ورود-ثبت نام

غزل های آذر بیگدلی

در این بخش غزلیات آذر بیگدلی نوشته شده است.

فهرست اشعار به ترتیب حروف الفبای حرف آخر قافیه یا ردیف است.

برای خواندن هر شعر، روی آن کلیک کنید :

 

الف : 

غزل شماره 1 : گفتی که دلت از عشق پیوسته غمین بادا

غزل شماره 2 : دور از تو جان سپردن، دشوار بود ما را

غزل شماره 3 : روزی نگهی افتاد، بر روی کسی ما را

غزل شماره 4 : کنم شبها ازین پس پاسبانی پاسبانش را

غزل شماره 5 : مرده بودم از غمت، بر سر رسیدی دی مرا؟

غزل شماره 6 : درد دل گویم و بر طبع گران است تو را

غزل شماره 7 : کی بود کی رو به خاک آستان آرم تو را؟

غزل شماره 8 : دم مردن شدن دمساز چون من ناتوانی را

غزل شماره 9 : هر گل که دمیده از گل ما

غزل شماره 10 : رازی که از یاران نهان، با یار گفتم بارها

غزل شماره 11 : تا کی به درت نالیم، هرشب من و دربان‌ها؟

غزل شماره 12 : زمام ناقه گرفته است ساربان تنها

ب : 

غزل شماره 13 : سر آمد روز هجر و با توام لب بر لب است امشب

غزل شماره 14 : از آن لب شکوه ام بسیار و هر شب

غزل شماره 15 : آمد سحر به پرسش من یار با رقیب

ت : 

غزل شماره 16 : از خنده چه آلوده شود لب به عتابت

غزل شماره 17 : مرا بکشتی و بازم دل از تو خرسند است

غزل شماره 18 : از بس دلم امشب ز تو نامهربان پر است

غزل شماره 19 : بلبل ما را فغان دیگر است

غزل شماره 20 : ز خود روم، چو پر و بال هستی ام باز است

غزل شماره 21 : غیر، بیهوده، پی یار وفادار من است

غزل شماره 22 : آنچه از مکتوب من ظاهر نشد، نام من است

غزل شماره 23 : فتاده از پی دل کودکان و غوغایی است

غزل شماره 24 : تیر تو کز استخوان ما جست

غزل شماره 25 : وصل، که در هر نفسم آرزوست

غزل شماره 26 : افغان که رفت جانم و جانانم آرزوست

غزل شماره 27 : مرغ اسیرم، چمنم آرزوست

غزل شماره 28 : گلی و بلبلی تا در چمن هست

غزل شماره 29 : بر آستان توام، شب چو شد، فغانی هست

غزل شماره 30 : آمدی، دیر و دلم کز دوریت خون می‌گریست

غزل شماره 31 : این ترک تیغ بسته ی بازو گشاده کیست؟

غزل شماره 32 : کسی را چون به بیدادت شکی نیست

غزل شماره 33 : دردی دارم که گفتنی نیست

غزل شماره 34 : غمت، که غیر منش با کس آشنایی نیست

غزل شماره 35 : سوخت دل، اما غبار کینه از کس برنداشت

غزل شماره 36 : زبان، غمی که به دل داشتم نهان نگذاشت

غزل شماره 37 : دوشم به پرسش آمد و تا لب گشود رفت

غزل شماره 38 : ای که گفتی ز در دوست درون نتوان رفت

غزل شماره 39 : حرف جورت، همه جا با همه کس خواهم گفت

غزل شماره 40 : بر آستانه اش امشب خوشم که جانان گفت

غزل شماره 41 : هم خنده خوش است و هم خرامت

غزل شماره 42 : هر مرغ که می پرد ز بامت

غزل شماره 43 : چو بر مزار من آید به جلوه آن قد و قامت

غزل شماره 44 : زآن سویش ای نسیم صبا می‌فرستمت

غزل شماره 45 : گیرم به عجز دامنت و جان سپارمت

غزل شماره 46 : حیات جاودان بخشد به عاشق لعل خندانت

غزل شماره 47 : کجا روم؟ که اگر باشدم ز دست شکایت

غزل شماره 48 : نهم به پای کسی سر، که سر نهاده به پایت

غزل شماره 49 : من از غمت، زبانی، با خلق در شکایت

غزل شماره 50 : نهم بر خاک پهلو شب، به این امید در کویت

د : 

غزل شماره 51 : وفا نگر، که وفایی ندیده از صیاد

غزل شماره 52 : گفتمش حرفی و امید که در گوشش باد

غزل شماره 53 : دلم، تاب تغافل، طاقت آزار هم دارد

غزل شماره 54 : عاشقم و عشق من زوال ندارد

غزل شماره 55 : پیش عذار تو، مه جمال ندارد

غزل شماره 56 : دلم، که شکوه ز بیداد دلبری دارد

غزل شماره 57 : ز دشمنی به منت، روزگار نگذارد

غزل شماره 58 : قاصد، از ننگ زمن نامه به جایی نبرد

غزل شماره 59 : گفتم: ای مه بی سبب یاری ز یاری بگذرد؟

غزل شماره 60 : چند روزی از سر کویت سفر خواهیم کرد

غزل شماره 61 : کشته ی عشقت ننالید از تو، آهی هم نکرد

غزل شماره 62 : دایه، کِت در مهد زر ای سیم‌تن می‌پرورد

غزل شماره 63 : یارم ز وفا چو دست گیرد

غزل شماره 64 : روز محشر که ز هر گوشه کسی برخیزد

غزل شماره 65 : ما را دگری جز سگ او یار نباشد

غزل شماره 66 : دم مرگم، ز غم هجر غمی بیش نباشد

غزل شماره 67 : چو رویت، لاله ی رنگین نباشد

غزل شماره 68 : خاکش، اگر ز دوری، بر باد رفته باشد

غزل شماره 69 : یار بهر خاطر اغیار زارم می‌کشد

غزل شماره 70 : آمد شب و وقت یارب آمد

غزل شماره 71 : از سینه دل رمید و به زلف تو رام ماند

غزل شماره 72 : گفتا که به سینه ز منت کینه نماند؟

غزل شماره 73 : شبی که غیر در آن آستان نمی‌ماند

غزل شماره 74 : پس از کشتن، نه بر سر قاتلم از کین نمی‌ماند

غزل شماره 75 : صید کنان میروی، ای صنم صید بند

غزل شماره 76 : مشکل که نشانی ز شهیدان تو یابند

غزل شماره 77 : نخست کاش در خانقاه می بستند

غزل شماره 78 : ستمکشان تو، از شکوه لب چنان بستند

غزل شماره 79 : مرا عجز و تو را بیداد دادند

غزل شماره 80 : شراب شوق تو ما را چو در گلو ریزند

غزل شماره 81 : مطرب امشب ناله سر کرده است، نایی می‌زند

غزل شماره 82 : اهل وفا، به آرزوی دل نمی‌رسند

غزل شماره 83 : یار شد بی وفا، کسی چه کند؟

غزل شماره 84 : آنکه با اهل وفا نابسته پیمان بشکند

غزل شماره 85 : ناله ی مرغ قفس، گر به چمن گوش کند

غزل شماره 86 : جانم از جانان حکایت می‌کند

غزل شماره 87 : خو به جفا نگار من، کرده و بس نمی‌کند

غزل شماره 88 : مرغان اولی اجنحه، کاندر طیرانند

غزل شماره 89 : شب پره کو روز آفتاب نبیند

غزل شماره 90 : با هم افسوس بتانی که در این ملک شهند

غزل شماره 91 : کسی کز رشک نتواند که روزی با منت بیند

غزل شماره 92 : گرت به خاک شهیدان گذار خواهد بود

غزل شماره 93 : یاد باد آنکه ز یاری منت عار نبود

غزل شماره 94 : دوشم، به اهل بزم سر گفتگو نبود

غزل شماره 95 : به حسرت مردم و آخر ندیدم روی یار خود

غزل شماره 96 : از دلم داغ تمنای تو، مشکل برود

غزل شماره 97 : بربست محمل ماه من، از تن توانم می‌رود

غزل شماره 98 : با پسته ی خندانت، شکر به چه کار آید؟

غزل شماره 99 : مرا، کام دل، از نگاهی برآید

غزل شماره 100 : ماه، بر روی چو ماهش نگرید

ر : 

غزل شماره 101 : قاصدا، نامه‌ای از کوی فلانی به من آر

غزل شماره 102 : وفادارا، وفای من نگهدار

غزل شماره 103 : جز دل نالان مرا ای گل، نه دمساز دگر

غزل شماره 104 : ایزد سرشته هر دل از آب و گل دگر

غزل شماره 105 : بسته‌ای پای من و گویی برو جای دگر

س : 

غزل شماره 106 : می‌رمد صیاد، از نالیدن ما در قفس

غزل شماره 107 : تا من افتادم به دام، افتاد غوغا در قفس

غزل شماره 108 : با مشک خطت، یاد ز عنبر نکند کس

غزل شماره 109 : چون صبر ز جور تو ستمگر نکند کس؟

ش : 

غزل شماره 110 : صبحدم، در باغ هر کو خنده ی گل بایدش

غزل شماره 111 : دلم از بی‌کسی می‌نالد و کس نیست دمسازش

غزل شماره 112 : به من باد صبا در پرده گوید کاش پیغامش

غزل شماره 113 : مهی، که مایه ی شادی عالم است غمش

ف : 

غزل شماره 114 : از اسیران خود آن شه بی‌خبر بگذشت حیف

ل : 

غزل شماره 115 : مشکل که برم من جان، آسان چو تو بردی دل

غزل شماره 116 : ای ساربان خدا را، آهسته رو به منزل

م : 

غزل شماره 117 : بی تو چو می در قدح ریزم و شکّر به جام

غزل شماره 118 : یک قطره خون، ز تیغ بتان وام کرده ام

غزل شماره 119 : منت جفا ز وفا برگزیده آمده ام

غزل شماره 120 : در قفس خود را به یاد آشیان انداختم

غزل شماره 121 : نکهتی امشب از آن زلف دوتا می‌خواستم

غزل شماره 122 : اگر نه احتراز از شادی اغیار می‌کردم

غزل شماره 123 : نمی گویم نمی کردی اگر شادم چه می کردم؟

غزل شماره 124 : در آن ساعت که بر گرد تو ای خودکام می‌گردم

غزل شماره 125 : شد عمر و ز ایام دل شاد ندیدم

غزل شماره 126 : نی ام غمگین، ولی خود را غمین از بهر آن دارم

غزل شماره 127 : گر روی تو بینم و بمیرم

غزل شماره 128 : غمین، چند از برت با چشم خون آلود برخیزم؟

غزل شماره 129 : زنده کی از برت ای جان جهان برخیزم؟

غزل شماره 130 : شبی کت، غیر هم بزم است، اگر بیرون در باشم

غزل شماره 131 : خوش آنکه از غم دل، حرفیش گفته باشم

غزل شماره 132 : بود طریقه ی هوش، اینکه سر عشق بپوشم

غزل شماره 133 : دردا که حریف رازدانم

غزل شماره 134 : فقیرم، غیر آن درگاه، درگاهی نمی‌دانم

غزل شماره 135 : جانان نشسته تا من از شوق جان فشانم

غزل شماره 136 : جان ز من خواسته جانان چه کنم؟

غزل شماره 137 : آمد از راه و نشد فرصت دیدن چه کنم؟

غزل شماره 138 : آه از دمی که روز جزا گریه سر کنم

غزل شماره 139 : درین گلشن چو شاخ گل، سرا پا گوش بنشینم

غزل شماره 140 : خوش آنکه شبی با تو سخن گویم و گریم

غزل شماره 141 : شب عید است، در میخانه باید بستر اندازیم

غزل شماره 142 : گر دل جویی، هوات جویم

غزل شماره 143 : دو سه روز شد که پیدا نه ای، از کجات جویم؟

غزل شماره 144 : ما به خلد از سر کویت به تماشا نرویم

غزل شماره 145 : گرش این جفاست امسال، همان به یار گویم

ن : 

غزل شماره 146 : جان میدهد جان، آن لعل خندان

غزل شماره 147 : دی، رشته‌ای به گردنم آن شاه مهوشان

غزل شماره 148 : شاهی تو و شاهان جهان همچو غلامان

غزل شماره 149 : گدایان را، هوای بزم سلطانی و سلطانان

غزل شماره 150 : تو خسروی و من سگت ای شاه خسروان

غزل شماره 151 : نشسته میکشان، اهل هوس در خلوت جانان

غزل شماره 152 : اشک من کآب زلالی است که نتوان گفتن

غزل شماره 153 : شد از مرگ برادر، دل خراب و سینه ریش از من

غزل شماره 154 : باز نامد قاصدی کامد به سویت، سوی من

غزل شماره 155 : چون در دل شیرین بود از رشک شکر خون

غزل شماره 156 : فزود هر نفسم عشق، کز خط شبگون

غزل شماره 157 : چرا هر جا مرا دیدی از آنجا آمدی بیرون؟

غزل شماره 158 : من و دردت، که درمان من است این

غزل شماره 159 : طبیبا، جان غم پرورد من بین

غزل شماره 160 : ز میان می روم اینک، به کنارم بنشین

و : 

غزل شماره 161 : به زبان حال دارم، گله بینهایت از تو

غزل شماره 162 : از غیر، ایمنم که بود پاسبان تو

غزل شماره 163 : کی یار ریزد خون یار، آنگاه یاری همچو تو؟

غزل شماره 164 : غیر را خون دل از دیده روان است که تو

غزل شماره 165 : صبح، مگر میدمد از کوی تو

غزل شماره 166 : حسرتم این است در دل، کز فراق روی تو

غزل شماره 167 : این مزد قاصدی است که آید ز کوی تو

غزل شماره 168 : نمی کنم گله، اما ز بی وفایی تو

غزل شماره 169 : شد از دو چشم توام، چشم خون‌فشان هر دو

غزل شماره 170 : ای که به خون من شدت، ساعد نازنین فرو

غزل شماره 171 : بر سر ره نشسته ام، قاصد کوی یار کو؟

غزل شماره 172 : بوی گل آورد باد، باده ی گلرنگ کو؟

غزل شماره 173 : نهم چون از غمت شب بر زمین ای شخ کمان پهلو

غزل شماره 174 : کو خضر راهی؟ کز خیل آن ماه

غزل شماره 175 : هر کسی یار کسی، تو از من دلباخته گل

ه : 

غزل شماره 176 : به دو زلف تو که یکسر دل مبتلا نشسته

غزل شماره 177 : از روی فرخ فال بین، زلفش نگونسار آمده

غزل شماره 178 : شب هجران، نمی‌دانم ز پی دارد سحر یا نه؟

غزل شماره 179 : جان اسیران سوختی، از کس برآمد دود؟ نه

ی : 

غزل شماره 180 : نهی چو نام سگ خود، به من مرا طلبی

غزل شماره 181 : روز و شب، از رخ رخشنده ی شاه عجبی

غزل شماره 182 : مرا به جرم وفای من از جفا کشتی

غزل شماره 183 : ای باد بامدادی، می آیی از چه وادی؟

غزل شماره 184 : غم نیست دلا در دی، گر توبه ز می کردی

غزل شماره 185 : از جفا، اهل وفا را به زبان آوردی

غزل شماره 186 : دل ز یار کهن، مگر کندی

غزل شماره 187 : چو دل ز دردم، چو جان ز داغم، فگار کردی چرا ز یاری

غزل شماره 188 : نمی پرسی ز غمناکان، دلت شاد است پنداری؟

غزل شماره 189 : بگاه رقص، چون در انجمن می در قدح ریزی

غزل شماره 190 : فغان که عمر سرآمد در انتظار کسی

غزل شماره 191 : وقتی به غمم رسیده باشی

غزل شماره 192 : خوش آنکه به سر رسیده باشی

غزل شماره 193 : بیچاره بلبلی، که نبیند رخ گلی

غزل شماره 194 : فرخنده تر از مرغ بهشت است حمامی

غزل شماره 195 : هم به روش ظریفی، هم به صفا تمامی

غزل شماره 196 : ماه رخش چو بنمود، از طرف بام نیمی

غزل شماره 197 : تا می نخوری، قد رخ زرد ندانی

غزل شماره 198 : بر آستان، مگرم پاسبان بگردانی

غزل شماره 199 : تو را که گفت : رخ از دوستان بگردانی؟

غزل شماره 200 : یاریّ من، ای یار جفا کار چه دانی؟

غزل شماره 201 : به یک ایما، همان که می‌دانی

غزل شماره 202 : ای به سیما، همان که می‌دانی

غزل شماره 203 : کنی تا چند آزارم که زاری‌های من بینی؟

غزل شماره 204 : پیران بی گنه را، کشتی گر از نگاهی

غزل شماره 205 : کجایی یوسف ثانی، کجایی؟

غزل شماره 206 : دلا، پیام من و او، اگر به هم تو نگویی

غزل شماره 207 : کاکل عنبرین نهان، زیر کلاه کرده‌ای

غزل شماره 208 : چند روزی شد، که از من بی‌سبب رنجیده‌ای

پایان اشعار این بخش

نویسندگان :

نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *