ای دل نگفتمت ز زلفش عنان بتاب

خواجوی کرمانی – غزل شماره 37

ای دل نگفتمت ز زلفش عنان بتاب

کاهنگ چین خطا بود از بهر مشک ناب

ای دل نگفتمت ز لعلش مجوی کام

هر چند کام مست نباشد مگر شراب

ای دل نگفتمت که به چشمش نظر مکن

کز غم چنان شوی که نبینی به خواب خواب

ای دل نگفتمت که ز ترکان بتاب روی

زانرو که تَرک تُرک ختایی بود صواب

ای دل نگفتمت که مرو در کمند عشق

آخر به قصد خویش چرا می‌کنی شتاب

ای دل نگفتمت که اگر تشنه مرده‌ای

سیراب کی شود جگر تشنه از شراب

ای دل نگفتمت که منال ارچه روشن است

کز زخم گوشمال فغان می‌کند رباب

ای دل نگفتمت که مریز آبروی خویش

پیش رخی کزو برود آبروی آب

ای دل نگفتمت که ز خوبان مجوی مهر

زان‌رو که ذرّه مهر نجوید ز آفتاب

ای دل نگفتمت که درین باغ دل مبند

کز این درت جوی نگشاید به هیچ باب

ای دل نگفتمت که مشو پایبند او

زیرا که کبک را نبود طاقت عقاب

ای دل نگفتمت که مرو در هوای دل

طاووس را چه غم ز هواداری ذباب

ای دل نگفتمت که طمع برکن از لبش

هر چند بی نمک نبود لذّت کباب

ای دل نگفتمت که سر از سنبلش مپیچ

که افتی از آن کمند چو خواجو در اضطراب

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها