نماند بر زمین هر کس به طینت خاکسار آمد

صائب تبریزی- غزل شماره 3136

نماند بر زمین هر کس به طینت خاکسار آمد

که عیسی از ره افتادگی گردون سوار آمد

سبکسر در فنای خویش بیش از خصم می کوشد

ز بی مغزی به پای خود کدو بالای دار آمد

ز گردش ماند پرگار فلک با آن سبکسیری

ندانم کی دل بیتاب خواهد برقرار آمد

به دامن نیست ممکن پا کشیدن بیقراران را

وگرنه موجه از دریا مکرر بر کنار آمد

ستمکاری که در آیینه از تمکین نمی بیند

چه غم دارد که جان بر لب مرا از انتظار آمد؟

سبک جولانتر از برق است جوش خون مشتاقان

قدم بردار اگر خواهی به سیر لاله زار آمد

نمک در می فکندن شور و شر بسیار می دارد

نمی باید به بزم می پرستان هوشیار آمد

جنون ناقص از سنگ ملامت روی می تابد

ندارد از محک پروا چو زر کامل عیار آمد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها