شمع ما مأمول هر پروانه نیست

خواجوی کرمانی – غزل شماره 186

شمع ما مأمول هر پروانه نیست

گنج ما محصول هر ویرانه نیست

کی شود در کوی معنی آشنا

هر که او از آشنا بیگانه نیست

ترک دام و دانه کن زیرا که مرغ

هیچ دامی در رهش جز دانه نیست

در حقیقت نیست در پیمان درست

هر که او با ساغر و پیمانه نیست

پند عاقل کی کند دیوانه گوش

زانک عاقل نیست کو دیوانه نیست

نیست جانش محرم اسرار عشق

هر که را در جان غم جانانه نیست

گرچه ناید مویی از زلفش به دست

کیست کش مویی ازو در شانه نیست

گفتمش افسانه گشتم در غمت

گفت این دم موسم افسانه نیست

گفتمش بتخانه ما را مسجدست

گفت کاینجا مسجد و بتخانه نیست

گفتمش بوسی بده گفتا خموش

کاین سخنها هیچ درویشانه نیست

گفتمش شکرانه را جان می دهم

گفت خواجو حاجت شکرانه نیست

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها