خواجوی کرمانی – غزل شماره 263
اهل دل پیش تو مردن ز خدا می خواهند
کشته ی تیغ تو گشتن به دعا می خواهند
مرض شوق تو بر بوی شفا می طلبند
درد عشق تو به امید دوا می خواهند
طلب هر کسی از وصل تو چیزی دگرست
به جز ارباب نظر کز تو تو را میخواهند
ما چنین سوخته از تشنگی و لاله رخان
آب سرچشمه ی مقصود ز ما می خواهند
روی ننموده ز ما نقد روان می جویند
ملک در بیع نیاورده بها می خواهند
بسرا مطرب عشاق که مستان از ما
دم به دم زمزمه ی پرده سرا می خواهند
آن جماعت که من از ورطه امانشان دادم
این دمم غرقه ی طوفان بلا می خواهند
من وفا میکنم و نیستم آگه که مرا
از چه رو کشته ی شمشیر جفا می خواهند
پادشاهان جهان هیچ شنیدی خواجو
که چرا درد دل ریش گدا می خواهند