گاه آبادم نماید گاه ویرانم کند

قصاب کاشانی – غزل شماره 113

گاه آبادم نماید گاه ویرانم کند

چرخ سرگردان نمی‌دانم چه با جانم کند

طعمه ی مور ضعیفم عاقبت در زیر خاک

گر به روی تخت همدوش سلیمانم کند

گاه بر صدرم نشاند گاه اندازد به خاک

گاه حیرانم گذارد گاه قربانم کند

خرقه و سجاده بر من سدّ راه وحدت است

کو جنونی کز لباس شید عریانم کند

از تغافل‌های چشمت در خمار افتاده‌ام

با نگاهت گو که باز از ناز مستانم کند

کارم از حد رفت کو شوخی که بنماید به من

گوشه ی چشمی که چون آیینه حیرانم کند

مادر ایام ای قصاب دائم می‌دهد

خون به جای شیر چون خواهد که مهمانم کند

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها