عشق است که چون پرده ز رخ بازگشاید

خواجوی کرمانی – غزل شماره 401

عشق است که چون پرده ز رخ بازگشاید

در دیده ی صاحب نظران حسن نماید

حسن است که چون مست به بازار برآید

در پرده ای هر زمزمه ی عشق سرآید

گر عشق نباشد کمر حسن که بندد

ور حسن نباشد دل عشق از چه گشاید

گر صورت جانان نبود دل که ستاند

ور واسطه ی جان نبود تن به چه پاید

خورشید که در پرده ی انوار نهان است

گر رخ ننماید دل ذرّه که رباید

بی مهر دل سوخته را نور نباشد

روشن شود آن خانه که شمعیش درآید

گر ابر نگرید دل بستان ز چه خندد

ور می نبود زنگ غم از دل چه زداید

خواجو اگر از عشق بسوزند چو شمعت

خوش باش که از سوز دلت جان بفزاید

خواهی که در آیینه رخت خوب نماید

آیینه مصفّا و رخ آراسته باید

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها