹۹ : حسنی که یادش آینهٔ حیرت آب داد

غزل شماره ۱۲۰۰ : حق‌مشربان دمی که به تحقیق رو کنند

غزل شماره ۱۲۰۱ : حکمِ عشق است‌ که‌ تشریفِ تمنّا بخشند

غزل شماره ۱۲۰۲ : حیا عمری‌ست با صد گردشِ رنگم طرف دارد

غزل شماره ۱۲۰۳ : حیرت، ‌کفیلِ پَر زدنِ‌ گفتگو نشد

غزل شماره ۱۲۰۴ : خارجِ ابنای جنس است آنکه موزون می‌شود

غزل شماره ۱۲۰۵ : خاکستری نماند ز ما تا هوا برد

غزل شماره ۱۲۰۶ : خاک شد رنگِ تنزّه، گُلِ آثار دمید

غزل شماره ۱۲۰۷ : خامش‌نفسی خفّت گوینده ندارد

غزل شماره ۱۲۰۸ : خرد به عشق‌ کند حیله ‌سازِ جنگ و گریزد

غزل شماره ۱۲۰۹ : خطی‌ که بر گلِ روی تو آب می‌ریزد

غزل شماره ۱۲۱۰ : خلقی‌ ست پراکندهٔ سعیِ هوسی چند

غزل شماره ۱۲۱۱ : خلوتسرایِ تحقیق کاشانۀ که باشد

غزل شماره ۱۲۱۲ : خواهش از ضبطِ نفس‌ گر قدمی پیش شود

غزل شماره ۱۲۱۳ : خودسر هوازده را شرم رهنمون نشود

غزل شماره ۱۲۱۴ : خودسر به مرگ گردنِ دعوی فرود کرد

غزل شماره ۱۲۱۵ : خوش‌خرامان اگر اندیشهٔ جولان کردند

غزل شماره ۱۲۱۶ : خوش‌خرامان دادِ طبعِ سست‌بنیادم دهید

غزل شماره ۱۲۱۷ : خیالت در غبارِ دل صفاپردازیی دارد

غزل شماره ۱۲۱۸ : خیالِ چشمِ که ساغر به چنگ می‌آید

غزل شماره ۱۲۱۹ : خیالِ خوش‌نگاهان باز با شوخی سری دارد

غزل شماره ۱۲۲۰ : خیالِ نامداری تا کیَت خاطرنشین باشد

غزل شماره ۱۲۲۱ : داد عشق از بی‌نیازی درسِ طفلانم بیاد

غزل شماره ۱۲۲۲ : داغ بودم‌ که چه خواهم به غمت انشا کرد

غزل شماره ۱۲۲۳ : داغِ عشقم چاره‌جوییها کبابم می‌کند

غزل شماره ۱۲۲۴ : در احتیاج نتْوان بر سفله التجا بُرد

غزل شماره ۱۲۲۵ : در ادبگاهی ‌که لب نامحرمِ تحریک بود

غزل شماره ۱۲۲۶ : در بساطی که دمِ تیغِ ادب آخته‌اند

غزل شماره ۱۲۲۷ : در بیابانی‌ که سعیِ بیخودی رهبر شود

غزل شماره ۱۲۲۸ : درشت‌خو سخنش عافیتْ ثمر نبوَد

غزل شماره ۱۲۲۹ : در عشق آنکه قابلِ دردش ندیده‌اند

غزل شماره ۱۲۳۰ : در غبارِ هستی اسرارِ فنا پوشیده‌اند

غزل شماره ۱۲۳۱ : در غمت آخِر به جایی ‌کارِ بیدادم رسید

غزل شماره ۱۲۳۲ : در گلستانی‌ که چشمم محو آن طنّاز ماند

غزل شماره ۱۲۳۳ : در گلستانی ‌که حسنش جلوه‌ای سر می‌کند

غزل شماره ۱۲۳۴ : در هوای او دل هر ذرّه جانی می‌شود

غزل شماره ۱۲۳۵ : در این خرابه نه دشمن نه دوست می‌باشد

غزل شماره ۱۲۳۶ : درین ره تا کسی از وصلِ مقصد کام بردارد

غزل شماره ۱۲۳۷ : در این ‌گلشن ‌کدامین شعله با این تاب می‌گردد

غزل شماره ۱۲۳۸ : در این وادی‌ کف پایی ز آسایش خبر دارد

غزل شماره ۱۲۳۹ : دگر تظلّم ما عاجزان‌ کجا برسد

غزل شماره ۱۲۴۰ : دل از دمِ محبّت، چندین فتور دارد

غزل شماره ۱۲۴۱ : دل از نیرنگ آگاهی به چندین پیشه می‌افتد

غزل شماره ۱۲۴۲ : دل از وسعت اگر شانی ندارد

غزل شماره ۱۲۴۳ : دل اگر محو مدّعا گردد

غزل شماره ۱۲۴۴ : دل انجمنِ محرم و بیگانه نباشد

غزل شماره ۱۲۴۵ : دل باز به جوش یارب آمد

غزل شماره ۱۲۴۶ : دلِ پا شکسته، حقِ طلب‌، به رهت چگونه ادا کند

غزل شماره ۱۲۴۷ : دل با غبارِ هستی ربط آنقدَر ندارد

غزل شماره ۱۲۴۸ : دل بالِ یأس زد نفسِ مغتنم نمانْد

غزل شماره ۱۲۴۹ : دل به خرسندی اگر ترکِ هوس می‌گیرد

غزل شماره ۱۲۵۰ : دل به زلفِ یار هم آرام نتْوانست ‌کرد

غزل شماره ۱۲۵۱ : دل به قیدِ جسم از علمِ یقین بیگانه ماند

غزل شماره ۱۲۵۲ : دل تا به‌ کی‌ام جز پیِ آزار نگردد

غزل شماره ۱۲۵۳ : دل تا نظر گشود به خویش آفتاب دید

غزل شماره ۱۲۵۴ : دل چو آزاد از تعلّق شد منوّر می‌شود

غزل شماره ۱۲۵۵ : دل چو شد روشن جهان هم مشرب او می‌شود

غزل شماره ۱۲۵۶ : دل جهان دیگر از مرآت یکدیگر شود

غزل شماره ۱۲۵۷ : دل جهان دیگر از رفع‌ کدورت می‌شود

غزل شماره ۱۲۵۸ : دل خاکِ سرِ کوی وفا شد چه بجا شد

غزل شماره ۱۲۵۹ : دل خلوتِ اندیشهٔ یار است ببینید

غزل شماره ۱۲۶۰ : دلدار رفت و دیده به حیرت دچار ماند

غزل شماره ۱۲۶۱ : دلدار گذشت و نگه بازپسین ماند

غزل شماره ۱۲۶۲ : دلدار مقیم دل ما شد چه بجا شد

غزل شماره ۱۲۶۳ : دل در جسدِ شبهه عبارت چه نماید؟

غزل شماره ۱۲۶۴ : دل ز پی‌اش عمرهاست سجده‌ کمین می‌رود

غزل شماره ۱۲۶۵ : دل ز هر اندیشه با رنگی مقابل می‌شود

غزل شماره ۱۲۶۶ : دل سحرگاهی به‌ گلشن یاد آن رخسار کرد

غزل شماره ۱۲۶۷ : دل شکستی دارد از معموره بر هامون زنید

غزل شماره ۱۲۶۸ : دل شهرهٔ تسلیم ز ضبط‌ نفسم شد

غزل شماره ۱۲۶۹ : دلِ صبرآزما کمتر ز دار و گیر فرساید

غزل شماره ۱۲۷۰ : دل ‌گداخته بر ششجهت بغل وا کرد

غزل شماره ۱۲۷۱ : دل مباد افسرده تا بر کس نگردد کار سرد

غزل شماره ۱۲۷۲ : دل مپرسید چرا سوخته یا می‌سوزد

غزل شماره ۱۲۷۳ : دلها تأمّلْ آینهٔ حُسنِ مطلقند

غزل شماره ۱۲۷۴ : دلیل شکوهٔ من سعی نارسا نشود

غزل شماره ۱۲۷۵ : دماغ بلبل ما کی هوای بال و پر دارد؟

غزل شماره ۱۲۷۶ : دماغ وحشت‌آهنگان خیال‌آور نمی‌باشد

غزل شماره ۱۲۷۷ : دمی ‌که تیغ تو خون مرا بحل ‌گیرد

غزل شماره ۱۲۷۸ : دندان به خنده چون کند آن لعل تر سپید

غزل شماره ۱۲۷۹ : دنیا و تلاش هوس بی‌خبری چند

غزل شماره ۱۲۸۰ : دور گردون تا دماغِ جامِ عیشم تازه‌ کرد

غزل شماره ۱۲۸۱ : دوستان از منش دعا مبرید

غزل شماره ۱۲۸۲ : دوستان افسرد دل چندی به آهش خون‌ کنید

غزل شماره ۱۲۸۳ : دوستان در گوشهٔ چشمِ تغافل جا کنید

غزل شماره ۱۲۸۴ : دونان که در تلاش گهر دست شسته‌اند

غزل شماره ۱۲۸۵ : دون طبع قدرش از هوس افزون نمی‌شود

غزل شماره ۱۲۸۶ : دیده را مژگان بهم آوردنی در کار بود

غزل شماره ۱۲۸۷ : ذرّه تا خورشیدِ امکان جمله حیرت زاده‌اند

غزل شماره ۱۲۸۸ : ذرّه تا مهر هزار آینه عریان‌ کردند

غزل شماره ۱۲۸۹ : ذوق فقر افسانهٔ اقبال‌ کوته می‌کند

غزل شماره ۱۲۹۰ : راحت دل ز نفس بال‌فشان می‌باشد

غزل شماره ۱۲۹۱ : راحتْ نصیبِ ایجاد زنگ و حبش نباشد

غزل شماره ۱۲۹۲ : رازداران کز ادب راهِ لبِ گویا زدند

غزل شماره ۱۲۹۳ : راه فضولی ما هم در ازل حیا زد

غزل شماره ۱۲۹۴ : رسید عید و طربها دلیل دل‌ گردید

غزل شماره ۱۲۹۵ : رشته بگسیخت نفس، زیر و بم ساز نماند

غزل شماره ۱۲۹۶ : رضاعت از برم چندانکه گردم پیر می‌جوشد

غزل شماره ۱۲۹۷ : رفته رفته این بزرگیها به بازی می‌کشد

غزل شماره ۱۲۹۸ : رفته رفته عافیت هم‌ کینه‌خواهی می‌کند

غزل شماره ۱۲۹۹ : رفتیم و داغ ما به دل روزگار ماند

غزل شماره ۱۳۰۰ : رگ گل آستین شوخی کمینِ صید ما دارد

غزل شماره ۱۳۰۱ : رمز آشنای معنی هر خیره‌سر نباشد

غزل شماره ۱۳۰۲ : رم وحشی نگاهِ من غبارانگیزِ جولان شد

غزل شماره ۱۳۰۳ : رنگ اطوارِ ادب‌سنجان به قانون ریختند

غزل شماره ۱۳۰۴ : رنگِ حنا در کفم بهار ندارد

غزل شماره ۱۳۰۵ : رنگم نقابِ غیرتِ آن جلوه می‌درد

غزل شماره ۱۳۰۶ : روز سیهم سایه صفت جزو بدن شد

غزل شماره ۱۳۰۷ : روزگاری شد که از اهل وفا دل برده‌اند

غزل شماره ۱۳۰۸ : روزگاری‌ که به عشق از هوسم افکندند

غزل شماره ۱۳۰۹ : روزی که هوسها درِ اقبال گشودند

غزل شماره ۱۳۱۰ : روزی که بی تو دامن ضعفم به چنگ بود

غزل شماره ۱۳۱۱ : روزی‌ که عشق رنگِ جهان نقش بسته بود

غزل شماره ۱۳۱۲ : روزی ‌که قضا سر خطِ آفاق رقم زد

غزل شماره ۱۳۱۳ : روزی‌ که نقشِ ‌گردش چشمت خیال ‌کرد

غزل شماره ۱۳۱۴ : روشندلان چو آینه بر هرچه رو کنند

غزل شماره ۱۳۱۵ : ریشه‌واری عافیت در مزرعِ امکان نبود

غزل شماره ۱۳۱۶ : ز ابرامِ طلب نومیدی‌ام آخر به چنگ آمد

غزل شماره ۱۳۱۷ : ز اندازِ نگاهت فتنه برق آهنگ می‌ گردد

غزل شماره ۱۳۱۸ : زان زر و سیم ‌که این مردم باذل بخشند

غزل شماره ۱۳۱۹ : زان نشئه‌ که قلقل به لبِ شیشه دوانَد

غزل شماره ۱۳۲۰ : زبان به‌ کامِ خموشی‌ کشد بیانش و لرزد

غزل شماره ۱۳۲۱ : ز بسکه منتظران چشم در رهِ یارند

غزل شماره ۱۳۲۲ : ز بعد ما نه غزل نی قصیده می‌ماند

غزل شماره ۱۳۲۳ : ز تخمت چه نشو و نما می‌دمد

غزل شماره ۱۳۲۴ : ز تنگی منفعل‌ گردید دل، آفاق پیدا شد

غزل شماره ۱۳۲۵ : ز جرگهٔ سخنم خامشی به در دارد

غزل شماره ۱۳۲۶ : ز دردِ یأس ندانم کجا کنم فریاد

غزل شماره ۱۳۲۷ : زد نفس فال تن‌آسانی، دلی آراستند

غزل شماره ۱۳۲۸ : ز دنیا چه‌ گیرد اگر مرد گیرد

غزل شماره ۱۳۲۹ : ز زلف و روی تو تا دیده‌ام سیاه و سفید

غزل شماره ۱۳۳۰ : ز ساز جسم هزار انفعال می‌گذرد

غزل شماره ۱۳۳۱ : ز سخت‌جانی من عمر تنگ می‌گذرد

غزل شماره ۱۳۳۲ : ز شرمِ سرنوشتی ‌کز ازل بنیاد من دارد

غزل شماره ۱۳۳۳ : ز شرمِ عشق فلکها به خاک رو کردند

غزل شماره ۱۳۳۴ : ز شوخی چشم من ‌تا کی به روی غیر واباشد

غزل شماره ۱۳۳۵ : زمینگیری ز جولانم چه امکانست وادارد؟

غزل شماره ۱۳۳۶ : زندگی افسرد فال شوخی سودا زنید

غزل شماره ۱۳۳۷ : زندگی در ملکِ عبرت مرگ مفلس می‌شود

غزل شماره ۱۳۳۸ : رنگ در دل داشتم روشنگرِ ادراک برد

غزل شماره ۱۳۳۹ : ز ننگ منّت راحت به مرگم‌ کار می‌افتد

غزل شماره ۱۳۴۰ : ز وهم متّهم ظرف کم نخواهی شد

غزل شماره ۱۳۴۱ : ز هر مو دام بر دوشم، گرفتار اینچنین باید

غزل شماره ۱۳۴۲ : ز هستی قطع ‌کن‌ گر میل راحت در نمود آمد

غزل شماره ۱۳۴۳ : زیرگردون آنچه از کشت تو و من می‌رسد

غزل شماره ۱۳۴۴ : زین باغ بسکه بی‌ثمری آشکار بود

غزل شماره ۱۳۴۵ : زین ساز بم و زیر توقّع چه خروشد

غزل شماره ۱۳۴۶ : زین شیشهٔ ساعت ‌که مه و سال برآورد

غزل شماره ۱۳۴۷ : زین گرد خوان که سیری هیچ آرزو نشد

غزل شماره ۱۳۴۸ : ساز امکان از شکست آواز پیدا می‌کند

غزل شماره ۱۳۴۹ : ساغرم بی‌ تو داغ می ‌گردد

غزل شماره ۱۳۵۰ : سبکروان‌ که به وحشت میانِ جان بستند

غزل شماره ۱۳۵۱ : سپند بزم تو تا بیقرار گردد و نالد

غزل شماره ۱۳۵۲ : سپند بزم‌ تو گویند هیچ جا ننشیند

غزل شماره ۱۳۵۳ : ستمکشی‌ که به جز گریه‌اش نشا‌ید و خندد

غزل شماره ۱۳۵۴ : سجدهٔ خاک درت هر که تمنّایش بود

غزل شماره ۱۳۵۵ : سحر آه و گلستان نکهت و بلبل فغان دارد

غزل شماره ۱۳۵۶ : سحرِ طلو‌عِ گلِ دعا که مرادِ اهلِ همم رسد

غزل شماره ۱۳۵۷ : سخن ز مشقِ ادب موج‌ گوهرش ‌گیرید

غزل شماره ۱۳۵۸ : سراغت از چمنِ‌‌ کبریا که می‌پرسد

غزل شماره ۱۳۵۹ : سران ز نسخهٔ تسلیم باب بردارید

غزل شماره ۱۳۶۰ : سرکشی می‌خواستیم از پا نشستن در رسید

غزل شماره ۱۳۶۱ : سعی نفس جز شمار گام ندارد

غزل شماره ۱۳۶۲ : سیل غمی‌ که دادِ جهانِ خراب داد

غزل شماره ۱۳۶۳ : سیه مستی به دور ساغرت بیتاب می‌گردد

غزل شماره ۱۳۶۴ : شب حسرتِ دیدارِ توام دامِ ‌کمین شد

غزل شماره ۱۳۶۵ : شب‌ که از جوشِ خیالت بزم‌ گلشن تنگ بود

غزل شماره ۱۳۶۶ : شب که از شورِ شکستِ دل اثر پرزور شد

غزل شماره ۱۳۶۷ : شب‌ که از شوق تو پروازم بهارْ آهنگ بود

غزل شماره ۱۳۶۸ : شب که جز یأس به کامِ دلِ مأیوس نبود

غزل شماره ۱۳۶۹ : شب که در بزمِ ادب قانونِ حیرت‌ ساز بود

غزل شماره ۱۳۷۰ : شب که در یادت سراپایم زبانِ ناله بود

غزل شماره ۱۳۷۱ : شب‌ که دل از یأسِ مطلب، باده‌ای در جام‌ کرد

غزل شماره ۱۳۷۲ : شب ‌که توفان جوشی چشم ترم آمد به یاد

غزل شماره ۱۳۷۳ : شب‌ که وصل آغوش‌پردازِ دلِ دیوانه بود

غزل شماره ۱۳۷۴ : شب‌ که یاد جلوه‌ات چشمِ خیالم آب داد

غزل شماره ۱۳۷۵ : شبم آهی ز دل در حسرتِ قاتل برون آمد

غزل شماره ۱۳۷۶ : شبنم صبح از چمن، آبله دل می‌رود

غزل شماره ۱۳۷۷ : شدم خاک و نگفتم عاشقم کار این چنین باید

غزل شماره ۱۳۷۸ :شرمِ ‌قصورم از سخن‌، شکوۀ ‌اعتبار بُرد

غزل شماره ۱۳۷۹ : شکوه مفلسی ما را به خاموشی علم دارد

غزل شماره ۱۳۸۰ : شمع بزمت چه قدم بردارد

غزل شماره ۱۳۸۱ : شمعها زین ‌انجمن بی‌صرفه‌تازان رفته‌اند

غزل شماره ۱۳۸۲ : شوخی‌، بهارِ طبعِ چمن‌زاد می‌شود

غزل شماره ۱۳۸۳ : شور اشکم‌ گر چنین راهِ تپش سر می‌کند

غزل شماره ۱۳۸۴ : شور حاجت تا کی از حرصِ دو دل باید شنید

غزل شماره ۱۳۸۵ : شور لیلی کو که باز آرایش سودا کند

غزل شماره ۱۳۸۶ : شوق تا گردد دوبالا خویش را احول کنید

غزل شماره ۱۳۸۷ : شوق تا محمل به دوشِ طبعِ وحشت‌ساز ماند

غزل شماره ۱۳۸۸ : شوق تو به مشت پرم آتش زد و سر داد

غزل شماره ۱۳۸۹ : شوق دیداری ‌که از دل بالِ حسرت می کشد

غزل شماره ۱۳۹۰ : شوقِ موسی نگهم رام تسلّی نشود

غزل شماره ۱۳۹۱ : صبح شد در عرصهٔ ‌گردون مگو خندان سفید

غزل شماره ۱۳۹۲ : صبح شو ای‌ شب‌! که خورشید من ‌اکنون می‌رسد

غزل شماره ۱۳۹۳ : صبحی به‌ گوشِ عبرتم از دل صدا رسید

غزل شماره ۱۳۹۴ : صبحی‌ که‌ گلت به باغ باشد

غزل شماره ۱۳۹۵ : صبری‌ که صبح این باغ از ما جدا نخندد

غزل شماره ۱۳۹۶ : صد ابد عیش طربخانهٔ دنیا بخشند

غزل شماره ۱۳۹۷ : صفا داغِ‌ِ کدورت‌ گشت سامان من و ما شد

غزل شماره ۱۳۹۸ : صفا فریب فقیهان نفس گداخته‌اند

غزل شماره ۱۳۹۹ : صیّادِ بی‌نشانی پرواز رنگ ما شد

غرل شماره ۱۴۰۰ : ضعیفیها بیانِ عجزِ طاقت برنمی‌دارد

غزل شماره ۱۴۰۱ : طالعم زلف یار را ماند

غزل شماره ۱۴۰۲ : طبع خاموشان به نورِ شرم روشن می‌شود

غزل شماره ۱۴۰۳ : طبعِ دانا الم دهر مکدّر نکند

غزل شماره ۱۴۰۴ : طبع سرکش خاک‌ گشت و چشم شرمی وانکرد

غزل شماره ۱۴۰۵ : طبع قناعت اختیار، مصدرِ زیب و فر شود

غزل شماره ۱۴۰۶ : طرّهٔ او در خیالم ‌گر پریشان می‌شود

غزل شماره ۱۴۰۷ : ظالم چه خیال است؟ مؤدب به ‌در آید

غزل شماره ۱۴۰۸ : عاقبت‌ در حلقهٔ‌آن زلف‌، دل جا می‌کند

غزل شماره ۱۴۰۹ : عاقبت شرمِ امل بر غفلت ما می‌زند

غزل شماره ۱۴۱۰ : عالم همه زین میکده بیهوش برآمد

غزل شماره ۱۴۱۱ : عالم گرفتاری‌، خوش تسلسلی دارد

غزل شماره ۱۴۱۲ : عجزِ طاقت به‌ گرفتاری غم شادم‌ کرد

غزل شماره ۱۴۱۳ : عجز نپْسندید از ما شکوهٔ قاتل بلند

غزل شماره ۱۴۱۴ : عدم زین بیش برهانی ندارد

غزل شماره ۱۴۱۵ : عرضِ هستی زنگ بر آیینهٔ دل می‌شود

غزل شماره ۱۴۱۶ : عرق‌آلوده جمالی ز نظر می‌گذرد

غزل شماره ۱۴۱۷ : عریانی آنقدَر به برم تنگ می‌کشد

غزل شماره ۱۴۱۸ : عشّاق‌ گر از سبحه و زنّار نویسند

غزل شماره ۱۴۱۹ : عشّاق چون فسانهٔ تحقیق سر کنند

غزل شماره ۱۴۲۰ : عشق مطرب‌زاده‌ای بر ساز و تقوا زور کرد

غزل شماره ۱۴۲۱ : عشق هرجا ادب‌آموزِ تپیدن باشد

غزل شماره ۱۴۲۲ : عقل اگر صد انجمن تدبیر روشن می‌کند

غزل شماره ۱۴۲۳ : علم و عیان خلق به جز شک نمی‌شود

غزل شماره ۱۴۲۴ : عُلْویانی ‌که به این عالم دون می‌آیند

غزل شماره ۱۴۲۵ : عمر ارذل ای خدا مگمار بر نیروی مرد

غزل شماره ۱۴۲۶ : عمری‌ست رختِ حسرتم از سینه بسته‌اند

غزل شماره ۱۴۲۷ : عَمَلی که سر به هوا خم از همه پیکرت به ‌در آورد

غزل شماره ۱۴۲۸ : عید است غبارِ سرِ راهِ تو توان شد

غزل شماره ۱۴۲۹ : عیش ما کم نیست گر اشکی به چشم تر بوَد

غزل شماره ۱۴۳۰ : غافلان چند قبادوزیِ ادراک کنید

غزل شماره ۱۴۳۱ : غافل شدیم و گشت خروشِ هوس بلند

غزل شماره ۱۴۳۲ : غافلی چند که نقشِ حق و باطل بستند

غزل شماره ۱۴۳۳ : غبار ما به جز این پر شکستنی ‌که ندارد

غزل شماره ۱۴۳۴ : غرورِ قدرت اگر بازوی خمی دارد

غزل شماره ۱۴۳۵ : غرور نازِ تو تهمت‌کش ادا نشود

غزل شماره ۱۴۳۶ : غفلتْ آهنگان که دل را سازِ غوغا کرده‌اند

غزل شماره ۱۴۳۷ : غنا مفت هوس ‌گر نام آسودن نمی‌گیرد

غزل شماره ۱۴۳۸ : فالی از داغ زدم دل چمن‌آیین آمد

غزل شماره ۱۴۳۹ : فرصتْ انشایانِ هستی‌ گر تکلّف ‌کرده‌اند

غزل شماره ۱۴۴۰ : فرصتِ نازِ کرّ و فر ضامنِ ‌کس نمی‌شود

غزل شماره ۱۴۴۱ : فریب جاه مخور تا دل تو تنگ نگردد

غزل شماره ۱۴۴۲ : فسردن از مزاج شعله، خاکستر برون آرد

غزل شماره ۱۴۴۳ : فسردگیهای سازِ امکان ترانه‌ام را عنان نگیرد

غزل شماره ۱۴۴۴ : فسونِ عیش‌، کدورت‌زدای ما نشود

غزل شماره ۱۴۴۵ : فطرت آخر بر معاد از سعی اکمل می‌زند

غزل شماره ۱۴۴۶ : فکر خویشم آخر از صحرای امکان می‌برد

غزل شماره ۱۴۴۷ : فکر نازک، عالمی را سرمهٔ تقریر شد

غزل شماره ۱۴۴۸ : فنا کی شغل سودای محبّت را زیان دارد

غزل شماره ۱۴۴۹ : قامت خم‌ کز حیا سوی زمین رو می‌کند

غزل شماره ۱۴۵۰ : قدح، می بر ‌کف است‌ و شمع‌، گل در آستین دارد

غزل شماره ۱۴۵۱ : قضا تا نقش بنیاد من بیکار می‌بندد

غزل شماره ۱۴۵۲ : قماشِ رنگ ز بس بی‌حجاب می‌بافند

غزل شماره ۱۴۵۳ : قیامت خنده‌ریزی بر مزار من‌ گل ‌افشان شد

غزل شماره ۱۴۵۴ : کار جهان خواه عجز، خواه سری می‌کند

غزل شماره ۱۴۵۵ : کار دلها باز از آن مژگان به سامان می‌رسد

غزل شماره ۱۴۵۶ : کار دنیا بس که مهمل‌ گشت عقبا ریختند

غزل شماره ۱۴۵۷ : کامجویان اندکی بر مطلب استغنا زنید

غزل شماره ۱۴۵۸ : کام دل از لب خاموش گرفتن دارد

غزل شماره ۱۴۵۹ : کجاست سایه که هستیش دستگاه شود

غزل شماره ۱۴۶۰ : گذشت عمر به لرزیدنم ز بیم و امید

غزل شماره ۱۴۶۱ : گذشت عمر و دل از حرص سر نمی‌تابد

غزل شماره ۱۴۶۲ : گذشتگان‌ که ز تشویش ما و من رستند

غزل شماره ۱۴۶۳ : گر آرزوی رستن از این دامگه‌ کنید

غزل شماره ۱۴۶۴ : گر آگهی به سیر فنا و بقا بخند

غزل شماره ۱۴۶۵ : گر آن خروشِ جهانِ یکتا سری به این انجمن برآرد

غزل شماره ۱۴۶۶ : گر آیینه‌ات در مقابل نمانَد

غزل شماره ۱۴۶۷ : گر بویِ وفا را نفس آیینه نباشد

غزل شماره ۱۴۶۸ : گر بی‌ تو نگه را به تماشا هوس افتاد

غزل شماره ۱۴۶۹ : گر جنونم ناله واری نذر بلبل می‌کند

غزل شماره ۱۴۷۰ : گر چنین اشکم ز شرم پرگناهی می‌رود

غزل شماره ۱۴۷۱ : گر چنین بخت نگون عبرتْ ‌کمین پیدا شود

غزل شماره ۱۴۷۲ : گر خاک ‌نشینان علم افراخته باشند

غزل شماره ۱۴۷۳ : گر خیالِ گردشِ چشم توام رهبر شود

غزل شماره ۱۴۷۴ : گرد عجزم‌، خوش خرامان سرفرازم کرده‌اند

غزل شماره ۱۴۷۵ : گرد مرا تحیّر، صبحِ جنونْ سبق ‌کرد

غزل شماره ۱۴۷۶ : گردی دگر نشد ز منِ نارسا بلند

غزل شماره ۱۴۷۷ : گر شور مستی‌ام کند اندیشه گردباد

غزل شماره ۱۴۷۸ : گر شوق به راهت قدمی پیش برآرد

غزل شماره ۱۴۷۹ : گر شوق پیِ مطلبِ نایاب نگیرد

غزل شماره ۱۴۸۰ : گر طمع دستِ طلب وامی‌کند

غزل شماره ۱۴۸۱ : گرفتار رسوم اندیشهٔ آرام‌ کم دارد

غزل شماره ۱۴۸۲ : گر کمال اختیار خواهم کرد

غزل شماره ۱۴۸۳ : گر نالهٔ من پرتوِ اندیشه دواند

غزل شماره ۱۴۸۴ : گرنه مشت خاکم از اشک ندامت تر شود

غزل شماره ۱۴۸۵ : گره به رشتهٔ سازِ نفس خوش آن‌ که نبندد

غزل شماره ۱۴۸۶ : کس طاقت آن لمعهٔ رخسار ندارد

غزل شماره ۱۴۸۷ : کسی از التفات چشم خوبان‌ کام بردارد

غزل شماره ۱۴۸۸ : کسی که چون مژه عبرت دلیلِ روشنش افتد

غزل شماره ۱۴۸۹ : کسی ‌که نیک و بد هوشیار و مست بپوشد

غزل شماره ۱۴۹۰ : کسی معنی بحر فهمیده باشد

غزل شماره ۱۴۹۱ : کلاهِ هر که فلک بر سماک می‌فِکَند

غزل شماره ۱۴۹۲ : گل به سر، جام به کف‌، آن چمن‌ آیین آمد

غزل شماره ۱۴۹۳ : گل نکرد آهی ‌که بر ما خنجر قاتل نشد

غزل شماره ۱۴۹۴ : گلهای آن تبسّم باغِ فلک ندارد

غزل شماره ۱۴۹۵ : کم نیست صحبت دل‌ گر مرد، زن نمانَد

غزل شماره ۱۴۹۶ : کم و بیش وهمِ تعیّنت سر و برگِ نقص و کمال شد

غزل شماره ۱۴۹۷ : کو جنون تا عقدهٔ هوش از سر ما واکند

غزل شماره ۱۴۹۸ : کو رنگ‌، چه بو؟ جلوهٔ یارست ببینید

غزل شماره ۱۴۹۹ : گهی بر سر،‌ گهی در دل‌،‌ گهی در دیده جا دارد

غزل شماره ۱۵۰۰ : کی به آسانی دمِ آبم میسر می‌شود

غزل شماره ۱۵۰۱ : کیست‌ کز جهد به آن انجمن ناز رسد؟

غزل شماره ۱۵۰۲ : لاغری آن همه زین مرحله دورم افکند

غزل شماره ۱۵۰۳ : لاله و گل چشمک رمزِ خزان فهمیده اند

غزل شماره ۱۵۰۴ : لب بی‌صرفه نوا، جهلْ سبق می‌باشد

غزل شماره ۱۵۰۵ : لعلِ لب او یکدم بر حالم اگر خندد

غزل شماره ۱۵۰۶ : لمعهٔ مهرش دمی کاینه تابان کند

غزل شماره ۱۵۰۷ : ما را به درِ دل ادبِ هیچکسی برد

غزل شماره ۱۵۰۸ : ما را که نفس آینه پرداخته باشد

غزل شماره ۱۵۰۹ : ماضی و مستقبل این بزمِ حیرت حال بود

غزل شماره ۱۵۱۰ : مباش غرّه به سامان این بنا که نریزد

غزل شماره ۱۵۱۱ : مبصّران حقیقت‌ که سر به سر هوشند

غزل شماره ۱۵۱۲ : محبّت ستمگر نباشد نباشد

غزل شماره ۱۵۱۳ : محرمِ آهنگِ دل شو سرمه بر آواز بند

غزل شماره ۱۵۱۴ : محرمان‌ کاثار صنع از عشق پر فن دیده‌اند

غزل شماره ۱۵۱۵ : محرمانی‌ که به آهنگِ فنا مسرورند

غزل شماره ۱۵۱۶ : محفل هستی به تحریک دلی آراستند

غزل شماره ۱۵۱۷ : محو تسلیمیم امّا سجده لغزشْ مایه بود

غزل شماره ۱۵۱۸ : محوِ طلبت گردی اگر داشته باشد

غزل شماره ۱۵۱۹ : محوِ گریبانِ ادب ‌کی سر به هر سو می‌زند

غزل شماره ۱۵۲۰ : مخمل و دیبا حجابِ هستیِ رسوا نشد

غزل شماره ۱۵۲۱ : مدّ بقا کجا به مه و سال می‌کشد

غزل شماره ۱۵۲۲ : مدّعا دل بود اگر نیرنگِ امکان ریختند

غزل شماره ۱۵۲۳ : مرا این آبرو در عالمِ پرواز بس باشد

غزل شماره ۱۵۲۴ : مژده ای ذوق وصال آیینه بی‌زنگار شد

غزل شماره ۱۵۲۵ : مشتاق تو گر نامه‌بری داشته باشد

غزل شماره ۱۵۲۶ : مشرب عشّاق بر وضع هوس تنگی ‌کند

غزل شماره ۱۵۲۷ : مصوّران به هزار انفعال پیوستند

غزل شماره ۱۵۲۸ : مصوّر نگهت ساغرِ چه رنگ زند

غزل شماره ۱۵۲۹ : مطلبی‌ گر بود از هستی همین آزار بود

غزل شماره ۱۵۳۰ : معنی‌سبقان‌ گر همه صد بحر کتابند

غزل شماره ۱۵۳۱ : مفلسی دست تهی بر سودن ارزانی کند

غزل شماره ۱۵۳۲ : مکتوبِ شوق هرگز بی‌نامه‌بر نباشد

غزل شماره ۱۵۳۳ : مکتوب مقصد ما از بیکسی فغان شد

غزل شماره ۱۵۳۴ : مکتوب من به هرکه برَد باد می‌برد

غزل شماره ۱۵۳۵ : مگر با نقش پایت مژدهٔ جوشیدنی دارد

غزل شماره ۱۵۳۶ : مگو این نسخه طور معنی یک دست‌ کم دارد

غزل شماره ۱۵۳۷ : مگو دل از غم و صبر از جفا خبر دارد

غزل شماره ۱۵۳۸ : مگو رند از می و زاهد ز تقوا گفتگو دارد

غزل شماره ۱۵۳۹ : مگو صبحِ طرب در ملکِ هستی دیر می‌آید

غزل شماره ۱۵۴۰ : من آن غبارم که حکمِ نقشم به هیچ آیینه در نگیرد

غزل شماره ۱۵۴۱ : منتظران بهار بوی شکفتن رسید

غزل شماره ۱۵۴۲ : من و حسنی‌ که هرجا یادش از دل سر برون آرد

غزل شماره ۱۵۴۳ : موجِ ‌گل بی‌تو خار را ماند

غزل شماره ۱۵۴۴ : موج گوهرطینتان‌، گر شوخی افزون کرده‌اند

غزل شماره ۱۵۴۵ : موی دماغِ جاه و حشم حل نمی‌شود

غزل شماره ۱۵۴۶ : میل هوس ز عافیتم فرد می‌کند

غزل شماره ۱۵۴۷ : می و نغمه مسلّم حوصله‌ای که قدح‌کشِ گردشِ سر نشود

غزل شماره ۱۵۴۸ : ناتوانی باز چون شمعم چه افسون می‌کند

غزل شماره ۱۵۴۹ : ناتوانی در تلاش حرص بهتانم نکرد

غزل شماره ۱۵۵۰ : ناله ام در دل از آغوش اثر می گذرد

غزل شماره ۱۵۵۱ : ناله می‌افشاند پَر در باغ ما بلبل نبود

غزل شماره ۱۵۵۲ : نامم هوسِ نگین ندارد

غزل شماره ۱۵۵۳ : ناموس عالمِ عین، اندیشهٔ سوا بُرد

غزل شماره ۱۵۵۴ : نتْوان به تلاش از غم اسباب برآمد

غزل شماره ۱۵۵۵ : نشاط این بهارم بی‌ گل رویت چه‌ کار آید؟

غزل شماره ۱۵۵۶ : نشئه دودی است‌ که از آتشِ می می‌خیزد

غزل شماره ۱۵۵۷ : نشئهٔ‌ گوشهٔ دل از دیر و حرم نمی‌رسد

غزل شماره ۱۵۵۸ : نشئهٔ یأسم غم خمار ندارد

غزل شماره ۱۵۵۹ : نشد آنکه شعلهٔ وحشتی به دلِ فسرده فسون‌ کند

غزل شماره ۱۵۶۰ : نظم امکانی ‌کجا ضبط روانی می‌کند

غزل شماره ۱۵۶۱ : نفس ‌با یک‌ جهان وحشت به‌ خاک‌ و آب می‌سازد

غزل شماره ۱۵۶۲ : نفس به غیرِ تک و پوی باطلی‌ که ندارد

غزل شماره ۱۵۶۳ : نفس تا پرفشان است از تو و من برنمی‌آید

غزل شماره ۱۵۶۴ : نفس درازیِ کس تا به چون و چند نیفتد

غزل شماره ۱۵۶۵ : نفس زینسان که بر عزم پرافشانی کدی دارد

غزل شماره ۱۵۶۶ : نفس را شورِ دل از عافیت بیگانه‌ای دارد

غزل شماره ۱۵۶۷ : نفس هم از دل من بی‌شکستن برنمی‌آید

غزل شماره ۱۵۶۸ : نقش دویی بر آینۀ من نبسته‌اند

غزل شماره ۱۵۶۹ : نقشم از ضعف به اندیشهٔ دیدن نرسید

غزل شماره ۱۵۷۰ : نقشم‌ کسی از سعی چه فرهنگ برآرد

غزل شماره ۱۵۷۱ : نقشِ نیرنگِ جهان جوهرِ رم می‌باشد

غزل شماره ۱۵۷۲ : نقش هستی جز غبارِ وهم نیرنگی نبود

غزل شماره ۱۵۷۳ : نقطهٔ دل‌ گرد خود گشت و خط پرگار شد

غزل شماره ۱۵۷۴ : نگاهت جوش صد میخانه از ساغر برون آرد

غزل شماره ۱۵۷۵ : نگه در شبههٔ تحقیقِ من معذور می‌باشد

غزل شماره ۱۵۷۶ : نگه ز روی تو تا کامیاب می‌گردد

غزل شماره ۱۵۷۷ : نوبهار است و جهان سیر چمنها دارد

غزل شماره ۱۵۷۸ : نهالِ زندگی بالیدنی وحشت‌کمین دارد

غزل شماره ۱۵۷۹ : نهالِ وحشت ما خالی از ثمر نبْوَد

غزل شماره ۱۵۸۰ : نه با سازِ هوس جوشد نه بر کسب هنر پیچد

غزل شماره ۱۵۸۱ : نه تنها از قدح مستی و از گل رنگ می‌جوشد

غزل شماره ۱۵۸۲ : نه غنچه سر به گریبان‌ کشیده می‌ماند

غزل شماره ۱۵۸۳ : نه فخر می‌دمد اینجا نه ننگ می‌بارد

غزل شماره ۱۵۸۴ : نه مفصّل نه مجملی دارد

غزل شماره ۱۵۸۵ : نه هستی از نفسهایم شمار ناله می‌گیرد

غزل شماره ۱۵۸۶ : نیامِ تیغِ عالمگیرِ مستی موجِ می باشد

غزل شماره ۱۵۸۷ : نیرنگِ امل،‌ گلِ بقا بود

غزل شماره ۱۵۸۸ : وحشت ما را تعلّق رام نتْوانست کرد

غزل شماره ۱۵۸۹ : وحشتم گر یک تپش در دشتِ امکان بشکفد

غزل شماره ۱۵۹۰ : وداع سرکشی ‌کن‌ گر دلت راحت‌کمین باشد

غزل شماره ۱۵۹۱ : وداع عمر چمن‌سازِ اعتبارم کرد

غزل شماره ۱۵۹۲ : وداع‌ کلفتم تا گل‌ کند چاک جگر ریزد

غزل شماره ۱۵۹۳ : وضع فلک آنجا که به یک حال نباشد

غزل شماره ۱۵۹۴ : وعده افسونان، طلسمِ انتظارم کرده‌اند

غزل شماره ۱۵۹۵ : وهم بلند و پستِ جاه، چند دلت سیه‌ کند

غزل شماره ۱۵۹۶ : هرجا خرامِ ناز تو تمکین عیان‌ کند

غزل شماره ۱۵۹۷ : هرجا صلای محرمی راز داده‌اند

غزل شماره ۱۵۹۸ : هرجا تپش شمع درین خانه نهفتند

غزل شماره ۱۵۹۹ : هرجا نفسی هست ز هستی‌ گله دارد

غزل شماره ۱۶۰۰ : هرچند به حق قربِ تو مقدور نباشد

غزل شماره ۱۶۰۱ : هرچند خودنمایی تخت و حشم نباشد

غزل شماره ۱۶۰۲ : هرچند دل از وصل قدح‌نوش نباشد

غزل شماره ۱۶۰۳ : هرچه آنجاست چو آنجا رَوی‌ اینجا گردد

غزل شماره ۱۶۰۴ : هر سخن ‌سنجی‌ که خواهد صید معنیها کند

غزل شماره ۱۶۰۵ : هر سو نظر گشودیم زان جلوه رنگ دارد

غزل شماره ۱۶۰۶ : هر کجا آیینهٔ حسنِ جنونِ‌ گل می‌کند

غزل شماره ۱۶۰۷ : هر کجا سعیِ جنون بر عزم جولان بشکند

غزل شماره ۱۶۰۸ : هر کجا شمعِ تماشای تو روشن می‌شود

غزل شماره ۱۶۰۹ : هرکجا عبرت به درسِ وعظ رهبر می‌شود

غزل شماره ۱۶۱۰ : هرکجا عشّاق را دردِ طلب منظور شد

غزل شماره ۱۶۱۱ : هرکه را اجزای موهومِ نفس دفتر بوَد

غزل شماره ۱۶۱۲ : هرکه را دیدم ز لاف ما و من شرمنده بود

غزل شماره ۱۶۱۳ : هرگز به دستگاهِ نظر پا نمی‌رسد

غزل شماره ۱۶۱۴ : هر کس به رهت چشم تری داشته باشد

غزل شماره ۱۶۱۵ : هر که آمد در جهان بیکس‌تر از ما می‌رود

غزل شماره ۱۶۱۶ : هرکه انجامِ غرور من و ما می‌بیند

غزل شماره ۱۶۱۷ : هر که اینجا می‌رسد بی‌اعتدالی می‌کند

غزل شماره ۱۶۱۸ : هرکه حرفی از لبت وامی‌کشد

غزل شماره ۱۶۱۹ : هرکه در اظهارِ مطلب هرزه‌نالی می‌کند

غزل شماره ۱۶۲۰ : هرکه زین انجمن آثارِ صفا می‌بیند

غزل شماره ۱۶۲۱ : هر نفس دل صدهزار اندیشه پیدا می‌کند

غزل شماره ۱۶۲۲ : همّت از گردنکشی مشکل به استغنا رسد

غزل شماره ۱۶۲۳ : همّتی‌ گر هست پایی بر سرِ دنیا زنید

غزل شماره ۱۶۲۴ : همچو آتش‌ هر که را دودِ طلب در سر بوَد

غزل شماره ۱۶۲۵ : همچو گوهر قطرهٔ خشکی عیانم‌ کرده‌اند

غزل شماره ۱۶۲۶ : همچو مینا غنچهٔ رازم بهارْ آهنگ شد

غزل شماره ۱۶۲۷ : همه راست زین چمن آرزو، که به کامِ دل ثمری رسد

غزل شماره ۱۶۲۸ : همین دنیاست کانجامش قیامت پرده‌در گردد

غزل شماره ۱۶۲۹ : هوس‌پیمایی جاهت خمارآلودِ غم دارد

غزل شماره ۱۶۳۰ : هوس‌پیمایِ فرصت گردِ کلفت در قفس دارد

غزل شماره ۱۶۳۱ : هوس تا چند بر دل تهمت هر خشک و تر بندد

غزل شماره ۱۶۳۲ : هوسِ تعیّنِ خواجگی‌، به نیاز بنده نمی‌رسد

غزل شماره ۱۶۳۳ : هوسِ جنون‌زدهٔ نفس به کدام جلوه کمین کند

غزل شماره ۱۶۳۴ : هوس در مزرعِ آمال‌ گو صد خرمن انبارد

غزل شماره ۱۶۳۵ : هوش تا عافیتْ آیینهٔ مستی نشود

غزل شماره ۱۶۳۶ : هیهات دمِ بازپسین عِرضِ ادب بُرد

غزل شماره ۱۶۳۷ : یاد تو آتشی است که خامش نمی‌شود

غزل شماره ۱۶۳۸ : یاد شوقی‌ کز جفاهایت دل ما شاد بود

غزل شماره ۱۶۳۹ : یاران مزهٔ عبرت از این مائده بردند

غزل شماره ۱۶۴۰ : یاران فسانه‌های تو و من شنیده‌اند

غزل شماره ۱۶۴۱ : یاران در این بیابان از ما اثر مجویید

غزل شماره ۱۶۴۲ : یاران‌، چو صبح‌‌‍‌‍، قیمتِ وحشت ‌گران کنید

غزل شماره ۱۶۴۳ : یاران تمیزِ هستی بدخو نکرده‌اند

غزل شماره ۱۶۴۴ : یارب چه‌ سان ‌کنم به هوای دعا بلند

غزل شماره ۱۶۴۵ : یاران به رنگ رفته دو روزم مثل‌ کنید

غزل شماره ۱۶۴۶ : یأس‌فرسای تغافل دلِ ناشاد مباد

غزل شماره ۱۶۴۷ : یک دو دم هنگامهٔ تشویشِ مهر و کینه بود

غزل شماره ۱۶۴۸ : یک سرِ مو گر هوس از فکرِ جاهی بگذرد

ذ : 

غزل شماره ۱۶۴۹ : ای سازِ بر و دوش تو پیراهنِ ‌کاغذ

غزل شماره ۱۶۵۰ : ای شعله نهال از قلمت‌ گلشنِ ‌کاغذ

غزل شماره ۱۶۵۱ : ستمکشِ تو به قاصد اگر دهد کاغذ

ر : 

غزل شماره ۱۶۵۲ : از بسکه زد خیال توام آب در نظر

غزل شماره ۱۶۵۳ : از غبار جلوۀ غیر تو تا بستم نظر

غزل شماره ۱۶۵۴ : ای ابر! نی به باغ و نه در لاله‌زار بار

غزل شماره ۱۶۵۵ : ای قاصدِ تحقیق ز تسلیم مدد گیر

غزل شماره ۱۶۵۶ : این بحر را یک آینه دشتِ سراب‌ گیر

غزل شماره ۱۶۵۷ : ای هوس قطع نفس ‌کن ساعتی دنگم‌ گذار

غزل شماره ۱۶۵۸ : به ارشاد ادب در دستگاهِ خودسران مگذر

غزل شماره ۱۶۵۹ : با همه بی‌دست و پایی اندکی همّت‌ گمار

غزل شماره ۱۶۶۰ : به خود آنقدر کر و فر مچین‌ که ببنددت پی‌ِ کین‌ کمر

غزل شماره ۱۶۶۱ : بر تماشای فنایم دوخت پیریها نظر

غزل شماره ۱۶۶۲ : بر خیالی چیده‌ایم از دیده تا دل انتظار

غزل شماره ۱۶۶۳ : به صفحه‌ای‌ که حدیثِ جنون‌ کنم تحریر

غزل شماره ۱۶۶۴ : به عجز کوش و تک و تازِ دیگر آسان‌ گیر

غزل شماره ۱۶۶۵ : تا چند حسرت چمن و سایه‌های ابر

غزل شماره ۱۶۶۶ : تا کنم از هر بنِ مو رنگ هستی آشکار

غزل شماره ۱۶۶۷ : تا کی خیال هستی موهوم‌، سر برآر

غزل شماره ۱۶۶۸ : ترک دنیا کن غم این سِحرِ باطل برمدار

غزل شماره ۱۶۶۹ : تیغ در دست است یار از جیب بیرون آر سر

غزل شماره ۱۶۷۰ : جسمِ غافل را به اندوهِ رمِ فرصت چه‌ کار

غزل شماره ۱۶۷۱ : چشم تعظیم از گران‌جانان این محفل مدار

غزل شماره ۱۶۷۲ : چشم واکردم به خویش امّا ز آغوش شرار

غزل شماره ۱۶۷۳ : چشم واکن رنگ اسرار دگر دارد بهار

غزل شماره ۱۶۷۴ : چه رسد ز نشئهٔ معنوی به دماغ بی‌ حس بی‌خبر

غزل شماره ۱۶۷۵ : چیست هستی به آن همه آزار

غزل شماره ۱۶۷۶ : حکم دل دارد ز همواری سر و روی‌ گهر

غزل شماره ۱۶۷۷ : خاک ما نامه‌ها به جانب یار

غزل شماره ۱۶۷۸ : خیال زلفِ‌ که واکرد راه در زنجیر

غزل شماره ۱۶۷۹ : دارم ز سیرِ گلشنِ اسباب در نظر

غزل شماره ۱۶۸۰ : در چمن تا قامتش اندازِ شوخی‌ کرد سر

غزل شماره ۱۶۸۱ : درس هستی فکر تکراری ندارد خوانده‌ گیر

غزل شماره ۱۶۸۲ : در طلسم درد از ما می‌توان بردن اثر

غزل شماره ۱۶۸۳ : در عشق ز پروازِ نفس آینه برگیر

غزل شماره ۱۶۸۴ : در گلستانی که سروِ او نباشد جلوه‌گر

غزل شماره ۱۶۸۵ : در هوس گاهِ عالمِ بیکار

غزل شماره ۱۶۸۶ : در این ادبکده جز سر به هیچ جا مگذار

غزل شماره ۱۶۸۷ : دست داری برفشان چون گل در این‌ گلزار زر

غزل شماره ۱۶۸۸ : دل از فسون تعلّق نگاه در زنجیر

غزل شماره ۱۶۸۹ : دل بیضهٔ طاووسِ خیال است به بر گیر

غزل شماره ۱۶۹۰ : زاهد ز دعوت خلق دارد عجب‌ کر و فر

غزل شماره ۱۶۹۱ : ز صبحِ طلعتش آیینهٔ دل را صفا بنگر

غزل شماره ۱۶۹۲ : زهی ز روی تو آیینه آفتاب منیر

غزل شماره ۱۶۹۳ : زین بحر بیکران کمِ هر اعتبار گیر

غزل شماره ۱۶۹۴ : سعیِ نفس‌ کفیلِ ‌توست زحمتِ جستجو مبر

غزل شماره ۱۶۹۵ : سیر گلزارِ که یارب در نظر دارد بهار

غزل شماره ۱۶۹۶ : شبِ زندگی سر آمد به نفس‌شماری آخر

غزل شماره ۱۶۹۷ : شبی‌ که شعلهٔ یاد تو داشت سیر جگر

غزل شماره ۱۶۹۸ : شد نظر واکردنی خوابِ فراموشِ شرار

غزل شماره ۱۶۹۹ : غبارِ فرصت از این خاکدانِ وهم مگیر

غزل شماره ۱۷۰۰ : قد خمیده ندارد به غیر ناله حضور

غزل شماره ۱۷۰۱ : گلِ عجزی تصوّر کن بهار کبریا بنگر

غزل شماره ۱۷۰۲ : مردی چو شمع در همه جا، جا نگاهدار

غزل شماره ۱۷۰۳ : مژگان‌ گشا جهان ته بالِ نگاه ‌گیر

غزل شماره ۱۷۰۴ : ناتمامِ همّتی تا عجز سامان نیست سر

غزل شماره ۱۷۰۵ : نکرد ضبط نفس رازِ وحشتم مستور

غزل شماره ۱۷۰۶ : نمی‌گویم به‌ گردون سیر کن یا بر هوا بنگر

غزل شماره ۱۷۰۷ : نه جام باده‌ شناسم نه کاسهٔ طنبور

غزل شماره ۱۷۰۸ : نه غنچه عافیتْ افسون‌، نه‌ گل بقاْ تأثیر

غزل شماره ۱۷۰۹ : هستی چو صبح قابلِ ضبطِ نفس مگیر

غزل شماره ۱۷۱۰ : همنشین با من ز تشویشِ هوسها کین مگیر

غزل شماره ۱۷۱۱ : هوای تیغ تو افتاد تا مرا در سر

ز : 

غزل شماره ۱۷۱۲ : از جیبِ هزار آینه سر بر زده‌ای باز

غزل شماره ۱۷۱۳ : ای بیخودی بر آینهٔ وهم رنگ ریز

غزل شماره ۱۷۱۴ : به دل ز مقصد موهوم، خار خار مریز

غزل شماره ۱۷۱۵ : بس که از شادابیّ خطّت شد این گلزار سبز

غزل شماره ۱۷۱۶ : به‌ کنج زانویِ تسلیم طرحِ امن انداز

غزل شماره ۱۷۱۷ : بی‌پرده است و نیست عیان راز من هنوز

غزل شماره ۱۷۱۸ : پوچ است سر به سر فلکِ بی‌مدار، مغز

غزل شماره ۱۷۱۹ : جامی مگر از بزمِ حیا در زده‌ای باز

غزل شماره ۱۷۲۰ : جرأت پیریم این بس‌ که به چندین تک و تاز

غزل شماره ۱۷۲۱ : چو شمع غرّه مشو چشم بر حیا انداز

غزل شماره ۱۷۲۲ : خارخارت ‌کشت و پیش حرص بیکاری هنوز

غزل شماره ۱۷۲۳ : خودسری‌ گِرد دل تنگ نگردد هرگز

غزل شماره ۱۷۲۴ : خون شد دل و ز اشک اثر می‌کشد هنوز

غزل شماره ۱۷۲۵ : دارم دلی از داغ تمنّای تو لبریز

غزل شماره ۱۷۲۶ : دل مصفّا کن، شرر در خرمنِ اسباب ریز

غزل شماره ۱۷۲۷ : رنگِ طاقت سوخت امّا وحشتْ آغازم هنوز

غزل شماره ۱۷۲۸ : سودای تک و تازِ هوسها ز سر انداز

غزل شماره ۱۷۲۹ : عمری خیال پخت، سرِ گیر و دار، مغز

غزل شماره ۱۷۳۰ : غبارِ ره شو و سرکوبِ صد حشم برخیز

غزل شماره ۱۷۳۱ : فتیله‌ای به دل بیخبر ز داغ افروز

غزل شماره ۱۷۳۲ : کی رود از خاطر آشفته‌ام سودای ناز؟

غزل شماره ۱۷۳۳ : نرگسش وامی‌کند طومارِ استغنای ناز

غزل شماره ۱۷۳۴ : هر کجا آیینهٔ ما گردد از زنگار، سبز

س : 

غزل شماره ۱۷۳۵ : از لب خامش، زبان واماندهٔ کام است و بس

غزل شماره ۱۷۳۶ : ای دلت صیّاد راز، از لب مده بیرون نفس

غزل شماره ۱۷۳۷ : بی‌پردگیِ ‌کسوتِ هستی ز حیا پرس

غزل شماره ۱۷۳۸ : بی‌تأمّل در دم پیری مده بیرون نفس

غزل شماره ۱۷۳۹ : پُر تیره‌روزم از منِ بی ‌پا و سر مپرس

غزل شماره ۱۷۴۰ : تب و تاب بیهُده تا کجا؟ به ‌گشاد بال و پر از نفس

غزل شماره ۱۷۴۱ : جز ستم بر دل ناکام نکرده‌ست نفس

غزل شماره ۱۷۴۲ : چشم ‌وا کن ششجهت یارست و بس

غزل شماره ۱۷۴۳ : چند نشینی به‌ کلفتِ دلِ مأیوس

غزل شماره ۱۷۴۴ : خودسر ز عافیت به تکلّف برید و بس

غزل شماره ۱۷۴۵ : در این بساطِ هوس پیش از اعتبارِ نفس

غزل شماره ۱۷۴۶ : دل قیامت می کند از طبعِ ناشادم مپرس

غزل شماره ۱۷۴۷ : ذوقِ شهرتها دلیلِ فطرتِ خام است و بس

غزل شماره ۱۷۴۸ : زندگی محروم تکرارست و بس

غزل شماره ۱۷۴۹ : صاحب دل را نزیبد گفت ‌و گو با هیچکس

غزل شماره ۱۷۵۰ : صبح است و دارد آن‌ گل، در سر هوای نرگس

غزل شماره ۱۷۵۱ : غفلتْ آهنگم ز سازِ حیرتْ ایجادم مپرس

غزل شماره ۱۷۵۲ : غم نه ‌تنها بر دلم نالید و بس

غزل شماره ۱۷۵۳ : کاروانِ ما ندارد گردی از صوت جرس

غزل شماره ۱۷۵۴ : گر شود از خواب من خیال تو محبوس

غزل شماره ۱۷۵۵ : گره چو غنچه نباید زدن به تارِ نفس

غزل شماره ۱۷۵۶ : نفس ثبات ندارد بس است ‌کار نویس

غزل شماره ۱۷۵۷ : نیست بی‌شور حوادث آمد و رفت نفس

ش : 

غزل شماره ۱۷۵۸ : آب از یاقوت می‌ریزد تکلّم کردنش

غزل شماره ۱۷۵۹ : آخر چو شمع سوختم از برگ و ساز خویش

غزل شماره ۱۷۶۰ : آن را که ز خود بُرد تمنّای سراغش

غزل شماره ۱۷۶۱ : آه از این جلوهٔ نقاب فروش

غزل شماره ۱۷۶۲ : آیین خود آرایی از روز الست ‌استش

غزل شماره ۱۷۶۳ : اشکم قدمِ آبله فرسا ننهد پیش

غزل شماره ۱۷۶۴ : اگر چو غنچه میسّر شود شکستنِ خویش

غزل شماره ۱۷۶۵ : اگر زین رنگ‌، تمکین می‌زند موج از سراپایش

غزل شماره ۱۷۶۶ : ای خیال آوارهٔ نیرنگ هوش

غزل شماره ۱۷۶۷ : ای ز لعلت سخن ‌گلاب فروش

غزل شماره ۱۷۶۸ : این صبح که جولانها بر چرخ برین هستش

غزل شماره ۱۷۶۹ : به بر کشید ز بس جوش نازکی تنگش

غزل شماره ۱۷۷۰ : به تاراجِ جنون دادم چه هستی و چه فرهنگش

غزل شماره ۱۷۷۱ : به رنگی ‌کج‌کلاه افتاده خم در پیکر تیغش

غزل شماره ۱۷۷۲ : بزم امکان بسکه عام افتاده دور ساغرش

غزل شماره ۱۷۷۳ : به سازِ نیستی بسته‌ست شور ما و من بارش

غزل شماره ۱۷۷۴ : بسکه افتاده است بی‌نم خون صید لاغرش

غزل شماره ۱۷۷۵ : به لوحِ جسم‌ که یکسر نفس خطوط حک استش

غزل شماره ۱۷۷۶ : بهارِ صنع چو دیدیم در سر و کارش

غزل شماره ۱۷۷۷ : به پیری از هوسِ زندگی خمار مکش

غزل شماره ۱۷۷۸ : به هر بزمی که باشد جلوه فرما جوهرِ تیغش

غزل شماره ۱۷۷۹ : بی تو مشکل ‌کنم از خلق نهان جوهر خویش

غزل شماره ۱۷۸۰ : بی‌خلل نگذاشت گل را صنعت اجزای خویش

غزل شماره ۱۷۸۱ : بی‌نشان حسنی که جز در پرده نتوان دیدنش

غزل شماره ۱۷۸۲ : تا کی افسردن دمی از فکر خود وارسته باش

غزل شماره ۱۷۸۳ : تماشایی که من دارم مقیم چشم حیرانش

غزل شماره ۱۷۸۴ : جفا جویی که من دارم هوای تیر مژگانش‌

غزل شماره ۱۷۸۵ : چند پاشی ز جنون خاکِ هوس بر سر خویش

غزل شماره ۱۷۸۶ : چنین تا کی تپد در انتظار زخم نخجیرش

غزل شماره ۱۷۸۷ : جوانی دامن افشان رفت و پیری هم به دنبالش

غزل شماره ۱۷۸۸ : جوانی سوخت پیری چند بنشاند به مهتابش

غزل شماره ۱۷۸۹ : چو ابر و بحر ز لاف سخا پشیمان باش

غزل شماره ۱۷۹۰ : چو تمثالی ‌که بی‌آیینه معدوم است بنیادش

غزل شماره ۱۷۹۱ : چو دریابد کسی رنگ ادای چشم خودکامش

غزل شماره ۱۷۹۲ : چه سازم تا توانم ریخت رنگ سجده در کویش

غزل شماره ۱۷۹۳ : چه لازم است‌ کشد تیغ، چشم خونخوارش

غزل شماره ۱۷۹۴ : چه لازم جوهر دیگر نماید پیکر تیغش

غزل شماره ۱۷۹۵ : حیا بی‌پرده نپْسندید راز حسن یکتایش

غزل شماره ۱۷۹۶ : خطّ مشکین شد وبال غنچهٔ جان پرورش

غزل شماره ۱۷۹۷ : خواه در معمورهٔ جان خواه در ویرانه باش

غزل شماره ۱۷۹۸ : در آن کشور که پیشانی گشاید حسن جاویدش

غزل شماره ۱۷۹۹ : دل به‌ کام تست چندی خرّمیْ اظهار باش

غزل شماره ۱۸۰۰ : دل به هجران صبر کرد امّا فزون شد شیونش

غزل شماره ۱۸۰۱ : دل بی‌مدّعا رنگی ندارد تا کنم فاشش

غزل شماره ۱۸۰۲ : دل دیوانه‌ای دارم به گیسوی گرهگیرش

غزل شماره ۱۸۰۳ : دل گمگشته‌ای دارم چه می‌پرسی ز احوالش

غزل شماره ۱۸۰۴ : دلی دارم که غیر از غنچه بودن نیست بهبودش

غزل شماره ۱۸۰۵ : دلی را که بخشد گداز آرزویش

غزل شماره ۱۸۰۶ : دلی که گردش چشم تو بشکند سازش

غزل شماره ۱۸۰۷ : رنگِ گلِ تعبیر دمید از کف پایش

غزل شماره ۱۸۰۸ : زبان فرسوده نقدی را که شد پا بسته سودایش

غزل شماره ۱۸۰۹ : ز برقِ بی‌نیازی خنده‌ها دارد گلستانش

غزل شماره ۱۸۱۰ : ز بس دامانِ ناز افشاند زلف عنبر افشانش

غزل شماره ۱۸۱۱ : ز ساز قافلۀ ما که ما و من جرس استش

غزل شماره ۱۸۱۲ : سخن‌سنجی‌ که مدح خلق نفریبد به وسواسش

غزل شماره ۱۸۱۳ : سرِ تاراجِ گلشن داشت سرو فتنه بالایش

غزل شماره ۱۸۱۴ : شخص معدومی‌، به پیشِ وهم خود موجود باش

غزل شماره ۱۸۱۵ : شکست خاطری دارم مپرس از فکر تدبیرش

غزل شماره ۱۸۱۶ : شوق آزادی سر از سامانِ استغنا مکش

غزل شماره ۱۸۱۷ : صبا ای پیک مشتاقان، قدم فهمیده نه سویش

غزل شماره ۱۸۱۸ : صبح از چه خراباتِ جنون‌ کرد بهارش؟

غزل شماره ۱۸۱۹ : تپد آینه بسکه در آرزویش

غزل شماره ۱۸۲۰ : طرب خواهی درین محفل، برون آ گامی آن سویش

غزل شماره ۱۸۲۱ : عالم از چشم ترم شد می فروش

غزل شماره ۱۸۲۲ : عبارت مختصر تا کی؟ سوالِ وصل پیغامش

غزل شماره ۱۸۲۳ : عمرها شد بی‌نصیبِ راحتم از چشم خویش

غزل شماره ۱۸۲۴ : عیب همه عالم ز تغافل به هنر پوش

غزل شماره ۱۸۲۵ : فریاد جهان سوخت نفس سعیِ ‌کمندش

غزل شماره ۱۸۲۶ : گر نه‌ای عین تماشا، حیرتِ سرشار باش

غزل شماره ۱۸۲۷ : کشتِ عاشق‌ که دهد دادِ گیاهِ خشکش

غزل شماره ۱۸۲۸ : کلاه نیست تعیّن ‌که ما ز سر فکنیمش

غزل شماره ۱۸۲۹ : که دارد جوهرِ تحقیقِ حسرتگاهِ ناموسش

غزل شماره ۱۸۳۰ : گزند زندگانی در کفن جسم است تدبیرش

غزل شماره ۱۸۳۱ : متاعِ هستی یی دارم مپرس از بود و نابودش

غزل شماره ۱۸۳۲ : مرغی که پر افشاند به گلزارِ خیالش

غزل شماره ۱۸۳۳ : مکش دردسرِ شهرت، میفکن بر نگین زورش

غزل شماره ۱۸۳۴ : من و آن فتنه بالایی ‌که عالم زیر دست استش

غزل شماره ۱۸۳۵ : من و پرفشانی حسرتی ‌که ‌گم است مقصدِ بسملش

غزل شماره ۱۸۳۶ : من نمی‌گویم زیان کن یا به فکر سود باش

غزل شماره ۱۸۳۷ : مپرسید از نگینِ شاه و اقبالِ نفس‌ کاهش

غزل شماره ۱۸۳۸ : نداشت پروای عرضِ جوهر، صفای آیینهٔ فرنگش

غزل شماره ۱۸۳۹ : نمی‌دانم چه گل در پرده دارد زخمِ شمشیرش

غزل شماره ۱۸۴۰ : هرگه روم از خویش به سودای وصالش

غزل شماره ۱۸۴۱ : هوسْ وداع بهارِ خیالِ امکان باش

ص : 

غزل شماره ۱۸۴۲ : از قناعت خاک باید کرد در انبانِ حرص

غزل شماره ۱۸۴۳ : پُر کوته است دست به هر سو درازِ حرص

غزل شماره ۱۸۴۴ : گرفته اشک مرا دیده تا به دامان رقص

ض : 

غزل شماره ۱۸۴۵ : ای بی خبر! مسوز نفس در هوای فیض

غزل شماره ۱۸۴۶ : خلقی است شمع‌وار در این قحط جای فیض

غزل شماره ۱۸۴۷ : مباد دامن‌ کس‌ گیرم از فسونِ غرض

غزل شماره ۱۸۴۸ : مگشا جریدهٔ حاجتت برِ دوستان ز کفِ غرض

ط : 

غزل شماره ۱۸۴۹ : بر جنون نتوان شد از عقلِ ادب‌پرور محیط

غزل شماره ۱۸۵۰ : شده فهم مقصدِ عالمی ز تلاشِ هرزه قدم غلط

غزل شماره ۱۸۵۱ : گشتم از بی‌دست و پاییها به خشک و تر محیط

غزل شماره ۱۸۵۲ : نبود نقطه‌ای از علمِ این‌ کتاب غلط

ظ : 

غزل شماره ۱۸۵۳ : دارد از ضبط نفس طبع هوس پرور چه حظ؟

غزل شماره ۱۸۵۴ : نشکسته ساغرِ عاریت ز حصولِ آبِ بقا چه حظ

غزل شماره ۱۸۵۵ : نمی‌شود کس ازین عبرتْ انجمن محظوظ

ع : 

غزل شماره ۱۸۵۶ : از عدم مشکل نه آسان سیر امکان‌ کرد شمع

غزل شماره ۱۸۵۷ : اثرِ خجالتِ مدّعا اگر این الم دمد از طمع

غزل شماره ۱۸۵۸ : ای هستی تو وضع درنگ و شتابِ شمع

غزل شماره ۱۸۵۹ : باز امشب نفسِ شعله فشان دارد شمع

غزل شماره ۱۸۶۰ : بی ‌نمِ خجلت نمی‌باشد سر و کارِ طمع

غزل شماره ۱۸۶۱ : سوختن یک نغمه است از ساز شمع

غزل شماره ۱۸۶۲ : غبار تفرقه هر جا بوَد مقابلِ جمع

غزل شماره ۱۸۶۳ : نشسته‌ای ز دل تنگ بر درِ تصدیع

غزل شماره ۱۸۶۴ : نی درِ پرواز زد، نی‌ سعیِ جولان کرد شمع

غزل شماره ۱۸۶۵ : هر چه در دل ‌گذرد وقف زبان دارد شمع

غزل شماره ۱۸۶۶ : هرکجا کردم به یاد سجده‌ات ساز رکوع

غزل شماره ۱۸۶۷ : هوسِ جنون زده تا کجا همه سو قدم زند از طمع

غ : 

غزل شماره ۱۸۶۸ : به ذوق‌ِ گردِ رهت می‌دوم سراسرِ باغ

غزل شماره ۱۸۶۹ : شمع من‌ گرم حیا کرد مگر سوی چراغ

غزل شماره ۱۸۷۰ : عالم همه داغست و ندارد اثرِ داغ

غزل شماره ۱۸۷۱ : فقر ما را مشمارید کم از عالمِ تیغ

غزل شماره ۱۸۷۲ : کنون که می‌گذرد عیش چون نسیم ز باغ

غزل شماره ۱۸۷۳ : کو شعلهٔ دردی‌ که به ذوقِ اثرِ داغ

غزل شماره ۱۸۷۴ : ما شهیدان را وضویی داده‌اند از آبِ تیغ

غزل شماره ۱۸۷۵ : نازد به عشق غازهٔ حسنِ جنونْ دماغ

غزل شماره ۱۸۷۶ : نشئهٔ عجزم چو شبنم داد بر طیب دماغ

غزل شماره ۱۸۷۷ : نه صورتِ بویی و نه رنگی‌ست درین باغ

غزل شماره ۱۸۷۸ : نیست پروانهٔ من قابل پهلوی چراغ

غزل شماره ۱۸۷۹ : یارب از سرمنزل مقصد چسان یابم سراغ؟

ف : 

غزل شماره ۱۸۸۰ : ای ز عکس نرگست آیینه جام مل به‌ کف

غزل شماره ۱۸۸۱ : بحث و جدل به آفت جان می‌کند طرف

غزل شماره ۱۸۸۲ : تا نمی‌گردد تب و تاب نفسها بر طرف

غزل شماره ۱۸۸۳ : تحقیق را به ما و من افتاده اختلاف

غزل شماره ۱۸۸۴ : جای آن است‌ که بالد گهرِ شانِ صدف

غزل شماره ۱۸۸۵ : چه دهد ترّدد هرزه‌ات ز حضورِ سیر و سفر به ‌کف؟

غزل شماره ۱۸۸۶ : رستن چه ممکنست ز قید جهانِ لاف؟

غزل شماره ۱۸۸۷ : سازِ تبختر است اگر مایهٔ شرف

غزل شماره ۱۸۸۸ : عقل را مپسند با عشقِ جنون‌پرور طرف

غزل شماره ۱۸۸۹ : نسبت لعلِ‌ که داد این همه سامانِ صدف

ق : 

غزل شماره ۱۸۹۰ : بر خود از سازِ شکفتن‌ کی‌ گمان دارد عقیق؟

غزل شماره ۱۸۹۱ : رخِ شرمگینِ تو هیچگه به خیالِ ما نکند عرق

غزل شماره ۱۸۹۲ : غیر از حیا چه پیش توان بُرد در عرق؟

غزل شماره ۱۸۹۳ : گاه به رنگ مایلی‌، گاه به بوی بی ‌نسق

غزل شماره ۱۸۹۴ : ما سجدهٔ حضوریم محوِ جنابِ مطلق

ک : 

غزل شماره ۱۸۹۵ : ای مژدهٔ دیدار تو چون عید مبارک

غزل شماره ۱۸۹۶ : این دم از شرمِ طلب، نیست زبان ما خشک

غزل شماره ۱۸۹۷ : بسکه بی‌لعل تو رفت از بزمِ عیشِ ما نمک

ک – گ : 

غزل شماره ۱۸۹۸ : تا کجا با طبع سرکش سرکند تدبیر، جنگ

غزل شماره ۱۸۹۹ : چو غنچه بسکه تپیدم ز وحشتِ دلِ تنگ

غزل شماره ۱۹۰۰ : در نظرها معنی‌ام‌ گل می‌کند غیرت به چنگ

غزل شماره ۱۹۰۱ : در یاد جلوهٔ تو که دارد هزار رنگ

غزل شماره ۱۹۰۲ : رسانده‌ایم درین عرصهٔ خیالْ آهنگ

غزل شماره ۱۹۰۳ : رفت مرآتِ دل از کلفتِ آفاق به رنگ

غزل شماره ۱۹۰۴ : ز خودفروشیِ پرواز بسکه دارم ننگ

غزل شماره ۱۹۰۵ : شرع هر دین، بهرهٔ او نیست جز رفع شکوک

غزل شماره ۱۹۰۶ : غیر خاموشی ندارد گفتگوی ما نمک

غزل شماره ۱۹۰۷ : گر جنون جوشد به این تأثیر احسانش ز سنگ

غزل شماره ۱۹۰۸ : گرمِ نویدِ کیست سروشِ شکستِ رنگ؟

غزل شماره ۱۹۰۹ : کعبهٔ دل ‌گر چه دارد تنگ ارکانش ز سنگ

غزل شماره ۱۹۱۰ : گهرِ محیط تقدّسی، مکن آبروی حیا سبک

غزل شماره ۱۹۱۱ : مگو پیام وفا، جسته ‌جسته دارد رنگ

غزل شماره ۱۹۱۲ : مغز شد در سرِ پر شور من از سودا خشک

غزل شماره ۱۹۱۳ : نام شاهان کز نگین گل کرده کرّ و فر به چنگ

غزل شماره ۱۹۱۴ : نشد از حسرتِ داغت جگرم تنها خشک

غزل شماره ۱۹۱۵ : یک برگ‌ گل نکرده ز رویت بهار، رنگ

ل : 

غزل شماره ۱۹۱۶ : از شوخیِ فضولیِ ما داشت عار، وصل

غزل شماره ۱۹۱۷ : اگر آن نازنین رود به تماشای رنگِ‌ گل

غزل شماره ۱۹۱۸ : ای از خرامت نقشِ پا خورشیدِ تابان در بغل

غزل شماره ۱۹۱۹ : ای بهارِ جلوه‌ات را ششجهت در بار، گل

غزل شماره ۱۹۲۰ : ای جوشِ بهارت! چمن‌آرایِ تغافل

غزل شماره ۱۹۲۱ : ای خانهٔ آیینه ز دیدار تو پر گل

غزل شماره ۱۹۲۲ : ای فرشِ خرامت همه‌ جا چون سرِ ما گل

غزل شماره ۱۹۲۳ : با چنین شوخی نشیند تا به‌ کی بیکار گل؟

غزل شماره ۱۹۲۴ : بازآ که بی‌جمالت توفان شکسته بر دل

غزل شماره ۱۹۲۵ : بسکه افتاده‌ست باغِ آبرو نایاب گل

غزل شماره ۱۹۲۶ : به رنگی یأس جوشیده‌ است با دل

غزل شماره ۱۹۲۷ : بلبل المِ غنچه کشد بیشتر از گل

غزل شماره ۱۹۲۸ : به پیری ‌گشته حاصل از برای من فراغِ دل

غزل شماره ۱۹۲۹ : تا بست ادب نامهٔ من در پرِ بسمل

غزل شماره ۱۹۳۰ : تا چشم تو شد ساغرِ دورانِ تغافل

غزل شماره ۱۹۳۱ : چیست درین فتنه‌زار، غیر ستم در بغل

غزل شماره ۱۹۳۲ : خواندم خطِ هر نسخه به ایمای تغافل

غزل شماره ۱۹۳۳ : در چمن‌ گر جلوه‌ات آرد به روی‌ کار، گل

غزل شماره ۱۹۳۴ : دل آرمیده به خون مکش، ز فسونِ رنگ و هوای‌ گل

غزل شماره ۱۹۳۵ : زخمِ تیغی ز تو برداشته‌ام همچو هلال

غزل شماره ۱۹۳۶ : ز من عمریست می‌گردد جدا دل

غزل شماره ۱۹۳۷ : زین باغ‌ گذشتیم به احسانِ تغافل

غزل شماره ۱۹۳۸ : سعی روزی‌ کاهش است، ای بیخبر چشمی بمال

غزل شماره ۱۹۳۹ : سنگی چو گوهر، بستیم بر دل

غزل شماره ۱۹۴۰ : عشرت سالگره تا کی‌ات، ای غفلت فال

غزل شماره ۱۹۴۱ : عمریست چون‌ گل می‌روم زین باغ، حرمان در بغل

غزل شماره ۱۹۴۲ : گاه موجِ اشک و گاهی گردِ افغانست دل

غزل شماره ۱۹۴۳ : گر چنین جوشاند آثار دویی ننگش ز دل

غزل شماره ۱۹۴۴ : گر کند طاووسِ حیرتخانهٔ اسباب گل

غزل شماره ۱۹۴۵ : محو جنون ساکنم، شورِ بیابان در بغل

غزل شماره ۱۹۴۶ : می‌آید از دشتِ جنون، گردم بیابان در بغل

غزل شماره ۱۹۴۷ : می‌توان در باغ دید از سینهٔ افگار گل

غزل شماره ۱۹۴۸ : می‌کند درسِ رمی از رنگ و بو تکرار گل

غزل شماره ۱۹۴۹ : نوبهار آرد به امدادِ منِ بیمار گل

غزل شماره ۱۹۵۰ : وفور مال به تأکیدِ خسّت است دلیل

م : 

غزل شماره ۱۹۵۱ : آرزو بیتاب شد، ساز بیانی یافتم

غزل شماره ۱۹۵۲ : آرزویی در گره بستم، دُری یکتا شدم

غزل شماره ۱۹۵۳ : آمد ز گلشنِ ناز آن جوهرِ تبسّم

غزل شماره ۱۹۵۴ : آمدم طرحِ بهارِ تازه‌ای انشا کنم

غزل شماره ۱۹۵۵ : آنی که بی تو من همه جا بی ‌سخن نی‌ام

غزل شماره ۱۹۵۶ : آه دود آخته‌ای می‌خواهم

غزل شماره ۱۹۵۷ : ادب سرشتهٔ عجزم، مپرس از آیینم

غزل شماره ۱۹۵۸ : از انفعالِ عشرتِ موهوم آگهم

غزل شماره ۱۹۵۹ : از بسکه چون نگه ز تحیّر لبالبم

غزل شماره ۱۹۶۰ : از جراحت‌زارِ دل چیده‌ست دامان ناله‌ام

غزل شماره ۱۹۶۱ : از چاک گریبان به دلی راه نکردیم

غزل شماره ۱۹۶۲ : از خیالت وحشت‌اندوزِ دلِ بی‌کینه‌ام

غزل شماره ۱۹۶۳ : از زندگی بجز غمِ فردا نمانده‌ایم

غزل شماره ۱۹۶۴ : از شوق تو ای شمع طرب! بعد هلاکم

غزل شماره ۱۹۶۵ : از ضعف، بسکه در همه جا دیر می‌رسم

غزل شماره ۱۹۶۶ : از عزّت و خواری نه امید است نه بیمم

غزل شماره ۱۹۶۷ : از قاصد دلبر خبر دل طلبیدم

غزل شماره ۱۹۶۸ : از کتابِ آرزو بابی دگر نگشوده‌ام

غزل شماره ۱۹۶۹ : از کجا وهم دو رنگی به قدح ریخته بنگم؟

غزل شماره ۱۹۷۰ : از کمال سرکشی عاجزترین عالمیم

غزل شماره ۱۹۷۱ : از هر طلبی پیش ندامت‌ گله ‌کردم

غزل شماره ۱۹۷۲ : از هوس چون شمع‌ گر سر بر هوا برداشتم

غزل شماره ۱۹۷۳ : ازین حسرتْ قفس، روزی دو مپْسندید آزادم

غزل شماره ۱۹۷۴ : ازین صحرای بی‌حاصل دگر با خود چه بردارم؟

غزل شماره ۱۹۷۵ : اسمیم بی‌مسمّی، دیگر چه وانماییم

غزل شماره ۱۹۷۶ : اشکِ شمعی بود یک عمر آبیار دانه‌ام

غزل شماره ۱۹۷۷ : اگر دریا نگیرد خُرده بر بیش و کم شبنم

غزل شماره ۱۹۷۸ : اگر ساقی ز موجِ باده بندد رشتهٔ سازم

غزل شماره ۱۹۷۹ : امشب آن مستِ ناز، می‌رسدم

غزل شماره ۱۹۸۰ : ای دلت، حسرتْ‌ کمینِ انتخابِ صبحدم

غزل شماره ۱۹۸۱ : ای طرب! وجدی ‌که باز آغوشِ‌ گل وامی‌کنم

غزل شماره ۱۹۸۲ : ای نرگست حیاکدهٔ صلح و جنگ هم

غزل شماره ۱۹۸۳ : باده ندارم که به ساغر کنم

غزل شماره ۱۹۸۴ : باز از جهانِ حسرتِ دیدار می‌رسم

غزل شماره ۱۹۸۵ : باز بر خود تهمتِ عیشی چو بلبل بسته‌ام

غزل شماره ۱۹۸۶ : باز بیتابانه ایجادِ نوایی می‌کنم

غزل شماره ۱۹۸۷ : باز دل مستِ نوایی‌ست که من می‌دانم

غزل شماره ۱۹۸۸ : با صد حضور باز طلبکارت آمدم

غزل شماره ۱۹۸۹ : با عشق نه نامیست، نه ننگم‌ که برآیم

غزل شماره ۱۹۹۰ : باغِ هستی نیست جز رنگی‌ که‌ گرداند عدم

غزل شماره ۱۹۹۱ : به اقبالِ حضورت صد گلستان عیش در چنگم

غزل شماره ۱۹۹۲ : با کفِ خاکستری سودای اخگر کرده‌ایم

غزل شماره ۱۹۹۳ : پاکم از رنگِ هوس تا به سجود آمده‌ام

غزل شماره ۱۹۹۴ : بالی از آزادی افشاندم، قفس پیما شدم

غزل شماره ۱۹۹۵ : با همه سرسبزی از سامانِ قدرت عاری‌ام

غزل شماره ۱۹۹۶ : با هیچکس حدیث نگفتن نگفته‌ام

غزل شماره ۱۹۹۷ : پایمالیم و فارغ از گله‌ایم

غزل شماره ۱۹۹۸ : به این طاقت نمی‌دانم چه خواهد بود انجامم

غزل شماره ۱۹۹۹ : به باغی که چون صبح خندیده بودم

غزل شماره ۲۰۰۰ : ببین به ساز و مپرس از ترانه‌ای‌ که ندارم

غزل شماره ۲۰۰۱ : به جستجوی خود از سعی بی ‌دماغ ‌گذشتم

غزل شماره ۲۰۰۲ : به تحریکِ نقابش گر شود مایل، سرانگشتم

غزل شماره ۲۰۰۳ : به حسرت غنچه‌ام، یعنی به دلتنگی وطن دارم

غزل شماره ۲۰۰۴ : به حیرت خویش را بیگانهٔ ادراک می‌سازم

غزل شماره ۲۰۰۵ : به دشتِ بیخودی آوازهٔ شوقِ جرس دارم

غزل شماره ۲۰۰۶ : به دل‌ گردی ز هستی یافتم از خویشتن رفتم

غزل شماره ۲۰۰۷ : به ذوق سجدهٔ او از عدم گلباز می‌آیم

غزل شماره ۲۰۰۸ : به ذوق جستجویت جیبِ هستی چاک می‌سازم

غزل شماره ۲۰۰۹ : بر آسمان رسانم و گر بر هوا برم

غزل شماره ۲۰۱۰ : پر افشانم چو صبح امّا گرفتاری هوس دارم

غزل شماره ۲۰۱۱ : بر خموشی زده‌ام، فکر خروشی دارم

غزل شماره ۲۰۱۲ : بر سینه داغهای تمنّا نوشته‌ایم

غزل شماره ۲۰۱۳ : برقِ حُسنی در نظر دارم به خود پیچیده‌ام

غزل شماره ۲۰۱۴ : بر کاغذ آتش زده هر چند سواریم

غزل شماره ۲۰۱۵ : برگِ خودداری مجویید از دلِ دیوانه‌ام

غزل شماره ۲۰۱۶ : بر ندارد شوخی از طبع ادبْ تخمیر شرم

غزل شماره ۲۰۱۷ : به رنگِ ‌گلشن از فیضِ حضورت عشرتْ آهنگم

غزل شماره ۲۰۱۸ : به رنگ خامه ز بس ناتوانی اجزایم

غزل شماره ۲۰۱۹ : به رنگ شمع ممکن نیست، سوز دل نهان دارم

غزل شماره ۲۰۲۰ : پر نفس می‌سوخت ما و من، ز غیرت تن زدم

غزل شماره ۲۰۲۱ : پروازِ بی نشانی دارد دماغِ جاهم

غزل شماره ۲۰۲۲ : پروانه شوم یا پرِ طاووس گشایم

غزل شماره ۲۰۲۳ : برونِ دل نتوان یافت‌ گردِ جولانم

غزل شماره ۲۰۲۴ : برِ یار اگر پیامِ دلِ تنگ می‌فرستم

غزل شماره ۲۰۲۵ : به زورِ شعلهٔ آواز حسرت‌، گرم رفتارم

غزل شماره ۲۰۲۶ : بسکه بی روی تو لبریزِ ندامت بوده‌ام

غزل شماره ۲۰۲۷ : بسکه چون سایه‌ام از روزِ ازل تیره رقم

غزل شماره ۲۰۲۸ : بسکه چون طاوو‌س‌، پیچیده‌ست مستی در سرم

غزل شماره ۲۰۲۹ : بسکه دارد سوختن چون مجمرم در دل مقام

غزل شماره ۲۰۳۰ : بسکه در شغلِ ندامت روز و شب جان می‌کَنم

غزل شماره ۲۰۳۱ : بسکه در هجر تو فرسود از ضعیفی پیکرم

غزل شماره ۲۰۳۲ : بسکه نیرنگِ قدح چیده‌ست در اندیشه‌ام

غزل شماره ۲۰۳۳ : به سعیِ ضعف ‌گرفتم ز دامِ خویش نجستم

غزل شماره ۲۰۳۴ : به سودایِ بهارِ جلوه‌ات عمریست‌ گریانم

غزل شماره ۲۰۳۵ : به سودای هوس عمری درین بازار گردیدم

غزل شماره ۲۰۳۶ : به صد غبار درین دشت مبتلا شده‌ام

غزل شماره ۲۰۳۷ : به صد گردون تسلسل بست دورِ ساغرِ عشقم

غزل شماره ۲۰۳۸ : به صد وحشت رفیقِ آهِ بی تأثیر گردیدم

غزل شماره ۲۰۳۹ : بعد ازین از صحبتِ این دیوْ مردم رَم کنم

غزل شماره ۲۰۴۰ : بعد ازین در گوشهٔ دل چون نفس جا می‌کنم

غزل شماره ۲۰۴۱ : به عرضِ جوهرِ طاقت درین محیط خموشم

غزل شماره ۲۰۴۲ : بعدِ کشتن نیز پنهان نیست داغِ بسملم

غزل شماره ۲۰۴۳ : به عشقت‌ گر همه یک داغ سامان بود در دستم

غزل شماره ۲۰۴۴ : به فقر آخر سر و برگِ فنای خویشتن‌ گشتم

غزل شماره ۲۰۴۵ : به ‌کمینِ دعویِ هستی‌ام‌ که چو شمعش از نظر افکنم

غزل شماره ۲۰۴۶ : به‌ کنجِ نیستی عمریست جای خویش می‌جویم

غزل شماره ۲۰۴۷ : به لب حرفِ طلب دزدم، به دل شورِ هوس سوزم

غزل شماره ۲۰۴۸ : به نقشِ سخت رویی‌های مردم بسکه حیرانم

غزل شماره ۲۰۴۹ : به هر جا رفته‌ام از خویشتن، راه تو می‌پویم

غزل شماره ۲۰۵۰ : به هر زمین که خبر گیری از سوادِ عدم

غزل شماره ۲۰۵۱ : به هر طرف‌ که هوای سفر شکست‌ کلاهم

غزل شماره ۲۰۵۲ : به هستی از اثرِ اعتبار مایه ندارم

غزل شماره ۲۰۵۳ : به هوس چون پرِ طاووس چمنها دارم

غزل شماره ۲۰۵۴ : به یادِ نرگسِ او هر طرف احرام می‌بندم

غزل شماره ۲۰۵۵ : بی‌تکلّف گر گدا گشتیم و گر سلطان شدیم

غزل شماره ۲۰۵۶ : بی ‌تو در هر جا جنونْ جوشِ ندامت بوده‌ام

غزل شماره ۲۰۵۷ : بی حوصلگی‌ کرد درین بزم ‌کبابم

غزل شماره ۲۰۵۸ : بیخودی‌ کردم، ز حسنِ بی حجابش سر زدم

غزل شماره ۲۰۵۹ : بیخودی ننهفت اسرارِ دلِ غم پیشه‌ام

غزل شماره ۲۰۶۰ : بی دستگاهیی بود چون شمع در کمینم

غزل شماره ۲۰۶۱ : بی دست و پا به خاکِ ادب نقش بسته‌ایم

غزل شماره ۲۰۶۲ : بی روی تو گر گریه به اندازه‌ کند چشم

غزل شماره ۲۰۶۳ : بی شبههٔ تحقیق نه شخصم، نه مثالم

غزل شماره ۲۰۶۴ : بی شبهه نیست هستی از بسکه ناتوانیم

غزل شماره ۲۰۶۵ : سرشکِ بیخودم، عیشِ میِ نابِ دگر دارم

غزل شماره ۲۰۶۶ : بیکس شهیدم، خون هم ندارم

غزل شماره ۲۰۶۷ : بیگانه وضعیم، یا آشناییم؟

غزل شماره ۲۰۶۸ : پیمانهٔ غناکدهٔ بی‌مثالیَم

غزل شماره ۲۰۶۹ : تا به دریوزهٔ راحت طلبیدن رفتم

غزل شماره ۲۰۷۰ : تا جلوه‌ات پر افشاند از آشیانهٔ چشم

غزل شماره ۲۰۷۱ : شب ‌گردشِ چشمت قدحی داد به خوابم

غزل شماره ۲۰۷۲ : تا چند به هر مرده و بیمار بگریم؟

غزل شماره ۲۰۷۳ : تا چند ز غفلت طربْ اندیش نشینم

غزل شماره ۲۰۷۴ : تا حسرتِ سر منزلِ او برد ز جایم

غزل شماره ۲۰۷۵ : تا خامه‌وار خود را از سعی وا نداریم

غزل شماره ۲۰۷۶ : تأخیر ندارد خطِ فرمانِ نجاتم

غزل شماره ۲۰۷۷ : تا درین باغ‌ گل افشانِ نمو گردیدم

غزل شماره ۲۰۷۸ : تا دچار ناز کرد آن نرگس مستانه‌ام

غزل شماره ۲۰۷۹ : تا سایه صفت آینه از زنگ زدودیم

غزل شماره ۲۰۸۰ : تا دفترِ حیرت ز رخش تازه کند چشم

غزل شماره ۲۰۸۱ : تا کجا بوسِ کف پایت شود ارزانی‌ام

غزل شماره ۲۰۸۲ : تا کی ستم‌ کند سرِ بی‌مغز بر تنم؟

غزل شماره ۲۰۸۳ : تا می ز جامِ همّت بد مست می‌کشم

غزل شماره ۲۰۸۴ : تا نفس آب زندگیست هیچ به بو نمی‌رسم

غزل شماره ۲۰۸۵ : تحیّرْ آینهٔ عالمِ مثالِ خودم

غزل شماره ۲۰۸۶ : تحیّر سوخت پروازم، فسردن کرد پامالم

غزل شماره ۲۰۸۷ : تحیّر مطلعی سرزد، چو صبح‌ از خویشتن رفتم

غزل شماره ۲۰۸۸ : تو می‌رفتی و من سازِ قیامت باز می‌کردم

غزل شماره ۲۰۸۹ : تو کریمِ مطلق و من گدا، چه کنی جز این‌ که نخوانی‌ام؟

غزل شماره ۲۰۹۰ : تیغِ آهی بر صفِ اندوهِ امکان می‌کشم

غزل شماره ۲۰۹۱ : جبههٔ فکر ز خجلت عرق افشان ‌کردیم

غزل شماره ۲۰۹۲ : چراغِ خامشم، حسرتْ نگاهِ محفلِ خویشم

غزل شماره ۲۰۹۳ : جز حیرت ازین مزرعه خرمن ننمودیم

غزل شماره ۲۰۹۴ : جز سوختن به یادت مشقی دگر ندارم

غزل شماره ۲۰۹۵ : چشم پوشیدیم و بر ما و من استغنا زدیم

غزل شماره ۲۰۹۶ : چشمش افکنده طرحِ بیدادم

غزل شماره ۲۰۹۷ : چشم واکردم به چندین رنگ و بو ساغر زدم

غزل شماره ۲۰۹۸ : جغد ویرانهٔ خیالِ خودیم

غزل شماره ۲۰۹۹ : چکیدنهای اشکم یا شکست شیشهٔ رنگم؟

غزل شماره ۲۱۰۰ : چمنْ طرازِ شکوهِ جهانِ نیرنگم

غزل شماره ۲۱۰۱ : چسان با دوست درد و داغ چندین ساله بنویسم؟

غزل شماره ۲۱۰۲ : چندین مژه بنشست رگِ خواب به چشمم

غزل شماره ۲۱۰۳ : جنون از بس قیامت ریخت بر آیینهٔ هوشم

غزل شماره ۲۱۰۴ : جنونِ ذرّه‌ام، در سازِ وحشت سخت قلّاشم

غزل شماره ۲۱۰۵ : چنین آفتْ نصیب از طبعِ راحتْ دشمنِ خویشم

غزل شماره ۲۱۰۶ : چنین ز شرمِ که‌ گردید سرنگون جامم؟

غزل شماره ۲۱۰۷ : چنین‌ کز گردش چشم تو می‌آید به جان انجم

غزل شماره ۲۱۰۸ : چو اشک امشب به ساغر بادهٔ نابی دگر دارم

غزل شماره ۲۱۰۹ : چو بوی‌ گل به نظرها نقاب نگشودم

غزل شماره ۲۱۱۰ : چو دریا یک قلم موجست شوق بیخودی هوشم

غزل شماره ۲۱۱۱ : چو سایه خاک به سر داغم از غمی‌ که ندارم

غزل شماره ۲۱۱۲ : چو شبنم تا نقابِ اعتبار خویش شق‌ کردم

غزل شماره ۲۱۱۳ : چو شمع از انفعالِ آگهی بیتاب می‌گردم

غزل شماره ۲۱۱۴ : چو گوهر آخر از تجرید، نقش مدّعا بستم

غزل شماره ۲۱۱۵ : جولانِ جنون آخر بر عجز رسا بستم

غزل شماره ۲۱۱۶ : چو ماه نو به چندین حسرت از خود کام می‌گیرم

غزل شماره ۲۱۱۷ : چو سرو از ناز بر جویِ حیا بالیدنت نازم

غزل شماره ۲۱۱۸ : چون آینه چندان به برش تنگ گرفتم

غزل شماره ۲۱۱۹ : چون حباب آن دم که سیرْ آهنگ این دریا شدم

غزل شماره ۲۱۲۰ : چون خامه از ضعیفی افلاک دستگاهم

غزل شماره ۲۱۲۱ : چون سبحه یک دو روز که با هم نشسته‌ایم

غزل شماره ۲۱۲۲ : چون سپند اظهار مطلب از کجا پیدا کنم؟

غزل شماره ۲۱۲۳ : چون شرار کاغذ امشب عیش خرمن می‌کنم

غزل شماره ۲۱۲۴ : چون شمع، روزگاری با شعله ساز کردم

غزل شماره ۲۱۲۵ : چون شمع زحمتی که به شبگیر می‌کشم

غزل شماره ۲۱۲۶ : چون شمع می‌روم ز خود و شعله قامتم

غزل شماره ۲۱۲۷ : چون تپش در دل نفس دزدیده‌ام

غزل شماره ۲۱۲۸ : چون غنچه در خیال تو هرگاه رفته‌ایم

غزل شماره ۲۱۲۹ : چون قلم راه تجرّد بسکه تنها رفته‌ایم

غزل شماره ۲۱۳۰ : چون ‌کاغذ آتش‌زده مهمان بقاییم

غزل شماره ۲۱۳۱ : چون نگه، عمریست داغِ چشمِ حیران خودیم

غزل شماره ۲۱۳۲ : چه حاجتست به بند گرانِ تدبیرم؟

غزل شماره ۲۱۳۳ : چه دولت است که من نامت از ادب گیرم

غزل شماره ۲۱۳۴ : چه نیرنگست یارب در تماشاگاه تسخیرم

غزل شماره ۲۱۳۵ : چیزی از خود هر قدم زیر قدم‌ گم می‌کنم

غزل شماره ۲۱۳۶ : حباب‌وار که کرد اینقدر گرفتارم؟

غزل شماره ۲۱۳۷ : حرف داغی، لاله‌سان زیر زبان دزدیده‌ام

غزل شماره ۲۱۳۸ : حرفم همه از مغز است، از پوست نمی‌گویم

غزل شماره ۲۱۳۹ : حسرتی در دل نماند از بسکه ما واسوختیم

غزل شماره ۲۱۴۰ : حضور معنی‌ام‌ گم گشت تا دل بر صوَر بستم

غزل شماره ۲۱۴۱ : حیرت دمد از شوخیِ گل کردنِ رازم

غزل شماره ۲۱۴۲ : حیف سازت‌ که منش پردهٔ آهنگ شدم

غزل شماره ۲۱۴۳ : خاک بودم، آب گشتم‌، گل شدم

غزل شماره ۲۱۴۴ : خاکم به سر که بی تو به ‌گلشن نسوختم

غزل شماره ۲۱۴۵ : خاموشم و بیتابی فریاد تو دارم

غزل شماره ۲۱۴۶ : خاکِ نمیم امروز، دی محو باد بودیم

غزل شماره ۲۱۴۷ : خراب راحتم نپسندی، ای تعمیر آزارم!

غزل شماره ۲۱۴۸ : خرمن هستی به برقِ وهمِ عقبی سوختیم

غزل شماره ۲۱۴۹ : خطّ زنّاری که من چون سبحه املا می کنم

غزل شماره ۲۱۵۰ : خلق را نسبت بیگانگی یی هست به هم

غزل شماره ۲۱۵۱ : خلوت‌پرست گوشهٔ حیرانیِ خودیم

غزل شماره ۲۱۵۲ : خود را به عیشِ امکان پُر متّهم نکردم

غزل شماره ۲۱۵۳ : خوشا ذوقی‌ که از دل عقده‌ای‌ گر باز می‌کردم

غزل شماره ۲۱۵۴ : خوشا عهدی‌ که غم‌ کوسِ تسلّی می‌زد و دل هم

غزل شماره ۲۱۵۵ : خون خوردم و زین باغ به رنگی نرسیدم

غزل شماره ۲۱۵۶ : خیال آن مژه عمریست در نظر دارم

غزل شماره ۲۱۵۷ : خیز کز درس دویی سر خطِ عاری گیریم

غزل شماره ۲۱۵۸ : داغم از کیفیّت آگاهی و اوهام هم

غزل شماره ۲۱۵۹ : در آن محفل‌ که‌ام من تا بگویم این و آن دارم؟

غزل شماره ۲۱۶۰ : در تجرّد تهمتی دیگر ندوزی بر تنم

غزل شماره ۲۱۶۱ : در جگر صد رنگ توفان ‌کرده‌ایم

غزل شماره ۲۱۶۲ : در جنون گر نگسلد پیمان فرمان ناله‌ام

غزل شماره ۲۱۶۳ : در جیب غنچه بوی بهار است و رنگ هم

غزل شماره ۲۱۶۴ : در حسرت ‌آن شمعِ طرب بعدِ هلاکم

غزل شماره ۲۱۶۵ : در راه عشق توشهٔ امنی نبرده‌ام

غزل شماره ۲۱۶۶ : در رهت نا رفته از خود، هر طرف سر می‌زنیم

غزل شماره ۲۱۶۷ : در عالم حق، شهرت باطل چه فروشم؟

غزل شماره ۲۱۶۸ : در کارگاهِ تحقیق غیر از عدم نبودیم

غزل شماره ۲۱۶۹ : در گلستانی که محو آن‌ گل خودرو شدم

غزل شماره ۲۱۷۰ : در مکتب تأمّل فارغ ز صوت و حرفم

غزل شماره ۲۱۷۱ : درین حیرتسرا عمریست افسون جرس دارم

غزل شماره ۲۱۷۲ : درین‌ گلشن نه بویی دیدم و نی‌ رنگ فهمیدم

غزل شماره ۲۱۷۳ : دست و پا گم کردهٔ شوق تماشای توام

غزل شماره ۲۱۷۴ : دل با تو سفر کرد و تهی ماند کنارم

غزل شماره ۲۱۷۵ : دلبر شد و من پا به دلِ سخت فشردم

غزل شماره ۲۱۷۶ : دل حیرتْ آفرین است هر سو نظر گشاییم

غزل شماره ۲۱۷۷ : دل را به مستی از من و ما ساده می‌کنم

غزل شماره ۲۱۷۸ : دل را به یاد روی کسی یاد می‌کنم

غزل شماره ۲۱۷۹ : دلیلِ کاروانِ اشکم، آه سرد را مانم

غزل شماره ۲۱۸۰ : دعوت تنزیه، حُسن بی‌مثالی می‌کنم

غزل شماره ۲۱۸۱ : دمی چون شمع‌ گر جیبِ تغافل چاک می‌کردم

غزل شماره ۲۱۸۲ : دیدهٔ انتظار را دام امید کرده‌ایم

غزل شماره ۲۱۸۳ : دیده‌ای داری، چه می‌پرسی ز جیب و دامنم؟

غزل شماره ۲۱۸۴ : دیده را باز به دیدار که حیران کردیم؟

غزل شماره ۲۱۸۵ : دیدهٔ مشتاقی از هر مو به بار آورده‌ام

غزل شماره ۲۱۸۶ : دور از آن در، چند در هر دشت و در گرداندم

غزل شماره ۲۱۸۷ : دو روزی گو به خون گل کرده باشد چشم نمناکم

غزل شماره ۲۱۸۸ : دور هستی پیش از گامی تمامش کرده‌ایم

غزل شماره ۲۱۸۹ : دوریِ بزمت در غم‌ و شادی، ‌گر کند این می قسمتِ جامم

غزل شماره ۲۱۹۰ : دوش چون نی سطرِ دردی می‌چکید از خامه‌ام

غزل شماره ۲۱۹۱ : دوش‌ کز دود جگر طرح شبستان‌ کردیم

غزل شماره ۲۱۹۲ : دوش، کز سیر بهارِ سوختن سر بر زدم

غزل شماره ۲۱۹۳ : دوش ‌گستاخ به نظّارهٔ جانان رفتم

غزل شماره ۲۱۹۴ : رفت فرصت ز کف، امّا من حیرت‌زده هم

غزل شماره ۲۱۹۵ : رفتم از خویش و به بزم جلوه‌اش لنگر زدم

غزل شماره ۲۱۹۶ : رفتم ز خویش و یاد نگاهیست حالی‌ام

غزل شماره ۲۱۹۷ : رنگ پَر ریختهٔ الفتِ گلزارِ توایم

غزل شماره ۲۱۹۸ : زان بهار ناز حیرانم، چه سامان کرده‌ام؟

غزل شماره ۲۱۹۹ : زان پری چون شیشه تا کی شکوۀ خالی‌ کنم

غزل شماره ۲۲۰۰ : زا‌ن ناله‌ که شب بی ‌رخت افراخته بودم

غزل شماره ۲۲۰۱ : ز بال نارسا بر خویش پیچیده است پروازم

غزل شماره ۲۲۰۲ : ز بس صرف ادب پیماییِ عجز است احوالم

غزل شماره ۲۲۰۳ : ز بس ضعیف مزاجِ جهانِ تدبیرم

غزل شماره ۲۲۰۴ : ز بسکه حیرتِ دیدار برده است ز هوشم

غزل شماره ۲۲۰۵ : ز بسکه شور جنون‌ گشت برق‌ کلبهٔ هوشم

غزل شماره ۲۲۰۶ : ز بس گرد وحشت گرفته است تنگم

غزل شماره ۲۲۰۷ : ز بس لبریز حسرت دارد امشب شوق دیدارم

غزل شماره ۲۲۰۸ : ز تحقیقِ نقوشِ لوحِ امکان رفعِ شک کردم

غزل شماره ۲۲۰۹ : ز چاک سینه آهی می‌نو‌یسم

غزل شماره ۲۲۱۰ : ز حرفِ راحتِ اسبابِ دنیا پنبه در گوشم

غزل شماره ۲۲۱۱ : زخمی به دل از دست نگارین تو دارم

غزل شماره ۲۲۱۲ : ز خود تهی شدم، از عالم خراب‌ گذشتم

غزل شماره ۲۲۱۳ : ز خودداری چو موجِ گوهر آخر سنگ گردیدم

غزل شماره ۲۲۱۴ : ز خورشیدِ جمالش تا عرق سازد عیان انجم

غزل شماره ۲۲۱۵ : ز دست عافیت داغم، سپند یأس پروردم

غزل شماره ۲۲۱۶ : ز دشت بیخودی می‌آیم از وضع ادب دورم

غزل شماره ۲۲۱۷ : ز دل چون غنچه یک چاک‌ گریبانگیر می‌خواهم

غزل شماره ۲۲۱۸ : ز رنگ ناز چون گل بزمِ عشرت چیدنت نازم

غزل شماره ۲۲۱۹ : ز سودای چشم تو تا کام ‌گیرم

غزل شماره ۲۲۲۰ : ز سور و ماتم این انجمنها کی خبر دارم

غزل شماره ۲۲۲۱ : ز صد ابرام بیش است انفعال چشم حیرانم

غزل شماره ۲۲۲۲ : ز علم و عمل نکته‌ها گوش‌ کردم

غزل شماره ۲۲۲۳ : ز فیض‌ گریهٔ سرشار افسردن فراموشم

غزل شماره ۲۲۲۴ : ز فیض‌ ناتوانی مصرعی در خلق ممتازم

غزل شماره ۲۲۲۵ : زندگی را از قد خم عبرتْ آگه می‌کنم

غزل شماره ۲۲۲۶ : ز نور عالم امکان گر انتخاب گزینم

غزل شماره ۲۲۲۷ : زین باغ تا ستمکش نشو و نما شدم

غزل شماره ۲۲۲۸ : زین باغ همچو شبنم، رنج خیال بردم

غزل شماره ۲۲۲۹ : زین سجدهٔ خود دار تفاخر چه فروشم؟

غزل شماره ۲۲۳۰ : زین صفر کز عدم درِ هستی گشوده‌ایم

غزل شماره ۲۲۳۱ : زین ‌گریه اگر باد برَد حاصلِ خاکم

غزل شماره ۲۲۳۲ : سایه‌وار از نارسایانِ جهانِ غربتیم

غزل شماره ۲۲۳۳ : سراغ عیش ز عمر نمانده می‌گیرم

غزل شماره ۲۲۳۴ : سر اگر بر آسمان یا بر زمین مالیده‌ام

غزل شماره ۲۲۳۵ : سرِ تمنّای پای بوسی به هر در و دشت می‌کشیدم

غزل شماره ۲۲۳۶ : سحر ز شرم رخت مطلعی به تاب رساندم

غزل شماره ۲۲۳۷ : سحر کیفیّت دیدار از آیینه پرسیدم

غزل شماره ۲۲۳۸ : سر خط نازیست امشب زخمهای سینه‌ام

غزل شماره ۲۲۳۹ : سرخوشِ آن نرگسِ مستانه‌ایم

غزل شماره ۲۲۴۰ : سرمه شد آخر به خوابِ بی‌خودیها پیکرم

غزل شماره ۲۲۴۱ : سطری اگر ز وضع جهان وانوشته‌ایم

غزل شماره ۲۲۴۲ : سنگ را هم می‌خورد حرصی که دارد احتشام

غزل شماره ۲۲۴۳ : سودیم سراپا و به پایی نرسیدیم

غزل شماره ۲۲۴۴ : سینه چاک یک جهان گردِ هوس بالیده‌ام

غزل شماره ۲۲۴۵ : شب از رویت سخنهایی بهار اندوده می‌گفتم

غزل شماره ۲۲۴۶ : شب از یاد خطت سر رشتهٔ جان بود در دستم

غزل شماره ۲۲۴۷ : شباب رفت و من از یأس مبتلا ماندم

غزل شماره ۲۲۴۸ : شب بزمِ خیالی به دلِ سوخته چیدم

غزل شماره ۲۲۴۹ : شب چشمِ امتیازی بر خویش باز کردم

غزل شماره ۲۲۵۰ : شب جوش بهاری به دل تنگ شکستم

غزل شماره ۲۲۵۱ : شب که آیینهٔ آن آینه‌رو گردیدم

غزل شماره ۲۲۵۲ : شب‌ که در حسرت دیدار کمین می‌کردم

غزل شماره ۲۲۵۳ : شب‌ که عبرت را دلیل این شبستان یافتم

غزل شماره ۲۲۵۴ : شب وصل است، از بخت اندکی توقیر می‌خواهم

غزل شماره ۲۲۵۵ : شبی ‌که بی ‌تو جهان را به یأس تنگ برآرم

غزل شماره ۲۲۵۶ : شبی کز خیال تو گل چیده بودم

غزل شماره ۲۲۵۷ : شبی مشتاق رنگ ‌آمیزیِ تصویر دل ‌گشتم

غزل شماره ۲۲۵۸ : شبی سیر خیال نقش پای دلربا کردم

غزل شماره ۲۲۵۹ : شرار سنگم و در فکر کار خویش می‌سوزم

غزل شماره ۲۲۶۰ : شرارِ کاغذِ فرصتْ کمینم

غزل شماره ۲۲۶۱ : شررواری ز فرصت رونمای خویش می‌جویم

غزل شماره ۲۲۶۲ : شعلهٔ بی‌طاقتی افسرده در خاکسترم

غزل شماره ۲۲۶۳ : شعورت خواه مستم وانماید، خواه مخمورم

غزل شماره ۲۲۶۴ : شکوهٔ اسباب چند؟ دل به رمیدن دهیم

غزل شماره ۲۲۶۵ : شکوه فقر ملک بی‌نیازی‌ کرد تسلیمم

غزل شماره ۲۲۶۶ : شمع‌سان چشمی ‌کز اشک آتشین تر می‌کنم

غزل شماره ۲۲۶۷ : شمعی از وحشت نگاهی انجمن گم کرده‌ام

غزل شماره ۲۲۶۸ : شور آفاق است جوشی از دل دیوانه‌ام

غزل شماره ۲۲۶۹ : صبح است و ما دماغ تمنّا رسانده‌ایم

غزل شماره ۲۲۷۰ : صبحِ تمنّا دمید، دل چمنستان ‌کنیم

غزل شماره ۲۲۷۱ : صد بیابانِ جنون آن طرف هوش خودم

غزل شماره ۲۲۷۲ : صد شکر که جز عجز گیاهی ندمیدیم

غزل شماره ۲۲۷۳ : صفحهٔ هستی، شررْ تاراج آهی می‌کنم

غزل شماره ۲۲۷۴ : صورت خود ز تو نشناخته‌ام

غزل شماره ۲۲۷۵ : صید کمند شوقی‌ست از مهر تا به ماهم

غزل شماره ۲۲۷۶ : عافیتها در مزاج پرفشان دزدیده‌ام

غزل شماره ۲۲۷۷ : عبرتْ انجمن جایی‌ست مأمنی که من دارم

غزل شماره ۲۲۷۸ : عبث خود را چو آتش تهمت آلودِ غضب کردم

غزل شماره ۲۲۷۹ : عزّتْ کلاه بی سر و سامانیِ خودیم

غزل شماره ۲۲۸۰ : عشق هویی زد، به صد مستی جنون باز آمدیم

غزل شماره ۲۲۸۱ : عمرها شد از ادب موج گهر در دامنم

غزل شماره ۲۲۸۲ : عمرها شد عرق از هستیِ مبهم داریم

غزل شماره ۲۲۸۳ : عمرها شد نقد دل، بر چشم حیران است وام

غزل شماره ۲۲۸۴ : عمری‌ست به ‌صحرای طلب عجزْ دراییم

غزل شماره ۲۲۸۵ : عمری‌ست در نظرها اشک عرقْ نقابیم

غزل شماره ۲۲۸۶ : عمری‌ست ز اسباب غنا هیچ ندارم

غزل شماره ۲۲۸۷ : عمری‌ست قیامتکدهٔ گردش حالم

غزل شماره ۲۲۸۸ : عمری‌ست چون نفس به تپیدن فسانه‌ام

غزل شماره ۲۲۸۹ : عروج همّتی در کار دارم

غزل شماره ۲۲۹۰ : غبار عجز پروازی مقیم دامن خویشم

غزل شماره ۲۲۹۱ : غبار یأسم، به هر تپیدن هزار بیداد می‌نگارم

غزل شماره ۲۲۹۲ : فرصت‌کمینِ پرواز چون نالهٔ سپندیم

غزل شماره ۲۲۹۳ : فریاد کز توهّم نامحرم حضوریم

غزل شماره ۲۲۹۴ : فسردن نیست ممکن دست بردارد ز پهلویم

غزل شماره ۲۲۹۵ : فسرده در غبار دهر چون آیینه زنگارم

غزل شماره ۲۲۹۶ : فغان‌ گل می‌کند هرگه به ‌وحشت‌ گام بردارم

غزل شماره ۲۲۹۷ : فهم حقیقت من و ما را بهانه‌ام

غزل شماره ۲۲۹۸ : قابل بار امانتها مگو آسان شدیم

غزل شماره ۲۲۹۹ : قصّهٔ دیوانگان دارد سراسر نامه‌ام

غزل شماره ۲۳۰۰ : قفای زانوی پیری مقیم خلوت خویشم

غزل شماره ۲۳۰۱ : قیامت‌ کرد گل، در پیرهن بالیدنت نازم

غزل شماره ۲۳۰۲ : قیامت می‌کند حسرت، مپرس از طبع ناشادم

غزل شماره ۲۳۰۳ : کاش یک نم،‌ گردش چشم تری می‌داشتم

غزل شماره ۲۳۰۴ : کام از جهان گرفتم و ناکام هم شدم

غزل شماره ۲۳۰۵ : گاه خرد جوهرم‌، گاه جنونِ خودم

غزل شماره ۲۳۰۶ : گاهی به ناله‌، گه به تپش ‌گرد می‌کنم

غزل شماره ۲۳۰۷ : کباب عافیتم، بیدماغ افسر جاهم

غزل شماره ۲۳۰۸ : گذشت عمر و شکست دل آشکار نکردم

غزل شماره ۲۳۰۹ : گر از سایه یک نقش پا برترم

غزل شماره ۲۳۱۰ : گر به پرواز و گر از سعی تپیدن رفتم

غزل شماره ۲۳۱۱ : گر چراغ از نفس سوخته بر می‌کردم

غزل شماره ۲۳۱۲ : گر در هوای او قدمی پیش رفته‌ایم

غزل شماره ۲۳۱۳ : کر شدم، تا چند شور حقّ و باطل بشنوم؟

غزل شماره ۲۳۱۴ : گر لبی را به هوس ناله‌کمین می‌کردم

غزل شماره ۲۳۱۵ : گر ما گوییم‌، ما کجاییم؟

غزل شماره ۲۳۱۶ : گرنه شرابم چرا ساقیِ خونِ خودم؟

غزل شماره ۲۳۱۷ : کف خاکستری می‌جوشم، از خود پاک می‌گردم

غزل شماره ۲۳۱۸ : کف خاکم، چسان مقبول جست‌ و جوی او گردم؟

غزل شماره ۲۳۱۹ : کند هر جا عرق، ز آن ماه تابان‌ گلفشان انجم

غزل شماره ۲۳۲۰ : کو جهد که چون بوی‌ گل از هوش خود افتم؟

غزل شماره ۲۳۲۱ : کو شور دماغی ‌که به سودای تو افتم؟

غزل شماره ۲۳۲۲ : کو فضایی که نفس را ز دل آزاد کنم؟

غزل شماره ۲۳۲۳ : گهی بر صبح پیچیدم،‌ گهی با گل جنون‌ کردم

غزل شماره ۲۳۲۴ : گهی حجاب و گه آیینهٔ جمال توام

غزل شماره ۲۳۲۵ : گهی در شعله می‌غلتم، گهی با آب می‌جوشم

غزل شماره ۲۳۲۶ : کی در قفس و دام هوا و هوس افتم؟

غزل شماره ۲۳۲۷ : مپرسید از معاش خندهْ عنوانی‌ که من دارم

غزل شماره ۲۳۲۸ : محو دلم، مپرس ز تحقیق عنصرم

غزل شماره ۲۳۲۹ : مرده‌ام، امّا همان خجلتْ طراز هستی‌ام

غزل شماره ۲۳۳۰ : مزرعِ تسلیمِ ادبْ حاصلم

غزل شماره ۲۳۳۱ : مژه خواباندم و دل را به جمعیّت علم کردم

غزل شماره ۲۳۳۲ : مسلمان‌ گشتم و هیچ از میان نگسست زنّارم

غزل شماره ۲۳۳۳ : مشت عرق ز جبهه به هر باب ریختم

غزل شماره ۲۳۳۴ : مقیم وحدتم هر چند در کثرت وطن دارم

غزل شماره ۲۳۳۵ : من درین بحر، نه‌ کشتی، نه‌ کدو می‌آرم

غزل شماره ۲۳۳۶ : منِ خاکسار گردن ز کجا بلند کردم

غزل شماره ۲۳۳۷ : منم آن نشئهٔ فطرت‌ که خمستان قدیم

غزل شماره ۲۳۳۸ : موج ما را شرم دریای‌ کرم

غزل شماره ۲۳۳۹ : می‌پرست ایجادم نشئهٔ ازل دارم

غزل شماره ۲۳۴۰ : می‌دهد زیب عمارت از خرابی خانه‌ام

غزل شماره ۲۳۴۱ : می‌رسد گویند باز آن آفتاب صبحدم

غزل شماره ۲۳۴۲ : می‌ام به‌ ساغر اگر خشک شد خمار ندارم

غزل شماره ۲۳۴۳ : نالهٔ عجزْنوایِ لبِ خاموش خودم

غزل شماره ۲۳۴۴ : نه بر صحرا نظر دارم، نه در گلزار می‌گردم

غزل شماره ۲۳۴۵ : نبری گمانِ فسردگی به غبار بی‌ سر و پایی‌ام

غزل شماره ۲۳۴۶ : ندارد آنقدر قطع از جهان غفلت اسبابم

غزل شماره ۲۳۴۷ : ندارم رشتهٔ دیگر که آیین طلب بندم

غزل شماره ۲۳۴۸ : ندانم مژدهٔ وصل‌ که شد برقْ افکن هوشم؟

غزل شماره ۲۳۴۹ : ندانم مژدۀ آواز پای کیست در گوشم؟

غزل شماره ۲۳۵۰ : نسخهٔ هیچیم‌، وهمی از عدم آورده‌ایم

غزل شماره ۲۳۵۱ : نشد از سعی تمکینْ وحشتی آسودگی رامم

غزل شماره ۲۳۵۲ : نشنیده حرف چند که ما گوش‌ کرده‌ایم

غزل شماره ۲۳۵۳ : نفس را بعد ازین در سوختن افسانه می‌سازم

غزل شماره ۲۳۵۴ : نفسی چند، جدا از نظرت می‌گردم

غزل شماره ۲۳۵۵ : نگه واری بس است، از جیب عبرت سر برآوردم

غزل شماره ۲۳۵۶ : نمی‌باشد تهی یک پرده از آهنگ تسخیرم

غزل شماره ۲۳۵۷ : نمی‌دانم هجومْ آباد سودای چه نیرنگم؟

غزل شماره ۲۳۵۸ : ننمود غنچه‌ات آنقدر ادب اقتضای تأمّلم

غزل شماره ۲۳۵۹ : نور جان در ظلمت‌آباد بدن گم کرده‌ام

غزل شماره ۲۳۶۰ : نه تعیّن، نه ناز می‌رسدم

غزل شماره ۲۳۶۱ : نه تنها ناامید وصل یارم، دورم از دل هم

غزل شماره ۲۳۶۲ : نه خط شناس امیدم، نه درسْ محرم بیم

غزل شماره ۲۳۶۳ : نه دنیا دیدم و نی سوی عقبا چشم وا کردم

غزل شماره ۲۳۶۴ : نه عبادت‌، نه ریاضت کردم

غزل شماره ۲۳۶۵ : نه فکر غنچه، نی اندیشهٔ ‌گل می‌کند شبنم

غزل شماره ۲۳۶۶ : نه لفظ از پرده می‌جوشد، نه معنی می‌دهد رویم

غزل شماره ۲۳۶۷ : نه گر‌دونِ بلندی، نی زمینِ پستیِ خویشم

غزل شماره ۲۳۶۸ : نه مضمون نقش می‌بندم، نه لفظ از پرده می‌جوشم

غزل شماره ۲۳۶۹ : نه وحدتْ سرایم، نه‌ کثرتْ نوایم

غزل شماره ۲۳۷۰ : نیست در میدان عبرت باکی از نیک و بدم

غزل شماره ۲۳۷۱ : نی سر تعمیر دل دارم، نه تن می‌پرورم

غزل شماره ۲۳۷۲ : نیرنگ جلوۀ‌ که به دل نقش بسته‌ام؟

غزل شماره ۲۳۷۳ : نی قابل سودم، نه سزاوار زیانم

غزل شماره ۲۳۷۴ : واکرد صبح آهی بر دل درِ تبسّم

غزل شماره ۲۳۷۵ : وحشتی‌ کو تا وداع اینهمه غوغا کنم؟

غزل شماره ۲۳۷۶ : وداع دورگرد عرضهٔ آرام رَم کردم

غزل شماره ۲۳۷۷ : وقت ا‌ست کنم شور جنون عام و بگریم

غزل شماره ۲۳۷۸ : وقت است‌ کنیم‌ گریه با هم

غزل شماره ۲۳۷۹ : هر چند درین مرحله بی تاب و توانم

غزل شماره ۲۳۸۰ : هرگه به برگ و سازِ معیشت‌ گریستم

غزل شماره ۲۳۸۱ : هزار آینه با خود دچار کردم و دیدم

غزل شماره ۲۳۸۲ : هستی نیاز دیدۀ نمناک کرده‌ام

غزل شماره ۲۳۸۳ : همچو آیینه تحیّرْ سفرم

غزل شماره ۲۳۸۴ : همچو شمع از خویش بر اندازِ وحشت برترم

غزل شماره ۲۳۸۵ : هنرها عرضه دادم، با صفای دل حسد کردم

غزل شماره ۲۳۸۶ : هیچ می‌دانی مآل خود چرا نشناختیم؟

غزل شماره ۲۳۸۷ : هیهات، تا که از نظرم رفت دلبرم

غزل شماره ۲۳۸۸ : یاد آن فرصت‌ که عیش رایگانی داشتیم

غزل شماره ۲۳۸۹ : یاد آن فرصت‌ که ما هم عذر لنگی داشتیم

غزل شماره ۲۳۹۰ : یاد من کردی، به سامان ‌گشت ناز هستی‌ام

غزل شماره ۲۳۹۱ : یاران نه در چمن، نه به‌ باغی رسیده‌ایم

غزل شماره ۲۳۹۲ : یک چشم حیرت است ز سر تا به پا، لبم

غزل شماره ۲۳۹۳ : یکدم آسایش به صد ابرام پیدا کرده‌ایم

ن : 

غزل شماره ۲۳۹۴ : آخر از بار تعلّق‌های اسباب جهان

غزل شماره ۲۳۹۵ : آزادی آخر بد باخت با من

غزل شماره ۲۳۹۶ : آسان مکن تصوّر بار مغان کشیدن

غزل شماره ۲۳۹۷ : آفت است اینجا، مباش ایمن ز سر برداشتن

غزل شماره ۲۳۹۸ : آگهی تا کی ‌کند روشن چراغ خویشتن؟

غزل شماره ۲۳۹۹ : آن عجزْ شهیدم‌ که به صد رنگ تپیدن

غزل شماره ۲۴۰۰ : آه‌ با مقصد تسلیم‌ نپیوستم ‌من

غزل شماره ۲۴۰۱ : آه ناکام چه مقدار توان خون خوردن

غزل شماره ۲۴۰۲ : آینهٔ وصل چیست‌؟ حیرتی آراستن

غزل شماره ۲۴۰۳ : از تب شوقِ‌ که دارد اینقدر تاب استخوان؟

غزل شماره ۲۴۰۴ : از جوا‌ن، حُسنِ سلوک پیر نتْوان یافتن

غزل شماره ۲۴۰۵ : از خاک یک دو پایه فروتر نزول ‌کن

غزل شماره ۲۴۰۶ : از خودآرایی به‌ جنس جاودان لنگر مکن

غزل شماره ۲۴۰۷ : از خودسری مچینید ادبار تا به‌ گردن

غزل شماره ۲۴۰۸ : از سعی ما نیامد جز زور در گریبان

غزل شماره ۲۴۰۹ : از دیده سراغ دل دیوانه طلب کن

غزل شماره ۲۴۱۰ : از نالهٔ دل ما تا کی رمیده رفتن؟

غزل شماره ۲۴۱۱ : اشکم ز بیقراری زد بر درِ چکیدن

غزل شماره ۲۴۱۲ : انفعال باطن خاموش دارد بوی خون

غزل شماره ۲۴۱۳ : اگر حسرت پرستی، خدمت ترک تمنّا کن

غزل شماره ۲۴۱۴ : اگر مشت غبار خود پر‌یشان می‌توان‌ کردن

غزل شماره ۲۴۱۵ : ای اثرهای خرامت چشم حیران در کمین

غزل شماره ۲۴۱۶ : ای التفات نام تو گیرایی زبان

غزل شماره ۲۴۱۷ : ای به عشرت متّهم! سامان دردسر مکن

غزل شماره ۲۴۱۸ : ای حاجتت دلیلِ به ادبار زیستن!

غزل شماره ۲۴۱۹ : ای خواجه! خودستایی اقبال، سر مکن

غزل شماره ۲۴۲۰ : ای رنگ طرب باخته! خون در طبقی کن

غزل شماره ۲۴۲۱ : ای عجز سجده کار! طلب کن جبین ز من

غزل شماره ۲۴۲۲ : ای هرزه درا! ناله به لب دزد گره کن

غزل شماره ۲۴۲۳ : باز چون جاده به پایی که ندارد رفتن

غزل شماره ۲۴۲۴ : با ما نساخت آخر ذوق شراب خوردن

غزل شماره ۲۴۲۵ : به این حیرت اگر باشد خروشی ناگزیر من

غزل شماره ۲۴۲۶ : به تماشای این چمن درِ مژگان فراز کن

غزل شماره ۲۴۲۷ : به خود پیچیده‌ام، نالیدنم نتوان‌ گمان بردن

غزل شماره ۲۴۲۸ : به خودداری، فسردن گرم کردی جای بگذشتن

غزل شماره ۲۴۲۹ : به دل‌ گر یک شرر شوق تو پنهان می‌توان ‌کردن

غزل شماره ۲۴۳۰ : بر آن سرم‌ کز جنون نمایم بلند و پست خیال یکسان

غزل شماره ۲۴۳۱ : بر حیرت اوضاع جهان یک مژه خم زن

غزل شماره ۲۴۳۲ : بر خط ترک طلب گر راه خواهی یافتن

غزل شماره ۲۴۳۳ : بر شیشه خانهٔ دل افسرده سنگ زن

غزل شماره ۲۴۳۴ : پُر ملاف از جوهر باریک بینی داشتن

غزل شماره ۲۴۳۵ : پریشان ‌کرد چون خاموشی‌ام آواز گردیدن

غزل شماره ۲۴۳۶ : بسته‌ام چشم امید از الفت اهل جهان

غزل شماره ۲۴۳۷ : به سعی بی‌نشانی آنسوی امکان رهی واکن

غزل شماره ۲۴۳۸ : بسکه ناموس وفا دارد کمین حال من

غزل شماره ۲۴۳۹ : بعد مردن از غبارم‌ کیست تا یابد نشان؟

غزل شماره ۲۴۴۰ : بعد مردن گر همین داغست وحشت‌زای من

غزل شماره ۲۴۴۱ : بگذشت ز خاکم بت‌ گل پیرهن من

غزل شماره ۲۴۴۲ : به‌ کنج ابروی دلدار خال فتنه کمین

غزل شماره ۲۴۴۳ : به مطلب می‌رساند وحشت از آفاق ورزیدن

غزل شماره ۲۴۴۴ : به وادیی که فروشد غبار ما ننشستن

غزل شماره ۲۴۴۵ : به وهم این و آن خون شد دل غفلت‌پرست من

غزل شماره ۲۴۴۶ : از چرخ، بار منّت تا کی توان کشیدن؟

غزل شماره ۲۴۴۷ : به پهلو ناوک دردِ که دارد گوشه‌گیر من؟

غزل شماره ۲۴۴۸ : به‌ هر جا پرتو حسنت برافروزد چراغ من

غزل شماره ۲۴۴۹ : بیا ای ‌گرد راهت! خرمن حُسن

غزل شماره ۲۴۵۰ : پیر گشتم، چند رنج آب و گل برداشتن؟

غزل شماره ۲۴۵۱ : بی‌سراغی نیست ‌گردِ هستی وحشتْ ‌کمین

غزل شماره ۲۴۵۲ : بی سیر عبرتی نیست ترک حیا نکردن

غزل شماره ۲۴۵۳ : بی‌نشان حسنی‌ که درس جلوه می‌خواند ز من

غزل شماره ۲۴۵۴ : ببینم تا کی‌ام آرد جنون زین دامگه بیرون

غزل شماره ۲۴۵۵ : تا به ‌کی باشی قفسْ فرسودهٔ شان نگین؟

غزل شماره ۲۴۵۶ : تا به کی چون‌ شمع‌ باید تاج زر برداشتن؟

غزل شماره ۲۴۵۷ : تا بگذرم به صد سر و گردن ز آسمان

غزل شماره ۲۴۵۸ : تا تب عشق آتشم را داد سر در سوختن

غزل شماره ۲۴۵۹ : تا چند به عیب من و ما چشم‌ گشودن

غزل شماره ۲۴۶۰ : تا فلک بر باد ناکامی دهد تسکین من

غزل شماره ۲۴۶۱ : تا کی غرور انجمن آرایی زبان؟

غزل شماره ۲۴۶۲ : تب و تاب اشک چکیده‌ام‌، که رسد به معنی راز من؟

غزل شماره ۲۴۶۳ : ترشح مایه‌ای ناز دلی را محو احسان‌ کن

غزل شماره ۲۴۶۴ : تغافل دارد از اسباب امکان اقتدار من

غزل شماره ۲۴۶۵ : تمثال فنایم چه نشان‌؟ کو اثر من؟

غزل شماره ۲۴۶۶ : جانکنی ها چیده هستی تا عدم بنیاد من

غزل شماره ۲۴۶۷ : جایی ‌که بوَد پیش بری پیش نبردن

غزل شماره ۲۴۶۸ : چقدر بهار دارد سوی دل نگاه کردن

غزل شماره ۲۴۶۹ : جنون ما بیابان هاست از آوارگی بیرون

غزل شماره ۲۴۷۰ : چنین کشتهٔ حسرت کیستم من؟

غزل شماره ۲۴۷۱ : چو موج ‌گوهر ازین بحر بی‌تعب نگذشتن

غزل شماره ۲۴۷۲ : چون ریشه در این باغ به افسونِ دمیدن

غزل شماره ۲۴۷۳ : چون شمع تا چکیدن اشک‌ است ساز من

غزل شماره ۲۴۷۴ : چون صبح نخندد ز قبایم غم دامن

غزل شماره ۲۴۷۵ : چون‌ گهر هر چند بر دریا تنَد غوغای من

غزل شماره ۲۴۷۶ : چون هلالم بی‌خم تسلیم آن اختر جبین

غزل شماره ۲۴۷۷ : چه بوَد سر و کار غلطْ سبقان؟ درِ علم و عمل به فسانه زدن

غزل شماره ۲۴۷۸ : چه دارد این گیر و دار هستی‌؟ گداز صد نام و ننگ خوردن

غزل شماره ۲۴۷۹ : حیا را دستگاه خودپسندیهای طاقت کن

غزل شماره ۲۴۸۰ : حیرتْ آهنگم که می‌فهمد زبان راز من؟

غزل شماره ۲۴۸۱ : خار خار کیست در طبع المْ تخمیر من؟

غزل شماره ۲۴۸۲ : خداست حاصل خدمتْ‌ گزین درویشان

غزل شماره ۲۴۸۳ : خلقی‌ست غافل اینجا از کشتن و درودن

غزل شماره ۲۴۸۴ : خم قامت نبُرد ابرام طبع‌ سخت‌ کوش من

غزل شماره ۲۴۸۵ : خوش عشرت است دمبدم از غم‌ گریستن

غزل شماره ۲۴۸۶ : خواه غفلت پیشگی‌ کن، خواه آگاهی ‌گزین

غزل شماره ۲۴۸۷ : خوشا ذوق فنا و وحشتِ سازِ شرر کردن

غزل شماره ۲۴۸۸ : داغم ز ابر دیده به ‌شبنم گریستن

غزل شماره ۲۴۸۹ : در جنون، جوش سویدا تنگ دارد جای من

غزل شماره ۲۴۹۰ : در خور گل‌ کردن فقرست استغنای من

غزل شماره ۲۴۹۱ : درین وادی که می‌یابد سراغ اعتبار من؟

غزل شماره ۲۴۹۲ : درس کمال خود گیر از ناله سر کشیدن

غزل شماره ۲۴۹۳ : در شکوه صافدل ندهد رخصت زبان

غزل شماره ۲۴۹۴ : در این محفل ندارد یمن راحت چشم واکردن

غزل شماره ۲۴۹۵ : دست جرأت دیدم آخر مغتنم در آستین

غزل شماره ۲۴۹۶ : دل پیش نظر گیر، سر و برگ نمو ‌کن

غزل شماره ۲۴۹۷ : دل چیست که بی روی تو از درد تپیدن

غزل شماره ۲۴۹۸ : دل را به باد دادیم، آه از نظر گشودن

غزل شماره ۲۴۹۹ : دل روشن چه لازم تیره از عرض هنر کردن

غزل شماره ۲۵۰۰ : دل‌ گر نه داغ عشق فروزد، کباب ‌کن

غزل شماره ۲۵۰۱ : دمی ز عبرت اگر خم‌ کند حیا گردن

غزل شماره ۲۵۰۲ : دوری مقصد دمید از سرکشیدنهای من

غزل شماره ۲۵۰۳ : دهر، توفان دارد از طبع جنونْ پیمای من

غزل شماره ۲۵۰۴ : رساند عمر به جایی دل از وفا کندن

غزل شماره ۲۵۰۵ : رسانده است به آن انجمن ز ما نرسیدن

غزل شماره ۲۵۰۶ : روانی نیست محو جلوه را بی‌آب‌ گردیدن

غزل شماره ۲۵۰۷ : رهت سنگی ندارد ای شرر! وجد رهایی‌ کن

غزل شماره ۲۵۰۸ : زان تغافلگر چرا ناشاد باید زیستن

غزل شماره ۲۵۰۹ : ز بس محو است نقش آرزوها در کنار من

غزل شماره ۲۵۱۰ : ز پابوسش بهار عشرت جاوید سامان کن

غزل شماره ۲۵۱۱ : ز پرده آیی اگر از قبای تنگ برون

غزل شماره ۲۵۱۲ : ز خودداری نفس می‌زد تب و تاب چراغ من

غزل شماره ۲۵۱۳ : ز رهِ هوس به تو کی رسم نفسی ز خود نرمیده من؟

غزل شماره ۲۵۱۴ : ز سجده بیخبری، تا کی انفعال جبین؟

غزل شماره ۲۵۱۵ : ز شوخی تا قدح می‌گیرد آن بیداد مست من

غزل شماره ۲۵۱۶ : زهی به شوخی بهارِ نازت شکسته رنگِ غرورِ امکان

غزل شماره ۲۵۱۷ : زین شکر که تا کوی تو شد راهبر من

غزل شماره ۲۵۱۸ : سجدهٔ خواری است آب رو پی نان ریختن

غزل شماره ۲۵۱۹ : سخت جانی هر کجا آید به عرض امتحان

غزل شماره ۲۵۲۰ : سراغ دل نخواهی از من دیوانه پرسیدن

غزل شماره ۲۵۲۱ : سر به زیر تیغ و پا بر خار باید تاختن

غزل شماره ۲۵۲۲ : سرِ طرّه‌ای به هوا فشان، ختنی ز مشک ‌تر آفرین

غزل شماره ۲۵۲۳ : سرمایهٔ اظهار بقا هیچکسی کن

غزل شماره ۲۵۲۴ : سوخت چون موج گهر بال تپیدنهای من

غزل شماره ۲۵۲۵ : سوخته لاله‌زار من، رفته گل از کنار من

غزل شماره ۲۵۲۶ : شکست حادثه بر ما نیافت دست‌ کمین

غزل شماره ۲۵۲۷ : ندارد موج جز طومار رمز بحر وا کردن

غزل شماره ۲۵۲۸ : شکست رنگِ که بود آبیار این‌ گلشن؟

غزل شماره ۲۵۲۹ : شمع صفت دیدنی‌ است عجز جنون زای من

غزل شماره ۲۵۳۰ : صبح است ازین مرحلهٔ یأس به در زن

غزل شماره ۲۵۳۱ : صف حرص و هوا در هم شکستی،‌ کجکلاهی‌ کن

غزل شماره ۲۵۳۲ : صفا گل‌ کرده‌ای تا کی غبار رنگ نشکستن؟‌

غزل شماره ۲۵۳۳ : صفای دل به چراغِ بقا دهد روغن

غزل شماره ۲۵۳۴ : صورتِ اظهارِ معنی نیست محتاج بیان

غزل شماره ۲۵۳۵ : ظلمست به تشویش دل اقبال نمودن

غزل شماره ۲۵۳۶ : عجز ما جولانگر تدبیر نتوان یافتن

غزل شماره ۲۵۳۷ : عرق دارد عنانِ احتیاجِ بی‌نقاب من

غزل شماره ۲۵۳۸ : عرقها دارد آن شمع حیا، لیک از نظر پنهان

غزل شماره ۲۵۳۹ : عمرها در پرده بود اسرار وهم ما و من

غزل شماره ۲۵۴۰ : غرور خودنمایی تا کنیم از یکدگر پنهان

غزل شماره ۲۵۴۱ : غم تلاش مخور، عجز را مقدّم‌ کن

غزل شماره ۲۵۴۲ : غنیمت ‌گیر چون آیینه محو شان خود بودن

غزل شماره ۲۵۴۳ : فلک چه نقش‌ کشد صرفِ بند و بست جبین

غزل شماره ۲۵۴۴ : فلک نبست رهِ صبحِ لاابالیِ من

غزل شماره ۲۵۴۵ : قد خم‌ گشته را تا می‌توانی وقف طاعت ‌کن

غزل شماره ۲۵۴۶ : کار آسانی مدان تاج کمر برداشتن

غزل شماره ۲۵۴۷ : گر به این ساز است دور از وصل جانان زیستن

غزل شماره ۲۵۴۸ : گر به این واماندگی مطلقْ عنان خواهم شدن

غزل شماره ۲۵۴۹ : گر به خونِ مشتاقان تیغِ او کشد گردن

غزل شماره ۲۵۵۰ : گر چه جز ذکرت نمی‌گنجد حدیثی در زبان

غزل شماره ۲۵۵۱ : گر حنا بر خاک پایت جبهه سا خواهد شدن

غزل شماره ۲۵۵۲ : کرد حرف بی‌نشانم عالمی را تر زبان

غزل شماره ۲۵۵۳ : گرد وحشت بسکه بر هم چیده است اجزای من

غزل شماره ۲۵۵۴ : گر ز بزم‌، آن بت ساقی لقب آید بیرون

غزل شماره ۲۵۵۵ : گر قناعت را توانی داد سامانِ نگین

غزل شماره ۲۵۵۶ : گر گدا دستِ طمع دزدد ز هم در آستین

غزل شماره ۲۵۵۷ : کس چو شمع من نبوده ا‌ست آشنای سوختن

غزل شماره ۲۵۵۸ : گشاد چشمی نشد نصیبم به سیرِ نیرنگِ این دبستان

غزل شماره ۲۵۵۹ : گل نشو و نما چندان شکست یأس چید از من

غزل شماره ۲۵۶۰ : گلفروش از پرتو شمع من است این انجمن

غزل شماره ۲۵۶۱ : گُلی‌ که‌ کس نشد آیینه‌اش مقابل او من

غزل شماره ۲۵۶۲ : ما را ز بارِ هستی تا کی غمِ خمیدن

غزل شماره ۲۵۶۳ : ما و نگاه شرمگین از تک و تاز دوختن

غزل شماره ۲۵۶۴ : مجو از ناله‌ام تاب نفس در سینه دزدیدن

غزل شماره ۲۵۶۵ : محیط جلوهٔ او موج خیز است از سراب من

غزل شماره ۲۵۶۶ : منفعل خلق را نازِ صنم داشتن

غزل شماره ۲۵۶۷ : موج خونم هر قدر توفان نما خواهد شدن

غزل شماره ۲۵۶۸ : می‌روم هر جا به ذوق عافیت اندوختن

غزل شماره ۲۵۶۹ : ندارد ساز صحبتها بساط عافیت چیدن

غزل شماره ۲۵۷۰ : نسزد ز جوهرِ فطرتت، به جنونِ شبهه و شک زدن

غزل شماره ۲۵۷۱ : نشاند عجزم بر آستانی که محوم از جیب تا به دامن

غزل شماره ۲۵۷۲ : نفس عمارت دل دارد و شکستنش است این

غزل شماره ۲۵۷۳ : نیامد کوشش بیحاصل گردون به کار من

غزل شماره ۲۵۷۴ : نیست ممکن واژگونیهای طالع بیش ازین

غزل شماره ۲۵۷۵ : وارستگی ز حُسن دگر می‌دهد نشان

غزل شماره ۲۵۷۶ : هر چند نیست بی‌سبب از غم‌ گریستن

غزل شماره ۲۵۷۷ : همچو بوی ‌گل ز بس بی‌پرده است احوال من

غزل شماره ۲۵۷۸ : همعنان آهم، آشوب جهان خواهم شدن

غزل شماره ۲۵۷۹ : هوس ها می‌دمد زین باغ، جوش گل تماشا کن

غزل شماره ۲۵۸۰ : هویی کشید کلکِ قیامتْ صریر من

غزل شماره ۲۵۸۱ : یاد ابروی کجی زد به دل ما ناخن

و : 

غزل شماره ۲۵۸۲ : از بسکه ضعف طاقت بوسید روی زانو

غزل شماره ۲۵۸۳ : ای پرفشان‌ گرد نفس، چندی شرار سنگ شو

غزل شماره ۲۵۸۴ : ای بسملِ طلب، پیِ خون چکیده رو

غزل شماره ۲۵۸۵ : ای بیخبر، به درد دل ما رسیده رو

غزل شماره ۲۵۸۶ : ای ز عنایت آشکار شخص تو و مثال تو!

غزل شماره ۲۵۸۷ : ای فکر نازکت را شبهتْ ‌کمینی از مو

غزل شماره ۲۵۸۸ : باز چو صبح کرده‌ام تحفهٔ بارگاه تو

غزل شماره ۲۵۸۹ : به این موهومی‌ام یارب‌ که‌ کرد آیینه‌دار او؟

غزل شماره ۲۵۹۰ : پر نارساست سعی تحیّرْ کمند او

غزل شماره ۲۵۹۱ : بسکه رشک قامت او سوخت سر تا پای سرو

غزل شماره ۲۵۹۲ : بسکه یاد قامتت بر باد داد اجزای سرو

غزل شماره ۲۵۹۳ : به پیری هم نیم غافل ز عشق آن کمان ابرو

غزل شماره ۲۵۹۴ : به پیکرم شکن پوست کوچه داده به هر سو

غزل شماره ۲۵۹۵ : تبسّم تا چه گل ریزد ز لعل می فروش او

غزل شماره ۲۵۹۶ : چو سرشک، بی سر و پایی ام قدمی نزد به هوای تو

غزل شماره ۲۵۹۷ : دل آب گشت و نیست امید نگاه ازو

غزل شماره ۲۵۹۸ : دل بسملی ست کز تپش بی نشان او

غزل شماره ۲۵۹۹ : دل هم نبرد ره به درِ کبریای تو

غزل شماره ۲۶۰۰ : دلِ هوش باخته جمع شد ز فسون موسی و طور تو

غزل شماره ۲۶۰۱ : رفتی ز دل نشست به خون در قفای تو

غزل شماره ۲۶۰۲ : زین بزم شکل ساز نگر یا نوا شنو

غزل شماره ۲۶۰۳ : سر نقشِ پا به بلندیی برسد ز شکوه خرام او

غزل شماره ۲۶۰۴ : طبعی که شد طربْ اثر نوشخند او

غزل شماره ۲۶۰۵ : گاه روی بر خاکم، گاه جبهه بر زانو

غزل شماره ۲۶۰۶ : کجایی، ای جنون! ویرانه ات کو؟

غزل شماره ۲۶۰۷ : گر از موج‌ گهر نشنیده‌ای رمز خروش او

غزل شماره ۲۶۰۸ : کو عبرتْ آگهی؟‌ که به تحقیق راه او

غزل شماره ۲۶۰۹ : لباس ‌کعبه پوشید از خط مشکین، عذار او

غزل شماره ۲۶۱۰ : ما غربتْ آشیانیم، ای بلبلان! وطن‌ کو؟

غزل شماره ۲۶۱۱ : منِ سنگدل چه اثر برم ز حضور ذکر دوام او؟

غزل شماره ۲۶۱۲ : منفعلم، بر که برم حاجت خویش از برِ تو

غزل شماره ۲۶۱۳ : مه نو می‌نماید امشبم از آسمان ابرو

غزل شماره ۲۶۱۴ : نامنفعلی، گریه کن و چون مژه تر شو

غزل شماره ۲۶۱۵ : نقّاش تا کشد اثر ناتوان او

غزل شماره ۲۶۱۶ : نمی‌گویم به عشرتگاه مجنون جهد پیما رو

غزل شماره ۲۶۱۷ : نمی‌گویم قیامت جوش زن یا شور توفان شو

غزل شماره ۲۶۱۸ : هر چند دورم از چمن جلوه‌گاه او

غزل شماره ۲۶۱۹ : همچون نفس به آینهٔ دل رسیده رو

ه : 

غزل شماره ۲۶۲۰ : امروز کیست مست تماشای آینه؟

غزل شماره ۲۶۲۱ : ای به اوج قدس! فرش آستان انداخته

غزل شماره ۲۶۲۲ : ای تماشایت! چمن‌پرور به چشم آینه

غزل شماره ۲۶۲۳ : به تو نقش صحبت ما، چقدر به جا نشسته

غزل شماره ۲۶۲۴ : به دست تیغ تو تا خون من حنا بسته

غزل شماره ۲۶۲۵ : برآرد گَرَم آتش‌ دل زبانه

غزل شماره ۲۶۲۶ : به رشته‌ات اثرِ وهمِ مدّعاست گره

غزل شماره ۲۶۲۷ : بر شعله تا چند نازیدن‌ کاه؟

غزل شماره ۲۶۲۸ : پرتوت هر جا بپردازد کنار آینه

غزل شماره ۲۶۲۹ : پری می ‌فشان، ای تعلّقْ بهانه

غزل شماره ۲۶۳۰ : بسکه می‌جوشد ازین دریای حسرت حبّ جاه

غزل شماره ۲۶۳۱ : بسکه ما را بر آن لقاست نگاه

غزل شماره ۲۶۳۲ : به غبار این بیابان نه نشان پا نشسته

غزل شماره ۲۶۳۳ : بوی وصلی هست در رنگ بهار آینه

غزل شماره ۲۶۳۴ : تا به شوخی نکشد زمزمهٔ ساز نگاه

غزل شماره ۲۶۳۵ : تارِ پیراهنِ حیاست نگاه

غزل شماره ۲۶۳۶ : چیست‌ گردون‌ کاینقدر در خلق غوغا ریخته

غزل شماره ۲۶۳۷ : حیرتِ حُسن‌ که زد نشتر به ‌چشم آینه؟

غزل شماره ۲۶۳۸ : خلقی‌ است محو خود به تماشای آینه

غزل شماره ۲۶۳۹ : دادِ عجز ما ندهد سعی هیچ مشغله‌ای

غزل شماره ۲۶۴۰ : در شکنج عزّتند ارباب جاه

غزل شماره ۲۶۴۱ : در محیطی ‌کز فلک طرح حباب انداخته

غزل شماره ۲۶۴۲ : زد عرق پیمانه حسنی ساغر اندر آینه

غزل شماره ۲۶۴۳ : زین چمن در کف ندارد غنچهٔ دل جز گره

غزل شماره ۲۶۴۴ : عالم و این تردماغیهای جاه

غزل شماره ۲۶۴۵ : غبار خط ز لعل او به ‌رنگی سر برآورده

غزل شماره ۲۶۴۶ : غبارم برنمی‌خیزد ازین صحرای خوابیده

غزل شماره ۲۶۴۷ : گر نفس چیند به این فرصت بساط دستگاه

غزل شماره ۲۶۴۸ : گر دهد رنگ تماشای تو پروازِ نگاه

غزل شماره ۲۶۴۹ : ندیدم در غبار و دود این صحرای خوابیده

غزل شماره ۲۶۵۰ : ننگ دنیا برندارد همّت معنیْ نگاه

غزل شماره ۲۶۵۱ : نپنداری همین روز و شب از هم سر برآورده

غزل شماره ۲۶۵۲ : نیست خاموشی به ‌کار شمعِ محفل جز گره

غزل شماره ۲۶۵۳ : نیست محروم تماشا جوهر اندر آینه

غزل شماره ۲۶۵۴ : وهم شهرتْ بهانه‌ایم همه

غزل شماره ۲۶۵۵ : هزار نغمه به‌ ساز شکست ماست ‌گره

ی : 

غزل شماره ۲۶۵۶ : آسوده است شوق، ز دل پیش نگذری

غزل شماره ۲۶۵۷ : آفتْ ایجاد است طبع از دستگاه خود سری

غزل شماره ۲۶۵۸ : آه‌ که با دلم نبست عهدِ وفاق الفتی

غزل شماره ۲۶۵۹ : ازین ‌نُه منظر نیرنگ تا برتر زنم جوشی

غزل شماره ۲۶۶۰ : افتاده‌ام به راهت چون اشک بی‌روانی

غزل شماره ۲۶۶۱ : افسانهٔ وفایی اگر گوش کرده‌ای

غزل شماره ۲۶۶۲ : اگر با پای سروی سعی آهم رهبری ‌کردی

غزل شماره ۲۶۶۳ : اگر جانی و گر جسمی، سراب مطلب مایی

غزل شماره ۲۶۶۴ : اگر سیر زمین داری و گر افلاک می‌بینی

غزل شماره ۲۶۶۵ : الهی سخت بی‌برگم به ساز طاعت‌اندوزی

غزل شماره ۲۶۶۶ : ای امل آورده! فطرت را چه رسوا کرده ای

غزل شماره ۲۶۶۷ : ای آنکه رمز اخفا با صد ترانه گفتی

غزل شماره ۲۶۶۸ : ای بیخبر! بکوش که مرد خدا شوی

غزل شماره ۲۶۶۹ : ای جگر خون کنِ پوشیده و پیدا! چه بلایی؟

غزل شماره ۲۶۷۰ : ای سعی نگون‌! زین دشت‌، در سر چه هوا داری؟

غزل شماره ۲۶۷۱ : ای شیخ! به تدبیر امل بیهده حرفی

غزل شماره ۲۶۷۲ : ای گشاد و بست مژگانت معمّای پَری

غزل شماره ۲۶۷۳ : ای‌که در دیر و حرم مست‌ کرم می ‌آیی!

غزل شماره ۲۶۷۴ : ای لعبت تحیّر! نور چه آفتابی

غزل شماره ۲۶۷۵ : این ‌چه طاووسی نازست که اندوخته‌ای‌؟

غزل شماره ۲۶۷۶ : ای نفس مایه! درین عرصه چه پرداخته‌ای؟

غزل شماره ۲۶۷۷ : ای نم اشک، هوسْ مایل مژگان نشوی

غزل شماره ۲۶۷۸ : ای هوش‌! سخت داغیست‌، یاد بهار طفلی

غزل شماره ۲۶۷۹ : باز آمد در چمن یاد از صفیر بلبلی

غزل شماره ۲۶۸۰ : بازم به جنون زد هوس طرح زمینی

غزل شماره ۲۶۸۱ : به این تمکین خرامت فتنه در خوابست پنداری

غزل شماره ۲۶۸۲ : به جلوهٔ تو نگه را ز حیرتْ اظهاری

غزل شماره ۲۶۸۳ : به خاک ناامیدی نیست چون من خفته در خونی

غزل شماره ۲۶۸۴ : به دل دارم چو شمع از شعله‌های آه سامانی

غزل شماره ۲۶۸۵ : به ذوق عافیت ای ناله! تا کی در جگر پیچی

غزل شماره ۲۶۸۶ : بر اوج بی‌نیازی اگر وارسیده‌ای

غزل شماره ۲۶۸۷ : برخود مشکن تا همه تن رنگ نگردی

غزل شماره ۲۶۸۸ : برداشتن دل ز جهان کرد گرانی

غزل شماره ۲۶۸۹ : برون تازست حسن بی‌مثال از گرد پیدایی

غزل شماره ۲۶۹۰ : بر هرگلی دمیده ا‌ست افسون آرزویی

غزل شماره ۲۶۹۱ : بسکه بی روی تو خجلت‌ کرد خرمن زندگی

غزل شماره ۲۶۹۲ : بسکه ‌گردید آبیار ما ز پا افتادگی

غزل شماره ۲۶۹۳ : به طبع مقبلان یارب‌! کدورت را مده راهی

غزل شماره ۲۶۹۴ : به عجز کوش، ز نشو و نما چه می‌جویی؟

غزل شماره ۲۶۹۵ : به عزم بسملم تیغ‌ که دارد میل عریانی؟

غزل شماره ۲۶۹۶ : به غبار عالم جستجو، ز چه یأس خسته نشسته‌ای

غزل شماره ۲۶۹۷ : به گرد سرمه خفتن تا کی از بیداد خاموشی

غزل شماره ۲۶۹۸ : به گلزاری که آن شوخ چمن پیکر کند بازی

غزل شماره ۲۶۹۹ : به ما و من غلو دارد دنی تا فطرت عالی

غزل شماره ۲۷۰۰ : به مکتبِ هوس، از کیف و کم چه فهمیدی؟

غزل شماره ۲۷۰۱ : به ناقوسی دل امشب از جنون خورده ا‌ست پهلویی

غزل شماره ۲۷۰۲ : پوچست قماش تو به اظهار تلافی

غزل شماره ۲۷۰۳ : به وحشت برنمی‌آیم ز فکر چشم جادویی

غزل شماره ۲۷۰۴ : به وحشت نگاهی چه خو کرده‌ای؟

غزل شماره ۲۷۰۵ : به وضع غربتم منظور بیتابی‌ست آرامی

غزل شماره ۲۷۰۶ : بهار، آن دل ‌که خون ‌گردد به سودای ‌گل رویی

غزل شماره ۲۷۰۷ : بهار است ای ادب! مگذار از شوق تماشایی

غزل شماره ۲۷۰۸ : به شهرت زد اقبالِ خلق از تباهی

غزل شماره ۲۷۰۹ : به نمو سری ندارد گل باغ‌ کبریایی

غزل شماره ۲۷۱۰ : به هستی از گداز انفعالم نیست تسکینی

غزل شماره ۲۷۱۱ : به یأس هم نپسندید ننگ بیکاری

غزل شماره ۲۷۱۲ : به یمن سبقت جهد از هزار قافله‌ گیری

غزل شماره ۲۷۱۳ : بی ‌تو دل در سینه‌ام دارد جنونْ افسانه‌ای

غزل شماره ۲۷۱۴ : بیحاصلی‌ام بست به‌ گردن خمِ پیری

غزل شماره ۲۷۱۵ : بی خبر از خود مگذر، جانب دل هم نظری

غزل شماره ۲۷۱۶ : پیرو تسلیم باش، آخر به جایی می‌رسی

غزل شماره ۲۷۱۷ : تا چند کشد دل المِ بیهده ‌کوشی؟

غزل شماره ۲۷۱۸ : تا چند ناز غازه و رنج حنا کشی؟

غزل شماره ۲۷۱۹ : تا کجا آن جلوه در دل‌ها کشد میدان سری؟

غزل شماره ۲۷۲۰ : تا محرم طبیعت بلبل نمی‌شوی

غزل شماره ۲۷۲۱ : تبسّم از لبت چون موج در گوهر کند بازی

غزل شماره ۲۷۲۲ : تبسّم قابل چاکی نشد ناموس عریانی

غزل شماره ۲۷۲۳ : تمثال خیالیم چه زشتی، چه نکویی

غزل شماره ۲۷۲۴ : تنش را پیرهن چون ‌گل دمید افسون عریانی

غزل شماره ۲۷۲۵ : تو با این پنجهٔ نازک چه لازم رنگها بندی؟

غزل شماره ۲۷۲۶ : جز عافیتم نیست به سودای تو ننگی

غزل شماره ۲۷۲۷ : چند پیچد بر من بی‌دست و پا افتادگی

غزل شماره ۲۷۲۸ : چو بوی‌ گل ز چه افسردگی مقیّد رنگی؟

غزل شماره ۲۷۲۹ : چو چینی شدم محو نازک ادایی

غزل شماره ۲۷۳۰ : چو قارون ته خاک اگر رفته باشی

غزل شماره ۲۷۳۱ : چو محو عشق شدی، رهنما چه می‌جویی؟

غزل شماره ۲۷۳۲ : چو من به دامگه عبرت اوفتاده‌ کمی

غزل شماره ۲۷۳۳ : چون صبح دارم از چمنی رنگ جسته‌ای

غزل شماره ۲۷۳۴ : جهان‌ کورانه دارد سعی نخجیری به تاریکی

غزل شماره ۲۷۳۵ : جهد کن تا نروی بر اثر نیک و بدی

غزل شماره ۲۷۳۶ : چه دارم در نفس جز شور عمر رفته از یادی؟

غزل شماره ۲۷۳۷ : چه دولت است نشاط تجدّد اندوزی؟

غزل شماره ۲۷۳۸ : چه شد آستانِ حضورِ دل؟ ‌که تو رنج دیر و حرم کشی

غزل شماره ۲۷۳۹ : چه غافلی ‌که ز من نام دوست می‌پرسی

غزل شماره ۲۷۴۰ : چه لازم است درین عرصه عجزکیش برآیی

غزل شماره ۲۷۴۱ : چه معنی بیانی، چه لفظ آشنایی

غزل شماره ۲۷۴۲ : چه می‌شد گر نمی‌زد اینقدر رنج نفس هستی؟

غزل شماره ۲۷۴۳ : حبابت ساغر و با بحر توفان پیش می‌آیی

غزل شماره ۲۷۴۴ : حریف مشرب قمری نه‌ا‌ی، طاووسی نازی

غزل شماره ۲۷۴۵ : حیرتْ قفسم، ‌کو اثرِ عجز و رسایی؟

غزل شماره ۲۷۴۶ : خشم را آیینه پرداز ترحّم کرده‌ای

غزل شماره ۲۷۴۷ : خطابم می‌کند امشب چمن دُربار پیغامی

غزل شماره ۲۷۴۸ : خطاپرست مباش،‌ ای ز راستی عاری!

غزل شماره ۲۷۴۹ : خوش آن ساعت‌ که چون تمثال از آیینهٔ فردی

غزل شماره ۲۷۵۰ : خوش است از دور نذر محفل همصحبتان بوسی

غزل شماره ۲۷۵۱ : خیالت هر کجا تمهید راحت‌پروری کردی

غزل شماره ۲۷۵۲ : خیالش بر نمی‌تابد شعور، ای بیخودی! جوشی

غزل شماره ۲۷۵۳ : دارد به من دلشده امشب سرِ جنگی

غزل شماره ۲۷۵۴ : در آن محفل ‌که الفتْ قابل زانوست پیشانی

غزل شماره ۲۷۵۵ : در پردهٔ هر رنگ کمین کرده شکستی

غزل شماره ۲۷۵۶ : درِ دل زد خیالِ پرتوِ مهرت سحرگاهی

غزل شماره ۲۷۵۷ : در دلی امّا به قصدِ اشکم افسون می‌کنی

غزل شماره ۲۷۵۸ : در زندگی نگشتیم منظور آشنایی

غزل شماره ۲۷۵۹ : در گرفته ا‌ست زمین تا به فلک بی‌سروپایی

غزل شماره ۲۷۶۰ : درین محفل ‌که پیدا نیست رنگ حُسن مقصودی

غزل شماره ۲۷۶۱ : درین حدیقه‌ نه‌ای قدردان حیرانی

غزل شماره ۲۷۶۲ : درین مکتب‌ که باز آن طفل بازیگر کند بازی؟

غزل شماره ۲۷۶۳ : درین ویرانه بی‌سعی قناعت وانشد جایی

غزل شماره ۲۷۶۴ : دلت فسرد، جنونی ‌کز آشیانه برآیی

غزل شماره ۲۷۶۵ : دلدار قدح بر کف‌، ما مرده ز مخموری

غزل شماره ۲۷۶۶ : دمی‌ که عجز شود دستگاه بیکاری

غزل شماره ۲۷۶۷ : دور از بساط وصل تو ماییم و دیده‌ای

غزل شماره ۲۷۶۸ : دوستان این خاکدان چون من ندارد دیگری

غزل شماره ۲۷۶۹ : دیده‌ای داریم، محو انتظار مقدمی

غزل شماره ۲۷۷۰ : رفتی چو می از ساغر و دیگر ننشستی

غزل شماره ۲۷۷۱ : رمی، بیتابی ­ای‌، تغییر رنگی‌،‌ گردش حالی

غزل شماره ۲۷۷۲ : ز استغنا نگشتی مایل فریاد قربانی

غزل شماره ۲۷۷۳ : ز بسکه‌ کرد تصوّر نگاه مژگانی

غزل شماره ۲۷۷۴ : ز پیراهن برون آ، بی شکوهی نیست عریانی

غزل شماره ۲۷۷۵ : ز چه ناز بال دعوی به فلک گشاده باشی؟

غزل شماره ۲۷۷۶ : ز خویش رفته‌ام، امّا نرفته‌ام جایی

غزل شماره ۲۷۷۷ : ز دستگاه مبر زحمت گرانجانی

غزل شماره ۲۷۷۸ : ز عریانی جنون ما نشد مغرور سامانی

غزل شماره ۲۷۷۹ : ز غرور شمع و رعونتش همه جاست آفت روشنی

غزل شماره ۲۷۸۰ : ز نفس اگر دو روزی به بقا رسیده باشی

غزل شماره ۲۷۸۱ : ز نیرنگ خیال طفلِ شوخِ شعله در چنگی

غزل شماره ۲۷۸۲ : زین گلستان نیستم محتاج دامن چیدنی

غزل شماره ۲۷۸۳ : سبکساری‌ است هرگه در نظرها بی درنگ آیی

غزل شماره ۲۷۸۴ : سجده بنیادی بساز، ای جبهه! با افتادگی

غزل شماره ۲۷۸۵ : سرشکم صد سحر خندید و پیدا نیست تأثیری

غزل شماره ۲۷۸۶ : شب، چشم نیم مستش واشد ز خواب نیمی

غزل شماره ۲۷۸۷ : شده عمرها که نشانده‌ام به کمین اشک چکیده‌ای

غزل شماره ۲۷۸۸ : شررِ کاغذی‌، آرایش دکّان نکنی

غزل شماره ۲۷۸۹ : شور گمگشتگی‌ام زد به درِ رسوایی

غزل شماره ۲۷۹۰ : شهیدان وفا را درس دیداری ست پنهانی

غزل شماره ۲۷۹۱ : صد رنگ نقش بستیم در یاد گل جبینی

غزل شماره ۲۷۹۲ : عبث ای دشمن تحقیق! دل از وسوسه خستی

غزل شماره ۲۷۹۳ : عبث چون چشم قربانی وبال مرد و زن بردی

غزل شماره ۲۷۹۴ : عالمی بر باد رفت از سعی بی‌ پا و سری

غزل شماره ۲۷۹۵ : عرق ریز خجالت می‌گدازد سعی بیتابی

غزل شماره ۲۷۹۶ : عمر سبک عنان ‌کجاست؟ از نظرم تو می‌روی

غزل شماره ۲۷۹۷ : عمر گذشت و همچنان داغ وفاست زندگی

غزل شماره ۲۷۹۸ : عمریست همچون مژگان از درد ناتوانی

غزل شماره ۲۷۹۹ : عنانم گر نگیرد خاطر آینه سیمایی

غزل شماره ۲۸۰۰ : غبارم می کشد محمل به دوش نالۀ دردی

غزل شماره ۲۸۰۱ : غبارِ هوش توفان دارد، ای مستی! جنون تازی

غزل شماره ۲۸۰۲ : فریبم می‌دهد آسودگی، ای شوق! تدبیری

غزل شماره ۲۸۰۳ : قدح از شوق لعلت چشم بی‌خوابست پنداری

غزل شماره ۲۸۰۴ : قدح پیمای زخمم در هوای آبِ پیکانی

غزل شماره ۲۸۰۵ : کجا خلوت و انجمن دیده‌ای؟

غزل شماره ۲۸۰۶ : کرد شبنم را به خورشید آشنا افتادگی

غزل شماره ۲۸۰۷ : گر از گوهر کمر سازی و گر دستارِ زرپیچی

غزل شماره ۲۸۰۸ : گر به‌ گردون می‌کشی‌ گردن و گر در سجده‌ای

غزل شماره ۲۸۰۹ : گر درین قحط سرایت، نکند نان مددی

غزل شماره ۲۸۱۰ : گرفتم شوخی ات با شور صد محشر کند بازی

غزل شماره ۲۸۱۱ : گر نیست در این میکده ها دور تمامی

غزل شماره ۲۸۱۲ : گر همه رفتی چو ماه از چرخ برتر سجده‌ای

غزل شماره ۲۸۱۳ : گر یک مژه چون چشم فراهم شده باشی

غزل شماره ۲۸۱۴ : گه به رو می‌دوی و گاه به سر می‌آیی

غزل شماره ۲۸۱۵ : که‌ کشید دامن فطرتت ‌که به سیر ما و من آمدی؟

غزل شماره ۲۸۱۶ : که دم زند ز من و ما، دمی‌ که ما تو نباشی

غزل شماره ۲۸۱۷ : کیستم من؟ نفسِ سوختهٔ منجمَدی

غزل شماره ۲۸۱۸ : کیسه پرداز خیال شادی و غم رفته‌ای

غزل شماره ۲۸۱۹ : کیم من؟ شخص نومیدی سرشتی،‌ عبرتْ ایجادی

غزل شماره ۲۸۲۰ : ما را نه غروری‌ است، نه فرّی، نه ‌کلاهی

غزل شماره ۲۸۲۱ : ماییم و دلی، سر ورق بی سر و پایی

غزل شماره ۲۸۲۲ : ماییم و گردِ هستیِ حرمان دمیده‌ای

غزل شماره ۲۸۲۳ : مباش سایه صفت مردهٔ تن آسانی

غزل شماره ۲۸۲۴ : محو بودم، هر چه دیدم دوش، دانستم تویی

غزل شماره ۲۸۲۵ : مزد تلاشم به رهت دیده ندارد گهری

غزل شماره ۲۸۲۶ : مژه بهم نزنی، آینه به زنگ نگیری

غزل شماره ۲۸۲۷ : معراج ماست پستی‌، اقبال ما زبونی

غزل شماره ۲۸۲۸ : مشکل از هرزه دوی جز به تب و تاب رسی

غزل شماره ۲۸۲۹ : مکش رنج تأمّل‌ گر زیان خواهی و گر سودی

غزل شماره ۲۸۳۰ : من و دیوانه‌خو طفلی ‌که هر جا سر کند بازی

غزل شماره ۲۸۳۱ : میِ جامِ قناعت اگر بچشی، المی ز جنونِ هوس نکشی

غزل شماره ۲۸۳۲ : نبری گمان که یعنی به خدا رسیده باشی

غزل شماره ۲۸۳۳ : ندارد ساز این محفل مخالف پرده آهنگی

غزل شماره ۲۸۳۴ : نشد آیینۀ کیفیّت ما ظاهر آرایی

غزل شماره ۲۸۳۵ : نشد حجاب خیالم غبار جسمانی

غزل شماره ۲۸۳۶ : نفس در طلب سوختی، دل ندیدی

غزل شماره ۲۸۳۷ : نقش ما شد وبال یکتایی

غزل شماره ۲۸۳۸ : نگه از مستی چشم تو با ساغر کند بازی

غزل شماره ۲۸۳۹ : نمی‌باشد چو من در کسوت تجرید عریانی

غزل شماره ۲۸۴۰ : نمی‌باشد دل مأیوس بی‌کیفیّت نازی

غزل شماره ۲۸۴۱ : نمی‌دانم ز گلزارش چه گل چیده‌ست حیرانی؟

غزل شماره ۲۸۴۲ : نمی‌گنجم به عالم بسکه از خود گشته‌ام فانی

غزل شماره ۲۸۴۳ : نه با صحرا سری دارم نه با گلزار سودایی

غزل شماره ۲۸۴۴ : نه نفس تربیتم ‌کرد و نه دامان مددی

غزل شماره ۲۸۴۵ : نیاز جلوه دارم حیرتِ آیینه پروردی

غزل شماره ۲۸۴۶ : کیم من، از نصیب عالمِ اظهار مأیوسی

غزل شماره ۲۸۴۷ : یاد باد آن کز تبسّم فیض عامی داشتی

غزل شماره ۲۸۴۸ : یک تار مو گر از سر دنیا گذشته‌ای

غزل شماره ۲۸۴۹ : مژه ‌واری ز خواب ناز جَستی

 

پایان اشعار این بخش

نویسندگان :

نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *