از چرخ نه هر ابله و نادان ‌گله دارد

بیدل دهلوی- غزل شماره 945

از چرخ نه هر ابله و نادان ‌گله دارد

جای‌ گله این است که انسان گله دارد

اسباب بر آزاده‌دلان سخت حجابی‌ ست

نظّاره ز جمعیّت مژگان‌ گله دارد

زنجیر ز دیوانه ندید الفتِ آرام

از وحشتِ دل، طرّۀ جانان‌ گله دارد

بر وحشتِ اشکم تب وتابِ مژه ‌بار است

این موج ز پیچ و خم دامان ‌گله دارد

اظهار عرق خجلتِ دیباچهٔ شرم است

مکتوب من از شوخی عنوان‌ گله دارد

ترسم شود آزرده ز تابِ نگه‌ِ گرم

رخسار تو کز سایهٔ مژگان گله دارد

از طاقتِ داغم جگرِ شعله کباب ست

از آبله‌ام خار مغیلان ‌گله دارد

اشکِ تپشْ آهنگِ جنونم چه توان ‌کرد؟

آسودگی از خانه به‌ دوشان گله دارد

زنهار به خود نیز ترحّم ننمایی

امروز در این انجمن احسان گله دارد

بیدل منم آن گوهرِ دریایِ تحمّل

کز لنگر من شورشِ توفان‌ گله دارد

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها