خواجوی کرمانی – غزل شماره 581
ای سرو خرامنده ی بستان حقایق
آزاد شو از سبزه ی این سبز حدائق
بر گلبن ایجاد تویی غنچه ی خندان
در گلشن ابداع تویی برگ شقائق
منزلگه انس تو سراپرده ی قدس است
تا چند شوی ساکن این تیره مضائق
بیرو نرود راه تو بی ترک مقاصد
حاصل نشود کام تو بی قطع علائق
رخش امل از عرصه ی تقلید برون ران
تا خیمه زنی بر سر میدان حقائق
در کوکبه ات خیل و حشم چیست مخائل
شد در راه تو خرگاه و خیم چیست عوائق
چون کعبه ی خلقت به وجود تو شرف یافت
باید که شوی قبله ی حاجات خلائق
آن کس که گدای در میخانه ی عشق است
بر خسرو عقل است به صد مرتبه فائق
خواجو به سحر سر مکش از مرغ صراحی
زیرا که به شبگیر بود بلبله لائق