رهی معیری – غزلیات
شماره 105
سودا زده
آنکه سودا زده ی چشم تو بوده است منم
وآنکه از هر مژه صد چشمه گشوده است منم
آن ز ره مانده ی سرگشته که ناسازی بخت
ره به سر منزل وصلش ننموده است منم
آنکه پیش لب شیرین تو ای چشمه ی نوش
آفرین گفته و دشنام شنوده است منم
آنکه خواب خوشم از دیده ربوده است تویی
وآنکه یک بوسه از آن لب نربوده است منم
ای که از چشم رهی پای کشیدی چون اشک
آنکه چون آه به دنبال تو بوده است منم