رهی معیری – غزلیات
شماره 117
مکتب عشق
هرشب فزاید، تاب و تب من
وای از شب من،وای از شب من
یا من رسانم، لب به لب او
یا او رساند، جان بر لب من
استاد عشقم، بنشین و برخوان
درس محبت، در مکتب من
رسم دورنگی، آیین ما نیست
یکرنگ باشد، روز و شب من
گفتم رهی را که امشب چه خواهی؟
گفت آنچه خواهد نوشین لب من