تا جان ندهم بر سر من باز نیاید

رهی معیری – غزلیات

شماره 68

انتظار

تا جان ندهم بر سر من باز نیاید

در خانه‌ام آن خانه برانداز نیاید

دل را پی آن ماه فرستم به صد امید

ای وای به من گر رود و باز نیاید

تا بال گشودم پرم از شعله ی غم سوخت

پروانه همان به که به پرواز نیاید

دور از تو به تن مانده مرا جان ضعیفی

کآن هم به لب از طالع ناساز نیاید

با تیر غمت لب به شکایت نگشودم

از کشته ی شمشیر تو آواز نیاید

یک دم به نوای دل من گوش فرادار

کاین ناله ی جانسوز ز هر ساز نیاید

در پای تو افتد رهی و جان دهد امروز

فرصت اگر از دست رود باز نیاید

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها