خواجوی کرمانی – غزل شماره 25
بگذر ای خواجه و بگذار مرا مست اینجا
که برون شد دل سرمست من از دست اینجا
چون توانم شد از اینجا که غمش موی کشان
دلم آورد و به زنجیر فروبست اینجا
تا نگویی که من اینجا ز چه مست افتادم
هیچ هشیار نیامد که نشد مست اینجا
کیست این فتنه ی نوخاسته کز مهر رخش
این دل شیفته حال آمد و بنشست اینجا
دل مسکین مرا نیست در اینجا قدری
زانک صد دل چو دل خسته ی من هست اینجا
دوش کز ساغر دل، خون جگر می خوردم
شیشه ناگه بشد از دستم و بشکست اینجا
نام خواجو مبر ای خواجه درین ورطه که هست
صد چو آن خسته ی دلسوخته در شست اینجا