طبیب اصفهانی – غزل شماره 119
آنکه پیوسته به رویت نگران است، منم
وانکه حیران تو بیش از دگران است منم
آنکه از کوی تو ای خانه برانداز امید
بسته رخت سفر و دلنگران است منم
نقد جان می دهم و جنس وفا می طلبم
آن خریدار متاعی که گران است منم
میگساران همه از جای، سبک برجستند
آن سیه بخت که در خواب گران است منم
عاشقان تو همه نام و نشانی دارند
آنکه در کوی تو بی نام و نشان است منم
پایه ی قرب مرا بین که به خلوتگه یار
آنکه او محرم هر راز نهان است منم
با تو پیمان وفا غیر بسی بست و شکست
آنکه در عهد وفای تو همان است منم
رهرو عشق بسی هست طبیبا، لیکن
آنکه در مرحله از گرم روان است، منم