ای لبت میگون و جانم می پرست

خواجوی کرمانی – غزل شماره 123

ای لبت میگون و جانم می پرست

ما خراب افتاده و چشم تو مست

همچو نقشت خامه ی نقاش صنع

صورتی صورت نمی بندد که بست

دین و دنیا گر نباشد گو مباش

چون تو هستی هر چه مقصودست هست

در سر شاخ تو ای سرو بلند

کی رسد دستم بدین بالای پست

تا نگویی کاین زمان گشتم خراب

می نبود آنگه که بودم می پرست

مست عشق آن دم که برخیزد سماع

یکنفس خاموش نتواند نشست

آنکه از دستش ز پا افتاده ام

کی به دست آید چو من رفتم ز دست

دل در او بستیم و از ما درگسست

عهد نشکستیم و از ما برشکست

باز ناید تا ابد خواجو به هوش

هر که سرمست آمد از عهد الست

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها