کسایی مروزی – دیوان اشعار
شماره 41
غزل
ای ز عکس رخ تو، آینه ماه
شاه حُسنی و عاشقانت سپاه
هر کجا بنگری، دمد نرگس
هر کجا بگذری، برآید ماه
روی و موی تو نامه ی خوبی است
چه بود نامه، جز سپید و سیاه
به لب و چشم، راحتی و بلا
به رخ و زلف ، توبه ای و گناه
دست ظالم ز سیم کوته به
ای به رخ سیم، زلف کن کوتاه !