در این بخش، غزلیات بیدل دهلوی نوشته شده است.
فهرست اشعار، به ترتیب حرف الفبای آخر قافیه یا ردیف است.
برای خواندن هر شعر، روی آن کلیک کنید :
الف :
غزل شماره 1 : به اوج کبریا کز پهلوی عجز است راه آنجا
غزل شماره 2 : از نام اگر نگذری از ننگ برون آ
غزل شماره 3 : ازین هوسکده با آرزو به جنگ برون آ
غزل شماره 4 : ای مردۀ تکلّف، از کیف و کم برون آ
غزل شماره 5 : چو شمع یک مژه وا کن، ز پرده مست برون آ
غزل شماره 6 : چه کدخداییست؟ ای ستمکش، جنون کن از دردسر برون آ
غزل شماره 7 : آبیار چمن رنگ، سراب است اینجا
غزل شماره 8 : آخِر به لوح آینۀ اعتبار ما
غزل شماره 9 : آخر ز فقر بر سر دنیا زدیم پا
غزل شماره 10 : آسودگان گوشۀ دامان بوریا
غزل شماره 11 : آن پری گویند شب خندید بر فریاد ما
غزل شماره 12 : آنجا که فشارد مژهام دیدۀ تر را
غزل شماره 13 : آنچه نذر درگه آوردیم ما
غزل شماره 14 : آیینه بر خاک زد صنع یکتا
غزل شماره 15 : آیینۀ چندین تب و تاب است دل ما
غزل شماره 16 : اثر دور است ازین یاران حقوق آشنایی را
غزل شماره 17 : از بس گرفته است تحیر عنان ما
غزل شماره 18 : از پا نشیند ای کاش محمل کش هوسها
غزل شماره 19 : از حادث آفرینی طبع سقیم ما
غزل شماره 20 : از سپند ما که مییابد سراغ ناله را
غزل شماره 21 : از ما پیام وصل تهی کرد جای ما
غزل شماره 22 : ازین محفل چه امکان است بیرون رفتن مینا
غزل شماره 23 : افتاده زندگی به کمین هلاک ما
غزل شماره 24 : اگر اندیشه کند طرز نگاه او را
غزل شماره 25 : اگر به گلشن ز ناز گردد قد بلند تو جلوه فرما
غزل شماره 26 : اگر حیرت به این رنگست دست و تیغ قاتل را
غزل شماره 27 : اگر مردی در تسلیم زن راه طلب مگشا
غزل شماره 28 : الهی پارهای تمکین رم وحشی نگاهان را
غزل شماره 29 : ای آب رخ از خاک درت دیدۀ تر را
غزل شماره 30 : ای آرزوی مهر تو سیلاب کینه ها
غزل شماره 31 : ای آینۀ حسن تمنّای تو جانها
غزل شماره 32 : ای به زلفت جوهر آیینۀ دل تابها
غزل شماره 33 : ای بهار جلوه بس کن کز خجالت یارها
غزل شماره 34 : ای بهارستان اقبال، ای چمن سیما بیا
غزل شماره 35 : ای جگرها داغدار شوق پیکان شما
غزل شماره 36 : ای چشم تو مهمیز جنون وحشی رم را
غزل شماره 37 : ای خیال قامتت آه ضعیفان را عصا
غزل شماره 38 : ای داغ کمال تو عیان ها و نهانها
غزل شماره 39 : ای رسته ز گلزارت آن نرگس جادو ها
غزل شماره 40 : ای ز چشم می پرستت مست حیرت جامها
غزل شماره 41 : ای ز شوخی های حسنت محو پیچ و تابها
غزل شماره 42 : ای غافل از رنج هوس آیینه پردازی چرا
غزل شماره 43 : ای فدای جلوۀ مستانهات میخانه ها
غزل شماره 44 : ای قیامت صبح خیز لعل خندان شما
غزل شماره 45 : ای گداز دل نفسی اشک شو به دیده بیا
غزل شماره 46 : ای گرد تکاپوی سراغ تو نشانها
غزل شماره 47 : ای موجزن بهار خیالت ز سینه ها
غزل شماره 48 : این انجمن عشق است توفانگر سامانها
غزل شماره 49 : اینقدر نقشی که گل کرد از نهان و فاش ما
غزل شماره 50 : ای همه آیات قدرت ظاهر از شان شما
غزل شماره 51 : با بد و نیک است یک رنگی هوس آیینه را
غزل شماره 52 : پا به نومیدی شکست آزادی دلخواه ما
غزل شماره 53 : با دل آسوده از تشویش آب و نان برآ
غزل شماره 54 : باز آب شمشیرت از بهار جوشیها
غزل شماره 55 : با سحر ربطی ندارد شام ما
غزل شماره 56 : پاس کار خود نباشد صاحب تدبیر را
غزل شماره 57 : با کمال اتحاد از وصل مهجوریم ما
غزل شماره 58 : با همه افسردگی مفت تماشاییم ما
غزل شماره 59 : به تازگی نکشد عافیت دماغ مرا
غزل شماره 60 : به تردستی بزن ساقی غنیمت دار قلقل را
غزل شماره 61 : بحر میپیچد به موج از اشک غم پرورد ما
غزل شماره 62 : به حیرت آینه پرداختند روی تو را
غزل شماره 63 : به خاک تیره آخر خودسری ها میبرد ما را
غزل شماره 64 : به خیال آن عرق جبین ز فغان علم نزدی چرا
غزل شماره 65 : به خیال چشم که میزند قدح جنون دل تنگ ما
غزل شماره 66 : به داغ غربتم واسوخت آخر خودنمایی ها
غزل شماره 67 : بدزد گردن بی مغز برفراخته را
غزل شماره 68 : به دعوت هم کسی را کس نمیگوید بیا اینجا
غزل شماره 69 : به ذوق داغ کسی در کنار سوختگیها
غزل شماره 70 : بر آن سرم که ز دامن برون کشم پا را
غزل شماره 71 : پر تشنه است حرص فضولی کمین ما
غزل شماره 72 : پرتو آهی ز جیبت گل نکرد ای دل چرا
غزل شماره 73 : بر سنگ زد زمانه ز بس ساز آشنا
غزل شماره 74 : بر طاق نه تبختر جاه و جلال را
غزل شماره 75 : بر قماش پوچ هستی تا به کی وسواسها
غزل شماره 76 : پر کرده جرو لایتجزی کتاب ما
غزل شماره 77 : به رنگ غنچه سودای خطت پیچیده دل ها را
غزل شماره 78 : پریشان نسخه کرد اجزای مژگان تر ما را
غزل شماره 79 : بسکه از ساز ضعیفی ها خبر داریم ما
غزل شماره 80 : بسکه چون گل پرده ها بر پرده شد سامان مرا
غزل شماره 81 : بس که دارد ناتوانی نبض احوال مرا
غزل شماره 82 : بسکه شد حیرت پرست جلوهات گلزارها
غزل شماره 83 : بسکه وحشت کرده است آزاد، مجنون مرا
غزل شماره 84 : به شبنم صبح، این گلستان، نشاند جوش غبار خود را
غزل شماره 85 : به طوق فاخته نازد محبت از فن ما
غزل شماره 86 : به عجزی که داری قوی کن میان را
غزل شماره 87 : به گلشن گر برافشاند ز روی ناز کاکل را
غزل شماره 88 : به گلشنی که دهم عرض شوخی او را
غزل شماره 89 : پل و زورق نمیخواهد محیط کبریا اینجا
غزل شماره 90 : به مهر مادر گیتی مکش رنج امید اینجا
غزل شماره 91 : به نمود هستی بی اثر چه نقاب شق کنم از حیا
غزل شماره 92 : بود بی مغز سر تند خروش مینا
غزل شماره 93 : بوَد سرمشق درس خامشی باریک بینیها
غزل شماره 94 : بوی وصلت گر ببالاند دل ناکام را
غزل شماره 95 : بهار اندیشهٔ صد رنگ عشرت کرد بسمل را
غزل شماره 96 : به پیری الفت حرص و هوس شد آینهٔ ما
غزل شماره 97 : به هر جبین که بود سطری از کتاب حیا
غزل شماره 98 : به هستی انقطاعی نیست از سر سرگرانی را
غزل شماره 99 : بیا تا دی کنیم امروز فردای قیامت را
غزل شماره 100 : بیا خورشید معنی را ببین از روزن مینا
غزل شماره 101 : به یاد آرد دل بیتاب اگر نقش میانش را
غزل شماره 102 : بیا که جام مروت دهیم حوصله را
غزل شماره 103 : بی تو چون شمع ز ضعف تن ما
غزل شماره 104 : بی ثمری حصار شد در چمن امید ما
غزل شماره 105 : بی دماغی با نشاط از بسکه دارد جنگها
غزل شماره 106 : بی ریشه سوخت مزرع آه حزین ما
غزل شماره 107 : پیش آن چشم سخنگو موج می در جامها
غزل شماره 108 : پیش توانگرمنشان، پهلوی لاغر مگشا
غزل شماره 109 : تا به کی در پرده دارم آه بی تأثیر را
غزل شماره 110 : تا چند به هر عیب و هنر طعنه زنیها
غزل شماره 111 : تا درین گلزار چون شبنم گذر داریم ما
غزل شماره 112 : تاراجگر گل بود بدمستی اجزاها
غزل شماره 113 : تبسم ریز لعلش گر نشان پرسد غبارم را
غزل شماره 114 : تجدید سحرکاری ست در جلوه زار عنقا
غزل شماره 115 : تعلق بود سیر آهنگ چندین نوحه سازیها
غزل شماره 116 : جام امید نظرگاه خمار است اینجا
غزل شماره 117 : جز پیش ما مخوانید افسانهٔ فنا را
غزل شماره 118 : جلوهٔ او داد فرمان نگاه آیینه را
غزل شماره 119 : چنان پیچیده توفان سرشکم کوه و هامون را
غزل شماره 120 : چندین دماغ دارد اقبال و جاه مینا
غزل شماره 121 : جنون آنجا که میگردد دلیل وحشت دلها
غزل شماره 122 : جنون کی قدردان کوه و هامون میکند ما را
غزل شماره 123 : چو اشک آن کس که میچیند گل عیش از تپیدنها
غزل شماره 124 : چو تخم اشک به کلفت سرشتهاند مرا
غزل شماره 125 : چو سایه چند به هر خاک جبهه سودنها
غزل شماره 126 : جوش اشکیم و شکست آیینه دار است اینجا
غزل شماره 127 : جوش زخمم داد سر در صبح محشر تیغ را
غزل شماره 128 : چو شمعم از خجالت رهنمود نارسیدنها
غزل شماره 129 : جولان ما فسرد به زنجیر خواب پا
غزل شماره 130 : چون سرو کلفتی چند پیچیدهاند بر ما
غزل شماره 131 : چون شمع ز آتشی که وفا زد به جان ما
غزل شماره 132 : چون صبح مجو طاقت آزار کس از ما
غزل شماره 133 : چون غنچه همان به که بدزدی نفس اینجا
غزل شماره 134 : چون نقش پا ز عجز نگردید روی ما
غزل شماره 135 : چون نگاه از بس به ذوق جلوه همدوشیم ما
غزل شماره 136 : چه امکان است فردا عرض شوخی ناتوانش را
غزل شماره 137 : چه امکان است گرد غیر ازین محفل شود پیدا
غزل شماره 138 : جهان گرفت غبار جنون تلاشی ما
غزل شماره 139 : چه ظلمت است اینکه گشت غفلت به چشم یاران ز نور پیدا
غزل شماره 140 : چه فسردگی بلد تو شد که به محفل من و ما بیا
غزل شماره 141 : چه ممکن است که راحت سری برآورد از ما
غزل شماره 142 : چیده است لاف خلق به چیدن ترانه ها
غزل شماره 143 : چیست این باغ و این شکفتنها
غزل شماره 144 : حرص فرصت انتظار و دور رنگ است آسیا
غزل شماره 145 : حسابی نیست با وحشت جنون کامل ما را
غزل شماره 146 : حسن شرم آیینه داند روی تابان ترا
غزل شماره 147 : حسنی است بر رخش رقم مشک ناب را
غزل شماره 148 : حیرت حسنی است در طبع نگه پرورد ما
غزل شماره 149 : حیرت دل گر نپردازد به ضبط کارها
غزل شماره 150 : حیرت دیدار سامان سفر داریم ما
غزل شماره 151 : حیرتیم اما به وحشت ها هماغوشیم ما
غزل شماره 152 : حیف است کشد سعی دگر باده کشان را
غزل شماره 153 : حیف کز افلاس نومیدی فزاید مرد را
غزل شماره 154 : خارج آهنگی ندارد سبحه و زنار ما
غزل شماره 155 : خار غفلت مینشانی در ریاض دل چرا
غزل شماره 156 : خاکسار تو تپیدن کند آغاز چرا
غزل شماره 157 : خدا چو شمع دهد جرأت آب دیدهٔ ما را
غزل شماره 158 : خداوندا به آن نور نظر در دیده جا بنما
غزل شماره 159 : خط آوردی و ننوشتی برات مطلب ما را
غزل شماره 160 : خط جبین ماست هماغوش نقش پا
غزل شماره 161 : خواجه ممکن نیست ضبط عمر و حفظ مالها
غزل شماره 162 : خیال قرب غفلت دوری از انس است محرم را
غزل شماره 163 : داغ عشقم، نیست الفت با تن آسانی مرا
غزل شماره 164 : داغ گل کرد بهار از اثر لالهٔ ما
غزل شماره 165 : داغم از سودای خام غفلت و وهم رسا
غزل شماره 166 : داغیم چون سپند مپرس از بیان ما
غزل شماره 167 : دام یک عالم تعلق گشت حیرانی مرا
غزل شماره 168 : در بی زری ز جبههٔ اخلاق چین گشا
غزل شماره 169 : در خموشی همه صلح است، نه جنگ است اینجا
غزل شماره 170 : در باغ دل نهان بود از رفتگان نشانها
غزل شماره 171 : در شهد راحتند فقیران بوریا
غزل شماره 172 : در طلب تا چند ریزی آبروی کام را
غزل شماره 173 : در عالمی که با خود رنگی نبود ما را
غزل شماره 174 : در فکر حق و باطل خوردیم عبث خونها
غزل شماره 175 : در محفل ما و منم، محو صفیر هر صدا
غزل شماره 176 : دریای خیالیم و نمی نیست در اینجا
غزل شماره 177 : درین محفل که دارد شام بر بند و سحر بگشا
غزل شماره 178 : درین نه آشیان غیر از پر عنقا نشد پیدا
غزل شماره 179 : درین وادی چسان آرام باشد کارونها را
غزل شماره 180 : دل میرود و نیست کسی دادرس ما
غزل شماره 181 : دو روزی فرصت آموزد درود مصطفا ما را
غزل شماره 182 : ربود از بس خیال ساعد او هوش ماهی را
غزل شماره 183 : رخصت نظارهای گر میدهد جانان مرا
غزل شماره 184 : رنگ شوخی نیست در طبع ادب تخمیر ما
غزل شماره 185 : روزی که زد به خواب شعورم ایاغ پا
غزل شماره 186 : ز آهم مجویید تأثیر را
غزل شماره 187 : ز بادهای ست به بزم شهود، مستی ما
غزل شماره 188 : ز بخت نارسا نگرفت دستم گردن مینا
غزل شماره 189 : ز برق این تحیر آب شد آیینهٔ دلها
غزل شماره 190 : ز بزم وصل، خواهش های بیجا میبرد ما را
غزل شماره 191 : ز بس جوش اثر زد از تب شوق تو یاربها
غزل شماره 192 : ز چشم بی نگه بودم خراب آباد غارتها
غزل شماره 193 : زخم دل چندین زبان داده ست پیغام مرا
غزل شماره 194 : ز فسانهٔ لب خامش که رسید مژده به گوش ما
غزل شماره 195 : ز گفت و گو نیامد صید جمعیت به بند ما
غزل شماره 196 : زهی چون گل به یاد چیدن از شوق تو دامانها
غزل شماره 197 : زهی سودایی شوق تو مذهبها و مشربها
غزل شماره 198 : زهی نظّاره را ازجلوهٔ حسن تو زیورها
غزل شماره 199 : زین گلستان درس دیدار که میخوانیم ما
غزل شماره 200 : زین وجودی کز عدم شرمنده میگیرد مرا
غزل شماره 201 : ساختم قانع دل از عافیت بیگانه را
غزل شماره 202 : سادگی باغی ست طبع عافیت آهنگ را
غزل شماره 203 : ستم است اگر هوست کشد که به سیر سرو و سمن درآ
غزل شماره 204 : سجود خاک راحت گر هوا جوشاند از سرها
غزل شماره 205 : سخت موهوم است نقش پردهٔ اظهار ما
غزل شماره 206 : سخن شد داغ دل چون شمع از آتش بیانیها
غزل شماره 207 : سرمه سنگین نکند شوخی چشم او را
غزل شماره 208 : سری نبود به وحشت ز بزم جستن ما را
غزل شماره 209 : سطر یقین به حک داد تکرار بی حد ما
غزل شماره 210 : سعی دیر و حرم بهانهٔ ما
غزل شماره 211 : سلسلهٔ شوق کیست سر خط آهنگ ما
غزل شماره 212 : سوار برق عمرم، نیست برگشتن عنانم را
غزل شماره 213 : شب وصل است و نبود آرزو را دسترس اینجا
غزل شماره 214 : شدی پیر و همان در بند غفلت میکنی جان را
غزل شماره 215 : شرر تمهید سازد مطلب ما داستانها را
غزل شماره 216 : شرم از خط پیشانی ما ریخته شقها
غزل شماره 217 : شفق در خون حسرت میتپد از دیدن مینا
غزل شماره 218 : شکوهٔ جور تو نگشاید دهان زخم را
غزل شماره 219 : شور جنون در قفسی با همه بیگانه برآ
غزل شماره 220 : شوق اگر بی پرده سازد حسرت مستور را
غزل شماره 221 : شوق تو دامنی زد بر نارسایی ما
غزل شماره 222 : صبح پیری اثر قطع امید است اینجا
غزل شماره 223 : صورت وهمی به هستی متهم داریم ما
غزل شماره 224 : طرح قیامتی ز جگر میکشیم ما
غزل شماره 225 : عبث تعلیم آگاهی مکن افسرده طبعان را
غزل شماره 226 : عبرتی کو تا لب از هذیان به هم دوزد مرا
غزل شماره 227 : عریان گذشت زین چمن امید و یأس ما
غزل شماره 228 : عشق اگر در جلوه آرد پرتو مقدور را
غزل شماره 229 : عشق هر جا شوید از دل ها غبار رنگ را
غزل شماره 230 : عقبهای دیگر نباشد روح از تن رسته را
غزل شماره 231 : عمری ست گرد گردش رنگ خودیم ما
غزل شماره 232 : عمری ست ناز دیدهٔ تر میکشیم ما
غزل شماره 233 : عیش داند دل سرگشته پریشانی را
غزل شماره 234 : غباریم زحمتکش بادها
غزل شماره 235 : غم، طربْ جوش کرده است مرا
غزل شماره 236 : غنچه سان بی در است خانهٔ ما
غزل شماره 237 : غیر وحدت برنتابد همت عرفان ما
غزل شماره 238 : فال حباب زن، بشمر موج آب را
غزل شماره 239 : فرصتی داری ز گرد اضطراب دل برآ
غزل شماره 240 : فسون جاه عذر لنگ سازد پرفشانی را
غزل شماره 241 : فشاند محمل نازت گل چه رنگ به صحرا
غزل شماره 242 : فقر نخواست شکوهٔ مفلسی از گدای ما
غزل شماره 243 : فلک این سرکشی چند از غبار آرمیدنها
غزل شماره 244 : قاصد به حیرت کن ادا تمهید پیغام مرا
غزل شماره 245 : قید هستی نیست مانع خاطرآزاده را
غزل شماره 246 : کافرم گر مخمل و سنجاب میباید مرا
غزل شماره 247 : کجا الوان نعمت زین بساط آسان شود پیدا
غزل شماره 248 : گداز سعی دلیل است جستجوی تو را
غزل شماره 249 : گداز گوهر دل بادۀ ناب است شبنم را
غزل شماره 250 : کدامین نشئه بیرون داد راز سینهٔ مینا
غزل شماره 251 : گذشت از چرخ و بگرفت آبله چشم ثریا را
غزل شماره 252 : گذشتگان که هوس دیدهاند دنیا را
غزل شماره 253 : گر به این وحشت دهد گرد جنون سامان ما
غزل شماره 254 : گر چنین بالد ز طوف دامنت اجزای ما
غزل شماره 255 : گر، دمی، بوس کفت گردد میسر تیغ را
غزل شماره 256 : کردم رقم به کلک نفس مدّ ناله را
غزل شماره 257 : کردهام باز به آن گریهٔ سودا، سودا
غزل شماره 258 : کردهام سرمشق حیرت سرو موزون تو را
غزل شماره 259 : گر کماندار خیالت در زه آرد تیر را
غزل شماره 260 : گر کنم با این سر پر شور بالین سنگ را
غزل شماره 261 : گر کنی با موج خونم همزبان شمشیر را
غزل شماره 262 : گر لعل خموشت کند آهنگ نواها
غزل شماره 263 : گر یک نفس آیینه کنی نقش قدم را
غزل شماره 264 : کسی چه شکر کند دولت تمنا را
غزل شماره 265 : کسی در بند غفلت ماندهای چون من ندید اینجا
غزل شماره 266 : گفتگو صد رنگ ناکامی دماند از کامها
غزل شماره 267 : گل بر رخت گشود نقاب کشیده را
غزل شماره 268 : کلک مصوّر از چه ننگ، کرد نظر به سوی ما
غزل شماره 269 : کو بقا گر نفست گشت مکرر پیدا
غزل شماره 270 : کوتاه نیست سلسلهٔ دود آه ما
غزل شماره 271 : کو دماغ جهد، تن در خاکساری داده را
غزل شماره 272 : کو ذوق نگاهی که به هنگام تماشا
غزل شماره 273 : گه از موی میان شهرت دهد نازک خیالی را
غزل شماره 274 : کی بود سیری ز ناز آن نرگس خودکام را
غزل شماره 275 : کی جزا میرسد از اهل حیا سرکش را
غزل شماره 276 : کیست کز راه تو چون خاشاک بردارد مرا
غزل شماره 277 : کیست بردارد ز اهل معرفت ناز تو را
غزل شماره 278 : لب جویی که از عکس تو پردازی ست آبش را
غزل شماره 279 : لغزشی خورده ز پا تا سر ما
غزل شماره 280 : مآل کار چه بیند کسی نظر به هوا
غزل شماره 281 : مآل کار نقصان هاست هر صاحب کمالی را
غزل شماره 282 : ما را ز گرد این دشت عزمی است رو به دریا
غزل شماره 283 : ما رشتهٔ سازیم مپرس از ادب ما
غزل شماره 284 : مپسند جز به رهن تغافل پیام ما
غزل شماره 285 : محبت بسکه پر کرد از وفا جان و تن ما را
غزل شماره 286 : مغتنم گیرید دامان دل آگاه را
غزل شماره 287 : مکش ای آفتاب از فکر زر بر پشت آتش را
غزل شماره 288 : مکن ز شانه پریشان دماغ گیسو را
غزل شماره 289 : مکن سراغ غبار ز پا نشستهٔ ما را
غزل شماره 290 : موج پوشید روی دریا را
غزل شماره 291 : میخورد خون نفس اندر دل غم پیشهٔ ما
غزل شماره 292 : نام خود را تا به رسوایی علم داریم ما
غزل شماره 293 : نباشد بی عصا امداد طاقت پیکر خم را
غزل شماره 294 : نباشد گر کمند موج تردستی حجابش را
غزل شماره 295 : نباشد یاد اسباب طرب وحشت گزینی را
غزل شماره 296 : نبوَد به غیر نام تو ورد زبان ما
غزل شماره 297 : نخل شمعیم که در شعله دود ریشهٔ ما
غزل شماره 298 : ندیدم مهربان دل های از انصاف خالی را
غزل شماره 299 : نرسیدی به فهم خود ره عزم دگر گشا
غزل شماره 300 : نزیبد پردۀ فانوس دیگر شمع سودا را
غزل شماره 301 : نسیم، شانه کند زلفِ موجِ دریا را
غزل شماره 302 : نشاند بر مژه اشک ز هم گسستهٔ ما را
غزل شماره 303 : نشد در این درسگاه عبرت به فهم چندین رساله پیدا
غزل شماره 304 : نشود جاه و حشم شهرت خام دل ما
غزل شماره 305 : نظر بر کجروان از راستان بیش است گردون را
غزل شماره 306 : نغمه رنگ افتاده نقش بی نشان تأثیر ما
غزل شماره 307 : نفس آشفته میدارد چو گل جمعیت ما را
غزل شماره 308 : نقاب عارض گلجوش کردهای ما را
غزل شماره 309 : نگاه وحشی لیلی چه افسون کرد صحرا را
غزل شماره 310 : نگردد همت موجم قفس فرسود گوهرها
غزل شماره 311 : نمیدانم چه تنگی در هم افشرد آه مجنون را
غزل شماره 312 : نمیدزد کس از لذات کاهش آفرین خود را
غزل شماره 313 : نه طرح باغ و نه گلشن فکندهاند اینجا
غزل شماره 314 : نیست با حسنت مجال گفتگو آیینه را
غزل شماره 315 : نیست باک از برق آفت دل به آفت بسته را
غزل شماره 316 : نیست با مژگان تعلق اشک وحشت پیشه را
غزل شماره 317 : نیست خاکستر ما شعله صفت بستر ما
غزل شماره 318 : نیستی پیشه کن از عالم پندار برآ
غزل شماره 319 : وصف لب تو گر دمد از گفتگوی ما
غزل شماره 320 : وفاق تخم ثباتی نکاشت در دل و دینها
غزل شماره 321 : وهم راحت صید الفت کرد مجنون مرا
غزل شماره 322 : هر جا روی ای ناله سلامی ببر از ما
غزل شماره 323 : هر چند گرانی بود اسباب جهان را
غزل شماره 324 : هرزه بر گردون رساندی وهم بود و هست را
غزل شماره 325 : هر کجا تسلیم بندد بر میان شمشیر را
غزل شماره 326 : هر کجا نسخه کنند آن خط ریحانی را
غزل شماره 327 : هستی به تپش رفت و اثر نیست نفس را
غزل شماره 328 : هم آبله هم چشم پر آب است دل ما
غزل شماره 329 : همچو عنقا بی نیاز عرض ایجادیم ما
غزل شماره 330 : همه عمر با تو قدح زدیم و نرفت رنج خمار ما
غزل شماره 331 : هوس مشتاق رسوایی مکن سودای پنهان را
غزل شماره 332 : یک آه سرد نیم شبی از جگر برآ
ب :
غزل شماره 333 : از خامشی مپرس و ز گفتار عندلیب
غزل شماره 334 : از روانی در تحیر هم اثر میدارد آب
غزل شماره 335 : از سر مستی نبود امشب خطابم با شراب
غزل شماره 336 : اگر برافکنی از روی ناز طرف نقاب
غزل شماره 337 : امشب ز ساز مینا گرم است جای مطرب
غزل شماره 338 : ای جلوهٔ تو سرشکن شان آفتاب
غزل شماره 339 : ای چیده نقش پای تو دکان آفتاب
غزل شماره 340 : ای منت عرق ز جبینت بر آفتاب
غزل شماره 341 : باز در گلشن ز خویشم میبرد افسون آب
غزل شماره 342 : ببند چشم و خط هر کتاب را دریاب
غزل شماره 343 : به خاک راه که گردید قطره زن مهتاب
غزل شماره 344 : به روی نسخهٔ هستی که نیست جز تب و تاب
غزل شماره 345 : پرتو حسن تو هر جا شد نقاب افکن در آب
غزل شماره 346 : بزم ما را نیست غیر از شهرت عنقا شراب
غزل شماره 347 : بس که دارد برق تیغت در گذشتن ها شتاب
غزل شماره 348 : بسکه شد از تشنه کامی های ما نایاب آب
غزل شماره 349 : بود داغ من مردم دیدهٔ شب
غزل شماره 350 : به وصول مقصد عافیت نه دلیل جو نه عصا طلب
غزل شماره 351 : به نیم گردش آن چشم فتنه رنگ شراب
غزل شماره 352 : پیام داشت به عنقا خط جبین حباب
غزل شماره 353 : بی کمالی نیست دل از شرم چون میگردد آب
غزل شماره 354 : بی لطافت نیست از بس وحشت آهنگ است آب
غزل شماره 355 : پیوسته است از مژه بر دیدهها نقاب
غزل شماره 356 : تا از آن پای نگارین بوسهای کرد انتخاب
غزل شماره 357 : تاب زلفت سایه آویزد به طرف آفتاب
غزل شماره 358 : تا زند فال گهر بیتابی آهنگ است آب
غزل شماره 359 : تا نمیدزدد غبار غفلت هستی خطاب
غزل شماره 360 : چو شمع تا سحر افسانه میشود تب و تاب
غزل شماره 361 : چو من ز کسوت هستی تر آمده ست حباب
غزل شماره 362 : چیست آدم مفرد کلک دبیرستان رب
غزل شماره 363 : خون بسته است از غم آن لعل پان به لب
غزل شماره 364 : دل از خمار طلب خون کن و شراب طلب
غزل شماره 365 : ز درد تشنه لبی ها در این محیط سراب
غزل شماره 366 : سایه اندازد اگر بخت سیاه من در آب
غزل شماره 367 : شب که شد جوش فغانم همنوای عندلیب
غزل شماره 368 : صبحدم سیاره بال افشاند از دامان شب
غزل شماره 369 : طرب در این باغ میخرامد ز ساز فرصت پیام بر لب
غزل شماره 370 : علمی که خلق یافته بی چونش انتخاب
غزل شماره 371 : فال تسلیم زن و شوکت شاهی دریاب
غزل شماره 372 : فیض حلاوت از دل بی کبر و کین طلب
غزل شماره 373 : گذشته ام به تنک ظرفی از مقام حباب
غزل شماره 374 : گر به این گرمی است آه شعله زای عندلیب
غزل شماره 375 : گر در این بحر اعتباری از هنر میدارد آب
غزل شماره 376 : گر شود آن نرگس میگون مقابل با شراب
غزل شماره 377 : کیفیت هوای که دارد سر حباب
غزل شماره 378 : ممسک اگر به عرض سخا جوشد از شراب
غزل شماره 379 : میدهد دل را نفس آخر به سیل اضطراب
غزل شماره 380 : میکنم گاهی به یاد مستی چشمت شتاب
غزل شماره 381 : ندانم بازم آغوش که خواهد شد دچار امشب
غزل شماره 382 : نشستهایم به یادت ز گریه تنگ در آب
غزل شماره 383 : نگویمت به خطا ساز یا صواب طلب
غزل شماره 384 : نیام آنکه به جرأت وصف لبت رسدم خم و پیچ عنانِ ادب
غزل شماره 385 : وقت پیری شرم دارید از خضاب
غزل شماره 386 : هر کجا بی رویت از چشمم برون میگردد آب
غزل شماره 387 : هر که را کردند راحت محرم احسان شب
غزل شماره 388 : هر گه به باغ بی تو فکندم نظر در آب
غزل شماره 389 : همیشه سنگدلانند نامدار طرب
غزل شماره 390 : یا حسن گیر صورت آفاق یا نقاب
ت :
غزل شماره 391 : آتش وحشتم آنجا که برافروخته است
غزل شماره 392 : آخر سیاهی از سر داغم به در نرفت
غزل شماره 393 : آرزوی دل، چو اشک از چشم ما افتاده است
غزل شماره 394 : آزادگی، غبار در و بام خانه نیست
غزل شماره 395 : آستان عشق جولانگاه هر بیباک نیست
غزل شماره 396 : آغاز نگاهم به قیامت نظری داشت
غزل شماره 397 : آفت سر و برگ هوس آرایی جاه است
غزل شماره 398 : آگاهی و افسردگی دل چه خیال است
غزل شماره 399 : آمدم تا صد چمن بر جلوه نازان بینمت
غزل شماره 400 : آمد و رفت نفس نیرنگ توفان بلاست
غزل شماره 401 : آن جنگجو به ظاهر اگر پشت داده است
غزل شماره 402 : آنچه در بال طلب رقص است، در دل آتش است
غزل شماره 403 : آن شعله که در دل شرر عشق و هوس ریخت
غزل شماره 404 : آیینهٔ دل داغ جلا ماند و نفس سوخت
غزل شماره 405 : اجابتی ندمید از دعای کس به دو دست
غزل شماره 406 : احتیاجی با مزاج سبزه و گل شامل است
غزل شماره 407 : ادب اظهارم و با وصل توام کاری هست
غزل شماره 408 : ادب نه کسب عبادت نه سعی حق طلبی ست
غزل شماره 409 : از بس قماش دامن دلدار نازک است
غزل شماره 410 : از چمن تا انجمن جوش بهار رحمت است
غزل شماره 411 : از حباب اینقدرم عبرت احوال بس است
غزل شماره 412 : از ره و منزل تحقیق اگر دوری نیست
غزل شماره 413 : از میانش مو به موی ناتوانان جستجوست
غزل شماره 414 : ازین بساط کسی داغ آرمیدن رفت
غزل شماره 415 : اشک از مژگان درین ویرانه نشکست و نریخت
غزل شماره 416 : اشک یک لحظه به مژگان بار است
غزل شماره 417 : اضطراب نبض دل تمهید آهنگ فناست
غزل شماره 418 : اگر می نیست جمعیت کدام است
غزل شماره 419 : الفت تن باعث فکر پریشان دل است
غزل شماره 420 : الفت دل عمرها شد دست و پایم بسته است
غزل شماره 421 : امروز دور صحبت وقف ستم ایاغی ست
غزل شماره 422 : امروز که امید به کوی تو مقیم است
غزل شماره 423 : امشب که به دل حسرت دیدار کمین داشت
غزل شماره 424 : اندیشه در نزاکت معنی کمال داشت
غزل شماره 425 : اوج جاه، آثارش از اجزای مهمل ریخته ست
غزل شماره 426 : او گفتن ما و تو به هر رنگ ضرور است
غزل شماره 427 : ای پر فشان چون بوی گل بیرنگی از پیراهنت
غزل شماره 428 : ای خم مژگان شکوه نرگس مستانهات
غزل شماره 429 : ای ذوق فضولی ز خود انداخته دورت
غزل شماره 430 : ای صبح گرد ناز تو از کاروان کیست
غزل شماره 431 : ای ظفر شیفتهٔ همت نصرت فالت
غزل شماره 432 : ای عدم پرورده لاف هستیات جای حیاست
غزل شماره 433 : ای غرهٔ اقبال سرانجام تو شوم است
غزل شماره 434 : ای کعبه جو یقینی اگر کار بستن است
غزل شماره 435 : ای که دنیا و جلالش دیدهای خمیازه است
غزل شماره 436 : این انجمن چو شمع مپندار جای ماست
غزل شماره 437 : این زمان یک طالب مستی درین میخانه نیست
غزل شماره 438 : ای هستی از قصر غنا افکنده در ویرانهات
غزل شماره 439 : با دل تنگ است کار اینجا ز حرمان چاره نیست
غزل شماره 440 : باز با طرز تکلف آشنا میبینمت
غزل شماره 441 : باز درس خاشاکم سطر شعله خوانیهاست
غزل شماره 442 : باز سرگرمی نظاره به سامان شده است
غزل شماره 443 : باز گردون در عبیر افشانی زلف شب است
غزل شماره 444 : بازم به دل نوید صفایی رسیده است
غزل شماره 445 : باز وحشی جلوهای در دیده جولان کرد و رفت
غزل شماره 446 : با کمال بی نقابی پرده دارم شیونست
غزل شماره 447 : بجاست شکوهٔ ما تا ره فغان خالیست
غزل شماره 448 : بحر رازم پیچ و تاب فکر گرداب من است
غزل شماره 449 : به حیرتم چه فسون داشت بزم نیرنگت
غزل شماره 450 : به خوان لذت دنیا گزند بسیار است
غزل شماره 451 : به دست و تیغ کسی خون من حنا بسته است
غزل شماره 452 : پُر بیکسم امروز کسی را خبرم نیست
غزل شماره 453 : بر چهرهٔ آثار جهان رنگ سبب نیست
غزل شماره 454 : بر روی ما چو صبح نه رنگی شکسته است
غزل شماره 455 : بر تپیدن های دل هم دیدهای واکردنی ست
غزل شماره 456 : برق آفت لمعه در بی ضبطی اسرار داشت
غزل شماره 457 : برق با شوقم شراری بیش نیست
غزل شماره 458 : برگ طربم عشرت بی برگ و نوایی ست
غزل شماره 459 : برگ عیش من به ساز بیخودی آماده است
غزل شماره 460 : بر کمر تا بهله آن ترک نزاکت مست بست
غزل شماره 461 : برگ و سازم جز هجوم گریهٔ بیتاب نیست
غزل شماره 462 : بروت تافتنت گربه شانی هوس است
غزل شماره 463 : به زخم هستی اگر شرم بخیه پردازی ست
غزل شماره 464 : بزم پیری کز قد خم گشتهٔ ما چنگ اوست
غزل شماره 465 : بزم تصور تو کدورت ایاغ نیست
غزل شماره 466 : بزم گردون صبح خیز از گرد بیتاب من است
غزل شماره 467 : بسکه آفت ما ضعیفان را حصار آهن است
غزل شماره 468 : بسکه اجزایم چمن پروردهٔ نیرنگ اوست
غزل شماره 469 : بسکه از طرز خرامت جلوهٔ مستانه ریخت
غزل شماره 470 : بسکه امشب بی توام سامان اعضا آتش است
غزل شماره 471 : بسکه این گلشن افسرده کدورت رنگ است
غزل شماره 472 : بسکه برق یأس بنیاد من ناکام سوخت
غزل شماره 473 : بسکه بیقدری دلیل دستگاه عالم است
غزل شماره 474 : بسکه حرف مدعا نازک رقم افتاده است
غزل شماره 475 : بسکه دارم غنچهٔ شوق تو پنهان زیر پوست
غزل شماره 476 : بسکه در بزم توام حسرت جنون پیمانه است
غزل شماره 477 : بسکه دشت از نقش پای لیلی ما پر گل است
غزل شماره 478 : بسکه راز عجز ما بالید پنهان زیر پوست
غزل شماره 479 : بسکه ساز این بساط آشفتگی های دل است
غزل شماره 480 : بسکه سودای توام سر تا به پا زنجیر پاست
غزل شماره 481 : بسکه مستان را به قدر می کشی ها آبروست
غزل شماره 482 : بعد ازین باید سراغ من ز خاموشی گرفت
غزل شماره 483 : بعد مرگم شام نومیدی سحر آورده است
غزل شماره 484 : به فکر دل لبم از ربط قیل و قال گذشت
غزل شماره 485 : به گلزاری که حسنت بی نقابست
غزل شماره 486 : به محفلی که دل آیینهٔ رضا طلبی ست
غزل شماره 487 : بندگی با معرفت خاص حضور آدمی ست
غزل شماره 488 : بندگی هنگامهٔ عشرت پرستی ها بس است
غزل شماره 489 : بهار آیینهٔ رنگی که باشد صرف آیینت
غزل شماره 490 : بیا ای جام و مینای طرب نقش کف پایت
غزل شماره 491 : بی ادب بنیاد هستی عافیت در بار نیست
غزل شماره 492 : بیا که آتش کیفیت هوا تیز است
غزل شماره 493 : بیا که هیچ بهاری به حسرت ما نیست
غزل شماره 494 : بیتابی عشق این همه نیرنگ هوس ریخت
غزل شماره 495 : بی توام جای نگه جنبش مژگانی هست
غزل شماره 496 : بی تو در هر جا دل صبر آزما خواهد شکست
غزل شماره 497 : بی دماغی مژدهٔ پیغام محبوبم بس است
غزل شماره 498 : بی رخت در چشمهٔ آیینه خاک است آب نیست
غزل شماره 499 : پیر عقل از ما به درد نان مقدم رفته است
غزل شماره 500 : بی روی تو مژگان چه نگارد به سرانگشت
غزل شماره 501 : پیریام پیغامی از رمز سجود آورده است
غزل شماره 502 : بی ساز انفعال سراپای من تهی ست
غزل شماره 503 : پیش چشمی که نور عرفان نیست
غزل شماره 504 : بی شکست از پردهٔ سازم نوایی برنخاست
غزل شماره 505 : بیقراری های چرخ از دست کجرفتاری است
غزل شماره 506 : بی کدورت نیست هر جا محرمی یا غافلی ست
غزل شماره 507 : بی محابا بر من مجنون میفشان پشت دست
غزل شماره 508 : پیوستگی به حق ز دو عالم بریدن است
غزل شماره 509 : تا به کی خواهی ز لاف بخت بر سرها نشست
غزل شماره 510 : تا به مطلوب رسیدن کاریست
غزل شماره 511 : تا جنون نقد بهار عشرتم در چنگ داشت
غزل شماره 512 : تا حیرت خرام تو سامان دیده است
غزل شماره 513 : تا ز آغوش وداعت داغ حیرت چیده است
غزل شماره 514 : تا ز جنس تب و تاب نفس آثاری هست
غزل شماره 515 : تا ز حسن او گلستان تماشا رنگ داشت
غزل شماره 516 : تا ز مستی غنچه بر فرق چمن مینا شکست
غزل شماره 517 : تا عرقناک از چمن آن شوخ بی پروا گذشت
غزل شماره 518 : تا غبار خط بر آن حسن صفا پیرا نشست
غزل شماره 519 : تا فلک در گردش است آفت به هر سو هاله است
غزل شماره 520 : تا نظر بر شوخی آن نرگس خودکام داشت
غزل شماره 521 : تا نفس باقی است در دل رنگ کلفت مضمر است
غزل شماره 522 : تعین جز افسون اوهام نیست
غزل شماره 523 : تنم ز بند لباس تکلف آزاد است
غزل شماره 524 : تنها نه ذره دقت اظهار داشته ست
غزل شماره 525 : تو آفتاب و جهان جز به جستجوی تو نیست
غزل شماره 526 : تو از آن خلوت یکتا چه خبر خواهی داشت
غزل شماره 527 : توان به صبر نمودن دل شکسته درست
غزل شماره 528 : تویی که غیر دلم هیچ جا مقام تو نیست
غزل شماره 529 : تو خود شخص نفس خویی که با دل نیست پیوندت
غزل شماره 530 : تو محو خواب و در سیر کن فکان بازست
غزل شماره 531 : تو مست وهم و درین بزم بوی صهبا نیست
غزل شماره 532 : تهمت افسردگی بر طینت عاشق خطاست
غزل شماره 533 : تیره بختی چون هجوم آرد سخن مُهر لب است
غزل شماره 534 : جایی که مرگ شهرت انجام داشته ست
غزل شماره 535 : جایی که نُه فلک ز حیا سر فکنده است
غزل شماره 536 : چارهٔ دردسر دیر محبت جلی ست
غزل شماره 537 : جای آرام به وحشتکدهٔ عالم نیست
غزل شماره 538 : جرأت سؤال شرم ترا گر جواب داشت
غزل شماره 539 : جز خموشی هر که دل بر ناله و فریاد داشت
غزل شماره 540 : جز خون دل ز نقد سلامت به دست نیست
غزل شماره 541 : چشم بیدار طرب مایهٔ سامان گل است
غزل شماره 542 : چشم خرد آیینهٔ جام می ناب است
غزل شماره 543 : چشم وا کن حسن نیرنگ قدم بی پرده است
غزل شماره 544 : چشمی که ندارد نظری حلقهٔ دام است
غزل شماره 545 : چمن امروز فرش منزل کیست
غزل شماره 546 : جنس ما با این کسادی قیمتی فهمیده است
غزل شماره547 : جنس موهومم دکان آبرویی چیده است
غزل شماره 548 : چنین که عمر تأملگر شتاب گذشت
غزل شماره 549 : چنین که نیک و بد ما به عجز وابسته ست
غزل شماره 550 : جوش حرص از یأس من آخر ز تاب و تب نشست
غزل شماره 551 : چو صبحم دماغ می آشام نیست
غزل شماره 552 : چو لاله بی تو ز بس رنگ اعتبارم سوخت
غزل شماره 553 : چون حباب آیینهٔ ما از خموشی روشن است
غزل شماره 554 : چون حبابم الفت وهم بقا زنجیر پاست
غزل شماره 555 : چون حبابم شیشهٔ دل هر کجا خواهد شکست
غزل شماره 556 : چون سپند آرام جسم دردناکم ناله است
غزل شماره 557 : چون سایه بس که کلفت غفلت سرشت ماست
غزل شماره 558 : چون سحر طومار چاک سینهام وا کردنی ست
غزل شماره 559 : چون شمع اگر خلق پس و پیش گذشته ست
غزل شماره 560 : جهان در سرمه خوابید از خیال چشم فتّانت
غزل شماره 561 : جهان ز جنس اثرهای این و آن خالیست
غزل شماره 562 : جهان قلمرو توفان اعتبار تو نیست
غزل شماره 563 : چه خوش است اگر بود آنقدر هوس بلندی منظرت
غزل شماره 564 : چه دارد این صفات حاجت آیات
غزل شماره 565 : چه سحر بود که دوشم دل آرزوی تو داشت
غزل شماره 566 : چه گوید آینهام شکر خوش معاشی حیرت
غزل شماره 567 : حایل عزم نفس گرد ره و فرسنگ نیست
غزل شماره 568 : حذر ز راه محبت که پر خطرناک است
غزل شماره 569 : حیرتم عمری به امید ندامت شاد داشت
غزل شماره 570 : حضور کلبهٔ فقر از تکلفات بری ست
غزل شماره 571 : حیرت دمیدهام گل داغم بهانهای ست
غزل شماره 572 : خاک غربت کیمیای مردم نیک اختر است
غزل شماره 573 : خاک نمیم، ما را، کی فکر عجز و جاه است
غزل شماره 574 : خامش نفسم شوخی آهنگ من این است
غزل شماره 575 : خامشی در پرده سامان تکلم کرده است
غزل شماره 576 : خاموشیام جنونکدهٔ شور محشر است
غزل شماره 577 : خطّ خوبان هم، حریف طبع وحشت پیشه نیست
غزل شماره 578 : خط لعلت غبار حیرت افزاست
غزل شماره 579 : خلق را بر سر هر لقمه ز بس سرشکنی ست
غزل شماره 580 : خم مکن در عرض حاجت تا توانی پشت دست
غزل شماره 581 : خنده صبحی ست که در بند گریبان گل است
غزل شماره 582 : خنده تنها نه همین بر گل و سوسن تیغ است
غزل شماره 583 : خندهام صبحی به صد چاک گریبان آشناست
غزل شماره 584 : خواب در چشم و نفس بر دل محزون بار است
غزل شماره 585 : خواب را در دیدهٔ حیران عاشق بار نیست
غزل شماره 586 : خواجه تا کی باید این بنیاد رسوایی که نیست
غزل شماره 587 : خود گدازی نم کیفیت صهبای من است
غزل شماره 588 : خودنمایی ها کثافت جوهریست
غزل شماره 589 : خیالی سدّ راه عبرت ماست
غزل شماره 590 : دارم ز نفس ناله که جلاد من این است
غزل شماره 591 : داغ اگر حلقه زند ساغر صهبای دل است
غزل شماره 592 : در آن بساط که حسنت دچار آینه است
غزل شماره 593 : در آن مقام که عرض جلال معبود است
غزل شماره 594 : در بهار گریه عیش بیدلان آماده است
غزل شماره 595 : در پیچ و تاب گیسو تا شانه را عروسی ست
غزل شماره 596 : در تکلم از ندامت هیچ کس آسوده نیست
غزل شماره 597 : در تماشایی که باید صد مژه بالا شکست
غزل شماره 598 : در چمن گر طرف دامانت صبا خواهد شکست
غزل شماره 599 : در جنونم موی سر سامان راحت چیده است
غزل شماره 600 : در جهان عجز طاقت پیشگی گردن زنست
غزل شماره 601 : در خموشی یک قلم آوازهٔ جمعیت است
غزل شماره 602 : در خور غفلت نگاهی رونق ما و منست
غزل شماره 603 : در خیال آباد راحت آگهی نامحرم است
غزل شماره 604 : دَرِ خیال مزن فهم خویش ساز تو نیست
غزل شماره 605 : در ربط خلق یکسر ناموس کبریایی ست
غزل شماره 606 : در سایۀ ابرو نگهت مست و خرابست
غزل شماره 607 : در سیرگاه امر تحیر مقدم است
غزل شماره 608 : در تپش آباد دهر، حیرت دل لنگر است
غزل شماره 609 : در طریق رفتن از خود رهبری در کار نیست
غزل شماره 610 : در طلبت شب چه جنون ها گذشت
غزل شماره 611 : در گلستانی که دل را با اشاراتش سری ست
غزل شماره 612 : در گلستانی که گرد عجز ما افتاده است
غزل شماره 613 : در گلشن هوس که سراغ گلیش نیست
غزل شماره 614 : در ندامت گل مقصود به بر نزدیک است
غزل شماره 615 : در وادیی که قدرت عجزم کمال داشت
غزل شماره 616 : در وصلم و سیرم به گریبان خیال است
غزل شماره 617 : درین گلشن دو روزت خنده کاریست
غزل شماره 618 : دل از بهار خیال تو گلشن رازست
غزل شماره 619 : دل از غبار نفس زخم خفته در نمک است
غزل شماره 620 : دل از ندامت هستی، مکدر افتاده ست
غزل شماره 621 : دل انجمن صد طرب از یاد وصالست
غزل شماره 622 : دل به سعی آب گردیدن طرب پیمانه است
غزل شماره 623 : دل به یاد پرتو حسنت سراپا آتشست
غزل شماره 624 : دل به یاد جلوهای طاقت به غارت داده است
غزل شماره 625 : دل در قدم آبله پایان که شکسته ست
غزل شماره 626 : دل را به خیال خط او سیر فرنگیست
غزل شماره 627 : دل را ز نگه دام هوس بر سر راه است
غزل شماره 628 : دل را گشاد کار ز صد عقده برترست
غزل شماره 629 : دل ز اوهام غبارآلودست
غزل شماره 630 : دل عمرهاست آینه ترتیب داده است
غزل شماره 631 : دل گرم من آتشخانه ٔکیست
غزل شماره 632 : دل ماند بی حس و غمت افشانده بال رفت
غزل شماره 633 : دلم چو غنچه در آغوش عافیت تنگ است
غزل شماره 634 : دل مضطرب یأس و نفس ناله به چنگ است
غزل شماره 635 : دوری از اسباب ما و من به حق پیوستن است
غزل شماره 636 : دوری منزلم از بسکه ندامت اثر است
غزل شماره 637 : دوستان ظلمی به حال نامرادم رفته است
غزل شماره 638 : دوش از نظر خیال تو دامن کشان گذشت
غزل شماره 639 : دوش در راه خیالت عجز شوق آهنگ داشت
غزل شماره 640 : دی به شبنم گریهٔ ما نوگلی خندید و رفت
غزل شماره 641 : دی ترنگی از شکست ساغرم گل کرد و ریخت
غزل شماره 642 : دی حرف خرامش به لبم بال گشا رفت
غزل شماره 643 : دیدۀ حیرت نگاهان را به مژگان کار نیست
غزل شماره 644 : دیدهای را که به نظّارۀ دل محرم نیست
غزل شماره 645 : راحت جاوید عشاق از فضولی رستن است
غزل شماره 646 : راحت کجاست گر دلت از خویش رسته نیست
غزل شماره 647 : رزق، خلوتگه اندیشهٔ روزی خوار است
غزل شماره 648 : رفتن عمر ز رفتار نفس ها پیداست
غزل شماره 649 : رنگت به چشم لاله بساط نظاره سوخت
غزل شماره 650 : رنگ خون گلجوش زخم تیغ گلچین بوده است
غزل شماره 651 : رنگ عجزم لیک با وضع خموشم کار نیست
غزل شماره 652 : رنگ گلش بهار خط از دور دید و رفت
غزل شماره 653 : رنگم درین چمن به هوس پر زننده نیست
غزل شماره 654 : ز آهم نخل حسرت شعله بالاست
غزل شماره 655 : ز آتش رخسار که ساغر گرفت
غزل شماره 656 : زان اشک که چون شمع ز چشم تر من ریخت
غزل شماره 657 : زان خوشه که میناگری باغ عنب داشت
غزل شماره 658 : ز انقلاب جسم، دل بر ساز وحشت هاله نیست
غزل شماره 659 : زاهد که بادش آفت ایمان شکست و ریخت
غزل شماره 660 : زبان چو کج روش افتد جنون بد مست است
غزل شماره 661 : ز بس به خلوت حسن تو بار آینه است
غزل شماره 662 : ز بس که معنی مکتوب عشق پیچش داشت
غزل شماره 663 : ز خود رمیدن دل بسکه شوخی انگیز است
غزل شماره 664 : ز خویش مگذر اگر جوهرت شناسایی ست
غزل شماره 665 : ز دستگاه جنون راز همتم فاش است
غزل شماره 666 : ز دهر نقد تو جز پیچ و تاب دشوار است
غزل شماره 667 : ز شور حیرت من گوش عالمی باز است
غزل شماره 668 : ز غصه چاره ندارد دلی که آگاه است
غزل شماره 669 : ز فقر تا به شهادت شد آشنا انگشت
غزل شماره 670 : ز گریه، سیری چشم پر آب دشوار است
غزل شماره 671 : زلف آشفته سری موجهٔ دریای من است
غزل شماره 672 : زندگانی از نفس آفت بنا افتاده است
غزل شماره 673 : زندگانی در جگر خار است و در پا سوزن است
غزل شماره 674 : زندگانی ست که جز مرگ سرانجام نداشت
غزل شماره 675 : زندگی تمهید اسباب فناست
غزل شماره 676 : زندگی را شغل پرواز فنا جزو تن است
غزل شماره 677 : زندگی سدّ ره جولان ماست
غزل شماره 678 : زندگی شوخی کمین رمیست
غزل شماره 679 : زندگی نقد هزار آزارست
غزل شماره 680 : ز نقش پای تو کایینه دار آینه است
غزل شماره 681 : زهی چمن ساز صبح فطرت، تبسم لعل مهرجویت
غزل شماره 682 : زهی خمخانهٔ حیرت، کلام هوش تسخیرت
غزل شماره 683 : زهی مخموری عالم گلی از حسرت جامت
غزل شماره 684 : زهی هنگامهٔ امکان، جنون ساز غریبانت
غزل شماره 685 : زیر گردون طبع آزادی نوایی برنخاست
غزل شماره 686 : زین دو شرر داغ دل هستی ما عبرتیست
غزل شماره 687 : زین سال و ماه فرصت کارت منزه است
غزل شماره 688 : زین عبارات جنون تحقیق بی ناموس نیست
غزل شماره 689 : زین من و ما زندگی سیر فنایی کرد و رفت
غزل شماره 690 : سادگی دل را اسیر فکرهای خام داشت
غزل شماره 691 : ساز تو کمین نغمهٔ بیداد شکستی ست
غزل شماره 692 : سایهٔ دستی اگر ضامن احوال ماست
غزل شماره 693 : ستم شریک من یأس خو شدن ستم است
غزل شماره 694 : سخت جانی از من محزون که باور داشته ست
غزل شماره 695 : سر خط درس کمالت منتخب دانی بس است
غزل شماره 696 : سرشکم نسخهٔ دیوانهٔ کیست
غزل شماره 697 : سرکشی ها به مرگ راهبرست
غزل شماره 698 : سر کیست تا برد آرزو به غبار سجده کمینیات
غزل شماره 699 : سرمایهٔ عذر طلبم از همه بیش است
غزل شماره 700 : سر منزل ثبات قدم جاده ساز نیست
غزل شماره 701 : سرنوشت روی جانان خط مشکین بوده است
غزل شماره 702 : سرو بهار جلوه قد دلستان کیست
غزل شماره 703 : سرو چمن دل الف شعلهٔ آهی ست
غزل شماره 704 : سر هر کس ز گلی پر زده است
غزل شماره 705 : سعی جاه آرزوی خاک شدن در سر داشت
غزل شماره 706 : سعی روزی داشتم آخر ندامت پیش رفت
غزل شماره 707 : سعی ناپیدا و حسرت ها دویدن آرزوست
غزل شماره 708 : سفله با جاه نیز هیچکس است
غزل شماره 709 : سوخت دل در محفل تسلیم و از جا برنخاست
غزل شماره 710 : سیرابی ازین باغ هوس، یأس پرست است
غزل شماره 711 : سیر بهار این باغ از ما تمیزخواه است
غزل شماره 712 : شب به یاد آن لب خموش گذشت
غزل شماره 713 : شب که جوش حسرتی زان نرگس خودکام داشت
غزل شماره 714 : شب که حیرت با خیالت طرح قیل و قال ریخت
غزل شماره 715 : شب که شور بلبل ما ریشه در گلزار داشت
غزل شماره 716 : شب که طاووس مرا شوق تو بال افشان داشت
غزل شماره 717 : شب گریهام به آن همه سامان شکست و ریخت
غزل شماره 718 : شب هجوم جلوۀ او در خیالم جا گرفت
غزل شماره 719 : شعلهٔ بی بال و پر سجده گر اخگر است
غزل شماره 720 : شعله ها در گرمجوشی، داغ آه سرد ماست
غزل شماره 721 : شوخ بیباکی که رنگ عیش هر کاشانه ریخت
غزل شماره 722 : شوخی انداز جرأت ها ضعیفان را بلاست
غزل شماره 723 : شوخی که جهان گرد جنون نظر اوست
غزل شماره 724 : شور استغنای عشق از حسرت دل بوده است
غزل شماره 725 : شوق تا گرم عنان نیست فسردن برجاست
غزل شماره 726 : شوق دیدارم و در چشم کسان راه من است
غزل شماره 727 : شوکت شاهیام از فیض جنون در قدم است
غزل شماره 728 : شهید خندۀ زخمم که تیغ همدم اوست
غزل شماره 729 : شیخ تا عزم بر نماز شکست
غزل شماره 730 : صاحب خلق حسن، گل ها به دامن داشته ست
غزل شماره 731 : صاف طبعان را غمی از خار خار کینه نیست
غزل شماره 732 : صبح از دل چاک که در این باغ سخن رفت
غزل شماره 733 : صبح این بادیه آشوب تپش های دل است
غزل شماره 734 : صبح هستی نیست نیرنگ هوس بالیده است
غزل شماره 735 : صد هنر در پردۀ دل فرش اقبال صفاست
غزل شماره 736 : صفای آب به یاد غبار راه کسی است
غزل شماره 737 : صفای حال ما مغشوش رنگیست
غزل شماره 738 : صفحهٔ دل بی خط زخم تو فرد باطلست
غزل شماره 739 : صنعت نیرنگ دل بر فطرت کس فاش نیست
غزل شماره 740 : صورت راحت نفور از مردمان عالمست
غزل شماره 741 : طاس این نرد اختیاری نیست
غزل شماره 742 : طبعی که امیدش اثر آمادهٔ بیم است
غزل شماره 743 : تپیدن دل عشاق محو کسوت آه است
غزل شماره 744 : طوق چون فاخته، شیرازهٔ مشت پر ماست
غزل شماره 745 : عاشقی مقدور هر عیاش نیست
غزل شماره 746 : عاقبت چون شعله خاکستر به فرق ما نشست
غزل شماره 747 : عالم ایجاد عشرتخانهٔ جزو و کل است
غزل شماره 748 : عالم طلسم وحشت چشم سیاه اوست
غزل شماره 749 : عالمی را بی زبانی های من پوشیده است
غزل شماره 750 : عجز بینش با تعلق های امکان آشناست
غزل شماره 751 : عجز ما چندین غبار از هر کمین برداشته ست
غزل شماره 752 : عرق فشانی شبنم در این حدیقه گواه است
غزل شماره 753 : عزّت و خواری دهر آن همه دور از هم نیست
غزل شماره 754 : عشرت فروزِ انجمن هستیام حیاست
غزل شماره 755 : عشرت موهوم هستی کلفت دنیا بس است
غزل شماره 756 : عشق از خاک من آن روز که وحشت میبیخت
غزل شماره 757 : عمر گذشته بر مژهام اشک بست و رفت
غزل شماره 758 : عمرها شد عجز طاقت سوی جیبم رهبرست
غزل شماره 759 : عمری ست به چشمم ز نم اشک اثر نیست
غزل شماره 760 : عمری ست به حیرت نفس سوخته رام است
غزل شماره 761 : عنقا سراغم از اثرم وهم و ظن تهیست
غزل شماره 762 : غزال امن که الفت خیال مبهم اوست
غزل شماره 763 : غفلت از عاقبت عقوبت زاست
غزل شماره 764 : غلغل صبح ازل از دل عالم برخاست
غزل شماره 765 : غم فراق چه و حسرت وصال تو چیست
غزل شماره 766 : غنچه در فکر دهانت گوشه گیر خستهای ست
غزل شماره 767 : فردوس دل، اسیر خیال تو بودنست
غزل شماره 768 : فرصت نظّاره تا مژگان گشودن درگذشت
غزل شماره 769 : فریاد که در عالم تحقیق کسی نیست
غزل شماره 770 : فسون وهم چه مقدار رهزن افتادست
غزل شماره 771 : فضای وادی امکان پر از غبار فناست
غزل شماره 772 : فغان که فرصت دام تلاش چیدن رفت
غزل شماره 773 : فکر آزادی به این عاجز سرشتی ها تریست
غزل شماره 774 : فکر تدبیر سلامت خون راحت خوردنست
غزل شماره 775 : فنا مثالم و آیینهٔ بقا اینجاست
غزل شماره 776 : قابل نخل ما بر دگرست
غزل شماره 777 : قامتش سامان شوخی از نگاه ما گرفت
غزل شماره 778 : قانون ادب پرده در صوت و صدا نیست
غزل شماره 779 : قصر غنا که عالم تحقیق نام اوست
غزل شماره 780 : قید الفت هستی وحشت آشیانیهاست
غزل شماره 781 : کار به نقش پا رساند جهد سر هواییت
غزل شماره 782 : کاهش طبع من از فطرت بیباک خود است
غزل شماره 783 : کام همت اگر انباشتهٔ ذوق خفاست
غزل شماره 784 : کتاب عافیتی قیل و قال باب تو نیست
غزل شماره 785 : گداز امن درین انجمن کم افتادست
غزل شماره 786 : گر آینهات محرم زشتی و نکوییست
غزل شماره 787 : گر به سیر انجمن یا گشت گلشن رفته است
غزل شماره 788 : گر جنونم هوس قطع منازل میداشت
غزل شماره 789 : گرد اندوه دلم دام تماشای صفاست
غزل شماره 790 : گردباد امروز در صحرا قیامت کاشته است
غزل شماره 791 : گردی ز خویش رفتن ما هیچ برنخاست
غزل شماره 792 : گرمرفتاری که سر در راه آن یکتا گذاشت
غزل شماره 793 : گر همه در سنگ بود آتش جدایی دید و سوخت
غزل شماره 794 : گل در چمن رسید و قدم بر هوا گذاشت
غزل شماره 795 : گلدستهٔ نزاکت حسنت که بسته است
غزل شماره 796 : گل کردن هوس ز دل صاف تهمت است
غزل شماره 797 : کنون که مژدهٔ دیدار شوق بنیادست
غزل شماره 798 : کو خلوت و چه انجمن آثار جاه اوست
غزل شماره 799 : گوهر دل ز سخن رنگ صفا باخته است
غزل شماره 800 : که شود به وادی مدّعا بلد تسلّی منزلت
غزل شماره 801 : کینه را در دامن دل های سنگین مسکن است
غزل شماره 802 : لاف ما و من یکسر دعوی خداییهاست
غزل شماره 803 : لوح هستی یک قلم از نقش قدرت عاری است
غزل شماره 804 : ما را به راه عشق طلب رهنما بس است
غزل شماره 805 : ما و من شور گرفتاریهاست
غزل شماره 806 : ما و من گم گشت هر گه خواب شد همبسترت
غزل شماره 807 : مبتذل صبح و شام تازگی آرنده نیست
غزل شماره 808 : محرم حسن ازل اندیشهٔ بیگانه نیست
غزل شماره 809 : مرا به آبلهٔ پا چه مشکل افتادست
غزل شماره 810 : مست عرفان را شراب دیگری در کار نیست
غزل شماره 811 : مشّاطهٔ شوخی که به دستت دل ما بست
غزل شماره 812 : مقیّدان وفا را ز دل رمیدن نیست
غزل شماره 813 : موج جنون میزند، اشک پریشان کیست
غزل شماره 814 : موج هر جا، در جمعیّت گوهر زده است
غزل شماره 815 : میروم از خویش و حسرت گرم اشک افشاندن است
غزل شماره 816 : میی که شوخی رنگش جنون افلاک است
غزل شماره 817 : ناتوانی گر چنین اعضای ما خواهد شکست
غزل شماره 818 : نالهها داریم و کس زین انجمن آگاه نیست
غزل شماره 819 : نالهٔ ما شکوهها امشب به بر آورده است
غزل شماره 820 : نسبت اشراف با دونان خطاست
غزل شماره 821 : نسخهٔ آرام دل در عرض آهی ابترست
غزل شماره 822 : نسزد به وضع فسردگی ز بهار دل مژه بستنت
غزل شماره 823 : نسیم گل به خموشی ترانه پرداز است
غزل شماره 824 : نشئهٔ هستی به دور جام پیری نارساست
غزل شماره 825 : نَفَسِ بوالهوسان بر دل روشن تیغ است
غزل شماره 826 : نفس را الفت دل پیچ و تابست
غزل شماره 827 : نفس محرّک جسم به غم فسردۀ ماست
غزل شماره 828 : نقّاش ازل تا کمر مو کمران بست
غزل شماره 829 : نقش دیبای هنر فرش ره اهل صفاست
غزل شماره 830 : نور دل در کشور آیینه نیست
غزل شماره 831 : نه جاه مایهٔ عصیان نه مال غفلتزاست
غزل شماره 832 : نه دیر مانع و نی کعبه حایل افتادست
غزل شماره 833 : نه عشق سوخته و نه هوسْ گداخته است
غزل شماره 834 : نه ما را صراحی نه پیمانه ایست
غزل شماره 835 : نه منزل بی نشان، نی جاده تنگ است
غزل شماره 836 : نه همین سبزه از خطش تر گشت
غزل شماره 837 : نیاز نامهٔ ما عرض سجده عنوانیست
غزل شماره 838 : نیست ایمن از بلا هر کس به فکر جستجوست
غزل شماره 839 : نیستی تا علم همّت عنقا برداشت
غزل شماره 840 : نیک و بد این مرحله خاکش به کمین است
غزل شماره 841 : نیک و بدم از بختِ بدانجامْ سفید است
غزل شماره 842 : نی نقشِ چین نه حُسنِ فرنگ آفریدنست
غزل شماره 843 : واژگونی بسکه با وضعم قرین گردیده است
غزل شماره 844 : وحشتِ مدّعا جنونْ ثمر است
غزل شماره 845 : وحشیِ صحرایِ حُسن، نرگسِ فتّانِ کیست
غزل شماره 846 : وضعِ ترتیبِ ادب در عرصهگاه لاف نیست
غزل شماره 847 : وضع خطوطِ جبین از قلمِ مبهمیست
غزل شماره 848 : وهمِ هستی هیچکس را از تپیدن وانداشت
غزل شماره 849 : هرجا دلی تپیدنِ شوقِ خیال داشت
غزل شماره 850 : هرچند درین گلشن هر سو گلِ خودروییست
غزل شماره 851 : هرچه از مدّت هست و بود است
غزل شماره 852 : هر سو نگرم دیده به دیدار حجابست
غزل شماره 853 : هر کجا وحشتی از آتشم افروخته است
غزل شماره 854 : هر کجا دستت برون از آستین گردیده است
غزل شماره 855 : هر کجا گُل کرد داغی بر دلِ دیوانه سوخت
غزل شماره 856 : هر کجا لعل تو رنگِ خندۀ مستانه ریخت
غزل شماره 857 : هر که آمد سیر یأسی زین گلستان کرد و رفت
غزل شماره 858 : هر که را دستی ز همّت بود جز بر دل نداشت
غزل شماره 859 : هر کس اینجا یک دو دم دکّان بسمل چید و رفت
غزل شماره 860 : هستی به رنگِ صبح دلیلِ فنا بس است
غزل شماره 861 : هستی چو سحر عهد به پروازِ فنا بست
غزل شماره 862 : هما سراغم و زیر فلک مگس هم نیست
غزل شماره 863 : همّت از هر دو جهان جست و ز دل در نگذشت
غزل شماره 864 : همّت چه برفرازد از شرمِ فقر ما دست
غزل شماره 865 : همّت ز گیر و دار جهان رمْ کمین خوش است
غزل شماره 866 : همّت من از نشانِ جاه چون ناوک گذشت
غزل شماره 867 : همچو شبنم ادب آیینه زدودن بوده ست
غزل شماره 868 : هم در ایجاد شکستی به دلم پا زده است
غزل شماره 869 : همه کس کشیده محمل به جنابِ کبریایت
غزل شماره 870 : هوس به فتنهٔ صد انجمن نگاه شکست
غزل شماره 871 : هوس، دل را شکستِ اعتبارست
غزل شماره 872 : هوس نماند ز بس عشقِ آن نگارم سوخت
غزل شماره 873 : هیچکس جز یأس، غمخوارِ منِ دیوانه نیست
غزل شماره 874 : هیچکس چون من درین حرمانسرا ناشاد نیست
غزل شماره 875 : یاد آن جلوه ز چشمم گرهِ اشک گشاست
غزل شماره 876 : یادِ وصلی کردم آغوشِ منِ دیوانه سوخت
غزل شماره 877 : یا رب امشب آن جنونْ آشوبِ جان و دل کجاست
غزل شماره 878 : یار دور است ز ما تا به نظر نزدیک است
غزل شماره 879 : یأسِ مجنون آخر از پیچ و خم سودا گذشت
غزل شماره 880 : یک شبم در دل نسیمِ یادِ آن گیسو گذشت
ث :
غزل شماره 881 : بی مغزی و داری به منِ سوخته جان بحث
غزل شماره 882 : تأمّل عارفان چه دارد به کارگاهِ جهانِ حادث
غزل شماره 883 : خواری ست به هر کج منش از راست روان بحث
غزل شماره 884 : رهِ مقصدی که گم است و بس به خیال می سپری عبث
غزل شماره 885 : نتَوان بُرْد ز آینهٔ ما رنگِ حدوث
ج – چ :
غزل شماره 886 : از بس که خوردهام به خمِ زلفِ یار پیچ
غزل شماره 887 : به عبرت آب شو ای غافل از خمیدنِ موج
غزل شماره 888 : تا ز پیدایی به گوشم خوانْد افسونْ احتیاج
غزل شماره 889 : جان هیچ و جسد هیچ و نفس هیچ و بقا هیچ
غزل شماره 890 : درِ لافِ حلقه ربا مزن به ترانههایِ بیانِ کج
غزل شماره 891 : عمری ست سرشکی نزد از دیدهٔ تر موج
غزل شماره 892 : عمری ست که در حسرت آن لعلِ گهرْ موج
غزل شماره 893 : عنقا سر و برگیم مپرس از فقرا هیچ
غزل شماره 894 : ماییم و خاک و وعده گه انتظار و هیچ
غزل شماره 895 : مباد چشمهٔ شوقِ مرا فسردنِ موج
ح :
غزل شماره 896 : از کواکب گل فشانَد چرخ در دامانِ صبح
غزل شماره 897 : انجم چو تکمه ریخت ز بندِ نقابِ صبح
غزل شماره 898 : بازم از فیضِ جنون آماده شد سامانِ صبح
غزل شماره 899 : بی پرده است جلوه ز طَرْفِ نقابِ صبح
غزل شماره 900 : خجلم ز حسرتِ پیریی که ز چشمِ تر نکشد قدح
غزل شماره 901 : خلقی از پهلوی قدرت قصر و ایوان کرد طرح
غزل شماره 902 : دل فتح و دست فتح و نظر فتح و کار فتح
غزل شماره 903 : شب که حُسنش بر عرق پیچید سامانِ قدح
غزل شماره 904 : مگو طاق و سرایی کردهام طرح
غزل شماره 905 : موی پیری بست بر طبعِ حسد تخمیرْ صلح
غزل شماره 906 : نداشت دیدۀ من بی تو تابِ خندهٔ صبح
خ :
غزل شماره 907 : باز از پان گشت لعلِ نو خطِ دلدارْ سرخ
غزل شماره 908 : دمِ سرد بسته به پیشِ خود چقَدَر دماغِ فسرده یخ
غزل شماره 909 : شد لبِ شیرین ادایش با من از ابرامْ تلخ
د :
غزل شماره 910 : آب و رنگِ عبرتی صرفِ بهارم کردهاند
غزل شماره 911 : آتشِ شوقِ طلب آنجا که روشن میشود
غزل شماره 912 : آخر از جمعِ هوسها عقده حاصل میشود
غزل شماره 913 : آخِر ز سجده ام عرقِ جبهه سر کشید
غزل شماره 914 : آدمی کآثار تنزیهش رجوعِ خاک بود
غزل شماره 915 : آرزو سوخت نفَس، آینهٔ دل بستند
غزل شماره 916 : آفات از هوس به سرت هاله میشود
غزل شماره 917 : آفاق جا ندارد همّت کجا نشیند
غزل شماره 918 : آگاهی از خیال خودم بی نیاز کرد
غزل شماره 919 : آگاهی دل انجمنِ اختلاف شد
غزل شماره 920 : آنجا که خیالت ز تمنّا گله دارد
غزل شماره 921 : آنجا که طلب محو توکّل شده باشد
غزل شماره 922 : آنجا که عجز ممتحنِ چون و چند بود
غزل شماره 923 : آنروز که پیدایی ما را اثری بود
غزل شماره 924 : آن سبکروحان که تن در خاکساری دادهاند
غزل شماره 925 : آن سخا کیشان که بر احسان نظر واکردهاند
غزل شماره 926 : آن فتنه که آفاقش شورِ من و ما باشد
غزل شماره 927 : آنکه از بویِ بهارش رنگِ امکان ریختند
غزل شماره 928 : آنکه ما را به جفا سوخته یا میسوزد
غزل شماره 929 : آنها که رنگِ خودسری شمع دیدهاند
غزل شماره 930 : آنها که لاف افسر و اورنگ میزنند
غزل شماره 931 : آه به دردِ عجز هم کوششِ ما نمیرسد
غزل شماره 932 : آه به دوستان دگر عرضِ دعا که میبرد
غزل شماره 933 : آه نومیدم کجا تأثیرِ من پیدا شود؟
غزل شماره 934 : آهی به هوا چتر زد و چرخِ برین شد
غزل شماره 935 : اتّفاق است آنکه هر دشوار را آسان نمود
غزل شماره 936 : احتیاجم خجلت از احباب بُرْد
غزل شماره 937 : احتیاجی که سرِ مرد به خَم میآرد
غزل شماره 938 : ادب چون ماه نو امشب پیِ تکلیفِ من دارد
غزل شماره 939 : ادب چه چاره کند؟ شوق چون فضول افتد
غزل شماره 940 : ادب سازیم بر ما کیست تمهید صدا بندد
غزل شماره 941 : ادبسنجِ بیان حرفی از آن لب هر کجا دارد
غزل شماره 942 : از بسکه به تحصیلِ غنا، حرصِ تو جان کند
غزل شماره 943 : از پنبه اگر آتشِ سوزان گله دارد
غزل شماره 944 : از تغافل زدنی ترکِ سبب باید کرد
غزل شماره 945 : از چرخ نه هر ابله و نادان گله دارد
غزل شماره 946 : از چه دعوی شمعها گردن به بالا میکشند
غزل شماره 947 : از حُقّهٔ دهانش هرگه سخن برآید
غزل شماره 948 : از حوادث خاطرِ آزادِ ما غمگین نشد
غزل شماره 949 : از دلم بگذشت و خون در چشمِ حیرتساز مانْد
غزل شماره 950 : از شکستِ رنگم آبِ رویِ شاهی دادهاند
غزل شماره 951 : از غبارم هرچه بالا میکشد
غزل شماره 952 : از قضا بر خوانِ ممسک گر کسی نان بشکند
غزل شماره 953 : از کجا آیینه با مردم موافق میشود؟
غزل شماره 954 : از کشمکش کفِ تو میِ لالهگون کشید
غزل شماره 955 : از نامهام آن شوخ، مکدّر شده باشد
غزل شماره 956 : از هجومِ کلفتِ دل ناله بیآهنگ ماند
غزل شماره 957 : اسرار در طبایع ضبطِ نفس ندارد
غزل شماره 958 : اسیرِ آن پنجهٔ نگارین، رهایی از هیچ در ندارد
غزل شماره 959 : اشک ز بیدادِ عشق پردهگشا میشود
غزل شماره 960 : اشکِ گهر طینتِ ما راهِ تپش سر نکند
غزل شماره 961 : اشکم از پیری به چشمِ تر پریشان میشود
غزل شماره 962 : اگر از گدازم نمی گل کند
غزل شماره 963 : اگر به افواج عزمِ شاهان سوادِ روم و فرنگ گیرد
غزل شماره 964 : اگر تعیّن عنقا هوسْ پیام نباشد
غزل شماره 965 : اگر خضرِ خطت از چشمهٔ حیوان نشان دارد
غزل شماره 966 : اگر دردِ طلب این گردم از رفتار جوشانَد
غزل شماره 967 : اگر دماغم درین خمستان، خمارِ شرمِ عدم نگیرد
غزل شماره 968 : اگر سور است و گر ماتم دلِ مأیوس مینالد
غزل شماره 969 : اگر معشوق بیمهر است و گر عاشق وفا دارد
غزل شماره 970 : اگر معنیِ خامُشی گل کند
غزل شماره 971 : اگر نظّارۀ گل میتوان کرد
غزل شماره 972 : امروز بعدِ عمری دلدار یادِ ما کرد
غزل شماره 973 : امروز ناقصان به کمالی رسیده اند
غزل شماره 974 : امروز نوبهارست ساغرکشان بیایید
غزل شماره 975 : امشب غبارِ نالهٔ دل سرمه رنگ بود
غزل شماره 976 : اوّل ، درِ عدم، دهنت باز میکند
غزل شماره 977 : اوّل دلِ ستمزده قطع امید کرد
غزل شماره 978 : اهل معنی گر به گفت و گو نفس فرسودهاند
غزل شماره 979 : ای بهارِ پرفشان دل بر گل و سنبل مبند
غزل شماره 980 : ای بیخردان طورِ تعیّن نگزینید
غزل شماره 981 : ای بینصیبِ عشق به کارِ هوس بخند
غزل شماره 982 : ای سازِ قدس، دل به جهانِ نوا مبند
غزل شماره 983 : ای شمع، تک و تازِ نفس گردِ سفر شد
غزل شماره 984 : این انجمن افسانهٔ رازِ دهنی بود
غزل شماره 985 : این حرصها که دامنِ صد فن شکستهاند
غزل شماره 986 : این دور، دورِ حیز است، وضع متین که دارد؟
غزل شماره 987 : این ستمکیشان که وهمِ زندگی را هالهاند
غزل شماره 988 : این غافلان که آینه پرداز میدهند
غزل شماره 989 : اینقدر اشک به دیدارِ که حیرانْ گُل کرد
غزل شماره 990 : اینقدر ریش، چه معنی دارد؟
غزل شماره 991 : اینقدر نمیدانم صیدم از چه لاغر شد؟
غزل شماره 992 : اینکه در دیرِ غمت دم سرد پیدا کردند
غزل شماره 993 : اینکه طاقتها جوانی میکند
غزل شماره 994 : ای هوسْ آوارگان، چند تک و پو کنید؟
غزل شماره 995 : با این خرامِ ناز اگر آن مست میرود
غزل شماره 996 : با خزانِ آرزو حشرِ بهارم کرده اند
غزل شماره 997 : بادِ صحرایِ جنون هرگه گلافشان میشود
غزل شماره 998 : بادۀ تحقیق را ظرفِ هوس تنگی کند
غزل شماره 999 : بارِ ما عمری ست دوشِ چشمِ حیران میکشد
غزل شماره 1000 : باز اشکم به خیالت چه فسون میریزد؟
غزل شماره 1001 : باز بیتابیام احرامِ چه در میبندد
غزل شماره 1002 : باز دامانِ دل آهنگ چه گلشن میکشد
غزل شماره 1003 : بازم از شرم سجود امشب عرق بیتاب شد
غزل شماره 1004 : باز مخمور است دل تا بیخودی انشا کند
غزل شماره 1005 : باغِ نیرنگِ جنونم نیست آسان بشکفد
غزل شماره 1006 : با که گویم چه قیامت به سرم میگذرد
غزل شماره 1007 : با ما نه نمِ اشکی و نی چشمِ تری بود
غزل شماره 1008 : به امّید فنا تاب و تب هستی گوارا شد
غزل شماره 1009 : به اندک شوخیی بنیادِ تمکین کنده میگردد
غزل شماره 1010 : با هستیام وداع تو و من چه میکند
غزل شماره 1011 : پایِ طلب دمی که سر از دل برآورد
غزل شماره 1012 : به این ضعفی که جسمِ زارم از بستر نمیخیزد
غزل شماره 1013 : به این عجزم چه از خاک حیاپرورد برخیزد
غزل شماره 1014 : بپرهیز از حسد تا فضل یزدانت قرین باشد
غزل شماره 1015 : به پستی وانمانَد هر که از دردی نشان دارد
غزل شماره 1016 : بت هندی کی از دردسر ترکان خبر دارد؟
غزل شماره 1017 : به حرف و صوت مگو کارِ دل تباه نگردد
غزل شماره 1018 : به خیال زنده بودن هوسِ بقا ندارد
غزل شماره 1019 : بر آستان تو تا جبهه نقش پا نشود
غزل شماره 1020 : پرِ افشاندهام با اوجِ عنقا گفتگو دارد
غزل شماره 1021 : بر اهل فضل دانش و فن گریه میکند
غزل شماره 1022 : برای خاطرم غم آفریدند
غزل شماره 1023 : بر درِ دل حلقه زد غفلت، کنون آهش چه سود
غزل شماره 1024 : بر دستگاهِ اقبال کس خیرهسر نگردد
غزل شماره 1025 : بر رمزِ کارگاهِ ازل کیست وارسد؟
غزل شماره 1026 : بر طمع، طبعِ خسیسی که تفاخر دارد
غزل شماره 1027 : برق خطّی بر سیاهی میزند
غزل شماره 1028 : برگ و ساز عندلیبان زین چمن گفتار بود
غزل شماره 1029 : پُر مفلسم به من چه نوا میتوان رسانْد
غزل شماره 1030 : بر من فسونِ عجز در ایجاد خواندهاند
غزل شماره 1031 : به روی آن جهانِ جلوه، یک عالم نقاب افتد
غزل شماره 1032 : به روی من ز کجا رنگِ اعتبار نشیند؟
غزل شماره 1033 : به روی عالمآرا گر نقابِ زلف درپیچد
غزل شماره 1304 : پَرِ هما چه کند بخت اگر دگرگون شد؟
غزل شماره 1035 : بر این ستمکده یارب چه سنگ میبارد
غزل شماره 1036 : به سرم شور تمنّای تو تا میپیچد
غزل شماره 1037 : به سعی یأس نفس خامشی بیان گردید
غزل شماره 1038 : بسکه بیرویت بهارم کلفت انشا میکند
غزل شماره 1039 : بسکه بیمارِ تو بر بسترِ غم یکرو مانْد
غزل شماره 1040 : بسکه در سازِ صفاکیشان حیا خوابیده بود
غزل شماره 1041 : بسکه زخمِ کشتهٔ نازش تلاطم میکند
غزل شماره 1042 : به شوخی زد طرب غم آفریدند
غزل شماره 1043 : به طرازِ دامنِ نازِ او چه ز خاکساری ما رسد؟
غزل شماره 1044 : به عبرت سرکشان را موی پیری رهنمون گردد
غزل شماره 1045 : بعد ازینت سبزۀ خط در سیاهی میرود
غزل شماره 1046 : به کدام فرصت ازین چمن هوس از فضولی اثر کشد
غزل شماره 1047 : به گرمیِ نگه از شعله تاب میریزد
غزل شماره 1048 : به گفتگوی کسان مردمی که میلافند
غزل شماره 1049 : به کوی دوست که تکلیف بینشانی بود
غزل شماره 1050 : بلاکشان محبّت گلِ چه نیرنگند
غزل شماره 1051 : به محفلی که فضولی قدح به دست نگیرد
غزل شماره 1052 : بنای حرص به معراج مدّعا نرسید
غزل شماره 1053 : بنای رنگ فطرت بر مزاج دون نمیباشد
غزل شماره 1054 : به نظمِ عمر که سرتاسرش روانی بود
غزل شماره 1055 : بوالهوس از سبکسری حفظِ سخن نمیکند
غزل شماره 1056 : بهارِ حیرت ست اینجا نه گل نی جام میخیزد
غزل شماره 1057 : بهارِ رنگِ عبرت جز دلِ روشن نمیبیند
غزل شماره 1058 : بهار صبح نفس زین دودم بقا که ندارد
غزل شماره 1059 : بهارِ عمر به صبحِ دمیده میماند
غزل شماره 1060 : بهارِ عیشِ امکان رنگِ وحشت دیدهای دارد
غزل شماره 1061 : بهار میرود و گل ز باغ میگذرد
غزل شماره 1062 : به هر جا باغبان در یادِ مستان تاک بنشاند
غزل شماره 1063 : به هرجا سازِ غیرت انفعالْ آهنگ میگردد
غزل شماره 1064 : به هرجا نعمتی هست انفعالی در کمین دارد
غزل شماره 1065 : به هر کجا مژهام رنگ خواب میریزد
غزل شماره 1066 : بِهْ که چندی دل ما خامشی انشا باشد
غزل شماره 1067 : پهلو به چرخ میزند امروز جاهِ عید
غزل شماره 1068 : بیا ای شعله تا دل فالِ وصلی از تو بردارد
غزل شماره 1069 : به یاد آستانت هر که سر بر خاک میمالد
غزل شماره 1070 : به یادت گردش رنگم به هرجا بار میبندد
غزل شماره 1071 : پیِ اشکِ من ندانم به کجا رسیده باشد
غزل شماره 1072 : پیِ تحقیق کسانی که گرو تاختهاند
غزل شماره 1073 : بیخودی امشب پر و بال فغانی میشود
غزل شماره 1074 : بیدلان چند خیال گل و شمشاد کنید
غزل شماره 1075 : پیر خمیازهکشِ وضع جوان میباشد
غزل شماره 1076 : پیر گردیدم و هستی سبب ننگ نشد
غزل شماره 1077 : پیری آمد گشت چشم از گریهام کمکم سپید
غزل شماره 1078 : پیری آمد ماند عشرتها ز اندازِ بلند
غزل شماره 1079 : پیریام آخر می و پیمانه بُرد
غزل شماره 1080 : پیری وداعِ عمرِ سبکبال وانمود
غزل شماره 1081 : بی زنگ درین محفل آیینه نمیباشد
غزل شماره 1082 : بیستون یادی ز فرهاد ندامت فال کرد
غزل شماره 1083 : پیش اربابِ حَسَب ترکِ نسب باید کرد
غزل شماره 1084 : بی فقر آشکار نگردد عیارِ مرد
غزل شماره 1085 : بیقراران تو کز شوقِ فنا دیوانهاند
غزل شماره 1086 : بیقراری در دل آگاه طاقت میشود
غزل شماره 1087 : پیکرم چون تیشه تا از جان کنی یاد آورَد
غزل شماره 1088 : بینمک از نمکِ غیر توهّم دارد
غزل شماره 1089 : بینیازان برقریزِ بحر و بر برخاستند
غزل شماره 1090 : بییأس دل از هرچه ندارد گله دارد
غزل شماره 1091 : تا آینه روبروی ما بود
غزل شماره 1092 : تا پری به عرض آمد موجِ شیشه عریان شد
غزل شماره 1093 : تا به عالم، رنگِ بنیادِ تمنّا ریختند
غزل شماره 1094 : تا جلوهٔ بیرنگ تو بر قلبِ صُوَر زد
غزل شماره 1095 : تا حنا از کفت به کام رسید
غزل شماره 1096 : تا در آیینهٔ دل راهِ نفس واباشد
غزل شماره 1097 : تا دل از انجمنِ وصلِ تو مأیوس نبود
غزل شماره 1098 : تا دل به سازِ زمزمهدارِ دوا رسید
غزل شماره 1099 : تا دلِ دیوانه واماند از تپیدن داغ شد
غزل شماره 1100 : تا دمِ تیغت به عرضِ جلوه عریان میشود
غزل شماره 1101 : تا ز چمن دماغ را بوی بهار میرسد
غزل شماره 1102 : تا ز عبرت سرِ مژگان به خمیدن نرسد
غزل شماره 1103 : تا ز گردِ انتظارت مستفیدم کردهاند
غزل شماره 1104 : تا سازِ نفسها کمِ مضراب نگیرد
غزل شماره 1105 : تا شدم گرمِ طلب عجزْ درایم کردند
غزل شماره 1106 : تا عرق، گلبرگِ حسنت یک دو شبنم آب داد
غزل شماره 1107 : تا کاتبِ ایجادم نقشِ من و ما بندد
غزل شماره 1108 : تا گَردِ ما به اوجِ ثریا نمیرسد
غزل شماره 1109 : تا کی از این باغ و راغ رنجِ دویدن برید
غزل شماره 1110 : تا لبش در نظرم میگذرد
غزل شماره 1111 : تا مشرب محبّت ننگِ وفا نباشد
غزل شماره 1112 : تا مقابل بر رخ آن شعله پیکر میشود
غزل شماره 1113 : تا مهِ نو بر فلک بالگشا میرود
غزل شماره 1114 : تا نفس ما و من غبار نبود
غزل شماره 1115 : تبسّم هرکجا رنگِ سخن زان لعلِ تر ریزد
غزل شماره 1116 : تدبیر عنانِ منِ پُر شور نگیرد
غزل شماره 1117 : ترکِ آرزو کردم، رنجِ هستی آسان شد
غزل شماره 1118 : تسلّی کو اگر منظورت اسباب هوس باشد
غزل شماره 1119 : تصوّر جوهرِ آگاهی قدرت کجا دارد؟
غزل شماره 1120 : تغافل چه خجلت به خود چیده باشد
غزل شماره 1121 : تقلید از چه علم به لافم علم کُند
غزل شماره 1122 : تک و پوی نفس از عالم عبرت فنی دارد
غزل شماره 1123 : تمام شوقیم لیک غافل که دل به راه که میخرامد
غزل شماره 1124 : تنپرستان که به این آب و نمک عیّاشند
غزل شماره 1255 : تنگی آورد خانهٔ صیّاد
غزل شماره 1126 : توان اگر همه دوران آسمان گردید
غزل شماره 1127 : تو شمشیرِ حقی هر کس ز غفلت با تو بستیزد
غزل شماره 1128 : تو کار خویش کن اینجا تویی در من نمی گنجد
غزل شماره 1129 : چاکِ کسوتِ فقرم رنگِ خنده میریزد
غزل شماره 1130 : جامِ غرورِ کدام رنگ توان زد
غزل شماره 1131 : جایی که جام در دست آن مه خرام دارد
غزل شماره 1132 : جایی که سعیِ حرصِ جنونآفرین دوَد
غزل شماره 1133 : جایی که شِکوهها به صفِ زیر و بم رسد
غزل شماره 1134 : جبههٔ حرص اگر چنین گَردِ رهِ هوس کشد
غزل شماره 1135 : چرا کس منکرِ بیطاقتیهای درا باشد
غزل شماره 1136 : چرا کسی چو حباب از ادب نگاه ندارد
غزل شماره 1137 : جزوِ موزون اعتدالِ جوهرِ کُل میشود
غزل شماره 1138 : چشمِ تو به حالِ من گر نیم نظر خندد
غزل شماره 1139 : چشم چون آیینه بر نیرنگِ عرضِ ناز بند
غزل شماره 1140 : چشمی که بر آن جلوه نظر داشته باشد
غزل شماره 1141 : جگری آبله زد تخمِ غمی پیدا شد
غزل شماره 1142 : جماعتی که نظربازِ آن بر و دوشند
غزل شماره 1143 : جمعیّت از آن دل، که پریشانِ تو باشد
غزل شماره 1144 : جمعی که با قناعتِ جاوید خو کنند
غزل شماره 1145 : جمعی که پر به فکر هنر در شکستهاند
غزل شماره 1146 : چمن، دلی که به یاد تو آشنا گردید
غزل شماره 1147 : جنون از بس شکستِ آبله در هر قدم دارد
غزل شماره 1148 : جنون اندیشهای بگذار تا دل بر هنر پیچد
غزل شماره 1149 : جنونِ بینوایان هر کجا بختآزما گردد
غزل شماره 1150 : جنون جولانیام هرجا به وحشت رهنما گردد
غزل شماره 1151 : جنونی با دلِ گمگشته از کوی تو میآید
غزل شماره 1152 : چنین گر طبعِ بی دردت به خورد و خواب میسازد
غزل شماره 1153 : چنین کز تابِ می گلبرکِ حُسنت شعله رنگ افتد
غزل شماره 1154 : چو دندان ریخت نعمت حرص را مأیوس میسازد
غزل شماره 1155 : چو دولت درش بر خسان واشود
غزل شماره 1156 : چو سبحه بر سر هم تا به کی قدم شمرید
غزل شماره 1157 : چو شمع از ساز من دیگر کدام آهنگ برخیزد
غزل شماره 1158 : چو شمع از عضو عضوم آگهی سرشار میگردد
غزل شماره 1159 : چو شمع بر سرت اقبال و جاه میگرید
غزل شماره 1160 : چو فقر دست دهد ترک عزّ و جاه کنید
غزل شماره 1161 : چو گوهر قطرهام تا کی به آب افتد که برخیزد
غزل شماره 1162 : چون آبِ روان پُر مگذر بیخبر از خود
غزل شماره 1163 : چو ناله گَردِ نمودم اثر نمیتابد
غزل شماره 1164 : چون برگِ گل ز بس پر و بالم شکستهاند
غزل شماره 1165 : چون رشتهای که از گهر آگاه میشود
غزل شماره 1166 : چون شرر اقبالِ هستی بسکه فرصتْ کاه بود
غزل شماره 1167 : چون شفق از رنگِ خونم هیچکس گلچین نشد
غزل شماره 1168 : چون شمع هیچکس به زیانم نمیکشد
غزل شماره 1169 : جوهرِ تمکینِ مرد از لاف برهم میشود
غزل شماره 1170 : جهان، جنونِ بهارِ غفلت، ز نرگسِ سرمهساش دارد
غزل شماره 1171 : جهانْ کجاست، گلی زان نقاب میخندد
غزل شماره 1172 : چه بلاست اینکه پیری ز فنا خبر ندارد
غزل شماره 1173 : چه بوریا و چه مخمل حجاب میبافند
غزل شماره 1174 : جهد کن که دل ز هوس پایمالِ شک نشود
غزل شماره 1175 : چه شد که قاصدِ امّید لنگ برگردید
غزل شماره 1176 : چه شمع امشب در این محفل چمنپرداز میآید
غزل شماره 1177 : چه غفلت یارب از تقریرِ یأسْ انجام میخیزد
غزل شماره 1178 : چه ممکن است که عاشق گل و سمن گوید؟
غزل شماره 1179 : چینی هوسان عبرتِ مستور ببینید
غزل شماره 1180 : حاشا که مرا طعنِ کسان بر سقَط آرد
غزل شماره 1181 : حاصلِ عافیت آنها که به دامن کردند
غزل شماره 1182 : حاصلم زین مزرعِ بیبر نمیدانم چه شد
غزل شماره 1183 : حاضران از دور چون محشر خروشم دیدهاند
غزل شماره 1184 : حال دل از دوری دلبر نمیدانم چه شد
غزل شماره 1185 : حدیثِ عشق شود ناله ترجمانش و لرزد
غزل شماره 1186 : حرص اگر بر عطش غلو دارد
غزل شماره 1187 : حرص پیری شیألله از خروشم میکشد
غزل شماره 1188 : حرصت آن نیست که مرگش ز هوس وادارد
غزل شماره 1189 : حرفِ پیری داشتم لغزیدنم دیوانه کرد
غزل شماره 1190 : حریفیهای عشق ازهر کس و ناکس نمی آید
غزل شماره 1191 : حسرت امشب آهِ بیتأثیر روشن میکند
غزل شماره 1192 : حسرت، پیامِ بیکسی آخِر به یار بُرد
غزل شماره 1193 : حسرتِ دل کرد بر ما پنجهٔ قاتل بلند
غزل شماره 1194 : حسرتِ زلفِ توام بود شکستم دادند
غزل شماره 1195 : حسرتِ مخمورم آخِر مستیْ انشا میشود
غزل شماره 1196 : حسرتی در دل از آن لاله قبا میپیچد
غزل شماره 1197 : حُسنِ بیشرم ازهجومِ بوالهوس محشر شود
غزل شماره 1198 : حُسن، کلاهِ هوسی گر به تجمّل شکند
غزل شماره 1199 : حسنی که یادش آینهٔ حیرت آب داد
غزل شماره 1200 : حقمشربان دمی که به تحقیق رو کنند
غزل شماره 1201 : حکمِ عشق است که تشریفِ تمنّا بخشند
غزل شماره 1202 : حیا عمریست با صد گردشِ رنگم طرف دارد
غزل شماره 1203 : حیرت، کفیلِ پَر زدنِ گفتگو نشد
غزل شماره 1204 : خارجِ ابنای جنس است آنکه موزون میشود
غزل شماره 1205 : خاکستری نماند ز ما تا هوا برد
غزل شماره 1206 : خاک شد رنگِ تنزّه، گُلِ آثار دمید
غزل شماره 1207 : خامشنفسی خفّت گوینده ندارد
غزل شماره 1208 : خرد به عشق کند حیله سازِ جنگ و گریزد
غزل شماره 1209 : خطی که بر گلِ روی تو آب میریزد
غزل شماره 1210 : خلقی ست پراکندهٔ سعیِ هوسی چند
غزل شماره 1211 : خلوتسرایِ تحقیق کاشانۀ که باشد
غزل شماره 1212 : خواهش از ضبطِ نفس گر قدمی پیش شود
غزل شماره 1213 : خودسر هوازده را شرم رهنمون نشود
غزل شماره 1214 : خودسر به مرگ گردنِ دعوی فرود کرد
غزل شماره 1215 : خوشخرامان اگر اندیشهٔ جولان کردند
غزل شماره 1216 : خوشخرامان دادِ طبعِ سستبنیادم دهید
غزل شماره 1217 : خیالت در غبارِ دل صفاپردازیی دارد
غزل شماره 1218 : خیالِ چشمِ که ساغر به چنگ میآید
غزل شماره 1219 : خیالِ خوشنگاهان باز با شوخی سری دارد
غزل شماره 1220 : خیالِ نامداری تا کیَت خاطرنشین باشد
غزل شماره 1221 : داد عشق از بینیازی درسِ طفلانم بیاد
غزل شماره 1222 : داغ بودم که چه خواهم به غمت انشا کرد
غزل شماره 1223 : داغِ عشقم چارهجوییها کبابم میکند
غزل شماره 1224 : در احتیاج نتْوان بر سفله التجا بُرد
غزل شماره 1225 : در ادبگاهی که لب نامحرمِ تحریک بود
غزل شماره 1226 : در بساطی که دمِ تیغِ ادب آختهاند
غزل شماره 1227 : در بیابانی که سعیِ بیخودی رهبر شود
غزل شماره 1228 : درشتخو سخنش عافیتْ ثمر نبوَد
غزل شماره 1229 : در عشق آنکه قابلِ دردش ندیدهاند
غزل شماره 1230 : در غبارِ هستی اسرارِ فنا پوشیدهاند
غزل شماره 1231 : در غمت آخِر به جایی کارِ بیدادم رسید
غزل شماره 1232 : در گلستانی که چشمم محو آن طنّاز ماند
غزل شماره 1233 : در گلستانی که حسنش جلوهای سر میکند
غزل شماره 1234 : در هوای او دل هر ذرّه جانی میشود
غزل شماره 1235 : در این خرابه نه دشمن نه دوست میباشد
غزل شماره 1236 : درین ره تا کسی از وصلِ مقصد کام بردارد
غزل شماره 1237 : در این گلشن کدامین شعله با این تاب میگردد
غزل شماره 1238 : در این وادی کف پایی ز آسایش خبر دارد
غزل شماره 1239 : دگر تظلّم ما عاجزان کجا برسد
غزل شماره 1240 : دل از دمِ محبّت، چندین فتور دارد
غزل شماره 1241 : دل از نیرنگ آگاهی به چندین پیشه میافتد
غزل شماره 1242 : دل از وسعت اگر شانی ندارد
غزل شماره 1243 : دل اگر محو مدّعا گردد
غزل شماره 1244 : دل انجمنِ محرم و بیگانه نباشد
غزل شماره 1245 : دل باز به جوش یارب آمد
غزل شماره 1246 : دلِ پا شکسته، حقِ طلب، به رهت چگونه ادا کند
غزل شماره 1247 : دل با غبارِ هستی ربط آنقدَر ندارد
غزل شماره 1248 : دل بالِ یأس زد نفسِ مغتنم نمانْد
غزل شماره 1249 : دل به خرسندی اگر ترکِ هوس میگیرد
غزل شماره 1250 : دل به زلفِ یار هم آرام نتْوانست کرد
غزل شماره 1251 : دل به قیدِ جسم از علمِ یقین بیگانه ماند
غزل شماره 1252 : دل تا به کیام جز پیِ آزار نگردد
غزل شماره 1253 : دل تا نظر گشود به خویش آفتاب دید
غزل شماره 1254 : دل چو آزاد از تعلّق شد منوّر میشود
غزل شماره 1255 : دل چو شد روشن جهان هم مشرب او میشود
غزل شماره 1256 : دل جهان دیگر از مرآت یکدیگر شود
غزل شماره 1257 : دل جهان دیگر از رفع کدورت میشود
غزل شماره 1258 : دل خاکِ سرِ کوی وفا شد چه بجا شد
غزل شماره 1259 : دل خلوتِ اندیشهٔ یار است ببینید
غزل شماره 1260 : دلدار رفت و دیده به حیرت دچار ماند
غزل شماره 1261 : دلدار گذشت و نگه بازپسین ماند
غزل شماره 1262 : دلدار مقیم دل ما شد چه بجا شد
غزل شماره 1263 : دل در جسدِ شبهه عبارت چه نماید؟
غزل شماره 1264 : دل ز پیاش عمرهاست سجده کمین میرود
غزل شماره 1265 : دل ز هر اندیشه با رنگی مقابل میشود
غزل شماره 1266 : دل سحرگاهی به گلشن یاد آن رخسار کرد
غزل شماره 1267 : دل شکستی دارد از معموره بر هامون زنید
غزل شماره 1268 : دل شهرهٔ تسلیم ز ضبط نفسم شد
غزل شماره 1269 : دلِ صبرآزما کمتر ز دار و گیر فرساید
غزل شماره 1270 : دل گداخته بر ششجهت بغل وا کرد
غزل شماره 1271 : دل مباد افسرده تا بر کس نگردد کار سرد
غزل شماره 1272 : دل مپرسید چرا سوخته یا میسوزد
غزل شماره 1273 : دلها تأمّلْ آینهٔ حُسنِ مطلقند
غزل شماره 1274 : دلیل شکوهٔ من سعی نارسا نشود
غزل شماره 1275 : دماغ بلبل ما کی هوای بال و پر دارد؟
غزل شماره 1276 : دماغ وحشتآهنگان خیالآور نمیباشد
غزل شماره 1277 : دمی که تیغ تو خون مرا بحل گیرد
غزل شماره 1278 : دندان به خنده چون کند آن لعل تر سپید
غزل شماره 1279 : دنیا و تلاش هوس بیخبری چند
غزل شماره 1280 : دور گردون تا دماغِ جامِ عیشم تازه کرد
غزل شماره 1281 : دوستان از منش دعا مبرید
غزل شماره 1282 : دوستان افسرد دل چندی به آهش خون کنید
غزل شماره 1283 : دوستان در گوشهٔ چشمِ تغافل جا کنید
غزل شماره 1284 : دونان که در تلاش گهر دست شستهاند
غزل شماره 1285 : دون طبع قدرش از هوس افزون نمیشود
غزل شماره 1286 : دیده را مژگان بهم آوردنی در کار بود
غزل شماره 1287 : ذرّه تا خورشیدِ امکان جمله حیرت زادهاند
غزل شماره 1288 : ذرّه تا مهر هزار آینه عریان کردند
غزل شماره 1289 : ذوق فقر افسانهٔ اقبال کوته میکند
غزل شماره 1290 : راحت دل ز نفس بالفشان میباشد
غزل شماره 1291 : راحتْ نصیبِ ایجاد زنگ و حبش نباشد
غزل شماره 1292 : رازداران کز ادب راهِ لبِ گویا زدند
غزل شماره 1293 : راه فضولی ما هم در ازل حیا زد
غزل شماره 1294 : رسید عید و طربها دلیل دل گردید
غزل شماره 1295 : رشته بگسیخت نفس، زیر و بم ساز نماند
غزل شماره 1296 : رضاعت از برم چندانکه گردم پیر میجوشد
غزل شماره 1297 : رفته رفته این بزرگیها به بازی میکشد
غزل شماره 1298 : رفته رفته عافیت هم کینهخواهی میکند
غزل شماره 1299 : رفتیم و داغ ما به دل روزگار ماند
غزل شماره 1300 : رگ گل آستین شوخی کمینِ صید ما دارد
غزل شماره 1301 : رمز آشنای معنی هر خیرهسر نباشد
غزل شماره 1302 : رم وحشی نگاهِ من غبارانگیزِ جولان شد
غزل شماره 1303 : رنگ اطوارِ ادبسنجان به قانون ریختند
غزل شماره 1304 : رنگِ حنا در کفم بهار ندارد
غزل شماره 1305 : رنگم نقابِ غیرتِ آن جلوه میدرد
غزل شماره 1306 : روز سیهم سایه صفت جزو بدن شد
غزل شماره 1307 : روزگاری شد که از اهل وفا دل بردهاند
غزل شماره 1308 : روزگاری که به عشق از هوسم افکندند
غزل شماره 1309 : روزی که هوسها درِ اقبال گشودند
غزل شماره 1310 : روزی که بی تو دامن ضعفم به چنگ بود
غزل شماره 1311 : روزی که عشق رنگِ جهان نقش بسته بود
غزل شماره 1312 : روزی که قضا سر خطِ آفاق رقم زد
غزل شماره 1313 : روزی که نقشِ گردش چشمت خیال کرد
غزل شماره 1314 : روشندلان چو آینه بر هرچه رو کنند
غزل شماره 1315 : ریشهواری عافیت در مزرعِ امکان نبود
غزل شماره 1316 : ز ابرامِ طلب نومیدیام آخر به چنگ آمد
غزل شماره 1317 : ز اندازِ نگاهت فتنه برق آهنگ می گردد
غزل شماره 1318 : زان زر و سیم که این مردم باذل بخشند
غزل شماره 1319 : زان نشئه که قلقل به لبِ شیشه دوانَد
غزل شماره 1320 : زبان به کامِ خموشی کشد بیانش و لرزد
غزل شماره 1321 : ز بسکه منتظران چشم در رهِ یارند
غزل شماره 1322 : ز بعد ما نه غزل نی قصیده میماند
غزل شماره 1323 : ز تخمت چه نشو و نما میدمد
غزل شماره 1324 : ز تنگی منفعل گردید دل، آفاق پیدا شد
غزل شماره 1325 : ز جرگهٔ سخنم خامشی به در دارد
غزل شماره 1326 : ز دردِ یأس ندانم کجا کنم فریاد
غزل شماره 1327 : زد نفس فال تنآسانی، دلی آراستند
غزل شماره 1328 : ز دنیا چه گیرد اگر مرد گیرد
غزل شماره 1329 : ز زلف و روی تو تا دیدهام سیاه و سفید
غزل شماره 1330 : ز ساز جسم هزار انفعال میگذرد
غزل شماره 1331 : ز سختجانی من عمر تنگ میگذرد
غزل شماره 1332 : ز شرمِ سرنوشتی کز ازل بنیاد من دارد
غزل شماره 1333 : ز شرمِ عشق فلکها به خاک رو کردند
غزل شماره 1334 : ز شوخی چشم من تا کی به روی غیر واباشد
غزل شماره 1335 : زمینگیری ز جولانم چه امکانست وادارد؟
غزل شماره 1336 : زندگی افسرد فال شوخی سودا زنید
غزل شماره 1337 : زندگی در ملکِ عبرت مرگ مفلس میشود
غزل شماره 1338 : رنگ در دل داشتم روشنگرِ ادراک برد
غزل شماره 1339 : ز ننگ منّت راحت به مرگم کار میافتد
غزل شماره 1340 : ز وهم متّهم ظرف کم نخواهی شد
غزل شماره 1341 : ز هر مو دام بر دوشم، گرفتار اینچنین باید
غزل شماره 1342 : ز هستی قطع کن گر میل راحت در نمود آمد
غزل شماره 1343 : زیرگردون آنچه از کشت تو و من میرسد
غزل شماره 1344 : زین باغ بسکه بیثمری آشکار بود
غزل شماره 1345 : زین ساز بم و زیر توقّع چه خروشد
غزل شماره 1346 : زین شیشهٔ ساعت که مه و سال برآورد
غزل شماره 1347 : زین گرد خوان که سیری هیچ آرزو نشد
غزل شماره 1348 : ساز امکان از شکست آواز پیدا میکند
غزل شماره 1349 : ساغرم بی تو داغ می گردد
غزل شماره 1350 : سبکروان که به وحشت میانِ جان بستند
غزل شماره 1351 : سپند بزم تو تا بیقرار گردد و نالد
غزل شماره 1352 : سپند بزم تو گویند هیچ جا ننشیند
غزل شماره 1353 : ستمکشی که به جز گریهاش نشاید و خندد
غزل شماره 1354 : سجدهٔ خاک درت هر که تمنّایش بود
غزل شماره 1355 : سحر آه و گلستان نکهت و بلبل فغان دارد
غزل شماره 1356 : سحرِ طلوعِ گلِ دعا که مرادِ اهلِ همم رسد
غزل شماره 1357 : سخن ز مشقِ ادب موج گوهرش گیرید
غزل شماره 1358 : سراغت از چمنِ کبریا که میپرسد
غزل شماره 1359 : سران ز نسخهٔ تسلیم باب بردارید
غزل شماره 1360 : سرکشی میخواستیم از پا نشستن در رسید
غزل شماره 1361 : سعی نفس جز شمار گام ندارد
غزل شماره 1362 : سیل غمی که دادِ جهانِ خراب داد
غزل شماره 1363 : سیه مستی به دور ساغرت بیتاب میگردد
غزل شماره 1364 : شب حسرتِ دیدارِ توام دامِ کمین شد
غزل شماره 1365 : شب که از جوشِ خیالت بزم گلشن تنگ بود
غزل شماره 1366 : شب که از شورِ شکستِ دل اثر پرزور شد
غزل شماره 1367 : شب که از شوق تو پروازم بهارْ آهنگ بود
غزل شماره 1368 : شب که جز یأس به کامِ دلِ مأیوس نبود
غزل شماره 1369 : شب که در بزمِ ادب قانونِ حیرت ساز بود
غزل شماره 1370 : شب که در یادت سراپایم زبانِ ناله بود
غزل شماره 1371 : شب که دل از یأسِ مطلب، بادهای در جام کرد
غزل شماره 1372 : شب که توفان جوشی چشم ترم آمد به یاد
غزل شماره 1373 : شب که وصل آغوشپردازِ دلِ دیوانه بود
غزل شماره 1374 : شب که یاد جلوهات چشمِ خیالم آب داد
غزل شماره 1375 : شبم آهی ز دل در حسرتِ قاتل برون آمد
غزل شماره 1376 : شبنم صبح از چمن، آبله دل میرود
غزل شماره 1377 : شدم خاک و نگفتم عاشقم کار این چنین باید
غزل شماره 1378 :شرمِ قصورم از سخن، شکوۀ اعتبار بُرد
غزل شماره 1379 : شکوه مفلسی ما را به خاموشی علم دارد
غزل شماره 1380 : شمع بزمت چه قدم بردارد
غزل شماره 1381 : شمعها زین انجمن بیصرفهتازان رفتهاند
غزل شماره 1382 : شوخی، بهارِ طبعِ چمنزاد میشود
غزل شماره 1383 : شور اشکم گر چنین راهِ تپش سر میکند
غزل شماره 1384 : شور حاجت تا کی از حرصِ دو دل باید شنید
غزل شماره 1385 : شور لیلی کو که باز آرایش سودا کند
غزل شماره 1386 : شوق تا گردد دوبالا خویش را احول کنید
غزل شماره 1387 : شوق تا محمل به دوشِ طبعِ وحشتساز ماند
غزل شماره 1388 : شوق تو به مشت پرم آتش زد و سر داد
غزل شماره 1389 : شوق دیداری که از دل بالِ حسرت می کشد
غزل شماره 1390 : شوقِ موسی نگهم رام تسلّی نشود
غزل شماره 1391 : صبح شد در عرصهٔ گردون مگو خندان سفید
غزل شماره 1392 : صبح شو ای شب! که خورشید من اکنون میرسد
غزل شماره 1393 : صبحی به گوشِ عبرتم از دل صدا رسید
غزل شماره 1394 : صبحی که گلت به باغ باشد
غزل شماره 1395 : صبری که صبح این باغ از ما جدا نخندد
غزل شماره 1396 : صد ابد عیش طربخانهٔ دنیا بخشند
غزل شماره 1397 : صفا داغِِ کدورت گشت سامان من و ما شد
غزل شماره 1398 : صفا فریب فقیهان نفس گداختهاند
غزل شماره 1399 : صیّادِ بینشانی پرواز رنگ ما شد
غرل شماره 1400 : ضعیفیها بیانِ عجزِ طاقت برنمیدارد
غزل شماره 1401 : طالعم زلف یار را ماند
غزل شماره 1402 : طبع خاموشان به نورِ شرم روشن میشود
غزل شماره 1403 : طبعِ دانا الم دهر مکدّر نکند
غزل شماره 1404 : طبع سرکش خاک گشت و چشم شرمی وانکرد
غزل شماره 1405 : طبع قناعت اختیار، مصدرِ زیب و فر شود
غزل شماره 1406 : طرّهٔ او در خیالم گر پریشان میشود
غزل شماره 1407 : ظالم چه خیال است؟ مؤدب به در آید
غزل شماره 1408 : عاقبت در حلقهٔآن زلف، دل جا میکند
غزل شماره 1409 : عاقبت شرمِ امل بر غفلت ما میزند
غزل شماره 1410 : عالم همه زین میکده بیهوش برآمد
غزل شماره 1411 : عالم گرفتاری، خوش تسلسلی دارد
غزل شماره 1412 : عجزِ طاقت به گرفتاری غم شادم کرد
غزل شماره 1413 : عجز نپْسندید از ما شکوهٔ قاتل بلند
غزل شماره 1414 : عدم زین بیش برهانی ندارد
غزل شماره 1415 : عرضِ هستی زنگ بر آیینهٔ دل میشود
غزل شماره 1416 : عرقآلوده جمالی ز نظر میگذرد
غزل شماره 1417 : عریانی آنقدَر به برم تنگ میکشد
غزل شماره 1418 : عشّاق گر از سبحه و زنّار نویسند
غزل شماره 1419 : عشّاق چون فسانهٔ تحقیق سر کنند
غزل شماره 1420 : عشق مطربزادهای بر ساز و تقوا زور کرد
غزل شماره 1421 : عشق هرجا ادبآموزِ تپیدن باشد
غزل شماره 1422 : عقل اگر صد انجمن تدبیر روشن میکند
غزل شماره 1423 : علم و عیان خلق به جز شک نمیشود
غزل شماره 1424 : عُلْویانی که به این عالم دون میآیند
غزل شماره 1425 : عمر ارذل ای خدا مگمار بر نیروی مرد
غزل شماره 1426 : عمریست رختِ حسرتم از سینه بستهاند
غزل شماره 1427 : عَمَلی که سر به هوا خم از همه پیکرت به در آورد
غزل شماره 1428 : عید است غبارِ سرِ راهِ تو توان شد
غزل شماره 1429 : عیش ما کم نیست گر اشکی به چشم تر بوَد
غزل شماره 1430 : غافلان چند قبادوزیِ ادراک کنید
غزل شماره 1431 : غافل شدیم و گشت خروشِ هوس بلند
غزل شماره 1432 : غافلی چند که نقشِ حق و باطل بستند
غزل شماره 1433 : غبار ما به جز این پر شکستنی که ندارد
غزل شماره 1434 : غرورِ قدرت اگر بازوی خمی دارد
غزل شماره 1435 : غرور نازِ تو تهمتکش ادا نشود
غزل شماره 1436 : غفلتْ آهنگان که دل را سازِ غوغا کردهاند
غزل شماره 1437 : غنا مفت هوس گر نام آسودن نمیگیرد
غزل شماره 1438 : فالی از داغ زدم دل چمنآیین آمد
غزل شماره 1439 : فرصتْ انشایانِ هستی گر تکلّف کردهاند
غزل شماره 1440 : فرصتِ نازِ کرّ و فر ضامنِ کس نمیشود
غزل شماره 1441 : فریب جاه مخور تا دل تو تنگ نگردد
غزل شماره 1442 : فسردن از مزاج شعله، خاکستر برون آرد
غزل شماره 1443 : فسردگیهای سازِ امکان ترانهام را عنان نگیرد
غزل شماره 1444 : فسونِ عیش، کدورتزدای ما نشود
غزل شماره 1445 : فطرت آخر بر معاد از سعی اکمل میزند
غزل شماره 1446 : فکر خویشم آخر از صحرای امکان میبرد
غزل شماره 1447 : فکر نازک، عالمی را سرمهٔ تقریر شد
غزل شماره 1448 : فنا کی شغل سودای محبّت را زیان دارد
غزل شماره 1449 : قامت خم کز حیا سوی زمین رو میکند
غزل شماره 1450 : قدح، می بر کف است و شمع، گل در آستین دارد
غزل شماره 1451 : قضا تا نقش بنیاد من بیکار میبندد
غزل شماره 1452 : قماشِ رنگ ز بس بیحجاب میبافند
غزل شماره 1453 : قیامت خندهریزی بر مزار من گل افشان شد
غزل شماره 1454 : کار جهان خواه عجز، خواه سری میکند
غزل شماره 1455 : کار دلها باز از آن مژگان به سامان میرسد
غزل شماره 1456 : کار دنیا بس که مهمل گشت عقبا ریختند
غزل شماره 1457 : کامجویان اندکی بر مطلب استغنا زنید
غزل شماره 1458 : کام دل از لب خاموش گرفتن دارد
غزل شماره 1459 : کجاست سایه که هستیش دستگاه شود
غزل شماره 1460 : گذشت عمر به لرزیدنم ز بیم و امید
غزل شماره 1461 : گذشت عمر و دل از حرص سر نمیتابد
غزل شماره 1462 : گذشتگان که ز تشویش ما و من رستند
غزل شماره 1463 : گر آرزوی رستن از این دامگه کنید
غزل شماره 1464 : گر آگهی به سیر فنا و بقا بخند
غزل شماره 1465 : گر آن خروشِ جهانِ یکتا سری به این انجمن برآرد
غزل شماره 1466 : گر آیینهات در مقابل نمانَد
غزل شماره 1467 : گر بویِ وفا را نفس آیینه نباشد
غزل شماره 1468 : گر بی تو نگه را به تماشا هوس افتاد
غزل شماره 1469 : گر جنونم ناله واری نذر بلبل میکند
غزل شماره 1470 : گر چنین اشکم ز شرم پرگناهی میرود
غزل شماره 1471 : گر چنین بخت نگون عبرتْ کمین پیدا شود
غزل شماره 1472 : گر خاک نشینان علم افراخته باشند
غزل شماره 1473 : گر خیالِ گردشِ چشم توام رهبر شود
غزل شماره 1474 : گرد عجزم، خوش خرامان سرفرازم کردهاند
غزل شماره 1475 : گرد مرا تحیّر، صبحِ جنونْ سبق کرد
غزل شماره 1476 : گردی دگر نشد ز منِ نارسا بلند
غزل شماره 1477 : گر شور مستیام کند اندیشه گردباد
غزل شماره 1478 : گر شوق به راهت قدمی پیش برآرد
غزل شماره 1479 : گر شوق پیِ مطلبِ نایاب نگیرد
غزل شماره 1480 : گر طمع دستِ طلب وامیکند
غزل شماره 1481 : گرفتار رسوم اندیشهٔ آرام کم دارد
غزل شماره 1482 : گر کمال اختیار خواهم کرد
غزل شماره 1483 : گر نالهٔ من پرتوِ اندیشه دواند
غزل شماره 1484 : گرنه مشت خاکم از اشک ندامت تر شود
غزل شماره 1485 : گره به رشتهٔ سازِ نفس خوش آن که نبندد
غزل شماره 1486 : کس طاقت آن لمعهٔ رخسار ندارد
غزل شماره 1487 : کسی از التفات چشم خوبان کام بردارد
غزل شماره 1488 : کسی که چون مژه عبرت دلیلِ روشنش افتد
غزل شماره 1489 : کسی که نیک و بد هوشیار و مست بپوشد
غزل شماره 1490 : کسی معنی بحر فهمیده باشد
غزل شماره 1491 : کلاهِ هر که فلک بر سماک میفِکَند
غزل شماره 1492 : گل به سر، جام به کف، آن چمن آیین آمد
غزل شماره 1493 : گل نکرد آهی که بر ما خنجر قاتل نشد
غزل شماره 1494 : گلهای آن تبسّم باغِ فلک ندارد
غزل شماره 1495 : کم نیست صحبت دل گر مرد، زن نمانَد
غزل شماره 1496 : کم و بیش وهمِ تعیّنت سر و برگِ نقص و کمال شد
غزل شماره 1497 : کو جنون تا عقدهٔ هوش از سر ما واکند
غزل شماره 1498 : کو رنگ، چه بو؟ جلوهٔ یارست ببینید
غزل شماره 1499 : گهی بر سر، گهی در دل، گهی در دیده جا دارد
غزل شماره 1500 : کی به آسانی دمِ آبم میسر میشود
غزل شماره 1501 : کیست کز جهد به آن انجمن ناز رسد؟
غزل شماره 1502 : لاغری آن همه زین مرحله دورم افکند
غزل شماره 1503 : لاله و گل چشمک رمزِ خزان فهمیده اند
غزل شماره 1504 : لب بیصرفه نوا، جهلْ سبق میباشد
غزل شماره 1505 : لعلِ لب او یکدم بر حالم اگر خندد
غزل شماره 1506 : لمعهٔ مهرش دمی کاینه تابان کند
غزل شماره 1507 : ما را به درِ دل ادبِ هیچکسی برد
غزل شماره 1508 : ما را که نفس آینه پرداخته باشد
غزل شماره 1509 : ماضی و مستقبل این بزمِ حیرت حال بود
غزل شماره 1510 : مباش غرّه به سامان این بنا که نریزد
غزل شماره 1511 : مبصّران حقیقت که سر به سر هوشند
غزل شماره 1512 : محبّت ستمگر نباشد نباشد
غزل شماره 1513 : محرمِ آهنگِ دل شو سرمه بر آواز بند
غزل شماره 1514 : محرمان کاثار صنع از عشق پر فن دیدهاند
غزل شماره 1515 : محرمانی که به آهنگِ فنا مسرورند
غزل شماره 1516 : محفل هستی به تحریک دلی آراستند
غزل شماره 1517 : محو تسلیمیم امّا سجده لغزشْ مایه بود
غزل شماره 1518 : محوِ طلبت گردی اگر داشته باشد
غزل شماره 1519 : محوِ گریبانِ ادب کی سر به هر سو میزند
غزل شماره 1520 : مخمل و دیبا حجابِ هستیِ رسوا نشد
غزل شماره 1521 : مدّ بقا کجا به مه و سال میکشد
غزل شماره 1522 : مدّعا دل بود اگر نیرنگِ امکان ریختند
غزل شماره 1523 : مرا این آبرو در عالمِ پرواز بس باشد
غزل شماره 1524 : مژده ای ذوق وصال آیینه بیزنگار شد
غزل شماره 1525 : مشتاق تو گر نامهبری داشته باشد
غزل شماره 1526 : مشرب عشّاق بر وضع هوس تنگی کند
غزل شماره 1527 : مصوّران به هزار انفعال پیوستند
غزل شماره 1528 : مصوّر نگهت ساغرِ چه رنگ زند
غزل شماره 1529 : مطلبی گر بود از هستی همین آزار بود
غزل شماره 1530 : معنیسبقان گر همه صد بحر کتابند
غزل شماره 1531 : مفلسی دست تهی بر سودن ارزانی کند
غزل شماره 1532 : مکتوبِ شوق هرگز بینامهبر نباشد
غزل شماره 1533 : مکتوب مقصد ما از بیکسی فغان شد
غزل شماره 1534 : مکتوب من به هرکه برَد باد میبرد
غزل شماره 1535 : مگر با نقش پایت مژدهٔ جوشیدنی دارد
غزل شماره 1536 : مگو این نسخه طور معنی یک دست کم دارد
غزل شماره 1537 : مگو دل از غم و صبر از جفا خبر دارد
غزل شماره 1538 : مگو رند از می و زاهد ز تقوا گفتگو دارد
غزل شماره 1539 : مگو صبحِ طرب در ملکِ هستی دیر میآید
غزل شماره 1540 : من آن غبارم که حکمِ نقشم به هیچ آیینه در نگیرد
غزل شماره 1541 : منتظران بهار بوی شکفتن رسید
غزل شماره 1542 : من و حسنی که هرجا یادش از دل سر برون آرد
غزل شماره 1543 : موجِ گل بیتو خار را ماند
غزل شماره 1544 : موج گوهرطینتان، گر شوخی افزون کردهاند
غزل شماره 1545 : موی دماغِ جاه و حشم حل نمیشود
غزل شماره 1546 : میل هوس ز عافیتم فرد میکند
غزل شماره 1547 : می و نغمه مسلّم حوصلهای که قدحکشِ گردشِ سر نشود
غزل شماره 1548 : ناتوانی باز چون شمعم چه افسون میکند
غزل شماره 1549 : ناتوانی در تلاش حرص بهتانم نکرد
غزل شماره 1550 : ناله ام در دل از آغوش اثر می گذرد
غزل شماره 1551 : ناله میافشاند پَر در باغ ما بلبل نبود
غزل شماره 1552 : نامم هوسِ نگین ندارد
غزل شماره 1553 : ناموس عالمِ عین، اندیشهٔ سوا بُرد
غزل شماره 1554 : نتْوان به تلاش از غم اسباب برآمد
غزل شماره 1555 : نشاط این بهارم بی گل رویت چه کار آید؟
غزل شماره 1556 : نشئه دودی است که از آتشِ می میخیزد
غزل شماره 1557 : نشئهٔ گوشهٔ دل از دیر و حرم نمیرسد
غزل شماره 1558 : نشئهٔ یأسم غم خمار ندارد
غزل شماره 1559 : نشد آنکه شعلهٔ وحشتی به دلِ فسرده فسون کند
غزل شماره 1560 : نظم امکانی کجا ضبط روانی میکند
غزل شماره 1561 : نفس با یک جهان وحشت به خاک و آب میسازد
غزل شماره 1562 : نفس به غیرِ تک و پوی باطلی که ندارد
غزل شماره 1563 : نفس تا پرفشان است از تو و من برنمیآید
غزل شماره 1564 : نفس درازیِ کس تا به چون و چند نیفتد
غزل شماره 1565 : نفس زینسان که بر عزم پرافشانی کدی دارد
غزل شماره 1566 : نفس را شورِ دل از عافیت بیگانهای دارد
غزل شماره 1567 : نفس هم از دل من بیشکستن برنمیآید
غزل شماره 1568 : نقش دویی بر آینۀ من نبستهاند
غزل شماره 1569 : نقشم از ضعف به اندیشهٔ دیدن نرسید
غزل شماره 1570 : نقشم کسی از سعی چه فرهنگ برآرد
غزل شماره 1571 : نقشِ نیرنگِ جهان جوهرِ رم میباشد
غزل شماره 1572 : نقش هستی جز غبارِ وهم نیرنگی نبود
غزل شماره 1573 : نقطهٔ دل گرد خود گشت و خط پرگار شد
غزل شماره 1574 : نگاهت جوش صد میخانه از ساغر برون آرد
غزل شماره 1575 : نگه در شبههٔ تحقیقِ من معذور میباشد
غزل شماره 1576 : نگه ز روی تو تا کامیاب میگردد
غزل شماره 1577 : نوبهار است و جهان سیر چمنها دارد
غزل شماره 1578 : نهالِ زندگی بالیدنی وحشتکمین دارد
غزل شماره 1579 : نهالِ وحشت ما خالی از ثمر نبْوَد
غزل شماره 1580 : نه با سازِ هوس جوشد نه بر کسب هنر پیچد
غزل شماره 1581 : نه تنها از قدح مستی و از گل رنگ میجوشد
غزل شماره 1582 : نه غنچه سر به گریبان کشیده میماند
غزل شماره 1583 : نه فخر میدمد اینجا نه ننگ میبارد
غزل شماره 1584 : نه مفصّل نه مجملی دارد
غزل شماره 1585 : نه هستی از نفسهایم شمار ناله میگیرد
غزل شماره 1586 : نیامِ تیغِ عالمگیرِ مستی موجِ می باشد
غزل شماره 1587 : نیرنگِ امل، گلِ بقا بود
غزل شماره 1588 : وحشت ما را تعلّق رام نتْوانست کرد
غزل شماره 1589 : وحشتم گر یک تپش در دشتِ امکان بشکفد
غزل شماره 1590 : وداع سرکشی کن گر دلت راحتکمین باشد
غزل شماره 1591 : وداع عمر چمنسازِ اعتبارم کرد
غزل شماره 1592 : وداع کلفتم تا گل کند چاک جگر ریزد
غزل شماره 1593 : وضع فلک آنجا که به یک حال نباشد
غزل شماره 1594 : وعده افسونان، طلسمِ انتظارم کردهاند
غزل شماره 1595 : وهم بلند و پستِ جاه، چند دلت سیه کند
غزل شماره 1596 : هرجا خرامِ ناز تو تمکین عیان کند
غزل شماره 1597 : هرجا صلای محرمی راز دادهاند
غزل شماره 1598 : هرجا تپش شمع درین خانه نهفتند
غزل شماره 1599 : هرجا نفسی هست ز هستی گله دارد
غزل شماره 1600 : هرچند به حق قربِ تو مقدور نباشد
غزل شماره 1601 : هرچند خودنمایی تخت و حشم نباشد
غزل شماره 1602 : هرچند دل از وصل قدحنوش نباشد
غزل شماره 1603 : هرچه آنجاست چو آنجا رَوی اینجا گردد
غزل شماره 1604 : هر سخن سنجی که خواهد صید معنیها کند
غزل شماره 1605 : هر سو نظر گشودیم زان جلوه رنگ دارد
غزل شماره 1606 : هر کجا آیینهٔ حسنِ جنونِ گل میکند
غزل شماره 1607 : هر کجا سعیِ جنون بر عزم جولان بشکند
غزل شماره 1608 : هر کجا شمعِ تماشای تو روشن میشود
غزل شماره 1609 : هرکجا عبرت به درسِ وعظ رهبر میشود
غزل شماره 1610 : هرکجا عشّاق را دردِ طلب منظور شد
غزل شماره 1611 : هرکه را اجزای موهومِ نفس دفتر بوَد
غزل شماره 1612 : هرکه را دیدم ز لاف ما و من شرمنده بود
غزل شماره 1613 : هرگز به دستگاهِ نظر پا نمیرسد
غزل شماره 1614 : هر کس به رهت چشم تری داشته باشد
غزل شماره 1615 : هر که آمد در جهان بیکستر از ما میرود
غزل شماره 1616 : هرکه انجامِ غرور من و ما میبیند
غزل شماره 1617 : هر که اینجا میرسد بیاعتدالی میکند
غزل شماره 1618 : هرکه حرفی از لبت وامیکشد
غزل شماره 1619 : هرکه در اظهارِ مطلب هرزهنالی میکند
غزل شماره 1620 : هرکه زین انجمن آثارِ صفا میبیند
غزل شماره 1621 : هر نفس دل صدهزار اندیشه پیدا میکند
غزل شماره 1622 : همّت از گردنکشی مشکل به استغنا رسد
غزل شماره 1623 : همّتی گر هست پایی بر سرِ دنیا زنید
غزل شماره 1624 : همچو آتش هر که را دودِ طلب در سر بوَد
غزل شماره 1625 : همچو گوهر قطرهٔ خشکی عیانم کردهاند
غزل شماره 1626 : همچو مینا غنچهٔ رازم بهارْ آهنگ شد
غزل شماره 1627 : همه راست زین چمن آرزو، که به کامِ دل ثمری رسد
غزل شماره 1628 : همین دنیاست کانجامش قیامت پردهدر گردد
غزل شماره 1629 : هوسپیمایی جاهت خمارآلودِ غم دارد
غزل شماره 1630 : هوسپیمایِ فرصت گردِ کلفت در قفس دارد
غزل شماره 1631 : هوس تا چند بر دل تهمت هر خشک و تر بندد
غزل شماره 1632 : هوسِ تعیّنِ خواجگی، به نیاز بنده نمیرسد
غزل شماره 1633 : هوسِ جنونزدهٔ نفس به کدام جلوه کمین کند
غزل شماره 1634 : هوس در مزرعِ آمال گو صد خرمن انبارد
غزل شماره 1635 : هوش تا عافیتْ آیینهٔ مستی نشود
غزل شماره 1636 : هیهات دمِ بازپسین عِرضِ ادب بُرد
غزل شماره 1637 : یاد تو آتشی است که خامش نمیشود
غزل شماره 1638 : یاد شوقی کز جفاهایت دل ما شاد بود
غزل شماره 1639 : یاران مزهٔ عبرت از این مائده بردند
غزل شماره 1640 : یاران فسانههای تو و من شنیدهاند
غزل شماره 1641 : یاران در این بیابان از ما اثر مجویید
غزل شماره 1642 : یاران، چو صبح، قیمتِ وحشت گران کنید
غزل شماره 1643 : یاران تمیزِ هستی بدخو نکردهاند
غزل شماره 1644 : یارب چه سان کنم به هوای دعا بلند
غزل شماره 1645 : یاران به رنگ رفته دو روزم مثل کنید
غزل شماره 1646 : یأسفرسای تغافل دلِ ناشاد مباد
غزل شماره 1647 : یک دو دم هنگامهٔ تشویشِ مهر و کینه بود
غزل شماره 1648 : یک سرِ مو گر هوس از فکرِ جاهی بگذرد
ذ :
غزل شماره 1649 : ای سازِ بر و دوش تو پیراهنِ کاغذ
غزل شماره 1650 : ای شعله نهال از قلمت گلشنِ کاغذ
غزل شماره 1651 : ستمکشِ تو به قاصد اگر دهد کاغذ
ر :
غزل شماره 1652 : از بسکه زد خیال توام آب در نظر
غزل شماره 1653 : از غبار جلوۀ غیر تو تا بستم نظر
غزل شماره 1654 : ای ابر! نی به باغ و نه در لالهزار بار
غزل شماره 1655 : ای قاصدِ تحقیق ز تسلیم مدد گیر
غزل شماره 1656 : این بحر را یک آینه دشتِ سراب گیر
غزل شماره 1657 : ای هوس قطع نفس کن ساعتی دنگم گذار
غزل شماره 1658 : به ارشاد ادب در دستگاهِ خودسران مگذر
غزل شماره 1659 : با همه بیدست و پایی اندکی همّت گمار
غزل شماره 1660 : به خود آنقدر کر و فر مچین که ببنددت پیِ کین کمر
غزل شماره 1661 : بر تماشای فنایم دوخت پیریها نظر
غزل شماره 1662 : بر خیالی چیدهایم از دیده تا دل انتظار
غزل شماره 1663 : به صفحهای که حدیثِ جنون کنم تحریر
غزل شماره 1664 : به عجز کوش و تک و تازِ دیگر آسان گیر
غزل شماره 1665 : تا چند حسرت چمن و سایههای ابر
غزل شماره 1666 : تا کنم از هر بنِ مو رنگ هستی آشکار
غزل شماره 1667 : تا کی خیال هستی موهوم، سر برآر
غزل شماره 1668 : ترک دنیا کن غم این سِحرِ باطل برمدار
غزل شماره 1669 : تیغ در دست است یار از جیب بیرون آر سر
غزل شماره 1670 : جسمِ غافل را به اندوهِ رمِ فرصت چه کار
غزل شماره 1671 : چشم تعظیم از گرانجانان این محفل مدار
غزل شماره 1672 : چشم واکردم به خویش امّا ز آغوش شرار
غزل شماره 1673 : چشم واکن رنگ اسرار دگر دارد بهار
غزل شماره 1674 : چه رسد ز نشئهٔ معنوی به دماغ بی حس بیخبر
غزل شماره 1675 : چیست هستی به آن همه آزار
غزل شماره 1676 : حکم دل دارد ز همواری سر و روی گهر
غزل شماره 1677 : خاک ما نامهها به جانب یار
غزل شماره 1678 : خیال زلفِ که واکرد راه در زنجیر
غزل شماره 1679 : دارم ز سیرِ گلشنِ اسباب در نظر
غزل شماره 1680 : در چمن تا قامتش اندازِ شوخی کرد سر
غزل شماره 1681 : درس هستی فکر تکراری ندارد خوانده گیر
غزل شماره 1682 : در طلسم درد از ما میتوان بردن اثر
غزل شماره 1683 : در عشق ز پروازِ نفس آینه برگیر
غزل شماره 1684 : در گلستانی که سروِ او نباشد جلوهگر
غزل شماره 1685 : در هوس گاهِ عالمِ بیکار
غزل شماره 1686 : در این ادبکده جز سر به هیچ جا مگذار
غزل شماره 1687 : دست داری برفشان چون گل در این گلزار زر
غزل شماره 1688 : دل از فسون تعلّق نگاه در زنجیر
غزل شماره 1689 : دل بیضهٔ طاووسِ خیال است به بر گیر
غزل شماره 1690 : زاهد ز دعوت خلق دارد عجب کر و فر
غزل شماره 1691 : ز صبحِ طلعتش آیینهٔ دل را صفا بنگر
غزل شماره 1692 : زهی ز روی تو آیینه آفتاب منیر
غزل شماره 1693 : زین بحر بیکران کمِ هر اعتبار گیر
غزل شماره 1694 : سعیِ نفس کفیلِ توست زحمتِ جستجو مبر
غزل شماره 1695 : سیر گلزارِ که یارب در نظر دارد بهار
غزل شماره 1696 : شبِ زندگی سر آمد به نفسشماری آخر
غزل شماره 1697 : شبی که شعلهٔ یاد تو داشت سیر جگر
غزل شماره 1698 : شد نظر واکردنی خوابِ فراموشِ شرار
غزل شماره 1699 : غبارِ فرصت از این خاکدانِ وهم مگیر
غزل شماره 1700 : قد خمیده ندارد به غیر ناله حضور
غزل شماره 1701 : گلِ عجزی تصوّر کن بهار کبریا بنگر
غزل شماره 1702 : مردی چو شمع در همه جا، جا نگاهدار
غزل شماره 1703 : مژگان گشا جهان ته بالِ نگاه گیر
غزل شماره 1704 : ناتمامِ همّتی تا عجز سامان نیست سر
غزل شماره 1705 : نکرد ضبط نفس رازِ وحشتم مستور
غزل شماره 1706 : نمیگویم به گردون سیر کن یا بر هوا بنگر
غزل شماره 1707 : نه جام باده شناسم نه کاسهٔ طنبور
غزل شماره 1708 : نه غنچه عافیتْ افسون، نه گل بقاْ تأثیر
غزل شماره 1709 : هستی چو صبح قابلِ ضبطِ نفس مگیر
غزل شماره 1710 : همنشین با من ز تشویشِ هوسها کین مگیر
غزل شماره 1711 : هوای تیغ تو افتاد تا مرا در سر
ز :
غزل شماره 1712 : از جیبِ هزار آینه سر بر زدهای باز
غزل شماره 1713 : ای بیخودی بر آینهٔ وهم رنگ ریز
غزل شماره 1714 : به دل ز مقصد موهوم، خار خار مریز
غزل شماره 1715 : بس که از شادابیّ خطّت شد این گلزار سبز
غزل شماره 1716 : به کنج زانویِ تسلیم طرحِ امن انداز
غزل شماره 1717 : بیپرده است و نیست عیان راز من هنوز
غزل شماره 1718 : پوچ است سر به سر فلکِ بیمدار، مغز
غزل شماره 1719 : جامی مگر از بزمِ حیا در زدهای باز
غزل شماره 1720 : جرأت پیریم این بس که به چندین تک و تاز
غزل شماره 1721 : چو شمع غرّه مشو چشم بر حیا انداز
غزل شماره 1722 : خارخارت کشت و پیش حرص بیکاری هنوز
غزل شماره 1723 : خودسری گِرد دل تنگ نگردد هرگز
غزل شماره 1724 : خون شد دل و ز اشک اثر میکشد هنوز
غزل شماره 1725 : دارم دلی از داغ تمنّای تو لبریز
غزل شماره 1726 : دل مصفّا کن، شرر در خرمنِ اسباب ریز
غزل شماره 1727 : رنگِ طاقت سوخت امّا وحشتْ آغازم هنوز
غزل شماره 1728 : سودای تک و تازِ هوسها ز سر انداز
غزل شماره 1729 : عمری خیال پخت، سرِ گیر و دار، مغز
غزل شماره 1730 : غبارِ ره شو و سرکوبِ صد حشم برخیز
غزل شماره 1731 : فتیلهای به دل بیخبر ز داغ افروز
غزل شماره 1732 : کی رود از خاطر آشفتهام سودای ناز؟
غزل شماره 1733 : نرگسش وامیکند طومارِ استغنای ناز
غزل شماره 1734 : هر کجا آیینهٔ ما گردد از زنگار، سبز
س :
غزل شماره 1735 : از لب خامش، زبان واماندهٔ کام است و بس
غزل شماره 1736 : ای دلت صیّاد راز، از لب مده بیرون نفس
غزل شماره 1737 : بیپردگیِ کسوتِ هستی ز حیا پرس
غزل شماره 1738 : بیتأمّل در دم پیری مده بیرون نفس
غزل شماره 1739 : پُر تیرهروزم از منِ بی پا و سر مپرس
غزل شماره 1740 : تب و تاب بیهُده تا کجا؟ به گشاد بال و پر از نفس
غزل شماره 1741 : جز ستم بر دل ناکام نکردهست نفس
غزل شماره 1742 : چشم وا کن ششجهت یارست و بس
غزل شماره 1743 : چند نشینی به کلفتِ دلِ مأیوس
غزل شماره 1744 : خودسر ز عافیت به تکلّف برید و بس
غزل شماره 1745 : در این بساطِ هوس پیش از اعتبارِ نفس
غزل شماره 1746 : دل قیامت می کند از طبعِ ناشادم مپرس
غزل شماره 1747 : ذوقِ شهرتها دلیلِ فطرتِ خام است و بس
غزل شماره 1748 : زندگی محروم تکرارست و بس
غزل شماره 1749 : صاحب دل را نزیبد گفت و گو با هیچکس
غزل شماره 1750 : صبح است و دارد آن گل، در سر هوای نرگس
غزل شماره 1751 : غفلتْ آهنگم ز سازِ حیرتْ ایجادم مپرس
غزل شماره 1752 : غم نه تنها بر دلم نالید و بس
غزل شماره 1753 : کاروانِ ما ندارد گردی از صوت جرس
غزل شماره 1754 : گر شود از خواب من خیال تو محبوس
غزل شماره 1755 : گره چو غنچه نباید زدن به تارِ نفس
غزل شماره 1756 : نفس ثبات ندارد بس است کار نویس
غزل شماره 1757 : نیست بیشور حوادث آمد و رفت نفس
ش :
غزل شماره 1758 : آب از یاقوت میریزد تکلّم کردنش
غزل شماره 1759 : آخر چو شمع سوختم از برگ و ساز خویش
غزل شماره 1760 : آن را که ز خود بُرد تمنّای سراغش
غزل شماره 1761 : آه از این جلوهٔ نقاب فروش
غزل شماره 1762 : آیین خود آرایی از روز الست استش
غزل شماره 1763 : اشکم قدمِ آبله فرسا ننهد پیش
غزل شماره 1764 : اگر چو غنچه میسّر شود شکستنِ خویش
غزل شماره 1765 : اگر زین رنگ، تمکین میزند موج از سراپایش
غزل شماره 1766 : ای خیال آوارهٔ نیرنگ هوش
غزل شماره 1767 : ای ز لعلت سخن گلاب فروش
غزل شماره 1768 : این صبح که جولانها بر چرخ برین هستش
غزل شماره 1769 : به بر کشید ز بس جوش نازکی تنگش
غزل شماره 1770 : به تاراجِ جنون دادم چه هستی و چه فرهنگش
غزل شماره 1771 : به رنگی کجکلاه افتاده خم در پیکر تیغش
غزل شماره 1772 : بزم امکان بسکه عام افتاده دور ساغرش
غزل شماره 1773 : به سازِ نیستی بستهست شور ما و من بارش
غزل شماره 1774 : بسکه افتاده است بینم خون صید لاغرش
غزل شماره 1775 : به لوحِ جسم که یکسر نفس خطوط حک استش
غزل شماره 1776 : بهارِ صنع چو دیدیم در سر و کارش
غزل شماره 1777 : به پیری از هوسِ زندگی خمار مکش
غزل شماره 1778 : به هر بزمی که باشد جلوه فرما جوهرِ تیغش
غزل شماره 1779 : بی تو مشکل کنم از خلق نهان جوهر خویش
غزل شماره 1780 : بیخلل نگذاشت گل را صنعت اجزای خویش
غزل شماره 1781 : بینشان حسنی که جز در پرده نتوان دیدنش
غزل شماره 1782 : تا کی افسردن دمی از فکر خود وارسته باش
غزل شماره 1783 : تماشایی که من دارم مقیم چشم حیرانش
غزل شماره 1784 : جفا جویی که من دارم هوای تیر مژگانش
غزل شماره 1785 : چند پاشی ز جنون خاکِ هوس بر سر خویش
غزل شماره 1786 : چنین تا کی تپد در انتظار زخم نخجیرش
غزل شماره 1787 : جوانی دامن افشان رفت و پیری هم به دنبالش
غزل شماره 1788 : جوانی سوخت پیری چند بنشاند به مهتابش
غزل شماره 1789 : چو ابر و بحر ز لاف سخا پشیمان باش
غزل شماره 1790 : چو تمثالی که بیآیینه معدوم است بنیادش
غزل شماره 1791 : چو دریابد کسی رنگ ادای چشم خودکامش
غزل شماره 1792 : چه سازم تا توانم ریخت رنگ سجده در کویش
غزل شماره 1793 : چه لازم است کشد تیغ، چشم خونخوارش
غزل شماره 1794 : چه لازم جوهر دیگر نماید پیکر تیغش
غزل شماره 1795 : حیا بیپرده نپْسندید راز حسن یکتایش
غزل شماره 1796 : خطّ مشکین شد وبال غنچهٔ جان پرورش
غزل شماره 1797 : خواه در معمورهٔ جان خواه در ویرانه باش
غزل شماره 1798 : در آن کشور که پیشانی گشاید حسن جاویدش
غزل شماره 1799 : دل به کام تست چندی خرّمیْ اظهار باش
غزل شماره 1800 : دل به هجران صبر کرد امّا فزون شد شیونش
غزل شماره 1801 : دل بیمدّعا رنگی ندارد تا کنم فاشش
غزل شماره 1802 : دل دیوانهای دارم به گیسوی گرهگیرش
غزل شماره 1803 : دل گمگشتهای دارم چه میپرسی ز احوالش
غزل شماره 1804 : دلی دارم که غیر از غنچه بودن نیست بهبودش
غزل شماره 1805 : دلی را که بخشد گداز آرزویش
غزل شماره 1806 : دلی که گردش چشم تو بشکند سازش
غزل شماره 1807 : رنگِ گلِ تعبیر دمید از کف پایش
غزل شماره 1808 : زبان فرسوده نقدی را که شد پا بسته سودایش
غزل شماره 1809 : ز برقِ بینیازی خندهها دارد گلستانش
غزل شماره 1810 : ز بس دامانِ ناز افشاند زلف عنبر افشانش
غزل شماره 1811 : ز ساز قافلۀ ما که ما و من جرس استش
غزل شماره 1812 : سخنسنجی که مدح خلق نفریبد به وسواسش
غزل شماره 1813 : سرِ تاراجِ گلشن داشت سرو فتنه بالایش
غزل شماره 1814 : شخص معدومی، به پیشِ وهم خود موجود باش
غزل شماره 1815 : شکست خاطری دارم مپرس از فکر تدبیرش
غزل شماره 1816 : شوق آزادی سر از سامانِ استغنا مکش
غزل شماره 1817 : صبا ای پیک مشتاقان، قدم فهمیده نه سویش
غزل شماره 1818 : صبح از چه خراباتِ جنون کرد بهارش؟
غزل شماره 1819 : تپد آینه بسکه در آرزویش
غزل شماره 1820 : طرب خواهی درین محفل، برون آ گامی آن سویش
غزل شماره 1821 : عالم از چشم ترم شد می فروش
غزل شماره 1822 : عبارت مختصر تا کی؟ سوالِ وصل پیغامش
غزل شماره 1823 : عمرها شد بینصیبِ راحتم از چشم خویش
غزل شماره 1824 : عیب همه عالم ز تغافل به هنر پوش
غزل شماره 1825 : فریاد جهان سوخت نفس سعیِ کمندش
غزل شماره 1826 : گر نهای عین تماشا، حیرتِ سرشار باش
غزل شماره 1827 : کشتِ عاشق که دهد دادِ گیاهِ خشکش
غزل شماره 1828 : کلاه نیست تعیّن که ما ز سر فکنیمش
غزل شماره 1829 : که دارد جوهرِ تحقیقِ حسرتگاهِ ناموسش
غزل شماره 1830 : گزند زندگانی در کفن جسم است تدبیرش
غزل شماره 1831 : متاعِ هستی یی دارم مپرس از بود و نابودش
غزل شماره 1832 : مرغی که پر افشاند به گلزارِ خیالش
غزل شماره 1833 : مکش دردسرِ شهرت، میفکن بر نگین زورش
غزل شماره 1834 : من و آن فتنه بالایی که عالم زیر دست استش
غزل شماره 1835 : من و پرفشانی حسرتی که گم است مقصدِ بسملش
غزل شماره 1836 : من نمیگویم زیان کن یا به فکر سود باش
غزل شماره 1837 : مپرسید از نگینِ شاه و اقبالِ نفس کاهش
غزل شماره 1838 : نداشت پروای عرضِ جوهر، صفای آیینهٔ فرنگش
غزل شماره 1839 : نمیدانم چه گل در پرده دارد زخمِ شمشیرش
غزل شماره 1840 : هرگه روم از خویش به سودای وصالش
غزل شماره 1841 : هوسْ وداع بهارِ خیالِ امکان باش
ص :
غزل شماره 1842 : از قناعت خاک باید کرد در انبانِ حرص
غزل شماره 1843 : پُر کوته است دست به هر سو درازِ حرص
غزل شماره 1844 : گرفته اشک مرا دیده تا به دامان رقص
ض :
غزل شماره 1845 : ای بی خبر! مسوز نفس در هوای فیض
غزل شماره 1846 : خلقی است شمعوار در این قحط جای فیض
غزل شماره 1847 : مباد دامن کس گیرم از فسونِ غرض
غزل شماره 1848 : مگشا جریدهٔ حاجتت برِ دوستان ز کفِ غرض
ط :
غزل شماره 1849 : بر جنون نتوان شد از عقلِ ادبپرور محیط
غزل شماره 1850 : شده فهم مقصدِ عالمی ز تلاشِ هرزه قدم غلط
غزل شماره 1851 : گشتم از بیدست و پاییها به خشک و تر محیط
غزل شماره 1852 : نبود نقطهای از علمِ این کتاب غلط
ظ :
غزل شماره 1853 : دارد از ضبط نفس طبع هوس پرور چه حظ؟
غزل شماره 1854 : نشکسته ساغرِ عاریت ز حصولِ آبِ بقا چه حظ
غزل شماره 1855 : نمیشود کس ازین عبرتْ انجمن محظوظ
ع :
غزل شماره 1856 : از عدم مشکل نه آسان سیر امکان کرد شمع
غزل شماره 1857 : اثرِ خجالتِ مدّعا اگر این الم دمد از طمع
غزل شماره 1858 : ای هستی تو وضع درنگ و شتابِ شمع
غزل شماره 1859 : باز امشب نفسِ شعله فشان دارد شمع
غزل شماره 1860 : بی نمِ خجلت نمیباشد سر و کارِ طمع
غزل شماره 1861 : سوختن یک نغمه است از ساز شمع
غزل شماره 1862 : غبار تفرقه هر جا بوَد مقابلِ جمع
غزل شماره 1863 : نشستهای ز دل تنگ بر درِ تصدیع
غزل شماره 1864 : نی درِ پرواز زد، نی سعیِ جولان کرد شمع
غزل شماره 1865 : هر چه در دل گذرد وقف زبان دارد شمع
غزل شماره 1866 : هرکجا کردم به یاد سجدهات ساز رکوع
غزل شماره 1867 : هوسِ جنون زده تا کجا همه سو قدم زند از طمع
غ :
غزل شماره 1868 : به ذوقِ گردِ رهت میدوم سراسرِ باغ
غزل شماره 1869 : شمع من گرم حیا کرد مگر سوی چراغ
غزل شماره 1870 : عالم همه داغست و ندارد اثرِ داغ
غزل شماره 1871 : فقر ما را مشمارید کم از عالمِ تیغ
غزل شماره 1872 : کنون که میگذرد عیش چون نسیم ز باغ
غزل شماره 1873 : کو شعلهٔ دردی که به ذوقِ اثرِ داغ
غزل شماره 1874 : ما شهیدان را وضویی دادهاند از آبِ تیغ
غزل شماره 1875 : نازد به عشق غازهٔ حسنِ جنونْ دماغ
غزل شماره 1876 : نشئهٔ عجزم چو شبنم داد بر طیب دماغ
غزل شماره 1877 : نه صورتِ بویی و نه رنگیست درین باغ
غزل شماره 1878 : نیست پروانهٔ من قابل پهلوی چراغ
غزل شماره 1879 : یارب از سرمنزل مقصد چسان یابم سراغ؟
ف :
غزل شماره 1880 : ای ز عکس نرگست آیینه جام مل به کف
غزل شماره 1881 : بحث و جدل به آفت جان میکند طرف
غزل شماره 1882 : تا نمیگردد تب و تاب نفسها بر طرف
غزل شماره 1883 : تحقیق را به ما و من افتاده اختلاف
غزل شماره 1884 : جای آن است که بالد گهرِ شانِ صدف
غزل شماره 1885 : چه دهد ترّدد هرزهات ز حضورِ سیر و سفر به کف؟
غزل شماره 1886 : رستن چه ممکنست ز قید جهانِ لاف؟
غزل شماره 1887 : سازِ تبختر است اگر مایهٔ شرف
غزل شماره 1888 : عقل را مپسند با عشقِ جنونپرور طرف
غزل شماره 1889 : نسبت لعلِ که داد این همه سامانِ صدف
ق :
غزل شماره 1890 : بر خود از سازِ شکفتن کی گمان دارد عقیق؟
غزل شماره 1891 : رخِ شرمگینِ تو هیچگه به خیالِ ما نکند عرق
غزل شماره 1892 : غیر از حیا چه پیش توان بُرد در عرق؟
غزل شماره 1893 : گاه به رنگ مایلی، گاه به بوی بی نسق
غزل شماره 1894 : ما سجدهٔ حضوریم محوِ جنابِ مطلق
ک :
غزل شماره 1895 : ای مژدهٔ دیدار تو چون عید مبارک
غزل شماره 1896 : این دم از شرمِ طلب، نیست زبان ما خشک
غزل شماره 1897 : بسکه بیلعل تو رفت از بزمِ عیشِ ما نمک
ک – گ :
غزل شماره 1898 : تا کجا با طبع سرکش سرکند تدبیر، جنگ
غزل شماره 1899 : چو غنچه بسکه تپیدم ز وحشتِ دلِ تنگ
غزل شماره 1900 : در نظرها معنیام گل میکند غیرت به چنگ
غزل شماره 1901 : در یاد جلوهٔ تو که دارد هزار رنگ
غزل شماره 1902 : رساندهایم درین عرصهٔ خیالْ آهنگ
غزل شماره 1903 : رفت مرآتِ دل از کلفتِ آفاق به رنگ
غزل شماره 1904 : ز خودفروشیِ پرواز بسکه دارم ننگ
غزل شماره 1905 : شرع هر دین، بهرهٔ او نیست جز رفع شکوک
غزل شماره 1906 : غیر خاموشی ندارد گفتگوی ما نمک
غزل شماره 1907 : گر جنون جوشد به این تأثیر احسانش ز سنگ
غزل شماره 1908 : گرمِ نویدِ کیست سروشِ شکستِ رنگ؟
غزل شماره 1909 : کعبهٔ دل گر چه دارد تنگ ارکانش ز سنگ
غزل شماره 1910 : گهرِ محیط تقدّسی، مکن آبروی حیا سبک
غزل شماره 1911 : مگو پیام وفا، جسته جسته دارد رنگ
غزل شماره 1912 : مغز شد در سرِ پر شور من از سودا خشک
غزل شماره 1913 : نام شاهان کز نگین گل کرده کرّ و فر به چنگ
غزل شماره 1914 : نشد از حسرتِ داغت جگرم تنها خشک
غزل شماره 1915 : یک برگ گل نکرده ز رویت بهار، رنگ
ل :
غزل شماره 1916 : از شوخیِ فضولیِ ما داشت عار، وصل
غزل شماره 1917 : اگر آن نازنین رود به تماشای رنگِ گل
غزل شماره 1918 : ای از خرامت نقشِ پا خورشیدِ تابان در بغل
غزل شماره 1919 : ای بهارِ جلوهات را ششجهت در بار، گل
غزل شماره 1920 : ای جوشِ بهارت! چمنآرایِ تغافل
غزل شماره 1921 : ای خانهٔ آیینه ز دیدار تو پر گل
غزل شماره 1922 : ای فرشِ خرامت همه جا چون سرِ ما گل
غزل شماره 1923 : با چنین شوخی نشیند تا به کی بیکار گل؟
غزل شماره 1924 : بازآ که بیجمالت توفان شکسته بر دل
غزل شماره 1925 : بسکه افتادهست باغِ آبرو نایاب گل
غزل شماره 1926 : به رنگی یأس جوشیده است با دل
غزل شماره 1927 : بلبل المِ غنچه کشد بیشتر از گل
غزل شماره 1928 : به پیری گشته حاصل از برای من فراغِ دل
غزل شماره 1929 : تا بست ادب نامهٔ من در پرِ بسمل
غزل شماره 1930 : تا چشم تو شد ساغرِ دورانِ تغافل
غزل شماره 1931 : چیست درین فتنهزار، غیر ستم در بغل
غزل شماره 1932 : خواندم خطِ هر نسخه به ایمای تغافل
غزل شماره 1933 : در چمن گر جلوهات آرد به روی کار، گل
غزل شماره 1934 : دل آرمیده به خون مکش، ز فسونِ رنگ و هوای گل
غزل شماره 1935 : زخمِ تیغی ز تو برداشتهام همچو هلال
غزل شماره 1936 : ز من عمریست میگردد جدا دل
غزل شماره 1937 : زین باغ گذشتیم به احسانِ تغافل
غزل شماره 1938 : سعی روزی کاهش است، ای بیخبر چشمی بمال
غزل شماره 1939 : سنگی چو گوهر، بستیم بر دل
غزل شماره 1940 : عشرت سالگره تا کیات، ای غفلت فال
غزل شماره 1941 : عمریست چون گل میروم زین باغ، حرمان در بغل
غزل شماره 1942 : گاه موجِ اشک و گاهی گردِ افغانست دل
غزل شماره 1943 : گر چنین جوشاند آثار دویی ننگش ز دل
غزل شماره 1944 : گر کند طاووسِ حیرتخانهٔ اسباب گل
غزل شماره 1945 : محو جنون ساکنم، شورِ بیابان در بغل
غزل شماره 1946 : میآید از دشتِ جنون، گردم بیابان در بغل
غزل شماره 1947 : میتوان در باغ دید از سینهٔ افگار گل
غزل شماره 1948 : میکند درسِ رمی از رنگ و بو تکرار گل
غزل شماره 1949 : نوبهار آرد به امدادِ منِ بیمار گل
غزل شماره 1950 : وفور مال به تأکیدِ خسّت است دلیل
م :
غزل شماره 1951 : آرزو بیتاب شد، ساز بیانی یافتم
غزل شماره 1952 : آرزویی در گره بستم، دُری یکتا شدم
غزل شماره 1953 : آمد ز گلشنِ ناز آن جوهرِ تبسّم
غزل شماره 1954 : آمدم طرحِ بهارِ تازهای انشا کنم
غزل شماره 1955 : آنی که بی تو من همه جا بی سخن نیام
غزل شماره 1956 : آه دود آختهای میخواهم
غزل شماره 1957 : ادب سرشتهٔ عجزم، مپرس از آیینم
غزل شماره 1958 : از انفعالِ عشرتِ موهوم آگهم
غزل شماره 1959 : از بسکه چون نگه ز تحیّر لبالبم
غزل شماره 1960 : از جراحتزارِ دل چیدهست دامان نالهام
غزل شماره 1961 : از چاک گریبان به دلی راه نکردیم
غزل شماره 1962 : از خیالت وحشتاندوزِ دلِ بیکینهام
غزل شماره 1963 : از زندگی بجز غمِ فردا نماندهایم
غزل شماره 1964 : از شوق تو ای شمع طرب! بعد هلاکم
غزل شماره 1965 : از ضعف، بسکه در همه جا دیر میرسم
غزل شماره 1966 : از عزّت و خواری نه امید است نه بیمم
غزل شماره 1967 : از قاصد دلبر خبر دل طلبیدم
غزل شماره 1968 : از کتابِ آرزو بابی دگر نگشودهام
غزل شماره 1969 : از کجا وهم دو رنگی به قدح ریخته بنگم؟
غزل شماره 1970 : از کمال سرکشی عاجزترین عالمیم
غزل شماره 1971 : از هر طلبی پیش ندامت گله کردم
غزل شماره 1972 : از هوس چون شمع گر سر بر هوا برداشتم
غزل شماره 1973 : ازین حسرتْ قفس، روزی دو مپْسندید آزادم
غزل شماره 1974 : ازین صحرای بیحاصل دگر با خود چه بردارم؟
غزل شماره 1975 : اسمیم بیمسمّی، دیگر چه وانماییم
غزل شماره 1976 : اشکِ شمعی بود یک عمر آبیار دانهام
غزل شماره 1977 : اگر دریا نگیرد خُرده بر بیش و کم شبنم
غزل شماره 1978 : اگر ساقی ز موجِ باده بندد رشتهٔ سازم
غزل شماره 1979 : امشب آن مستِ ناز، میرسدم
غزل شماره 1980 : ای دلت، حسرتْ کمینِ انتخابِ صبحدم
غزل شماره 1981 : ای طرب! وجدی که باز آغوشِ گل وامیکنم
غزل شماره 1982 : ای نرگست حیاکدهٔ صلح و جنگ هم
غزل شماره 1983 : باده ندارم که به ساغر کنم
غزل شماره 1984 : باز از جهانِ حسرتِ دیدار میرسم
غزل شماره 1985 : باز بر خود تهمتِ عیشی چو بلبل بستهام
غزل شماره 1986 : باز بیتابانه ایجادِ نوایی میکنم
غزل شماره 1987 : باز دل مستِ نواییست که من میدانم
غزل شماره 1988 : با صد حضور باز طلبکارت آمدم
غزل شماره 1989 : با عشق نه نامیست، نه ننگم که برآیم
غزل شماره 1990 : باغِ هستی نیست جز رنگی که گرداند عدم
غزل شماره 1991 : به اقبالِ حضورت صد گلستان عیش در چنگم
غزل شماره 1992 : با کفِ خاکستری سودای اخگر کردهایم
غزل شماره 1993 : پاکم از رنگِ هوس تا به سجود آمدهام
غزل شماره 1994 : بالی از آزادی افشاندم، قفس پیما شدم
غزل شماره 1995 : با همه سرسبزی از سامانِ قدرت عاریام
غزل شماره 1996 : با هیچکس حدیث نگفتن نگفتهام
غزل شماره 1997 : پایمالیم و فارغ از گلهایم
غزل شماره 1998 : به این طاقت نمیدانم چه خواهد بود انجامم
غزل شماره 1999 : به باغی که چون صبح خندیده بودم
غزل شماره 2000 : ببین به ساز و مپرس از ترانهای که ندارم
غزل شماره 2001 : به جستجوی خود از سعی بی دماغ گذشتم
غزل شماره 2002 : به تحریکِ نقابش گر شود مایل، سرانگشتم
غزل شماره 2003 : به حسرت غنچهام، یعنی به دلتنگی وطن دارم
غزل شماره 2004 : به حیرت خویش را بیگانهٔ ادراک میسازم
غزل شماره 2005 : به دشتِ بیخودی آوازهٔ شوقِ جرس دارم
غزل شماره 2006 : به دل گردی ز هستی یافتم از خویشتن رفتم
غزل شماره 2007 : به ذوق سجدهٔ او از عدم گلباز میآیم
غزل شماره 2008 : به ذوق جستجویت جیبِ هستی چاک میسازم
غزل شماره 2009 : بر آسمان رسانم و گر بر هوا برم
غزل شماره 2010 : پر افشانم چو صبح امّا گرفتاری هوس دارم
غزل شماره 2011 : بر خموشی زدهام، فکر خروشی دارم
غزل شماره 2012 : بر سینه داغهای تمنّا نوشتهایم
غزل شماره 2013 : برقِ حُسنی در نظر دارم به خود پیچیدهام
غزل شماره 2014 : بر کاغذ آتش زده هر چند سواریم
غزل شماره 2015 : برگِ خودداری مجویید از دلِ دیوانهام
غزل شماره 2016 : بر ندارد شوخی از طبع ادبْ تخمیر شرم
غزل شماره 2017 : به رنگِ گلشن از فیضِ حضورت عشرتْ آهنگم
غزل شماره 2018 : به رنگ خامه ز بس ناتوانی اجزایم
غزل شماره 2019 : به رنگ شمع ممکن نیست، سوز دل نهان دارم
غزل شماره 2020 : پر نفس میسوخت ما و من، ز غیرت تن زدم
غزل شماره 2021 : پروازِ بی نشانی دارد دماغِ جاهم
غزل شماره 2022 : پروانه شوم یا پرِ طاووس گشایم
غزل شماره 2023 : برونِ دل نتوان یافت گردِ جولانم
غزل شماره 2024 : برِ یار اگر پیامِ دلِ تنگ میفرستم
غزل شماره 2025 : به زورِ شعلهٔ آواز حسرت، گرم رفتارم
غزل شماره 2026 : بسکه بی روی تو لبریزِ ندامت بودهام
غزل شماره 2027 : بسکه چون سایهام از روزِ ازل تیره رقم
غزل شماره 2028 : بسکه چون طاووس، پیچیدهست مستی در سرم
غزل شماره 2029 : بسکه دارد سوختن چون مجمرم در دل مقام
غزل شماره 2030 : بسکه در شغلِ ندامت روز و شب جان میکَنم
غزل شماره 2031 : بسکه در هجر تو فرسود از ضعیفی پیکرم
غزل شماره 2032 : بسکه نیرنگِ قدح چیدهست در اندیشهام
غزل شماره 2033 : به سعیِ ضعف گرفتم ز دامِ خویش نجستم
غزل شماره 2034 : به سودایِ بهارِ جلوهات عمریست گریانم
غزل شماره 2035 : به سودای هوس عمری درین بازار گردیدم
غزل شماره 2036 : به صد غبار درین دشت مبتلا شدهام
غزل شماره 2037 : به صد گردون تسلسل بست دورِ ساغرِ عشقم
غزل شماره 2038 : به صد وحشت رفیقِ آهِ بی تأثیر گردیدم
غزل شماره 2039 : بعد ازین از صحبتِ این دیوْ مردم رَم کنم
غزل شماره 2040 : بعد ازین در گوشهٔ دل چون نفس جا میکنم
غزل شماره 2041 : به عرضِ جوهرِ طاقت درین محیط خموشم
غزل شماره 2042 : بعدِ کشتن نیز پنهان نیست داغِ بسملم
غزل شماره 2043 : به عشقت گر همه یک داغ سامان بود در دستم
غزل شماره 2044 : به فقر آخر سر و برگِ فنای خویشتن گشتم
غزل شماره 2045 : به کمینِ دعویِ هستیام که چو شمعش از نظر افکنم
غزل شماره 2046 : به کنجِ نیستی عمریست جای خویش میجویم
غزل شماره 2047 : به لب حرفِ طلب دزدم، به دل شورِ هوس سوزم
غزل شماره 2048 : به نقشِ سخت روییهای مردم بسکه حیرانم
غزل شماره 2049 : به هر جا رفتهام از خویشتن، راه تو میپویم
غزل شماره 2050 : به هر زمین که خبر گیری از سوادِ عدم
غزل شماره 2051 : به هر طرف که هوای سفر شکست کلاهم
غزل شماره 2052 : به هستی از اثرِ اعتبار مایه ندارم
غزل شماره 2053 : به هوس چون پرِ طاووس چمنها دارم
غزل شماره 2054 : به یادِ نرگسِ او هر طرف احرام میبندم
غزل شماره 2055 : بیتکلّف گر گدا گشتیم و گر سلطان شدیم
غزل شماره 2056 : بی تو در هر جا جنونْ جوشِ ندامت بودهام
غزل شماره 2057 : بی حوصلگی کرد درین بزم کبابم
غزل شماره 2058 : بیخودی کردم، ز حسنِ بی حجابش سر زدم
غزل شماره 2059 : بیخودی ننهفت اسرارِ دلِ غم پیشهام
غزل شماره 2060 : بی دستگاهیی بود چون شمع در کمینم
غزل شماره 2061 : بی دست و پا به خاکِ ادب نقش بستهایم
غزل شماره 2062 : بی روی تو گر گریه به اندازه کند چشم
غزل شماره 2063 : بی شبههٔ تحقیق نه شخصم، نه مثالم
غزل شماره 2064 : بی شبهه نیست هستی از بسکه ناتوانیم
غزل شماره 2065 : سرشکِ بیخودم، عیشِ میِ نابِ دگر دارم
غزل شماره 2066 : بیکس شهیدم، خون هم ندارم
غزل شماره 2067 : بیگانه وضعیم، یا آشناییم؟
غزل شماره 2068 : پیمانهٔ غناکدهٔ بیمثالیَم
غزل شماره 2069 : تا به دریوزهٔ راحت طلبیدن رفتم
غزل شماره 2070 : تا جلوهات پر افشاند از آشیانهٔ چشم
غزل شماره 2071 : شب گردشِ چشمت قدحی داد به خوابم
غزل شماره 2072 : تا چند به هر مرده و بیمار بگریم؟
غزل شماره 2073 : تا چند ز غفلت طربْ اندیش نشینم
غزل شماره 2074 : تا حسرتِ سر منزلِ او برد ز جایم
غزل شماره 2075 : تا خامهوار خود را از سعی وا نداریم
غزل شماره 2076 : تأخیر ندارد خطِ فرمانِ نجاتم
غزل شماره 2077 : تا درین باغ گل افشانِ نمو گردیدم
غزل شماره 2078 : تا دچار ناز کرد آن نرگس مستانهام
غزل شماره 2079 : تا سایه صفت آینه از زنگ زدودیم
غزل شماره 2080 : تا دفترِ حیرت ز رخش تازه کند چشم
غزل شماره 2081 : تا کجا بوسِ کف پایت شود ارزانیام
غزل شماره 2082 : تا کی ستم کند سرِ بیمغز بر تنم؟
غزل شماره 2083 : تا می ز جامِ همّت بد مست میکشم
غزل شماره 2084 : تا نفس آب زندگیست هیچ به بو نمیرسم
غزل شماره 2085 : تحیّرْ آینهٔ عالمِ مثالِ خودم
غزل شماره 2086 : تحیّر سوخت پروازم، فسردن کرد پامالم
غزل شماره 2087 : تحیّر مطلعی سرزد، چو صبح از خویشتن رفتم
غزل شماره 2088 : تو میرفتی و من سازِ قیامت باز میکردم
غزل شماره 2089 : تو کریمِ مطلق و من گدا، چه کنی جز این که نخوانیام؟
غزل شماره 2090 : تیغِ آهی بر صفِ اندوهِ امکان میکشم
غزل شماره 2091 : جبههٔ فکر ز خجلت عرق افشان کردیم
غزل شماره 2092 : چراغِ خامشم، حسرتْ نگاهِ محفلِ خویشم
غزل شماره 2093 : جز حیرت ازین مزرعه خرمن ننمودیم
غزل شماره 2094 : جز سوختن به یادت مشقی دگر ندارم
غزل شماره 2095 : چشم پوشیدیم و بر ما و من استغنا زدیم
غزل شماره 2096 : چشمش افکنده طرحِ بیدادم
غزل شماره 2097 : چشم واکردم به چندین رنگ و بو ساغر زدم
غزل شماره 2098 : جغد ویرانهٔ خیالِ خودیم
غزل شماره 2099 : چکیدنهای اشکم یا شکست شیشهٔ رنگم؟
غزل شماره 2100 : چمنْ طرازِ شکوهِ جهانِ نیرنگم
غزل شماره 2101 : چسان با دوست درد و داغ چندین ساله بنویسم؟
غزل شماره 2102 : چندین مژه بنشست رگِ خواب به چشمم
غزل شماره 2103 : جنون از بس قیامت ریخت بر آیینهٔ هوشم
غزل شماره 2104 : جنونِ ذرّهام، در سازِ وحشت سخت قلّاشم
غزل شماره 2105 : چنین آفتْ نصیب از طبعِ راحتْ دشمنِ خویشم
غزل شماره 2106 : چنین ز شرمِ که گردید سرنگون جامم؟
غزل شماره 2107 : چنین کز گردش چشم تو میآید به جان انجم
غزل شماره 2108 : چو اشک امشب به ساغر بادهٔ نابی دگر دارم
غزل شماره 2109 : چو بوی گل به نظرها نقاب نگشودم
غزل شماره 2110 : چو دریا یک قلم موجست شوق بیخودی هوشم
غزل شماره 2111 : چو سایه خاک به سر داغم از غمی که ندارم
غزل شماره 2112 : چو شبنم تا نقابِ اعتبار خویش شق کردم
غزل شماره 2113 : چو شمع از انفعالِ آگهی بیتاب میگردم
غزل شماره 2114 : چو گوهر آخر از تجرید، نقش مدّعا بستم
غزل شماره 2115 : جولانِ جنون آخر بر عجز رسا بستم
غزل شماره 2116 : چو ماه نو به چندین حسرت از خود کام میگیرم
غزل شماره 2117 : چو سرو از ناز بر جویِ حیا بالیدنت نازم
غزل شماره 2118 : چون آینه چندان به برش تنگ گرفتم
غزل شماره 2119 : چون حباب آن دم که سیرْ آهنگ این دریا شدم
غزل شماره 2120 : چون خامه از ضعیفی افلاک دستگاهم
غزل شماره 2121 : چون سبحه یک دو روز که با هم نشستهایم
غزل شماره 2122 : چون سپند اظهار مطلب از کجا پیدا کنم؟
غزل شماره 2123 : چون شرار کاغذ امشب عیش خرمن میکنم
غزل شماره 2124 : چون شمع، روزگاری با شعله ساز کردم
غزل شماره 2125 : چون شمع زحمتی که به شبگیر میکشم
غزل شماره 2126 : چون شمع میروم ز خود و شعله قامتم
غزل شماره 2127 : چون تپش در دل نفس دزدیدهام
غزل شماره 2128 : چون غنچه در خیال تو هرگاه رفتهایم
غزل شماره 2129 : چون قلم راه تجرّد بسکه تنها رفتهایم
غزل شماره 2130 : چون کاغذ آتشزده مهمان بقاییم
غزل شماره 2131 : چون نگه، عمریست داغِ چشمِ حیران خودیم
غزل شماره 2132 : چه حاجتست به بند گرانِ تدبیرم؟
غزل شماره 2133 : چه دولت است که من نامت از ادب گیرم
غزل شماره 2134 : چه نیرنگست یارب در تماشاگاه تسخیرم
غزل شماره 2135 : چیزی از خود هر قدم زیر قدم گم میکنم
غزل شماره 2136 : حبابوار که کرد اینقدر گرفتارم؟
غزل شماره 2137 : حرف داغی، لالهسان زیر زبان دزدیدهام
غزل شماره 2138 : حرفم همه از مغز است، از پوست نمیگویم
غزل شماره 2139 : حسرتی در دل نماند از بسکه ما واسوختیم
غزل شماره 2140 : حضور معنیام گم گشت تا دل بر صوَر بستم
غزل شماره 2141 : حیرت دمد از شوخیِ گل کردنِ رازم
غزل شماره 2142 : حیف سازت که منش پردهٔ آهنگ شدم
غزل شماره 2143 : خاک بودم، آب گشتم، گل شدم
غزل شماره 2144 : خاکم به سر که بی تو به گلشن نسوختم
غزل شماره 2145 : خاموشم و بیتابی فریاد تو دارم
غزل شماره 2146 : خاکِ نمیم امروز، دی محو باد بودیم
غزل شماره 2147 : خراب راحتم نپسندی، ای تعمیر آزارم!
غزل شماره 2148 : خرمن هستی به برقِ وهمِ عقبی سوختیم
غزل شماره 2149 : خطّ زنّاری که من چون سبحه املا می کنم
غزل شماره 2150 : خلق را نسبت بیگانگی یی هست به هم
غزل شماره 2151 : خلوتپرست گوشهٔ حیرانیِ خودیم
غزل شماره 2152 : خود را به عیشِ امکان پُر متّهم نکردم
غزل شماره 2153 : خوشا ذوقی که از دل عقدهای گر باز میکردم
غزل شماره 2154 : خوشا عهدی که غم کوسِ تسلّی میزد و دل هم
غزل شماره 2155 : خون خوردم و زین باغ به رنگی نرسیدم
غزل شماره 2156 : خیال آن مژه عمریست در نظر دارم
غزل شماره 2157 : خیز کز درس دویی سر خطِ عاری گیریم
غزل شماره 2158 : داغم از کیفیّت آگاهی و اوهام هم
غزل شماره 2159 : در آن محفل کهام من تا بگویم این و آن دارم؟
غزل شماره 2160 : در تجرّد تهمتی دیگر ندوزی بر تنم
غزل شماره 2161 : در جگر صد رنگ توفان کردهایم
غزل شماره 2162 : در جنون گر نگسلد پیمان فرمان نالهام
غزل شماره 2163 : در جیب غنچه بوی بهار است و رنگ هم
غزل شماره 2164 : در حسرت آن شمعِ طرب بعدِ هلاکم
غزل شماره 2165 : در راه عشق توشهٔ امنی نبردهام
غزل شماره 2166 : در رهت نا رفته از خود، هر طرف سر میزنیم
غزل شماره 2167 : در عالم حق، شهرت باطل چه فروشم؟
غزل شماره 2168 : در کارگاهِ تحقیق غیر از عدم نبودیم
غزل شماره 2169 : در گلستانی که محو آن گل خودرو شدم
غزل شماره 2170 : در مکتب تأمّل فارغ ز صوت و حرفم
غزل شماره 2171 : درین حیرتسرا عمریست افسون جرس دارم
غزل شماره 2172 : درین گلشن نه بویی دیدم و نی رنگ فهمیدم
غزل شماره 2173 : دست و پا گم کردهٔ شوق تماشای توام
غزل شماره 2174 : دل با تو سفر کرد و تهی ماند کنارم
غزل شماره 2175 : دلبر شد و من پا به دلِ سخت فشردم
غزل شماره 2176 : دل حیرتْ آفرین است هر سو نظر گشاییم
غزل شماره 2177 : دل را به مستی از من و ما ساده میکنم
غزل شماره 2178 : دل را به یاد روی کسی یاد میکنم
غزل شماره 2179 : دلیلِ کاروانِ اشکم، آه سرد را مانم
غزل شماره 2180 : دعوت تنزیه، حُسن بیمثالی میکنم
غزل شماره 2181 : دمی چون شمع گر جیبِ تغافل چاک میکردم
غزل شماره 2182 : دیدهٔ انتظار را دام امید کردهایم
غزل شماره 2183 : دیدهای داری، چه میپرسی ز جیب و دامنم؟
غزل شماره 2184 : دیده را باز به دیدار که حیران کردیم؟
غزل شماره 2185 : دیدهٔ مشتاقی از هر مو به بار آوردهام
غزل شماره 2186 : دور از آن در، چند در هر دشت و در گرداندم
غزل شماره 2187 : دو روزی گو به خون گل کرده باشد چشم نمناکم
غزل شماره 2188 : دور هستی پیش از گامی تمامش کردهایم
غزل شماره 2189 : دوریِ بزمت در غم و شادی، گر کند این می قسمتِ جامم
غزل شماره 2190 : دوش چون نی سطرِ دردی میچکید از خامهام
غزل شماره 2191 : دوش کز دود جگر طرح شبستان کردیم
غزل شماره 2192 : دوش، کز سیر بهارِ سوختن سر بر زدم
غزل شماره 2193 : دوش گستاخ به نظّارهٔ جانان رفتم
غزل شماره 2194 : رفت فرصت ز کف، امّا من حیرتزده هم
غزل شماره 2195 : رفتم از خویش و به بزم جلوهاش لنگر زدم
غزل شماره 2196 : رفتم ز خویش و یاد نگاهیست حالیام
غزل شماره 2197 : رنگ پَر ریختهٔ الفتِ گلزارِ توایم
غزل شماره 2198 : زان بهار ناز حیرانم، چه سامان کردهام؟
غزل شماره 2199 : زان پری چون شیشه تا کی شکوۀ خالی کنم
غزل شماره 2200 : زان ناله که شب بی رخت افراخته بودم
غزل شماره 2201 : ز بال نارسا بر خویش پیچیده است پروازم
غزل شماره 2202 : ز بس صرف ادب پیماییِ عجز است احوالم
غزل شماره 2203 : ز بس ضعیف مزاجِ جهانِ تدبیرم
غزل شماره 2204 : ز بسکه حیرتِ دیدار برده است ز هوشم
غزل شماره 2205 : ز بسکه شور جنون گشت برق کلبهٔ هوشم
غزل شماره 2206 : ز بس گرد وحشت گرفته است تنگم
غزل شماره 2207 : ز بس لبریز حسرت دارد امشب شوق دیدارم
غزل شماره 2208 : ز تحقیقِ نقوشِ لوحِ امکان رفعِ شک کردم
غزل شماره 2209 : ز چاک سینه آهی مینویسم
غزل شماره 2210 : ز حرفِ راحتِ اسبابِ دنیا پنبه در گوشم
غزل شماره 2211 : زخمی به دل از دست نگارین تو دارم
غزل شماره 2212 : ز خود تهی شدم، از عالم خراب گذشتم
غزل شماره 2213 : ز خودداری چو موجِ گوهر آخر سنگ گردیدم
غزل شماره 2214 : ز خورشیدِ جمالش تا عرق سازد عیان انجم
غزل شماره 2215 : ز دست عافیت داغم، سپند یأس پروردم
غزل شماره 2216 : ز دشت بیخودی میآیم از وضع ادب دورم
غزل شماره 2217 : ز دل چون غنچه یک چاک گریبانگیر میخواهم
غزل شماره 2218 : ز رنگ ناز چون گل بزمِ عشرت چیدنت نازم
غزل شماره 2219 : ز سودای چشم تو تا کام گیرم
غزل شماره 2220 : ز سور و ماتم این انجمنها کی خبر دارم
غزل شماره 2221 : ز صد ابرام بیش است انفعال چشم حیرانم
غزل شماره 2222 : ز علم و عمل نکتهها گوش کردم
غزل شماره 2223 : ز فیض گریهٔ سرشار افسردن فراموشم
غزل شماره 2224 : ز فیض ناتوانی مصرعی در خلق ممتازم
غزل شماره 2225 : زندگی را از قد خم عبرتْ آگه میکنم
غزل شماره 2226 : ز نور عالم امکان گر انتخاب گزینم
غزل شماره 2227 : زین باغ تا ستمکش نشو و نما شدم
غزل شماره 2228 : زین باغ همچو شبنم، رنج خیال بردم
غزل شماره 2229 : زین سجدهٔ خود دار تفاخر چه فروشم؟
غزل شماره 2230 : زین صفر کز عدم درِ هستی گشودهایم
غزل شماره 2231 : زین گریه اگر باد برَد حاصلِ خاکم
غزل شماره 2232 : سایهوار از نارسایانِ جهانِ غربتیم
غزل شماره 2233 : سراغ عیش ز عمر نمانده میگیرم
غزل شماره 2234 : سر اگر بر آسمان یا بر زمین مالیدهام
غزل شماره 2235 : سرِ تمنّای پای بوسی به هر در و دشت میکشیدم
غزل شماره 2236 : سحر ز شرم رخت مطلعی به تاب رساندم
غزل شماره 2237 : سحر کیفیّت دیدار از آیینه پرسیدم
غزل شماره 2238 : سر خط نازیست امشب زخمهای سینهام
غزل شماره 2239 : سرخوشِ آن نرگسِ مستانهایم
غزل شماره 2240 : سرمه شد آخر به خوابِ بیخودیها پیکرم
غزل شماره 2241 : سطری اگر ز وضع جهان وانوشتهایم
غزل شماره 2242 : سنگ را هم میخورد حرصی که دارد احتشام
غزل شماره 2243 : سودیم سراپا و به پایی نرسیدیم
غزل شماره 2244 : سینه چاک یک جهان گردِ هوس بالیدهام
غزل شماره 2245 : شب از رویت سخنهایی بهار اندوده میگفتم
غزل شماره 2246 : شب از یاد خطت سر رشتهٔ جان بود در دستم
غزل شماره 2247 : شباب رفت و من از یأس مبتلا ماندم
غزل شماره 2248 : شب بزمِ خیالی به دلِ سوخته چیدم
غزل شماره 2249 : شب چشمِ امتیازی بر خویش باز کردم
غزل شماره 2250 : شب جوش بهاری به دل تنگ شکستم
غزل شماره 2251 : شب که آیینهٔ آن آینهرو گردیدم
غزل شماره 2252 : شب که در حسرت دیدار کمین میکردم
غزل شماره 2253 : شب که عبرت را دلیل این شبستان یافتم
غزل شماره 2254 : شب وصل است، از بخت اندکی توقیر میخواهم
غزل شماره 2255 : شبی که بی تو جهان را به یأس تنگ برآرم
غزل شماره 2256 : شبی کز خیال تو گل چیده بودم
غزل شماره 2257 : شبی مشتاق رنگ آمیزیِ تصویر دل گشتم
غزل شماره 2258 : شبی سیر خیال نقش پای دلربا کردم
غزل شماره 2259 : شرار سنگم و در فکر کار خویش میسوزم
غزل شماره 2260 : شرارِ کاغذِ فرصتْ کمینم
غزل شماره 2261 : شررواری ز فرصت رونمای خویش میجویم
غزل شماره 2262 : شعلهٔ بیطاقتی افسرده در خاکسترم
غزل شماره 2263 : شعورت خواه مستم وانماید، خواه مخمورم
غزل شماره 2264 : شکوهٔ اسباب چند؟ دل به رمیدن دهیم
غزل شماره 2265 : شکوه فقر ملک بینیازی کرد تسلیمم
غزل شماره 2266 : شمعسان چشمی کز اشک آتشین تر میکنم
غزل شماره 2267 : شمعی از وحشت نگاهی انجمن گم کردهام
غزل شماره 2268 : شور آفاق است جوشی از دل دیوانهام
غزل شماره 2269 : صبح است و ما دماغ تمنّا رساندهایم
غزل شماره 2270 : صبحِ تمنّا دمید، دل چمنستان کنیم
غزل شماره 2271 : صد بیابانِ جنون آن طرف هوش خودم
غزل شماره 2272 : صد شکر که جز عجز گیاهی ندمیدیم
غزل شماره 2273 : صفحهٔ هستی، شررْ تاراج آهی میکنم
غزل شماره 2274 : صورت خود ز تو نشناختهام
غزل شماره 2275 : صید کمند شوقیست از مهر تا به ماهم
غزل شماره 2276 : عافیتها در مزاج پرفشان دزدیدهام
غزل شماره 2277 : عبرتْ انجمن جاییست مأمنی که من دارم
غزل شماره 2278 : عبث خود را چو آتش تهمت آلودِ غضب کردم
غزل شماره 2279 : عزّتْ کلاه بی سر و سامانیِ خودیم
غزل شماره 2280 : عشق هویی زد، به صد مستی جنون باز آمدیم
غزل شماره 2281 : عمرها شد از ادب موج گهر در دامنم
غزل شماره 2282 : عمرها شد عرق از هستیِ مبهم داریم
غزل شماره 2283 : عمرها شد نقد دل، بر چشم حیران است وام
غزل شماره 2284 : عمریست به صحرای طلب عجزْ دراییم
غزل شماره 2285 : عمریست در نظرها اشک عرقْ نقابیم
غزل شماره 2286 : عمریست ز اسباب غنا هیچ ندارم
غزل شماره 2287 : عمریست قیامتکدهٔ گردش حالم
غزل شماره 2288 : عمریست چون نفس به تپیدن فسانهام
غزل شماره 2289 : عروج همّتی در کار دارم
غزل شماره 2290 : غبار عجز پروازی مقیم دامن خویشم
غزل شماره 2291 : غبار یأسم، به هر تپیدن هزار بیداد مینگارم
غزل شماره 2292 : فرصتکمینِ پرواز چون نالهٔ سپندیم
غزل شماره 2293 : فریاد کز توهّم نامحرم حضوریم
غزل شماره 2294 : فسردن نیست ممکن دست بردارد ز پهلویم
غزل شماره 2295 : فسرده در غبار دهر چون آیینه زنگارم
غزل شماره 2296 : فغان گل میکند هرگه به وحشت گام بردارم
غزل شماره 2297 : فهم حقیقت من و ما را بهانهام
غزل شماره 2298 : قابل بار امانتها مگو آسان شدیم
غزل شماره 2299 : قصّهٔ دیوانگان دارد سراسر نامهام
غزل شماره 2300 : قفای زانوی پیری مقیم خلوت خویشم
غزل شماره 2301 : قیامت کرد گل، در پیرهن بالیدنت نازم
غزل شماره 2302 : قیامت میکند حسرت، مپرس از طبع ناشادم
غزل شماره 2303 : کاش یک نم، گردش چشم تری میداشتم
غزل شماره 2304 : کام از جهان گرفتم و ناکام هم شدم
غزل شماره 2305 : گاه خرد جوهرم، گاه جنونِ خودم
غزل شماره 2306 : گاهی به ناله، گه به تپش گرد میکنم
غزل شماره 2307 : کباب عافیتم، بیدماغ افسر جاهم
غزل شماره 2308 : گذشت عمر و شکست دل آشکار نکردم
غزل شماره 2309 : گر از سایه یک نقش پا برترم
غزل شماره 2310 : گر به پرواز و گر از سعی تپیدن رفتم
غزل شماره 2311 : گر چراغ از نفس سوخته بر میکردم
غزل شماره 2312 : گر در هوای او قدمی پیش رفتهایم
غزل شماره 2313 : کر شدم، تا چند شور حقّ و باطل بشنوم؟
غزل شماره 2314 : گر لبی را به هوس نالهکمین میکردم
غزل شماره 2315 : گر ما گوییم، ما کجاییم؟
غزل شماره 2316 : گرنه شرابم چرا ساقیِ خونِ خودم؟
غزل شماره 2317 : کف خاکستری میجوشم، از خود پاک میگردم
غزل شماره 2318 : کف خاکم، چسان مقبول جست و جوی او گردم؟
غزل شماره 2319 : کند هر جا عرق، ز آن ماه تابان گلفشان انجم
غزل شماره 2320 : کو جهد که چون بوی گل از هوش خود افتم؟
غزل شماره 2321 : کو شور دماغی که به سودای تو افتم؟
غزل شماره 2322 : کو فضایی که نفس را ز دل آزاد کنم؟
غزل شماره 2323 : گهی بر صبح پیچیدم، گهی با گل جنون کردم
غزل شماره 2324 : گهی حجاب و گه آیینهٔ جمال توام
غزل شماره 2325 : گهی در شعله میغلتم، گهی با آب میجوشم
غزل شماره 2326 : کی در قفس و دام هوا و هوس افتم؟
غزل شماره 2327 : مپرسید از معاش خندهْ عنوانی که من دارم
غزل شماره 2328 : محو دلم، مپرس ز تحقیق عنصرم
غزل شماره 2329 : مردهام، امّا همان خجلتْ طراز هستیام
غزل شماره 2330 : مزرعِ تسلیمِ ادبْ حاصلم
غزل شماره 2331 : مژه خواباندم و دل را به جمعیّت علم کردم
غزل شماره 2332 : مسلمان گشتم و هیچ از میان نگسست زنّارم
غزل شماره 2333 : مشت عرق ز جبهه به هر باب ریختم
غزل شماره 2334 : مقیم وحدتم هر چند در کثرت وطن دارم
غزل شماره 2335 : من درین بحر، نه کشتی، نه کدو میآرم
غزل شماره 2336 : منِ خاکسار گردن ز کجا بلند کردم
غزل شماره 2337 : منم آن نشئهٔ فطرت که خمستان قدیم
غزل شماره 2338 : موج ما را شرم دریای کرم
غزل شماره 2339 : میپرست ایجادم نشئهٔ ازل دارم
غزل شماره 2340 : میدهد زیب عمارت از خرابی خانهام
غزل شماره 2341 : میرسد گویند باز آن آفتاب صبحدم
غزل شماره 2342 : میام به ساغر اگر خشک شد خمار ندارم
غزل شماره 2343 : نالهٔ عجزْنوایِ لبِ خاموش خودم
غزل شماره 2344 : نه بر صحرا نظر دارم، نه در گلزار میگردم
غزل شماره 2345 : نبری گمانِ فسردگی به غبار بی سر و پاییام
غزل شماره 2346 : ندارد آنقدر قطع از جهان غفلت اسبابم
غزل شماره 2347 : ندارم رشتهٔ دیگر که آیین طلب بندم
غزل شماره 2348 : ندانم مژدهٔ وصل که شد برقْ افکن هوشم؟
غزل شماره 2349 : ندانم مژدۀ آواز پای کیست در گوشم؟
غزل شماره 2350 : نسخهٔ هیچیم، وهمی از عدم آوردهایم
غزل شماره 2351 : نشد از سعی تمکینْ وحشتی آسودگی رامم
غزل شماره 2352 : نشنیده حرف چند که ما گوش کردهایم
غزل شماره 2353 : نفس را بعد ازین در سوختن افسانه میسازم
غزل شماره 2354 : نفسی چند، جدا از نظرت میگردم
غزل شماره 2355 : نگه واری بس است، از جیب عبرت سر برآوردم
غزل شماره 2356 : نمیباشد تهی یک پرده از آهنگ تسخیرم
غزل شماره 2357 : نمیدانم هجومْ آباد سودای چه نیرنگم؟
غزل شماره 2358 : ننمود غنچهات آنقدر ادب اقتضای تأمّلم
غزل شماره 2359 : نور جان در ظلمتآباد بدن گم کردهام
غزل شماره 2360 : نه تعیّن، نه ناز میرسدم
غزل شماره 2361 : نه تنها ناامید وصل یارم، دورم از دل هم
غزل شماره 2362 : نه خط شناس امیدم، نه درسْ محرم بیم
غزل شماره 2363 : نه دنیا دیدم و نی سوی عقبا چشم وا کردم
غزل شماره 2364 : نه عبادت، نه ریاضت کردم
غزل شماره 2365 : نه فکر غنچه، نی اندیشهٔ گل میکند شبنم
غزل شماره 2366 : نه لفظ از پرده میجوشد، نه معنی میدهد رویم
غزل شماره 2367 : نه گردونِ بلندی، نی زمینِ پستیِ خویشم
غزل شماره 2368 : نه مضمون نقش میبندم، نه لفظ از پرده میجوشم
غزل شماره 2369 : نه وحدتْ سرایم، نه کثرتْ نوایم
غزل شماره 2370 : نیست در میدان عبرت باکی از نیک و بدم
غزل شماره 2371 : نی سر تعمیر دل دارم، نه تن میپرورم
غزل شماره 2372 : نیرنگ جلوۀ که به دل نقش بستهام؟
غزل شماره 2373 : نی قابل سودم، نه سزاوار زیانم
غزل شماره 2374 : واکرد صبح آهی بر دل درِ تبسّم
غزل شماره 2375 : وحشتی کو تا وداع اینهمه غوغا کنم؟
غزل شماره 2376 : وداع دورگرد عرضهٔ آرام رَم کردم
غزل شماره 2377 : وقت است کنم شور جنون عام و بگریم
غزل شماره 2378 : وقت است کنیم گریه با هم
غزل شماره 2379 : هر چند درین مرحله بی تاب و توانم
غزل شماره 2380 : هرگه به برگ و سازِ معیشت گریستم
غزل شماره 2381 : هزار آینه با خود دچار کردم و دیدم
غزل شماره 2382 : هستی نیاز دیدۀ نمناک کردهام
غزل شماره 2383 : همچو آیینه تحیّرْ سفرم
غزل شماره 2384 : همچو شمع از خویش بر اندازِ وحشت برترم
غزل شماره 2385 : هنرها عرضه دادم، با صفای دل حسد کردم
غزل شماره 2386 : هیچ میدانی مآل خود چرا نشناختیم؟
غزل شماره 2387 : هیهات، تا که از نظرم رفت دلبرم
غزل شماره 2388 : یاد آن فرصت که عیش رایگانی داشتیم
غزل شماره 2389 : یاد آن فرصت که ما هم عذر لنگی داشتیم
غزل شماره 2390 : یاد من کردی، به سامان گشت ناز هستیام
غزل شماره 2391 : یاران نه در چمن، نه به باغی رسیدهایم
غزل شماره 2392 : یک چشم حیرت است ز سر تا به پا، لبم
غزل شماره 2393 : یکدم آسایش به صد ابرام پیدا کردهایم
ن :
غزل شماره 2394 : آخر از بار تعلّقهای اسباب جهان
غزل شماره 2395 : آزادی آخر بد باخت با من
غزل شماره 2396 : آسان مکن تصوّر بار مغان کشیدن
غزل شماره 2397 : آفت است اینجا، مباش ایمن ز سر برداشتن
غزل شماره 2398 : آگهی تا کی کند روشن چراغ خویشتن؟
غزل شماره 2399 : آن عجزْ شهیدم که به صد رنگ تپیدن
غزل شماره 2400 : آه با مقصد تسلیم نپیوستم من
غزل شماره 2401 : آه ناکام چه مقدار توان خون خوردن
غزل شماره 2402 : آینهٔ وصل چیست؟ حیرتی آراستن
غزل شماره 2403 : از تب شوقِ که دارد اینقدر تاب استخوان؟
غزل شماره 2404 : از جوان، حُسنِ سلوک پیر نتْوان یافتن
غزل شماره 2405 : از خاک یک دو پایه فروتر نزول کن
غزل شماره 2406 : از خودآرایی به جنس جاودان لنگر مکن
غزل شماره 2407 : از خودسری مچینید ادبار تا به گردن
غزل شماره 2408 : از سعی ما نیامد جز زور در گریبان
غزل شماره 2409 : از دیده سراغ دل دیوانه طلب کن
غزل شماره 2410 : از نالهٔ دل ما تا کی رمیده رفتن؟
غزل شماره 2411 : اشکم ز بیقراری زد بر درِ چکیدن
غزل شماره 2412 : انفعال باطن خاموش دارد بوی خون
غزل شماره 2413 : اگر حسرت پرستی، خدمت ترک تمنّا کن
غزل شماره 2414 : اگر مشت غبار خود پریشان میتوان کردن
غزل شماره 2415 : ای اثرهای خرامت چشم حیران در کمین
غزل شماره 2416 : ای التفات نام تو گیرایی زبان
غزل شماره 2417 : ای به عشرت متّهم! سامان دردسر مکن
غزل شماره 2418 : ای حاجتت دلیلِ به ادبار زیستن!
غزل شماره 2419 : ای خواجه! خودستایی اقبال، سر مکن
غزل شماره 2420 : ای رنگ طرب باخته! خون در طبقی کن
غزل شماره 2421 : ای عجز سجده کار! طلب کن جبین ز من
غزل شماره 2422 : ای هرزه درا! ناله به لب دزد گره کن
غزل شماره 2423 : باز چون جاده به پایی که ندارد رفتن
غزل شماره 2424 : با ما نساخت آخر ذوق شراب خوردن
غزل شماره 2425 : به این حیرت اگر باشد خروشی ناگزیر من
غزل شماره 2426 : به تماشای این چمن درِ مژگان فراز کن
غزل شماره 2427 : به خود پیچیدهام، نالیدنم نتوان گمان بردن
غزل شماره 2428 : به خودداری، فسردن گرم کردی جای بگذشتن
غزل شماره 2429 : به دل گر یک شرر شوق تو پنهان میتوان کردن
غزل شماره 2430 : بر آن سرم کز جنون نمایم بلند و پست خیال یکسان
غزل شماره 2431 : بر حیرت اوضاع جهان یک مژه خم زن
غزل شماره 2432 : بر خط ترک طلب گر راه خواهی یافتن
غزل شماره 2433 : بر شیشه خانهٔ دل افسرده سنگ زن
غزل شماره 2434 : پُر ملاف از جوهر باریک بینی داشتن
غزل شماره 2435 : پریشان کرد چون خاموشیام آواز گردیدن
غزل شماره 2436 : بستهام چشم امید از الفت اهل جهان
غزل شماره 2437 : به سعی بینشانی آنسوی امکان رهی واکن
غزل شماره 2438 : بسکه ناموس وفا دارد کمین حال من
غزل شماره 2439 : بعد مردن از غبارم کیست تا یابد نشان؟
غزل شماره 2440 : بعد مردن گر همین داغست وحشتزای من
غزل شماره 2441 : بگذشت ز خاکم بت گل پیرهن من
غزل شماره 2442 : به کنج ابروی دلدار خال فتنه کمین
غزل شماره 2443 : به مطلب میرساند وحشت از آفاق ورزیدن
غزل شماره 2444 : به وادیی که فروشد غبار ما ننشستن
غزل شماره 2445 : به وهم این و آن خون شد دل غفلتپرست من
غزل شماره 2446 : از چرخ، بار منّت تا کی توان کشیدن؟
غزل شماره 2447 : به پهلو ناوک دردِ که دارد گوشهگیر من؟
غزل شماره 2448 : به هر جا پرتو حسنت برافروزد چراغ من
غزل شماره 2449 : بیا ای گرد راهت! خرمن حُسن
غزل شماره 2450 : پیر گشتم، چند رنج آب و گل برداشتن؟
غزل شماره 2451 : بیسراغی نیست گردِ هستی وحشتْ کمین
غزل شماره 2452 : بی سیر عبرتی نیست ترک حیا نکردن
غزل شماره 2453 : بینشان حسنی که درس جلوه میخواند ز من
غزل شماره 2454 : ببینم تا کیام آرد جنون زین دامگه بیرون
غزل شماره 2455 : تا به کی باشی قفسْ فرسودهٔ شان نگین؟
غزل شماره 2456 : تا به کی چون شمع باید تاج زر برداشتن؟
غزل شماره 2457 : تا بگذرم به صد سر و گردن ز آسمان
غزل شماره 2458 : تا تب عشق آتشم را داد سر در سوختن
غزل شماره 2459 : تا چند به عیب من و ما چشم گشودن
غزل شماره 2460 : تا فلک بر باد ناکامی دهد تسکین من
غزل شماره 2461 : تا کی غرور انجمن آرایی زبان؟
غزل شماره 2462 : تب و تاب اشک چکیدهام، که رسد به معنی راز من؟
غزل شماره 2463 : ترشح مایهای ناز دلی را محو احسان کن
غزل شماره 2464 : تغافل دارد از اسباب امکان اقتدار من
غزل شماره 2465 : تمثال فنایم چه نشان؟ کو اثر من؟
غزل شماره 2466 : جانکنی ها چیده هستی تا عدم بنیاد من
غزل شماره 2467 : جایی که بوَد پیش بری پیش نبردن
غزل شماره 2468 : چقدر بهار دارد سوی دل نگاه کردن
غزل شماره 2469 : جنون ما بیابان هاست از آوارگی بیرون
غزل شماره 2470 : چنین کشتهٔ حسرت کیستم من؟
غزل شماره 2471 : چو موج گوهر ازین بحر بیتعب نگذشتن
غزل شماره 2472 : چون ریشه در این باغ به افسونِ دمیدن
غزل شماره 2473 : چون شمع تا چکیدن اشک است ساز من
غزل شماره 2474 : چون صبح نخندد ز قبایم غم دامن
غزل شماره 2475 : چون گهر هر چند بر دریا تنَد غوغای من
غزل شماره 2476 : چون هلالم بیخم تسلیم آن اختر جبین
غزل شماره 2477 : چه بوَد سر و کار غلطْ سبقان؟ درِ علم و عمل به فسانه زدن
غزل شماره 2478 : چه دارد این گیر و دار هستی؟ گداز صد نام و ننگ خوردن
غزل شماره 2479 : حیا را دستگاه خودپسندیهای طاقت کن
غزل شماره 2480 : حیرتْ آهنگم که میفهمد زبان راز من؟
غزل شماره 2481 : خار خار کیست در طبع المْ تخمیر من؟
غزل شماره 2482 : خداست حاصل خدمتْ گزین درویشان
غزل شماره 2483 : خلقیست غافل اینجا از کشتن و درودن
غزل شماره 2484 : خم قامت نبُرد ابرام طبع سخت کوش من
غزل شماره 2485 : خوش عشرت است دمبدم از غم گریستن
غزل شماره 2486 : خواه غفلت پیشگی کن، خواه آگاهی گزین
غزل شماره 2487 : خوشا ذوق فنا و وحشتِ سازِ شرر کردن
غزل شماره 2488 : داغم ز ابر دیده به شبنم گریستن
غزل شماره 2489 : در جنون، جوش سویدا تنگ دارد جای من
غزل شماره 2490 : در خور گل کردن فقرست استغنای من
غزل شماره 2491 : درین وادی که مییابد سراغ اعتبار من؟
غزل شماره 2492 : درس کمال خود گیر از ناله سر کشیدن
غزل شماره 2493 : در شکوه صافدل ندهد رخصت زبان
غزل شماره 2494 : در این محفل ندارد یمن راحت چشم واکردن
غزل شماره 2495 : دست جرأت دیدم آخر مغتنم در آستین
غزل شماره 2496 : دل پیش نظر گیر، سر و برگ نمو کن
غزل شماره 2497 : دل چیست که بی روی تو از درد تپیدن
غزل شماره 2498 : دل را به باد دادیم، آه از نظر گشودن
غزل شماره 2499 : دل روشن چه لازم تیره از عرض هنر کردن
غزل شماره 2500 : دل گر نه داغ عشق فروزد، کباب کن
غزل شماره 2501 : دمی ز عبرت اگر خم کند حیا گردن
غزل شماره 2502 : دوری مقصد دمید از سرکشیدنهای من
غزل شماره 2503 : دهر، توفان دارد از طبع جنونْ پیمای من
غزل شماره 2504 : رساند عمر به جایی دل از وفا کندن
غزل شماره 2505 : رسانده است به آن انجمن ز ما نرسیدن
غزل شماره 2506 : روانی نیست محو جلوه را بیآب گردیدن
غزل شماره 2507 : رهت سنگی ندارد ای شرر! وجد رهایی کن
غزل شماره 2508 : زان تغافلگر چرا ناشاد باید زیستن
غزل شماره 2509 : ز بس محو است نقش آرزوها در کنار من
غزل شماره 2510 : ز پابوسش بهار عشرت جاوید سامان کن
غزل شماره 2511 : ز پرده آیی اگر از قبای تنگ برون
غزل شماره 2512 : ز خودداری نفس میزد تب و تاب چراغ من
غزل شماره 2513 : ز رهِ هوس به تو کی رسم نفسی ز خود نرمیده من؟
غزل شماره 2514 : ز سجده بیخبری، تا کی انفعال جبین؟
غزل شماره 2515 : ز شوخی تا قدح میگیرد آن بیداد مست من
غزل شماره 2516 : زهی به شوخی بهارِ نازت شکسته رنگِ غرورِ امکان
غزل شماره 2517 : زین شکر که تا کوی تو شد راهبر من
غزل شماره 2518 : سجدهٔ خواری است آب رو پی نان ریختن
غزل شماره 2519 : سخت جانی هر کجا آید به عرض امتحان
غزل شماره 2520 : سراغ دل نخواهی از من دیوانه پرسیدن
غزل شماره 2521 : سر به زیر تیغ و پا بر خار باید تاختن
غزل شماره 2522 : سرِ طرّهای به هوا فشان، ختنی ز مشک تر آفرین
غزل شماره 2523 : سرمایهٔ اظهار بقا هیچکسی کن
غزل شماره 2524 : سوخت چون موج گهر بال تپیدنهای من
غزل شماره 2525 : سوخته لالهزار من، رفته گل از کنار من
غزل شماره 2526 : شکست حادثه بر ما نیافت دست کمین
غزل شماره 2527 : ندارد موج جز طومار رمز بحر وا کردن
غزل شماره 2528 : شکست رنگِ که بود آبیار این گلشن؟
غزل شماره 2529 : شمع صفت دیدنی است عجز جنون زای من
غزل شماره 2530 : صبح است ازین مرحلهٔ یأس به در زن
غزل شماره 2531 : صف حرص و هوا در هم شکستی، کجکلاهی کن
غزل شماره 2532 : صفا گل کردهای تا کی غبار رنگ نشکستن؟
غزل شماره 2533 : صفای دل به چراغِ بقا دهد روغن
غزل شماره 2534 : صورتِ اظهارِ معنی نیست محتاج بیان
غزل شماره 2535 : ظلمست به تشویش دل اقبال نمودن
غزل شماره 2536 : عجز ما جولانگر تدبیر نتوان یافتن
غزل شماره 2537 : عرق دارد عنانِ احتیاجِ بینقاب من
غزل شماره 2538 : عرقها دارد آن شمع حیا، لیک از نظر پنهان
غزل شماره 2539 : عمرها در پرده بود اسرار وهم ما و من
غزل شماره 2540 : غرور خودنمایی تا کنیم از یکدگر پنهان
غزل شماره 2541 : غم تلاش مخور، عجز را مقدّم کن
غزل شماره 2542 : غنیمت گیر چون آیینه محو شان خود بودن
غزل شماره 2543 : فلک چه نقش کشد صرفِ بند و بست جبین
غزل شماره 2544 : فلک نبست رهِ صبحِ لاابالیِ من
غزل شماره 2545 : قد خم گشته را تا میتوانی وقف طاعت کن
غزل شماره 2546 : کار آسانی مدان تاج کمر برداشتن
غزل شماره 2547 : گر به این ساز است دور از وصل جانان زیستن
غزل شماره 2548 : گر به این واماندگی مطلقْ عنان خواهم شدن
غزل شماره 2549 : گر به خونِ مشتاقان تیغِ او کشد گردن
غزل شماره 2550 : گر چه جز ذکرت نمیگنجد حدیثی در زبان
غزل شماره 2551 : گر حنا بر خاک پایت جبهه سا خواهد شدن
غزل شماره 2552 : کرد حرف بینشانم عالمی را تر زبان
غزل شماره 2553 : گرد وحشت بسکه بر هم چیده است اجزای من
غزل شماره 2554 : گر ز بزم، آن بت ساقی لقب آید بیرون
غزل شماره 2555 : گر قناعت را توانی داد سامانِ نگین
غزل شماره 2556 : گر گدا دستِ طمع دزدد ز هم در آستین
غزل شماره 2557 : کس چو شمع من نبوده است آشنای سوختن
غزل شماره 2558 : گشاد چشمی نشد نصیبم به سیرِ نیرنگِ این دبستان
غزل شماره 2559 : گل نشو و نما چندان شکست یأس چید از من
غزل شماره 2560 : گلفروش از پرتو شمع من است این انجمن
غزل شماره 2561 : گُلی که کس نشد آیینهاش مقابل او من
غزل شماره 2562 : ما را ز بارِ هستی تا کی غمِ خمیدن
غزل شماره 2563 : ما و نگاه شرمگین از تک و تاز دوختن
غزل شماره 2564 : مجو از نالهام تاب نفس در سینه دزدیدن
غزل شماره 2565 : محیط جلوهٔ او موج خیز است از سراب من
غزل شماره 2566 : منفعل خلق را نازِ صنم داشتن
غزل شماره 2567 : موج خونم هر قدر توفان نما خواهد شدن
غزل شماره 2568 : میروم هر جا به ذوق عافیت اندوختن
غزل شماره 2569 : ندارد ساز صحبتها بساط عافیت چیدن
غزل شماره 2570 : نسزد ز جوهرِ فطرتت، به جنونِ شبهه و شک زدن
غزل شماره 2571 : نشاند عجزم بر آستانی که محوم از جیب تا به دامن
غزل شماره 2572 : نفس عمارت دل دارد و شکستنش است این
غزل شماره 2573 : نیامد کوشش بیحاصل گردون به کار من
غزل شماره 2574 : نیست ممکن واژگونیهای طالع بیش ازین
غزل شماره 2575 : وارستگی ز حُسن دگر میدهد نشان
غزل شماره 2576 : هر چند نیست بیسبب از غم گریستن
غزل شماره 2577 : همچو بوی گل ز بس بیپرده است احوال من
غزل شماره 2578 : همعنان آهم، آشوب جهان خواهم شدن
غزل شماره 2579 : هوس ها میدمد زین باغ، جوش گل تماشا کن
غزل شماره 2580 : هویی کشید کلکِ قیامتْ صریر من
غزل شماره 2581 : یاد ابروی کجی زد به دل ما ناخن
و :
غزل شماره 2582 : از بسکه ضعف طاقت بوسید روی زانو
غزل شماره 2583 : ای پرفشان گرد نفس، چندی شرار سنگ شو
غزل شماره 2584 : ای بسملِ طلب، پیِ خون چکیده رو
غزل شماره 2585 : ای بیخبر، به درد دل ما رسیده رو
غزل شماره 2586 : ای ز عنایت آشکار شخص تو و مثال تو!
غزل شماره 2587 : ای فکر نازکت را شبهتْ کمینی از مو
غزل شماره 2588 : باز چو صبح کردهام تحفهٔ بارگاه تو
غزل شماره 2589 : به این موهومیام یارب که کرد آیینهدار او؟
غزل شماره 2590 : پر نارساست سعی تحیّرْ کمند او
غزل شماره 2591 : بسکه رشک قامت او سوخت سر تا پای سرو
غزل شماره 2592 : بسکه یاد قامتت بر باد داد اجزای سرو
غزل شماره 2593 : به پیری هم نیم غافل ز عشق آن کمان ابرو
غزل شماره 2594 : به پیکرم شکن پوست کوچه داده به هر سو
غزل شماره 2595 : تبسّم تا چه گل ریزد ز لعل می فروش او
غزل شماره 2596 : چو سرشک، بی سر و پایی ام قدمی نزد به هوای تو
غزل شماره 2597 : دل آب گشت و نیست امید نگاه ازو
غزل شماره 2598 : دل بسملی ست کز تپش بی نشان او
غزل شماره 2599 : دل هم نبرد ره به درِ کبریای تو
غزل شماره 2600 : دلِ هوش باخته جمع شد ز فسون موسی و طور تو
غزل شماره 2601 : رفتی ز دل نشست به خون در قفای تو
غزل شماره 2602 : زین بزم شکل ساز نگر یا نوا شنو
غزل شماره 2603 : سر نقشِ پا به بلندیی برسد ز شکوه خرام او
غزل شماره 2604 : طبعی که شد طربْ اثر نوشخند او
غزل شماره 2605 : گاه روی بر خاکم، گاه جبهه بر زانو
غزل شماره 2606 : کجایی، ای جنون! ویرانه ات کو؟
غزل شماره 2607 : گر از موج گهر نشنیدهای رمز خروش او
غزل شماره 2608 : کو عبرتْ آگهی؟ که به تحقیق راه او
غزل شماره 2609 : لباس کعبه پوشید از خط مشکین، عذار او
غزل شماره 2610 : ما غربتْ آشیانیم، ای بلبلان! وطن کو؟
غزل شماره 2611 : منِ سنگدل چه اثر برم ز حضور ذکر دوام او؟
غزل شماره 2612 : منفعلم، بر که برم حاجت خویش از برِ تو
غزل شماره 2613 : مه نو مینماید امشبم از آسمان ابرو
غزل شماره 2614 : نامنفعلی، گریه کن و چون مژه تر شو
غزل شماره 2615 : نقّاش تا کشد اثر ناتوان او
غزل شماره 2616 : نمیگویم به عشرتگاه مجنون جهد پیما رو
غزل شماره 2617 : نمیگویم قیامت جوش زن یا شور توفان شو
غزل شماره 2618 : هر چند دورم از چمن جلوهگاه او
غزل شماره 2619 : همچون نفس به آینهٔ دل رسیده رو
ه :
غزل شماره 2620 : امروز کیست مست تماشای آینه؟
غزل شماره 2621 : ای به اوج قدس! فرش آستان انداخته
غزل شماره 2622 : ای تماشایت! چمنپرور به چشم آینه
غزل شماره 2623 : به تو نقش صحبت ما، چقدر به جا نشسته
غزل شماره 2624 : به دست تیغ تو تا خون من حنا بسته
غزل شماره 2625 : برآرد گَرَم آتش دل زبانه
غزل شماره 2626 : به رشتهات اثرِ وهمِ مدّعاست گره
غزل شماره 2627 : بر شعله تا چند نازیدن کاه؟
غزل شماره 2628 : پرتوت هر جا بپردازد کنار آینه
غزل شماره 2629 : پری می فشان، ای تعلّقْ بهانه
غزل شماره 2630 : بسکه میجوشد ازین دریای حسرت حبّ جاه
غزل شماره 2631 : بسکه ما را بر آن لقاست نگاه
غزل شماره 2632 : به غبار این بیابان نه نشان پا نشسته
غزل شماره 2633 : بوی وصلی هست در رنگ بهار آینه
غزل شماره 2634 : تا به شوخی نکشد زمزمهٔ ساز نگاه
غزل شماره 2635 : تارِ پیراهنِ حیاست نگاه
غزل شماره 2636 : چیست گردون کاینقدر در خلق غوغا ریخته
غزل شماره 2637 : حیرتِ حُسن که زد نشتر به چشم آینه؟
غزل شماره 2638 : خلقی است محو خود به تماشای آینه
غزل شماره 2639 : دادِ عجز ما ندهد سعی هیچ مشغلهای
غزل شماره 2640 : در شکنج عزّتند ارباب جاه
غزل شماره 2641 : در محیطی کز فلک طرح حباب انداخته
غزل شماره 2642 : زد عرق پیمانه حسنی ساغر اندر آینه
غزل شماره 2643 : زین چمن در کف ندارد غنچهٔ دل جز گره
غزل شماره 2644 : عالم و این تردماغیهای جاه
غزل شماره 2645 : غبار خط ز لعل او به رنگی سر برآورده
غزل شماره 2646 : غبارم برنمیخیزد ازین صحرای خوابیده
غزل شماره 2647 : گر نفس چیند به این فرصت بساط دستگاه
غزل شماره 2648 : گر دهد رنگ تماشای تو پروازِ نگاه
غزل شماره 2649 : ندیدم در غبار و دود این صحرای خوابیده
غزل شماره 2650 : ننگ دنیا برندارد همّت معنیْ نگاه
غزل شماره 2651 : نپنداری همین روز و شب از هم سر برآورده
غزل شماره 2652 : نیست خاموشی به کار شمعِ محفل جز گره
غزل شماره 2653 : نیست محروم تماشا جوهر اندر آینه
غزل شماره 2654 : وهم شهرتْ بهانهایم همه
غزل شماره 2655 : هزار نغمه به ساز شکست ماست گره
ی :
غزل شماره 2656 : آسوده است شوق، ز دل پیش نگذری
غزل شماره 2657 : آفتْ ایجاد است طبع از دستگاه خود سری
غزل شماره 2658 : آه که با دلم نبست عهدِ وفاق الفتی
غزل شماره 2659 : ازین نُه منظر نیرنگ تا برتر زنم جوشی
غزل شماره 2660 : افتادهام به راهت چون اشک بیروانی
غزل شماره 2661 : افسانهٔ وفایی اگر گوش کردهای
غزل شماره 2662 : اگر با پای سروی سعی آهم رهبری کردی
غزل شماره 2663 : اگر جانی و گر جسمی، سراب مطلب مایی
غزل شماره 2664 : اگر سیر زمین داری و گر افلاک میبینی
غزل شماره 2665 : الهی سخت بیبرگم به ساز طاعتاندوزی
غزل شماره 2666 : ای امل آورده! فطرت را چه رسوا کرده ای
غزل شماره 2667 : ای آنکه رمز اخفا با صد ترانه گفتی
غزل شماره 2668 : ای بیخبر! بکوش که مرد خدا شوی
غزل شماره 2669 : ای جگر خون کنِ پوشیده و پیدا! چه بلایی؟
غزل شماره 2670 : ای سعی نگون! زین دشت، در سر چه هوا داری؟
غزل شماره 2671 : ای شیخ! به تدبیر امل بیهده حرفی
غزل شماره 2672 : ای گشاد و بست مژگانت معمّای پَری
غزل شماره 2673 : ایکه در دیر و حرم مست کرم می آیی!
غزل شماره 2674 : ای لعبت تحیّر! نور چه آفتابی
غزل شماره 2675 : این چه طاووسی نازست که اندوختهای؟
غزل شماره 2676 : ای نفس مایه! درین عرصه چه پرداختهای؟
غزل شماره 2677 : ای نم اشک، هوسْ مایل مژگان نشوی
غزل شماره 2678 : ای هوش! سخت داغیست، یاد بهار طفلی
غزل شماره 2679 : باز آمد در چمن یاد از صفیر بلبلی
غزل شماره 2680 : بازم به جنون زد هوس طرح زمینی
غزل شماره 2681 : به این تمکین خرامت فتنه در خوابست پنداری
غزل شماره 2682 : به جلوهٔ تو نگه را ز حیرتْ اظهاری
غزل شماره 2683 : به خاک ناامیدی نیست چون من خفته در خونی
غزل شماره 2684 : به دل دارم چو شمع از شعلههای آه سامانی
غزل شماره 2685 : به ذوق عافیت ای ناله! تا کی در جگر پیچی
غزل شماره 2686 : بر اوج بینیازی اگر وارسیدهای
غزل شماره 2687 : برخود مشکن تا همه تن رنگ نگردی
غزل شماره 2688 : برداشتن دل ز جهان کرد گرانی
غزل شماره 2689 : برون تازست حسن بیمثال از گرد پیدایی
غزل شماره 2690 : بر هرگلی دمیده است افسون آرزویی
غزل شماره 2691 : بسکه بی روی تو خجلت کرد خرمن زندگی
غزل شماره 2692 : بسکه گردید آبیار ما ز پا افتادگی
غزل شماره 2693 : به طبع مقبلان یارب! کدورت را مده راهی
غزل شماره 2694 : به عجز کوش، ز نشو و نما چه میجویی؟
غزل شماره 2695 : به عزم بسملم تیغ که دارد میل عریانی؟
غزل شماره 2696 : به غبار عالم جستجو، ز چه یأس خسته نشستهای
غزل شماره 2697 : به گرد سرمه خفتن تا کی از بیداد خاموشی
غزل شماره 2698 : به گلزاری که آن شوخ چمن پیکر کند بازی
غزل شماره 2699 : به ما و من غلو دارد دنی تا فطرت عالی
غزل شماره 2700 : به مکتبِ هوس، از کیف و کم چه فهمیدی؟
غزل شماره 2701 : به ناقوسی دل امشب از جنون خورده است پهلویی
غزل شماره 2702 : پوچست قماش تو به اظهار تلافی
غزل شماره 2703 : به وحشت برنمیآیم ز فکر چشم جادویی
غزل شماره 2704 : به وحشت نگاهی چه خو کردهای؟
غزل شماره 2705 : به وضع غربتم منظور بیتابیست آرامی
غزل شماره 2706 : بهار، آن دل که خون گردد به سودای گل رویی
غزل شماره 2707 : بهار است ای ادب! مگذار از شوق تماشایی
غزل شماره 2708 : به شهرت زد اقبالِ خلق از تباهی
غزل شماره 2709 : به نمو سری ندارد گل باغ کبریایی
غزل شماره 2710 : به هستی از گداز انفعالم نیست تسکینی
غزل شماره 2711 : به یأس هم نپسندید ننگ بیکاری
غزل شماره 2712 : به یمن سبقت جهد از هزار قافله گیری
غزل شماره 2713 : بی تو دل در سینهام دارد جنونْ افسانهای
غزل شماره 2714 : بیحاصلیام بست به گردن خمِ پیری
غزل شماره 2715 : بی خبر از خود مگذر، جانب دل هم نظری
غزل شماره 2716 : پیرو تسلیم باش، آخر به جایی میرسی
غزل شماره 2717 : تا چند کشد دل المِ بیهده کوشی؟
غزل شماره 2718 : تا چند ناز غازه و رنج حنا کشی؟
غزل شماره 2719 : تا کجا آن جلوه در دلها کشد میدان سری؟
غزل شماره 2720 : تا محرم طبیعت بلبل نمیشوی
غزل شماره 2721 : تبسّم از لبت چون موج در گوهر کند بازی
غزل شماره 2722 : تبسّم قابل چاکی نشد ناموس عریانی
غزل شماره 2723 : تمثال خیالیم چه زشتی، چه نکویی
غزل شماره 2724 : تنش را پیرهن چون گل دمید افسون عریانی
غزل شماره 2725 : تو با این پنجهٔ نازک چه لازم رنگها بندی؟
غزل شماره 2726 : جز عافیتم نیست به سودای تو ننگی
غزل شماره 2727 : چند پیچد بر من بیدست و پا افتادگی
غزل شماره 2728 : چو بوی گل ز چه افسردگی مقیّد رنگی؟
غزل شماره 2729 : چو چینی شدم محو نازک ادایی
غزل شماره 2730 : چو قارون ته خاک اگر رفته باشی
غزل شماره 2731 : چو محو عشق شدی، رهنما چه میجویی؟
غزل شماره 2732 : چو من به دامگه عبرت اوفتاده کمی
غزل شماره 2733 : چون صبح دارم از چمنی رنگ جستهای
غزل شماره 2734 : جهان کورانه دارد سعی نخجیری به تاریکی
غزل شماره 2735 : جهد کن تا نروی بر اثر نیک و بدی
غزل شماره 2736 : چه دارم در نفس جز شور عمر رفته از یادی؟
غزل شماره 2737 : چه دولت است نشاط تجدّد اندوزی؟
غزل شماره 2738 : چه شد آستانِ حضورِ دل؟ که تو رنج دیر و حرم کشی
غزل شماره 2739 : چه غافلی که ز من نام دوست میپرسی
غزل شماره 2740 : چه لازم است درین عرصه عجزکیش برآیی
غزل شماره 2741 : چه معنی بیانی، چه لفظ آشنایی
غزل شماره 2742 : چه میشد گر نمیزد اینقدر رنج نفس هستی؟
غزل شماره 2743 : حبابت ساغر و با بحر توفان پیش میآیی
غزل شماره 2744 : حریف مشرب قمری نهای، طاووسی نازی
غزل شماره 2745 : حیرتْ قفسم، کو اثرِ عجز و رسایی؟
غزل شماره 2746 : خشم را آیینه پرداز ترحّم کردهای
غزل شماره 2747 : خطابم میکند امشب چمن دُربار پیغامی
غزل شماره 2748 : خطاپرست مباش، ای ز راستی عاری!
غزل شماره 2749 : خوش آن ساعت که چون تمثال از آیینهٔ فردی
غزل شماره 2750 : خوش است از دور نذر محفل همصحبتان بوسی
غزل شماره 2751 : خیالت هر کجا تمهید راحتپروری کردی
غزل شماره 2752 : خیالش بر نمیتابد شعور، ای بیخودی! جوشی
غزل شماره 2753 : دارد به من دلشده امشب سرِ جنگی
غزل شماره 2754 : در آن محفل که الفتْ قابل زانوست پیشانی
غزل شماره 2755 : در پردهٔ هر رنگ کمین کرده شکستی
غزل شماره 2756 : درِ دل زد خیالِ پرتوِ مهرت سحرگاهی
غزل شماره 2757 : در دلی امّا به قصدِ اشکم افسون میکنی
غزل شماره 2758 : در زندگی نگشتیم منظور آشنایی
غزل شماره 2759 : در گرفته است زمین تا به فلک بیسروپایی
غزل شماره 2760 : درین محفل که پیدا نیست رنگ حُسن مقصودی
غزل شماره 2761 : درین حدیقه نهای قدردان حیرانی
غزل شماره 2762 : درین مکتب که باز آن طفل بازیگر کند بازی؟
غزل شماره 2763 : درین ویرانه بیسعی قناعت وانشد جایی
غزل شماره 2764 : دلت فسرد، جنونی کز آشیانه برآیی
غزل شماره 2765 : دلدار قدح بر کف، ما مرده ز مخموری
غزل شماره 2766 : دمی که عجز شود دستگاه بیکاری
غزل شماره 2767 : دور از بساط وصل تو ماییم و دیدهای
غزل شماره 2768 : دوستان این خاکدان چون من ندارد دیگری
غزل شماره 2769 : دیدهای داریم، محو انتظار مقدمی
غزل شماره 2770 : رفتی چو می از ساغر و دیگر ننشستی
غزل شماره 2771 : رمی، بیتابی ای، تغییر رنگی، گردش حالی
غزل شماره 2772 : ز استغنا نگشتی مایل فریاد قربانی
غزل شماره 2773 : ز بسکه کرد تصوّر نگاه مژگانی
غزل شماره 2774 : ز پیراهن برون آ، بی شکوهی نیست عریانی
غزل شماره 2775 : ز چه ناز بال دعوی به فلک گشاده باشی؟
غزل شماره 2776 : ز خویش رفتهام، امّا نرفتهام جایی
غزل شماره 2777 : ز دستگاه مبر زحمت گرانجانی
غزل شماره 2778 : ز عریانی جنون ما نشد مغرور سامانی
غزل شماره 2779 : ز غرور شمع و رعونتش همه جاست آفت روشنی
غزل شماره 2780 : ز نفس اگر دو روزی به بقا رسیده باشی
غزل شماره 2781 : ز نیرنگ خیال طفلِ شوخِ شعله در چنگی
غزل شماره 2782 : زین گلستان نیستم محتاج دامن چیدنی
غزل شماره 2783 : سبکساری است هرگه در نظرها بی درنگ آیی
غزل شماره 2784 : سجده بنیادی بساز، ای جبهه! با افتادگی
غزل شماره 2785 : سرشکم صد سحر خندید و پیدا نیست تأثیری
غزل شماره 2786 : شب، چشم نیم مستش واشد ز خواب نیمی
غزل شماره 2787 : شده عمرها که نشاندهام به کمین اشک چکیدهای
غزل شماره 2788 : شررِ کاغذی، آرایش دکّان نکنی
غزل شماره 2789 : شور گمگشتگیام زد به درِ رسوایی
غزل شماره 2790 : شهیدان وفا را درس دیداری ست پنهانی
غزل شماره 2791 : صد رنگ نقش بستیم در یاد گل جبینی
غزل شماره 2792 : عبث ای دشمن تحقیق! دل از وسوسه خستی
غزل شماره 2793 : عبث چون چشم قربانی وبال مرد و زن بردی
غزل شماره 2794 : عالمی بر باد رفت از سعی بی پا و سری
غزل شماره 2795 : عرق ریز خجالت میگدازد سعی بیتابی
غزل شماره 2796 : عمر سبک عنان کجاست؟ از نظرم تو میروی
غزل شماره 2797 : عمر گذشت و همچنان داغ وفاست زندگی
غزل شماره 2798 : عمریست همچون مژگان از درد ناتوانی
غزل شماره 2799 : عنانم گر نگیرد خاطر آینه سیمایی
غزل شماره 2800 : غبارم می کشد محمل به دوش نالۀ دردی
غزل شماره 2801 : غبارِ هوش توفان دارد، ای مستی! جنون تازی
غزل شماره 2802 : فریبم میدهد آسودگی، ای شوق! تدبیری
غزل شماره 2803 : قدح از شوق لعلت چشم بیخوابست پنداری
غزل شماره 2804 : قدح پیمای زخمم در هوای آبِ پیکانی
غزل شماره 2805 : کجا خلوت و انجمن دیدهای؟
غزل شماره 2806 : کرد شبنم را به خورشید آشنا افتادگی
غزل شماره 2807 : گر از گوهر کمر سازی و گر دستارِ زرپیچی
غزل شماره 2808 : گر به گردون میکشی گردن و گر در سجدهای
غزل شماره 2809 : گر درین قحط سرایت، نکند نان مددی
غزل شماره 2810 : گرفتم شوخی ات با شور صد محشر کند بازی
غزل شماره 2811 : گر نیست در این میکده ها دور تمامی
غزل شماره 2812 : گر همه رفتی چو ماه از چرخ برتر سجدهای
غزل شماره 2813 : گر یک مژه چون چشم فراهم شده باشی
غزل شماره 2814 : گه به رو میدوی و گاه به سر میآیی
غزل شماره 2815 : که کشید دامن فطرتت که به سیر ما و من آمدی؟
غزل شماره 2816 : که دم زند ز من و ما، دمی که ما تو نباشی
غزل شماره 2817 : کیستم من؟ نفسِ سوختهٔ منجمَدی
غزل شماره 2818 : کیسه پرداز خیال شادی و غم رفتهای
غزل شماره 2819 : کیم من؟ شخص نومیدی سرشتی، عبرتْ ایجادی
غزل شماره 2820 : ما را نه غروری است، نه فرّی، نه کلاهی
غزل شماره 2821 : ماییم و دلی، سر ورق بی سر و پایی
غزل شماره 2822 : ماییم و گردِ هستیِ حرمان دمیدهای
غزل شماره 2823 : مباش سایه صفت مردهٔ تن آسانی
غزل شماره 2824 : محو بودم، هر چه دیدم دوش، دانستم تویی
غزل شماره 2825 : مزد تلاشم به رهت دیده ندارد گهری
غزل شماره 2826 : مژه بهم نزنی، آینه به زنگ نگیری
غزل شماره 2827 : معراج ماست پستی، اقبال ما زبونی
غزل شماره 2828 : مشکل از هرزه دوی جز به تب و تاب رسی
غزل شماره 2829 : مکش رنج تأمّل گر زیان خواهی و گر سودی
غزل شماره 2830 : من و دیوانهخو طفلی که هر جا سر کند بازی
غزل شماره 2831 : میِ جامِ قناعت اگر بچشی، المی ز جنونِ هوس نکشی
غزل شماره 2832 : نبری گمان که یعنی به خدا رسیده باشی
غزل شماره 2833 : ندارد ساز این محفل مخالف پرده آهنگی
غزل شماره 2834 : نشد آیینۀ کیفیّت ما ظاهر آرایی
غزل شماره 2835 : نشد حجاب خیالم غبار جسمانی
غزل شماره 2836 : نفس در طلب سوختی، دل ندیدی
غزل شماره 2837 : نقش ما شد وبال یکتایی
غزل شماره 2838 : نگه از مستی چشم تو با ساغر کند بازی
غزل شماره 2839 : نمیباشد چو من در کسوت تجرید عریانی
غزل شماره 2840 : نمیباشد دل مأیوس بیکیفیّت نازی
غزل شماره 2841 : نمیدانم ز گلزارش چه گل چیدهست حیرانی؟
غزل شماره 2842 : نمیگنجم به عالم بسکه از خود گشتهام فانی
غزل شماره 2843 : نه با صحرا سری دارم نه با گلزار سودایی
غزل شماره 2844 : نه نفس تربیتم کرد و نه دامان مددی
غزل شماره 2845 : نیاز جلوه دارم حیرتِ آیینه پروردی
غزل شماره 2846 : کیم من، از نصیب عالمِ اظهار مأیوسی
غزل شماره 2847 : یاد باد آن کز تبسّم فیض عامی داشتی
غزل شماره 2848 : یک تار مو گر از سر دنیا گذشتهای
غزل شماره 2849 : مژه واری ز خواب ناز جَستی
پایان اشعار این بخش