ورود-ثبت نام

این سوز سینه شمع شبستان نداشته است

رهی معیری – غزلیات

شماره 24

طوفان حادثات

این سوز سینه شمع شبستان نداشته است

وین موج گریه، سیل خروشان نداشته است

آگه ز روزگار پریشان ما نبود

هر دل که روزگار پریشان نداشته است

از نوشخند گرم تو آفاق تازه گشت

صبح بهار، این لب خندان نداشته است

ما را دلی بود که ز طوفان حادثات

چون موج، یک نفس سر و سامان نداشته است

سر بر نکرد پاک نهادی ز جیب خاک

گیتی، سری سزای گریبان نداشته است

جز خون دل ز خوان فلک نیست بهره ای

این تنگ چشم طاقت مهمان نداشته است

دریا دلان، ز فتنه ی ایام فارغند

دریای بی کران، غم طوفان نداشته است

آزار ما به مور ضعیفی نمی رسد

داریم دولتی که سلیمان نداشته است

غافل مشو ز گوهر اشک رهی که چرخ

این سیمگون ستاره به دامان نداشته است

نویسندگان :

نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *