شمس مغربی – غزل شماره 64
دل ما هر نفسی مشرب دیگر دارد
راه و رسم دگر و مذهب دیگر دارد
میکشد هر نفسی جام دگر از لب یار
بهر هر جام کشیدن، لب دیگر دارد
نیست دل در دو نفس طالب یک مطلب خاص
هر زمان او طلب مطلب دیگر دارد
شاهد او جز از این خال و خط و غبغب و تن
خال و خط دگر و غبغب دیگر دارد
هر زمان جان دگر از لب جانان رسدش
بهر هر جان که رسد قالب دیگر دارد
در جهان دل ما مهر و سپهر دگر است
عرش و فرش و فلک و کوکب دیگر دارد
به جز این روز که بینی، بودش روز دگر
به جز این شب که تو داری، شب دیگر دارد
دل سواریست که در گاه توجه کردن
جانب هر طرفی مرکب دیگر دارد
لوح محفوظ دل مغربی از مکتب دوست
گشت منظور که دل مکتب دیگر دارد