رهی معیری – غزلیات ناتمام
شماره ۱۵
نمی دانی
نگشتی صيد گیسویی پریشانی نمی دانی
برو ناصح، که حال ما نمی دانی نمی دانی
رهی در بین اهل معنی و جمع سخندانان
تو را این هوشمندی بس، که میدانی نمی دانی
رهی معیری – غزلیات ناتمام
شماره ۱۵
نمی دانی
نگشتی صيد گیسویی پریشانی نمی دانی
برو ناصح، که حال ما نمی دانی نمی دانی
رهی در بین اهل معنی و جمع سخندانان
تو را این هوشمندی بس، که میدانی نمی دانی
امین پیرانی - حامد پیری
رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره ۱۲ چشمه ی خورشید ما باده پرستان غم بیهوده نداریم اندیشه ای از بوده و نابوده نداریم پاکیزه تر
رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره ۶ خرمن گل گر وفا دور از تو شد ای خرمن گل، دور نیست همدمی با چون تو
رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره ۱۳ آرزو نیست جز این شیوه ی چشم فریب انگیز او فتنه بارد از نگاه گرم سحرآمیز او گرچه
رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره ۱۰ اشک گرنه در پرده دری خوی سحر دارد اشک پرده از راز نهانم ز چه بردارد اشک؟ شد