به وقت صبح می روشن آفتاب من است

خواجوی کرمانی – غزل شماره 62

به وقت صبح می روشن آفتاب من است

به تیره شب در میخانه جای خواب من است

اگر شراب نباشد چه غم که وقت صبوح

دو چشم اشک فشان ساغر شراب من است

وگر کباب نیابم تفاوتی نکند

به حکم آنک دل خونچکان کباب من است

به راه بادیه ای ساربان چه جویی آب

که منزلت همه در دیده ی پر آب من است

مرا مگوی که برگرد و ترک ترکان گیر

که گرچه راه خطا می‌روم صواب من است

چگونه در تو رسم تا ز خود برون نروم

چرا که هستی من در میان حجاب من است

بیا که بی تو ملولم ز زندگانی خویش

که در فراق رخت زندگی عذاب من است

تو گنج لطفی و دانم کزین به تنگ آیی

که روز و شب وطنت در دل خراب من است

خروش و ناله ی خواجو و بانگ بلبل مست

نوای باربد و نغمه ی رباب من است

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها