ای که چو موی شد تنم در هوس میان تو

خواجوی کرمانی – غزل شماره 784

ای که چو موی شد تنم در هوس میان تو

هیچ نمی رود برون از دل من دهان تو

از چمن تو هر کسی گل به کنار می برند

لیک به ما نمی رسد نکهت بوستان تو

گر ز کمان ابرویت عقل سپر بیفکند

عیب مکن که در جهان کس نکشد کمان تو

چون تو کنار می کنی روز و شب از میان تو

کی به کنار ما رسد یک سر مو میان تو

تا تو چه صورتی که من قاصرم از معانیت

تا تو چه آیتی که من عاجزم از بیان تو

کی ز دلم برون روی زانک چو من نبوده ام

عشق تو بوده است و بس در دل من به جان تو

صد رهم ار به آستین دور کنی ز آستان

دستم و آستین تو رویم و آستان تو

گرچه بود به مهر تو شیر فلک شکار من

رشک برم هزار پی بر سگ پاسبان تو

خواجو از آستان تو کی برود که رفته است

حاصل روزگار او در سر داستان تو

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها