ورود-ثبت نام

شب یار من تب است و غم سینه سوز هم

رهی معیری – غزلیات

شماره 107

مردم فریب

شب یار من تب است و غم سینه سوز هم

تنها نه شب در آتشم ای گل که روز هم

ای اشک همتی که به کشت وجود من

آتش فکند آه و دل سینه سوز هم

گفتم که با تو شمع طرب تابناک نیست

گفتا که سیمگون مه گیتی فروز هم

گفتم که بعد از آن همه دل ها که سوختی

کس می خورد فریب تو؟ گفتا هنوز هم

ای غم مگر تو یار شوی ورنه با رهی

دل دشمن است و آن صنم دل فروز هم

نویسندگان :

نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *