ماه فرو رفت و آفتاب برآمد

خواجوی کرمانی – غزل شماره 433

ماه فرو رفت و آفتاب برآمد

شاهد سرمست من ز خواب برآمد

نرگس مستانه چون ز خواب برانگیخت

ولوله از جان شیخ و شاب برآمد

پیش جمالش ز رشک ماه فرو شد

وز شکن زلفش آفتاب برآمد

صبحدم از لاله چون گلاله برافشاند

قرص مه از عنبرین حجاب برآمد

از شکن زلف روز پوش قمر ساش

چشمه ی خورشید شب نقاب برآمد

عکس رخش چون در آب چشم من افتاد

بوی گل و نفحه ی گلاب برآمد

مردم چشمم به آب نیل فرو شد

کان خط نیلوفری ز آب برآمد

وقت صبوح از هوای مجلس عشّاق

زمزمه ی نغمه ی رباب برآمد

مجلسیان را ز جام باده ی نوشین

کام دل خسته از شراب برآمد

خواجو از آن جعد عنبرین چو سخن راند

از نفسش بوی مشک ناب برآمد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها