باور نمی کنم
به استقبال دستهایم نیایی
وقتی خوب می دانی
گندمزار
دیواریست که فرو می ریزد
بدون رفتار معمولی باران .
*****
یک تکه ام چشم
یک تکه ام انگشت
یک تکه ام تن پوش توست
این آینه ی شکسته
بعدازمرگ نیز
تورا فریاد می زند
*****
آدم برفی از لبخندی کش دار خسته بود
از پای فراری که نداشت
خوابش برد
و
ندید
وسط چرت زیرآفتاب
سقوط کردن
یعنی چه؟
*****
دستهایت را
درگورهای دسته جمعی
گم کرده بودم
و
تو
بی رحم تراز جنگ جهانی اول ودوم
سالهاست
تمام شدی .
واژگان کلیدی:اشعار زری ناظم زاده،نمونه شعر زری ناظم زاده،شاعر زری ناظم زاده،شعرهای زری ناظم زاده،شعری از زری ناظم زاده،یک شعر از زری ناظم زاده،شعر کوتاه زری ناظم زاده،زري ناظم زاده.
بسیار زیبا بودن.سپاس