خواجوی کرمانی – غزل شماره 720
ای رخ تو قبله ی خورشید پرستان
پرتو روی چو مهت شمع شبستان
تشنه به خون من بیچاره ی مسکین
سنبل سیراب تو بر طرف گلستان
با گل رویت چه زند لاله و نسرین
با سر کویت چه کنم گلشن و بستان
طلعت خورشیدوشت یا قمرست این
پسته ی شکّر شکنت یا شکرست آن
ای تنم از پای درآورده به افسوس
وی دلم از دست برون برده به دستان
سوز غم عشق تو در مجلس رندان
یاد می لعل تو در خاطر مستان
گر می ام از پای درآرد نبود عیب
در سر سرخاب رود رستم دستان
خواجو اگر جان بدهد در غم عشقت
داد وی از زلف کژ سرزده بستان