ورود-ثبت نام

غیر دلتنگی، مرا چون غنچه از دنیا چه سود؟

رهی معیری – غزلیات

شماره 64

گلستان زندگی

غیر دلتنگی، مرا چون غنچه از دنیا چه سود؟

خوش گلستانی است باغ زندگی، اما چه سود؟

لاله را از سرخ رویی، بهره غیر از داغ نیست

طالع مسعود باید، طلعت زیبا چه سود؟

توبه کردم فصل گل از باده ی گلرنگ، لیک

جز پشیمانی مرا زین توبه ی بی جا، چه سود؟

خنده زن بر گردش این چرخ مینایی چو جام

ورنه جز خونین دلی از گریه چون مینا چه سود؟

جز وفاداری چه عصیان دیدی از من یا چه جرم؟

جز دل آزاری چه حاصل از تو بردم یا چه سود؟

شمع را جز اشک و آه از بزم الفت بهره نیست

غیر خون دل ز قرب گلرخان ما را چه سود؟

دامن صحرا گرفتم تا گشاید دل، ولیک

با جنون خانه سوز از دامن صحرا چه سود؟

چند زاهد وعده ی فردای جنت می دهد

راحت امروز باید، نعمت فردا چه سود؟

عقل را تا پیروی کردم ندیدم جز زیان

عشق می ورزم کنون، زین شیوه بینم تا چه سود؟

بحر گوهر زا بود طبع رهی لیکن به دهر

چون نباشد گوهری، از طبع گوهرزا چه سود؟

نویسندگان :

نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *