گر مرا بخت درین واقعه یاور نشود

خواجوی کرمانی – غزل شماره 418

گر مرا بخت درین واقعه یاور نشود

چه کنم صبر کنم گرچه میسر نشود

صورت حال من از زلف دلاویز بپرس

گر تو را از من دلسوخته باور نشود

شور عشق تو برم تا به قیامت در خاک

زانک گر سر بشود شور تو از سر نشود

هر درونی که در او آتش عشقی نبود

روشن است این همه کس را که منوّر نشود

مگرم نامزد زندگی از سر برود

که چو شمعم همه شب دود به سر بر نشود

دوستان عیب کنندم که برآرم دم عشق

عود اگر دم نزند خانه معطّر نشود

خواجو از درد جدایی نبرد جان شب هجر

اگرش نقش تو در دیده مصوّر نشود

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها