اقبال لاهوری
زبور عجم
شماره 58
دو عالم را توان دیدن به مینایی که من دارم
کجا چشمی که بیند آن تماشایی که من دارم
دگر دیوانه ای آید که در شهر افکند هویی
دو صد هنگامه برخیزد ز سودایی که من دارم
مخور نادان غم از تاریکی شب ها که می آید
که چون انجم درخشد داغ سیمایی که من دارم
ندیم خویش می سازی مرا لیکن از آن ترسم
نداری تاب آن آشوب و غوغایی که من دارم