ورود-ثبت نام

غزلیات رهی معیری

در این بخش ” غزل های های رهی معیری ” نوشته شده است.

فهرست اشعار طبق حروف الفبا – حرف آخر قافیه –

برای خواندن هر شعر ، روی آن کلیک کنید :

 

الف : 

شعر شماره ۱ : آب بقا کجا و لب نوش او کجا ؟

شعر شماره ۲ : ای باده ی نوشین، نگشایی دل ما را

شعر شماره ۳ : از آن امیدوار وعده ی فردا کنی ما را

شعر شماره ۴ : همراه خود نسیم صبا می برد مرا

شعر شماره ۵ : گر چه روزی تیره تر از شام غم باشد مرا

شعر شماره ۶ : ساختم با آتش دل لاله زاری شد مرا

شعر شماره ۷ : همچو مجنون گفتگو با خویشتن باید مرا

شعر شماره ۸ : جز بی غمی، غمین نکند هیچ کس مرا

شعر شماره ۹ : چشم خونین شد نصیب از عشق گلرویان مرا

شعر شماره ۱۰ : گر همه بیند به چشم بد، سراپای مرا

شعر شماره ۱۱ : نه اشکی، تا که ره بندد ز پیش، آن آتشین خو را

شعر شماره ۱۲ : از پی خود می کشاند صید خون آلوده را

شعر شماره ۱۳ : به سر رسید زمان فتنه و تباهی را

شعر شماره ۱۴ : آمد بهار و شاهد گل، گشت یار ما

شعر شماره ۱۵ : سزای چون تو گلی گر چه نیست خانه ی ما

شعر شماره ۱۶ : تو و با لاله رویان، گل ز شاخ عیش چیدنها

ب : 

شعر شماره ۱۷ : نوای آسمانی آید از گلبانگ رود امشب

شعر شماره ۱۸ : یافتم روشندلی از گریه های نیمشب

ت : 

شعر شماره ۱۹ : چون شفق گر چه مرا باده ز خون جگر است

شعر شماره ۲۰ : ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است

شعر شماره ۲۱ : عاشق از تشویش دنیا و غم دین فارغ است

شعر شماره ۲۲ :  ستاره شعله ای از جان دردمند من است

شعر شماره ۲۳ : رخم چو لاله ز خوناب دیده رنگین است

شعر شماره ۲۴ : این سوز سینه شمع شبستان نداشته است

شعر شماره ۲۵ : در قدح عکس تو یا گل در گلاب افتاده است؟

شعر شماره ۲۶ : در چمن چون شاخ گل نازک تنی افتاده است

شعر شماره ۲۷ : خاطر بی آرزو از رنج یار آسوده است

شعر شماره ۲۸ : مرو که با دو لبت گفتگوی من باقی است

شعر شماره ۲۹ : ای وطن، خصم تو را سنگ به جام افتادست

شعر شماره ۳۰ : هر شبم از اشک خونین گل به دامان باد و هست

شعر شماره ۳۱ : قدر اشکم، چشم خون پالا نمی داند که چیست؟

شعر شماره ۳۲ : قدر ما گردون دون همت نمی داند که چیست

شعر شماره ۳۳ : ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست

شعر شماره ۳۴ : آتشین خوی مرا پاس دل من نیست نیست

شعر شماره ۳۵ : رفتند اهل صحبت و یاری پدید نیست

شعر شماره ۳۶ : او را به رنگ و بوی، نگویم نظیر نیست

شعر شماره ۳۷ : زندگی بر دوش ما بار گرانی بیش نیست

شعر شماره ۳۸ : ما را هوای خنده چو گلهای باغ نیست

شعر شماره ۳۹ : بر خاطر آزاده غباری ز کسم نیست

شعر شماره ۴۰ : کنج غم هست اگر بزم طرب جایم نیست

شعر شماره ۴۱ : تو را خبر ز دل بی‌قرار باید و نیست

شعر شماره ۴۲ : آن درد کدام است که درمان شدنی نیست؟

شعر شماره ۴۳ : شکسته جلوه ی گلبرگ از بر و دوشت

ح : 

شعر شماره ۴۴ : گر شود آن روی روشن جلوه گر هنگام صبح

د : 

شعر شماره ۴۵ : چو من به عشق گلی، کس به دهر خوار مباد

شعر شماره ۴۶ : ای تازه گل از عاشق ناشاد بکن یاد

شعر شماره ۴۷ : لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد

شعر شماره ۴۸ : به سوی ما گذار مردم دنیا نمی‌افتد

شعر شماره ۴۹ : آید وصال و هجر غم انگیز بگذرد

شعر شماره ۵۰ : نسیم وصل به افسردگان چه خواهد کرد ؟

غزل شماره ۵۱ : از صحبت مردم دل ناشاد گریزد

غزل شماره ۵۲ : بی روی تو راحت ز دل زار گریزد

غزل شماره ۵۳ : عجب عجب که تو را یاد دوستان آمد

غزل شماره ۵۴ : غنچه نوشکفته را ماند

غزل شماره ۵۵ : دل من ز تابناکی به شراب ناب ماند

غزل شماره ۵۶ : فارغ دلان، ز لذت غم دور بوده اند

غزل شماره ۵۷ : نمرده اند شهیدان که ماه و خورشیدند

غزل شماره ۵۸ : ساقی بده پیمانه ای زآن می که بی خویشم کند

غزل شماره ۵۹ : بخت نافرجام اگر با عاشقان یاری کند

غزل شماره ۶۰ : گفتی که سوز عشق تو با من چه می‌کند

غزل شماره ۶۱ : عیب جو دلدادگان را سرزنش ها می کند

غزل شماره ۶۲ : زلف و رخسار تو ره بر دل بیتاب زنند

غزل شماره ۶۳ : نسیم عشق ز کوی هوس نمی‌آید

غزل شماره ۶۴ : غیر دلتنگی، مرا چون غنچه از دنیا چه سود؟

غزل شماره ۶۵ : عقده ی دل جز به اشک حسرتم وا کی شود؟

غزل شماره ۶۶ : تا نپنداری فلک روزی به کس ارزان دهد

غزل شماره ۶۷ : چه رفته است که امشب سحر نمی آید؟

غزل شماره ۶۸ : تا جان ندهم بر سر من باز نیاید

غزل شماره ۶۹ : سیاهکاری ما کم نشد ز موی سپید

غزل شماره ۷۰ : ز جام آیینه گون پرتو شراب دمید

غزل شماره ۷۱ : دوش تا آتش می از دل پیمانه دمید

ر : 

غزل شماره ۷۲ : بهار می گذرد، خیز و دست دلبر گیر

ز : 

غزل شماره ۷۳ : مردم از درد و نمی آیی به بالینم هنوز

غزل شماره ۷۴ : رفت و نرفته نکهت گیسوی او هنوز

ش : 

غزل شماره ۷۵ : به روی سیل گشادیم راه خانه ی خویش

ص : 

غزل شماره ۷۶ : سایه ی اندام او در اشک من آید به رقص

ف : 

غزل شماره ۷۷ : ای سیمگون رخت به سپیدی نشان برف

ک : 

غزل شماره ۷۸ : چون صبح نودمیده صفا گستر است اشک

غزل شماره ۷۹ : تابد فروغ مهر و مه از قطره های اشک

ل : 

غزل شماره ۸۰ : همچو نی می نالم از سودای دل

غزل شماره ۸۱ : گر کنی یک چند یاد روی گل

م : 

غزل شماره ۸۲ : با دل روشن در این ظلمت سرا افتاده ام

غزل شماره ۸۳ : نه به شاخ گل نه بر سرو چمن پبچیده ام

غزل شماره ۸۴ : اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام

غزل شماره ۸۵ : بس که جفا ز خار و گل دید دل رمیده ام

غزل شماره ۸۶ : با عزیزان درنیامیزد دل دیوانه‌ام

غزل شماره ۸۷ : تا نپنداری که من در آتش از جوش تبم

غزل شماره ۸۸ : آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم

غزل شماره ۸۹ : دوش چون نیلوفر از غم پیچ و تابی داشتم

غزل شماره ۹۰ : یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم

غزل شماره ۹۱ : بر جگر داغی ز عشق لاله رویی یافتم

غزل شماره ۹۲ : چو گل ز دست تو جیب دریده ای دارم

غزل شماره ۹۳ : ز کینه دور بود سینه ای که من دارم

غزل شماره ۹۴ : نداند رسم یاری، بی وفا یاری که من دارم

غزل شماره ۹۵ : چو نی به سینه خروشد دلی که من دارم

غزل شماره ۹۶ : ز خون رنگین بود چون لاله دامانی که من دارم

غزل شماره ۹۷ : تا گریزان گشتی ای نیلوفری چشم از برم

غزل شماره ۹۸ : تا قیامت می دهد گرمی به دنیا آتشم

غزل شماره ۹۹ : دور از تو هر شب تا سحرگریان چو شمع محفلم

غزل شماره ۱۰۰ : لاله داغدیده را مانم

غزل شماره ۱۰۱ : مرغ خونین ترانه را مانم

غزل شماره ۱۰۲ : زبون خلق ز خلق نکوی خویشتنم

غزل شماره ۱۰۳ : در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم ؟

غزل شماره ۱۰۴ : گه شکایت از گلی گه شکوه از خاری کنم

غزل شماره ۱۰۵ : آنکه سودا زده ی چشم تو بوده است منم

غزل شماره ۱۰۶ : نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم

غزل شماره ۱۰۷ : شب یار من تب است و غم سینه سوز هم

غزل شماره ۱۰۸ : ما نظر از خرقه پوشان بسته ایم

غزل شماره ۱۰۹ : ما نقد عافیت به می ناب داده ایم

غزل شماره ۱۱۰ : مستیم و ساز بی خبری ساز کرده ایم

غزل شماره ۱۱۱ : چون شمع نیمه جان به هوای تو سوختیم

غزل شماره ۱۱۲ : رفتیم و پای بر سر دنیا گذاشتیم

غزل شماره ۱۱۳ : هر چند که در کوی تو مسکین و فقیریم

غزل شماره ۱۱۴ : بگذشت چون نسیم بهاری جوانیم

ن : 

غزل شماره ۱۱۵ : دارم بتی ز جلوه دل سنگ آب کن

غزل شماره ۱۱۶ : ای بت من به عقل و دین، آنچه نکرده ای بکن

غزل شماره ۱۱۷ : هرشب فزاید، تاب و تب من

غزل شماره ۱۱۸ : منع خویش از گریه و زاری نمی آید ز من

غزل شماره ۱۱۹ : نی افسرده ای هنگام گل روید ز خاک من

غزل شماره ۱۲۰ : ه‌گوش هم نفسان آتشین سرودم من

غزل شماره ۱۲۱ : تا دامن از من کشیدی ای سرو سیمین تن من

و : 

غزل شماره ۱۲۲ :  ای خوشا آن دل که آزاری نمی آید از او

غزل شماره ۱۲۳ : لرزه بر جانم فتاد از چشم سحرآمیز او

غزل شماره ۱۲۴ : وای از این افسردگان فریاد اهل درد کو ؟

غزل شماره ۱۲۵ : گفتم چو غنچه خنده زنم در دیار تو

غزل شماره ۱۲۶ : حال تو روشن است دلا از ملال تو

غزل شماره ۱۲۷ : یاری که مرا کرده فراموش تویی تو

ه : 

غزل شماره ۱۲۸ : کنون که خسرو گل زد به گلستان خرگاه

غزل شماره ۱۲۹ : ندانم کان مه نامهربان یادم کند یا نه

ی : 

غزل شماره ۱۳۰ : من کیستم ز مردم دنیا رمیده ای

غزل شماره ۱۳۱ : هستی چه باشد آشفته خوابی

غزل شماره ۱۳۲ : بهر هر یاری که جان دادم به پاس دوستی

غزل شماره ۱۳۳ : ای صبح نو دمیده بناگوش کیستی؟

غزل شماره ۱۳۴ : دل زود باورم را به کرشمه‌ای ربودی

غزل شماره ۱۳۵ : شب این سر گیسوی ندارد که تو داری

غزل شماره ۱۳۶ : ز گرمی بی نصیب افتاده‌ام چون شمع خاموشی

غزل شماره ۱۳۷ : هوشم ربوده ماه قدح نوشی

غزل شماره ۱۳۸ : تو سوز آه من ای مرغ شب چه می دانی؟

غزل شماره ۱۳۹ : چرا چو شادی از این انجمن گریزانی ؟

غزل شماره ۱۴۰ : چون زلف توام جانا در عین پریشانی

غزل شماره ۱۴۱ : گر به چشم دل جانا جلوه‌های ما بینی

غزل شماره ۱۴۲ : اشک غم افسرده دارد چهره ی ما را همی

غزل شماره ۱۴۳ : ای مشکبو نسیم صبحگاهی

غزل شماره ۱۴۴ : دگر ز جان من ای سیم بر چه می خواهی؟

غزل شماره ۱۴۵ : نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی

غزل شماره ۱۴۶ : اشک سحر زداید از لوح دل سیاهی

غزل شماره ۱۴۷ : به غیر غم، که بود یار و آشنای رهی؟

غزل شماره ۱۴۸ : خیال‌انگیز و جان‌پرور چو بوی گل سراپایی

غزل شماره ۱۴۹ : از بداندیشان نیندیشم که یار من تویی

پایان اشعار این بخش

نویسندگان :

نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *