رهی معیری – غزلیات
شماره 1
ساز سخن
آب بقا کجا و لب نوش او کجا ؟
آتش کجا و گرمی آغوش او کجا ؟
سیمین و تابنک بود روی مه، ولی
سیمینه مه کجا و بناگوش او کجا ؟
دارد لبی که مستی جاوید می دهد
مینای می کجا و لب نوش او کجا ؟
خفتم به یاد یار در آغوش گل ولی
آغوش گل کجا و بر و دوش او کجا ؟
بی سوز عشق ساز سخن چون کند رهی ؟
بانگ طرب کجا، لب خاموش او کجا ؟