ورود-ثبت نام

نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم

رهی معیری – غزلیات

شماره 106

تشنه ی درد

نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم

وگر پرسی چه می‌خواهی؟ تو را خواهم تو را خواهم

نمی‌خواهم که با سردی، چو گل خندم ز بی دردی

دلی چون لاله با داغ محبت آشنا خواهم

چه غم کان نوش لب در ساغرم خونابه می‌ریزد

من از ساقی ستم جویم، من از شاهد جفا خواهم

ز شادی ها گریزم در پناه نامرادی ها

به جای راحت از گردون، بلا خواهم بلا خواهم

چنان با جان من ای غم درآمیزی که پنداری

تو از عالم مرا خواهی، من از عالم تو را خواهم

به سودای محالم ساغر می خنده خواهد زد

اگر پیمانه ی عیشی در این ماتم‌سرا خواهم

نیابد تا نشان از خاک من آیینه رخساری

رهی خاکستر خود را هم‌آغوش صبا خواهم

نویسندگان :

نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *