رهی معیری – غزلیات
شماره 124
سیه مست
وای از این افسردگان فریاد اهل درد کو ؟
ناله ی مستانه دل های غم پرورد کو ؟
ماه مهرآیین که می زد باده با رندان کجاست
باد مشکین دم که بوی عشق می آورد کو ؟
در بیابان جنون سرگشته ام چون گردباد
همرهی باید مرا، مجنون صحرا گرد کو ؟
بعد مرگم می کشان گویند درمیخانه ها :
آن سیه مستی که خم ها را تهی می کرد کو؟
پبش امواج حوادث پایداری سهل نیست
مرد باید تا نیندیشد ز طوفان، مرد کو ؟
دردمندان را دلی چون شمع می باید رهی
گرنه ای بی درد، اشک گرم و آه سرد کو؟