خواجوی کرمانی – غزل شماره 509
زهی طناب سراپرده ی تو گیسوی حور
بزن سریر توجه ی به بارگاه سرور
کجا به منزل کرّوبیان بری هودج
از این طوافگه اهرمن نکرده عبور
علم چگونه زنی بر فضای عالم قدس
اگر برون نبری رخت از این سرای غرور
چو این سراچه ی خاکی مقام عاریتیست
به عاریت نتوان گشت از این صفت مغرور
اگر به گلشن اُنظر اِلیک ره نبری
کجا به گوش تو آید صفیر طایر طور
ببین که تخت سلیمان چگونه شد بر باد
اگر چه بود به فرمان او وحوش و طیور
ز مهره بازی اختر کجا شود ایمن
کسی که روی نهد پیش رای او جیپور
کمان حرص مکن زه که شهسوار اجل
به نوک تیر برد چین از ابروی فغفور
غلام همت صاحبدلان جانبازم
که در عطیّه شکورند و در بلیّه صبور
ز جام کبر و ریا مست کی شود خواجو
کسی که در کنف کبریا بود مستور