غزلیات بیدل دهلوی

در این بخش، غزلیات بیدل دهلوی نوشته شده است.

فهرست اشعار، به ترتیب حرف الفبای آخر قافیه یا ردیف است.

برای خواندن هر شعر، روی آن کلیک کنید :

 

الف : 

غزل شماره 1 : به اوج‌ کبریا کز پهلوی عجز است راه آنجا

غزل شماره 2 : از نام اگر نگذری از ننگ برون آ

غزل شماره 3 : ازین هوسکده با آرزو به جنگ برون آ

غزل شماره 4 : ای مردۀ تکلّف، از  کیف و کم برون آ

غزل شماره 5 : چو شمع یک مژه وا کن، ز پرده مست برون آ

غزل شماره 6 : چه‌ کدخدایی‌ست؟ ای ستمکش، جنون‌  کن از دردسر برون‌ آ

غزل شماره 7 : آبیار چمن رنگ‌، سراب است اینجا

غزل شماره 8 : آخِر به لو‌ح آ‌ینۀ اعتبار ما

غزل شماره 9 : آخر ز فقر بر سر دنیا‌ زدیم پا

غزل شماره 10 : آسودگان گوشۀ دامان بوریا

غزل شماره 11 : آن پری ‌گویند شب خندید بر فریاد ما

غزل شماره 12 : آنجا که فشارد مژه‌ام دیدۀ تر را

غزل شماره 13 : آنچه نذر درگه آوردیم ما

غزل شماره 14 : آیینه بر خاک زد صنع یکتا

غزل شماره 15 : آیینۀ چندین تب و تاب است دل ما

غزل شماره 16 : اثر دور است ازین یاران حقوق آشنایی را

غزل شماره 17 : از بس‌ گرفته است تحیر عنان ما

غزل شماره 18 : از پا نشیند ای‌ کاش محمل‌ کش هوسها

غزل شماره 19 : از حادث آفرینی طبع سقیم ما

غزل شماره 20 : از سپند ما که می‌یابد سراغ ناله را

غزل شماره 21 : از ما پیام وصل تهی‌ کرد جای ما

غزل شماره 22 : ازین محفل چه امکان است بیرون رفتن مینا

غزل شماره 23 : افتاده زندگی به‌ کمین هلاک ما

غزل شماره 24 : اگر اندیشه کند طرز نگاه او را

غزل شماره 25 : اگر به‌ گلشن ز ناز گردد قد بلند تو جلوه فرما

غزل شماره 26 : اگر حیرت به‌ این رنگست دست و تیغ قاتل را

غزل شماره 27 : اگر مردی در تسلیم زن راه طلب مگشا

غزل شماره 28 : الهی پاره‌ای تمکین رم وحشی نگاهان را

غزل شماره 29 : ای آب رخ از خاک درت دیدۀ تر را

غزل شماره 30 : ای آرزوی مهر تو سیلاب‌ کینه ‌ها

غزل شماره 31 : ای آینۀ حسن تمنّای تو جانها

غزل شماره 32 : ای به زلفت جوهر آیینۀ دل تابها

غزل شماره 33 : ای بهار جلوه بس‌ کن کز خجالت یارها

غزل شماره 34 : ای بهارستان اقبال، ای چمن سیما بیا

غزل شماره 35 : ای جگرها داغدا‌ر شوق پیکان شما

غزل شماره 36 : ای چشم تو مهمیز جنون وحشی رم را

غزل شماره 37 : ای خیال قامتت آه ضعیفان را عصا

غزل شماره 38 : ا‌ی داغ‌ کمال تو عیان ‌ها و نهانها

غزل شماره 39 : ای رسته ز گلزارت آن نرگس جادو ها

غزل شماره 40 : ای ز چشم می پرستت مست حیرت ‌جامها

غزل شماره 41 : ای ز شوخی های حسنت محو پیچ و تابها

غزل شماره 42 : ای غافل از رنج هوس آیینه‌ پردازی چرا

غزل شماره 43 : ای فدای جلوۀ مستانه‌ات میخانه ‌ها

غزل شماره 44 : ای قیامت صبح ‌خیز لعل خندان شما

غزل شماره 45 : ای‌ گداز دل نفسی اشک شو به دیده بیا

غزل شماره 46 : ای‌ گرد تکاپوی سراغ تو نشانها

غزل شماره 47 : ای موجزن بهار خیالت ز سینه ‌ها

غزل شماره 48 : این انجمن عشق است توفانگر سامانها

غزل شماره 49 : اینقدر نقشی‌ که‌ گل‌ کرد از نهان و فاش ما

غزل شماره 50 : ای همه آیات قدرت ظاهر از شان شما

غزل شماره 51 : با بد و نیک است یک رنگی هوس آیینه را

غزل شماره 52 : پا به نومیدی شکست آزادی دلخواه ما

غزل شماره 53 : با دل آسوده از تشویش آب و نان برآ

غزل شماره 54 : باز آب شمشیرت از بهار جوشیها

غزل شماره 55 : با سحر ربطی ندارد شام ما

غزل شماره 56 : پاس کار خود نباشد صاحب تدبیر را

غزل شماره 57 : با کمال اتحاد از وصل مهجوریم ما

غزل شماره 58 : با همه افسردگی مفت تماشاییم ما

غزل شماره 59 : به‌ تازگی نکشد عافیت دماغ مرا

غزل شماره 60 : به تردستی بزن ساقی غنیمت‌ دار قلقل را

غزل شماره 61 : بحر می‌پیچد به‌ موج از اشک غم‌ پرورد ما

غزل شماره 62 : به حیرت آینه پرداختند روی تو را

غزل شماره 63 : به خاک تیره آخر خودسری ها می‌برد ما را

غزل شماره 64 : به خیال آن عرق جبین ز فغان علم نزدی چرا

غزل شماره 65 : به خیال چشم ‌که می‌زند قدح جنون دل تنگ ما

غزل شماره 66 : به داغ غربتم واسوخت آخر خودنمایی ها

غزل شماره 67 : بدزد گردن بی‌ مغز برفراخته را

غزل شماره 68 : به دعوت هم‌ کسی را کس نمی‌گوید بیا اینجا

غزل شماره 69 : به ذوق داغ کسی در کنار سوختگیها

غزل شماره 70 : بر آن سرم ‌که ز دامن برون ‌کشم پا را

غزل شماره 71 : پر تشنه است حرص فضولی ‌کمین ما

غزل شماره 72 : پرتو آهی ز جیبت‌ گل نکرد ای دل چرا

غزل شماره 73 : بر سنگ زد زمانه ز بس ساز آشنا

غزل شماره 74 : بر طاق نه تبختر جاه و جلال را

غزل شماره 75 : بر قماش پوچ هستی تا به‌ کی وسواسها

غزل شماره 76 : پر کرده جرو لایتجزی کتاب ما

غزل شماره 77 : به رنگ غنچه سودای خطت پیچیده دل ها را

غزل شماره 78 : پریشان نسخه ‌کرد اجزای مژگان تر ما را

غزل شماره 79 : بسکه از ساز ضعیفی‌ ها خبر داریم ما

غزل شماره 80 : بسکه چون ‌گل پرده‌ ها بر پرده شد سامان مرا

غزل شماره 81 : بس که دارد ناتوانی نبض احوال مرا

غزل شماره 82 : بسکه شد حیرت‌ پرست جلوه‌ات ‌گلزارها

غزل شماره 83 : بسکه ‌وحشت کرده ‌است آزاد، مجنون ‌مرا

غزل شماره 84 : به شبنم صبح، این ‌گلستان‌، نشاند جوش غبار خود را

غزل شماره 85 : به طوق فاخته نازد محبت از فن ما

غزل شماره 86 : به عجزی‌ که داری قوی‌ کن میان را

غزل شماره 87 : به گلشن گر برافشاند ز روی ناز کاکل را

غزل شماره 88 : به ‌گلشنی‌ که دهم عرض شوخی او را

غزل شماره 89 : پل و زورق نمی‌خواهد محیط‌ کبریا اینجا

غزل شماره 90 : به مهر مادر گیتی مکش رنج امید اینجا

غزل شماره 91 : به نمود هستی بی‌ اثر چه نقاب شق‌ کنم از حیا

غزل شماره 92 : بود بی ‌مغز سر تند خروش مینا

غزل شماره 93 : بوَد سرمشق درس خامشی باریک‌ بینی‌ها

غزل شماره 94 : بوی وصلت ‌گر ببالاند دل ناکام را

غزل شماره 95 : بهار اندیشهٔ صد رنگ عشرت‌ کرد بسمل را

غزل شماره 96 : به پیری الفت حرص و هوس شد آینهٔ ما

غزل شماره 97 : به هر جبین‌ که بود سطری از کتاب حیا

غزل شماره 98 : به‌ هستی انقطاعی نیست از سر سرگرانی را

غزل شماره 99 : بیا تا دی‌ کنیم امروز فردای قیامت را

غزل شماره 100 : بیا خورشید معنی را ببین از روزن مینا

غزل شماره 101 : به یاد آرد دل بیتاب اگر نقش میانش را

غزل شماره 102 : بیا که جام مروت دهیم حوصله را

غزل شماره 103 : بی ‌تو چون شمع ز ضعف تن ما

غزل شماره 104 : بی ‌ثمری حصار شد در چمن امید ما

غزل شماره 105 : بی‌ دماغی با نشاط از بسکه دارد جنگها

غزل شماره 106 : بی‌ ریشه سوخت مزرع آه حزین ما

غزل شماره 107 : پیش آن چشم سخنگو موج می در جامها

غزل شماره 108 : پیش توانگرمنشان‌، پهلوی لاغر مگشا

غزل شماره 109 : تا به ‌کی در پرده دارم آه بی‌ تأثیر را

غزل شماره 110 : تا چند به هر عیب و هنر طعنه‌ زنیها

غزل شماره 111 : تا درین‌ گلزار چون شبنم ‌گذر داریم ما

غزل شماره 112 : تاراجگر گل بود بدمستی اجزاها

غزل شماره 113 : تبسم ریز لعلش ‌گر نشان پرسد غبارم را

غزل شماره 114 : تجدید سحرکاری ‌ست در جلوه‌ زار عنقا

غزل شماره 115 : تعلق بود سیر آهنگ چندین نوحه ‌سازیها

غزل شماره 116 : جام امید نظرگاه خمار است اینجا

غزل شماره 117 : جز پیش ما مخوانید افسانهٔ فنا را

غزل شماره 118 : جلوهٔ او داد فرمان نگاه آیینه را

غزل شماره 119 : چنان پیچیده توفان سرشکم ‌کوه و هامون را

غزل شماره 120 : چندین دماغ دارد اقبال و جاه مینا

غزل شماره 121 : جنون آنجا که می‌گردد دلیل وحشت دلها

غزل شماره 122 : جنون‌ کی قدردان‌ کوه و هامون می‌کند ما را

غزل شماره 123 : چو اشک آن‌ کس ‌که‌ می‌چیند گل عیش از تپیدنها

غزل شماره 124 : چو تخم اشک به‌ کلفت سرشته‌اند مرا

غزل شماره 125 : چو سایه چند به هر خاک جبهه سودنها

غزل شماره 126 : جوش اشکیم و شکست آیینه‌ دار است اینجا

غزل شماره 127 : جوش زخمم داد سر در صبح محشر تیغ را

غزل شماره 128 : چو شمعم از خجالت رهنمود نارسیدنها

غزل شماره 129 : جولان ما فسرد به زنجیر خواب پا

غزل شماره 130 : چون سرو کلفتی چند پیچیده‌اند بر ما

غزل شماره 131 : چون شمع ز آتشی ‌که وفا زد به جان ما

غزل شماره 132 : چون صبح مجو طاقت آزار کس از ما

غزل شماره 133 : چون غنچه همان به ‌که بدزدی نفس اینجا

غزل شماره 134 : چون نقش پا ز عجز نگردید روی ما

غزل شماره 135 : چون نگاه از بس به ذوق جلوه همدوشیم ما

غزل شماره 136 : چه‌ امکان است فردا عرض شوخی ناتوانش را

غزل شماره 137 : چه‌ امکان است ‌گرد غیر ازین محفل‌ شود پیدا

غزل شماره 138 : جهان‌ گرفت غبار جنون تلاشی ما

غزل شماره 139 : چه ظلمت است اینکه‌ گشت‌ غفلت به‌ چشم یاران ز نور پیدا

غزل شماره 140 : چه فسردگی‌ بلد تو شد که به محفل من و ما بیا

غزل شماره 141 : چه ‌ممکن است‌ که راحت سری برآورد از ما

غزل شماره 142 : چیده است لاف خلق به چیدن ترانه‌ ها

غزل شماره 143 : چیست‌ این باغ و این شکفتنها

غزل شماره 144 : حرص فرصت انتظار و دور رنگ است آسیا

غزل شماره 145 : حسابی نیست با وحشت جنون ‌کامل ما را

غزل شماره 146 : حسن شرم آیینه داند روی تابان ترا

غزل شماره 147 : حسنی است بر رخش رقم مشک ناب را

غزل شماره 148 : حیرت حسنی است در طبع نگه پرورد ما

غزل شماره 149 : حیرت دل گر نپردازد به ضبط‌ کارها

غزل شماره 150 : حیرت دیدار سامان سفر داریم ما

غزل شماره 151 : حیرتیم اما به وحشت ها هماغوشیم ما

غزل شماره 152 : حیف است‌ کشد سعی دگر باده ‌کشان را

غزل شماره 153 : حیف ‌کز افلاس نومیدی فزاید مرد را

غزل شماره 154 : خارج آهنگی ندارد سبحه و زنار ما

غزل شماره 155 : خار غفلت می‌نشانی در ریاض دل چرا

غزل شماره 156 : خاکسار تو تپیدن کند آغاز چرا

غزل شماره 157 : خدا چو شمع دهد جرأت آب دیدهٔ ما را

غزل شماره 158 : خداوندا به آن نور نظر در دیده جا بنما

غزل شماره 159 : خط آوردی و ننوشتی برات مطلب ما را

غزل شماره 160 : خط جبین ماست هماغوش نقش پا

غزل شماره 161 : خواجه‌ ممکن نیست‌ ضبط عمر و حفظ‌ مالها

غزل شماره 162 : خیال قرب غفلت دوری از انس است محرم را

غزل شماره 163 : داغ عشقم‌، نیست الفت با تن‌ آسانی مرا

غزل شماره 164 : داغ‌ گل ‌کرد بهار از اثر لالهٔ ما

غزل شماره 165 : داغم از سودای خام غفلت و وهم رسا

غزل شماره 166 : داغیم چون سپند مپرس از بیان ما

غزل شماره 167 : دام یک عالم تعلق‌ گشت حیرانی مرا

غزل شماره 168 : در بی‌ زری ز جبههٔ اخلاق چین ‌گشا

غزل شماره 169 : در خموشی همه صلح است‌، نه جنگ است اینجا

غزل شماره 170 : در باغ دل نهان بود از رفتگان نشانها

غزل شماره 171 : در شهد راحتند فقیران بوریا

غزل شماره 172 : در طلب تا چند ریزی آبروی‌ کام را

غزل شماره 173 : در عالمی ‌که با خود رنگی نبود ما را

غزل شماره 174 : در فکر حق و باطل خوردیم عبث خونها

غزل شماره 175 : در محفل ما و منم‌، محو صفیر هر صدا

غزل شماره 176 : دریای خیالیم و نمی نیست در اینجا

غزل شماره 177 : درین محفل‌ که دارد شام بر بند و سحر بگشا

غزل شماره 178 : درین نه آشیان غیر از پر عنقا نشد پیدا

غزل شماره 179 : درین وادی چسان آرام باشد کارونها را

غزل شماره 180 : دل می‌رود و نیست کسی دادرس ما

غزل شماره 181 : دو روزی فرصت آموزد درود مصطفا ما را

غزل شماره 182 : ربود از بس خیال ساعد او هوش ماهی را

غزل شماره 183 : رخصت نظاره‌ای‌ گر می‌دهد جانان مرا

غزل شماره 184 : رنگ شوخی نیست در طبع ادب تخمیر ما

غزل شماره 185 : روزی‌ که زد به خواب شعورم ایاغ پا

غزل شماره 186 : ز آهم مجویید تأثیر را

غزل شماره 187 : ز باده‌ای ‌ست به بزم شهود، مستی ما

غزل شماره 188 : ز بخت نارسا نگرفت دستم‌ گردن مینا

غزل شماره 189 : ز برق این تحیر آب شد آیینهٔ دلها

غزل شماره 190 : ز بزم وصل‌، خواهش های بیجا می‌برد ما را

غزل شماره 191 : ز بس جوش اثر زد از تب شوق تو یاربها

غزل شماره 192 : ز چشم بی ‌نگه بودم خراب ‌آباد غارتها

غزل شماره 193 : زخم دل چندین زبان داده‌ ست پیغام مرا

غزل شماره 194 : ز فسانهٔ لب خامش ‌که رسید مژده به‌ گوش ما

غزل شماره 195 : ز گفت و گو نیامد صید جمعیت به بند ما

غزل شماره 196 : زهی چون ‌گل به یاد چیدن از شوق تو دامانها

غزل شماره 197 : زهی سودایی شوق تو مذهبها و مشربها

غزل شماره 198 : زهی نظّاره را ازجلوهٔ حسن تو زیورها

غزل شماره 199 : زین گلستان درس دیدار که می‌خوانیم ما

غزل شماره 200 : زین وجودی‌ کز عدم شرمنده می‌گیرد مرا

غزل شماره 201 : ساختم قانع دل از عافیت بیگانه را

غزل شماره 202 : سادگی باغی‌ ست طبع عافیت ‌آهنگ را

غزل شماره 203 : ستم‌ است اگر هوست‌ کشد که به‌ سیر سرو و سمن درآ

غزل شماره 204 : سجود خاک راحت ‌گر هوا جوشاند از سرها

غزل شماره 205 : سخت موهوم ‌است نقش پردهٔ اظهار ما

غزل شماره 206 : سخن ‌شد داغ دل چون ‌شمع از آتش بیانیها

غزل شماره 207 : سرمه سنگین نکند شوخی چشم او را

غزل شماره 208 : سری ‌نبود به وحشت‌ ز بزم‌ جستن‌ ما را

غزل شماره 209 : سطر یقین به حک داد تکرار بی‌ حد ما

غزل شماره 210 : سعی دیر و حرم بهانهٔ ما

غزل شماره 211 : سلسلهٔ شوق ‌کیست سر خط آهنگ ما

غزل شماره 212 : سوار برق عمرم‌، نیست برگشتن عنانم را

غزل شماره 213 : شب وصل است و نبود آرزو را دسترس اینجا

غزل شماره 214 : شدی پیر و همان در بند غفلت می‌کنی جان را

غزل شماره 215 : شرر تمهید سازد مطلب ما داستانها را

غزل شماره 216 : شرم از خط پیشانی ما ریخته شقها

غزل شماره 217 : شفق در خون حسرت می‌تپد از دیدن مینا

غزل شماره 218 : شکوهٔ جور تو نگشاید دهان زخم را

غزل شماره 219 : شور جنون در قفسی با همه بیگانه برآ

غزل شماره 220 : شوق اگر بی‌ پرده سازد حسرت مستور را

غزل شماره 221 : شوق تو دامنی زد بر نارسایی ما

غزل شماره 222 : صبح پیری اثر قطع امید است اینجا

غزل شماره 223 : صورت وهمی به هستی متهم داریم ما

غزل شماره 224 : طرح قیامتی ز جگر می‌کشیم ما

غزل شماره 225 : عبث تعلیم آگاهی مکن افسرده طبعان را

غزل شماره 226 : عبرتی‌ کو تا لب از هذیان به هم دوزد مرا

غزل شماره 227 : عریان ‌گذشت زین چمن امید و یأس ما

غزل شماره 228 : عشق اگر در جلوه آرد پرتو مقدور را

غزل شماره 229 : عشق هر جا شوید از دل ها غبار رنگ را

غزل شماره 230 : عقبه‌ای دیگر نباشد روح از تن رسته را

غزل شماره 231 : عمری ‌ست ‌گرد گردش رنگ خودیم ما

غزل شماره 232 : عمری ‌ست ناز دیدهٔ تر می‌کشیم ما

غزل شماره 233 : عیش داند دل سرگشته پریشانی را

غزل شماره 234 : غباریم زحمتکش بادها

غزل شماره 235 : غم‌، طر‌بْ جوش‌ کرده است مرا

غزل شماره 236 : غنچه‌ سان بی ‌در است خانهٔ ما

غزل شماره 237 : غیر وحدت برنتابد همت عرفان ما

غزل شماره 238 : فال حباب زن‌، بشمر موج آب را

غزل شماره 239 : فرصتی داری ز گرد اضطراب دل برآ

غزل شماره 240 : فسون جاه عذر لنگ سازد پرفشانی را

غزل شماره 241 : فشاند محمل نازت‌ گل چه رنگ به صحرا

غزل شماره 242 : فقر نخواست شکوهٔ مفلسی از گدای ما

غزل شماره 243 : فلک این سرکشی چند از غبار آرمیدنها

غزل شماره 244 : قاصد به حیرت‌ کن ادا تمهید پیغام مرا

غزل شماره 245 : قید هستی نیست مانع خاطرآزاده را

غزل شماره 246 : کافرم ‌گر مخمل و سنجاب می‌باید مرا

غزل شماره 247 : کجا الوان نعمت زین بساط آسان شود پیدا

غزل شماره 248 : گداز سعی دلیل است جستجوی تو را

غزل شماره 249 : گداز گوهر دل بادۀ ناب است شبنم را

غزل شماره 250 : کدامین نشئه بیرون داد راز سینهٔ مینا

غزل شماره 251 : گذشت‌ از چرخ و بگرفت ‌آبله چشم ‌ثریا را

غزل شماره 252 : گذشتگان که هوس دیده‌اند دنیا را

غزل شماره 253 : گر به ‌این وحشت ‌دهد گرد جنون‌ سامان ما

غزل شماره 254 : گر چنین بالد ز طوف دامنت اجزای ما

غزل شماره 255 : گر، دمی‌، بوس کفت ‌گردد میسر تیغ را

غزل شماره 256 : کردم رقم به ‌کلک نفس مدّ ناله را

غزل شماره 257 : کرده‌ام باز به آن گریهٔ سودا، سودا

غزل شماره 258 : کرده‌ام سرمشق حیرت سرو موزون تو را

غزل شماره 259 : گر کماندار خیالت در زه آرد تیر را

غزل شماره 260 : گر کنم با این سر پر شور بالین سنگ را

غزل شماره 261 : گر کنی با موج خونم همزبان شمشیر را

غزل شماره 262 : گر لعل خموشت‌ کند آهنگ نواها

غزل شماره 263 : گر یک نفس آیینه‌ کنی نقش قدم را

غزل شماره 264 : کسی چه شکر کند دولت تمنا را

غزل شماره 265 : کسی در بند غفلت‌ مانده‌ای چون من‌ ندید اینجا

غزل شماره 266 : گفتگو صد رنگ ناکامی دماند از کامها

غزل شماره 267 : گل بر رخت ‌گشود نقاب ‌کشیده را

غزل شماره 268 : کلک مصوّر از چه ننگ‌،‌ کرد نظر به ‌سوی ما

غزل شماره 269 : کو بقا گر نفست‌ گشت مکرر پیدا

غزل شماره 270 : کوتاه نیست سلسلهٔ دود آه ما

غزل شماره 271 : کو دماغ جهد، تن در خاکساری داده را

غزل شماره 272 : کو ذوق نگاهی ‌که به هنگام تماشا

غزل شماره 273 : گه از موی میان شهرت دهد نازک خیالی را

غزل شماره 274 : کی بود سیری ز ناز آن نرگس خودکام را

غزل شماره 275 : کی جزا می‌رسد از اهل حیا سرکش را

غزل شماره 276 : کیست ‌کز راه تو چون خاشاک بردارد مرا

غزل شماره 277 : کیست بردارد ز اهل معرفت ناز تو را

غزل شماره 278 : لب جویی ‌که از عکس تو پردازی ‌ست آبش را

غزل شماره 279 : لغزشی خورده ز پا تا سر ما

غزل شماره 280 : مآل ‌کار چه بیند کسی نظر به هوا

غزل شماره 281 : مآل‌ کار نقصان هاست هر صاحب‌ کمالی را

غزل شماره 282 : ما را ز گرد این دشت‌ عزمی است رو به‌ دریا

غزل شماره 283 : ما رشتهٔ سازیم مپرس از ادب ما

غزل شماره 284 : مپسند جز به رهن تغافل پیام ما

غزل شماره 285 : محبت بسکه پر کرد از وفا جان و تن ما را

غزل شماره 286 : مغتنم‌ گیرید دامان دل آگاه را

غزل شماره 287 : مکش ای آفتاب از فکر زر بر پشت آتش را

غزل شماره 288 : مکن ز شانه پریشان دماغ‌ گیسو را

غزل شماره 289 : مکن سراغ غبار ز پا نشستهٔ ما را

غزل شماره 290 : موج پوشید روی دریا را

غزل شماره 291 : می‌خورد خون نفس اندر دل غم پیشهٔ ما

غزل شماره 292 : نام خود را تا به رسوایی علم داریم ما

غزل شماره 293 : نباشد بی‌ عصا امداد طاقت پیکر خم را

غزل شماره 294 : نباشد گر کمند موج تردستی حجابش را

غزل شماره 295 : نباشد یاد اسباب طرب وحشت ‌گزینی را

غزل شماره 296 : نبوَد به غیر نام تو ورد زبان ما

غزل شماره 297 : نخل شمعیم ‌که در شعله دود ریشهٔ ما

غزل شماره 298 : ندیدم مهربان دل های از انصاف خالی را

غزل شماره 299 : نرسیدی به فهم خود ره عزم دگر گشا

غزل شماره 300 : نزیبد پردۀ فانوس دیگر شمع سودا را

غزل شماره 301 : نسیم، شانه ‌کند زلفِ موجِ دریا را

غزل شماره 302 : نشاند بر مژه اشک ز هم‌ گسستهٔ ما را

غزل شماره 303 : نشد در این درسگاه عبرت به‌ فهم چندین رساله پیدا

غزل شماره 304 : نشود جاه و حشم شهرت خام دل ما

غزل شماره 305 : نظر بر کجروان از راستان بیش است‌ گردون‌ را

غزل شماره 306 : نغمه رنگ افتاده نقش بی ‌نشان تأثیر ما

غزل شماره 307 : نفس آشفته می‌دارد چو گل جمعیت ما را

غزل شماره 308 : نقاب عارض گلجوش کرده‌ای ما را

غزل شماره 309 : نگاه وحشی لیلی چه افسون‌ کرد صحرا را

غزل شماره 310 : نگردد همت موجم قفس فرسود گوهرها

غزل شماره 311 : نمی‌دانم چه تنگی در هم افشرد آه مجنون را

غزل شماره 312 : نمی‌دزد کس از لذات‌ کاهش آفرین خود را

غزل شماره 313 : نه طرح باغ و نه‌ گلشن فکنده‌اند اینجا

غزل شماره 314 : نیست با حسنت مجال‌ گفتگو آیینه را

غزل شماره 315 : نیست باک از برق آفت دل به ‌آفت بسته‌ را

غزل شماره 316 : نیست با مژگان تعلق اشک وحشت پیشه را

غزل شماره 317 : نیست خاکستر ما شعله صفت بستر ما

غزل شماره 318 : نیستی پیشه‌ کن از عالم پندار برآ

غزل شماره 319 : وصف لب تو گر دمد از گفتگوی ما

غزل شماره 320 : وفاق تخم ثباتی نکاشت در دل و دینها

غزل شماره 321 : وهم راحت صید الفت ‌کرد مجنون مرا

غزل شماره 322 : هر جا روی ای ناله سلامی ببر از ما

غزل شماره 323 : هر چند گرانی بود اسباب جهان را

غزل شماره 324 : هرزه بر گردون رساندی وهم بود و هست را

غزل شماره 325 : هر کجا تسلیم بندد بر میان شمشیر را

غزل شماره 326 : هر کجا نسخه‌ کنند آن خط ریحانی را

غزل شماره 327 : هستی به ‌تپش رفت و اثر نیست نفس را

غزل شماره 328 : هم آبله هم چشم پر آب است دل ما

غزل شماره 329 : همچو عنقا بی ‌نیاز عرض ایجادیم ما

غزل شماره 330 : همه عمر با تو قدح زدیم و نرفت رنج خمار ما

غزل شماره 331 : هوس مشتاق رسوایی مکن سودای پنهان را

غزل شماره 332 : یک آه سرد نیم شبی از جگر برآ

ب : 

غزل شماره 333 : از خامشی مپرس و ز گفتار عندلیب

غزل شماره 334 : از روانی در تحیر هم اثر می‌دارد آب

غزل شماره 335 : از سر مستی نبود امشب خطابم با شراب

غزل شماره 336 : اگر برافکنی از روی ناز طرف نقاب

غزل شماره 337 : امشب ز ساز مینا گرم است جای مطرب

غزل شماره 338 : ای جلوهٔ تو سرشکن شان آفتاب

غزل شماره 339 : ای چیده نقش پای تو دکان آفتاب

غزل شماره 340 : ای منت عرق ز جبینت بر آفتاب

غزل شماره 341 : باز در گلشن ز خویشم می‌برد افسون آب

غزل شماره 342 : ببند چشم و خط هر کتاب را دریاب

غزل شماره 343 : به خاک راه ‌که ‌گردید قطره‌ زن مهتاب

غزل شماره 344 : به‌ روی نسخهٔ‌ هستی‌ که نیست جز تب و تاب

غزل شماره 345 : پرتو حسن تو هر جا شد نقاب افکن در آب

غزل شماره 346 : بزم ما را نیست غیر از شهرت عنقا شراب

غزل شماره 347 : بس‌ که دارد برق تیغت در گذشتن ها شتاب

غزل شماره 348 : بسکه شد از تشنه‌ کامی های ما نایاب آب

غزل شماره 349 : بود داغ من مردم دیدهٔ شب

غزل شماره 350 : به وصول مقصد عافیت نه دلیل جو نه عصا طلب

غزل شماره 351 : به نیم‌ گردش آن چشم فتنه رنگ شراب

غزل شماره 352 : پیام داشت به عنقا خط جبین حباب

غزل شماره 353 : بی‌ کمالی‌ نیست دل از شرم چون می‌گردد آب

غزل شماره 354 : بی ‌لطافت نیست ‌از بس‌ وحشت آهنگ است آب

غزل شماره 355 : پیوسته است از مژه بر دیده‌ها نقاب

غزل شماره 356 : تا از آن پای نگارین بوسه‌ای‌ کرد انتخاب

غزل شماره 357 : تاب زلفت سایه آویزد به طرف آفتاب

غزل شماره 358 : تا زند فال‌ گهر بیتابی آهنگ است آب

غزل شماره 359 : تا نمی‌دزدد غبار غفلت هستی خطاب

غزل شماره 360 : چو شمع تا سحر افسانه می‌شود تب و تاب

غزل شماره 361 : چو من ز کسوت هستی تر آمده‌ ست حباب

غزل شماره 362 : چیست آدم مفرد کلک د‌بیرستان رب

غزل شماره 363 : خون بسته است از غم آن لعل پان به لب

غزل شماره 364 : دل از خمار طلب خون کن و شراب طلب

غزل شماره 365 : ز درد تشنه‌ لبی ها در این محیط سراب

غزل شماره 366 : سایه اندازد اگر بخت سیاه من در آب

غزل شماره 367 : شب‌ که شد جوش فغانم همنوای عندلیب

غزل شماره 368 : صبحدم سیاره بال افشاند از دامان شب

غزل شماره 369 : طرب در این باغ می‌خرامد ز ساز فرصت پیام بر لب

غزل شماره 370 : علمی ‌که خلق یافته بی چونش انتخاب

غزل شماره 371 : فال تسلیم زن و شوکت شاهی دریاب

غزل شماره 372 : فیض حلاوت از دل بی‌ کبر و کین طلب

غزل شماره 373 : گذشته‌ ام به تنک ظرفی از مقام حباب

غزل شماره 374 : گر به این‌ گرمی است آه شعله‌ زای عندلیب

غزل شماره 375 : گر در این بحر اعتباری از هنر می‌دارد آب

غزل شماره 376 : گر شود آن نرگس میگون مقابل با شراب

غزل شماره 377 : کیفیت هوای که دارد سر حباب

غزل شماره 378 : ممسک اگر به عرض سخا جوشد از شراب

غزل شماره 379 : می‌دهد دل را نفس آخر به سیل اضطراب

غزل شماره 380 : می‌کنم ‌گاهی به یاد مستی چشمت شتاب

غزل شماره 381 : ندانم بازم آغوش‌ که خواهد شد دچار امشب

غزل شماره 382 : نشسته‌ایم به یادت ز گریه تنگ در آب

غزل شماره 383 : نگویمت به خطا ساز یا صواب طلب

غزل شماره 384 : نی‌ام‌ آنکه به‌ جرأت وصف ‌لبت رسدم خم و پیچ عنانِ ادب

غزل شماره 385 : وقت پیری شرم دارید از خضاب

غزل شماره 386 : هر کجا بی ‌رویت از چشمم برون می‌گردد آب

غزل شماره 387 : هر که را کردند راحت محرم احسان شب

غزل شماره 388 : هر گه به باغ بی‌ تو فکندم نظر در آب

غزل شماره 389 : همیشه سنگدلانند نامدار طرب

غزل شماره 390 : یا حسن‌ گیر صورت آفاق یا نقاب

ت : 

غزل شماره 391 : آتش وحشتم آنجا که برافروخته است

غزل شماره 392 : آخر سیاهی از سر داغم به ‌در نرفت

غزل شماره 393 : آرزوی دل‌، چو اشک از چشم ما افتاده است

غزل شماره 394 : آزادگی‌، غبار در و بام خانه نیست

غزل شماره 395 : آستان عشق جولانگاه هر بیباک نیست

غزل شماره 396 : آغاز نگاهم به قیامت نظری داشت

غزل شماره 397 : آفت سر و برگ هوس آرایی جاه است

غزل شماره 398 : آگاهی و افسردگی دل چه خیال است

غزل شماره 399 : آمدم تا صد چمن بر جلوه‌ نازان بینمت

غزل شماره 400 : آمد و رفت نفس نیرنگ توفان بلاست

غزل شماره 401 : آن جنگجو به ظاهر اگر پشت داده است

غزل شماره 402 : آنچه‌ در بال‌ طلب رقص است‌، در دل آتش است

غزل شماره 403 : آن شعله‌ که در دل شرر عشق و هوس ریخت

غزل شماره 404 : آیینهٔ دل داغ جلا ماند و نفس سوخت

غزل شماره 405 : اجابتی ندمید از دعای‌ کس به دو دست

غزل شماره 406 : احتیاجی با مزاج سبزه و گل شامل است

غزل شماره 407 : ادب اظهارم و با وصل توام ‌کاری هست

غزل شماره 408 : ادب نه‌ کسب عبادت نه سعی حق ‌طلبی ‌ست

غزل شماره 409 : از بس قماش دامن دلدار نازک است

غزل شماره 410 : از چمن تا انجمن جوش بهار رحمت است

غزل شماره 411 : از حباب اینقدرم عبرت احوال بس است

غزل شماره 412 : از ره و منزل تحقیق اگر دوری نیست

غزل شماره 413 : از میانش مو به موی ناتوانان جستجوست

غزل شماره 414 : ازین بساط ‌کسی داغ آرمیدن رفت

غزل شماره 415 : اشک از مژگان درین ویرانه نشکست و نریخت

غزل شماره 416 : اشک یک لحظه به مژگان بار است

غزل شماره 417 : اضطراب نبض دل تمهید آهنگ فناست

غزل شماره 418 : اگر می نیست جمعیت ‌کدام است

غزل شماره 419 : الفت تن باعث فکر پریشان دل است

غزل شماره 420 : الفت دل عمرها شد دست و پایم بسته است

غزل شماره 421 : امروز دور صحبت وقف ستم ایاغی ‌ست

غزل شماره 422 : امروز که امید به‌ کوی تو مقیم است

غزل شماره 423 : امشب که به دل حسرت دیدار کمین داشت

غزل شماره 424 : اندیشه در نزاکت معنی کمال داشت

غزل شماره 425 : اوج جاه‌، آثارش از اجزای مهمل ریخته ‌ست

غزل شماره 426 : او گفتن ما و تو به هر رنگ ضرور است

غزل شماره 427 : ای پر فشان چون بوی‌ گل بیرنگی از پیراهنت

غزل شماره 428 : ای خم مژگان شکوه نرگس مستانه‌ات

غزل شماره 429 : ای ذوق فضولی ز خود انداخته دورت

غزل شماره 430 : ای صبح گرد ناز تو از کاروان کیست

غزل شماره 431 : ای ظفر شیفتهٔ همت نصرت فالت

غزل شماره 432 : ای عدم ‌پرورده لاف هستی‌ات جای حیاست

غزل شماره 433 : ای غرهٔ اقبال سرانجام تو شوم است

غزل شماره 434 : ای ‌کعبه جو یقینی اگر کار بستن است

غزل شماره 435 : ای که دنیا و جلالش دیده‌ای خمیازه است

غزل شماره 436 : این انجمن چو شمع مپندار جای ماست

غزل شماره 437 : این ‌زمان یک طالب ‌مستی درین میخانه نیست

غزل شماره 438 : ای هستی از قصر غنا افکنده در ویرانه‌ات

غزل شماره 439 : با دل تنگ است‌ کار اینجا ز حرمان چاره نیست

غزل شماره 440 : باز با طرز تکلف آشنا می‌بینمت

غزل شماره 441 : باز درس خاشاکم سطر شعله خوانیهاست

غزل شماره 442 : باز سرگرمی نظاره به سامان شده است

غزل شماره 443 : باز گردون در عبیر افشانی زلف شب است

غزل شماره 444 : بازم به دل نوید صفایی رسیده است

غزل شماره 445 : باز وحشی‌ جلوه‌ای ‌در دیده جولان ‌کرد و رفت

غزل شماره 446 : با کمال بی‌ نقابی پرده‌ دارم شیونست

غزل شماره 447 : بجاست‌ شکوهٔ ما تا ره فغان خالیست

غزل شماره 448 : بحر رازم پیچ و تاب فکر گرداب من است

غزل شماره 449 : به حیرتم چه فسون داشت بزم نیرنگت

غزل شماره 450 : به خوان لذت دنیا گزند بسیار است

غزل شماره 451 : به‌ دست و تیغ ‌کسی خون من حنا بسته‌ است

غزل شماره 452 : پُر بیکسم امروز کسی را خبرم نیست

غزل شماره 453 : بر چهرهٔ آثار جهان رنگ سبب نیست

غزل شماره 454 : بر روی ما چو صبح نه‌ رنگی شکسته است

غزل شماره 455 : بر تپیدن های دل هم دیده‌ای واکردنی‌ ست

غزل شماره 456 : برق آفت لمعه در بی‌ ضبطی اسرار داشت

غزل شماره 457 : برق با شوقم شراری بیش نیست

غزل شماره 458 : برگ طربم عشرت بی‌ برگ و نوایی ‌ست

غزل شماره 459 : برگ عیش من به ساز بیخودی آماده است

غزل شماره 460 : بر کمر تا بهله آن‌ ترک نزاکت مست بست

غزل شماره 461 : برگ و سازم جز هجوم‌ گریهٔ بیتاب نیست

غزل شماره 462 : بروت تافتنت ‌گربه شانی هوس است

غزل شماره 463 : به زخم هستی اگر شرم بخیه پردازی ‌ست

غزل شماره 464 : بزم پیری ‌کز قد خم‌ گشتهٔ ما چنگ اوست

غزل شماره 465 : بزم تصور تو کدورت ایاغ نیست

غزل شماره 466 : بزم‌ گردون صبح‌ خیز از گرد بیتاب من است

غزل شماره 467 : بسکه آفت ما ضعیفان را حصار آهن است

غزل شماره 468 : بسکه اجزایم چمن ‌پروردهٔ نیرنگ اوست

غزل شماره 469 : بسکه از طرز خرامت جلوهٔ مستانه ریخت

غزل شماره 470 : بسکه امشب بی ‌توام سامان اعضا آتش است

غزل شماره 471 : بسکه این‌ گلشن افسرده‌ کدورت رنگ است

غزل شماره 472 : بسکه برق یأس بنیاد من ناکام سوخت

غزل شماره 473 : بسکه بیقدری دلیل دستگاه عالم است

غزل شماره 474 : بسکه حرف مدعا نازک رقم افتاده است

غزل شماره 475 : بسکه دارم غنچهٔ شوق تو پنهان زیر پوست

غزل شماره 476 : بسکه در بزم توام حسرت جنون پیمانه است

غزل شماره 477 : بسکه‌ دشت از نقش ‌پای ‌لیلی ما پر گل است

غزل شماره 478 : بسکه راز عجز ما بالید پنهان زیر پوست

غزل شماره 479 : بسکه ساز این بساط آشفتگی های دل است

غزل شماره 480 : بسکه سودای توام سر تا به پا زنجیر پاست

غزل شماره 481 : بسکه مستان را به قدر می کشی ها آبروست

غزل شماره 482 : بعد ازین باید سراغ ‌من ز خاموشی‌ گرفت

غزل شماره 483 : بعد مرگم شام‌ نومیدی سحر آورده است

غزل شماره 484 : به فکر دل لبم از ربط قیل و قال ‌گذشت

غزل شماره 485 : به‌ گلزاری‌ که حسنت بی‌ نقابست

غزل شماره 486 : به محفلی‌ که دل آیینهٔ رضا طلبی ‌ست

غزل شماره 487 : بندگی با معرفت خاص حضور آدمی ‌ست

غزل شماره 488 : بندگی هنگامهٔ عشرت پرستی ها بس است

غزل شماره 489 : بهار آیینهٔ رنگی ‌که باشد صرف آیینت

غزل شماره 490 : بیا ای جام و مینای طرب نقش‌ کف پایت

غزل شماره 491 : بی ‌ادب بنیاد هستی عافیت در بار نیست

غزل شماره 492 : بیا که آتش ‌کیفیت هوا تیز است

غزل شماره 493 : بیا که هیچ بهاری به حسرت ما نیست

غزل شماره 494 : بیتابی عشق این همه نیرنگ هوس ریخت

غزل شماره 495 : بی ‌توام جای نگه جنبش مژگانی هست

غزل شماره 496 : بی ‌تو در هر جا دل صبر آزما خواهد شکست

غزل شماره 497 : بی ‌دماغی مژدهٔ پیغام‌ محبوبم بس است

غزل شماره 498 : بی رخت در چشمهٔ آیینه خاک است آب نیست

غزل شماره 499 : پیر عقل از ما به درد نان مقدم رفته است

غزل شماره 500 : بی ‌روی تو مژگان چه نگارد به سرانگشت

غزل شماره 501 : پیری‌ام پیغامی از رمز سجود آورده است

غزل شماره 502 : بی ساز انفعال سراپای من تهی‌ ست

غزل شماره 503 : پیش چشمی ‌که نور عرفان نیست

غزل شماره 504 : بی‌ شکست از پردهٔ سازم نوایی برنخاست

غزل شماره 505 : بیقراری های چرخ از دست کجرفتاری است

غزل شماره 506 : بی ‌کدورت نیست هر جا محرمی یا غافلی‌ ست

غزل شماره 507 : بی ‌محابا بر من مجنون میفشان پشت دست

غزل شماره 508 : پیوستگی به حق‌ ز دو عالم بریدن است

غزل شماره 509 : تا به ‌کی خواهی ز لاف بخت بر سرها نشست

غزل شماره 510 : تا به مطلوب رسیدن ‌کاریست

غزل شماره 511 : تا جنون نقد بهار عشرتم در چنگ داشت

غزل شماره 512 : تا حیرت خرام تو سامان دیده است

غزل شماره 513 : تا ز آغوش ‌وداعت داغ حیرت‌ چیده است

غزل شماره 514 : تا ز جنس تب و تاب نفس آثاری هست

غزل شماره 515 : تا ز حسن او گلستان تماشا رنگ داشت

غزل شماره 516 : تا ز مستی غنچه بر فرق چمن مینا شکست

غزل شماره 517 : تا عرقناک از چمن آن شوخ بی ‌پروا گذشت

غزل شماره 518 : تا غبار خط بر آن حسن صفا پیرا نشست

غزل شماره 519 : تا فلک در گردش است آفت به‌ هر سو هاله است

غزل شماره 520 : تا نظر بر شوخی آن نرگس خودکام داشت

غزل شماره 521 : تا نفس باقی است در دل ر‌نگ‌ کلفت مضمر است

غزل شماره 522 : تعین جز افسون اوهام نیست

غزل شماره 523 : تنم ز بند لباس تکلف آزاد است

غزل شماره 524 : تنها نه ذره دقت اظهار داشته ‌ست

غزل شماره 525 : تو آفتاب و جهان جز به جستجوی تو نیست

غزل شماره 526 : تو از آن خلوت یکتا چه خبر خواهی داشت

غزل شماره 527 : توان به صبر نمودن دل شکسته درست

غزل شماره 528 : تویی ‌که غیر دلم هیچ‌ جا مقام تو نیست

غزل شماره 529 : تو خود شخص نفس‌ خویی که با دل ‌نیست پیوندت

غزل شماره 530 : تو محو خواب و در سیر کن ‌فکان بازست

غزل شماره 531 : تو مست وهم و درین بزم بوی صهبا نیست

غزل شماره 532 : تهمت ‌افسردگی بر طینت عاشق خطاست

غزل شماره 533 : تیره‌ بختی چون هجوم آرد سخن مُهر لب است

غزل شماره 534 : جایی ‌که مرگ شهرت انجام داشته ‌ست

غزل شماره 535 : جایی‌ که‌ نُه فلک ز حیا سر فکنده است

غزل شماره 536 : چارهٔ دردسر دیر محبت جلی ‌ست

غزل شماره 537 : جای آرام به وحشتکدهٔ عالم نیست

غزل شماره 538 : جرأت سؤال شرم ترا گر جواب داشت

غزل شماره 539 : جز خموشی هر که دل بر ناله و فریاد داشت

غزل شماره 540 : جز خون‌ دل ز نقد سلامت به دست نیست

غزل شماره 541 : چشم بیدار طرب مایهٔ سامان ‌گل است

غزل شماره 542 : چشم خرد آیینهٔ جام می ناب است

غزل شماره 543 : چشم ‌وا کن حسن نیرنگ قدم بی‌ پرده است

غزل شماره 544 : چشمی ‌که ندارد نظری حلقهٔ دام است

غزل شماره 545 : چمن امروز فرش منزل‌ کیست

غزل شماره 546 : جنس ما با این‌ کسادی قیمتی فهمیده است

غزل شماره547 : جنس موهومم دکان آبرویی چیده است

غزل شماره 548 : چنین ‌که عمر تأملگر شتاب ‌گذشت

غزل شماره 549 : چنین ‌که نیک و بد ما به عجز وابسته‌ ست

غزل شماره 550 : جوش ‌حرص‌ از یأس من ‌آخر ز تاب ‌و تب نشست

غزل شماره 551 : چو صبحم دماغ می ‌آشام نیست

غزل شماره 552 : چو لاله بی ‌تو ز بس رنگ اعتبارم سوخت

غزل شماره 553 : چون حباب آیینهٔ ما از خموشی روشن ‌است

غزل شماره 554 : چون حبابم الفت وهم بقا زنجیر پاست

غزل شماره 555 : چون حبابم ‌شیشهٔ دل هر کجا خواهد شکست

غزل شماره 556 : چون سپند آرام جسم دردناکم ناله است

غزل شماره 557 : چون سایه بس ‌که کلفت غفلت سرشت ماست

غزل شماره 558 : چون سحر طومار چاک سینه‌ام وا کردنی‌ ست

غزل شماره 559 : چون شمع اگر خلق پس و پیش‌ گذشته ‌ست

غزل شماره 560 : جهان در سرمه خوابید از خیال چشم فتّانت

غزل شماره 561 : جهان ز جنس اثرهای این و آن خالیست

غزل شماره 562 : جهان قلمرو توفان اعتبار تو نیست

غزل شماره 563 : چه خوش است اگر بود آنقدر هوس بلندی منظرت

غزل شماره 564 : چه دارد این صفات حاجت آیات

غزل شماره 565 : چه سحر بود که دوشم دل آرزوی تو داشت

غزل شماره 566 : چه گوید آینه‌ام شکر خوش معاشی حیرت

غزل شماره 567 : حایل عزم نفس ‌گرد ره و فرسنگ نیست

غزل شماره 568 : حذر ز راه محبت‌ که پر خطرناک است

غزل شماره 569 : حیرتم عمری به امید ندامت شاد داشت

غزل شماره 570 : حضور کلبهٔ فقر از تکلفات بری ‌ست

غزل شماره 571 : حیرت دمیده‌ام گل داغم بهانه‌ای ‌ست

غزل شماره 572 : خاک غربت‌ کیمیای مردم نیک اختر است

غزل شماره 573 : خاک نمیم‌، ما را،‌ کی فکر عجز و جاه است

غزل شماره 574 : خامش نفسم شوخی آهنگ من این است

غزل شماره 575 : خامشی در پرده سامان تکلم‌ کرده است

غزل شماره 576 : خاموشی‌ام جنونکدهٔ شور محشر است

غزل شماره 577 : خطّ ‌خوبان هم‌، حریف طبع وحشت‌ پیشه نیست

غزل شماره 578 : خط لعلت غبار حیرت ‌افزاست

غزل شماره 579 : خلق را بر سر هر لقمه ز بس سرشکنی‌ ست

غزل شماره 580 : خم مکن در عرض حاجت تا توانی پشت دست

غزل شماره 581 : خنده‌ صبحی‌ ست ‌که در بند گریبان‌ گل است

غزل شماره 582 : خنده تنها نه همین بر گل و سوسن تیغ است

غزل شماره 583 : خنده‌ام صبحی به صد چاک ‌گریبان آشناست

غزل شماره 584 : خواب در چشم و نفس بر دل محزون بار است

غزل شماره 585 : خواب را‌ در دیدهٔ حیران عاشق بار نیست

غزل شماره 586 : خواجه تا کی باید این بنیاد رسوایی ‌که نیست

غزل شماره 587 : خود گدازی نم‌ کیفیت صهبای من است

غزل شماره 588 : خودنمایی ها کثافت جوهریست

غزل شماره 589 : خیالی سدّ راه عبرت ماست

غزل شماره 590 : دارم ز نفس ناله ‌که جلاد من این است

غزل شماره 591 : داغ اگر حلقه زند ساغر صهبای دل است

غزل شماره 592 : در آن بساط ‌که حسنت دچار آینه است

غزل شماره 593 : در آن مقام‌ که عرض جلال معبود است

غزل شماره 594 : در بهار گریه عیش بیدلان آماده است

غزل شماره 595 : در پیچ و تاب‌ گیسو تا شانه را عروسی ‌ست

غزل شماره 596 : در تکلم از ندامت هیچ ‌کس آسوده نیست

غزل شماره 597 : در تماشایی ‌که باید صد مژه بالا شکست

غزل شماره 598 : در چمن ‌گر طرف دامانت صبا خواهد شکست

غزل شماره 599 : در جنونم موی سر سامان راحت چیده است

غزل شماره 600 : در جهان عجز طاقت پیشگی‌ گردن زنست

غزل شماره 601 : در خموشی یک قلم آوازهٔ جمعیت است

غزل شماره 602 : در خور غفلت نگاهی رونق ما و منست

غزل شماره 603 : در خیال ‌آباد راحت آگهی نامحرم است

غزل شماره 604 : دَرِ خیال مزن فهم خویش ساز تو نیست

غزل شماره 605 : در ربط خلق یکسر ناموس‌ کبریایی‌ ست

غزل شماره 606 : در سایۀ‌ ابرو نگهت مست و خرابست

غزل شماره 607 : در سیرگاه امر تحیر مقدم است

غزل شماره 608 : در تپش‌ آباد دهر، حیرت دل لنگر است

غزل شماره 609 : در طریق رفتن از خود رهبری در کار نیست

غزل شماره 610 : در طلبت شب چه جنون ها گذشت

غزل شماره 611 : در گلستانی‌ که دل را با اشاراتش سری‌ ست

غزل شماره 612 : در گلستانی‌ که‌ گرد عجز ما افتاده است

غزل شماره 613 : در گلشن هوس ‌که سراغ‌ گلیش نیست

غزل شماره 614 : در ندامت ‌گل مقصود به بر نزدیک است

غزل شماره 615 : در وادیی که قدرت عجزم کمال داشت

غزل شماره 616 : در وصلم و سیرم به‌ گریبان خیال است

غزل شماره 617 : درین ‌گلشن دو روزت خنده‌ کاریست

غزل شماره 618 : دل از بهار خیال تو گلشن رازست

غزل شماره 619 : دل از غبار نفس زخم خفته در نمک است

غزل شماره 620 : دل از ندامت هستی‌، مکدر ا‌فتاده‌ ست

غزل شماره 621 : دل انجمن صد طرب از یاد وصالست

غزل شماره 622 : دل به ‌سعی آب‌ گردیدن طرب پیمانه است

غزل شماره 623 : دل به یاد پرتو حسنت سراپا آتشست

غزل شماره 624 : دل به یاد جلوه‌ای طاقت به غارت داده است

غزل شماره 625 : دل در قدم آبله پایان ‌که شکسته‌ ست

غزل شماره 626 : دل را به خیال خط او سیر فرنگیست

غزل شماره 627 : دل را ز نگه دام هوس بر سر راه است

غزل شماره 628 : دل را گشاد کار ز صد عقده برترست

غزل شماره 629 : دل ز اوهام غبارآلودست

غزل شماره 630 : دل عمرهاست آینه ترتیب داده است

غزل شماره 631 : دل گرم من آتشخانه ٔ‌کیست

غزل شماره 632 : دل ماند بی‌ حس و غمت افشانده بال رفت

غزل شماره 633 : دلم چو غنچه در آغوش ‌‌عافیت تنگ است

غزل شماره 634 : دل‌ مضطرب یأس ‌و نفس ناله به‌ چنگ است

غزل شماره 635 : دوری از اسباب ما و من به حق پیوستن است

غزل شماره 636 : دوری منزلم از بسکه ندامت اثر است

غزل شماره 637 : دوستان ظلمی به حال نامرادم رفته است

غزل شماره 638 : دوش از نظر خیال تو دامن‌ کشان ‌گذشت

غزل شماره 639 : دوش در راه خیالت عجز شوق آهنگ داشت

غزل شماره 640 : دی به‌ شبنم‌ گریهٔ‌ ما نوگلی خندید و رفت

غزل شماره 641 : د‌ی ترنگی از شکست ساغرم ‌گل ‌کرد و ریخت

غزل شماره 642 : دی حرف خرامش به لبم بال ‌گشا رفت

غزل شماره 643 : دیدۀ حیرت نگاهان را به مژگان ‌کار نیست

غزل شماره 644 : دیده‌ای را که به نظّارۀ دل محرم نیست

غزل شماره 645 : راحت‌ جاوید عشاق ‌از فضولی رستن است

غزل شماره 646 : راحت‌ کجاست گر دلت‌ از خویش رسته نیست

غزل شماره 647 : رزق‌، خلوتگه اندیشهٔ روزی‌ خوار است

غزل شماره 648 : رفتن عمر ز رفتار نفس ها پیداست

غزل شماره 649 : رنگت به چشم لاله بساط نظاره سوخت

غزل شماره 650 : رنگ خون گلجوش زخم تیغ گلچین بوده است

غزل شماره 651 : رنگ ‌عجزم لیک با وضع‌ خموشم ‌کار نیست

غزل شماره 652 : رنگ گلش بهار خط از دور دید و رفت

غزل شماره 653 : رنگم درین چمن به هوس پر زننده نیست

غزل شماره 654 : ز آهم نخل حسرت شعله بالاست

غزل شماره 655 : ز آتش رخسار که ساغر گرفت

غزل شماره 656 : زان اشک ‌که چون شمع ز چشم‌ تر من ریخت

غزل شماره 657 : زان خوشه‌ که میناگری باغ عنب داشت

غزل شماره 658 : ز انقلاب جسم‌، دل بر ساز وحشت هاله نیست

غزل شماره 659 : زاهد که ‌بادش‌ آفت ایمان شکست و ریخت

غزل شماره 660 : زبان چو کج‌ روش افتد جنون بد مست است

غزل شماره 661 : ز بس به خلوت حسن تو بار آینه است

غزل شماره 662 : ز بس که معنی مکتوب عشق پیچش داشت

غزل شماره 663 : ز خود رمیدن ‌دل بسکه شوخی ‌انگیز است

غزل شماره 664 : ز خویش‌ مگذر اگر جوهرت‌ شناسایی‌ ست

غزل شماره 665 : ز دستگاه جنون راز همتم فاش است

غزل شماره 666 : ز دهر نقد تو جز پیچ و تاب دشوار است

غزل شماره 667 : ز شور حیرت من گوش‌ عالمی باز است

غزل شماره 668 : ز غصه چاره ندارد دلی که آگاه است

غزل شماره 669 : ز فقر تا به شهادت شد آشنا انگشت

غزل شماره 670 : ز گریه‌، سیری چشم پر آب دشوار است

غزل شماره 671 : زلف آشفته سری موجهٔ د‌ریای من است

غزل شماره 672 : زندگانی از نفس آفت بنا افتاده است

غزل شماره 673 : زندگانی در جگر خار است و در پا سوزن است

غزل شماره 674 : زندگانی‌ ست‌ که جز مرگ سرانجام نداشت

غزل شماره 675 : زندگی تمهید اسباب فناست

غزل شماره 676 : زندگی را شغل پرواز فنا جزو تن است

غزل شماره 677 : زندگی سدّ ره جولان ماست

غزل شماره 678 : زندگی شوخی کمین رمیست

غزل شماره 679 : زندگی نقد هزار آزارست

غزل شماره 680 : ز نقش پای تو کایینه ‌دار آینه است

غزل شماره 681 : زهی چمن ساز صبح فطرت‌، ‌تبسم لعل مهرجویت

غزل شماره 682 : زهی ‌خمخانهٔ حیرت‌،‌ کلام‌ هوش تسخیرت

غزل شماره 683 : زهی مخموری عالم گلی از حسرت جامت

غزل شماره 684 : زهی هنگامهٔ امکان‌، جنون‌ ساز غریبانت

غزل شماره 685 : زیر گردون طبع آزادی نوایی برنخاست

غزل شماره 686 : زین دو شرر داغ دل هستی ما عبرتیست

غزل شماره 687 : زین سال و ماه فرصت کارت منزه است

غزل شماره 688 : زین عبارات جنون تحقیق بی ‌ناموس نیست

غزل شماره 689 : زین من و ما زندگی سیر فنایی کرد و رفت

غزل شماره 690 : سادگی دل را اسیر فکرهای خام داشت

غزل شماره 691 : ساز تو کمین نغمهٔ بیداد شکستی ‌ست

غزل شماره 692 : سایهٔ دستی اگر ضامن احوال ماست

غزل شماره 693 : ستم شریک من یأس خو شدن ستم است

غزل شماره 694 : سخت‌ جانی از من محزون‌ که باور داشته ‌ست

غزل شماره 695 : سر خط درس‌ کمالت منتخب دانی بس است

غزل شماره 696 : سرشکم نسخهٔ دیوانهٔ کیست

غزل شماره 697 : سرکشی ها به مرگ راهبرست

غزل شماره 698 : سر کیست تا برد آرزو به غبار سجده‌ کمینی‌ات

غزل شماره 699 : سرمایهٔ عذر طلبم از همه بیش است

غزل شماره 700 : سر منزل ثبات قدم جاده‌ ساز نیست

غزل شماره 701 : سرنوشت روی‌ جانان خط مشکین بوده است

غزل شماره 702 : سرو بهار جلوه قد دلستان‌ کیست

غزل شماره 703 : سرو چمن دل الف شعلهٔ آهی ست

غزل شماره 704 : سر هر کس ز گلی پر زده است

غزل شماره 705 : سعی ‌جاه آرزوی خاک شدن در سر دا‌شت

غزل شماره 706 : سعی روزی داشتم آخر ندامت پیش رفت

غزل شماره 707 : سعی ناپیدا و حسرت ها دویدن آرزوست

غزل شماره 708 : سفله با جاه نیز هیچکس است

غزل شماره 709 : سوخت دل در محفل تسلیم و از جا برنخاست

غزل شماره 710 : سیرابی ازین باغ هوس‌، یأس‌ پرست است

غزل شماره 711 : سیر بهار این باغ از ما تمیز‌‌خواه است

غزل شماره 712 : شب به یاد آن لب خموش گذشت

غزل شماره 713 : شب‌ که جوش‌ حسرتی ‌زان نرگس‌ خودکام داشت

غزل شماره 714 : شب ‌که حیرت ‌با خیالت‌ طرح ‌قیل ‌و قال ریخت

غزل شماره 715 : شب‌ که شور بلبل ما ریشه در گلزار داشت

غزل شماره 716 : شب‌ که طاووس مرا شوق تو بال‌ افشان داشت

غزل شماره 717 : شب گریه‌ام به ‌آن همه سامان ‌شکست ‌و ریخت

غزل شماره 718 : شب هجوم جلوۀ او در خیالم جا گرفت

غزل شماره 719 : شعلهٔ بی‌ بال و پر سجده گر اخگر است

غزل شماره 720 : شعله‌ ها در گرمجوشی‌، داغ آه سرد ماست

غزل شماره 721 : شوخ بیباکی‌ که رنگ عیش هر کاشانه ریخت

غزل شماره 722 : شوخی‌ انداز جرأت ها ضعیفان را بلاست

غزل شماره 723 : شوخی که جهان‌ گرد جنون نظر اوست

غزل شماره 724 : شور استغنای عشق از حسرت دل بوده است

غزل شماره 725 : شوق تا گرم عنان نیست فسردن برجاست

غزل شماره 726 : شوق ‌دیدارم و در چشم‌ کسان راه من است

غزل شماره 727 : شوکت ‌شاهی‌ام از فیض‌ جنون ‌در قدم است

غزل شماره 728 : شهید خندۀ زخمم ‌که تیغ‌ همدم اوست

غزل شماره 729 : شیخ تا عزم بر نماز شکست

غزل شماره 730 : صاحب خلق حسن‌،‌ گل ها به دامن داشته‌ ست

غزل شماره 731 : صاف‌ طبعان را غمی از خار خار کینه نیست

غزل شماره 732 : صبح از دل چاک‌ که در این باغ سخن رفت

غزل شماره 733 : صبح این بادیه آشوب تپش های دل است

غزل شماره 734 : صبح هستی نیست نیرنگ هوس بالیده است

غزل شماره 735 : صد هنر در پردۀ دل فرش اقبال صفاست

غزل شماره 736 : صفای آب به یاد غبار راه‌ کسی است

غزل شماره 737 : صفای حال ما مغشوش رنگیست

غزل شماره 738 : صفحهٔ دل بی ‌خط زخم تو فرد باطلست

غزل شماره 739 : صنعت نیرنگ دل بر فطرت‌ کس فاش نیست

غزل شماره 740 : صورت راحت نفور از مردمان عالمست

غزل شماره 741 : طاس این نرد اختیاری نیست

غزل شماره 742 : طبعی ‌که امیدش اثر آمادهٔ بیم است

غزل شماره 743 : تپیدن دل عشاق محو کسوت آه است

غزل شماره 744 : طوق چون فاخته‌، شیرازهٔ مشت پر ماست

غزل شماره 745 : عاشقی مقدور هر عیاش نیست

غزل شماره 746 : عاقبت چون شعله خاکستر به فرق ما نشست

غزل شماره 747 : عالم ایجاد عشرتخانهٔ جزو و کل است

غزل شماره 748 : عالم طلسم وحشت چشم سیاه اوست

غزل شماره 749 : عالمی را بی ‌زبانی های من پوشیده است

غزل شماره 750 : عجز بینش با تعلق های امکان آشناست

غزل شماره 751 : عجز ما چندین غبار از هر کمین برداشته ‌ست

غزل شماره 752 : عرق‌ فشانی شبنم در این حدیقه‌ گواه است

غزل شماره 753 : عزّت ‌و خواری دهر آن همه دور از هم نیست

غزل شماره 754 : عشرت ‌فروزِ انجمن هستی‌ام حیاست

غزل شماره 755 : عشرت موهوم هستی ‌کلفت دنیا بس است

غزل شماره 756 : عشق از خاک ‌من‌ آن روز که وحشت می‌بیخت

غزل شماره 757 : عمر گذشته بر مژه‌ام اشک بست و رفت

غزل شماره 758 : عمرها شد عجز طاقت سوی ‌جیبم رهبرست

غزل شماره 759 : عمری‌ ست به‌ چشمم ز نم اشک اثر نیست

غزل شماره 760 : عمری ست به حیرت نفس سوخته رام است

غزل شماره 761 : عنقا سراغم از اثرم وهم و ظن تهیست

غزل شماره 762 : غزال امن که الفت خیال مبهم اوست

غزل شماره 763 : غفلت از عاقبت عقوبت ‌زاست

غزل شماره 764 : غلغل صبح ازل از دل عالم برخاست

غزل شماره 765 : غم فراق چه و حسرت وصال تو چیست

غزل شماره 766 : غنچه در فکر دهانت ‌گوشه‌ گیر خسته‌ای‌ ست

غزل شماره 767 : فردوس دل‌، اسیر خیال تو بودنست

غزل شماره 768 : فرصت نظّاره تا مژگان گشودن درگذشت

غزل شماره 769 : فریاد که در عالم تحقیق‌ کسی نیست

غزل شماره 770 : فسون وهم چه مقدار رهزن افتادست

غزل شماره 771 : فضای وادی امکان پر از غبار فناست

غزل شماره 772 : فغان‌ که فرصت دام تلاش چیدن رفت

غزل شماره 773 : فکر آزادی به این عاجز سرشتی ها تریست

غزل شماره 774 : فکر تدبیر سلامت خون راحت خوردنست

غزل شماره 775 : فنا مثالم و آیینهٔ بقا اینجاست

غزل شماره 776 : قابل نخل ما بر دگرست

غزل شماره 777 : قامتش سامان شوخی از نگاه ما گرفت

غزل شماره 778 : قانون ادب پرده در صوت و صدا نیست

غزل شماره 779 : قصر غنا که عالم تحقیق نام اوست

غزل شماره 780 : قید الفت هستی وحشت آشیانیهاست

غزل شماره 781 : کار به نقش پا رساند جهد سر هواییت

غزل شماره 782 : کاهش طبع من از فطرت بیباک خود است

غزل شماره 783 : کام همت اگر انباشتهٔ ذوق خفاست

غزل شماره 784 : کتاب عافیتی قیل و قال باب تو نیست

غزل شماره 785 : گداز امن درین انجمن کم افتادست

غزل شماره 786 : گر آینه‌ات محرم زشتی و نکوییست

غزل شماره 787 : گر به سیر انجمن یا گشت‌ گلشن رفته است

غزل شماره 788 : گر جنونم هوس قطع منازل می‌داشت

غزل شماره 789 : گرد اندوه دلم دام تماشای صفاست

غزل شماره 790 : گردباد امروز در صحرا قیامت ‌کاشته‌ است

غزل شماره 791 : گردی ز خویش رفتن ما هیچ برنخاست

غزل شماره 792 : گرم‌رفتاری که سر در راه آن یکتا گذاشت

غزل شماره 793 : گر همه در سنگ بود آتش جدایی دید و سوخت

غزل شماره 794 : گل در چمن رسید و قدم بر هوا گذاشت

غزل شماره 795 : گلدستهٔ نزاکت حسنت که بسته است

غزل شماره 796 : گل‌ کردن هوس ز دل صاف تهمت است

غزل شماره 797 : کنون که مژدهٔ دیدار شوق بنیادست

غزل شماره 798 : کو خلوت و چه انجمن آثار جاه اوست

غزل شماره 799 : گوهر دل ز سخن رنگ صفا باخته است

غزل شماره 800 : که شود به وادی مدّعا بلد تسلّی منزلت

غزل شماره 801 : کینه را در دامن دل های سنگین مسکن است

غزل شماره 802 : لاف ما و من یکسر دعوی خداییهاست

غزل شماره 803 : لوح‌ هستی یک قلم از نقش قدرت عاری است

غزل شماره 804 : ما را به راه عشق طلب رهنما بس است

غزل شماره 805 : ما و من شور گرفتاریهاست

غزل شماره 806 : ما و من ‌گم ‌گشت هر گه خواب شد همبسترت

غزل شماره 807 : مبتذل صبح و شام تازگی‌ آرنده نیست

غزل شماره 808 : محرم حسن ازل اندیشهٔ بیگانه نیست

غزل شماره 809 : مرا به آبلهٔ پا چه مشکل افتادست

غزل شماره 810 : مست‌ عرفان را شراب دیگری در کار نیست

غزل شماره 811 : مشّاطهٔ شوخی‌ که به دستت دل ما بست

غزل شماره 812 : مقیّدان وفا را ز دل رمیدن نیست

غزل شماره 813 : موج جنون می‌زند، اشک پریشان ‌کیست

غزل شماره 814 : موج هر جا، در جمعیّت‌ گوهر زده است

غزل شماره 815 : می‌روم از خو‌یش ‌و حسرت گر‌م‌ اشک افشاندن است

غزل شماره 816 : میی ‌که شوخی رنگش جنون افلاک است

غزل شماره 817 : ناتوانی ‌گر چنین اعضای ما خواهد شکست

غزل شماره 818 : ناله‌ها داریم و کس زین انجمن آگاه نیست

غزل شماره 819 : نالهٔ ما شکوه‌ها امشب به بر آورده است

غزل شماره 820 : نسبت اشراف با دونان خطاست

غزل شماره 821 : نسخهٔ آرام دل در عرض آهی ابترست

غزل شماره 822 : نسزد به وضع فسردگی ز بهار دل مژه بستنت

غزل شماره 823 : نسیم‌ گل به خموشی ترانه‌ پرداز است

غزل شماره 824 : نشئهٔ هستی به دور جام پیری نارساست

غزل شماره 825 : نَفَسِ بوالهوسان بر دل ر‌وشن تیغ است

غزل شماره 826 : نفس را الفت دل پیچ و تابست

غزل شماره 827 : نفس محرّک جسم به غم فسردۀ ماست

غزل شماره 828 : نقّاش ازل تا کمر مو کمران بست

غزل شماره 829 : نقش دیبای هنر فرش ره اهل صفاست

غزل شماره 830 : نور دل در کشور آیینه نیست

غزل شماره 831 : نه جاه مایهٔ عصیان نه مال غفلت‌زاست

غزل شماره 832 : نه دیر مانع و نی‌ کعبه حایل افتادست

غزل شماره 833 : نه عشق سوخته و نه هوسْ ‌گداخته است

غزل شماره 834 : نه ما را صراحی نه پیمانه ‌ایست

غزل شماره 835 : نه منزل بی‌ نشان، نی جاده تنگ است

غزل شماره 836 : نه همین سبزه از خطش تر گشت

غزل شماره 837 : نیاز نامهٔ ما عرض سجده عنوانیست

غزل شماره 838 : نیست ایمن از بلا هر کس به فکر جستجوست

غزل شماره 839 : نیستی تا علم همّت عنقا برداشت

غزل شماره 840 : نیک و بد این مرحله خاکش به ‌کمین است

غزل شماره 841 : نیک و بدم از بختِ بدانجامْ سفید است

غزل شماره 842 : نی نقشِ چین نه حُسنِ فرنگ آفریدنست

غزل شماره 843 : واژگونی بسکه با وضعم قرین ‌گردیده است

غزل شماره 844 : وحشتِ مدّعا جنونْ ثمر است

غزل شماره 845 : وحشیِ صحرایِ حُسن، نرگسِ فتّانِ ‌کیست

غزل شماره 846 : وضعِ ترتیبِ ادب در عرصه‌گاه لاف نیست

غزل شماره 847 : وضع خطوطِ جبین از قلمِ مبهمیست

غزل شماره 848 : وهمِ هستی هیچکس را از تپیدن وانداشت

غزل شماره 849 : هرجا دلی تپیدنِ شوقِ خیال داشت

غزل شماره 850 : هرچند درین‌ گلشن هر سو گلِ خودروییست

غزل شماره 851 : هرچه از مدّت هست و بود است

غزل شماره 852 : هر سو نگرم دیده به دیدار حجابست

غزل شماره 853 : هر کجا وحشتی از آتشم افروخته است

غزل شماره 854 : هر کجا دستت برون از آستین‌ گردیده است

غزل شماره 855 : هر کجا گُل کرد داغی بر دلِ دیوانه سوخت

غزل شماره 856 : هر کجا لعل تو رنگِ خندۀ مستانه ریخت

غزل شماره 857 : هر که آمد سیر یأسی زین‌ گلستان‌ کرد و رفت

غزل شماره 858 : هر که را دستی ز همّت بود جز بر دل نداشت

غزل شماره 859 : هر کس ‌اینجا یک دو دم‌ دکّان بسمل چید و رفت

غزل شماره 860 : هستی به رنگِ صبح دلیلِ فنا بس است

غزل شماره 861 : هستی چو سحر عهد به پروازِ فنا بست

غزل شماره 862 : هما سراغم و زیر فلک مگس هم نیست

غزل شماره 863 : همّت ‌از هر دو جهان ‌جست ‌و ز دل در نگذشت

غزل شماره 864 : همّت چه برفرازد از شرمِ فقر ما دست

غزل شماره 865 : همّت ز گیر و دار جهان رمْ کمین خوش است

غزل شماره 866 : همّت من از نشانِ جاه چون ناوک‌ گذشت

غزل شماره 867 : همچو شبنم ادب آیینه زدودن بوده ‌ست

غزل شماره 868 : هم در ایجاد شکستی به دلم پا زده است

غزل شماره 869 : همه‌ کس‌ کشیده محمل به جنابِ‌ کبریایت

غزل شماره 870 : هوس ‌به فتنهٔ صد انجمن نگاه شکست

غزل شماره 871 : هوس، دل را شکستِ اعتبارست

غزل شماره 872 : هوس نماند ز بس عشقِ آن نگارم سوخت

غزل شماره 873 : هیچکس جز یأس‌، غمخوارِ منِ دیوانه نیست

غزل شماره 874 : هیچکس چون من درین‌ حرمان‌سرا ناشاد نیست

غزل شماره 875 : یاد آن جلوه ز چشمم‌ گرهِ اشک‌ گشاست

غزل شماره 876 : یادِ وصلی‌ کردم آغوشِ منِ دیوانه ‌سوخت

غزل شماره 877 : یا رب امشب آن جنونْ آشوبِ جان و دل ‌کجاست

غزل شماره 878 : یار دور است ز ما تا به نظر نزدیک است

غزل شماره 879 : یأسِ مجنون آخر از پیچ و خم سودا گذشت

غزل شماره 880 : یک شبم در دل نسیمِ یادِ آن ‌گیسو گذشت

ث : 

غزل شماره 881 : بی ‌مغزی و داری به منِ سوخته جان بحث

غزل شماره 882 : تأمّل عارفان چه دارد به کارگاهِ جهانِ حادث

غزل شماره 883 : خواری ‌ست به هر کج‌ منش از راست‌ روان بحث

غزل شماره 884 : رهِ مقصدی که گم است و بس به خیال می ‌سپری عبث

غزل شماره 885 : نتَوان بُرْد ز آینهٔ ما رنگِ حدوث

 ج – چ : 

غزل شماره 886 : از بس‌ که خورده‌ام به خمِ زلفِ یار پیچ

غزل شماره 887 : به عبرت آب شو ای ‌غافل از خمیدنِ موج

غزل شماره 888 : تا ز پیدایی به‌ گوشم خوانْد افسونْ احتیاج

غزل شماره 889 : جان هیچ و جسد هیچ و نفس هیچ و بقا هیچ

غزل شماره 890 : درِ لافِ حلقه ر‌با مزن به ترانه‌هایِ بیانِ ‌کج

غزل شماره 891 : عمری ‌ست ‌سرشکی نزد از دیدهٔ تر موج

غزل شماره 892 : عمری ‌ست ‌که در حسرت آن لعلِ‌ گهرْ موج

غزل شماره 893 : عنقا سر و برگیم مپرس از فقرا هیچ

غزل شماره 894 : ماییم و خاک و وعده گه انتظار و هیچ

غزل شماره 895 : مباد چشمهٔ شوقِ مرا فسردنِ موج

ح : 

غزل شماره 896 : از کواکب گل فشانَد چرخ در دامانِ صبح

غزل شماره 897 : انجم چو تکمه ریخت ز بندِ نقابِ صبح

غزل شماره 898 : بازم از فیضِ جنون آماده شد سامانِ صبح

غزل شماره 899 : بی‌ پرده است جلوه ز طَرْفِ نقابِ صبح

غزل شماره 900 : خجلم ز حسرتِ پیریی ‌که ز چشمِ تر نکشد قدح

غزل شماره 901 : خلقی از پهلوی قدرت قصر و ایوان کرد طرح

غزل شماره 902 : دل فتح و دست فتح و نظر فتح و کار فتح

غزل شماره 903 : شب‌ که حُسنش بر عرق پیچید سامانِ قدح

غزل شماره 904 : مگو طاق و سرایی‌ کرده‌ام طرح

غزل شماره 905 : موی پیری بست بر طبعِ حسد تخمیرْ صلح

غزل شماره 906 : نداشت دیدۀ من بی ‌تو تابِ خندهٔ صبح

خ : 

غزل شماره 907 : باز از پان ‌گشت لعلِ نو خطِ دلدارْ سرخ

غزل شماره 908 : دمِ سرد بسته به پیشِ خود چقَدَر دماغِ فسرده یخ

غزل شماره 909 : شد لبِ شیرین ادایش با من از ابرامْ تلخ

د : 

غزل شماره 910 : آب و رنگِ عبرتی صرفِ بهارم‌ کرده‌اند

غزل شماره 911 : آتشِ شوقِ طلب آنجا که روشن می‌شود

غزل شماره 912 : آخر از جمعِ هوسها عقده حاصل می‌شود

غزل شماره 913 : آخِر ز سجده‌ ام عرقِ جبهه سر کشید

غزل شماره 914 : آدمی ‌کآثار تنزیهش رجوعِ خاک بود

غزل شماره 915 : آرزو سوخت نفَس، آینهٔ دل بستند

غزل شماره 916 : آفات از هوس به سرت هاله می‌شود

غزل شماره 917 : آفاق جا ندارد همّت کجا نشیند

غزل شماره 918 : آگاهی از خیال خودم بی ‌نیاز کرد

غزل شماره 919 : آگاهی دل انجمنِ اختلاف شد

غزل شماره 920 : آنجا که خیالت ز تمنّا گله دارد

غزل شماره 921 : آنجا که طلب محو توکّل شده باشد

غزل شماره 922 : آنجا که عجز ممتحنِ چون و چند بود

غزل شماره 923 : آنروز که پیدایی ما را اثری بود

غزل شماره 924 : آن سبکروحان که تن در خاکساری داده‌اند

غزل شماره 925 : آن سخا کیشان ‌که بر احسان نظر واکرده‌اند

غزل شماره 926 : آن فتنه ‌که آفاقش شورِ من و ما باشد

غزل شماره 927 : آنکه از بویِ بهارش رنگِ امکان ریختند

غزل شماره 928 : آنکه ما را به جفا سوخته یا می‌سوزد

غزل شماره 929 : آنها که رنگِ خودسری شمع دیده‌اند

غزل شماره 930 : آنها که لاف افسر و اورنگ می‌زنند

غزل شماره 931 : آه به دردِ عجز هم‌ کوششِ ما نمی‌رسد

غزل شماره 932 : آه به دوستان دگر عرضِ دعا که می‌برد

غزل شماره 933 : آه نومیدم‌ کجا تأثیرِ من پیدا شود؟

غزل شماره 934 : آهی به هوا چتر زد و چرخِ برین‌ شد

غزل شماره 935 : اتّفاق است آنکه هر دشوار را آسان نمود

غزل شماره 936 : احتیاجم خجلت از احباب بُرْد

غزل شماره 937 : احتیاجی که سرِ مرد به خَم می‌آرد

غزل شماره 938 : ادب چون ماه نو امشب پیِ تکلیفِ من دارد

غزل شماره 939 : ادب چه چاره‌ کند؟ شوق چون فضول افتد

غزل شماره 940 : ادب سازیم بر ما کیست تمهید صدا بندد

غزل شماره 941 : ادب‌سنجِ بیان حرفی از آن لب هر کجا دارد

غزل شماره 942 : از بسکه به تحصیلِ غنا، حرصِ تو جان ‌کند

غزل شماره 943 : از پنبه اگر آتشِ سوزان گله دارد

غزل شماره 944 : از تغافل زدنی ترکِ سبب باید کرد

غزل شماره 945 : از چرخ نه هر ابله و نادان ‌گله دارد

غزل شماره 946 : از چه دعوی شمعها گردن به بالا می‌کشند

غزل شماره 947 : از حُقّهٔ دهانش هرگه سخن برآید

غزل شماره 948 : از حوادث خاطرِ آزادِ ما غمگین نشد

غزل شماره 949 : از دلم ‌بگذشت و خون‌ در چشمِ حیرت‌ساز مانْد

غزل شماره 950 : از شکستِ رنگم آبِ رویِ شاهی داده‌اند

غزل شماره 951 : از غبارم هرچه بالا می‌کشد

غزل شماره 952 : از قضا بر خوانِ ممسک‌ گر کسی نان بشکند

غزل شماره 953 : از کجا آیینه با مردم موافق می‌شود؟

غزل شماره 954 : از کشمکش‌ کفِ تو میِ لاله‌گون ‌کشید

غزل شماره 955 : از نامه‌ام آن شوخ، مکدّر شده باشد

غزل شماره 956 : از هجومِ کلفتِ دل ناله بی‌آهنگ ماند

غزل شماره 957 : اسرار در طبایع ضبطِ نفس ندارد

غزل شماره 958 : اسیرِ آن پنجهٔ نگارین، رهایی از هیچ در ندارد

غزل شماره 959 : اشک ز بیدادِ عشق پرده‌گشا می‌شود

غزل شماره 960 : اشکِ ‌گهر طینتِ ما راهِ تپش سر نکند

غزل شماره 961 : اشکم از پیری به چشمِ تر پریشان می‌شود

غزل شماره 962 : اگر از گدازم نمی گل کند

غزل شماره 963 : اگر به افواج عزمِ شاهان سوادِ روم و فرنگ گیرد

غزل شماره 964 : اگر تعیّن عنقا هوسْ پیام نباشد

غزل شماره 965 : اگر خضرِ خطت از چشمهٔ حیوان نشان دارد

غزل شماره 966 : اگر دردِ طلب این گردم از رفتار جوشانَد

غزل شماره 967 : اگر دماغم درین خمستان، خمارِ شرمِ عدم نگیرد

غزل شماره 968 : اگر سور است و گر ماتم دلِ ‌مأیوس می‌نالد

غزل شماره 969 : اگر معشوق‌ بی‌مهر است‌ و گر عاشق‌ وفا دارد

غزل شماره 970 : اگر معنیِ خامُشی ‌گل کند

غزل شماره 971 : اگر نظّارۀ گل می‌توان کرد

غزل شماره 972 : امروز بعدِ عمری دلدار یادِ ما کرد

غزل شماره 973 : امروز ناقصان به کمالی رسید‌ه اند

غزل شماره 974 : امروز نوبهارست ساغرکشان بیایید

غزل شماره 975 : امشب غبارِ نالهٔ دل سرمه رنگ بود

غزل شماره 976 : اوّل ،‌ درِ عدم‌، دهنت باز می‌کند

غزل شماره 977 : اوّل دلِ ستمزده قطع امید کرد

غزل شماره 978 : اهل معنی ‌گر به گفت ‌و گو نفس فرسوده‌اند

غزل شماره 979 : ای بهارِ پرفشان دل بر گل و سنبل مبند

غزل شماره 980 : ای بیخردان طورِ تعیّن نگزینید

غزل شماره 981 : ای بی‌نصیبِ عشق به ‌کارِ هوس بخند

غزل شماره 982 : ای سازِ قدس، دل به جهانِ نوا مبند

غزل شماره 983 : ای شمع، تک و تازِ نفس ‌گردِ سفر شد

غزل شماره 984 : این انجمن افسانهٔ رازِ دهنی بود

غزل شماره 985 : این حرصها که دامنِ صد فن شکسته‌اند

غزل شماره 986 : این دور، دورِ حیز است‌، وضع متین که دارد؟

غزل شماره 987 : این ستم‌کیشان ‌که وهمِ زندگی ‌را هاله‌اند

غزل شماره 988 : این غافلان که آینه‌ پرداز می‌دهند

غزل شماره 989 : اینقدر اشک به دیدارِ که حیرانْ گُل کرد

غزل شماره 990 : اینقدر ریش، چه معنی دارد؟

غزل شماره 991 : اینقدر نمی‌دانم صیدم از چه لاغر شد؟

غزل شماره 992 : اینکه در دیرِ غمت دم سرد پیدا کرد‌ند

غزل شماره 993 : اینکه طاقتها جوانی می‌کند

غزل شماره 994 : ای هوسْ آوارگان، چند تک و پو کنید؟

غزل شماره 995 : با این خرامِ ناز اگر آن مست می‌رود

غزل شماره 996 : با خزانِ آرزو حشرِ بهارم‌ کرد‌ه اند

غزل شماره 997 : بادِ صحرایِ جنون هرگه‌ گل‌افشان می‌شود

غزل شماره 998 : بادۀ تحقیق را ظرفِ هوس تنگی ‌کند

غزل شماره 999 : بارِ ما عمری‌ ست دوشِ چشمِ حیران می‌کشد

غزل شماره 1000 : باز اشکم به خیالت چه فسون می‌ریزد؟

غزل شماره 1001 : باز بیتابی‌ام احرامِ چه در می‌بندد

غزل شماره 1002 : باز دامانِ دل آهنگ چه گلشن می‌کشد

غزل شماره 1003 : بازم از شرم سجود امشب عرق بیتاب شد

غزل شماره 1004 : باز مخمور است دل تا بیخودی انشا کند

غزل شماره 1005 : باغِ نیرنگِ جنونم نیست آسان بشکفد

غزل شماره 1006 : با که‌ گویم چه قیامت به سرم می‌گذرد

غزل شماره 1007 : با ما نه نمِ اشکی و نی چشمِ تری بود

غزل شماره 1008 : به امّید فنا تاب و تب هستی‌ گوارا شد

غزل شماره 1009 : به اندک شوخیی بنیادِ تمکین‌ کنده می‌گردد

غزل شماره 1010 : با هستی‌ام وداع تو و من چه می‌کند

غزل شماره 1011 : پایِ طلب دمی‌ که سر از دل برآورد

غزل شماره 1012 : به این ضعفی ‌که جسمِ زارم از بستر نمی‌خیزد

غزل شماره 1013 : به این عجزم چه از خاک حیاپرورد برخیزد

غزل شماره 1014 : بپرهیز از حسد تا فضل یزدانت قرین باشد

غزل شماره 1015 : به پستی وانمانَد هر که از دردی نشان دارد

غزل شماره 1016 : بت هندی‌ کی از دردسر ترکان خبر دارد؟

غزل شماره 1017 : به حرف و صوت مگو کارِ دل تباه نگردد

غزل شماره 1018 : به خیال زنده بودن هوسِ بقا ندارد

غزل شماره 1019 : بر آستان تو تا جبهه نقش پا نشود

غزل شماره 1020 : پرِ افشانده‌ام با اوجِ عنقا گفتگو دارد

غزل شماره 1021 : بر اهل فضل دانش و فن‌ گریه می‌کند

غزل شماره 1022 : برای خاطرم غم آفریدند

غزل شماره 1023 : بر درِ دل حلقه زد غفلت‌، ‌کنون آهش چه سود

غزل شماره 1024 : بر دستگاهِ اقبال کس خیره‌سر نگردد

غزل شماره 1025 : بر رمزِ کارگاهِ ازل کیست وارسد؟

غزل شماره 1026 : بر طمع‌، طبعِ خسیسی‌ که تفاخر دارد

غزل شماره 1027 : برق خطّی بر سیاهی می‌زند

غزل شماره 1028 : برگ و ساز عندلیبان زین چمن‌ گفتار بود

غزل شماره 1029 : پُر مفلسم به من چه نوا می‌توان رسانْد

غزل شماره 1030 : بر من فسونِ عجز در ایجاد خوانده‌اند

غزل شماره 1031 : به روی آن جهانِ جلوه‌، یک عالم نقاب افتد

غزل شماره 1032 : به روی من ز کجا رنگِ اعتبار نشیند؟

غزل شماره 1033 : به روی عالم‌آرا گر نقابِ زلف درپیچد

غزل شماره 1304 : پَرِ هما چه‌ کند بخت اگر دگرگون شد؟

غزل شماره 1035 : بر این ستمکده یارب چه سنگ می‌بارد

غزل شماره 1036 : به سرم شور تمنّای تو تا می‌پیچد

غزل شماره 1037 : به سعی یأس نفس خامشی بیان‌ گردید

غزل شماره 1038 : بسکه بی‌رویت بهارم ‌کلفت انشا می‌کند

غزل شماره 1039 : بسکه بیمارِ تو بر بسترِ غم یکرو مانْد

غزل شماره 1040 : بسکه در سازِ صفاکیشان حیا خوابیده بود

غزل شماره 1041 : بسکه زخمِ کشتهٔ نازش تلاطم می‌کند

غزل شماره 1042 : به‌ شوخی زد طرب ‌غم آفریدند

غزل شماره 1043 : به طرازِ دامنِ نازِ او چه ز خاکساری ما رسد؟

غزل شماره 1044 : به عبرت سرکشان را موی پیری رهنمون‌ گردد

غزل شماره 1045 : بعد ازینت سبزۀ خط در سیاهی می‌رود

غزل شماره 1046 : به‌ کدام فرصت ازین چمن هوس از فضولی اثر کشد

غزل شماره 1047 : به ‌گرمیِ نگه از شعله تاب می‌ریزد

غزل شماره 1048 : به‌ گفتگوی کسان مردمی که می‌لافند

غزل شماره 1049 : به ‌کوی ‌دوست‌ که تکلیف بی‌نشانی بود

غزل شماره 1050 : بلا‌کشان محبّت‌ گلِ چه نیرنگند

غزل شماره 1051 : به محفلی‌ که فضولی قدح به دست نگیرد

غزل شماره 1052 : بنای حرص به معراج مدّعا نرسید

غزل شماره 1053 : بنای رنگ فطرت بر مزاج دون نمی‌باشد

غزل شماره 1054 : به نظمِ عمر که سرتاسرش روانی بود

غزل شماره 1055 : بوالهوس از سبکسری حفظِ سخن نمی‌کند

غزل شماره 1056 : بهارِ حیرت‌ ست اینجا نه‌ گل نی جام می‌خیزد

غزل شماره 1057 : بهارِ رنگِ عبرت جز دلِ روشن نمی‌بیند

غزل شماره 1058 : بهار صبح نفس زین دودم بقا که ندارد

غزل شماره 1059 : بهارِ عمر به صبحِ دمیده می‌ماند

غزل شماره 1060 : بهارِ عیشِ امکان رنگِ وحشت دیده‌ای دارد

غزل شماره 1061 : بهار می‌رود و گل ز باغ می‌گذرد

غزل شماره 1062 : به هر جا باغبان در یادِ مستان تاک بنشاند

غزل شماره 1063 : به هرجا سازِ غیرت انفعالْ آهنگ می‌گردد

غزل شماره 1064 : به هرجا نعمتی هست انفعالی در کمین دارد

غزل شماره 1065 : به هر کجا مژه‌ام رنگ خواب می‌ریزد

غزل شماره 1066 : بِهْ که چندی دل ما خامشی انشا باشد

غزل شماره 1067 : پهلو به چرخ می‌زند امروز جاهِ عید

غزل شماره 1068 : بیا ای شعله تا دل فالِ وصلی از تو بردارد

غزل شماره 1069 : به یاد آستانت هر که سر بر خاک می‌مالد

غزل شماره 1070 : به یادت‌ گردش رنگم به هرجا بار می‌بندد

غزل شماره 1071 : پیِ اشکِ من ندانم به‌ کجا رسیده باشد

غزل شماره 1072 : پیِ تحقیق کسانی که گرو تاخته‌اند

غزل شماره 1073 : بیخودی امشب پر و بال فغانی می‌شود

غزل شماره 1074 : بیدلان چند خیال گل و شمشاد کنید

غزل شماره 1075 : پیر خمیازه‌کشِ وضع جوان می‌باشد

غزل شماره 1076 : پیر گردیدم و هستی سبب ننگ نشد

غزل شماره 1077 : پیری آمد گشت چشم‌ از گریه‌ام ‌کم‌کم سپید

غزل شماره 1078 : پیری آمد ماند عشرتها ز اندازِ بلند

غزل شماره 1079 : پیری‌ام آخر می و پیمانه بُرد

غزل شماره 1080 : پیری وداعِ عمرِ سبکبال وانمود

غزل شماره 1081 : بی زنگ درین محفل آیینه نمی‌باشد

غزل شماره 1082 : بیستون یادی ز فرهاد ندامت فال ‌کرد

غزل شماره 1083 : پیش اربابِ حَسَب ترکِ نسب باید کرد

غزل شماره 1084 : بی فقر آشکار نگردد عیارِ مرد

غزل شماره 1085 : بیقراران تو کز شوقِ فنا دیوانه‌اند

غزل شماره 1086 : بیقراری در دل آگاه طاقت می‌شود

غزل شماره 1087 : پیکرم چون تیشه تا از جان‌ کنی یاد آورَد

غزل شماره 1088 : بی‌نمک از نمکِ غیر توهّم دارد

غزل شماره 1089 : بی‌نیازان برق‌ریزِ بحر و بر برخاستند

غزل شماره 1090 : بی‌یأس دل از هرچه ندارد گله دارد

غزل شماره 1091 : تا آینه ‌روبروی ما بود

غزل شماره 1092 : تا پری به ‌عرض آمد موجِ شیشه عریان شد

غزل شماره 1093 : تا به عالم‌، رنگِ بنیادِ تمنّا ریختند

غزل شماره 1094 : تا جلوهٔ بیرنگ تو بر قلبِ صُوَر زد

غزل شماره 1095 : تا حنا‌ از کفت به ‌کام رسید

غزل شماره 1096 : تا در آیینهٔ دل راهِ نفس واباشد

غزل شماره 1097 : تا دل از انجمنِ وصلِ تو مأیوس نبود

غزل شماره 1098 : تا دل به سازِ زمزمه‌دارِ دوا رسید

غزل شماره 1099 : تا دلِ دیوانه واماند از تپیدن داغ شد

غزل شماره 1100 : تا دمِ تیغت به عرضِ جلوه عریان می‌شود

غزل شماره 1101 : تا ز چمن دماغ را بوی بهار می‌رسد

غزل شماره 1102 : تا ز عبرت سرِ مژگان به خمیدن نرسد

غزل شماره 1103 : تا ز گردِ انتظارت مستفیدم‌ کرده‌اند

غزل شماره 1104 : تا سازِ نفسها کمِ مضراب نگیرد

غزل شماره 1105 : تا شدم ‌گرمِ طلب عجزْ درایم‌ کردند

غزل شماره 1106 : تا عرق‌،‌ گلبرگِ حسنت یک دو شبنم آب داد

غزل شماره 1107 : تا کاتبِ ایجادم نقشِ من و ما بندد

غزل شماره 1108 : تا گَردِ ما به اوجِ ثریا نمی‌رسد

غزل شماره 1109 : تا کی از این باغ و راغ رنجِ دویدن برید

غزل شماره 1110 : تا لبش در نظرم می‌گذرد

غزل شماره 1111 : تا مشرب محبّت ننگِ وفا نباشد

غزل شماره 1112 : تا مقابل بر رخ آن شعله پیکر می‌شود

غزل شماره 1113 : تا مهِ نو بر فلک بال‌گشا می‌رود

غزل شماره 1114 : تا نفس ما و من غبار نبود

غزل شماره 1115 : تبسّم هرکجا رنگِ سخن زان لعلِ تر ریزد

غزل شماره 1116 : تدبیر عنانِ منِ پُر شور نگیرد

غزل شماره 1117 : ترکِ آرزو کردم، رنجِ هستی آسان‌ شد

غزل شماره 1118 : تسلّی کو اگر منظورت اسباب هوس باشد

غزل شماره 1119 : تصوّر جوهرِ آگاهی قدرت‌ کجا دارد؟

غزل شماره 1120 : تغافل ‌چه‌ خجلت ‌به‌ خود چیده‌ باشد

غزل شماره 1121 : تقلید از چه علم به لافم علم‌ کُند

غزل شماره 1122 : تک و پوی نفس از عالم عبرت فنی دارد

غزل شماره 1123 : تمام شوقیم لیک غافل ‌که دل به راه ‌که می‌خرامد

غزل شماره 1124 : تن‌پرستان‌ که به این آب و نمک عیّاشند

غزل شماره 1255 : تنگی آورد خانهٔ صیّاد

غزل شماره 1126 : توان اگر همه دوران آسمان گردید

غزل شماره 1127 : تو شمشیرِ حقی هر کس ز غفلت با تو بستیزد

غزل شماره 1128 : تو کار خویش کن اینجا تویی در من نمی گنجد

غزل شماره 1129 : چاکِ کسوتِ فقرم رنگِ خنده می‌ریزد

غزل شماره 1130 : جامِ غرورِ کدام رنگ توان زد

غزل شماره 1131 : جایی‌ که جام در دست آن مه خرام دارد

غزل شماره 1132 : جایی ‌که سعیِ حرصِ جنون‌آفرین دوَد

غزل شماره 1133 : جایی‌ که شِکوه‌ها به صفِ زیر و بم رسد

غزل شماره 1134 : جبههٔ‌ حرص اگر چنین‌ گَردِ رهِ هوس ‌کشد

غزل شماره 1135 : چرا کس منکرِ بی‌طاقتیهای درا باشد

غزل شماره 1136 : چرا کسی چو حباب از ادب نگاه ندارد

غزل شماره 1137 : جزوِ موزون اعتدالِ جوهرِ کُل می‌شود

غزل شماره 1138 : چشمِ تو به حالِ من‌ گر نیم نظر خندد

غزل شماره 1139 : چشم چون آیینه بر نیرنگِ عرضِ ناز بند

غزل شماره 1140 : چشمی‌ که بر آن جلوه نظر داشته باشد

غزل شماره 1141 : جگری آبله زد تخمِ غمی پیدا شد

غزل شماره 1142 : جماعتی ‌که نظربازِ آن بر و دوشند

غزل شماره 1143 : جمعیّت از آن دل، ‌که پریشانِ تو باشد

غزل شماره 1144 : جمعی‌ که با قناعتِ جاوید خو کنند

غزل شماره 1145 : جمعی ‌که پر به فکر هنر در شکسته‌اند

غزل شماره 1146 : چمن، دلی ‌که به یاد تو آشنا گردید

غزل شماره 1147 : جنون از بس شکستِ آبله در هر قدم دارد

غزل شماره 1148 : جنون اندیشه‌ای بگذار تا دل بر هنر پیچد

غزل شماره 1149 : جنونِ بینوایان هر کجا بخت‌آزما گردد

غزل شماره 1150 : جنون جولانی‌ام هرجا به‌ وحشت رهنما گردد

غزل شماره 1151 : جنونی با دلِ گمگشته از کو‌ی تو می‌آید

غزل شماره 1152 : چنین ‌گر طبعِ ‌بی در‌دت ‌به ‌خورد و خواب ‌می‌سازد

غزل شماره 1153 : چنین‌ کز تابِ می‌ گلبرکِ حُسنت شعله رنگ افتد

غزل شماره 1154 : چو دندان ریخت نعمت حرص را مأیوس می‌سازد

غزل شماره 1155 : چو دولت درش بر خسان واشود

غزل شماره 1156 : چو سبحه بر سر هم تا به‌ کی قدم شمرید

غزل شماره 1157 : چو شمع از ساز من دیگر کدام آهنگ برخیزد

غزل شماره 1158 : چو شمع از عضو عضوم آگهی سرشار می‌گردد

غزل شماره 1159 : چو شمع بر سرت اقبال و جاه می‌گرید

غزل شماره 1160 : چو فقر دست دهد ترک عزّ و جاه‌ کنید

غزل شماره 1161 : چو گوهر قطره‌ام تا کی به آب افتد که برخیزد

غزل شماره 1162 : چون آبِ روان پُر مگذر بی‌خبر از خود

غزل شماره 1163 : چو ناله گَردِ نمودم اثر نمی‌تابد

غزل شماره 1164 : چون برگِ گل ز بس پر و بالم شکسته‌اند

غزل شماره 1165 : چون رشته‌ای که از گهر آگاه می‌شود

غزل شماره 1166 : چون شرر اقبالِ هستی بسکه فرصتْ ‌کاه بود

غزل شماره 1167 : چون شفق از رنگِ خونم هیچکس‌ گلچین نشد

غزل شماره 1168 : چون شمع هیچکس به زیانم نمی‌کشد

غزل شماره 1169 : جوهرِ تمکینِ مرد از لاف برهم می‌شود

غزل شماره 1170 : جهان‌، جنونِ بهارِ غفلت‌، ز نرگسِ سرمه‌ساش دارد

غزل شماره 1171 : جهانْ ‌کجاست‌،‌ گلی زان نقاب می‌خندد

غزل شماره 1172 : چه بلاست اینکه پیری ز فنا خبر ندارد

غزل شماره 1173 : چه بوریا و چه مخمل حجاب می‌بافند

غزل شماره 1174 : جهد کن‌ که دل ز هوس پایمالِ شک نشود

غزل شماره 1175 : چه شد که قاصدِ امّید لنگ برگردید

غزل شماره 1176 : چه شمع امشب در این محفل چمن‌پرداز می‌آید

غزل شماره 1177 : چه غفلت یارب از تقریرِ یأسْ انجام می‌خیزد

غزل شماره 1178 : چه ممکن است که عاشق گل و سمن گوید؟

غزل شماره 1179 : چینی هوسان عبرتِ مستور ببینید

غزل شماره 1180 : حاشا که مرا طعنِ کسان بر سقَط آرد

غزل شماره 1181 : حاصلِ عافیت آنها که به دامن ‌کردند

غزل شماره 1182 : حاصلم زین مزرعِ بی‌بر نمی‌دانم چه شد

غزل شماره 1183 : حاضران از دور چون محشر خروشم دیده‌اند

غزل شماره 1184 : حال دل از دوری دلبر نمی‌دانم چه شد

غزل شماره 1185 : حدیثِ عشق شود ناله ترجمانش و لرزد

غزل شماره 1186 : حرص اگر بر عطش غلو دارد

غزل شماره 1187 : حرص پیری شیألله از خروشم می‌کشد

غزل شماره 1188 : حرصت آن نیست‌ که مرگش‌ ز هوس وادارد

غزل شماره 1189 : حرفِ پیری داشتم لغزیدنم دیوانه‌ کرد

غزل شماره 1190 : حریفیها‌ی عشق ازهر کس و ناکس نمی آید

غزل شماره 1191 : حسرت امشب آهِ بی‌تأثیر روشن می‌کند

غزل شماره 1192 : حسرت‌، پیامِ بیکسی آخِر به یار بُرد

غزل شماره 1193 : حسرتِ دل ‌کرد بر ما پنجهٔ قاتل بلند

غزل شماره 1194 : حسرتِ زلفِ توام بود شکستم دادند

غزل شماره 1195 : حسرتِ مخمورم آخِر مستیْ انشا می‌شود

غزل شماره 1196 : حسرتی در دل از آن لاله قبا می‌پیچد

غزل شماره 1197 : حُسنِ بی‌شرم ازهجومِ بوالهوس محشر شود

غزل شماره 1198 : حُسن، ‌کلاهِ هوسی ‌گر به تجمّل شکند

غزل شماره 1199 : حسنی که یادش آینهٔ حیرت آب داد

غزل شماره 1200 : حق‌مشربان دمی که به تحقیق رو کنند

غزل شماره 1201 : حکمِ عشق است‌ که‌ تشریفِ تمنّا بخشند

غزل شماره 1202 : حیا عمری‌ست با صد گردشِ رنگم طرف دارد

غزل شماره 1203 : حیرت، ‌کفیلِ پَر زدنِ‌ گفتگو نشد

غزل شماره 1204 : خارجِ ابنای جنس است آنکه موزون می‌شود

غزل شماره 1205 : خاکستری نماند ز ما تا هوا برد

غزل شماره 1206 : خاک شد رنگِ تنزّه، گُلِ آثار دمید

غزل شماره 1207 : خامش‌نفسی خفّت گوینده ندارد

غزل شماره 1208 : خرد به عشق‌ کند حیله ‌سازِ جنگ و گریزد

غزل شماره 1209 : خطی‌ که بر گلِ روی تو آب می‌ریزد

غزل شماره 1210 : خلقی‌ ست پراکندهٔ سعیِ هوسی چند

غزل شماره 1211 : خلوتسرایِ تحقیق کاشانۀ که باشد

غزل شماره 1212 : خواهش از ضبطِ نفس‌ گر قدمی پیش شود

غزل شماره 1213 : خودسر هوازده را شرم رهنمون نشود

غزل شماره 1214 : خودسر به مرگ گردنِ دعوی فرود کرد

غزل شماره 1215 : خوش‌خرامان اگر اندیشهٔ جولان کردند

غزل شماره 1216 : خوش‌خرامان دادِ طبعِ سست‌بنیادم دهید

غزل شماره 1217 : خیالت در غبارِ دل صفاپردازیی دارد

غزل شماره 1218 : خیالِ چشمِ که ساغر به چنگ می‌آید

غزل شماره 1219 : خیالِ خوش‌نگاهان باز با شوخی سری دارد

غزل شماره 1220 : خیالِ نامداری تا کیَت خاطرنشین باشد

غزل شماره 1221 : داد عشق از بی‌نیازی درسِ طفلانم بیاد

غزل شماره 1222 : داغ بودم‌ که چه خواهم به غمت انشا کرد

غزل شماره 1223 : داغِ عشقم چاره‌جوییها کبابم می‌کند

غزل شماره 1224 : در احتیاج نتْوان بر سفله التجا بُرد

غزل شماره 1225 : در ادبگاهی ‌که لب نامحرمِ تحریک بود

غزل شماره 1226 : در بساطی که دمِ تیغِ ادب آخته‌اند

غزل شماره 1227 : در بیابانی‌ که سعیِ بیخودی رهبر شود

غزل شماره 1228 : درشت‌خو سخنش عافیتْ ثمر نبوَد

غزل شماره 1229 : در عشق آنکه قابلِ دردش ندیده‌اند

غزل شماره 1230 : در غبارِ هستی اسرارِ فنا پوشیده‌اند

غزل شماره 1231 : در غمت آخِر به جایی ‌کارِ بیدادم رسید

غزل شماره 1232 : در گلستانی‌ که چشمم محو آن طنّاز ماند

غزل شماره 1233 : در گلستانی ‌که حسنش جلوه‌ای سر می‌کند

غزل شماره 1234 : در هوای او دل هر ذرّه جانی می‌شود

غزل شماره 1235 : در این خرابه نه دشمن نه دوست می‌باشد

غزل شماره 1236 : درین ره تا کسی از وصلِ مقصد کام بردارد

غزل شماره 1237 : در این ‌گلشن ‌کدامین شعله با این تاب می‌گردد

غزل شماره 1238 : در این وادی‌ کف پایی ز آسایش خبر دارد

غزل شماره 1239 : دگر تظلّم ما عاجزان‌ کجا برسد

غزل شماره 1240 : دل از دمِ محبّت، چندین فتور دارد

غزل شماره 1241 : دل از نیرنگ آگاهی به چندین پیشه می‌افتد

غزل شماره 1242 : دل از وسعت اگر شانی ندارد

غزل شماره 1243 : دل اگر محو مدّعا گردد

غزل شماره 1244 : دل انجمنِ محرم و بیگانه نباشد

غزل شماره 1245 : دل باز به جوش یارب آمد

غزل شماره 1246 : دلِ پا شکسته، حقِ طلب‌، به رهت چگونه ادا کند

غزل شماره 1247 : دل با غبارِ هستی ربط آنقدَر ندارد

غزل شماره 1248 : دل بالِ یأس زد نفسِ مغتنم نمانْد

غزل شماره 1249 : دل به خرسندی اگر ترکِ هوس می‌گیرد

غزل شماره 1250 : دل به زلفِ یار هم آرام نتْوانست ‌کرد

غزل شماره 1251 : دل به قیدِ جسم از علمِ یقین بیگانه ماند

غزل شماره 1252 : دل تا به‌ کی‌ام جز پیِ آزار نگردد

غزل شماره 1253 : دل تا نظر گشود به خویش آفتاب دید

غزل شماره 1254 : دل چو آزاد از تعلّق شد منوّر می‌شود

غزل شماره 1255 : دل چو شد روشن جهان هم مشرب او می‌شود

غزل شماره 1256 : دل جهان دیگر از مرآت یکدیگر شود

غزل شماره 1257 : دل جهان دیگر از رفع‌ کدورت می‌شود

غزل شماره 1258 : دل خاکِ سرِ کوی وفا شد چه بجا شد

غزل شماره 1259 : دل خلوتِ اندیشهٔ یار است ببینید

غزل شماره 1260 : دلدار رفت و دیده به حیرت دچار ماند

غزل شماره 1261 : دلدار گذشت و نگه بازپسین ماند

غزل شماره 1262 : دلدار مقیم دل ما شد چه بجا شد

غزل شماره 1263 : دل در جسدِ شبهه عبارت چه نماید؟

غزل شماره 1264 : دل ز پی‌اش عمرهاست سجده‌ کمین می‌رود

غزل شماره 1265 : دل ز هر اندیشه با رنگی مقابل می‌شود

غزل شماره 1266 : دل سحرگاهی به‌ گلشن یاد آن رخسار کرد

غزل شماره 1267 : دل شکستی دارد از معموره بر هامون زنید

غزل شماره 1268 : دل شهرهٔ تسلیم ز ضبط‌ نفسم شد

غزل شماره 1269 : دلِ صبرآزما کمتر ز دار و گیر فرساید

غزل شماره 1270 : دل ‌گداخته بر ششجهت بغل وا کرد

غزل شماره 1271 : دل مباد افسرده تا بر کس نگردد کار سرد

غزل شماره 1272 : دل مپرسید چرا سوخته یا می‌سوزد

غزل شماره 1273 : دلها تأمّلْ آینهٔ حُسنِ مطلقند

غزل شماره 1274 : دلیل شکوهٔ من سعی نارسا نشود

غزل شماره 1275 : دماغ بلبل ما کی هوای بال و پر دارد؟

غزل شماره 1276 : دماغ وحشت‌آهنگان خیال‌آور نمی‌باشد

غزل شماره 1277 : دمی ‌که تیغ تو خون مرا بحل ‌گیرد

غزل شماره 1278 : دندان به خنده چون کند آن لعل تر سپید

غزل شماره 1279 : دنیا و تلاش هوس بی‌خبری چند

غزل شماره 1280 : دور گردون تا دماغِ جامِ عیشم تازه‌ کرد

غزل شماره 1281 : دوستان از منش دعا مبرید

غزل شماره 1282 : دوستان افسرد دل چندی به آهش خون‌ کنید

غزل شماره 1283 : دوستان در گوشهٔ چشمِ تغافل جا کنید

غزل شماره 1284 : دونان که در تلاش گهر دست شسته‌اند

غزل شماره 1285 : دون طبع قدرش از هوس افزون نمی‌شود

غزل شماره 1286 : دیده را مژگان بهم آوردنی در کار بود

غزل شماره 1287 : ذرّه تا خورشیدِ امکان جمله حیرت زاده‌اند

غزل شماره 1288 : ذرّه تا مهر هزار آینه عریان‌ کردند

غزل شماره 1289 : ذوق فقر افسانهٔ اقبال‌ کوته می‌کند

غزل شماره 1290 : راحت دل ز نفس بال‌فشان می‌باشد

غزل شماره 1291 : راحتْ نصیبِ ایجاد زنگ و حبش نباشد

غزل شماره 1292 : رازداران کز ادب راهِ لبِ گویا زدند

غزل شماره 1293 : راه فضولی ما هم در ازل حیا زد

غزل شماره 1294 : رسید عید و طربها دلیل دل‌ گردید

غزل شماره 1295 : رشته بگسیخت نفس، زیر و بم ساز نماند

غزل شماره 1296 : رضاعت از برم چندانکه گردم پیر می‌جوشد

غزل شماره 1297 : رفته رفته این بزرگیها به بازی می‌کشد

غزل شماره 1298 : رفته رفته عافیت هم‌ کینه‌خواهی می‌کند

غزل شماره 1299 : رفتیم و داغ ما به دل روزگار ماند

غزل شماره 1300 : رگ گل آستین شوخی کمینِ صید ما دارد

غزل شماره 1301 : رمز آشنای معنی هر خیره‌سر نباشد

غزل شماره 1302 : رم وحشی نگاهِ من غبارانگیزِ جولان شد

غزل شماره 1303 : رنگ اطوارِ ادب‌سنجان به قانون ریختند

غزل شماره 1304 : رنگِ حنا در کفم بهار ندارد

غزل شماره 1305 : رنگم نقابِ غیرتِ آن جلوه می‌درد

غزل شماره 1306 : روز سیهم سایه صفت جزو بدن شد

غزل شماره 1307 : روزگاری شد که از اهل وفا دل برده‌اند

غزل شماره 1308 : روزگاری‌ که به عشق از هوسم افکندند

غزل شماره 1309 : روزی که هوسها درِ اقبال گشودند

غزل شماره 1310 : روزی که بی تو دامن ضعفم به چنگ بود

غزل شماره 1311 : روزی‌ که عشق رنگِ جهان نقش بسته بود

غزل شماره 1312 : روزی ‌که قضا سر خطِ آفاق رقم زد

غزل شماره 1313 : روزی‌ که نقشِ ‌گردش چشمت خیال ‌کرد

غزل شماره 1314 : روشندلان چو آینه بر هرچه رو کنند

غزل شماره 1315 : ریشه‌واری عافیت در مزرعِ امکان نبود

غزل شماره 1316 : ز ابرامِ طلب نومیدی‌ام آخر به چنگ آمد

غزل شماره 1317 : ز اندازِ نگاهت فتنه برق آهنگ می‌ گردد

غزل شماره 1318 : زان زر و سیم ‌که این مردم باذل بخشند

غزل شماره 1319 : زان نشئه‌ که قلقل به لبِ شیشه دوانَد

غزل شماره 1320 : زبان به‌ کامِ خموشی‌ کشد بیانش و لرزد

غزل شماره 1321 : ز بسکه منتظران چشم در رهِ یارند

غزل شماره 1322 : ز بعد ما نه غزل نی قصیده می‌ماند

غزل شماره 1323 : ز تخمت چه نشو و نما می‌دمد

غزل شماره 1324 : ز تنگی منفعل‌ گردید دل، آفاق پیدا شد

غزل شماره 1325 : ز جرگهٔ سخنم خامشی به در دارد

غزل شماره 1326 : ز دردِ یأس ندانم کجا کنم فریاد

غزل شماره 1327 : زد نفس فال تن‌آسانی، دلی آراستند

غزل شماره 1328 : ز دنیا چه‌ گیرد اگر مرد گیرد

غزل شماره 1329 : ز زلف و روی تو تا دیده‌ام سیاه و سفید

غزل شماره 1330 : ز ساز جسم هزار انفعال می‌گذرد

غزل شماره 1331 : ز سخت‌جانی من عمر تنگ می‌گذرد

غزل شماره 1332 : ز شرمِ سرنوشتی ‌کز ازل بنیاد من دارد

غزل شماره 1333 : ز شرمِ عشق فلکها به خاک رو کردند

غزل شماره 1334 : ز شوخی چشم من ‌تا کی به روی غیر واباشد

غزل شماره 1335 : زمینگیری ز جولانم چه امکانست وادارد؟

غزل شماره 1336 : زندگی افسرد فال شوخی سودا زنید

غزل شماره 1337 : زندگی در ملکِ عبرت مرگ مفلس می‌شود

غزل شماره 1338 : رنگ در دل داشتم روشنگرِ ادراک برد

غزل شماره 1339 : ز ننگ منّت راحت به مرگم‌ کار می‌افتد

غزل شماره 1340 : ز وهم متّهم ظرف کم نخواهی شد

غزل شماره 1341 : ز هر مو دام بر دوشم، گرفتار اینچنین باید

غزل شماره 1342 : ز هستی قطع ‌کن‌ گر میل راحت در نمود آمد

غزل شماره 1343 : زیرگردون آنچه از کشت تو و من می‌رسد

غزل شماره 1344 : زین باغ بسکه بی‌ثمری آشکار بود

غزل شماره 1345 : زین ساز بم و زیر توقّع چه خروشد

غزل شماره 1346 : زین شیشهٔ ساعت ‌که مه و سال برآورد

غزل شماره 1347 : زین گرد خوان که سیری هیچ آرزو نشد

غزل شماره 1348 : ساز امکان از شکست آواز پیدا می‌کند

غزل شماره 1349 : ساغرم بی‌ تو داغ می ‌گردد

غزل شماره 1350 : سبکروان‌ که به وحشت میانِ جان بستند

غزل شماره 1351 : سپند بزم تو تا بیقرار گردد و نالد

غزل شماره 1352 : سپند بزم‌ تو گویند هیچ جا ننشیند

غزل شماره 1353 : ستمکشی‌ که به جز گریه‌اش نشا‌ید و خندد

غزل شماره 1354 : سجدهٔ خاک درت هر که تمنّایش بود

غزل شماره 1355 : سحر آه و گلستان نکهت و بلبل فغان دارد

غزل شماره 1356 : سحرِ طلو‌عِ گلِ دعا که مرادِ اهلِ همم رسد

غزل شماره 1357 : سخن ز مشقِ ادب موج‌ گوهرش ‌گیرید

غزل شماره 1358 : سراغت از چمنِ‌‌ کبریا که می‌پرسد

غزل شماره 1359 : سران ز نسخهٔ تسلیم باب بردارید

غزل شماره 1360 : سرکشی می‌خواستیم از پا نشستن در رسید

غزل شماره 1361 : سعی نفس جز شمار گام ندارد

غزل شماره 1362 : سیل غمی‌ که دادِ جهانِ خراب داد

غزل شماره 1363 : سیه مستی به دور ساغرت بیتاب می‌گردد

غزل شماره 1364 : شب حسرتِ دیدارِ توام دامِ ‌کمین شد

غزل شماره 1365 : شب‌ که از جوشِ خیالت بزم‌ گلشن تنگ بود

غزل شماره 1366 : شب که از شورِ شکستِ دل اثر پرزور شد

غزل شماره 1367 : شب‌ که از شوق تو پروازم بهارْ آهنگ بود

غزل شماره 1368 : شب که جز یأس به کامِ دلِ مأیوس نبود

غزل شماره 1369 : شب که در بزمِ ادب قانونِ حیرت‌ ساز بود

غزل شماره 1370 : شب که در یادت سراپایم زبانِ ناله بود

غزل شماره 1371 : شب‌ که دل از یأسِ مطلب، باده‌ای در جام‌ کرد

غزل شماره 1372 : شب ‌که توفان جوشی چشم ترم آمد به یاد

غزل شماره 1373 : شب‌ که وصل آغوش‌پردازِ دلِ دیوانه بود

غزل شماره 1374 : شب‌ که یاد جلوه‌ات چشمِ خیالم آب داد

غزل شماره 1375 : شبم آهی ز دل در حسرتِ قاتل برون آمد

غزل شماره 1376 : شبنم صبح از چمن، آبله دل می‌رود

غزل شماره 1377 : شدم خاک و نگفتم عاشقم کار این چنین باید

غزل شماره 1378 :شرمِ ‌قصورم از سخن‌، شکوۀ ‌اعتبار بُرد

غزل شماره 1379 : شکوه مفلسی ما را به خاموشی علم دارد

غزل شماره 1380 : شمع بزمت چه قدم بردارد

غزل شماره 1381 : شمعها زین ‌انجمن بی‌صرفه‌تازان رفته‌اند

غزل شماره 1382 : شوخی‌، بهارِ طبعِ چمن‌زاد می‌شود

غزل شماره 1383 : شور اشکم‌ گر چنین راهِ تپش سر می‌کند

غزل شماره 1384 : شور حاجت تا کی از حرصِ دو دل باید شنید

غزل شماره 1385 : شور لیلی کو که باز آرایش سودا کند

غزل شماره 1386 : شوق تا گردد دوبالا خویش را احول کنید

غزل شماره 1387 : شوق تا محمل به دوشِ طبعِ وحشت‌ساز ماند

غزل شماره 1388 : شوق تو به مشت پرم آتش زد و سر داد

غزل شماره 1389 : شوق دیداری ‌که از دل بالِ حسرت می کشد

غزل شماره 1390 : شوقِ موسی نگهم رام تسلّی نشود

غزل شماره 1391 : صبح شد در عرصهٔ ‌گردون مگو خندان سفید

غزل شماره 1392 : صبح شو ای‌ شب‌! که خورشید من ‌اکنون می‌رسد

غزل شماره 1393 : صبحی به‌ گوشِ عبرتم از دل صدا رسید

غزل شماره 1394 : صبحی‌ که‌ گلت به باغ باشد

غزل شماره 1395 : صبری‌ که صبح این باغ از ما جدا نخندد

غزل شماره 1396 : صد ابد عیش طربخانهٔ دنیا بخشند

غزل شماره 1397 : صفا داغِ‌ِ کدورت‌ گشت سامان من و ما شد

غزل شماره 1398 : صفا فریب فقیهان نفس گداخته‌اند

غزل شماره 1399 : صیّادِ بی‌نشانی پرواز رنگ ما شد

غرل شماره 1400 : ضعیفیها بیانِ عجزِ طاقت برنمی‌دارد

غزل شماره 1401 : طالعم زلف یار را ماند

غزل شماره 1402 : طبع خاموشان به نورِ شرم روشن می‌شود

غزل شماره 1403 : طبعِ دانا الم دهر مکدّر نکند

غزل شماره 1404 : طبع سرکش خاک‌ گشت و چشم شرمی وانکرد

غزل شماره 1405 : طبع قناعت اختیار، مصدرِ زیب و فر شود

غزل شماره 1406 : طرّهٔ او در خیالم ‌گر پریشان می‌شود

غزل شماره 1407 : ظالم چه خیال است؟ مؤدب به ‌در آید

غزل شماره 1408 : عاقبت‌ در حلقهٔ‌آن زلف‌، دل جا می‌کند

غزل شماره 1409 : عاقبت شرمِ امل بر غفلت ما می‌زند

غزل شماره 1410 : عالم همه زین میکده بیهوش برآمد

غزل شماره 1411 : عالم گرفتاری‌، خوش تسلسلی دارد

غزل شماره 1412 : عجزِ طاقت به‌ گرفتاری غم شادم‌ کرد

غزل شماره 1413 : عجز نپْسندید از ما شکوهٔ قاتل بلند

غزل شماره 1414 : عدم زین بیش برهانی ندارد

غزل شماره 1415 : عرضِ هستی زنگ بر آیینهٔ دل می‌شود

غزل شماره 1416 : عرق‌آلوده جمالی ز نظر می‌گذرد

غزل شماره 1417 : عریانی آنقدَر به برم تنگ می‌کشد

غزل شماره 1418 : عشّاق‌ گر از سبحه و زنّار نویسند

غزل شماره 1419 : عشّاق چون فسانهٔ تحقیق سر کنند

غزل شماره 1420 : عشق مطرب‌زاده‌ای بر ساز و تقوا زور کرد

غزل شماره 1421 : عشق هرجا ادب‌آموزِ تپیدن باشد

غزل شماره 1422 : عقل اگر صد انجمن تدبیر روشن می‌کند

غزل شماره 1423 : علم و عیان خلق به جز شک نمی‌شود

غزل شماره 1424 : عُلْویانی ‌که به این عالم دون می‌آیند

غزل شماره 1425 : عمر ارذل ای خدا مگمار بر نیروی مرد

غزل شماره 1426 : عمری‌ست رختِ حسرتم از سینه بسته‌اند

غزل شماره 1427 : عَمَلی که سر به هوا خم از همه پیکرت به ‌در آورد

غزل شماره 1428 : عید است غبارِ سرِ راهِ تو توان شد

غزل شماره 1429 : عیش ما کم نیست گر اشکی به چشم تر بوَد

غزل شماره 1430 : غافلان چند قبادوزیِ ادراک کنید

غزل شماره 1431 : غافل شدیم و گشت خروشِ هوس بلند

غزل شماره 1432 : غافلی چند که نقشِ حق و باطل بستند

غزل شماره 1433 : غبار ما به جز این پر شکستنی ‌که ندارد

غزل شماره 1434 : غرورِ قدرت اگر بازوی خمی دارد

غزل شماره 1435 : غرور نازِ تو تهمت‌کش ادا نشود

غزل شماره 1436 : غفلتْ آهنگان که دل را سازِ غوغا کرده‌اند

غزل شماره 1437 : غنا مفت هوس ‌گر نام آسودن نمی‌گیرد

غزل شماره 1438 : فالی از داغ زدم دل چمن‌آیین آمد

غزل شماره 1439 : فرصتْ انشایانِ هستی‌ گر تکلّف ‌کرده‌اند

غزل شماره 1440 : فرصتِ نازِ کرّ و فر ضامنِ ‌کس نمی‌شود

غزل شماره 1441 : فریب جاه مخور تا دل تو تنگ نگردد

غزل شماره 1442 : فسردن از مزاج شعله، خاکستر برون آرد

غزل شماره 1443 : فسردگیهای سازِ امکان ترانه‌ام را عنان نگیرد

غزل شماره 1444 : فسونِ عیش‌، کدورت‌زدای ما نشود

غزل شماره 1445 : فطرت آخر بر معاد از سعی اکمل می‌زند

غزل شماره 1446 : فکر خویشم آخر از صحرای امکان می‌برد

غزل شماره 1447 : فکر نازک، عالمی را سرمهٔ تقریر شد

غزل شماره 1448 : فنا کی شغل سودای محبّت را زیان دارد

غزل شماره 1449 : قامت خم‌ کز حیا سوی زمین رو می‌کند

غزل شماره 1450 : قدح، می بر ‌کف است‌ و شمع‌، گل در آستین دارد

غزل شماره 1451 : قضا تا نقش بنیاد من بیکار می‌بندد

غزل شماره 1452 : قماشِ رنگ ز بس بی‌حجاب می‌بافند

غزل شماره 1453 : قیامت خنده‌ریزی بر مزار من‌ گل ‌افشان شد

غزل شماره 1454 : کار جهان خواه عجز، خواه سری می‌کند

غزل شماره 1455 : کار دلها باز از آن مژگان به سامان می‌رسد

غزل شماره 1456 : کار دنیا بس که مهمل‌ گشت عقبا ریختند

غزل شماره 1457 : کامجویان اندکی بر مطلب استغنا زنید

غزل شماره 1458 : کام دل از لب خاموش گرفتن دارد

غزل شماره 1459 : کجاست سایه که هستیش دستگاه شود

غزل شماره 1460 : گذشت عمر به لرزیدنم ز بیم و امید

غزل شماره 1461 : گذشت عمر و دل از حرص سر نمی‌تابد

غزل شماره 1462 : گذشتگان‌ که ز تشویش ما و من رستند

غزل شماره 1463 : گر آرزوی رستن از این دامگه‌ کنید

غزل شماره 1464 : گر آگهی به سیر فنا و بقا بخند

غزل شماره 1465 : گر آن خروشِ جهانِ یکتا سری به این انجمن برآرد

غزل شماره 1466 : گر آیینه‌ات در مقابل نمانَد

غزل شماره 1467 : گر بویِ وفا را نفس آیینه نباشد

غزل شماره 1468 : گر بی‌ تو نگه را به تماشا هوس افتاد

غزل شماره 1469 : گر جنونم ناله واری نذر بلبل می‌کند

غزل شماره 1470 : گر چنین اشکم ز شرم پرگناهی می‌رود

غزل شماره 1471 : گر چنین بخت نگون عبرتْ ‌کمین پیدا شود

غزل شماره 1472 : گر خاک ‌نشینان علم افراخته باشند

غزل شماره 1473 : گر خیالِ گردشِ چشم توام رهبر شود

غزل شماره 1474 : گرد عجزم‌، خوش خرامان سرفرازم کرده‌اند

غزل شماره 1475 : گرد مرا تحیّر، صبحِ جنونْ سبق ‌کرد

غزل شماره 1476 : گردی دگر نشد ز منِ نارسا بلند

غزل شماره 1477 : گر شور مستی‌ام کند اندیشه گردباد

غزل شماره 1478 : گر شوق به راهت قدمی پیش برآرد

غزل شماره 1479 : گر شوق پیِ مطلبِ نایاب نگیرد

غزل شماره 1480 : گر طمع دستِ طلب وامی‌کند

غزل شماره 1481 : گرفتار رسوم اندیشهٔ آرام‌ کم دارد

غزل شماره 1482 : گر کمال اختیار خواهم کرد

غزل شماره 1483 : گر نالهٔ من پرتوِ اندیشه دواند

غزل شماره 1484 : گرنه مشت خاکم از اشک ندامت تر شود

غزل شماره 1485 : گره به رشتهٔ سازِ نفس خوش آن‌ که نبندد

غزل شماره 1486 : کس طاقت آن لمعهٔ رخسار ندارد

غزل شماره 1487 : کسی از التفات چشم خوبان‌ کام بردارد

غزل شماره 1488 : کسی که چون مژه عبرت دلیلِ روشنش افتد

غزل شماره 1489 : کسی ‌که نیک و بد هوشیار و مست بپوشد

غزل شماره 1490 : کسی معنی بحر فهمیده باشد

غزل شماره 1491 : کلاهِ هر که فلک بر سماک می‌فِکَند

غزل شماره 1492 : گل به سر، جام به کف‌، آن چمن‌ آیین آمد

غزل شماره 1493 : گل نکرد آهی ‌که بر ما خنجر قاتل نشد

غزل شماره 1494 : گلهای آن تبسّم باغِ فلک ندارد

غزل شماره 1495 : کم نیست صحبت دل‌ گر مرد، زن نمانَد

غزل شماره 1496 : کم و بیش وهمِ تعیّنت سر و برگِ نقص و کمال شد

غزل شماره 1497 : کو جنون تا عقدهٔ هوش از سر ما واکند

غزل شماره 1498 : کو رنگ‌، چه بو؟ جلوهٔ یارست ببینید

غزل شماره 1499 : گهی بر سر،‌ گهی در دل‌،‌ گهی در دیده جا دارد

غزل شماره 1500 : کی به آسانی دمِ آبم میسر می‌شود

غزل شماره 1501 : کیست‌ کز جهد به آن انجمن ناز رسد؟

غزل شماره 1502 : لاغری آن همه زین مرحله دورم افکند

غزل شماره 1503 : لاله و گل چشمک رمزِ خزان فهمیده اند

غزل شماره 1504 : لب بی‌صرفه نوا، جهلْ سبق می‌باشد

غزل شماره 1505 : لعلِ لب او یکدم بر حالم اگر خندد

غزل شماره 1506 : لمعهٔ مهرش دمی کاینه تابان کند

غزل شماره 1507 : ما را به درِ دل ادبِ هیچکسی برد

غزل شماره 1508 : ما را که نفس آینه پرداخته باشد

غزل شماره 1509 : ماضی و مستقبل این بزمِ حیرت حال بود

غزل شماره 1510 : مباش غرّه به سامان این بنا که نریزد

غزل شماره 1511 : مبصّران حقیقت‌ که سر به سر هوشند

غزل شماره 1512 : محبّت ستمگر نباشد نباشد

غزل شماره 1513 : محرمِ آهنگِ دل شو سرمه بر آواز بند

غزل شماره 1514 : محرمان‌ کاثار صنع از عشق پر فن دیده‌اند

غزل شماره 1515 : محرمانی‌ که به آهنگِ فنا مسرورند

غزل شماره 1516 : محفل هستی به تحریک دلی آراستند

غزل شماره 1517 : محو تسلیمیم امّا سجده لغزشْ مایه بود

غزل شماره 1518 : محوِ طلبت گردی اگر داشته باشد

غزل شماره 1519 : محوِ گریبانِ ادب ‌کی سر به هر سو می‌زند

غزل شماره 1520 : مخمل و دیبا حجابِ هستیِ رسوا نشد

غزل شماره 1521 : مدّ بقا کجا به مه و سال می‌کشد

غزل شماره 1522 : مدّعا دل بود اگر نیرنگِ امکان ریختند

غزل شماره 1523 : مرا این آبرو در عالمِ پرواز بس باشد

غزل شماره 1524 : مژده ای ذوق وصال آیینه بی‌زنگار شد

غزل شماره 1525 : مشتاق تو گر نامه‌بری داشته باشد

غزل شماره 1526 : مشرب عشّاق بر وضع هوس تنگی ‌کند

غزل شماره 1527 : مصوّران به هزار انفعال پیوستند

غزل شماره 1528 : مصوّر نگهت ساغرِ چه رنگ زند

غزل شماره 1529 : مطلبی‌ گر بود از هستی همین آزار بود

غزل شماره 1530 : معنی‌سبقان‌ گر همه صد بحر کتابند

غزل شماره 1531 : مفلسی دست تهی بر سودن ارزانی کند

غزل شماره 1532 : مکتوبِ شوق هرگز بی‌نامه‌بر نباشد

غزل شماره 1533 : مکتوب مقصد ما از بیکسی فغان شد

غزل شماره 1534 : مکتوب من به هرکه برَد باد می‌برد

غزل شماره 1535 : مگر با نقش پایت مژدهٔ جوشیدنی دارد

غزل شماره 1536 : مگو این نسخه طور معنی یک دست‌ کم دارد

غزل شماره 1537 : مگو دل از غم و صبر از جفا خبر دارد

غزل شماره 1538 : مگو رند از می و زاهد ز تقوا گفتگو دارد

غزل شماره 1539 : مگو صبحِ طرب در ملکِ هستی دیر می‌آید

غزل شماره 1540 : من آن غبارم که حکمِ نقشم به هیچ آیینه در نگیرد

غزل شماره 1541 : منتظران بهار بوی شکفتن رسید

غزل شماره 1542 : من و حسنی‌ که هرجا یادش از دل سر برون آرد

غزل شماره 1543 : موجِ ‌گل بی‌تو خار را ماند

غزل شماره 1544 : موج گوهرطینتان‌، گر شوخی افزون کرده‌اند

غزل شماره 1545 : موی دماغِ جاه و حشم حل نمی‌شود

غزل شماره 1546 : میل هوس ز عافیتم فرد می‌کند

غزل شماره 1547 : می و نغمه مسلّم حوصله‌ای که قدح‌کشِ گردشِ سر نشود

غزل شماره 1548 : ناتوانی باز چون شمعم چه افسون می‌کند

غزل شماره 1549 : ناتوانی در تلاش حرص بهتانم نکرد

غزل شماره 1550 : ناله ام در دل از آغوش اثر می گذرد

غزل شماره 1551 : ناله می‌افشاند پَر در باغ ما بلبل نبود

غزل شماره 1552 : نامم هوسِ نگین ندارد

غزل شماره 1553 : ناموس عالمِ عین، اندیشهٔ سوا بُرد

غزل شماره 1554 : نتْوان به تلاش از غم اسباب برآمد

غزل شماره 1555 : نشاط این بهارم بی‌ گل رویت چه‌ کار آید؟

غزل شماره 1556 : نشئه دودی است‌ که از آتشِ می می‌خیزد

غزل شماره 1557 : نشئهٔ‌ گوشهٔ دل از دیر و حرم نمی‌رسد

غزل شماره 1558 : نشئهٔ یأسم غم خمار ندارد

غزل شماره 1559 : نشد آنکه شعلهٔ وحشتی به دلِ فسرده فسون‌ کند

غزل شماره 1560 : نظم امکانی ‌کجا ضبط روانی می‌کند

غزل شماره 1561 : نفس ‌با یک‌ جهان وحشت به‌ خاک‌ و آب می‌سازد

غزل شماره 1562 : نفس به غیرِ تک و پوی باطلی‌ که ندارد

غزل شماره 1563 : نفس تا پرفشان است از تو و من برنمی‌آید

غزل شماره 1564 : نفس درازیِ کس تا به چون و چند نیفتد

غزل شماره 1565 : نفس زینسان که بر عزم پرافشانی کدی دارد

غزل شماره 1566 : نفس را شورِ دل از عافیت بیگانه‌ای دارد

غزل شماره 1567 : نفس هم از دل من بی‌شکستن برنمی‌آید

غزل شماره 1568 : نقش دویی بر آینۀ من نبسته‌اند

غزل شماره 1569 : نقشم از ضعف به اندیشهٔ دیدن نرسید

غزل شماره 1570 : نقشم‌ کسی از سعی چه فرهنگ برآرد

غزل شماره 1571 : نقشِ نیرنگِ جهان جوهرِ رم می‌باشد

غزل شماره 1572 : نقش هستی جز غبارِ وهم نیرنگی نبود

غزل شماره 1573 : نقطهٔ دل‌ گرد خود گشت و خط پرگار شد

غزل شماره 1574 : نگاهت جوش صد میخانه از ساغر برون آرد

غزل شماره 1575 : نگه در شبههٔ تحقیقِ من معذور می‌باشد

غزل شماره 1576 : نگه ز روی تو تا کامیاب می‌گردد

غزل شماره 1577 : نوبهار است و جهان سیر چمنها دارد

غزل شماره 1578 : نهالِ زندگی بالیدنی وحشت‌کمین دارد

غزل شماره 1579 : نهالِ وحشت ما خالی از ثمر نبْوَد

غزل شماره 1580 : نه با سازِ هوس جوشد نه بر کسب هنر پیچد

غزل شماره 1581 : نه تنها از قدح مستی و از گل رنگ می‌جوشد

غزل شماره 1582 : نه غنچه سر به گریبان‌ کشیده می‌ماند

غزل شماره 1583 : نه فخر می‌دمد اینجا نه ننگ می‌بارد

غزل شماره 1584 : نه مفصّل نه مجملی دارد

غزل شماره 1585 : نه هستی از نفسهایم شمار ناله می‌گیرد

غزل شماره 1586 : نیامِ تیغِ عالمگیرِ مستی موجِ می باشد

غزل شماره 1587 : نیرنگِ امل،‌ گلِ بقا بود

غزل شماره 1588 : وحشت ما را تعلّق رام نتْوانست کرد

غزل شماره 1589 : وحشتم گر یک تپش در دشتِ امکان بشکفد

غزل شماره 1590 : وداع سرکشی ‌کن‌ گر دلت راحت‌کمین باشد

غزل شماره 1591 : وداع عمر چمن‌سازِ اعتبارم کرد

غزل شماره 1592 : وداع‌ کلفتم تا گل‌ کند چاک جگر ریزد

غزل شماره 1593 : وضع فلک آنجا که به یک حال نباشد

غزل شماره 1594 : وعده افسونان، طلسمِ انتظارم کرده‌اند

غزل شماره 1595 : وهم بلند و پستِ جاه، چند دلت سیه‌ کند

غزل شماره 1596 : هرجا خرامِ ناز تو تمکین عیان‌ کند

غزل شماره 1597 : هرجا صلای محرمی راز داده‌اند

غزل شماره 1598 : هرجا تپش شمع درین خانه نهفتند

غزل شماره 1599 : هرجا نفسی هست ز هستی‌ گله دارد

غزل شماره 1600 : هرچند به حق قربِ تو مقدور نباشد

غزل شماره 1601 : هرچند خودنمایی تخت و حشم نباشد

غزل شماره 1602 : هرچند دل از وصل قدح‌نوش نباشد

غزل شماره 1603 : هرچه آنجاست چو آنجا رَوی‌ اینجا گردد

غزل شماره 1604 : هر سخن ‌سنجی‌ که خواهد صید معنیها کند

غزل شماره 1605 : هر سو نظر گشودیم زان جلوه رنگ دارد

غزل شماره 1606 : هر کجا آیینهٔ حسنِ جنونِ‌ گل می‌کند

غزل شماره 1607 : هر کجا سعیِ جنون بر عزم جولان بشکند

غزل شماره 1608 : هر کجا شمعِ تماشای تو روشن می‌شود

غزل شماره 1609 : هرکجا عبرت به درسِ وعظ رهبر می‌شود

غزل شماره 1610 : هرکجا عشّاق را دردِ طلب منظور شد

غزل شماره 1611 : هرکه را اجزای موهومِ نفس دفتر بوَد

غزل شماره 1612 : هرکه را دیدم ز لاف ما و من شرمنده بود

غزل شماره 1613 : هرگز به دستگاهِ نظر پا نمی‌رسد

غزل شماره 1614 : هر کس به رهت چشم تری داشته باشد

غزل شماره 1615 : هر که آمد در جهان بیکس‌تر از ما می‌رود

غزل شماره 1616 : هرکه انجامِ غرور من و ما می‌بیند

غزل شماره 1617 : هر که اینجا می‌رسد بی‌اعتدالی می‌کند

غزل شماره 1618 : هرکه حرفی از لبت وامی‌کشد

غزل شماره 1619 : هرکه در اظهارِ مطلب هرزه‌نالی می‌کند

غزل شماره 1620 : هرکه زین انجمن آثارِ صفا می‌بیند

غزل شماره 1621 : هر نفس دل صدهزار اندیشه پیدا می‌کند

غزل شماره 1622 : همّت از گردنکشی مشکل به استغنا رسد

غزل شماره 1623 : همّتی‌ گر هست پایی بر سرِ دنیا زنید

غزل شماره 1624 : همچو آتش‌ هر که را دودِ طلب در سر بوَد

غزل شماره 1625 : همچو گوهر قطرهٔ خشکی عیانم‌ کرده‌اند

غزل شماره 1626 : همچو مینا غنچهٔ رازم بهارْ آهنگ شد

غزل شماره 1627 : همه راست زین چمن آرزو، که به کامِ دل ثمری رسد

غزل شماره 1628 : همین دنیاست کانجامش قیامت پرده‌در گردد

غزل شماره 1629 : هوس‌پیمایی جاهت خمارآلودِ غم دارد

غزل شماره 1630 : هوس‌پیمایِ فرصت گردِ کلفت در قفس دارد

غزل شماره 1631 : هوس تا چند بر دل تهمت هر خشک و تر بندد

غزل شماره 1632 : هوسِ تعیّنِ خواجگی‌، به نیاز بنده نمی‌رسد

غزل شماره 1633 : هوسِ جنون‌زدهٔ نفس به کدام جلوه کمین کند

غزل شماره 1634 : هوس در مزرعِ آمال‌ گو صد خرمن انبارد

غزل شماره 1635 : هوش تا عافیتْ آیینهٔ مستی نشود

غزل شماره 1636 : هیهات دمِ بازپسین عِرضِ ادب بُرد

غزل شماره 1637 : یاد تو آتشی است که خامش نمی‌شود

غزل شماره 1638 : یاد شوقی‌ کز جفاهایت دل ما شاد بود

غزل شماره 1639 : یاران مزهٔ عبرت از این مائده بردند

غزل شماره 1640 : یاران فسانه‌های تو و من شنیده‌اند

غزل شماره 1641 : یاران در این بیابان از ما اثر مجویید

غزل شماره 1642 : یاران‌، چو صبح‌‌‍‌‍، قیمتِ وحشت ‌گران کنید

غزل شماره 1643 : یاران تمیزِ هستی بدخو نکرده‌اند

غزل شماره 1644 : یارب چه‌ سان ‌کنم به هوای دعا بلند

غزل شماره 1645 : یاران به رنگ رفته دو روزم مثل‌ کنید

غزل شماره 1646 : یأس‌فرسای تغافل دلِ ناشاد مباد

غزل شماره 1647 : یک دو دم هنگامهٔ تشویشِ مهر و کینه بود

غزل شماره 1648 : یک سرِ مو گر هوس از فکرِ جاهی بگذرد

ذ : 

غزل شماره 1649 : ای سازِ بر و دوش تو پیراهنِ ‌کاغذ

غزل شماره 1650 : ای شعله نهال از قلمت‌ گلشنِ ‌کاغذ

غزل شماره 1651 : ستمکشِ تو به قاصد اگر دهد کاغذ

ر : 

غزل شماره 1652 : از بسکه زد خیال توام آب در نظر

غزل شماره 1653 : از غبار جلوۀ غیر تو تا بستم نظر

غزل شماره 1654 : ای ابر! نی به باغ و نه در لاله‌زار بار

غزل شماره 1655 : ای قاصدِ تحقیق ز تسلیم مدد گیر

غزل شماره 1656 : این بحر را یک آینه دشتِ سراب‌ گیر

غزل شماره 1657 : ای هوس قطع نفس ‌کن ساعتی دنگم‌ گذار

غزل شماره 1658 : به ارشاد ادب در دستگاهِ خودسران مگذر

غزل شماره 1659 : با همه بی‌دست و پایی اندکی همّت‌ گمار

غزل شماره 1660 : به خود آنقدر کر و فر مچین‌ که ببنددت پی‌ِ کین‌ کمر

غزل شماره 1661 : بر تماشای فنایم دوخت پیریها نظر

غزل شماره 1662 : بر خیالی چیده‌ایم از دیده تا دل انتظار

غزل شماره 1663 : به صفحه‌ای‌ که حدیثِ جنون‌ کنم تحریر

غزل شماره 1664 : به عجز کوش و تک و تازِ دیگر آسان‌ گیر

غزل شماره 1665 : تا چند حسرت چمن و سایه‌های ابر

غزل شماره 1666 : تا کنم از هر بنِ مو رنگ هستی آشکار

غزل شماره 1667 : تا کی خیال هستی موهوم‌، سر برآر

غزل شماره 1668 : ترک دنیا کن غم این سِحرِ باطل برمدار

غزل شماره 1669 : تیغ در دست است یار از جیب بیرون آر سر

غزل شماره 1670 : جسمِ غافل را به اندوهِ رمِ فرصت چه‌ کار

غزل شماره 1671 : چشم تعظیم از گران‌جانان این محفل مدار

غزل شماره 1672 : چشم واکردم به خویش امّا ز آغوش شرار

غزل شماره 1673 : چشم واکن رنگ اسرار دگر دارد بهار

غزل شماره 1674 : چه رسد ز نشئهٔ معنوی به دماغ بی‌ حس بی‌خبر

غزل شماره 1675 : چیست هستی به آن همه آزار

غزل شماره 1676 : حکم دل دارد ز همواری سر و روی‌ گهر

غزل شماره 1677 : خاک ما نامه‌ها به جانب یار

غزل شماره 1678 : خیال زلفِ‌ که واکرد راه در زنجیر

غزل شماره 1679 : دارم ز سیرِ گلشنِ اسباب در نظر

غزل شماره 1680 : در چمن تا قامتش اندازِ شوخی‌ کرد سر

غزل شماره 1681 : درس هستی فکر تکراری ندارد خوانده‌ گیر

غزل شماره 1682 : در طلسم درد از ما می‌توان بردن اثر

غزل شماره 1683 : در عشق ز پروازِ نفس آینه برگیر

غزل شماره 1684 : در گلستانی که سروِ او نباشد جلوه‌گر

غزل شماره 1685 : در هوس گاهِ عالمِ بیکار

غزل شماره 1686 : در این ادبکده جز سر به هیچ جا مگذار

غزل شماره 1687 : دست داری برفشان چون گل در این‌ گلزار زر

غزل شماره 1688 : دل از فسون تعلّق نگاه در زنجیر

غزل شماره 1689 : دل بیضهٔ طاووسِ خیال است به بر گیر

غزل شماره 1690 : زاهد ز دعوت خلق دارد عجب‌ کر و فر

غزل شماره 1691 : ز صبحِ طلعتش آیینهٔ دل را صفا بنگر

غزل شماره 1692 : زهی ز روی تو آیینه آفتاب منیر

غزل شماره 1693 : زین بحر بیکران کمِ هر اعتبار گیر

غزل شماره 1694 : سعیِ نفس‌ کفیلِ ‌توست زحمتِ جستجو مبر

غزل شماره 1695 : سیر گلزارِ که یارب در نظر دارد بهار

غزل شماره 1696 : شبِ زندگی سر آمد به نفس‌شماری آخر

غزل شماره 1697 : شبی‌ که شعلهٔ یاد تو داشت سیر جگر

غزل شماره 1698 : شد نظر واکردنی خوابِ فراموشِ شرار

غزل شماره 1699 : غبارِ فرصت از این خاکدانِ وهم مگیر

غزل شماره 1700 : قد خمیده ندارد به غیر ناله حضور

غزل شماره 1701 : گلِ عجزی تصوّر کن بهار کبریا بنگر

غزل شماره 1702 : مردی چو شمع در همه جا، جا نگاهدار

غزل شماره 1703 : مژگان‌ گشا جهان ته بالِ نگاه ‌گیر

غزل شماره 1704 : ناتمامِ همّتی تا عجز سامان نیست سر

غزل شماره 1705 : نکرد ضبط نفس رازِ وحشتم مستور

غزل شماره 1706 : نمی‌گویم به‌ گردون سیر کن یا بر هوا بنگر

غزل شماره 1707 : نه جام باده‌ شناسم نه کاسهٔ طنبور

غزل شماره 1708 : نه غنچه عافیتْ افسون‌، نه‌ گل بقاْ تأثیر

غزل شماره 1709 : هستی چو صبح قابلِ ضبطِ نفس مگیر

غزل شماره 1710 : همنشین با من ز تشویشِ هوسها کین مگیر

غزل شماره 1711 : هوای تیغ تو افتاد تا مرا در سر

ز : 

غزل شماره 1712 : از جیبِ هزار آینه سر بر زده‌ای باز

غزل شماره 1713 : ای بیخودی بر آینهٔ وهم رنگ ریز

غزل شماره 1714 : به دل ز مقصد موهوم، خار خار مریز

غزل شماره 1715 : بس که از شادابیّ خطّت شد این گلزار سبز

غزل شماره 1716 : به‌ کنج زانویِ تسلیم طرحِ امن انداز

غزل شماره 1717 : بی‌پرده است و نیست عیان راز من هنوز

غزل شماره 1718 : پوچ است سر به سر فلکِ بی‌مدار، مغز

غزل شماره 1719 : جامی مگر از بزمِ حیا در زده‌ای باز

غزل شماره 1720 : جرأت پیریم این بس‌ که به چندین تک و تاز

غزل شماره 1721 : چو شمع غرّه مشو چشم بر حیا انداز

غزل شماره 1722 : خارخارت ‌کشت و پیش حرص بیکاری هنوز

غزل شماره 1723 : خودسری‌ گِرد دل تنگ نگردد هرگز

غزل شماره 1724 : خون شد دل و ز اشک اثر می‌کشد هنوز

غزل شماره 1725 : دارم دلی از داغ تمنّای تو لبریز

غزل شماره 1726 : دل مصفّا کن، شرر در خرمنِ اسباب ریز

غزل شماره 1727 : رنگِ طاقت سوخت امّا وحشتْ آغازم هنوز

غزل شماره 1728 : سودای تک و تازِ هوسها ز سر انداز

غزل شماره 1729 : عمری خیال پخت، سرِ گیر و دار، مغز

غزل شماره 1730 : غبارِ ره شو و سرکوبِ صد حشم برخیز

غزل شماره 1731 : فتیله‌ای به دل بیخبر ز داغ افروز

غزل شماره 1732 : کی رود از خاطر آشفته‌ام سودای ناز؟

غزل شماره 1733 : نرگسش وامی‌کند طومارِ استغنای ناز

غزل شماره 1734 : هر کجا آیینهٔ ما گردد از زنگار، سبز

س : 

غزل شماره 1735 : از لب خامش، زبان واماندهٔ کام است و بس

غزل شماره 1736 : ای دلت صیّاد راز، از لب مده بیرون نفس

غزل شماره 1737 : بی‌پردگیِ ‌کسوتِ هستی ز حیا پرس

غزل شماره 1738 : بی‌تأمّل در دم پیری مده بیرون نفس

غزل شماره 1739 : پُر تیره‌روزم از منِ بی ‌پا و سر مپرس

غزل شماره 1740 : تب و تاب بیهُده تا کجا؟ به ‌گشاد بال و پر از نفس

غزل شماره 1741 : جز ستم بر دل ناکام نکرده‌ست نفس

غزل شماره 1742 : چشم ‌وا کن ششجهت یارست و بس

غزل شماره 1743 : چند نشینی به‌ کلفتِ دلِ مأیوس

غزل شماره 1744 : خودسر ز عافیت به تکلّف برید و بس

غزل شماره 1745 : در این بساطِ هوس پیش از اعتبارِ نفس

غزل شماره 1746 : دل قیامت می کند از طبعِ ناشادم مپرس

غزل شماره 1747 : ذوقِ شهرتها دلیلِ فطرتِ خام است و بس

غزل شماره 1748 : زندگی محروم تکرارست و بس

غزل شماره 1749 : صاحب دل را نزیبد گفت ‌و گو با هیچکس

غزل شماره 1750 : صبح است و دارد آن‌ گل، در سر هوای نرگس

غزل شماره 1751 : غفلتْ آهنگم ز سازِ حیرتْ ایجادم مپرس

غزل شماره 1752 : غم نه ‌تنها بر دلم نالید و بس

غزل شماره 1753 : کاروانِ ما ندارد گردی از صوت جرس

غزل شماره 1754 : گر شود از خواب من خیال تو محبوس

غزل شماره 1755 : گره چو غنچه نباید زدن به تارِ نفس

غزل شماره 1756 : نفس ثبات ندارد بس است ‌کار نویس

غزل شماره 1757 : نیست بی‌شور حوادث آمد و رفت نفس

ش : 

غزل شماره 1758 : آب از یاقوت می‌ریزد تکلّم کردنش

غزل شماره 1759 : آخر چو شمع سوختم از برگ و ساز خویش

غزل شماره 1760 : آن را که ز خود بُرد تمنّای سراغش

غزل شماره 1761 : آه از این جلوهٔ نقاب فروش

غزل شماره 1762 : آیین خود آرایی از روز الست ‌استش

غزل شماره 1763 : اشکم قدمِ آبله فرسا ننهد پیش

غزل شماره 1764 : اگر چو غنچه میسّر شود شکستنِ خویش

غزل شماره 1765 : اگر زین رنگ‌، تمکین می‌زند موج از سراپایش

غزل شماره 1766 : ای خیال آوارهٔ نیرنگ هوش

غزل شماره 1767 : ای ز لعلت سخن ‌گلاب فروش

غزل شماره 1768 : این صبح که جولانها بر چرخ برین هستش

غزل شماره 1769 : به بر کشید ز بس جوش نازکی تنگش

غزل شماره 1770 : به تاراجِ جنون دادم چه هستی و چه فرهنگش

غزل شماره 1771 : به رنگی ‌کج‌کلاه افتاده خم در پیکر تیغش

غزل شماره 1772 : بزم امکان بسکه عام افتاده دور ساغرش

غزل شماره 1773 : به سازِ نیستی بسته‌ست شور ما و من بارش

غزل شماره 1774 : بسکه افتاده است بی‌نم خون صید لاغرش

غزل شماره 1775 : به لوحِ جسم‌ که یکسر نفس خطوط حک استش

غزل شماره 1776 : بهارِ صنع چو دیدیم در سر و کارش

غزل شماره 1777 : به پیری از هوسِ زندگی خمار مکش

غزل شماره 1778 : به هر بزمی که باشد جلوه فرما جوهرِ تیغش

غزل شماره 1779 : بی تو مشکل ‌کنم از خلق نهان جوهر خویش

غزل شماره 1780 : بی‌خلل نگذاشت گل را صنعت اجزای خویش

غزل شماره 1781 : بی‌نشان حسنی که جز در پرده نتوان دیدنش

غزل شماره 1782 : تا کی افسردن دمی از فکر خود وارسته باش

غزل شماره 1783 : تماشایی که من دارم مقیم چشم حیرانش

غزل شماره 1784 : جفا جویی که من دارم هوای تیر مژگانش‌

غزل شماره 1785 : چند پاشی ز جنون خاکِ هوس بر سر خویش

غزل شماره 1786 : چنین تا کی تپد در انتظار زخم نخجیرش

غزل شماره 1787 : جوانی دامن افشان رفت و پیری هم به دنبالش

غزل شماره 1788 : جوانی سوخت پیری چند بنشاند به مهتابش

غزل شماره 1789 : چو ابر و بحر ز لاف سخا پشیمان باش

غزل شماره 1790 : چو تمثالی ‌که بی‌آیینه معدوم است بنیادش

غزل شماره 1791 : چو دریابد کسی رنگ ادای چشم خودکامش

غزل شماره 1792 : چه سازم تا توانم ریخت رنگ سجده در کویش

غزل شماره 1793 : چه لازم است‌ کشد تیغ، چشم خونخوارش

غزل شماره 1794 : چه لازم جوهر دیگر نماید پیکر تیغش

غزل شماره 1795 : حیا بی‌پرده نپْسندید راز حسن یکتایش

غزل شماره 1796 : خطّ مشکین شد وبال غنچهٔ جان پرورش

غزل شماره 1797 : خواه در معمورهٔ جان خواه در ویرانه باش

غزل شماره 1798 : در آن کشور که پیشانی گشاید حسن جاویدش

غزل شماره 1799 : دل به‌ کام تست چندی خرّمیْ اظهار باش

غزل شماره 1800 : دل به هجران صبر کرد امّا فزون شد شیونش

غزل شماره 1801 : دل بی‌مدّعا رنگی ندارد تا کنم فاشش

غزل شماره 1802 : دل دیوانه‌ای دارم به گیسوی گرهگیرش

غزل شماره 1803 : دل گمگشته‌ای دارم چه می‌پرسی ز احوالش

غزل شماره 1804 : دلی دارم که غیر از غنچه بودن نیست بهبودش

غزل شماره 1805 : دلی را که بخشد گداز آرزویش

غزل شماره 1806 : دلی که گردش چشم تو بشکند سازش

غزل شماره 1807 : رنگِ گلِ تعبیر دمید از کف پایش

غزل شماره 1808 : زبان فرسوده نقدی را که شد پا بسته سودایش

غزل شماره 1809 : ز برقِ بی‌نیازی خنده‌ها دارد گلستانش

غزل شماره 1810 : ز بس دامانِ ناز افشاند زلف عنبر افشانش

غزل شماره 1811 : ز ساز قافلۀ ما که ما و من جرس استش

غزل شماره 1812 : سخن‌سنجی‌ که مدح خلق نفریبد به وسواسش

غزل شماره 1813 : سرِ تاراجِ گلشن داشت سرو فتنه بالایش

غزل شماره 1814 : شخص معدومی‌، به پیشِ وهم خود موجود باش

غزل شماره 1815 : شکست خاطری دارم مپرس از فکر تدبیرش

غزل شماره 1816 : شوق آزادی سر از سامانِ استغنا مکش

غزل شماره 1817 : صبا ای پیک مشتاقان، قدم فهمیده نه سویش

غزل شماره 1818 : صبح از چه خراباتِ جنون‌ کرد بهارش؟

غزل شماره 1819 : تپد آینه بسکه در آرزویش

غزل شماره 1820 : طرب خواهی درین محفل، برون آ گامی آن سویش

غزل شماره 1821 : عالم از چشم ترم شد می فروش

غزل شماره 1822 : عبارت مختصر تا کی؟ سوالِ وصل پیغامش

غزل شماره 1823 : عمرها شد بی‌نصیبِ راحتم از چشم خویش

غزل شماره 1824 : عیب همه عالم ز تغافل به هنر پوش

غزل شماره 1825 : فریاد جهان سوخت نفس سعیِ ‌کمندش

غزل شماره 1826 : گر نه‌ای عین تماشا، حیرتِ سرشار باش

غزل شماره 1827 : کشتِ عاشق‌ که دهد دادِ گیاهِ خشکش

غزل شماره 1828 : کلاه نیست تعیّن ‌که ما ز سر فکنیمش

غزل شماره 1829 : که دارد جوهرِ تحقیقِ حسرتگاهِ ناموسش

غزل شماره 1830 : گزند زندگانی در کفن جسم است تدبیرش

غزل شماره 1831 : متاعِ هستی یی دارم مپرس از بود و نابودش

غزل شماره 1832 : مرغی که پر افشاند به گلزارِ خیالش

غزل شماره 1833 : مکش دردسرِ شهرت، میفکن بر نگین زورش

غزل شماره 1834 : من و آن فتنه بالایی ‌که عالم زیر دست استش

غزل شماره 1835 : من و پرفشانی حسرتی ‌که ‌گم است مقصدِ بسملش

غزل شماره 1836 : من نمی‌گویم زیان کن یا به فکر سود باش

غزل شماره 1837 : مپرسید از نگینِ شاه و اقبالِ نفس‌ کاهش

غزل شماره 1838 : نداشت پروای عرضِ جوهر، صفای آیینهٔ فرنگش

غزل شماره 1839 : نمی‌دانم چه گل در پرده دارد زخمِ شمشیرش

غزل شماره 1840 : هرگه روم از خویش به سودای وصالش

غزل شماره 1841 : هوسْ وداع بهارِ خیالِ امکان باش

ص : 

غزل شماره 1842 : از قناعت خاک باید کرد در انبانِ حرص

غزل شماره 1843 : پُر کوته است دست به هر سو درازِ حرص

غزل شماره 1844 : گرفته اشک مرا دیده تا به دامان رقص

ض : 

غزل شماره 1845 : ای بی خبر! مسوز نفس در هوای فیض

غزل شماره 1846 : خلقی است شمع‌وار در این قحط جای فیض

غزل شماره 1847 : مباد دامن‌ کس‌ گیرم از فسونِ غرض

غزل شماره 1848 : مگشا جریدهٔ حاجتت برِ دوستان ز کفِ غرض

ط : 

غزل شماره 1849 : بر جنون نتوان شد از عقلِ ادب‌پرور محیط

غزل شماره 1850 : شده فهم مقصدِ عالمی ز تلاشِ هرزه قدم غلط

غزل شماره 1851 : گشتم از بی‌دست و پاییها به خشک و تر محیط

غزل شماره 1852 : نبود نقطه‌ای از علمِ این‌ کتاب غلط

ظ : 

غزل شماره 1853 : دارد از ضبط نفس طبع هوس پرور چه حظ؟

غزل شماره 1854 : نشکسته ساغرِ عاریت ز حصولِ آبِ بقا چه حظ

غزل شماره 1855 : نمی‌شود کس ازین عبرتْ انجمن محظوظ

ع : 

غزل شماره 1856 : از عدم مشکل نه آسان سیر امکان‌ کرد شمع

غزل شماره 1857 : اثرِ خجالتِ مدّعا اگر این الم دمد از طمع

غزل شماره 1858 : ای هستی تو وضع درنگ و شتابِ شمع

غزل شماره 1859 : باز امشب نفسِ شعله فشان دارد شمع

غزل شماره 1860 : بی ‌نمِ خجلت نمی‌باشد سر و کارِ طمع

غزل شماره 1861 : سوختن یک نغمه است از ساز شمع

غزل شماره 1862 : غبار تفرقه هر جا بوَد مقابلِ جمع

غزل شماره 1863 : نشسته‌ای ز دل تنگ بر درِ تصدیع

غزل شماره 1864 : نی درِ پرواز زد، نی‌ سعیِ جولان کرد شمع

غزل شماره 1865 : هر چه در دل ‌گذرد وقف زبان دارد شمع

غزل شماره 1866 : هرکجا کردم به یاد سجده‌ات ساز رکوع

غزل شماره 1867 : هوسِ جنون زده تا کجا همه سو قدم زند از طمع

غ : 

غزل شماره 1868 : به ذوق‌ِ گردِ رهت می‌دوم سراسرِ باغ

غزل شماره 1869 : شمع من‌ گرم حیا کرد مگر سوی چراغ

غزل شماره 1870 : عالم همه داغست و ندارد اثرِ داغ

غزل شماره 1871 : فقر ما را مشمارید کم از عالمِ تیغ

غزل شماره 1872 : کنون که می‌گذرد عیش چون نسیم ز باغ

غزل شماره 1873 : کو شعلهٔ دردی‌ که به ذوقِ اثرِ داغ

غزل شماره 1874 : ما شهیدان را وضویی داده‌اند از آبِ تیغ

غزل شماره 1875 : نازد به عشق غازهٔ حسنِ جنونْ دماغ

غزل شماره 1876 : نشئهٔ عجزم چو شبنم داد بر طیب دماغ

غزل شماره 1877 : نه صورتِ بویی و نه رنگی‌ست درین باغ

غزل شماره 1878 : نیست پروانهٔ من قابل پهلوی چراغ

غزل شماره 1879 : یارب از سرمنزل مقصد چسان یابم سراغ؟

ف : 

غزل شماره 1880 : ای ز عکس نرگست آیینه جام مل به‌ کف

غزل شماره 1881 : بحث و جدل به آفت جان می‌کند طرف

غزل شماره 1882 : تا نمی‌گردد تب و تاب نفسها بر طرف

غزل شماره 1883 : تحقیق را به ما و من افتاده اختلاف

غزل شماره 1884 : جای آن است‌ که بالد گهرِ شانِ صدف

غزل شماره 1885 : چه دهد ترّدد هرزه‌ات ز حضورِ سیر و سفر به ‌کف؟

غزل شماره 1886 : رستن چه ممکنست ز قید جهانِ لاف؟

غزل شماره 1887 : سازِ تبختر است اگر مایهٔ شرف

غزل شماره 1888 : عقل را مپسند با عشقِ جنون‌پرور طرف

غزل شماره 1889 : نسبت لعلِ‌ که داد این همه سامانِ صدف

ق : 

غزل شماره 1890 : بر خود از سازِ شکفتن‌ کی‌ گمان دارد عقیق؟

غزل شماره 1891 : رخِ شرمگینِ تو هیچگه به خیالِ ما نکند عرق

غزل شماره 1892 : غیر از حیا چه پیش توان بُرد در عرق؟

غزل شماره 1893 : گاه به رنگ مایلی‌، گاه به بوی بی ‌نسق

غزل شماره 1894 : ما سجدهٔ حضوریم محوِ جنابِ مطلق

ک : 

غزل شماره 1895 : ای مژدهٔ دیدار تو چون عید مبارک

غزل شماره 1896 : این دم از شرمِ طلب، نیست زبان ما خشک

غزل شماره 1897 : بسکه بی‌لعل تو رفت از بزمِ عیشِ ما نمک

ک – گ : 

غزل شماره 1898 : تا کجا با طبع سرکش سرکند تدبیر، جنگ

غزل شماره 1899 : چو غنچه بسکه تپیدم ز وحشتِ دلِ تنگ

غزل شماره 1900 : در نظرها معنی‌ام‌ گل می‌کند غیرت به چنگ

غزل شماره 1901 : در یاد جلوهٔ تو که دارد هزار رنگ

غزل شماره 1902 : رسانده‌ایم درین عرصهٔ خیالْ آهنگ

غزل شماره 1903 : رفت مرآتِ دل از کلفتِ آفاق به رنگ

غزل شماره 1904 : ز خودفروشیِ پرواز بسکه دارم ننگ

غزل شماره 1905 : شرع هر دین، بهرهٔ او نیست جز رفع شکوک

غزل شماره 1906 : غیر خاموشی ندارد گفتگوی ما نمک

غزل شماره 1907 : گر جنون جوشد به این تأثیر احسانش ز سنگ

غزل شماره 1908 : گرمِ نویدِ کیست سروشِ شکستِ رنگ؟

غزل شماره 1909 : کعبهٔ دل ‌گر چه دارد تنگ ارکانش ز سنگ

غزل شماره 1910 : گهرِ محیط تقدّسی، مکن آبروی حیا سبک

غزل شماره 1911 : مگو پیام وفا، جسته ‌جسته دارد رنگ

غزل شماره 1912 : مغز شد در سرِ پر شور من از سودا خشک

غزل شماره 1913 : نام شاهان کز نگین گل کرده کرّ و فر به چنگ

غزل شماره 1914 : نشد از حسرتِ داغت جگرم تنها خشک

غزل شماره 1915 : یک برگ‌ گل نکرده ز رویت بهار، رنگ

ل : 

غزل شماره 1916 : از شوخیِ فضولیِ ما داشت عار، وصل

غزل شماره 1917 : اگر آن نازنین رود به تماشای رنگِ‌ گل

غزل شماره 1918 : ای از خرامت نقشِ پا خورشیدِ تابان در بغل

غزل شماره 1919 : ای بهارِ جلوه‌ات را ششجهت در بار، گل

غزل شماره 1920 : ای جوشِ بهارت! چمن‌آرایِ تغافل

غزل شماره 1921 : ای خانهٔ آیینه ز دیدار تو پر گل

غزل شماره 1922 : ای فرشِ خرامت همه‌ جا چون سرِ ما گل

غزل شماره 1923 : با چنین شوخی نشیند تا به‌ کی بیکار گل؟

غزل شماره 1924 : بازآ که بی‌جمالت توفان شکسته بر دل

غزل شماره 1925 : بسکه افتاده‌ست باغِ آبرو نایاب گل

غزل شماره 1926 : به رنگی یأس جوشیده‌ است با دل

غزل شماره 1927 : بلبل المِ غنچه کشد بیشتر از گل

غزل شماره 1928 : به پیری ‌گشته حاصل از برای من فراغِ دل

غزل شماره 1929 : تا بست ادب نامهٔ من در پرِ بسمل

غزل شماره 1930 : تا چشم تو شد ساغرِ دورانِ تغافل

غزل شماره 1931 : چیست درین فتنه‌زار، غیر ستم در بغل

غزل شماره 1932 : خواندم خطِ هر نسخه به ایمای تغافل

غزل شماره 1933 : در چمن‌ گر جلوه‌ات آرد به روی‌ کار، گل

غزل شماره 1934 : دل آرمیده به خون مکش، ز فسونِ رنگ و هوای‌ گل

غزل شماره 1935 : زخمِ تیغی ز تو برداشته‌ام همچو هلال

غزل شماره 1936 : ز من عمریست می‌گردد جدا دل

غزل شماره 1937 : زین باغ‌ گذشتیم به احسانِ تغافل

غزل شماره 1938 : سعی روزی‌ کاهش است، ای بیخبر چشمی بمال

غزل شماره 1939 : سنگی چو گوهر، بستیم بر دل

غزل شماره 1940 : عشرت سالگره تا کی‌ات، ای غفلت فال

غزل شماره 1941 : عمریست چون‌ گل می‌روم زین باغ، حرمان در بغل

غزل شماره 1942 : گاه موجِ اشک و گاهی گردِ افغانست دل

غزل شماره 1943 : گر چنین جوشاند آثار دویی ننگش ز دل

غزل شماره 1944 : گر کند طاووسِ حیرتخانهٔ اسباب گل

غزل شماره 1945 : محو جنون ساکنم، شورِ بیابان در بغل

غزل شماره 1946 : می‌آید از دشتِ جنون، گردم بیابان در بغل

غزل شماره 1947 : می‌توان در باغ دید از سینهٔ افگار گل

غزل شماره 1948 : می‌کند درسِ رمی از رنگ و بو تکرار گل

غزل شماره 1949 : نوبهار آرد به امدادِ منِ بیمار گل

غزل شماره 1950 : وفور مال به تأکیدِ خسّت است دلیل

م : 

غزل شماره 1951 : آرزو بیتاب شد، ساز بیانی یافتم

غزل شماره 1952 : آرزویی در گره بستم، دُری یکتا شدم

غزل شماره 1953 : آمد ز گلشنِ ناز آن جوهرِ تبسّم

غزل شماره 1954 : آمدم طرحِ بهارِ تازه‌ای انشا کنم

غزل شماره 1955 : آنی که بی تو من همه جا بی ‌سخن نی‌ام

غزل شماره 1956 : آه دود آخته‌ای می‌خواهم

غزل شماره 1957 : ادب سرشتهٔ عجزم، مپرس از آیینم

غزل شماره 1958 : از انفعالِ عشرتِ موهوم آگهم

غزل شماره 1959 : از بسکه چون نگه ز تحیّر لبالبم

غزل شماره 1960 : از جراحت‌زارِ دل چیده‌ست دامان ناله‌ام

غزل شماره 1961 : از چاک گریبان به دلی راه نکردیم

غزل شماره 1962 : از خیالت وحشت‌اندوزِ دلِ بی‌کینه‌ام

غزل شماره 1963 : از زندگی بجز غمِ فردا نمانده‌ایم

غزل شماره 1964 : از شوق تو ای شمع طرب! بعد هلاکم

غزل شماره 1965 : از ضعف، بسکه در همه جا دیر می‌رسم

غزل شماره 1966 : از عزّت و خواری نه امید است نه بیمم

غزل شماره 1967 : از قاصد دلبر خبر دل طلبیدم

غزل شماره 1968 : از کتابِ آرزو بابی دگر نگشوده‌ام

غزل شماره 1969 : از کجا وهم دو رنگی به قدح ریخته بنگم؟

غزل شماره 1970 : از کمال سرکشی عاجزترین عالمیم

غزل شماره 1971 : از هر طلبی پیش ندامت‌ گله ‌کردم

غزل شماره 1972 : از هوس چون شمع‌ گر سر بر هوا برداشتم

غزل شماره 1973 : ازین حسرتْ قفس، روزی دو مپْسندید آزادم

غزل شماره 1974 : ازین صحرای بی‌حاصل دگر با خود چه بردارم؟

غزل شماره 1975 : اسمیم بی‌مسمّی، دیگر چه وانماییم

غزل شماره 1976 : اشکِ شمعی بود یک عمر آبیار دانه‌ام

غزل شماره 1977 : اگر دریا نگیرد خُرده بر بیش و کم شبنم

غزل شماره 1978 : اگر ساقی ز موجِ باده بندد رشتهٔ سازم

غزل شماره 1979 : امشب آن مستِ ناز، می‌رسدم

غزل شماره 1980 : ای دلت، حسرتْ‌ کمینِ انتخابِ صبحدم

غزل شماره 1981 : ای طرب! وجدی ‌که باز آغوشِ‌ گل وامی‌کنم

غزل شماره 1982 : ای نرگست حیاکدهٔ صلح و جنگ هم

غزل شماره 1983 : باده ندارم که به ساغر کنم

غزل شماره 1984 : باز از جهانِ حسرتِ دیدار می‌رسم

غزل شماره 1985 : باز بر خود تهمتِ عیشی چو بلبل بسته‌ام

غزل شماره 1986 : باز بیتابانه ایجادِ نوایی می‌کنم

غزل شماره 1987 : باز دل مستِ نوایی‌ست که من می‌دانم

غزل شماره 1988 : با صد حضور باز طلبکارت آمدم

غزل شماره 1989 : با عشق نه نامیست، نه ننگم‌ که برآیم

غزل شماره 1990 : باغِ هستی نیست جز رنگی‌ که‌ گرداند عدم

غزل شماره 1991 : به اقبالِ حضورت صد گلستان عیش در چنگم

غزل شماره 1992 : با کفِ خاکستری سودای اخگر کرده‌ایم

غزل شماره 1993 : پاکم از رنگِ هوس تا به سجود آمده‌ام

غزل شماره 1994 : بالی از آزادی افشاندم، قفس پیما شدم

غزل شماره 1995 : با همه سرسبزی از سامانِ قدرت عاری‌ام

غزل شماره 1996 : با هیچکس حدیث نگفتن نگفته‌ام

غزل شماره 1997 : پایمالیم و فارغ از گله‌ایم

غزل شماره 1998 : به این طاقت نمی‌دانم چه خواهد بود انجامم

غزل شماره 1999 : به باغی که چون صبح خندیده بودم

غزل شماره 2000 : ببین به ساز و مپرس از ترانه‌ای‌ که ندارم

غزل شماره 2001 : به جستجوی خود از سعی بی ‌دماغ ‌گذشتم

غزل شماره 2002 : به تحریکِ نقابش گر شود مایل، سرانگشتم

غزل شماره 2003 : به حسرت غنچه‌ام، یعنی به دلتنگی وطن دارم

غزل شماره 2004 : به حیرت خویش را بیگانهٔ ادراک می‌سازم

غزل شماره 2005 : به دشتِ بیخودی آوازهٔ شوقِ جرس دارم

غزل شماره 2006 : به دل‌ گردی ز هستی یافتم از خویشتن رفتم

غزل شماره 2007 : به ذوق سجدهٔ او از عدم گلباز می‌آیم

غزل شماره 2008 : به ذوق جستجویت جیبِ هستی چاک می‌سازم

غزل شماره 2009 : بر آسمان رسانم و گر بر هوا برم

غزل شماره 2010 : پر افشانم چو صبح امّا گرفتاری هوس دارم

غزل شماره 2011 : بر خموشی زده‌ام، فکر خروشی دارم

غزل شماره 2012 : بر سینه داغهای تمنّا نوشته‌ایم

غزل شماره 2013 : برقِ حُسنی در نظر دارم به خود پیچیده‌ام

غزل شماره 2014 : بر کاغذ آتش زده هر چند سواریم

غزل شماره 2015 : برگِ خودداری مجویید از دلِ دیوانه‌ام

غزل شماره 2016 : بر ندارد شوخی از طبع ادبْ تخمیر شرم

غزل شماره 2017 : به رنگِ ‌گلشن از فیضِ حضورت عشرتْ آهنگم

غزل شماره 2018 : به رنگ خامه ز بس ناتوانی اجزایم

غزل شماره 2019 : به رنگ شمع ممکن نیست، سوز دل نهان دارم

غزل شماره 2020 : پر نفس می‌سوخت ما و من، ز غیرت تن زدم

غزل شماره 2021 : پروازِ بی نشانی دارد دماغِ جاهم

غزل شماره 2022 : پروانه شوم یا پرِ طاووس گشایم

غزل شماره 2023 : برونِ دل نتوان یافت‌ گردِ جولانم

غزل شماره 2024 : برِ یار اگر پیامِ دلِ تنگ می‌فرستم

غزل شماره 2025 : به زورِ شعلهٔ آواز حسرت‌، گرم رفتارم

غزل شماره 2026 : بسکه بی روی تو لبریزِ ندامت بوده‌ام

غزل شماره 2027 : بسکه چون سایه‌ام از روزِ ازل تیره رقم

غزل شماره 2028 : بسکه چون طاوو‌س‌، پیچیده‌ست مستی در سرم

غزل شماره 2029 : بسکه دارد سوختن چون مجمرم در دل مقام

غزل شماره 2030 : بسکه در شغلِ ندامت روز و شب جان می‌کَنم

غزل شماره 2031 : بسکه در هجر تو فرسود از ضعیفی پیکرم

غزل شماره 2032 : بسکه نیرنگِ قدح چیده‌ست در اندیشه‌ام

غزل شماره 2033 : به سعیِ ضعف ‌گرفتم ز دامِ خویش نجستم

غزل شماره 2034 : به سودایِ بهارِ جلوه‌ات عمریست‌ گریانم

غزل شماره 2035 : به سودای هوس عمری درین بازار گردیدم

غزل شماره 2036 : به صد غبار درین دشت مبتلا شده‌ام

غزل شماره 2037 : به صد گردون تسلسل بست دورِ ساغرِ عشقم

غزل شماره 2038 : به صد وحشت رفیقِ آهِ بی تأثیر گردیدم

غزل شماره 2039 : بعد ازین از صحبتِ این دیوْ مردم رَم کنم

غزل شماره 2040 : بعد ازین در گوشهٔ دل چون نفس جا می‌کنم

غزل شماره 2041 : به عرضِ جوهرِ طاقت درین محیط خموشم

غزل شماره 2042 : بعدِ کشتن نیز پنهان نیست داغِ بسملم

غزل شماره 2043 : به عشقت‌ گر همه یک داغ سامان بود در دستم

غزل شماره 2044 : به فقر آخر سر و برگِ فنای خویشتن‌ گشتم

غزل شماره 2045 : به ‌کمینِ دعویِ هستی‌ام‌ که چو شمعش از نظر افکنم

غزل شماره 2046 : به‌ کنجِ نیستی عمریست جای خویش می‌جویم

غزل شماره 2047 : به لب حرفِ طلب دزدم، به دل شورِ هوس سوزم

غزل شماره 2048 : به نقشِ سخت رویی‌های مردم بسکه حیرانم

غزل شماره 2049 : به هر جا رفته‌ام از خویشتن، راه تو می‌پویم

غزل شماره 2050 : به هر زمین که خبر گیری از سوادِ عدم

غزل شماره 2051 : به هر طرف‌ که هوای سفر شکست‌ کلاهم

غزل شماره 2052 : به هستی از اثرِ اعتبار مایه ندارم

غزل شماره 2053 : به هوس چون پرِ طاووس چمنها دارم

غزل شماره 2054 : به یادِ نرگسِ او هر طرف احرام می‌بندم

غزل شماره 2055 : بی‌تکلّف گر گدا گشتیم و گر سلطان شدیم

غزل شماره 2056 : بی ‌تو در هر جا جنونْ جوشِ ندامت بوده‌ام

غزل شماره 2057 : بی حوصلگی‌ کرد درین بزم ‌کبابم

غزل شماره 2058 : بیخودی‌ کردم، ز حسنِ بی حجابش سر زدم

غزل شماره 2059 : بیخودی ننهفت اسرارِ دلِ غم پیشه‌ام

غزل شماره 2060 : بی دستگاهیی بود چون شمع در کمینم

غزل شماره 2061 : بی دست و پا به خاکِ ادب نقش بسته‌ایم

غزل شماره 2062 : بی روی تو گر گریه به اندازه‌ کند چشم

غزل شماره 2063 : بی شبههٔ تحقیق نه شخصم، نه مثالم

غزل شماره 2064 : بی شبهه نیست هستی از بسکه ناتوانیم

غزل شماره 2065 : سرشکِ بیخودم، عیشِ میِ نابِ دگر دارم

غزل شماره 2066 : بیکس شهیدم، خون هم ندارم

غزل شماره 2067 : بیگانه وضعیم، یا آشناییم؟

غزل شماره 2068 : پیمانهٔ غناکدهٔ بی‌مثالیَم

غزل شماره 2069 : تا به دریوزهٔ راحت طلبیدن رفتم

غزل شماره 2070 : تا جلوه‌ات پر افشاند از آشیانهٔ چشم

غزل شماره 2071 : شب ‌گردشِ چشمت قدحی داد به خوابم

غزل شماره 2072 : تا چند به هر مرده و بیمار بگریم؟

غزل شماره 2073 : تا چند ز غفلت طربْ اندیش نشینم

غزل شماره 2074 : تا حسرتِ سر منزلِ او برد ز جایم

غزل شماره 2075 : تا خامه‌وار خود را از سعی وا نداریم

غزل شماره 2076 : تأخیر ندارد خطِ فرمانِ نجاتم

غزل شماره 2077 : تا درین باغ‌ گل افشانِ نمو گردیدم

غزل شماره 2078 : تا دچار ناز کرد آن نرگس مستانه‌ام

غزل شماره 2079 : تا سایه صفت آینه از زنگ زدودیم

غزل شماره 2080 : تا دفترِ حیرت ز رخش تازه کند چشم

غزل شماره 2081 : تا کجا بوسِ کف پایت شود ارزانی‌ام

غزل شماره 2082 : تا کی ستم‌ کند سرِ بی‌مغز بر تنم؟

غزل شماره 2083 : تا می ز جامِ همّت بد مست می‌کشم

غزل شماره 2084 : تا نفس آب زندگیست هیچ به بو نمی‌رسم

غزل شماره 2085 : تحیّرْ آینهٔ عالمِ مثالِ خودم

غزل شماره 2086 : تحیّر سوخت پروازم، فسردن کرد پامالم

غزل شماره 2087 : تحیّر مطلعی سرزد، چو صبح‌ از خویشتن رفتم

غزل شماره 2088 : تو می‌رفتی و من سازِ قیامت باز می‌کردم

غزل شماره 2089 : تو کریمِ مطلق و من گدا، چه کنی جز این‌ که نخوانی‌ام؟

غزل شماره 2090 : تیغِ آهی بر صفِ اندوهِ امکان می‌کشم

غزل شماره 2091 : جبههٔ فکر ز خجلت عرق افشان ‌کردیم

غزل شماره 2092 : چراغِ خامشم، حسرتْ نگاهِ محفلِ خویشم

غزل شماره 2093 : جز حیرت ازین مزرعه خرمن ننمودیم

غزل شماره 2094 : جز سوختن به یادت مشقی دگر ندارم

غزل شماره 2095 : چشم پوشیدیم و بر ما و من استغنا زدیم

غزل شماره 2096 : چشمش افکنده طرحِ بیدادم

غزل شماره 2097 : چشم واکردم به چندین رنگ و بو ساغر زدم

غزل شماره 2098 : جغد ویرانهٔ خیالِ خودیم

غزل شماره 2099 : چکیدنهای اشکم یا شکست شیشهٔ رنگم؟

غزل شماره 2100 : چمنْ طرازِ شکوهِ جهانِ نیرنگم

غزل شماره 2101 : چسان با دوست درد و داغ چندین ساله بنویسم؟

غزل شماره 2102 : چندین مژه بنشست رگِ خواب به چشمم

غزل شماره 2103 : جنون از بس قیامت ریخت بر آیینهٔ هوشم

غزل شماره 2104 : جنونِ ذرّه‌ام، در سازِ وحشت سخت قلّاشم

غزل شماره 2105 : چنین آفتْ نصیب از طبعِ راحتْ دشمنِ خویشم

غزل شماره 2106 : چنین ز شرمِ که‌ گردید سرنگون جامم؟

غزل شماره 2107 : چنین‌ کز گردش چشم تو می‌آید به جان انجم

غزل شماره 2108 : چو اشک امشب به ساغر بادهٔ نابی دگر دارم

غزل شماره 2109 : چو بوی‌ گل به نظرها نقاب نگشودم

غزل شماره 2110 : چو دریا یک قلم موجست شوق بیخودی هوشم

غزل شماره 2111 : چو سایه خاک به سر داغم از غمی‌ که ندارم

غزل شماره 2112 : چو شبنم تا نقابِ اعتبار خویش شق‌ کردم

غزل شماره 2113 : چو شمع از انفعالِ آگهی بیتاب می‌گردم

غزل شماره 2114 : چو گوهر آخر از تجرید، نقش مدّعا بستم

غزل شماره 2115 : جولانِ جنون آخر بر عجز رسا بستم

غزل شماره 2116 : چو ماه نو به چندین حسرت از خود کام می‌گیرم

غزل شماره 2117 : چو سرو از ناز بر جویِ حیا بالیدنت نازم

غزل شماره 2118 : چون آینه چندان به برش تنگ گرفتم

غزل شماره 2119 : چون حباب آن دم که سیرْ آهنگ این دریا شدم

غزل شماره 2120 : چون خامه از ضعیفی افلاک دستگاهم

غزل شماره 2121 : چون سبحه یک دو روز که با هم نشسته‌ایم

غزل شماره 2122 : چون سپند اظهار مطلب از کجا پیدا کنم؟

غزل شماره 2123 : چون شرار کاغذ امشب عیش خرمن می‌کنم

غزل شماره 2124 : چون شمع، روزگاری با شعله ساز کردم

غزل شماره 2125 : چون شمع زحمتی که به شبگیر می‌کشم

غزل شماره 2126 : چون شمع می‌روم ز خود و شعله قامتم

غزل شماره 2127 : چون تپش در دل نفس دزدیده‌ام

غزل شماره 2128 : چون غنچه در خیال تو هرگاه رفته‌ایم

غزل شماره 2129 : چون قلم راه تجرّد بسکه تنها رفته‌ایم

غزل شماره 2130 : چون ‌کاغذ آتش‌زده مهمان بقاییم

غزل شماره 2131 : چون نگه، عمریست داغِ چشمِ حیران خودیم

غزل شماره 2132 : چه حاجتست به بند گرانِ تدبیرم؟

غزل شماره 2133 : چه دولت است که من نامت از ادب گیرم

غزل شماره 2134 : چه نیرنگست یارب در تماشاگاه تسخیرم

غزل شماره 2135 : چیزی از خود هر قدم زیر قدم‌ گم می‌کنم

غزل شماره 2136 : حباب‌وار که کرد اینقدر گرفتارم؟

غزل شماره 2137 : حرف داغی، لاله‌سان زیر زبان دزدیده‌ام

غزل شماره 2138 : حرفم همه از مغز است، از پوست نمی‌گویم

غزل شماره 2139 : حسرتی در دل نماند از بسکه ما واسوختیم

غزل شماره 2140 : حضور معنی‌ام‌ گم گشت تا دل بر صوَر بستم

غزل شماره 2141 : حیرت دمد از شوخیِ گل کردنِ رازم

غزل شماره 2142 : حیف سازت‌ که منش پردهٔ آهنگ شدم

غزل شماره 2143 : خاک بودم، آب گشتم‌، گل شدم

غزل شماره 2144 : خاکم به سر که بی تو به ‌گلشن نسوختم

غزل شماره 2145 : خاموشم و بیتابی فریاد تو دارم

غزل شماره 2146 : خاکِ نمیم امروز، دی محو باد بودیم

غزل شماره 2147 : خراب راحتم نپسندی، ای تعمیر آزارم!

غزل شماره 2148 : خرمن هستی به برقِ وهمِ عقبی سوختیم

غزل شماره 2149 : خطّ زنّاری که من چون سبحه املا می کنم

غزل شماره 2150 : خلق را نسبت بیگانگی یی هست به هم

غزل شماره 2151 : خلوت‌پرست گوشهٔ حیرانیِ خودیم

غزل شماره 2152 : خود را به عیشِ امکان پُر متّهم نکردم

غزل شماره 2153 : خوشا ذوقی‌ که از دل عقده‌ای‌ گر باز می‌کردم

غزل شماره 2154 : خوشا عهدی‌ که غم‌ کوسِ تسلّی می‌زد و دل هم

غزل شماره 2155 : خون خوردم و زین باغ به رنگی نرسیدم

غزل شماره 2156 : خیال آن مژه عمریست در نظر دارم

غزل شماره 2157 : خیز کز درس دویی سر خطِ عاری گیریم

غزل شماره 2158 : داغم از کیفیّت آگاهی و اوهام هم

غزل شماره 2159 : در آن محفل‌ که‌ام من تا بگویم این و آن دارم؟

غزل شماره 2160 : در تجرّد تهمتی دیگر ندوزی بر تنم

غزل شماره 2161 : در جگر صد رنگ توفان ‌کرده‌ایم

غزل شماره 2162 : در جنون گر نگسلد پیمان فرمان ناله‌ام

غزل شماره 2163 : در جیب غنچه بوی بهار است و رنگ هم

غزل شماره 2164 : در حسرت ‌آن شمعِ طرب بعدِ هلاکم

غزل شماره 2165 : در راه عشق توشهٔ امنی نبرده‌ام

غزل شماره 2166 : در رهت نا رفته از خود، هر طرف سر می‌زنیم

غزل شماره 2167 : در عالم حق، شهرت باطل چه فروشم؟

غزل شماره 2168 : در کارگاهِ تحقیق غیر از عدم نبودیم

غزل شماره 2169 : در گلستانی که محو آن‌ گل خودرو شدم

غزل شماره 2170 : در مکتب تأمّل فارغ ز صوت و حرفم

غزل شماره 2171 : درین حیرتسرا عمریست افسون جرس دارم

غزل شماره 2172 : درین‌ گلشن نه بویی دیدم و نی‌ رنگ فهمیدم

غزل شماره 2173 : دست و پا گم کردهٔ شوق تماشای توام

غزل شماره 2174 : دل با تو سفر کرد و تهی ماند کنارم

غزل شماره 2175 : دلبر شد و من پا به دلِ سخت فشردم

غزل شماره 2176 : دل حیرتْ آفرین است هر سو نظر گشاییم

غزل شماره 2177 : دل را به مستی از من و ما ساده می‌کنم

غزل شماره 2178 : دل را به یاد روی کسی یاد می‌کنم

غزل شماره 2179 : دلیلِ کاروانِ اشکم، آه سرد را مانم

غزل شماره 2180 : دعوت تنزیه، حُسن بی‌مثالی می‌کنم

غزل شماره 2181 : دمی چون شمع‌ گر جیبِ تغافل چاک می‌کردم

غزل شماره 2182 : دیدهٔ انتظار را دام امید کرده‌ایم

غزل شماره 2183 : دیده‌ای داری، چه می‌پرسی ز جیب و دامنم؟

غزل شماره 2184 : دیده را باز به دیدار که حیران کردیم؟

غزل شماره 2185 : دیدهٔ مشتاقی از هر مو به بار آورده‌ام

غزل شماره 2186 : دور از آن در، چند در هر دشت و در گرداندم

غزل شماره 2187 : دو روزی گو به خون گل کرده باشد چشم نمناکم

غزل شماره 2188 : دور هستی پیش از گامی تمامش کرده‌ایم

غزل شماره 2189 : دوریِ بزمت در غم‌ و شادی، ‌گر کند این می قسمتِ جامم

غزل شماره 2190 : دوش چون نی سطرِ دردی می‌چکید از خامه‌ام

غزل شماره 2191 : دوش‌ کز دود جگر طرح شبستان‌ کردیم

غزل شماره 2192 : دوش، کز سیر بهارِ سوختن سر بر زدم

غزل شماره 2193 : دوش ‌گستاخ به نظّارهٔ جانان رفتم

غزل شماره 2194 : رفت فرصت ز کف، امّا من حیرت‌زده هم

غزل شماره 2195 : رفتم از خویش و به بزم جلوه‌اش لنگر زدم

غزل شماره 2196 : رفتم ز خویش و یاد نگاهیست حالی‌ام

غزل شماره 2197 : رنگ پَر ریختهٔ الفتِ گلزارِ توایم

غزل شماره 2198 : زان بهار ناز حیرانم، چه سامان کرده‌ام؟

غزل شماره 2199 : زان پری چون شیشه تا کی شکوۀ خالی‌ کنم

غزل شماره 2200 : زا‌ن ناله‌ که شب بی ‌رخت افراخته بودم

غزل شماره 2201 : ز بال نارسا بر خویش پیچیده است پروازم

غزل شماره 2202 : ز بس صرف ادب پیماییِ عجز است احوالم

غزل شماره 2203 : ز بس ضعیف مزاجِ جهانِ تدبیرم

غزل شماره 2204 : ز بسکه حیرتِ دیدار برده است ز هوشم

غزل شماره 2205 : ز بسکه شور جنون‌ گشت برق‌ کلبهٔ هوشم

غزل شماره 2206 : ز بس گرد وحشت گرفته است تنگم

غزل شماره 2207 : ز بس لبریز حسرت دارد امشب شوق دیدارم

غزل شماره 2208 : ز تحقیقِ نقوشِ لوحِ امکان رفعِ شک کردم

غزل شماره 2209 : ز چاک سینه آهی می‌نو‌یسم

غزل شماره 2210 : ز حرفِ راحتِ اسبابِ دنیا پنبه در گوشم

غزل شماره 2211 : زخمی به دل از دست نگارین تو دارم

غزل شماره 2212 : ز خود تهی شدم، از عالم خراب‌ گذشتم

غزل شماره 2213 : ز خودداری چو موجِ گوهر آخر سنگ گردیدم

غزل شماره 2214 : ز خورشیدِ جمالش تا عرق سازد عیان انجم

غزل شماره 2215 : ز دست عافیت داغم، سپند یأس پروردم

غزل شماره 2216 : ز دشت بیخودی می‌آیم از وضع ادب دورم

غزل شماره 2217 : ز دل چون غنچه یک چاک‌ گریبانگیر می‌خواهم

غزل شماره 2218 : ز رنگ ناز چون گل بزمِ عشرت چیدنت نازم

غزل شماره 2219 : ز سودای چشم تو تا کام ‌گیرم

غزل شماره 2220 : ز سور و ماتم این انجمنها کی خبر دارم

غزل شماره 2221 : ز صد ابرام بیش است انفعال چشم حیرانم

غزل شماره 2222 : ز علم و عمل نکته‌ها گوش‌ کردم

غزل شماره 2223 : ز فیض‌ گریهٔ سرشار افسردن فراموشم

غزل شماره 2224 : ز فیض‌ ناتوانی مصرعی در خلق ممتازم

غزل شماره 2225 : زندگی را از قد خم عبرتْ آگه می‌کنم

غزل شماره 2226 : ز نور عالم امکان گر انتخاب گزینم

غزل شماره 2227 : زین باغ تا ستمکش نشو و نما شدم

غزل شماره 2228 : زین باغ همچو شبنم، رنج خیال بردم

غزل شماره 2229 : زین سجدهٔ خود دار تفاخر چه فروشم؟

غزل شماره 2230 : زین صفر کز عدم درِ هستی گشوده‌ایم

غزل شماره 2231 : زین ‌گریه اگر باد برَد حاصلِ خاکم

غزل شماره 2232 : سایه‌وار از نارسایانِ جهانِ غربتیم

غزل شماره 2233 : سراغ عیش ز عمر نمانده می‌گیرم

غزل شماره 2234 : سر اگر بر آسمان یا بر زمین مالیده‌ام

غزل شماره 2235 : سرِ تمنّای پای بوسی به هر در و دشت می‌کشیدم

غزل شماره 2236 : سحر ز شرم رخت مطلعی به تاب رساندم

غزل شماره 2237 : سحر کیفیّت دیدار از آیینه پرسیدم

غزل شماره 2238 : سر خط نازیست امشب زخمهای سینه‌ام

غزل شماره 2239 : سرخوشِ آن نرگسِ مستانه‌ایم

غزل شماره 2240 : سرمه شد آخر به خوابِ بی‌خودیها پیکرم

غزل شماره 2241 : سطری اگر ز وضع جهان وانوشته‌ایم

غزل شماره 2242 : سنگ را هم می‌خورد حرصی که دارد احتشام

غزل شماره 2243 : سودیم سراپا و به پایی نرسیدیم

غزل شماره 2244 : سینه چاک یک جهان گردِ هوس بالیده‌ام

غزل شماره 2245 : شب از رویت سخنهایی بهار اندوده می‌گفتم

غزل شماره 2246 : شب از یاد خطت سر رشتهٔ جان بود در دستم

غزل شماره 2247 : شباب رفت و من از یأس مبتلا ماندم

غزل شماره 2248 : شب بزمِ خیالی به دلِ سوخته چیدم

غزل شماره 2249 : شب چشمِ امتیازی بر خویش باز کردم

غزل شماره 2250 : شب جوش بهاری به دل تنگ شکستم

غزل شماره 2251 : شب که آیینهٔ آن آینه‌رو گردیدم

غزل شماره 2252 : شب‌ که در حسرت دیدار کمین می‌کردم

غزل شماره 2253 : شب‌ که عبرت را دلیل این شبستان یافتم

غزل شماره 2254 : شب وصل است، از بخت اندکی توقیر می‌خواهم

غزل شماره 2255 : شبی ‌که بی ‌تو جهان را به یأس تنگ برآرم

غزل شماره 2256 : شبی کز خیال تو گل چیده بودم

غزل شماره 2257 : شبی مشتاق رنگ ‌آمیزیِ تصویر دل ‌گشتم

غزل شماره 2258 : شبی سیر خیال نقش پای دلربا کردم

غزل شماره 2259 : شرار سنگم و در فکر کار خویش می‌سوزم

غزل شماره 2260 : شرارِ کاغذِ فرصتْ کمینم

غزل شماره 2261 : شررواری ز فرصت رونمای خویش می‌جویم

غزل شماره 2262 : شعلهٔ بی‌طاقتی افسرده در خاکسترم

غزل شماره 2263 : شعورت خواه مستم وانماید، خواه مخمورم

غزل شماره 2264 : شکوهٔ اسباب چند؟ دل به رمیدن دهیم

غزل شماره 2265 : شکوه فقر ملک بی‌نیازی‌ کرد تسلیمم

غزل شماره 2266 : شمع‌سان چشمی ‌کز اشک آتشین تر می‌کنم

غزل شماره 2267 : شمعی از وحشت نگاهی انجمن گم کرده‌ام

غزل شماره 2268 : شور آفاق است جوشی از دل دیوانه‌ام

غزل شماره 2269 : صبح است و ما دماغ تمنّا رسانده‌ایم

غزل شماره 2270 : صبحِ تمنّا دمید، دل چمنستان ‌کنیم

غزل شماره 2271 : صد بیابانِ جنون آن طرف هوش خودم

غزل شماره 2272 : صد شکر که جز عجز گیاهی ندمیدیم

غزل شماره 2273 : صفحهٔ هستی، شررْ تاراج آهی می‌کنم

غزل شماره 2274 : صورت خود ز تو نشناخته‌ام

غزل شماره 2275 : صید کمند شوقی‌ست از مهر تا به ماهم

غزل شماره 2276 : عافیتها در مزاج پرفشان دزدیده‌ام

غزل شماره 2277 : عبرتْ انجمن جایی‌ست مأمنی که من دارم

غزل شماره 2278 : عبث خود را چو آتش تهمت آلودِ غضب کردم

غزل شماره 2279 : عزّتْ کلاه بی سر و سامانیِ خودیم

غزل شماره 2280 : عشق هویی زد، به صد مستی جنون باز آمدیم

غزل شماره 2281 : عمرها شد از ادب موج گهر در دامنم

غزل شماره 2282 : عمرها شد عرق از هستیِ مبهم داریم

غزل شماره 2283 : عمرها شد نقد دل، بر چشم حیران است وام

غزل شماره 2284 : عمری‌ست به ‌صحرای طلب عجزْ دراییم

غزل شماره 2285 : عمری‌ست در نظرها اشک عرقْ نقابیم

غزل شماره 2286 : عمری‌ست ز اسباب غنا هیچ ندارم

غزل شماره 2287 : عمری‌ست قیامتکدهٔ گردش حالم

غزل شماره 2288 : عمری‌ست چون نفس به تپیدن فسانه‌ام

غزل شماره 2289 : عروج همّتی در کار دارم

غزل شماره 2290 : غبار عجز پروازی مقیم دامن خویشم

غزل شماره 2291 : غبار یأسم، به هر تپیدن هزار بیداد می‌نگارم

غزل شماره 2292 : فرصت‌کمینِ پرواز چون نالهٔ سپندیم

غزل شماره 2293 : فریاد کز توهّم نامحرم حضوریم

غزل شماره 2294 : فسردن نیست ممکن دست بردارد ز پهلویم

غزل شماره 2295 : فسرده در غبار دهر چون آیینه زنگارم

غزل شماره 2296 : فغان‌ گل می‌کند هرگه به ‌وحشت‌ گام بردارم

غزل شماره 2297 : فهم حقیقت من و ما را بهانه‌ام

غزل شماره 2298 : قابل بار امانتها مگو آسان شدیم

غزل شماره 2299 : قصّهٔ دیوانگان دارد سراسر نامه‌ام

غزل شماره 2300 : قفای زانوی پیری مقیم خلوت خویشم

غزل شماره 2301 : قیامت‌ کرد گل، در پیرهن بالیدنت نازم

غزل شماره 2302 : قیامت می‌کند حسرت، مپرس از طبع ناشادم

غزل شماره 2303 : کاش یک نم،‌ گردش چشم تری می‌داشتم

غزل شماره 2304 : کام از جهان گرفتم و ناکام هم شدم

غزل شماره 2305 : گاه خرد جوهرم‌، گاه جنونِ خودم

غزل شماره 2306 : گاهی به ناله‌، گه به تپش ‌گرد می‌کنم

غزل شماره 2307 : کباب عافیتم، بیدماغ افسر جاهم

غزل شماره 2308 : گذشت عمر و شکست دل آشکار نکردم

غزل شماره 2309 : گر از سایه یک نقش پا برترم

غزل شماره 2310 : گر به پرواز و گر از سعی تپیدن رفتم

غزل شماره 2311 : گر چراغ از نفس سوخته بر می‌کردم

غزل شماره 2312 : گر در هوای او قدمی پیش رفته‌ایم

غزل شماره 2313 : کر شدم، تا چند شور حقّ و باطل بشنوم؟

غزل شماره 2314 : گر لبی را به هوس ناله‌کمین می‌کردم

غزل شماره 2315 : گر ما گوییم‌، ما کجاییم؟

غزل شماره 2316 : گرنه شرابم چرا ساقیِ خونِ خودم؟

غزل شماره 2317 : کف خاکستری می‌جوشم، از خود پاک می‌گردم

غزل شماره 2318 : کف خاکم، چسان مقبول جست‌ و جوی او گردم؟

غزل شماره 2319 : کند هر جا عرق، ز آن ماه تابان‌ گلفشان انجم

غزل شماره 2320 : کو جهد که چون بوی‌ گل از هوش خود افتم؟

غزل شماره 2321 : کو شور دماغی ‌که به سودای تو افتم؟

غزل شماره 2322 : کو فضایی که نفس را ز دل آزاد کنم؟

غزل شماره 2323 : گهی بر صبح پیچیدم،‌ گهی با گل جنون‌ کردم

غزل شماره 2324 : گهی حجاب و گه آیینهٔ جمال توام

غزل شماره 2325 : گهی در شعله می‌غلتم، گهی با آب می‌جوشم

غزل شماره 2326 : کی در قفس و دام هوا و هوس افتم؟

غزل شماره 2327 : مپرسید از معاش خندهْ عنوانی‌ که من دارم

غزل شماره 2328 : محو دلم، مپرس ز تحقیق عنصرم

غزل شماره 2329 : مرده‌ام، امّا همان خجلتْ طراز هستی‌ام

غزل شماره 2330 : مزرعِ تسلیمِ ادبْ حاصلم

غزل شماره 2331 : مژه خواباندم و دل را به جمعیّت علم کردم

غزل شماره 2332 : مسلمان‌ گشتم و هیچ از میان نگسست زنّارم

غزل شماره 2333 : مشت عرق ز جبهه به هر باب ریختم

غزل شماره 2334 : مقیم وحدتم هر چند در کثرت وطن دارم

غزل شماره 2335 : من درین بحر، نه‌ کشتی، نه‌ کدو می‌آرم

غزل شماره 2336 : منِ خاکسار گردن ز کجا بلند کردم

غزل شماره 2337 : منم آن نشئهٔ فطرت‌ که خمستان قدیم

غزل شماره 2338 : موج ما را شرم دریای‌ کرم

غزل شماره 2339 : می‌پرست ایجادم نشئهٔ ازل دارم

غزل شماره 2340 : می‌دهد زیب عمارت از خرابی خانه‌ام

غزل شماره 2341 : می‌رسد گویند باز آن آفتاب صبحدم

غزل شماره 2342 : می‌ام به‌ ساغر اگر خشک شد خمار ندارم

غزل شماره 2343 : نالهٔ عجزْنوایِ لبِ خاموش خودم

غزل شماره 2344 : نه بر صحرا نظر دارم، نه در گلزار می‌گردم

غزل شماره 2345 : نبری گمانِ فسردگی به غبار بی‌ سر و پایی‌ام

غزل شماره 2346 : ندارد آنقدر قطع از جهان غفلت اسبابم

غزل شماره 2347 : ندارم رشتهٔ دیگر که آیین طلب بندم

غزل شماره 2348 : ندانم مژدهٔ وصل‌ که شد برقْ افکن هوشم؟

غزل شماره 2349 : ندانم مژدۀ آواز پای کیست در گوشم؟

غزل شماره 2350 : نسخهٔ هیچیم‌، وهمی از عدم آورده‌ایم

غزل شماره 2351 : نشد از سعی تمکینْ وحشتی آسودگی رامم

غزل شماره 2352 : نشنیده حرف چند که ما گوش‌ کرده‌ایم

غزل شماره 2353 : نفس را بعد ازین در سوختن افسانه می‌سازم

غزل شماره 2354 : نفسی چند، جدا از نظرت می‌گردم

غزل شماره 2355 : نگه واری بس است، از جیب عبرت سر برآوردم

غزل شماره 2356 : نمی‌باشد تهی یک پرده از آهنگ تسخیرم

غزل شماره 2357 : نمی‌دانم هجومْ آباد سودای چه نیرنگم؟

غزل شماره 2358 : ننمود غنچه‌ات آنقدر ادب اقتضای تأمّلم

غزل شماره 2359 : نور جان در ظلمت‌آباد بدن گم کرده‌ام

غزل شماره 2360 : نه تعیّن، نه ناز می‌رسدم

غزل شماره 2361 : نه تنها ناامید وصل یارم، دورم از دل هم

غزل شماره 2362 : نه خط شناس امیدم، نه درسْ محرم بیم

غزل شماره 2363 : نه دنیا دیدم و نی سوی عقبا چشم وا کردم

غزل شماره 2364 : نه عبادت‌، نه ریاضت کردم

غزل شماره 2365 : نه فکر غنچه، نی اندیشهٔ ‌گل می‌کند شبنم

غزل شماره 2366 : نه لفظ از پرده می‌جوشد، نه معنی می‌دهد رویم

غزل شماره 2367 : نه گر‌دونِ بلندی، نی زمینِ پستیِ خویشم

غزل شماره 2368 : نه مضمون نقش می‌بندم، نه لفظ از پرده می‌جوشم

غزل شماره 2369 : نه وحدتْ سرایم، نه‌ کثرتْ نوایم

غزل شماره 2370 : نیست در میدان عبرت باکی از نیک و بدم

غزل شماره 2371 : نی سر تعمیر دل دارم، نه تن می‌پرورم

غزل شماره 2372 : نیرنگ جلوۀ‌ که به دل نقش بسته‌ام؟

غزل شماره 2373 : نی قابل سودم، نه سزاوار زیانم

غزل شماره 2374 : واکرد صبح آهی بر دل درِ تبسّم

غزل شماره 2375 : وحشتی‌ کو تا وداع اینهمه غوغا کنم؟

غزل شماره 2376 : وداع دورگرد عرضهٔ آرام رَم کردم

غزل شماره 2377 : وقت ا‌ست کنم شور جنون عام و بگریم

غزل شماره 2378 : وقت است‌ کنیم‌ گریه با هم

غزل شماره 2379 : هر چند درین مرحله بی تاب و توانم

غزل شماره 2380 : هرگه به برگ و سازِ معیشت‌ گریستم

غزل شماره 2381 : هزار آینه با خود دچار کردم و دیدم

غزل شماره 2382 : هستی نیاز دیدۀ نمناک کرده‌ام

غزل شماره 2383 : همچو آیینه تحیّرْ سفرم

غزل شماره 2384 : همچو شمع از خویش بر اندازِ وحشت برترم

غزل شماره 2385 : هنرها عرضه دادم، با صفای دل حسد کردم

غزل شماره 2386 : هیچ می‌دانی مآل خود چرا نشناختیم؟

غزل شماره 2387 : هیهات، تا که از نظرم رفت دلبرم

غزل شماره 2388 : یاد آن فرصت‌ که عیش رایگانی داشتیم

غزل شماره 2389 : یاد آن فرصت‌ که ما هم عذر لنگی داشتیم

غزل شماره 2390 : یاد من کردی، به سامان ‌گشت ناز هستی‌ام

غزل شماره 2391 : یاران نه در چمن، نه به‌ باغی رسیده‌ایم

غزل شماره 2392 : یک چشم حیرت است ز سر تا به پا، لبم

غزل شماره 2393 : یکدم آسایش به صد ابرام پیدا کرده‌ایم

ن : 

غزل شماره 2394 : آخر از بار تعلّق‌های اسباب جهان

غزل شماره 2395 : آزادی آخر بد باخت با من

غزل شماره 2396 : آسان مکن تصوّر بار مغان کشیدن

غزل شماره 2397 : آفت است اینجا، مباش ایمن ز سر برداشتن

غزل شماره 2398 : آگهی تا کی ‌کند روشن چراغ خویشتن؟

غزل شماره 2399 : آن عجزْ شهیدم‌ که به صد رنگ تپیدن

غزل شماره 2400 : آه‌ با مقصد تسلیم‌ نپیوستم ‌من

غزل شماره 2401 : آه ناکام چه مقدار توان خون خوردن

غزل شماره 2402 : آینهٔ وصل چیست‌؟ حیرتی آراستن

غزل شماره 2403 : از تب شوقِ‌ که دارد اینقدر تاب استخوان؟

غزل شماره 2404 : از جوا‌ن، حُسنِ سلوک پیر نتْوان یافتن

غزل شماره 2405 : از خاک یک دو پایه فروتر نزول ‌کن

غزل شماره 2406 : از خودآرایی به‌ جنس جاودان لنگر مکن

غزل شماره 2407 : از خودسری مچینید ادبار تا به‌ گردن

غزل شماره 2408 : از سعی ما نیامد جز زور در گریبان

غزل شماره 2409 : از دیده سراغ دل دیوانه طلب کن

غزل شماره 2410 : از نالهٔ دل ما تا کی رمیده رفتن؟

غزل شماره 2411 : اشکم ز بیقراری زد بر درِ چکیدن

غزل شماره 2412 : انفعال باطن خاموش دارد بوی خون

غزل شماره 2413 : اگر حسرت پرستی، خدمت ترک تمنّا کن

غزل شماره 2414 : اگر مشت غبار خود پر‌یشان می‌توان‌ کردن

غزل شماره 2415 : ای اثرهای خرامت چشم حیران در کمین

غزل شماره 2416 : ای التفات نام تو گیرایی زبان

غزل شماره 2417 : ای به عشرت متّهم! سامان دردسر مکن

غزل شماره 2418 : ای حاجتت دلیلِ به ادبار زیستن!

غزل شماره 2419 : ای خواجه! خودستایی اقبال، سر مکن

غزل شماره 2420 : ای رنگ طرب باخته! خون در طبقی کن

غزل شماره 2421 : ای عجز سجده کار! طلب کن جبین ز من

غزل شماره 2422 : ای هرزه درا! ناله به لب دزد گره کن

غزل شماره 2423 : باز چون جاده به پایی که ندارد رفتن

غزل شماره 2424 : با ما نساخت آخر ذوق شراب خوردن

غزل شماره 2425 : به این حیرت اگر باشد خروشی ناگزیر من

غزل شماره 2426 : به تماشای این چمن درِ مژگان فراز کن

غزل شماره 2427 : به خود پیچیده‌ام، نالیدنم نتوان‌ گمان بردن

غزل شماره 2428 : به خودداری، فسردن گرم کردی جای بگذشتن

غزل شماره 2429 : به دل‌ گر یک شرر شوق تو پنهان می‌توان ‌کردن

غزل شماره 2430 : بر آن سرم‌ کز جنون نمایم بلند و پست خیال یکسان

غزل شماره 2431 : بر حیرت اوضاع جهان یک مژه خم زن

غزل شماره 2432 : بر خط ترک طلب گر راه خواهی یافتن

غزل شماره 2433 : بر شیشه خانهٔ دل افسرده سنگ زن

غزل شماره 2434 : پُر ملاف از جوهر باریک بینی داشتن

غزل شماره 2435 : پریشان ‌کرد چون خاموشی‌ام آواز گردیدن

غزل شماره 2436 : بسته‌ام چشم امید از الفت اهل جهان

غزل شماره 2437 : به سعی بی‌نشانی آنسوی امکان رهی واکن

غزل شماره 2438 : بسکه ناموس وفا دارد کمین حال من

غزل شماره 2439 : بعد مردن از غبارم‌ کیست تا یابد نشان؟

غزل شماره 2440 : بعد مردن گر همین داغست وحشت‌زای من

غزل شماره 2441 : بگذشت ز خاکم بت‌ گل پیرهن من

غزل شماره 2442 : به‌ کنج ابروی دلدار خال فتنه کمین

غزل شماره 2443 : به مطلب می‌رساند وحشت از آفاق ورزیدن

غزل شماره 2444 : به وادیی که فروشد غبار ما ننشستن

غزل شماره 2445 : به وهم این و آن خون شد دل غفلت‌پرست من

غزل شماره 2446 : از چرخ، بار منّت تا کی توان کشیدن؟

غزل شماره 2447 : به پهلو ناوک دردِ که دارد گوشه‌گیر من؟

غزل شماره 2448 : به‌ هر جا پرتو حسنت برافروزد چراغ من

غزل شماره 2449 : بیا ای ‌گرد راهت! خرمن حُسن

غزل شماره 2450 : پیر گشتم، چند رنج آب و گل برداشتن؟

غزل شماره 2451 : بی‌سراغی نیست ‌گردِ هستی وحشتْ ‌کمین

غزل شماره 2452 : بی سیر عبرتی نیست ترک حیا نکردن

غزل شماره 2453 : بی‌نشان حسنی‌ که درس جلوه می‌خواند ز من

غزل شماره 2454 : ببینم تا کی‌ام آرد جنون زین دامگه بیرون

غزل شماره 2455 : تا به ‌کی باشی قفسْ فرسودهٔ شان نگین؟

غزل شماره 2456 : تا به کی چون‌ شمع‌ باید تاج زر برداشتن؟

غزل شماره 2457 : تا بگذرم به صد سر و گردن ز آسمان

غزل شماره 2458 : تا تب عشق آتشم را داد سر در سوختن

غزل شماره 2459 : تا چند به عیب من و ما چشم‌ گشودن

غزل شماره 2460 : تا فلک بر باد ناکامی دهد تسکین من

غزل شماره 2461 : تا کی غرور انجمن آرایی زبان؟

غزل شماره 2462 : تب و تاب اشک چکیده‌ام‌، که رسد به معنی راز من؟

غزل شماره 2463 : ترشح مایه‌ای ناز دلی را محو احسان‌ کن

غزل شماره 2464 : تغافل دارد از اسباب امکان اقتدار من

غزل شماره 2465 : تمثال فنایم چه نشان‌؟ کو اثر من؟

غزل شماره 2466 : جانکنی ها چیده هستی تا عدم بنیاد من

غزل شماره 2467 : جایی ‌که بوَد پیش بری پیش نبردن

غزل شماره 2468 : چقدر بهار دارد سوی دل نگاه کردن

غزل شماره 2469 : جنون ما بیابان هاست از آوارگی بیرون

غزل شماره 2470 : چنین کشتهٔ حسرت کیستم من؟

غزل شماره 2471 : چو موج ‌گوهر ازین بحر بی‌تعب نگذشتن

غزل شماره 2472 : چون ریشه در این باغ به افسونِ دمیدن

غزل شماره 2473 : چون شمع تا چکیدن اشک‌ است ساز من

غزل شماره 2474 : چون صبح نخندد ز قبایم غم دامن

غزل شماره 2475 : چون‌ گهر هر چند بر دریا تنَد غوغای من

غزل شماره 2476 : چون هلالم بی‌خم تسلیم آن اختر جبین

غزل شماره 2477 : چه بوَد سر و کار غلطْ سبقان؟ درِ علم و عمل به فسانه زدن

غزل شماره 2478 : چه دارد این گیر و دار هستی‌؟ گداز صد نام و ننگ خوردن

غزل شماره 2479 : حیا را دستگاه خودپسندیهای طاقت کن

غزل شماره 2480 : حیرتْ آهنگم که می‌فهمد زبان راز من؟

غزل شماره 2481 : خار خار کیست در طبع المْ تخمیر من؟

غزل شماره 2482 : خداست حاصل خدمتْ‌ گزین درویشان

غزل شماره 2483 : خلقی‌ست غافل اینجا از کشتن و درودن

غزل شماره 2484 : خم قامت نبُرد ابرام طبع‌ سخت‌ کوش من

غزل شماره 2485 : خوش عشرت است دمبدم از غم‌ گریستن

غزل شماره 2486 : خواه غفلت پیشگی‌ کن، خواه آگاهی ‌گزین

غزل شماره 2487 : خوشا ذوق فنا و وحشتِ سازِ شرر کردن

غزل شماره 2488 : داغم ز ابر دیده به ‌شبنم گریستن

غزل شماره 2489 : در جنون، جوش سویدا تنگ دارد جای من

غزل شماره 2490 : در خور گل‌ کردن فقرست استغنای من

غزل شماره 2491 : درین وادی که می‌یابد سراغ اعتبار من؟

غزل شماره 2492 : درس کمال خود گیر از ناله سر کشیدن

غزل شماره 2493 : در شکوه صافدل ندهد رخصت زبان

غزل شماره 2494 : در این محفل ندارد یمن راحت چشم واکردن

غزل شماره 2495 : دست جرأت دیدم آخر مغتنم در آستین

غزل شماره 2496 : دل پیش نظر گیر، سر و برگ نمو ‌کن

غزل شماره 2497 : دل چیست که بی روی تو از درد تپیدن

غزل شماره 2498 : دل را به باد دادیم، آه از نظر گشودن

غزل شماره 2499 : دل روشن چه لازم تیره از عرض هنر کردن

غزل شماره 2500 : دل‌ گر نه داغ عشق فروزد، کباب ‌کن

غزل شماره 2501 : دمی ز عبرت اگر خم‌ کند حیا گردن

غزل شماره 2502 : دوری مقصد دمید از سرکشیدنهای من

غزل شماره 2503 : دهر، توفان دارد از طبع جنونْ پیمای من

غزل شماره 2504 : رساند عمر به جایی دل از وفا کندن

غزل شماره 2505 : رسانده است به آن انجمن ز ما نرسیدن

غزل شماره 2506 : روانی نیست محو جلوه را بی‌آب‌ گردیدن

غزل شماره 2507 : رهت سنگی ندارد ای شرر! وجد رهایی‌ کن

غزل شماره 2508 : زان تغافلگر چرا ناشاد باید زیستن

غزل شماره 2509 : ز بس محو است نقش آرزوها در کنار من

غزل شماره 2510 : ز پابوسش بهار عشرت جاوید سامان کن

غزل شماره 2511 : ز پرده آیی اگر از قبای تنگ برون

غزل شماره 2512 : ز خودداری نفس می‌زد تب و تاب چراغ من

غزل شماره 2513 : ز رهِ هوس به تو کی رسم نفسی ز خود نرمیده من؟

غزل شماره 2514 : ز سجده بیخبری، تا کی انفعال جبین؟

غزل شماره 2515 : ز شوخی تا قدح می‌گیرد آن بیداد مست من

غزل شماره 2516 : زهی به شوخی بهارِ نازت شکسته رنگِ غرورِ امکان

غزل شماره 2517 : زین شکر که تا کوی تو شد راهبر من

غزل شماره 2518 : سجدهٔ خواری است آب رو پی نان ریختن

غزل شماره 2519 : سخت جانی هر کجا آید به عرض امتحان

غزل شماره 2520 : سراغ دل نخواهی از من دیوانه پرسیدن

غزل شماره 2521 : سر به زیر تیغ و پا بر خار باید تاختن

غزل شماره 2522 : سرِ طرّه‌ای به هوا فشان، ختنی ز مشک ‌تر آفرین

غزل شماره 2523 : سرمایهٔ اظهار بقا هیچکسی کن

غزل شماره 2524 : سوخت چون موج گهر بال تپیدنهای من

غزل شماره 2525 : سوخته لاله‌زار من، رفته گل از کنار من

غزل شماره 2526 : شکست حادثه بر ما نیافت دست‌ کمین

غزل شماره 2527 : ندارد موج جز طومار رمز بحر وا کردن

غزل شماره 2528 : شکست رنگِ که بود آبیار این‌ گلشن؟

غزل شماره 2529 : شمع صفت دیدنی‌ است عجز جنون زای من

غزل شماره 2530 : صبح است ازین مرحلهٔ یأس به در زن

غزل شماره 2531 : صف حرص و هوا در هم شکستی،‌ کجکلاهی‌ کن

غزل شماره 2532 : صفا گل‌ کرده‌ای تا کی غبار رنگ نشکستن؟‌

غزل شماره 2533 : صفای دل به چراغِ بقا دهد روغن

غزل شماره 2534 : صورتِ اظهارِ معنی نیست محتاج بیان

غزل شماره 2535 : ظلمست به تشویش دل اقبال نمودن

غزل شماره 2536 : عجز ما جولانگر تدبیر نتوان یافتن

غزل شماره 2537 : عرق دارد عنانِ احتیاجِ بی‌نقاب من

غزل شماره 2538 : عرقها دارد آن شمع حیا، لیک از نظر پنهان

غزل شماره 2539 : عمرها در پرده بود اسرار وهم ما و من

غزل شماره 2540 : غرور خودنمایی تا کنیم از یکدگر پنهان

غزل شماره 2541 : غم تلاش مخور، عجز را مقدّم‌ کن

غزل شماره 2542 : غنیمت ‌گیر چون آیینه محو شان خود بودن

غزل شماره 2543 : فلک چه نقش‌ کشد صرفِ بند و بست جبین

غزل شماره 2544 : فلک نبست رهِ صبحِ لاابالیِ من

غزل شماره 2545 : قد خم‌ گشته را تا می‌توانی وقف طاعت ‌کن

غزل شماره 2546 : کار آسانی مدان تاج کمر برداشتن

غزل شماره 2547 : گر به این ساز است دور از وصل جانان زیستن

غزل شماره 2548 : گر به این واماندگی مطلقْ عنان خواهم شدن

غزل شماره 2549 : گر به خونِ مشتاقان تیغِ او کشد گردن

غزل شماره 2550 : گر چه جز ذکرت نمی‌گنجد حدیثی در زبان

غزل شماره 2551 : گر حنا بر خاک پایت جبهه سا خواهد شدن

غزل شماره 2552 : کرد حرف بی‌نشانم عالمی را تر زبان

غزل شماره 2553 : گرد وحشت بسکه بر هم چیده است اجزای من

غزل شماره 2554 : گر ز بزم‌، آن بت ساقی لقب آید بیرون

غزل شماره 2555 : گر قناعت را توانی داد سامانِ نگین

غزل شماره 2556 : گر گدا دستِ طمع دزدد ز هم در آستین

غزل شماره 2557 : کس چو شمع من نبوده ا‌ست آشنای سوختن

غزل شماره 2558 : گشاد چشمی نشد نصیبم به سیرِ نیرنگِ این دبستان

غزل شماره 2559 : گل نشو و نما چندان شکست یأس چید از من

غزل شماره 2560 : گلفروش از پرتو شمع من است این انجمن

غزل شماره 2561 : گُلی‌ که‌ کس نشد آیینه‌اش مقابل او من

غزل شماره 2562 : ما را ز بارِ هستی تا کی غمِ خمیدن

غزل شماره 2563 : ما و نگاه شرمگین از تک و تاز دوختن

غزل شماره 2564 : مجو از ناله‌ام تاب نفس در سینه دزدیدن

غزل شماره 2565 : محیط جلوهٔ او موج خیز است از سراب من

غزل شماره 2566 : منفعل خلق را نازِ صنم داشتن

غزل شماره 2567 : موج خونم هر قدر توفان نما خواهد شدن

غزل شماره 2568 : می‌روم هر جا به ذوق عافیت اندوختن

غزل شماره 2569 : ندارد ساز صحبتها بساط عافیت چیدن

غزل شماره 2570 : نسزد ز جوهرِ فطرتت، به جنونِ شبهه و شک زدن

غزل شماره 2571 : نشاند عجزم بر آستانی که محوم از جیب تا به دامن

غزل شماره 2572 : نفس عمارت دل دارد و شکستنش است این

غزل شماره 2573 : نیامد کوشش بیحاصل گردون به کار من

غزل شماره 2574 : نیست ممکن واژگونیهای طالع بیش ازین

غزل شماره 2575 : وارستگی ز حُسن دگر می‌دهد نشان

غزل شماره 2576 : هر چند نیست بی‌سبب از غم‌ گریستن

غزل شماره 2577 : همچو بوی ‌گل ز بس بی‌پرده است احوال من

غزل شماره 2578 : همعنان آهم، آشوب جهان خواهم شدن

غزل شماره 2579 : هوس ها می‌دمد زین باغ، جوش گل تماشا کن

غزل شماره 2580 : هویی کشید کلکِ قیامتْ صریر من

غزل شماره 2581 : یاد ابروی کجی زد به دل ما ناخن

و : 

غزل شماره 2582 : از بسکه ضعف طاقت بوسید روی زانو

غزل شماره 2583 : ای پرفشان‌ گرد نفس، چندی شرار سنگ شو

غزل شماره 2584 : ای بسملِ طلب، پیِ خون چکیده رو

غزل شماره 2585 : ای بیخبر، به درد دل ما رسیده رو

غزل شماره 2586 : ای ز عنایت آشکار شخص تو و مثال تو!

غزل شماره 2587 : ای فکر نازکت را شبهتْ ‌کمینی از مو

غزل شماره 2588 : باز چو صبح کرده‌ام تحفهٔ بارگاه تو

غزل شماره 2589 : به این موهومی‌ام یارب‌ که‌ کرد آیینه‌دار او؟

غزل شماره 2590 : پر نارساست سعی تحیّرْ کمند او

غزل شماره 2591 : بسکه رشک قامت او سوخت سر تا پای سرو

غزل شماره 2592 : بسکه یاد قامتت بر باد داد اجزای سرو

غزل شماره 2593 : به پیری هم نیم غافل ز عشق آن کمان ابرو

غزل شماره 2594 : به پیکرم شکن پوست کوچه داده به هر سو

غزل شماره 2595 : تبسّم تا چه گل ریزد ز لعل می فروش او

غزل شماره 2596 : چو سرشک، بی سر و پایی ام قدمی نزد به هوای تو

غزل شماره 2597 : دل آب گشت و نیست امید نگاه ازو

غزل شماره 2598 : دل بسملی ست کز تپش بی نشان او

غزل شماره 2599 : دل هم نبرد ره به درِ کبریای تو

غزل شماره 2600 : دلِ هوش باخته جمع شد ز فسون موسی و طور تو

غزل شماره 2601 : رفتی ز دل نشست به خون در قفای تو

غزل شماره 2602 : زین بزم شکل ساز نگر یا نوا شنو

غزل شماره 2603 : سر نقشِ پا به بلندیی برسد ز شکوه خرام او

غزل شماره 2604 : طبعی که شد طربْ اثر نوشخند او

غزل شماره 2605 : گاه روی بر خاکم، گاه جبهه بر زانو

غزل شماره 2606 : کجایی، ای جنون! ویرانه ات کو؟

غزل شماره 2607 : گر از موج‌ گهر نشنیده‌ای رمز خروش او

غزل شماره 2608 : کو عبرتْ آگهی؟‌ که به تحقیق راه او

غزل شماره 2609 : لباس ‌کعبه پوشید از خط مشکین، عذار او

غزل شماره 2610 : ما غربتْ آشیانیم، ای بلبلان! وطن‌ کو؟

غزل شماره 2611 : منِ سنگدل چه اثر برم ز حضور ذکر دوام او؟

غزل شماره 2612 : منفعلم، بر که برم حاجت خویش از برِ تو

غزل شماره 2613 : مه نو می‌نماید امشبم از آسمان ابرو

غزل شماره 2614 : نامنفعلی، گریه کن و چون مژه تر شو

غزل شماره 2615 : نقّاش تا کشد اثر ناتوان او

غزل شماره 2616 : نمی‌گویم به عشرتگاه مجنون جهد پیما رو

غزل شماره 2617 : نمی‌گویم قیامت جوش زن یا شور توفان شو

غزل شماره 2618 : هر چند دورم از چمن جلوه‌گاه او

غزل شماره 2619 : همچون نفس به آینهٔ دل رسیده رو

ه : 

غزل شماره 2620 : امروز کیست مست تماشای آینه؟

غزل شماره 2621 : ای به اوج قدس! فرش آستان انداخته

غزل شماره 2622 : ای تماشایت! چمن‌پرور به چشم آینه

غزل شماره 2623 : به تو نقش صحبت ما، چقدر به جا نشسته

غزل شماره 2624 : به دست تیغ تو تا خون من حنا بسته

غزل شماره 2625 : برآرد گَرَم آتش‌ دل زبانه

غزل شماره 2626 : به رشته‌ات اثرِ وهمِ مدّعاست گره

غزل شماره 2627 : بر شعله تا چند نازیدن‌ کاه؟

غزل شماره 2628 : پرتوت هر جا بپردازد کنار آینه

غزل شماره 2629 : پری می ‌فشان، ای تعلّقْ بهانه

غزل شماره 2630 : بسکه می‌جوشد ازین دریای حسرت حبّ جاه

غزل شماره 2631 : بسکه ما را بر آن لقاست نگاه

غزل شماره 2632 : به غبار این بیابان نه نشان پا نشسته

غزل شماره 2633 : بوی وصلی هست در رنگ بهار آینه

غزل شماره 2634 : تا به شوخی نکشد زمزمهٔ ساز نگاه

غزل شماره 2635 : تارِ پیراهنِ حیاست نگاه

غزل شماره 2636 : چیست‌ گردون‌ کاینقدر در خلق غوغا ریخته

غزل شماره 2637 : حیرتِ حُسن‌ که زد نشتر به ‌چشم آینه؟

غزل شماره 2638 : خلقی‌ است محو خود به تماشای آینه

غزل شماره 2639 : دادِ عجز ما ندهد سعی هیچ مشغله‌ای

غزل شماره 2640 : در شکنج عزّتند ارباب جاه

غزل شماره 2641 : در محیطی ‌کز فلک طرح حباب انداخته

غزل شماره 2642 : زد عرق پیمانه حسنی ساغر اندر آینه

غزل شماره 2643 : زین چمن در کف ندارد غنچهٔ دل جز گره

غزل شماره 2644 : عالم و این تردماغیهای جاه

غزل شماره 2645 : غبار خط ز لعل او به ‌رنگی سر برآورده

غزل شماره 2646 : غبارم برنمی‌خیزد ازین صحرای خوابیده

غزل شماره 2647 : گر نفس چیند به این فرصت بساط دستگاه

غزل شماره 2648 : گر دهد رنگ تماشای تو پروازِ نگاه

غزل شماره 2649 : ندیدم در غبار و دود این صحرای خوابیده

غزل شماره 2650 : ننگ دنیا برندارد همّت معنیْ نگاه

غزل شماره 2651 : نپنداری همین روز و شب از هم سر برآورده

غزل شماره 2652 : نیست خاموشی به ‌کار شمعِ محفل جز گره

غزل شماره 2653 : نیست محروم تماشا جوهر اندر آینه

غزل شماره 2654 : وهم شهرتْ بهانه‌ایم همه

غزل شماره 2655 : هزار نغمه به‌ ساز شکست ماست ‌گره

ی : 

غزل شماره 2656 : آسوده است شوق، ز دل پیش نگذری

غزل شماره 2657 : آفتْ ایجاد است طبع از دستگاه خود سری

غزل شماره 2658 : آه‌ که با دلم نبست عهدِ وفاق الفتی

غزل شماره 2659 : ازین ‌نُه منظر نیرنگ تا برتر زنم جوشی

غزل شماره 2660 : افتاده‌ام به راهت چون اشک بی‌روانی

غزل شماره 2661 : افسانهٔ وفایی اگر گوش کرده‌ای

غزل شماره 2662 : اگر با پای سروی سعی آهم رهبری ‌کردی

غزل شماره 2663 : اگر جانی و گر جسمی، سراب مطلب مایی

غزل شماره 2664 : اگر سیر زمین داری و گر افلاک می‌بینی

غزل شماره 2665 : الهی سخت بی‌برگم به ساز طاعت‌اندوزی

غزل شماره 2666 : ای امل آورده! فطرت را چه رسوا کرده ای

غزل شماره 2667 : ای آنکه رمز اخفا با صد ترانه گفتی

غزل شماره 2668 : ای بیخبر! بکوش که مرد خدا شوی

غزل شماره 2669 : ای جگر خون کنِ پوشیده و پیدا! چه بلایی؟

غزل شماره 2670 : ای سعی نگون‌! زین دشت‌، در سر چه هوا داری؟

غزل شماره 2671 : ای شیخ! به تدبیر امل بیهده حرفی

غزل شماره 2672 : ای گشاد و بست مژگانت معمّای پَری

غزل شماره 2673 : ای‌که در دیر و حرم مست‌ کرم می ‌آیی!

غزل شماره 2674 : ای لعبت تحیّر! نور چه آفتابی

غزل شماره 2675 : این ‌چه طاووسی نازست که اندوخته‌ای‌؟

غزل شماره 2676 : ای نفس مایه! درین عرصه چه پرداخته‌ای؟

غزل شماره 2677 : ای نم اشک، هوسْ مایل مژگان نشوی

غزل شماره 2678 : ای هوش‌! سخت داغیست‌، یاد بهار طفلی

غزل شماره 2679 : باز آمد در چمن یاد از صفیر بلبلی

غزل شماره 2680 : بازم به جنون زد هوس طرح زمینی

غزل شماره 2681 : به این تمکین خرامت فتنه در خوابست پنداری

غزل شماره 2682 : به جلوهٔ تو نگه را ز حیرتْ اظهاری

غزل شماره 2683 : به خاک ناامیدی نیست چون من خفته در خونی

غزل شماره 2684 : به دل دارم چو شمع از شعله‌های آه سامانی

غزل شماره 2685 : به ذوق عافیت ای ناله! تا کی در جگر پیچی

غزل شماره 2686 : بر اوج بی‌نیازی اگر وارسیده‌ای

غزل شماره 2687 : برخود مشکن تا همه تن رنگ نگردی

غزل شماره 2688 : برداشتن دل ز جهان کرد گرانی

غزل شماره 2689 : برون تازست حسن بی‌مثال از گرد پیدایی

غزل شماره 2690 : بر هرگلی دمیده ا‌ست افسون آرزویی

غزل شماره 2691 : بسکه بی روی تو خجلت‌ کرد خرمن زندگی

غزل شماره 2692 : بسکه ‌گردید آبیار ما ز پا افتادگی

غزل شماره 2693 : به طبع مقبلان یارب‌! کدورت را مده راهی

غزل شماره 2694 : به عجز کوش، ز نشو و نما چه می‌جویی؟

غزل شماره 2695 : به عزم بسملم تیغ‌ که دارد میل عریانی؟

غزل شماره 2696 : به غبار عالم جستجو، ز چه یأس خسته نشسته‌ای

غزل شماره 2697 : به گرد سرمه خفتن تا کی از بیداد خاموشی

غزل شماره 2698 : به گلزاری که آن شوخ چمن پیکر کند بازی

غزل شماره 2699 : به ما و من غلو دارد دنی تا فطرت عالی

غزل شماره 2700 : به مکتبِ هوس، از کیف و کم چه فهمیدی؟

غزل شماره 2701 : به ناقوسی دل امشب از جنون خورده ا‌ست پهلویی

غزل شماره 2702 : پوچست قماش تو به اظهار تلافی

غزل شماره 2703 : به وحشت برنمی‌آیم ز فکر چشم جادویی

غزل شماره 2704 : به وحشت نگاهی چه خو کرده‌ای؟

غزل شماره 2705 : به وضع غربتم منظور بیتابی‌ست آرامی

غزل شماره 2706 : بهار، آن دل ‌که خون ‌گردد به سودای ‌گل رویی

غزل شماره 2707 : بهار است ای ادب! مگذار از شوق تماشایی

غزل شماره 2708 : به شهرت زد اقبالِ خلق از تباهی

غزل شماره 2709 : به نمو سری ندارد گل باغ‌ کبریایی

غزل شماره 2710 : به هستی از گداز انفعالم نیست تسکینی

غزل شماره 2711 : به یأس هم نپسندید ننگ بیکاری

غزل شماره 2712 : به یمن سبقت جهد از هزار قافله‌ گیری

غزل شماره 2713 : بی ‌تو دل در سینه‌ام دارد جنونْ افسانه‌ای

غزل شماره 2714 : بیحاصلی‌ام بست به‌ گردن خمِ پیری

غزل شماره 2715 : بی خبر از خود مگذر، جانب دل هم نظری

غزل شماره 2716 : پیرو تسلیم باش، آخر به جایی می‌رسی

غزل شماره 2717 : تا چند کشد دل المِ بیهده ‌کوشی؟

غزل شماره 2718 : تا چند ناز غازه و رنج حنا کشی؟

غزل شماره 2719 : تا کجا آن جلوه در دل‌ها کشد میدان سری؟

غزل شماره 2720 : تا محرم طبیعت بلبل نمی‌شوی

غزل شماره 2721 : تبسّم از لبت چون موج در گوهر کند بازی

غزل شماره 2722 : تبسّم قابل چاکی نشد ناموس عریانی

غزل شماره 2723 : تمثال خیالیم چه زشتی، چه نکویی

غزل شماره 2724 : تنش را پیرهن چون ‌گل دمید افسون عریانی

غزل شماره 2725 : تو با این پنجهٔ نازک چه لازم رنگها بندی؟

غزل شماره 2726 : جز عافیتم نیست به سودای تو ننگی

غزل شماره 2727 : چند پیچد بر من بی‌دست و پا افتادگی

غزل شماره 2728 : چو بوی‌ گل ز چه افسردگی مقیّد رنگی؟

غزل شماره 2729 : چو چینی شدم محو نازک ادایی

غزل شماره 2730 : چو قارون ته خاک اگر رفته باشی

غزل شماره 2731 : چو محو عشق شدی، رهنما چه می‌جویی؟

غزل شماره 2732 : چو من به دامگه عبرت اوفتاده‌ کمی

غزل شماره 2733 : چون صبح دارم از چمنی رنگ جسته‌ای

غزل شماره 2734 : جهان‌ کورانه دارد سعی نخجیری به تاریکی

غزل شماره 2735 : جهد کن تا نروی بر اثر نیک و بدی

غزل شماره 2736 : چه دارم در نفس جز شور عمر رفته از یادی؟

غزل شماره 2737 : چه دولت است نشاط تجدّد اندوزی؟

غزل شماره 2738 : چه شد آستانِ حضورِ دل؟ ‌که تو رنج دیر و حرم کشی

غزل شماره 2739 : چه غافلی ‌که ز من نام دوست می‌پرسی

غزل شماره 2740 : چه لازم است درین عرصه عجزکیش برآیی

غزل شماره 2741 : چه معنی بیانی، چه لفظ آشنایی

غزل شماره 2742 : چه می‌شد گر نمی‌زد اینقدر رنج نفس هستی؟

غزل شماره 2743 : حبابت ساغر و با بحر توفان پیش می‌آیی

غزل شماره 2744 : حریف مشرب قمری نه‌ا‌ی، طاووسی نازی

غزل شماره 2745 : حیرتْ قفسم، ‌کو اثرِ عجز و رسایی؟

غزل شماره 2746 : خشم را آیینه پرداز ترحّم کرده‌ای

غزل شماره 2747 : خطابم می‌کند امشب چمن دُربار پیغامی

غزل شماره 2748 : خطاپرست مباش،‌ ای ز راستی عاری!

غزل شماره 2749 : خوش آن ساعت‌ که چون تمثال از آیینهٔ فردی

غزل شماره 2750 : خوش است از دور نذر محفل همصحبتان بوسی

غزل شماره 2751 : خیالت هر کجا تمهید راحت‌پروری کردی

غزل شماره 2752 : خیالش بر نمی‌تابد شعور، ای بیخودی! جوشی

غزل شماره 2753 : دارد به من دلشده امشب سرِ جنگی

غزل شماره 2754 : در آن محفل ‌که الفتْ قابل زانوست پیشانی

غزل شماره 2755 : در پردهٔ هر رنگ کمین کرده شکستی

غزل شماره 2756 : درِ دل زد خیالِ پرتوِ مهرت سحرگاهی

غزل شماره 2757 : در دلی امّا به قصدِ اشکم افسون می‌کنی

غزل شماره 2758 : در زندگی نگشتیم منظور آشنایی

غزل شماره 2759 : در گرفته ا‌ست زمین تا به فلک بی‌سروپایی

غزل شماره 2760 : درین محفل ‌که پیدا نیست رنگ حُسن مقصودی

غزل شماره 2761 : درین حدیقه‌ نه‌ای قدردان حیرانی

غزل شماره 2762 : درین مکتب‌ که باز آن طفل بازیگر کند بازی؟

غزل شماره 2763 : درین ویرانه بی‌سعی قناعت وانشد جایی

غزل شماره 2764 : دلت فسرد، جنونی ‌کز آشیانه برآیی

غزل شماره 2765 : دلدار قدح بر کف‌، ما مرده ز مخموری

غزل شماره 2766 : دمی‌ که عجز شود دستگاه بیکاری

غزل شماره 2767 : دور از بساط وصل تو ماییم و دیده‌ای

غزل شماره 2768 : دوستان این خاکدان چون من ندارد دیگری

غزل شماره 2769 : دیده‌ای داریم، محو انتظار مقدمی

غزل شماره 2770 : رفتی چو می از ساغر و دیگر ننشستی

غزل شماره 2771 : رمی، بیتابی ­ای‌، تغییر رنگی‌،‌ گردش حالی

غزل شماره 2772 : ز استغنا نگشتی مایل فریاد قربانی

غزل شماره 2773 : ز بسکه‌ کرد تصوّر نگاه مژگانی

غزل شماره 2774 : ز پیراهن برون آ، بی شکوهی نیست عریانی

غزل شماره 2775 : ز چه ناز بال دعوی به فلک گشاده باشی؟

غزل شماره 2776 : ز خویش رفته‌ام، امّا نرفته‌ام جایی

غزل شماره 2777 : ز دستگاه مبر زحمت گرانجانی

غزل شماره 2778 : ز عریانی جنون ما نشد مغرور سامانی

غزل شماره 2779 : ز غرور شمع و رعونتش همه جاست آفت روشنی

غزل شماره 2780 : ز نفس اگر دو روزی به بقا رسیده باشی

غزل شماره 2781 : ز نیرنگ خیال طفلِ شوخِ شعله در چنگی

غزل شماره 2782 : زین گلستان نیستم محتاج دامن چیدنی

غزل شماره 2783 : سبکساری‌ است هرگه در نظرها بی درنگ آیی

غزل شماره 2784 : سجده بنیادی بساز، ای جبهه! با افتادگی

غزل شماره 2785 : سرشکم صد سحر خندید و پیدا نیست تأثیری

غزل شماره 2786 : شب، چشم نیم مستش واشد ز خواب نیمی

غزل شماره 2787 : شده عمرها که نشانده‌ام به کمین اشک چکیده‌ای

غزل شماره 2788 : شررِ کاغذی‌، آرایش دکّان نکنی

غزل شماره 2789 : شور گمگشتگی‌ام زد به درِ رسوایی

غزل شماره 2790 : شهیدان وفا را درس دیداری ست پنهانی

غزل شماره 2791 : صد رنگ نقش بستیم در یاد گل جبینی

غزل شماره 2792 : عبث ای دشمن تحقیق! دل از وسوسه خستی

غزل شماره 2793 : عبث چون چشم قربانی وبال مرد و زن بردی

غزل شماره 2794 : عالمی بر باد رفت از سعی بی‌ پا و سری

غزل شماره 2795 : عرق ریز خجالت می‌گدازد سعی بیتابی

غزل شماره 2796 : عمر سبک عنان ‌کجاست؟ از نظرم تو می‌روی

غزل شماره 2797 : عمر گذشت و همچنان داغ وفاست زندگی

غزل شماره 2798 : عمریست همچون مژگان از درد ناتوانی

غزل شماره 2799 : عنانم گر نگیرد خاطر آینه سیمایی

غزل شماره 2800 : غبارم می کشد محمل به دوش نالۀ دردی

غزل شماره 2801 : غبارِ هوش توفان دارد، ای مستی! جنون تازی

غزل شماره 2802 : فریبم می‌دهد آسودگی، ای شوق! تدبیری

غزل شماره 2803 : قدح از شوق لعلت چشم بی‌خوابست پنداری

غزل شماره 2804 : قدح پیمای زخمم در هوای آبِ پیکانی

غزل شماره 2805 : کجا خلوت و انجمن دیده‌ای؟

غزل شماره 2806 : کرد شبنم را به خورشید آشنا افتادگی

غزل شماره 2807 : گر از گوهر کمر سازی و گر دستارِ زرپیچی

غزل شماره 2808 : گر به‌ گردون می‌کشی‌ گردن و گر در سجده‌ای

غزل شماره 2809 : گر درین قحط سرایت، نکند نان مددی

غزل شماره 2810 : گرفتم شوخی ات با شور صد محشر کند بازی

غزل شماره 2811 : گر نیست در این میکده ها دور تمامی

غزل شماره 2812 : گر همه رفتی چو ماه از چرخ برتر سجده‌ای

غزل شماره 2813 : گر یک مژه چون چشم فراهم شده باشی

غزل شماره 2814 : گه به رو می‌دوی و گاه به سر می‌آیی

غزل شماره 2815 : که‌ کشید دامن فطرتت ‌که به سیر ما و من آمدی؟

غزل شماره 2816 : که دم زند ز من و ما، دمی‌ که ما تو نباشی

غزل شماره 2817 : کیستم من؟ نفسِ سوختهٔ منجمَدی

غزل شماره 2818 : کیسه پرداز خیال شادی و غم رفته‌ای

غزل شماره 2819 : کیم من؟ شخص نومیدی سرشتی،‌ عبرتْ ایجادی

غزل شماره 2820 : ما را نه غروری‌ است، نه فرّی، نه ‌کلاهی

غزل شماره 2821 : ماییم و دلی، سر ورق بی سر و پایی

غزل شماره 2822 : ماییم و گردِ هستیِ حرمان دمیده‌ای

غزل شماره 2823 : مباش سایه صفت مردهٔ تن آسانی

غزل شماره 2824 : محو بودم، هر چه دیدم دوش، دانستم تویی

غزل شماره 2825 : مزد تلاشم به رهت دیده ندارد گهری

غزل شماره 2826 : مژه بهم نزنی، آینه به زنگ نگیری

غزل شماره 2827 : معراج ماست پستی‌، اقبال ما زبونی

غزل شماره 2828 : مشکل از هرزه دوی جز به تب و تاب رسی

غزل شماره 2829 : مکش رنج تأمّل‌ گر زیان خواهی و گر سودی

غزل شماره 2830 : من و دیوانه‌خو طفلی ‌که هر جا سر کند بازی

غزل شماره 2831 : میِ جامِ قناعت اگر بچشی، المی ز جنونِ هوس نکشی

غزل شماره 2832 : نبری گمان که یعنی به خدا رسیده باشی

غزل شماره 2833 : ندارد ساز این محفل مخالف پرده آهنگی

غزل شماره 2834 : نشد آیینۀ کیفیّت ما ظاهر آرایی

غزل شماره 2835 : نشد حجاب خیالم غبار جسمانی

غزل شماره 2836 : نفس در طلب سوختی، دل ندیدی

غزل شماره 2837 : نقش ما شد وبال یکتایی

غزل شماره 2838 : نگه از مستی چشم تو با ساغر کند بازی

غزل شماره 2839 : نمی‌باشد چو من در کسوت تجرید عریانی

غزل شماره 2840 : نمی‌باشد دل مأیوس بی‌کیفیّت نازی

غزل شماره 2841 : نمی‌دانم ز گلزارش چه گل چیده‌ست حیرانی؟

غزل شماره 2842 : نمی‌گنجم به عالم بسکه از خود گشته‌ام فانی

غزل شماره 2843 : نه با صحرا سری دارم نه با گلزار سودایی

غزل شماره 2844 : نه نفس تربیتم ‌کرد و نه دامان مددی

غزل شماره 2845 : نیاز جلوه دارم حیرتِ آیینه پروردی

غزل شماره 2846 : کیم من، از نصیب عالمِ اظهار مأیوسی

غزل شماره 2847 : یاد باد آن کز تبسّم فیض عامی داشتی

غزل شماره 2848 : یک تار مو گر از سر دنیا گذشته‌ای

غزل شماره 2849 : مژه ‌واری ز خواب ناز جَستی

 

پایان اشعار این بخش

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها