در این بخش، غزلیات قدسی مشهدی نوشته شده است.
فهرست غزلیات به ترتیب حروف الفبا – حرف آخر قافیه یا ردیف – است.
برای خواندن هر شعر، روی آن کلیک کنید :
الف :
غزل شماره ۱ : زود به کردم منِ بی صبر، داغ خویش را
غزل شماره ۲ : شام خطت گرفته ز صبح آفتاب را
غزل شماره ۳ : بی حرز، شعله نگذرد از پیشِ داغ ما
غزل شماره ۴ : به پیامی که کند باد صبا یاد مرا
غزل شماره ۵ : تا بُوَد گریه، کی آباد شود خانۀ ما؟
غزل شماره ۶ : اگرچه خدمتِ مسجد نشد حوالۀ ما
غزل شماره ۷ : پژمردگی نَبُرد بهار از گیاه ما
غزل شماره ۸ : خوشدل کند خیال تو هجران کشیده را
غزل شماره ۹ : ز نقشِ کینه چو پاک است لوحِ سینۀ ما
غزل شماره ۱۰ : از جا نبُرد صحبت اهل هوس مرا
غزل شماره ۱۱ : تا ز رویش گُلْسِتان کردم نگاه خویش را
غزل شماره ۱۲ : ز رشک، باد صبا گرچه سوخت جان مرا
غزل شماره ۱۳ : کو سرانجامی؟ که شب روشن کنم کاشانه را
غزل شماره ۱۴ : کی حرف ملامت شکند خاطر ما را؟
غزل شماره ۱۵ : دلبستگی نماند به وارستگی مرا
غزل شماره ۱۶ : فکنده از نظری دیدۀ حسود مرا
غزل شماره ۱۷ : ز هجر کرد خبردار، وصل یار مرا
غزل شماره ۱۸ : یکی بود به نظر، نیستیّ و هستی ما
غزل شماره ۱۹ : آتش مزاج من! بگذار این عتاب را
غزل شماره ۲۰ : خوشم به درد، مکن ای دوا عذاب را
غزل شماره ۲۱ : داده عشقم بادۀ نابی که می سوزد مرا
غزل شماره ۲۲ : وبالِ جان اسیران مکن رهایی را
غزل شماره ۲۳ : شد دهانِ شُکرگو، هر زخمْ نخجیر ترا
غزل شماره ۲۴ : خوشم که ضعف چنان کرده روشناس مرا
غزل شماره ۲۵ : چو نمی کنی نگاهی، به ستم مران خدا را
غزل شماره ۲۶ : چند سوزد برقِ غم، مشتی خس و خاشاک را؟
غزل شماره ۲۷ : ناگفته ماند صد سخنِ آرزو مرا
غزل شماره ۲۸ : به کفرِ زلفت ازان تازه کردم ایمان را
غزل شماره ۲۹ : در راه تا رود ز من آن نازنین جدا
غزل شماره ۳۰ : میزند نشتر تدبیر، شب و روز مرا
غزل شماره ۳۱ : شبی هرکس به بزم دلستانی جا کند خود را
غزل شماره ۳۲ : برای سوختن، یک شعله کافی نیست داغم را
غزل شماره ۳۳ : لب شود ریش ار برد نامِ دل ِافگار ما
غزل شماره ۳۴ : منم که داغِ دلم دشمن است مرهم را
غزل شماره ۳۵ : خط تو سرمه کشد دیدۀ تمنّا را
غزل شماره ۳۶ : فسون نالهام شب بسته خواب پاسبانش را
غزل شماره ۳۷ : تهی ز می نتوان یافتن ایاغِ مرا
غزل شماره ۳۸ : به هر طرف که تو جولان دهی سمند آنجا
غزل شماره ۳۹ : پرهیز ده ز هجر، گرفتار خویش را
غزل شماره ۴۰ : سخن ز غیر مپرسید بینوایی را
غزل شماره ۴۱ : غیرتم پوشیده از چشمِ بدان، خوب مرا
غزل شماره ۴۲ : بوَد ز روی تو روشن به صد دلیل مرا
غزل شماره ۴۳ : آه سحر، نتیجه شرر میدهد مرا
غزل شماره ۴۴ : دارد نشان ز طینت مجنون، سرشت ما
غزل شماره ۴۵ : گر به خیال در نظر، جلوه دهد جیب را
غزل شماره ۴۶ : چیزی نشد معلومِ من، از صحبت فرزانه ها
غزل شماره ۴۷ : چو شخصِ سایه ندیده کسی هلاکِ مرا
غزل شماره ۴۸ : نهادی بر سر شوریدگان داغ
غزل شماره ۴۹ : گشته چون آینه روشن، دل بیکینۀ ما
غزل شماره ۵۰ : داد گلبن در چمن یاد از گل افشانی مرا
غزل شماره ۵۱ : دل دیوانه کی در گوش گیرد پندِ دانا را؟
غزل شماره ۵۲ : شب شود روز از خیال عارض جانان ما
غزل شماره ۵۳ : غمش فشانده ز دامن غبارِ ننگِ ترا
غزل شماره ۵۴ : بیدرد، خستهای که به درمان شد آشنا
غزل شماره ۵۵ : ز ایمان همتّی، چون آن نگار چین شود پیدا
غزل شماره ۵۶ : کجا در غربتم یک همدم دیرین شود پیدا؟
غزل شماره ۵۷ : منشورِ خدمت تو رقم شد به نام ما
ب :
غزل شماره ۵۸ : چند باشد دل ز وصل دلربایی بینصیب؟
ت :
غزل شماره ۵۹ : شد بهار، از توبه کردن بایدم اکنون گذشت
غزل شماره ۶۰ : هرکه امشب می نمینوشد، به ما منسوب نیست
غزل شماره ۶۱ : طبعم ز باده چون گل سیراب روشن است
غزل شماره ۶۲ : دلی که عشق نکردش چو لاله داغ، کجاست؟
غزل شماره ۶۳ : دل یکی وز هر طرف بر سینه داغ دیگرست
غزل شماره ۶۴ : بی تو شب تا روز چون شمعم به چشم تر گذشت
غزل شماره ۶۵ : گذشت فصلِ گل و رغبت چمن باقیست
غزل شماره ۶۶ : گشته پنهان از نظر آن کس که صیّاد من است
غزل شماره ۶۷ : عافیت سینه خراش جگر ریش من است
غزل شماره ۶۸ : آسمان پوشیده نیلی، جان من غمناک چیست؟
غزل شماره ۶۹ : زاهد ز منع تو دل صد بینوا شکست
غزل شماره ۷۰ : چشم عیبت چو نباشد گل و خاشاک یکیست
غزل شماره ۷۱ : از خارخارِ وصل گلم دل فگار نیست
غزل شماره ۷۲ : ای دل، می امّیدْ دگر بر تو حرام است
غزل شماره ۷۳ : فتنه جویی ز بت خویش مرا باور نیست
غزل شماره ۷۴ : مرو ز دیده که جامِ جهاننما اینجاست
غزل شماره ۷۵ : از زبان من غرض گو گرنه حرفی تازه بست
غزل شماره ۷۶ : به گریۀ سحر و آهِ شب، دلم شادست
غزل شماره ۷۷ : عشق را چون شعله غیر از سوختن در بار نیست
غزل شماره ۷۸ : لیلی اش در دل و گوشش به صدای جرس است
غزل شماره ۷۹ : آنکه دایم میخراشد سینۀ ما ناخن است
غزل شماره ۸۰ : بازم نشسته تا مژه در دل نگاهِ کیست
غزل شماره ۸۱ : از غم نمیخورد دل اهل جنون، شکست
غزل شماره ۸۲ : نوای من چو ز صد پرده بر یک آهنگ است
غزل شماره ۸۳ : خطش را کس به جز من مبتلا نیست
غزل شماره ۸۴ : شب دل ناشکر من آرام با خنجر نداشت
غزل شماره ۸۵ : از پریشانی اگر حاصل شود کامم، رواست
غزل شماره ۸۶ : هر روز به من یار ز نو بر سر نازست
غزل شماره ۸۷ : باغی که گلش بو ندهد، عشقِ مجازست
غزل شماره ۸۸ : گشادی طرّه و مشک ختن سوخت
غزل شماره ۸۹ : نشسته بر سر کوییّ و فتنه بر پا نیست
غزل شماره ۹۰ : تا آفت غم، لازمۀ طبع شراب است
غزل شماره ۹۱ : زلفت بود به کام، دلی را که داغ نیست
غزل شماره ۹۲ : جز وصال او دلم هرگز تمنّایی نداشت
غزل شماره ۹۳ : دوران نگر که سینهاش از کینه صاف نیست
غزل شماره ۹۴ : مرا چو لاله ز بخت سیه رهایی نیست
غزل شماره ۹۵ : ز بوی او به دل غنچه ارمغانی هست
غزل شماره ۹۶ : غیر از شکن طرّه به جایی گذرم نیست
غزل شماره ۹۷ : بازآی که سینهام کباب است
غزل شماره ۹۸ : آنکه در هر چین زلفش صد مه کنعان گم است
غزل شماره ۹۹ : هنوز چشم امیدم به رهگذاری هست
غزل شماره ۱۰۰ : خانهام نیمی خراب از گریه، نیمی پرگل است
غزل شماره ۱۰۱ : وعدۀ وصل ار دهد، صبر تقاضا بس است
غزل شماره ۱۰۲ : خرّم دلی که در خم زلف تو جا گرفت
غزل شماره ۱۰۳ : تا صبا با آن سر زلف پریشان آشناست
غزل شماره ۱۰۴ : تا به نظّارۀ بت، چشم برهمن بازست
غزل شماره ۱۰۵ : هر سر موی من از درد تو در فریاد است
غزل شماره ۱۰۶ : لذّت شادی نداند جان چو با غم خو گرفت
غزل شماره ۱۰۷ : هرگزم عشق چنین در رگ جان چنگ نداشت
غزل شماره ۱۰۸ : رسید یار و ز من بر سر عتاب گذشت
غزل شماره ۱۰۹ : چه گهرها به عوض بر سر دریا افشاند
غزل شماره ۱۱۰ : طبیب من چه شد گر مهربان نیست؟
غزل شماره ۱۱۱ : نیست باکی گر به دستم غنچۀ سیراب نیست
غزل شماره ۱۱۲ : داغ دلم گلی ز گلستان آتش است
غزل شماره ۱۱۳ : من لبالب آروز، لیک آرزوی دل یکیست
غزل شماره ۱۱۴ : دل در برم ز نالۀ پنهان لبالب است
غزل شماره ۱۱۵ : چنان دلم شب هجران بر آتش غم سوخت
غزل شماره ۱۱۶ : شب نیست کز فراق توام سینه داغ نیست
غزل شماره ۱۱۷ : ایّام بهارست و هوای چمنم نیست
غزل شماره ۱۱۸ : کعبۀ عشق است کانجا هیچ محمل ره نیافت
غزل شماره ۱۱۹ : پیغام وداع آمد و با گوش به جنگ است
غزل شماره ۱۲۰ : مُردم ز بیخودی، بت خودکام من کجاست؟
غزل شماره ۱۲۱ : روحالقدس ار دیده گشاید به جمالت
غزل شماره ۱۲۲ : نیست نومیدی گر از حد انتظار ما گذشت
غزل شماره ۱۲۳ : پیوسته فکرِ وصلِ بتان پیشۀ من است
غزل شماره ۱۲۴ : بیگانهای اگر نه به جانانه آشناست
غزل شماره ۱۲۵ : جز خیال تو مرا در سرِ سودایی نیست
غزل شماره ۱۲۶ : کس چه داند از چه در دل آهِ شبگیرم شکست
غزل شماره ۱۲۷ : تبخالۀ خون بر لبم از سوزِ درون است
غزل شماره ۱۲۸ : از شیشه نه می در دل مخمور فرو ریخت
غزل شماره ۱۲۹ : با شمع چو پروانه به محفل نتوان رفت
غزل شماره ۱۳۰ : هرگهم در دل خیال آن قد موزون نشست
غزل شماره ۱۳۱ : منم که نور خرد در چراغ من غلط است
غزل شماره ۱۳۲ : بر جرعه نوش عشق، بجز خون حلال نیست
غزل شماره ۱۳۳ : گرمِ قتلم آمد آن شوخ و به استغنا گذشت
غزل شماره ۱۳۴ : می دید رویت آینه و دیده برنداشت
غزل شماره ۱۳۵ : از ضعف، نالهام به سراغ اثر نرفت
غزل شماره ۱۳۶ : هرچند در میانۀ اخوان تمیز نیست
غزل شماره ۱۳۷ : صوت بلبل را شنیدم، نالۀ زاری نداشت
غزل شماره ۱۳۸ : ما را ز دستِ جور تو پای گریز نیست
غزل شماره ۱۳۹ : ره زدن درخانه، کار چشمِ فتّان بوده است
غزل شماره ۱۴۰ : کرده بیهوشم خیال آن دو چشم میپرست
غزل شماره ۱۴۱ : دستم ز جام، عکسِ می لاله گون گرفت
ث :
غزل شماره ۱۴۲ : مرا به ناله شد آن سروِ سیم تن باعث
چ :
غزل شماره ۱۴۳ : خواهد دل من شربتِ دیدار و دگر هیچ
د :
غزل شماره ۱۴۴ : نظر بر آینه خوبان چو بی نقاب کنند
غزل شماره ۱۴۵ : لب عاشق به حرف شکوۀ بیداد نگشاید
غزل شماره ۱۴۶ : بی روی تو کارم همه با دیدۀ تر بود
غزل شماره ۱۴۷ : آنان که مرا جورکش یار نوشتند
غزل شماره ۱۴۸ : هر لحظه نظر بر دگری دوخته دارد
غزل شماره ۱۴۹ : باز ناخن سرِ پرسیدن داغم دارد
غزل شماره ۱۵۰ : فکنده زخمِ دلم را به حالت بهبود
غزل شماره ۱۵۱ : قضا ز خانه چو رختم بر آستانه نهاد
غزل شماره ۱۵۲ : خلاصیام ز کمند تو در ضمیر مباد
غزل شماره ۱۵۳ : از چشمهسارِ چشمم، از بس که نم برآید
غزل شماره ۱۵۴ : نگاهم از فروغ عارضت در چشمِ تر سوزد
غزل شماره ۱۵۵ : باز از مرغان دلم حرف سمندر میزند
غزل شماره ۱۵۶ : جوش میام چو خُم به خروش آشنا نکرد
غزل شماره ۱۵۷ : به هیچ، ناخنِ ما را کی اعتبار کند؟
غزل شماره ۱۵۸ : از کینه هیچ کس گرهم بر جبین ندید
غزل شماره ۱۵۹ : فلک ز کین به مه فتنهجوی من ماند
غزل شماره ۱۶۰ : کنعانی ما را غمِ یعقوب نباشد
غزل شماره ۱۶۱ : تا لبت را میل سوی باده و پیمانه شد
غزل شماره ۱۶۲ : در جلوه گری چون تو کسی یاد ندارد
غزل شماره ۱۶۳ : به کف عاشق چو گل، خون دل خود را نگه دارد
غزل شماره ۱۶۴ : دگر چراغِ که در طورِ حسن روشن شد؟
غزل شماره ۱۶۵ : مرا عشق تو گاهی پرورد دل، گاه جان سوزد
غزل شماره ۱۶۶ : دل داشت ز بخت سیه امّید، غلط کرد
غزل شماره ۱۶۷ : غنچه بی لعل تو زندانیِ گلشن باشد
غزل شماره ۱۶۸ : کی غم دهر، خرابِ می نابم دارد؟
غزل شماره ۱۶۹ : شمعِ وصلت هرکه را شب خانه روشن میکند
غزل شماره ۱۷۰ : چون غنچه، دلم از نمِ خون زنگ برآورد
غزل شماره ۱۷۱ : نشاط ما اسیران از دل اندوهگین باشد
غزل شماره ۱۷۲ : نه هرکه مُرد ازو در جهان اثر ماند
غزل شماره ۱۷۳ : طایر عشقم و از شعله پرم ساختهاند
غزل شماره ۱۷۴ : کی بی توام نظاره به چشم آشنا شود؟
غزل شماره ۱۷۵ : باز تیرِ ستمت رخنه گر جان که شد؟
غزل شماره ۱۷۶ : مرا چو کار بدان زلفِ تابدار افتاد
غزل شماره ۱۷۷ : چشم ترم گهی که به آن خاک پا رسد
غزل شماره ۱۷۸ : کسی چگونه دلم را پی سراغ شود
غزل شماره ۱۷۹ : هرگزم دیده چنین مایلِ دیدار نبود
غزل شماره ۱۸۰ : نام تو بردم آتش شوقم به جان فتاد
غزل شماره ۱۸۱ : چه باشد جان که عاشق در ره جانان برافشاند
غزل شماره ۱۸۲ : محفل دردی طلب، از سیر شهر و کو، چه سود
غزل شماره ۱۸۳ : هر لحظهام بتان به غمی آشنا کنند
غزل شماره ۱۸۴ : دل خواست که برخیزد ازان کو، بتر افتاد
غزل شماره ۱۸۵ : تا عشقْ مرا بر سر بازار نیاورد
غزل شماره ۱۸۶ : بر سر پیمانۀ غم، هرگز این صحبت نبود
غزل شماره ۱۸۷ : کس چرا بیهده با مردم عالم باشد؟
غزل شماره ۱۸۸ : در دل بوالهوس ار ذوقِ محبّت میبود
غزل شماره ۱۸۹ : سزد چو جلوۀ حسنت نظاره خواه شود
غزل شماره ۱۹۰ : با لبت عمر ابد عیش نهانی میکند
غزل شماره ۱۹۱ : موسم گل چون حریفان جای در بستان کنند
غزل شماره ۱۹۲ : ز مژگان بوالهوس را در غمت کی خون به بار آید؟
غزل شماره ۱۹۳ : آیینۀ ما تا ز رخت عکس نما بود
غزل شماره ۱۹۴ : از خمار زخم، دل تا چند دردِ سر کشد
غزل شماره ۱۹۵ : کسی کو عشقبازی پیشه دارد
غزل شماره ۱۹۶ : گر به صحرا بگذرم، از اشک من گلشن شود
غزل شماره ۱۹۷ : رشکِ نام او زبانم را ز غیرت لال کرد
غزل شماره ۱۹۸ : به بزم دوش حدیث تو در میان افتاد
غزل شماره ۱۹۹ : ز آب چشم من هر قطره طوفان دگر باشد
غزل شماره ۲۰۰ : میرم ار خوی ستمکاری ز سر بیرون کند
غزل شماره ۲۰۱ : در مجلسی که احباب، شربِ مدام کردند
غزل شماره ۲۰۲ : گفتم از عشقت کشم دامن، گریبانگیر شد
غزل شماره ۲۰۳ : رسد گر بر لبم جان، چون رسی، ناچار برگردد
غزل شماره ۲۰۴ : شکیب عاشقان، معشوق را دیوانه میسازد
غزل شماره ۲۰۵ : سنبل زلف تو خط بر سنبل تر میکشد
غزل شماره ۲۰۶ : مرده بودم از خمار می، شرابم زنده کرد
غزل شماره ۲۰۷ : ای خوشدلی برو که غمینم سرشتهاند
غزل شماره ۲۰۸ : عجب قیدیست عشق سخت بنیاد
غزل شماره ۲۰۹ : دلم پروای این و آن ندارد
غزل شماره ۲۱۰ : باده گر فردا خورم، عالم کنون پر میشود
غزل شماره ۲۱۱ : آسودگی نصیبِ دل زارِ کس مباد!
غزل شماره ۲۱۲ : دگر به وسوسۀ توبهام دماغ نماند
غزل شماره ۲۱۳ : بیا که بی تو مرا نور در چراغ نماند
غزل شماره ۲۱۴ : هرگز مرا به کعبه ز دیر التجا نشد
غزل شماره ۲۱۵ : آن غنچهام که رازِ دلم بر ملا نشد
غزل شماره ۲۱۶ : در چمن کی دلم از فیضِ هوا بگشاید؟
غزل شماره ۲۱۷ : هرکجا زنده دلان شستِ دعا بگشایند
غزل شماره ۲۱۸ : یا رب چرا به دردِ دلم دیروا رسید
غزل شماره ۲۱۹ : آهم از پیچیدگی، چون رشته، تن را تاب داد
غزل شماره ۲۲۰ : رنجیدن تو باعث نومیدی من شد
غزل شماره ۲۲۱ : به عزمِ جلوه چو آن گلعذار برخیزد
غزل شماره ۲۲۲ : چون کُشتۀ نگاه تو سوی کفن رود
غزل شماره ۲۲۳ : لبت به خندۀ شیرین چو همنفس گردد
غزل شماره ۲۲۴ : ز چشمم بی تو شب چندان سرشک لالهگون افتد
غزل شماره ۲۲۵ : می را چو آب، لعل تو بر خود حلال کرد
غزل شماره ۲۲۶ : نشأه میخواستم از باده، خمارم دادند
غزل شماره ۲۲۷ : من و آیینۀ حسنی که تابَش رو بسوزاند
غزل شماره ۲۲۸ : نوک مژگان چه حیرت گر ز دلها بگذرد؟
غزل شماره ۲۲۹ : نالهای کردم، خروشِ اهلِ شیون تازه شد
غزل شماره ۲۳۰ : در هجرت، از شکست، دلم را اثر نماند
غزل شماره ۲۳۱ : اسیر عشق تو از ننگِ کفر و دین میرد
غزل شماره ۲۳۲ : مسیح دید لبت، رنگ او دگرگون شد
غزل شماره ۲۳۳ : گر گشایم لب دمی، عالم پر افغان میشود
غزل شماره ۲۳۴ : کی دواجو بود آن دل که ز دردش دم زد
غزل شماره ۲۳۵ : ز دلها درد دل برداشتن هم عالمی دارد
غزل شماره ۲۳۶ : بهر هر دیوانه گر ویرانهای پیدا شود
غزل شماره ۲۳۷ : زورم به یک اشاره ابرو نمیرسد
غزل شماره ۲۳۸ : عالمی بر خویش بالیدم چو از من یاد کرد
غزل شماره ۲۳۹ : هرگزم چون لاله دل بی داغِ ته بر ته مباد!
غزل شماره ۲۴۰ : هنوز از نالهای صد شعله در جان میتوانم زد
غزل شماره ۲۴۱ : دو روزه هجر تو با جان دوستان آن کرد
غزل شماره ۲۴۲ : یاد روی تو همآغوشِ گلستانم کرد
غزل شماره ۲۴۳ : بس که دود آهِ عاشق پردۀ افلاک شد
غزل شماره ۲۴۴ : چشمی که با غبارِ درت آشنا شود
غزل شماره ۲۴۵ : مبادا کامِ جان از عیش، تا کام از الم گیرد
غزل شماره ۲۴۶ : ما اسیران چه کسانیم، گرفتاری چند
غزل شماره ۲۴۷ : دگر بر آتش می، توبه سوختن دارد
غزل شماره ۲۴۸ : هیچ دورانی چو عهد بیسرانجامی نبود
غزل شماره ۲۴۹ : ………………………………………………….
غزل شماره ۲۵۰ : وجودم را نه از آتش، نه از گل پرورش دادند
غزل شماره ۲۵۱ : تا پرده از رخت به کشیدن نمیرسد
غزل شماره ۲۵۲ : مرا هر قطرهای کز دیده در دامن فرو ریزد
غزل شماره ۲۵۳ : درِ طرب ز ازل بر منِ حزین بستند
غزل شماره ۲۵۴ : سوای تو در سینۀ هر خام نگنجد
غزل شماره ۲۵۵ : کی به بزم عشق، هر لب پی به جامِ مَی برد؟
غزل شماره ۲۵۶ : نو نیازِ خواهشم، لیک از حجابم ساختند
غزل شماره ۲۵۷ : ذوق غمت ز سینۀ محزون نمیرود
غزل شماره ۲۵۸ : چه رنجش است کزان تندخو نمیآید؟
غزل شماره ۲۵۹ : دلم ز کعبه نه محمل نشسته میآید
غزل شماره ۲۶۰ : میگساران را لبت یاد از می گلگون دهد
غزل شماره ۲۶۱ : ز من ترسم عنان آن نرگس جادو بگرداند
غزل شماره ۲۶۲ : کشد صد طعنه از دشمن چو با من همنشین باشد
غزل شماره ۲۶۳ : گر دل به المهای تو منسوب نباشد
غزل شماره ۲۶۴ : در آتشم از چهره برافروختهای چند
غزل شماره ۲۶۵ : دامنم چند ز خون مژه دریا باشد؟
غزل شماره ۲۶۶ : زخم خار آرزوی آبلۀ پا باشد
غزل شماره ۲۶۷ : کی اسیران غمت را غم دنیا باشد؟
غزل شماره ۲۶۸ : هنوزم از مژه، کار سحاب میآید
غزل شماره ۲۶۹ : ز عقدهها که فلک نذرِ کار من دارد
غزل شماره ۲۷۰ : عشقت اقرار به دل آرد و انکار برد
غزل شماره ۲۷۱ : با من، غمت ز مهر، دویی در میان ندید
غزل شماره ۲۷۲ : رفتم به بوستان که دلم وا شود، نشد
غزل شماره ۲۷۳ : دلم به عشق فسونساز برنمیآید
غزل شماره ۲۷۴ : کس کارِ تُنُک حوصله را تنگ نگیرد
غزل شماره ۲۷۵ : عشّاق چه جمعند؟ پریشان شدهای چند
غزل شماره ۲۷۶ : دل پر حسرتم از سادگی در بزمِ تنهایی
غزل شماره ۲۷۷ : جز محبّت، سینهام علم دگر پیدا نکرد
غزل شماره ۲۷۸ : ازان دل از غم ایّام برنمیآید
غزل شماره ۲۷۹ : خامه در وصف لبت کار مسیحا میکند
غزل شماره ۲۸۰ : آسیبِ واعظان به ایاغم نمیرسد
ر :
غزل شماره ۲۸۱ : عاشق چو شدی، نالۀ جانکاه نگه دار
غزل شماره ۲۸۲ : سینه تنگ و من هلاک زخم پنهان دگر
غزل شماره ۲۸۳ : ای دست تو به کینه ز دوران درازتر
غزل شماره ۲۸۴ : بی دردِ عشق، شادی و غم را چه اعتبار
غزل شماره ۲۸۵ : جایی که داغ نیست، ز مرهم چه اعتبار
غزل شماره ۲۸۶ : یک نامه چو نگشودهام از بال کبوتر؟
ز :
غزل شماره ۲۸۷ : کامِ جانم با من و من در پی کامم هنوز
غزل شماره ۲۸۸ : نگهت فتنهگر و عربده سازست هنوز
س :
غزل شماره ۲۸۹ : به سروِ سیم تنی راه بردهام که مپرس
غزل شماره ۲۹۰ : راست رو نیست بر آماجِ اثر، تیرِ نفس
غزل شماره ۲۹۱ : در کوی تو فردوس تمنّی نکند کس
ش :
غزل شماره ۲۹۲ : شد تیره روزِ خلق، ز عارض نقاب کش
غزل شماره ۲۹۳ : گر کنم گریه به اندازۀ چشم تر خویش
غزل شماره ۲۹۴ : بیگانه گشتهام ز همه مدّعای خویش
غزل شماره ۲۹۵ : تو و گشت چمن ای گل، من و کاشانۀ خویش
غزل شماره ۲۹۶ : دزدم ز بس حدیث ترا از زبان خویش
غزل شماره ۲۹۷ : کی کنم هرگز شکایت سر ز جور یار خویش
غزل شماره ۲۹۸ : دلم خون شد چو دیدم حلقه حلقه گشته گیسویش
غزل شماره ۲۹۹ : آغشتهام چو پنبه ز خونابِ داغ خویش
غزل شماره ۳۰۰ : عشقم آتش زد به دل، در دیده مسکن کردمش
غزل شماره ۳۰۱ : تا کی چو عاقلان غم ناموس و نام خویش؟
غزل شماره ۳۰۲ : عشق خواهی، خنده را بر لب کش و دلتنگ باش
غزل شماره ۳۰۳ : هستیم با تو بر سر عهد قدیم خویش
غزل شماره ۳۰۴ : غم کجا شد که به جان آمدم از شادی خویش
غزل شماره ۳۰۵ : مرده را زنده کند چون سخنآراست لبش
غزل شماره ۳۰۶ : کرد آهِ من از اثر فراموش
غزل شماره ۳۰۷ : دیدم به چشمِ آینه بسیار سوی خویش
غزل شماره ۳۰۸ : گیرم ز دل به بادیۀ غم، سراغ خویش
غزل شماره ۳۰۹ : نگار من که بود تُرک و غمزه چندانش
غزل شماره ۳۱۰ : مُردم از غیرت، جدا از صحبت اغیار باش
غزل شماره ۳۱۱ : دوش آمد ز سفر مژده که یار آمد پیش
غزل شماره ۳۱۲ : عشق، هرکس را ز باغی کرده گل در دامنش
غزل شماره ۳۱۳ : سوزم همیشه از نفس آتشین خویش
غزل شماره ۳۱۴ : هرکسی شاد به سال نو و نوروزی خویش
غزل شماره ۳۱۵ : کَنَم به ناخن حسرت، بدن منِ درویش
غزل شماره ۳۱۶ : بسی چون سایه افتادم به پای سرو آزادش
ض :
غزل شماره ۳۱۷ : روشن شود ز دودِ دماغم چراغِ فیض
ع :
غزل شماره ۳۱۸ : تازه شد با شعله در بزم تو پیمانم چو شمع
غزل شماره ۳۱۹ : نیافت منصبِ پروانۀ چراغم شمع
غزل شماره ۳۲۰ : غیر آه و اشکِ حسرت نیست در بارم چو شمع
غزل شماره ۳۲۱ : فسرده صحبتم از انتظارِ گریۀ شمع
ل :
غزل شماره ۳۲۲ : دارم دلی، امّا چه دل، ص دگونه حرمان در بغل
غزل شماره ۳۲۳ : دامان عشقِ سلسله مویی گرفته دل
غزل شماره ۳۲۴ : تا کی کنی به گریه، طلب آرزوی دل؟
غزل شماره ۳۲۵ : میآیم از طوف حرم، بتخانه پنهان در بغل
م :
غزل شماره ۳۲۶ : تماشای گلی کرد آنچنان محو گلستانم
غزل شماره ۳۲۷ : چو سایه در ره عشق از قفای خویشتنم
غزل شماره ۳۲۸ : به گلشن تنگدل چون غنچه زادم، شادمان رفتم
غزل شماره ۳۲۹ : دلم بهر قفس پرواز میکرد، از چمن رفتم
غزل شماره ۳۳۰ : بر نیامد یک نوای غمفزا از خانهام
غزل شماره ۳۳۱ : تا نشمرد آزاد، کسی بعدِ هلاکم
غزل شماره ۳۳۲ : آن بلبلم که ناله ز بهر قفس کشم
غزل شماره ۳۳۳ : نپیماید کسی راه حرم، گر من ز پا افتم
غزل شماره ۳۳۴ : یاد باد آن کز گلی در سینه خاری داشتم
غزل شماره ۳۳۵ : تو گر بر من کشیدی تیغ، من هم جان فدا کردم
غزل شماره ۳۳۶ : چه شعلهها زده سر ز آتشی که من دارم
غزل شماره ۳۳۷ : گر شرمِ وصالت نبود قفلِ زبانم
غزل شماره ۳۳۸ : ما شکست دل خود را ز خدا خواستهایم
غزل شماره ۳۳۹ : در قیدم و گمان که گرفتار نیستم
غزل شماره ۳۴۰ : بسی منزل بریدم تا شب غم را سحر کردم
غزل شماره ۳۴۱ : چون غنچه بجز پردۀ دل نیست پناهم
غزل شماره ۳۴۲ : ز چاک سینه اشکم سر کند گر چشمِ تر بندم
غزل شماره ۳۴۳ : چه حیرت، گر به چشم محرمانش در نمیآیم؟
غزل شماره ۳۴۴ : شمعیم و تن ز اشکِ دمادم گداختیم
غزل شماره ۳۴۵ : همه جانب قدم مرحله پیما دارم
غزل شماره ۳۴۶ : ما چشمْ سیه بر شجرِ طور نداریم
غزل شماره ۳۴۷ : لبی از زمزمۀ عشق، خروشان دارم
غزل شماره ۳۴۸ : شود هر موی بر تن شعله، گر پاس فغان دارم
غزل شماره ۳۴۹ : سر تا قدم ز داغِ تمنّا در آتشم
غزل شماره ۳۵۰ : از لعلِ لبت جز طمع خام ندارم
غزل شماره ۳۵۱ : شب که بی روی تو از اشک دمادم سوختیم
غزل شماره ۳۵۲ : عافیت غم را مداوا کرد و زین غم سوختم
غزل شماره ۳۵۳ : شکلِ گردابی به گرد خود ز مژگان میکشم
غزل شماره ۳۵۴ : داغ سودایم، به سوی سینه ریشان میروم
غزل شماره ۳۵۵ : دایم چو غنچه سر به گریبان گریستم
غزل شماره ۳۵۶ : روزی که ناخنی نزند عشق بر دلم
غزل شماره ۳۵۷ : تلخ است زبان در دهن از تلخی کامم
غزل شماره ۳۵۸ : به آشنایی چشم تو ناتوان شدهام
غزل شماره ۳۵۹ : ما درِ صبح طرب، ز آب و گل غم بستهایم
غزل شماره ۳۶۰ : در بزم طرب، بادۀ نابی نکشیدیم
غزل شماره ۳۶۱ : ما رختِ دل ز کعبه به بتخانه بردهایم
غزل شماره ۳۶۲ : زخم ناخن کی برآرد مدّعای سینهام؟
غزل شماره ۳۶۳ : اگر نه صیدِ کسی گشته مرغِ نامهبرم
غزل شماره ۳۶۴ : چند چون ابر بر اطرافِ گلستان گریم؟
غزل شماره ۳۶۵ : چون به سوی تو گشایم در کاشانۀ چشم
غزل شماره ۳۶۶ : قسمت نگر که نوشم، می از ایاغِ مردم
غزل شماره ۳۶۷ : تا دل بر آتش غم جانانه سوختیم
غزل شماره ۳۶۸ : امشب ز دیده از قدح افزون گریستم
غزل شماره ۳۶۹ : خضر اگر آب حیات آورد، خون دانستهام
غزل شماره ۳۷۰ : بر سر کوی تو عمری شد که ما افتادهایم
غزل شماره ۳۷۱ : دیده را در عشق ازین به، مبتلا میخواستیم
غزل شماره ۳۷۲ : اگر دور از دلارای خود افتم
غزل شماره ۳۷۳ : من تیره دل و نورفشان شعلۀ آهم
غزل شماره ۳۷۴ : من صیدِ زخم خوردۀ از پا فتادهام
غزل شماره ۳۷۵ : گمان مبر که ز روی تو دیده بردارم
غزل شماره ۳۷۶ : با یارم و در دفعِ غم اسباب ندارم
غزل شماره ۳۷۷ : کرده تا عشق تو چون نقشِ قدم پامالم
غزل شماره ۳۷۸ : کی به غیر از دیدنش اندیشۀ دیگر کنم
غزل شماره ۳۷۹ : خون میچکد از دیده ز نظّارۀ داغم
غزل شماره ۳۸۰ : دل به تیغ غمزۀ آن شوخِ قاتل بستهام
غزل شماره ۳۸۱ : در غمت با گریۀ شام و سحر خو کردهام
غزل شماره ۳۸۲ : از ازل کشتۀ آن طرز نگاه آمدهایم
غزل شماره ۳۸۳ : تا آفرین شست تو گوید زبان زخم
غزل شماره ۳۸۴ : هرگز به بزمِ وصل، شبی جا نکردهام
غزل شماره ۳۸۵ : ما جهان را رخ ز آب چشمِ گریان شستهایم
غزل شماره ۳۸۶ : به خون خوردن جدا زان لعل شکّربار میسازم
غزل شماره ۳۸۷ : من لذّت درد تو به درمان نفروشم
غزل شماره ۳۸۸ : عمری چو جاهلان پی چون و چرا شدم
غزل شماره ۳۸۹ : دلی از قیدِ آسایش چو عشق آزاد میخواهم
غزل شماره ۳۹۰ : سپندوار بر آتش چو اضطراب کنم
غزل شماره ۳۹۱ : زبان گداختم و راز عشق سر کردم
غزل شماره ۳۹۲ : چو درد عشق تو کرد آشنای خویشتنم
غزل شماره ۳۹۳ : در انتظارِ تو شد عمرها که چشم به راهم
غزل شماره ۳۹۴ : رخ تو تا شده غایب به صورت از نظرم
غزل شماره ۳۹۵ : دردت به دل رسیده و از دل به داغ هم
غزل شماره ۳۹۶ : گر ز چنگ شحنۀ هجران امان مییافتم
غزل شماره ۳۹۷ : تا شد زبان گره چو جرس، بر فغان زدیم
غزل شماره ۳۹۸ : نهال دوستی را ریشه در خون پرورش دادم
غزل شماره ۳۹۹ : ما حرفِ سودِ خویش برای زیان زدیم
غزل شماره ۴۰۰ : دوش بر خاک درت عرضِ جبین میکردم
غزل شماره ۴۰۱ : در خونِ دل از دیدۀ خونبار نشستیم
غزل شماره ۴۰۲ : ………………………………………………
غزل شماره ۴۰۳ : در میان بیخودی، آرامش دل یافتم
غزل شماره ۴۰۴ : ز بس که دشمنِ نظّارۀ پریشانم
غزل شماره ۴۰۵ : اگر به عشق نباشد درست، پیمانم
غزل شماره ۴۰۶ : از وصل هر گل در چمن، چون غنچه دامان چیدهام
غزل شماره ۴۰۷ : چو باد سوی تو آید، ز غیرت آب شوم
غزل شماره ۴۰۸ : کَمِ خمار بگیرد، اگر شراب شوم
غزل شماره ۴۰۹ : ………………………………………….
ن :
غزل شماره ۴۱۰ : حیرانم از افسردگی، در کار و بار خویشتن
غزل شماره ۴۱۱ : مباش غرّه به عهد قدیم و یار کُهُن
غزل شماره ۴۱۲ : شرط بود کفر و دین، هر دو به هم داشتن
غزل شماره ۴۱۳ : توان غم تو ز جان خراب دزدیدن
غزل شماره ۴۱۴ : بیا ای عشق، ننگ عافیت از سرم وا کن
غزل شماره ۴۱۵ : در کوه و دشت، پهن شود تا نشان من
غزل شماره ۴۱۶ : سینه پیش غم جانانه چه خواهد بودن
غزل شماره ۴۱۷ : تا به کی چون ماه در مشکین نقاب افروختن
غزل شماره ۴۱۸ : چرخ چون کشتی رود بر روی آب از چشم من
غزل شماره ۴۱۹ : خموش میکند دلیرْ تماشای ماه من
غزل شماره ۴۲۰ : من نمیگویم به چشمم نه قدم، یا بر زمین
و :
غزل شماره ۴۲۱ : میشود هر دم پریشان زلف بر رخسار او
غزل شماره ۴۲۲ : مُردم ز تیرگی، نفسی بینقاب شو
غزل شماره ۴۲۳ : جان چیست کِش فدا نکنم از برای تو؟
غزل شماره ۴۲۴ : فتنهای هر لحظه برمیخیزد از مژگان تو
ه :
غزل شماره ۴۲۵ : …………………………………………
غزل شماره ۴۲۶ : به دل غمی چو نداری، به سینه داغ منه
غزل شماره ۴۲۷ : خوی تو درِ جفا شکسته
غزل شماره ۴۲۸ : در سینه دل غمین فتاده
غزل شماره ۴۲۹ : عاشقی، بر بستر آسودگی پهلو منه
ی :
غزل شماره ۴۳۰ : شاد باش ای دل که خود را خوب رسوا کردهای
غزل شماره ۴۳۱ : از تو دلها همه ناشاد و تو هم شاد نهای
غزل شماره ۴۳۲ : کشتهای اوّل به نازم، باز خندان کردهای
غزل شماره ۴۳۳ : یارْ بیپروا و ما را آرزوی دل بسی
غزل شماره ۴۳۴ : به نومیدی خوشم، ناکامیام کام است پنداری
غزل شماره ۴۳۵ : ای عندلیبِ وصل، همآواز کیستی
غزل شماره ۴۳۶ : بهار رفت و نچیدم گل از برِ رویی
غزل شماره ۴۳۷ : ز مو ضعیف ترم از غم میان کسی
غزل شماره ۴۳۸ : هزار حیف که در بوستان رعنایی
غزل شماره ۴۳۹ : چو شمع امشب مرا در محفلش بار است پنداری
غزل شماره ۴۴۰ : به هوای صیدْ یک ره، به گذار ما نیایی
غزل شماره ۴۴۱ : ما چو پروانه نسوزیم به داغ غلطی
غزل شماره ۴۴۲ : از ره به خواهش دل شیدا چه میروی
غزل شماره ۴۴۳ : گر چو شمع آتش برآید از گریبان کسی
غزل شماره ۴۴۴ : نخیزد از دل مرغان باغ، افغانی
غزل شماره ۴۴۵ : تا چند از پی دلِ شیدا رود کسی
غزل شماره ۴۴۶ : تاوان قتلِ صیدِ زبون نیست بر کسی
غزل شماره ۴۴۷ : سرم شد باز گرم از مژدۀ بیجای سودایی
غزل شماره ۴۴۸ : من و تا روز، هر شب در فراق چشم میگونی
غزل شماره ۴۴۹ : نوشم ز بس چو باده، ز پیمانه، دوستی
غزل شماره ۴۵۰ : چند جفا شیوه و عادت کنی؟
غزل شماره ۴۵۱ : آرزوی ما کند با مدّعا بیگانگی
غزل شماره ۴۵۲ : نماند در بدنم جان ز جستجوی گلی
غزل شماره ۴۵۳ : چنان افتادهام از کار، بهر لاله رخساری
غزل شماره ۴۵۴ : نکردم از سر کویت به هیچ گلشن روی
غزل شماره ۴۵۵ : دل ز بیداد تو رو کرد به آبادانی
غزل شماره ۴۵۶ : میکنم در بوستان با عندلیبان شیونی
غزل شماره ۴۵۷ : چو بادِ صبح گذشتم به گردِ هر چمنی
غزل شماره ۴۵۸ : هرگوشه چو مینا، صنم حور سرشتی
غزل شماره ۴۵۹ : چون سراپا همه را هست به سوداش سری
غزل شماره ۴۶۰ : به دل نمیگذری، تا کجا گذر داری
پایان اشعار این بخش