تو را که دیده نباشد نظر چگونه کنی

شمس مغربی – غزل شماره 191

تو را که دیده نباشد نظر چگونه کنی

بدین قدم که تو داری سفر چگونه کنی

تو را که هیچ ز احوال خود خبر نبود

بگو ز خود دگری را خبر چگونه کنی

به در نکرده تو خود راز خود دمی هرگز

ز حال خود دگری را به در چگونه کنی

نکرده هیچ مریدی چگونه شیخ شوی

پسر نبوده کسی را پدر چگونه کنی

تو را که نیست خبر از جهان زیر و زبر

ز زیر عزم جهان زبر چگونه کنی

نکرده محو و فراموش نقش لوح وجود

حدیث عشق ندانم زبر چگونه کنی

چو نیست هیچ وقوفت ز صنعت اکسیر

به پیش اهل صناعات زر چگونه کنی

نگشته کوکب وار صفت مسخر و مایل

ز مشتری و ز زهره قمر چگونه کنی

به مغربی چو رسی زو دوان دوان مگذر

از او نبرده نصیبی گذر چگونه کنی

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها