خواجوی کرمانی – غزل شماره 444
مرغان این چمن همه بی بال و بی پرند
مردان این قدم همه بی پا و بی سرند
از جسم و جان بری و ز کونین فارغند
با خاک ره برابر و از عرش برترند
روح مجسّمند نه جسم مروّحند
نور مصوّرند نه شمع منوّرند
بر عرصه ی حدوث قدم در قدم زنند
در مجلس وجود شراب از عدم خورند
شرب از حیاض قدسی کرّوبیان کنند
نزل از ریاض علوی روحانیان برند
کی آشیان نهند درین خاکدان از آنک
شهباز عرشیند که در لامکان پرند
عبهر مثال معتل و اجوف نهندشان
اما بدان صحیح که سالم چو عرعرند
سلطان تختگاه و اقالیم وحدتند
لیکن بری ز ملکت و فارغ ز لشکرند
خواجو گدای درگه ارباب فقر باش
کآنها که مفلسند به معنی توانگرند