در این بخش، غزلیات وحشی بافقی نوشته شده است.
فهرست اشعار به ترتیب حروف الفبای حرف آحر قافیه یا ردیف است.
برای خواندن هر شعر، روی آن کلیک کنید :
الف :
غزل شماره ۱ : آه ، تاکی ز سفر باز نیایی؟ بازآ
غزل شماره ۲ : کشیده عشق در زنجیر، جان ناشکیبا را
غزل شماره ۳ : راندی ز نظر، چشمِ بلا دیدهٔ ما را
غزل شماره ۴ : چند به دل فرو خورم این تَفِ سینه تاب را؟
غزل شماره ۵ : تازه شد آوازهٔ خوبی، گلستانِ ترا
غزل شماره ۶ : من آن مرغم که افکندم به دامِ صد بلا خود را
غزل شماره ۷ : طیّ زمان کن ای فلک مژدهٔ وصلِ یار را
غزل شماره ۸ : خیز و به ناز جلوه ده قامتِ دلنواز را
غزل شماره ۹ : نرخ بالا کن متاعِ غمزهٔ غمّاز را
غزل شماره ۱۰ : نَبْوَد طلوع از برج ما، آن ماه مهر افروز را
غزل شماره ۱۱ : بار فراق بستم و جز پای خویش را
غزل شماره ۱۲ : عزّت مبر در کار دل این لطف بیش از پیش را
غزل شماره ۱۳ : منعِ مهرِ غیر نتوان کرد یار خویش را
غزل شماره ۱۴ : چیست قصدِ خونِ من آن تُرکِ کافر کیش را؟
غزل شماره ۱۵ : هست امید قوّتی بخت ضعیفْ حال را
غزل شماره ۱۶ : بر سر نکشت در تب غم هیچ کس مرا
غزل شماره ۱۷ : بر قولِ مدّعی مکش ای فتنه گر مرا
غزل شماره ۱۸ : ننموده استخوان ز تنِ ناتوان مرا
غزل شماره ۱۹ : خانه پر بود از متاعِ صبر این دیوانه را
غزل شماره ۲۰ : ساکن گُلخَن شدم تا صاف کردم سینه را
غزل شماره ۲۱ : کس نزد هرگز درِ غمخانهٔ اهلِ وفا
غزل شماره ۲۲ : صد حیف از محبت بیش از قیاس ما
غزل شماره ۲۳ : بسیار گام پیش منه در هلاکِ ما
غزل شماره ۲۴ : از کاه کهربا بگریزد به بخت ما
غزل شماره ۲۵ : ای سرخ گشته از تو به خون رویِ زردِ ما
غزل شماره ۲۶ : دلم را بود از آن پیمان گسل امیّدِ یاری ها
ب :
غزل شماره ۲۷ : پاک ساز از غیر دل وز خود تهی شو چون حباب
غزل شماره ۲۸ : قصّهٔ می خوردنِ شب ها و گشتِ ماهتاب
غزل شماره ۲۹ : شد یار به اغیارِ دل آزار مصاحب
غزل شماره ۳۰ : گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یا رب
غزل شماره ۳۱ : مژدهٔ وصل توام ساخته بیتاب امشب
غزل شماره ۳۲ : ز شب های دگر دارم تب غم بیشتر امشب
ت :
غزل شماره ۳۳ : کسی خود جان نَبُرد از شیوهٔ چشم فسون سازت
غزل شماره ۳۴ : این زمان یارب مهِ محمل نشین من کجاست
غزل شماره ۳۵ : یاد او کردم، ز جان صد آه درد آلود خاست
غزل شماره ۳۶ : لطفِ پنهانیِ او در حقِ من بسیار است
غزل شماره ۳۷ : در رهِ پر خطرِ عشقِ بتان بیمِ سر است
غزل شماره ۳۸ : بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است
غزل شماره ۳۹ : تا مقصدِ عشّاق رهی دور و دراز است
غزل شماره ۴۰ : خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است
غزل شماره ۴۱ : عتاب اگرچه همان در مقام خونریز است
غزل شماره ۴۲ : طَراز سبزه بر گلشن عذار خوش است
غزل شماره ۴۳ : خوار میکن، زار میکش، منّتت بر جان ماست
غزل شماره ۴۴ : امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست
غزل شماره ۴۵ : یارِ ما بی رحم یاری بوده است
غزل شماره ۴۶ : ابر است و اعتدال هوای خزانی است
غزل شماره ۴۷ : در دل همان محبّت پیشینه باقی است
غزل شماره ۴۸ : تُرک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست
غزل شماره ۴۹ : به جور ترکِ محبّت خلافِ عادتِ ماست
غزل شماره ۵۰ : گِرد آن خانه بگردم که در او خلوتِ توست
غزل شماره ۵۱ : بهر دلم که درد کش و داغدارِ توست
غزل شماره ۵۲ : وداعِ جان و تنم استماعِ رفتن توست
غزل شماره ۵۳ : بگذشت دور یوسف و دوران حسنِ توست
غزل شماره ۵۴ : ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جَست
غزل شماره ۵۵ : بگذران دانسته از ما، گر ادایی سرزده است
غزل شماره ۵۶ : از نظر افتادهٔ یاریم مدّت ها شده است
غزل شماره ۵۷ : هنوز عاشقی و دلرباییای نشده است
غزل شماره ۵۸ : بازم زبان شکر به جنبش درآمدست
غزل شماره ۵۹ : خوش صید غافلی به سر تیر آمدست
غزل شماره ۶۰ : ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست
غزل شماره ۶۱ : از تو همین تواضع عامی مرا بس است
غزل شماره ۶۲ : آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست
غزل شماره ۶۳ : خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست
غزل شماره ۶۴ : آن کس که مرا از نظر انداخته اینست
غزل شماره ۶۵ : ای مدّعی از طعنِ تو ما را چه ملالست
غزل شماره ۶۶ : مشورت با غمزه چشمت را پی تسخیرِ کیست؟
غزل شماره ۶۷ : یارب مه مسافر من همزبان کیست ؟
غزل شماره ۶۸ : بسته بر فتراک و میپرسد که صیّادِ تو کیست؟
غزل شماره ۶۹ : ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست؟
غزل شماره ۷۰ : تا قسمتم ز میکدهٔ آرزویِ کیست؟
غزل شماره ۷۱ : مریض عشق اگر صد بوَد علاج یکیست
غزل شماره ۷۲ : ای همنفسان! بودن و آسودن ما چیست؟
غزل شماره ۷۳ : همرهی با غیر و از من احتراز از بهرِ چیست؟
غزل شماره ۷۴ : کو چنان یاری که داند قدر اهلِ درد چیست؟
غزل شماره ۷۵ : قدرِ اهلِ درد، صاحبْ درد میداند که چیست
غزل شماره ۷۶ : باز این عتاب و شیوۀ عاشق گداز چیست؟
غزل شماره ۷۷ : زهر در چشم و چین بر ابرو چیست؟
غزل شماره ۷۸ : خندهات برما و بر داغِ دل درمانده چیست؟
غزل شماره ۷۹ : مست آمدی که موجب چندین ملال چیست؟
غزل شماره ۸۰ : وصلم میسّر است ولی بر مراد نیست
غزل شماره ۸۱ : سوزِ تبِ فراقِ تو درمان پذیر نیست
غزل شماره ۸۲ : کس به بزمِ دلبران از دور گردان پیش نیست
غزل شماره ۸۳ : دلتنگم و با هیچکسم میلِ سخن نیست
غزل شماره ۸۴ : وقت بُرقَع ز رخ کشیدن نیست
غزل شماره ۸۵ : جز غیر، کسی همرهِ آن عربده جو نیست
غزل شماره ۸۶ : یک التفات ز فرماندهانِ نازم نیست
غزل شماره ۸۷ : چه لطف ها که در این شیوۀ نهانی نیست
غزل شماره ۸۸ : طایر بستان پرستم لیکنم پر باز نیست
غزل شماره ۸۹ : تا به آخر نفسم ترکِ تو در خاطر نیست
غزل شماره ۹۰ : عاشقِ یکرنگ را یار وفادار هست
غزل شماره ۹۱ : پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست
غزل شماره ۹۲ : مینماید چند روزی شد که آزاریت هست
غزل شماره ۹۳ : بر دری ز آمد شد بسیار آزاریم هست
غزل شماره ۹۴ : قرعۀ دولت زدم، یاری و اقبال هست
غزل شماره ۹۵ : میتوانم بود بی تو، تابِ تنهاییم هست
غزل شماره ۹۶ : شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست
غزل شماره ۹۷ : تو جفا کن که از اینسوی وفاداری هست
غزل شماره ۹۸ : اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست
غزل شماره ۹۹ : از عرضِ نیازم چه بلا بیخبرش داشت
غزل شماره ۱۰۰ : از پیِ بهبودِ دردِ ما دوا سودی نداشت
غزل شماره ۱۰۱ : رسیدِ و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت
غزل شماره ۱۰۲ : ز پیش دیده تا جانانِ من رفت
غزل شماره ۱۰۳ : به طَوْفِ کعبه من خاکسار خواهم رفت
غزل شماره ۱۰۴ : گرم آمد و بر آتشِ شوقم نشاند و رفت
غزل شماره ۱۰۵ : ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت
غزل شماره ۱۰۶ : گرد سرِ تو گردم و آن رخش راندنت
غزل شماره ۱۰۷ : تو منکری ولیک، به من مهربانیت
غزل شماره ۱۰۸ : نوید آشنایی میدهد چشم سخنگویت
د :
غزل شماره ۱۰۹ : هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد
غزل شماره ۱۱۰ : هجران رفیقِ بختِ زبون کسی مباد
غزل شماره ۱۱۱ : تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد
غزل شماره ۱۱۲ : خوش نیست هر زمان زدن از جور یار داد
غزل شماره ۱۱۳ : عیاذاً بالله از روزی که عشقم در جنون آرد
غزل شماره ۱۱۴ : باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد
غزل شماره ۱۱۵ : غمزهٔ او حَشَر فتنه به هر جا ببرد
غزل شماره ۱۱۶ : شامِ هجرانِ تو تشریف به هر جا ببرد
غزل شماره ۱۱۷ : خواهم آن عشق که هستی ز سرِ ما ببرد
غزل شماره ۱۱۸ : دلم امروز از آن لب هر زمان شُکری دگر دارد
غزل شماره ۱۱۹ : به زیر لب حدیث تلخ کان بیدادگر دارد
غزل شماره ۱۲۰ : به تنگ آمد دلم، یک خنجر کاری طمع دارد
غزل شماره ۱۲۱ : چشم او قصدِ عقل و دین دارد
غزل شماره ۱۲۲ : جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد
غزل شماره ۱۲۳ : کار خوبی نه بگفتِ دگران باید کرد
غزل شماره ۱۲۴ : خوش آن نیاز که رفعِ حیا تواند کرد
غزل شماره ۱۲۵ : کی دیدمش که قصدِ دلِ زارِ من نکرد
غزل شماره ۱۲۶ : چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد
غزل شماره ۱۲۷ : دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد
غزل شماره ۱۲۸ : تابِ رخ او مِهرِ جهانتاب ندارد
غزل شماره ۱۲۹ : هر چند ناز کردی، نیازم زیاده شد
غزل شماره ۱۳۰ : هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد
غزل شماره ۱۳۱ : مهرم ز حرمان شد فزون، شوقی ز حسرت کم نشد
غزل شماره ۱۳۲ : ملول از زهدِ خویشم ساکنِ میخانه خواهم شد
غزل شماره ۱۳۳ : اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد
غزل شماره ۱۳۴ : خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین باشد
غزل شماره ۱۳۵ : گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد
غزل شماره ۱۳۶ : به رازِ عشق زبان در میان نمیباشد
غزل شماره ۱۳۷ : دوشم از آغازِ شب جا بر در جانانه بود
غزل شماره ۱۳۸ : امروز ناز را به نیازم نظر نبود
غزل شماره ۱۳۹ : چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود
غزل شماره ۱۴۰ : ماهِ من گفتم که با من مهربان باشد، نبود
غزل شماره ۱۴۱ : مرغِ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود
غزل شماره ۱۴۲ : آنچه کردی، آنچه گفتی غایت مطلوب بود
غزل شماره ۱۴۳ : بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بود
غزل شماره ۱۴۴ : آن مستیِ تو دوش ز پیمانهٔ که بود
غزل شماره ۱۴۵ : دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود
غزل شماره ۱۴۶ : با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود؟
غزل شماره ۱۴۷ : چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه بود
غزل شماره ۱۴۸ : چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود
غزل شماره ۱۴۹ : دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود
غزل شماره ۱۵۰ : زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود
غزل شماره ۱۵۱ : هر دلی کز عشق جانِ شعله اندوزش نبود
غزل شماره ۱۵۲ : یک ره سؤال کن گنهِ بیگناه خود
غزل شماره ۱۵۳ : مرا وصلی نمیباید، من و هجر و ملالِ خود
غزل شماره ۱۵۴ : نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد
غزل شماره ۱۵۵ : ترسم در این دلهایِ شب از سینه آهی سرزند
غزل شماره ۱۵۶ : بتان که اهلِ تعلّق به قید شان بندند
غزل شماره ۱۵۷ : لب بجنبان که سرِ تنگِ شکر بگشاید
غزل شماره ۱۵۸ : خرّم دلِ آن کس که ز بستانِ تو آید
غزل شماره ۱۵۹ : نزدیکِ ما سگانِ درت جا نمیکنند
غزل شماره ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید
غزل شماره ۱۶۱ : گر چه میدانم که میرنجی و مشکل میشود
غزل شماره ۱۶۲ : شهر بیم است کزین حُسن پرآشوب شود
غزل شماره ۱۶۳ : شکل مستانه و انکار شرابش نگرید
غزل شماره ۱۶۴ : این دل که دوستی به تو خون خواره میکند
غزل شماره ۱۶۵ : گر ریخت پر عقابی، فرّ هما بماند
غزل شماره ۱۶۶ : المنةلله که شب هجر سر آمد
غزل شماره ۱۶۷ : یارِ دور افتاده مان حلِّ مرادِ ما نکرد
غزل شماره ۱۶۸ : آنکس که دامن از پیِ کینِ تو بر زند
غزل شماره ۱۶۹ : بازم غم بیهوده به همخانگی آمد
غزل شماره ۱۷۰ : مُلکِ دل را سپهِ ناز به یغما آمد
غزل شماره ۱۷۱ : اغیار را آسان کشد عاشق چو ترکِ جان کند
غزل شماره ۱۷۲ : خوش آن روزی که زنجیرِ جنون بر پایِ من باشد
غزل شماره ۱۷۳ : در اوّلِ عشق و جنون، آهم ز گردون بگذرد
غزل شماره ۱۷۴ : نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید
غزل شماره ۱۷۵ : هم مگر فیضِ توام نطق و بیانی بدهد
غزل شماره ۱۷۶ : غم هجوم آورده میدانم که زارم میکُشد
غزل شماره ۱۷۷ : کجا در بزم او جای چو من دیوانهای باشد
غزل شماره ۱۷۸ : باغِ ترا نظارگیانی که دیدهاند
غزل شماره ۱۷۹ : عشق گو بی عزّتم کن، عشق و خواری گفتهاند
غزل شماره ۱۸۰ : پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد
غزل شماره ۱۸۱ : کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن گرید
غزل شماره ۱۸۲ : کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد
غزل شماره ۱۸۳ : پیِ خدنگ، جگرگون به خونِ مردم کرد
غزل شماره ۱۸۴ : غلام عشق حاشا کز جفایِ یار بگریزد
غزل شماره ۱۸۵ : در آن دیار که هجران بود حیات نباشد
غزل شماره ۱۸۶ : هیچکس چشم به سویِ من بیمار نکرد
غزل شماره ۱۸۷ : آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند
غزل شماره ۱۸۸ : هرکه یارِ ماست میلِ کشتنِ ما میکند
غزل شماره ۱۸۹ : ما را به سوی خود خَمِ موی تو میکشَد
غزل شماره ۱۹۰ : دوش اندک شکوهای از یار میبایست کرد
غزل شماره ۱۹۱ : سرخیی کان ز نیِ تیر تو پیدا باشد
غزل شماره ۱۹۲ : میکشَم زان تند خو گر صد تغافل میکند
غزل شماره ۱۹۳ : هرگز به غرض، عشق من آلوده نگردد
غزل شماره ۱۹۴ : آنکه هرگز یادِ مشتاقان به مکتوبی نکرد
غزل شماره ۱۹۵ : دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمیداند
غزل شماره ۱۹۶ : کسی از دور تا کی چینِ ابروی کسی بیند
غزل شماره ۱۹۷ : که جان بَرَد اگر آن مست سرگران بدرآید
غزل شماره ۱۹۸ : شوقم گرفت و از درِ عقلم برون کشید
غزل شماره ۱۹۹ : ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید
غزل شماره ۲۰۰ : صد حَشَر جان ز پی، یکه سواری رسید
غزل شماره ۲۰۱ : مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد
غزل شماره ۲۰۲ : چرا خود را کسی در دامِ صد بی نسبت اندازد
غزل شماره ۲۰۳ : در راستۀ ناز فروشان که بتانند
غزل شماره ۲۰۴ : ما را دو روزه دوری دیدار میکشد
غزل شماره ۲۰۵ : خونخواره راهی میروم تا خود به پایان کی رسد
غزل شماره ۲۰۶ : عشق کو تا شِحنهٔ حسرت به زندانم کشد
غزل شماره ۲۰۷ : درونِ دل به غیر از یار و فکر یار کی گنجد
غزل شماره ۲۰۸ : دلم خود را به نیش غمزهای افکار میخواهد
غزل شماره ۲۰۹ : جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد
غزل شماره ۲۱۰ : آهِ شراره بارم کان از درون برآمد
غزل شماره ۲۱۱ : کی اهلِ دل به کامِ خود از دوستان بُرند
غزل شماره ۲۱۲ : ز عشقِ من به تو اغیار بدگمان شدهاند
غزل شماره ۲۱۳ : یاران خدای را به سویِ او گذر کنید
غزل شماره ۲۱۴ : سرت از غرورِ خوبی به کسی فرو نیاید
غزل شماره ۲۱۵ : روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید
غزل شماره ۲۱۶ : تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندارد
غزل شماره ۲۱۷ : به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند
غزل شماره ۲۱۸ : چرا ستمگرِ من با کسی جفا نکند
غزل شماره ۲۱۹ : پرسیدنِ حالِ دلِ ریشم بگذارید
غزل شماره ۲۲۰ : آیینِ دستگیری ز اهل جهان نیاید
غزل شماره ۲۲۱ : که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید
ر :
غزل شماره ۲۲۲ : روم به جایِ دگر، دل دهم به یارِ دگر
غزل شماره ۲۲۳ : دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر
غزل شماره ۲۲۴ : آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر
غزل شماره ۲۲۵ : گو حرمتِ خود، ناصحِ فرزانه نگه دار
غزل شماره ۲۲۶ : جَستم از دام، به دام آر گرفتارِ دگر
غزل شماره ۲۲۷ : عزلتِ ما شده سرتاسرِ دنیا مشهور
ز :
غزل شماره ۲۲۸ : شدهام سگِ غزالی که نگشته رام هرگز
غزل شماره ۲۲۹ : مست آن تُرک به کاشانۀ من بود امروز
غزل شماره ۲۳۰ : دوش پر عربدهای بود و نه آنست امروز
غزل شماره ۲۳۱ : ای دلِ بی جرم زندانی تو در بندی هنوز
غزل شماره ۲۳۲ : وه که دامن میکشد آن سرو ناز از من هنوز
غزل شماره ۲۳۳ : گر چه دوری میکنم بیصبر و آرامم هنوز
غزل شماره ۲۳۴ : هست از رویت مرا صد گونه حیرانی هنوز
س :
غزل شماره ۲۳۵ : شرحِ ضعفم از سگانِ آستانِ خود بپرس
غزل شماره ۲۳۶ : مغرور کسی به که درت جا نکند کس
ش :
غزل شماره ۲۳۷ : ای دل به بندِ دوری او جاودانه باش
غزل شماره ۲۳۸ : عشق میفرمایدم مستغنی از دیدار باش
غزل شماره ۲۳۹ : تن اگر نبود ز نزدیکان چو شد گو دور باش
غزل شماره ۲۴۰ : ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش
غزل شماره ۲۴۱ : روزی این بیگانگی بیرون کند از خویِ خویش
غزل شماره ۲۴۲ : کردیم نامزد به تو نابود و بودِ خویش
غزل شماره ۲۴۳ : در ماندهام به دردِ دلِ بی علاجِ خویش
غزل شماره ۲۴۴ : بندِ دیگر دارم از عشقت به هر پیوندِ خویش
غزل شماره ۲۴۵ : ما در مقام صبر فشردیم گامِ خویش
غزل شماره ۲۴۶ : تو و هر روز و بزم عشرتُ خویش
غزل شماره ۲۴۷ : ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد کیش
غزل شماره ۲۴۸ : الهی از میانِ ناپسندان بر کران دارش
غزل شماره ۲۴۹ : مستحقّ کشتنم خود قائلم زارم بکش
غزل شماره ۲۵۰ : کوهکن بر یادِ شیرین و لبِ جانْ پرورش
غزل شماره ۲۵۱ : با جوانی چند در عینِ وفا میبینمش
غزل شماره ۲۵۲ : بست زبان شِکوه ام لب به سخن گشادنش
غزل شماره ۲۵۳ : بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش
ص :
غزل شماره ۲۵۴ : نیستم یک دم ز درد و محنتِ هجران خلاص
ط :
غزل شماره ۲۵۵ : تکیه کردم بر وفایِ او غلط کردم، غلط
ظ :
غزل شماره ۲۵۶ : بی رخِ جان پرورِ جانان مرا از جان چه حَظ
غ :
غزل شماره ۲۵۷ : قیمتِ اهلِ وفا یار ندانست دریغ
غزل شماره ۲۵۸ : به سودایِ تو مشغولم ز غوغایِ جهان فارغ
ف :
غزل شماره ۲۵۹ : شمعِ بزم غیر شد با رویِ آتشناک، حیف
ق :
غزل شماره ۲۶۰ : مستغنی است از همه عالم گدایِ عشق
گ :
غزل شماره ۲۶۱ : مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ
ل :
غزل شماره ۲۶۲ : تو زمن پرس قدرِ روزِ وصال
م :
غزل شماره ۲۶۳ : کی تبسّم دور از آن شیرین تکلّم میکنم
غزل شماره ۲۶۴ : دل باز رَست از تو، ز بند زمانه هم
غزل شماره ۲۶۵ : تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم
غزل شماره ۲۶۶ : برزن ای دل دامنِ کوشش که کاری کردهام
غزل شماره ۲۶۷ : هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم
غزل شماره ۲۶۸ : سحر کجاست؟ که فرّاش جلوه گاه توام
غزل شماره ۲۶۹ : ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
غزل شماره ۲۷۰ : عشقِ ما پرتو ندارد ما چراغِ مردهایم
غزل شماره ۲۷۱ : من این کوشش که در تسخیر آن خودکام میکردم
غزل شماره ۲۷۲ : نیستیم از دوریت با داغِ حرمان نیستیم
غزل شماره ۲۷۳ : به آنکه بر سرلطفی مکش ز منّتِ خویشم
غزل شماره ۲۷۴ : شد وقت آن دیگر که من ترکِ شکیبایی کنم
غزل شماره ۲۷۵ : این بس که تماشاییِ بستانِ تو باشم
غزل شماره ۲۷۶ : بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم؟
غزل شماره ۲۷۷ : دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم
غزل شماره ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشمِ یار افتم
غزل شماره ۲۷۹ : آمدم از سرِ نو بر سرِ پیوندِ قدیم
غزل شماره ۲۸۰ : میتوانم که لب از آبِ خِضِر تر نکنم
غزل شماره ۲۸۱ : ما گل به پاسبانِ گلستان گذاشتیم
غزل شماره ۲۸۲ : ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم
غزل شماره ۲۸۳ : مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم
غزل شماره ۲۸۴ : نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم
غزل شماره ۲۸۵ : چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گِردِ سر گردم
غزل شماره ۲۸۶ : در آغازِ محبّت گر وفا کردی چه میکردم؟
غزل شماره ۲۸۷ : دارد که چون تو پادشهی؟ بندهات شوم
غزل شماره ۲۸۸ : ز کویِ آن پری دیوانه رفتم
غزل شماره ۲۸۹ : خوشست آن مه به اغیار آزمودم
غزل شماره ۲۹۰ : از آن تر شد به خونِ دیده دامانی که من دارم
غزل شماره ۲۹۱ : انجامِ حسنِ او شد پایانِ عشقِ من هم
غزل شماره ۲۹۲ : دور از چمنِ وصل یکی مرغِ اسیرم
غزل شماره ۲۹۳ : از تندی خوی تو گهی یاد نکردم
غزل شماره ۲۹۴ : ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم
غزل شماره ۲۹۵ : همخوابِ رقیبانی و من تاب ندارم
غزل شماره ۲۹۶ : منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم
غزل شماره ۲۹۷ : چون طفل اشک پرده درِ راز نیستم
غزل شماره ۲۹۸ : در آن مجلس که او را همدم اغیار میدیدم
غزل شماره ۲۹۹ : دلی و طاقتِ صد آهِ آتشین دارم
غزل شماره ۳۰۰ : در راهِ عشق با دلِ شیدا فتادهایم
غزل شماره ۳۰۱ : از بهرِ چه در مجلسِ جانانه نباشم؟
غزل شماره ۳۰۲ : جان رفت و ما به آرزویِ دل نمی رسیم
غزل شماره ۳۰۳ : برو که با دلِ پر درد و روی زرد بیایم
غزل شماره ۳۰۴ : مدّتی شد کز گلستانی جدا افتادهام
غزل شماره ۳۰۵ : صبرم نماند و نیست دگر تاب فُرقتم
غزل شماره ۳۰۶ : کی بود کز تو جان فکاری نداشتم؟
غزل شماره ۳۰۷ : آتش به جگر زان رخِ افروخته دارم
غزل شماره ۳۰۸ : چه ها با جانِ خود دور از رخ جانان خود کردم
غزل شماره ۳۰۹ : دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم
غزل شماره ۳۱۰ : جانا چه واقع است بگو تا چه کردهایم؟
غزل شماره ۳۱۱ : من که چون شمع از تفِ دل جانگدازی میکنم
غزل شماره ۳۱۲ : گو جان ستان از من که من تن در بلای او دهم
غزل شماره ۳۱۳ : صد دشنه بر دل میخورم وز خویش پنهان میکنم
غزل شماره ۳۱۴ : آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم
غزل شماره ۳۱۵ : کاری مکن که رخصتِ آهِ سحر دهم
غزل شماره ۳۱۶ : ما اجنبی ز قاعدهٔ کارِ عالمیم
غزل شماره ۳۱۷ : نه من از تو مهر خواهم، نه تو بگذری ز کین هم
غزل شماره ۳۱۸ : دل پر حسرت از کویِ تو برگردیدم و رفتم
غزل شماره ۳۱۹ : یک همدم و همنفس ندارم
غزل شماره ۳۲۰ : چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا رفتم
غزل شماره ۳۲۱ : در بزمِ وصل اگر چه همین در میان منم
غزل شماره ۳۲۲ : به دل دیرین بنایی بود کندم
ن :
غزل شماره ۳۲۳ : به استغنات میرم سروِ استغنا بلندِ من
غزل شماره ۳۲۴ : آمد آمد حسن در رَخشِ غرور انگیختن
غزل شماره ۳۲۵ : هست هنوز ماه من، چشم و چراغ دیگران
غزل شماره ۳۲۶ : من اگر این بار رفتم، رفتم آزارم مکن
غزل شماره ۳۲۷ : ای قامتِ تو جلوه دهِ شیوههایِ حسن
غزل شماره ۳۲۸ : مکن مکن لبِ ما را به شکوه باز مکن
غزل شماره ۳۲۹ : رشک میبردند شهری بر من و احوالِ من
غزل شماره ۳۳۰ : مرا با خارِ غم بگذار و گشتِ باغ و گلشن کن
غزل شماره ۳۳۱ : اینچنین گر جانبِ اغیار خواهی داشتن
غزل شماره ۳۳۲ : شد صرف عمرم در وفا، بیداد جانان همچنان
غزل شماره ۳۳۳ : تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواهِ من
غزل شماره ۳۳۴ : چه کم میگردد از حشمت؟ بلاگردانِ نازم کن
غزل شماره ۳۳۵ : پیش تو بسی از همه کس خوارترم من
غزل شماره ۳۳۶ : آمدم سر تا قدم در بندِ سودا همچنان
غزل شماره ۳۳۷ : ای اجل از قیدِ زندانِ غمم آزاد کن
غزل شماره ۳۳۸ : نوبهار آمد ولی بیدوستان در بوستان
غزل شماره ۳۳۹ : فراغت بایدت جا در سرِ کویِ قناعت کن
غزل شماره ۳۴۰ : ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما مکن
غزل شماره ۳۴۱ : زینسان که تند میگذرد خوشخرام من
غزل شماره ۳۴۲ : به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی کن
غزل شماره ۳۴۳ : گهی از بزم بر میخیز و طرفِ بام جا میکن
غزل شماره ۳۴۴ : مییابم از خود حسرتی باز از فراقِ کیست این؟
غزل شماره ۳۴۵ : ز کویت رخت بربستم نگاهی زادِ راهم کن
غزل شماره ۳۴۶ : ای که دل بردی ز دلدارِ من آزارش مکن
و :
غزل شماره ۳۴۷ : تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو
غزل شماره ۳۴۸ : دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه شو
غزل شماره ۳۴۹ : آمده نو به شحنگی، در دلم آرزوی تو
غزل شماره ۳۵۰ : یک بار نباشد که نیازردهام از تو
غزل شماره ۳۵۱ : ترسم جنون غالب شود، طغیان کند سودایِ تو
غزل شماره ۳۵۲ : گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او
غزل شماره ۳۵۳ : میان مردمانم خوار کردی عزّت من کو؟
غزل شماره ۳۵۴ : دل از عشقِ کهن بگرفت از نو دلستانی کو؟
غزل شماره ۳۵۵ : شد بیحساب کشور جانها خراب از او
غزل شماره ۳۵۶ : صد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو
غزل شماره ۳۵۷ : میروم نزدیک و حالِ خویش میگویم به او
غزل شماره ۳۵۸ : منفعلِ دلِ خودم چند کشد جفای تو؟
غزل شماره ۳۵۹ : آتشی خواهم دلِ افسرده را بریان در او
غزل شماره ۳۶۰ : با مدّعی به صلح بَدَل گشت جنگِ تو
غزل شماره ۳۶۱ : تند سویم به غضب دید که برخیز و برو
ه :
غزل شماره ۳۶۲ : خوشا در پای او مردن، خدایا بخت آنم ده
غزل شماره ۳۶۳ : گرفته رنگ ز خونِ دلم چو لاله پیاله
غزل شماره ۳۶۴ : هجر خدایا بس است زود وصالی بده
غزل شماره ۳۶۵ : صافِ طرب آماده کن ترتیبِ عشرتخانه ده
غزل شماره ۳۶۶ : لالهاش از سیلی ات نیلوفری شد آه آه
غزل شماره ۳۶۷ : گذشتم از درت بر خاک صد جا چشمِ تر مانده
غزل شماره ۳۶۸ : ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه
غزل شماره ۳۶۹ : بر آن سرم که نیاسایم از مشقّتِ راه
غزل شماره ۳۷۰ : در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه؟
غزل شماره ۳۷۱ : قلبِ سپه ماست به یک حمله شکسته
غزل شماره ۳۷۲ : آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه؟
ی :
غزل شماره ۳۷۳ : سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کردهای
غزل شماره ۳۷۴ : شوقیست غالب بر دلم، ازنو به دل جا کردهای
غزل شماره ۳۷۵ : خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای
غزل شماره ۳۷۶ : مردمی فرموده جا در چشمِ گریان کردهای
غزل شماره ۳۷۷ : سبوی بادهای گویا به هر پیمانهای خوردی
غزل شماره ۳۷۸ : منِ اندوهگین را قصد جان کردی، نکو کردی
غزل شماره ۳۷۹ : چه فروشدی به کلفت، چه شدت چه حال داری؟
غزل شماره ۳۸۰ : جایی روم که جنس وفا را خرد کسی
غزل شماره ۳۸۱ : چه شود گَرَم نوازی به عنایت خطابی؟
غزل شماره ۳۸۲ : چون کوهِ غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگی؟
غزل شماره ۳۸۳ : گر طی کنم طریقِ ادب را چه میکنی؟
غزل شماره ۳۸۴ : چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمیدیدی
غزل شماره ۳۸۵ : چه دیدی؟ ای که هرگز بد نبینی
غزل شماره ۳۸۶ : آتشی در جان ما افروختی
غزل شماره ۳۸۷ : من و از دور تماشایِ گلستان کسی
غزل شماره ۳۸۸ : ای از گلِ عذارت هر مرغ را نوایی
غزل شماره ۳۸۹ : مرا زد راه عشقِ خردسالی
غزل شماره ۳۹۰ : خوش است چشم به چشمِ تو و نگاهِ نهانی
غزل شماره ۳۹۱ : کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی
غزل شماره ۳۹۲ : چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی
غزل شماره ۳۹۳ : ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری؟
غزل شماره ۳۹۴ : از برایِ خاطرِ اغیار خوارم میکنی
غزل شماره ۳۹۵ : بکش زارم چه دایم حرف از آزار میگویی؟
غزل شماره ۳۹۶ : ای آنکه عرض حال من زار کردهای
غزل شماره ۳۹۷ : ای مرغ سحر حسرت بستان که داری؟
پایان اشعار این بخش