ای جان جهان جان و جهان برخی جانت

خواجوی کرمانی – غزل شماره 113

ای جان جهان جان و جهان برخی جانت

داریم تمنّای کناری ز میانت

چون وصف دهان تو کنم زانکه در آفاق

من هیچ ندیدم به لطافت چو دهانت

گو شرح تو ای آیت خوبی دگری گوی

زان باب که من عاجزم از کنه بیانت

گر مدعی از نوک خدنگت سپر انداخت

من سینه سپر ساخته ام پیش سنایت

ای گلبن خندان به چنین حسن و لطافت

کی رونق بستان ببرد باد خزانت

هر لحظه تو را با دگران گفت و شنیدی

وز دور من خسته به حسرت نگرانت

گر خلق کنندم سپر تیر ملامت

من باز نگیرم نظر از تیر و کمانت

تا رخت تصوّف به خرابات نیاری

در بتکده کی راه دهد پیر مغانت

باید که نشان در میخانه بپرسی

ور نی ز جهان محو شود نام و نشانت

خواجو نکشد میل دلت سوی صنوبر

گر دست دهد صحبت آن سرو روانت

زینسان که تویی غرقه ی دریای مودّت

گر خاک شوی باد نیارد به کرانت

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها