حدیث شمع از پروانه پرسید

خواجوی کرمانی – غزل شماره 330

حدیث شمع از پروانه پرسید

نشان گنج از ویرانه پرسید

فروغ طلعت از آیینه جویید

پریشانی زلف از شانه پرسید

اگر آگه نه اید از صورت خویش

برون آیید و از بیگانه پرسید

مپرسید از لگن سوز دل شمع

وگر پرسید از پروانه پرسید

محبت دام و محبوب است دانه

به دام آیید و حال دانه پرسید

چو از جانانه جانم دردمند است

دوای جانم از جانانه پرسید

منم دیوانه و او سرو قامت

حدیث راست از دیوانه پرسید

حریفان گو به هنگام صبوحی

نشانم از در میخانه پرسید

کنون چون شد به رندی نام ما فاش

ز ما از ساغر و پیمانه پرسید

ز خواجو کو می و پیمانه داند

همان بهتر که از پیمان نپرسید

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها