ورود-ثبت نام

نقش روی توام از پیش نظر می نرود

عبید زاکانی – غزل شماره 37

نقش روی توام از پیش نظر می نرود

خاطر از کوی توام جای دگر می نرود

تا بدیدم لب شیرین تو دیگر زان روز

بر زبانم سخن شهد و شکر می نرود

عارض و زلف دو تا شیفته کردند مرا

هرگزم دل به گل و سنبل تر می نرود

مستی و عاشقی ار عیب بود گو میباش

((در من این عیب قدیم است و به در می نرود)) (1)

دوستان از می و معشوق نداریدیم باز

((که مرا بی می و معشوق به سر می نرود)) (2)

غم عشقش ز دل خسته ی بیچاره عبید

گوشه ای دارد از آنجا به سفر می نرود


واژگان دشوار : 1و2 : این دو مصراع از سعدی شیرازی است .

نویسندگان :

نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *