قصّه ی غصّه ی فرهاد به شیرین که برد

خواجوی کرمانی – غزل شماره 403

قصّه ی غصّه ی فرهاد به شیرین که برد

نامه ی ویس گلندام به رامین که برد

خضر را شربتی از چشمه ی حیوان که دهد

مرغ را آگهی از لاله و نسرین که برد

خبر انده اورنگ جدا گشته ز تخت

به سراپرده ی گلچهر خور آیین که برد

گر چه بفزود حرارت ز شکر خسرو را

از شرش شور شکرخنده ی شرین که برد

مرغ دل باز چو شد صید سر زلف کژش

گفت جان این نفس از چنگل شاهین که برد

ناز آن سرو قد افروخته چندین که کشد

جور آن شمع دل افروخته چندین که برد

می چون زنگ اگر دست نگیرد خواجو

زنگ غم زآینه ی خاطر غمگین که برد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها