پیش شیران دعوی شیری مکن چون روبهی

شمس مغربی – غزل شماره 196

پیش شیران دعوی شیری مکن چون روبهی

ناخوش است از زشت و لاغر لاف حسن و فربهی

خوش نباشد با اسیری از امیری دم زدن

زشت باشد با گداdی لاف و دعوی شهی

تو سلیمانی ولیکن دیو دارد خاتمت

یوسفی اما عزیز من هنوز اندر چهی

دعوتی ناکرده خود را از خودی خود به حق

خلق را دعوی به خود کردن بود از ابلهی

تو تهی از حق از آنی کز خودی خود پری

پر ز حق آن دم شوی کز خویشتن گردی تهی

اولت از خویشتن باید به کلی دست شد

گر تو خوان قصر را هستی به غایت مشتهی(1)

ابتدایی نیست ره را پس تو چونی مبتدی

انتهایی نیست حق را پس تو چونی منتهی

ابتدا و انتها گر بود آن از آن تو است

وارهی از هر دو گر یکبار از خود وارهی

طفل راهی رو طلب کن پیر ره بینی به حق

تا زمام اختیار خود به دست او دهی

روز و شب در نور ارشادش همی رو راه را

تا قدم از ظلمت آباد خودی بیرون نهی

بعد از آن چون مغربی از راه و رهرو فارغ آی

رهرو و ره را به دور انداز اگر مرد رهی


واژگان دشوار :1-این بیت در برخی نسخه ها نیامده است.

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها