نورد بودم، تا ورد من مُورَّد بود کسایی مروزی – دیوان اشعار شماره 9 سرخ رویی و زردرویی نورد بودم، تا ورد من مُورَّد بود برای ورد مرا ترک من همی پرورد ادامه نوشته »
بنفشه زار بپوشد روزگار به برف کسایی مروزی – دیوان اشعار شماره 27 برف پیری بنفشه زار بپوشد روزگار به برف درونه گشت چنار و زریر شد شنگرف که برف از ادامه نوشته »
هیچ نپذیری چون ز آل نبی باشد مرد کسایی مروزی – دیوان اشعار شماره 4 دشمنی مذهبی هیچ نپذیری چون ز آل نبی باشد مرد زود بخروشی و گویی نه صواب است، خطاست ادامه نوشته »
پیری مرا به زرگری افگند، ای شگفت کسایی مروزی – دیوان اشعار شماره 28 پیری پیری مرا به زرگری افگند، ای شگفت بی گاه دود، زردم و همواره سُرف سُرف زرگر فرو ادامه نوشته »