بیاض گردن او دست من ز کار برد

صائب تبریزی- غزل شماره 3758

بیاض گردن او دست من ز کار برد

بیاضِ خوش قلم از دست اختیار برد

بجز خط تو کز او چشمها شود روشن

که دیده گرد که از دیده ها غبار برد؟

به خون کسی که تواند خمار خویش شکست

چرا به میکده دردسر خمار برد؟

نشُسته است به خون گرچه هیچ کس خون را

مرا غبار ز دل سیر لاله زار برد

ز ضعف تن به زمین نقش بسته ام صائب

مگر مرا تپش دل به کوی یار برد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها