خواجوی کرمانی – غزل شماره 110
ای باغبان بگو که ره بوستان کجاست
در بوستان گلی چو رخ دوستان کجاست
وی دوستان چه باشد اگر آگهی دهید
کان سرو گلعذار مرا بوستان کجاست
تا چند تشنه بر سر آتش توان نشست
آن آب روح پرور آتش نشان کجاست
دردم به جان رسید و طبیبم پدید نیست
دارو فروش خسته دلان را دکان کجاست
من خفته همچو چشم تو رنجور و در دلت
روزی گذر نکرد که آن ناتوان کجاست
چون زآب دیده ناقه ی ما در وحل بماند
با ما بگو که مرحله ی کاروان کجاست
از بس دل شکسته که بر هم فتاده است
پیدا نمی شود که ره ساربان کجاست
در وادی فراق به جز چشم های ما
روشن بگو که چشمه ی آب روان کجاست
خواجو ز بحر عشق کران چون توان گرفت
زیرا که کس نگفت که آن را کران کجاست