سهراب سپهری – مجموعه شرق اندوه
شماره 19
تراو
درآ که کران را برچیدم، خاک زمان رفتم، آب ” نگر ” پاشیدم
در سفالینه ی چشم، ” صد برگ ” نگه بنشاندم، بنشستم
آیینه شکستم تا سرشار تو من باشم و من. جامه نهادم، رشته گسستم
زیبایان خندیدند، خواب چرا دادمشان، خوابیدند
غوکی می جست، اندوهش دادم و نشست
در کشت گمان، هر سبزه لگد کردم. از هر بیشه، شوری به سبد کردم
بوی تو می آمد، به صدا نیرو، به روان پر دادم، آواز” درآ ” سر دادم
پژواک تو می پیچید، چکه شدم، از بام صدا لغزیدم و شنیدم
یک هیچ تو را دیدم و دویدم
آب تجلی تو نوشیدم و دمیدم