هر که شد با ساکنان عالم علوی قرین

خواجوی کرمانی – غزل شماره 773

هر که شد با ساکنان عالم علوی قرین

گو بیا در عالم جان جان عالم را ببین

ای که در کوی محبت دامن افشان می روی

آستین بر آسمان افشان و دامن بر زمین

چنگ در زنجیر گیسوی نگاری زن که هست

چین زلفش فارغ از تاب و خم ابرو ز چین

رخت هستی از سر مستی بنه بر آستان

دست مستی از سر هستی مکش در آستین

بگذر از اندوه و شادی وز دو عالم غم مدار

یا چو شادی دلنشان شو یا چو اندوه دلنشین

می کشد ابروی ترکان بر شه خاور کمان

می کند زلف بتان بر قلب جانبازان کمین

می کشد ابروی ترکان بر شه خاور کمان

می کند زلف بتان بر قلب جانبازان کمین

کافرم گر دین پرستی در حقیقت کفر نیست

کانک مومن باشد ایمانش کجا باشد بدین

گر کشند از راه کینش ور کشند از راه مهر

مهربان از مهر فارغ باشد و ایمن ز کین

حور و جنت بهر دینداران بود خواجو ولیک

جنت ما کوی خمّارست و شاهد حور عین

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها