خواجوی کرمانی – غزل شماره 116
ای قمر تابی از بناگوشت
شکّر آبی ز چشمه ی نوشت
جادوان مست چشم میگونت
واهوان صید خواب خرگوشت
خسرو آسمان حلقه نمای
حلقه در گوش حلقه در گوشت
آن خط سبز هیچ دانی چیست
که دمید از عقیق دُر پوشت
از زمرّد ز دست خازن حسن
قفل بر درج لعل خاموشت
ای که هرگز نمی کنی یادم
نکنم یک نفس فراموشت
کاش کامشب بدیدمی در خواب
مست ازآنسان که دیده ام دوشت
گرچه ما بی تو زهر می نوشیم
باده و می که می خوری نوشت
تو از آن برتری به زیبایی
که رسد دست ما در آغوشت
چهره ی خویش را در آینه بین
تا ببینم مست و مدهوشت
باده امشب چنان مخور خواجو
که چو دیشب برند بر دوشت