نورد بودم، تا ورد من مُورَّد بود کسایی مروزی – دیوان اشعار شماره 9 سرخ رویی و زردرویی نورد بودم، تا ورد من مُورَّد بود برای ورد مرا ترک من همی پرورد ادامه نوشته »
دانم که هیچ کس نکند مرثیت مرا کسایی مروزی – دیوان اشعار شماره 22 خواری مرده دانم که هیچ کس نکند مرثیت مرا دانم که مرده بر دل میراثخوار، خوار فرزند من ادامه نوشته »
ای خواجه ی مبارک بر بندگان شفیق کسایی مروزی – دیوان اشعار شماره 29 طلب جام ای خواجه ی مبارک بر بندگان شفیق فریاد رس که خون رهی ریخت جاثلیق یک جام ادامه نوشته »
ای برکشیده منظره و کاخ تا سهیل کسایی مروزی – دیوان اشعار شماره 45 عبرت ای برکشیده منظره و کاخ تا سهیل برده به برج گاو سر برج و کنگره از پنجره ادامه نوشته »